مبانی الگوی رشد، آغاز زندگی نخستین مرحله زندگی زندگی هر موجود زنده در یک لحظه غیر قابل پیشبینی آغاز میشود، و در یک لحظه غیرقابل پیش بینی پایان مییابد که خود او در هیچ یک از این دو لحظه اختیاری ندارد و نمیداند چه سرنوشتی یا آیندهای در پیش دارد.
لحظه آغاز زندگی، لحظه انعقاد نطفه در رحم است.
این دوره از زندگی در آدمی معمولاً 279 یا 280 روز طول میکشد که دو هفته اول آن را « مرحله باروری » یا « مرحله نطفهای » نامند.
مهمترین فرایند رشد و تکاملی در طول این مرحله تقسیم سلول است.
شش هفته بعد را « مرحله رویانی » یا « مرحله پیشجنینی » خوانند که با تفکیک و اختصاصی شدن سلول مشخص میشود.
بدین معنا که بعضی از سلولها به صورت بافت عصبی درمیآیند، برخی عضله یا استخوان را تشکیل میدهند، و گروهی نیز برای کنشهای ویژه اختصاص مییابند.
مثلاً سلولهای عصبی مخصوص دستگاه بینایی از سلولهای خاص پوست متفاوت میشوند.
با پایان یافتن مرحله رویانی، ضربان قلب و کنش مغز ( هنوز به شکل بسیار ساده ) و مقدمات بسیاری از اندامهای ( سیستمهای ) عضوی دیگر آغاز می شود.
هفت ماه پایانی زندگی پیش از تولد را « مرحله جنینی » گویند.
این دوره بیش از آنکه ساختهای تازهای در جنین بوجود آیند زمان نضج و نمو است.
رشد و تکامل دوران پیش از تولد، مانند همه رشد و تکاملها، شامل همکاری و همدستی وراثت و محیط است، هر چند بیشتر مردم « رحم » را محیط نمیدانند در صورتی که اولین خانه، حتی بسیار مهم، آدمی همان رحم است.
هر شخص زندگی یا رشد و تکامل اولیهاش را در محیط رحمی که خصایص مشخصی دارد شروع میکند.
حتی دوقلوی همانند که دارای ژنهای همانند هستند ممکن است محیطهای رحمی متفاوت داشته باشند که موجب تفاوت آنها در تولد شود.
همچنین، ممکن است دوقلوی همانند دارای دو جفت جداگانه باشند که یکی میتواند وظیفهاش را بهتر از جفت دیگری انجام دهد و مواد غذایی بیشتری فراهم کند.
خصایص مهم مرحله پیش از تولد را میتوان چنین خلاصه کرد : *استعداد موروثی، که زیربنای رشد و تکامل بعدی است در این مرحله ثابت است و نه تنها ویژگیهای بدنی و عقلی بلکه ویژگیهای جنسی فرد را نیز در بر میگیرد.
*رشد و نمو سریع، که در این زمان بیش از سایر ایام زندگی است.
فرد، در طول 9 ماه پیش از تولد، از صورت یک سلول به صورت یک بچه چند کیلویی درمیآید و قدش به چند سانتیمتر می رسد.
*تأثیر شرایط در رشد و تکامل پیش از تولد، شرایط مساعد بدن مادر رشد استعدادهای ارثی را برمیانگیزد در حالی که شرایط نامساعد آن، رشد آنها را به تعویق میاندازد.
*گرایش اشخاص مهم، مخصوصاً خانواده نسبت به بچهدار شدن و بچه در مراقبت از بچه در این مرحله بسیار مؤثر است.
به این معنا که مثلاً مادر خشنود از بچهدار شدن طبعاً از جنین خود بیشتر مواظبت میکند و برای به دنیا آوردن بچه سالم همیشه مراقب احوال خویش و جنین است تا مادری که نسبت به بچهداری و بچه گرایش منفی دارد.
عوامل مؤثر در رشد و تکامل پیش از تولد رشد و تکامل یک فرایند پویا و پیش رونده است و توقف و درنگ ندارد و کیفیت محیط رحم مسئول اکثر نابهنجاریهای ساختی است.
نوع و کیفیت غذای مادر، بی احتیاطیها، فشارهای روانی، بیماریها و مخصوصاً داروهایی که مادر مصرف می کند و ...
مهمترین عوامل مؤثر در کم و کیف رشد و تکامل دوران پیش از تولد عبارتند : 1- سن والدین، به نظر متخصصان بهترین سن برای مادر شدن میان 21 و 28 سالگی است که رحم از رشد و نمو کامل برخوردار است.
در مادران کم سال، غالباً هورمونها رشد و نضج کافی ندراند از این رو، مرگ و میر فرزندان مادرانی که کمتر از 21 سال دارند بیشتر است.
درباره تأثیر سن پدر در رشد جنین شواهد محکمی نداریم اگرچه بعضی از دانشمندان سن 60 را مطرح کرده اند که بیش از آن تأثیر منفی دارد.
شرایط تعیین شده در زمان بارورسازی عبارتند از : استعداد موروثی : که هنگام یکی شدن و درهم آمیختن اسپرم و اووم (تخمک) تعیین میشود.
تعیین جنس : یا پسر و دختر شدن کودک که هنگام انعقاد نطفه و باروری مشخص میشود اگرچه تعیین دقیق آن در ساعات و روزهای اول باروری هنوز امکان ندارد یا بسیار دشوار است.
عده فرزندان : اینکه کودک تنها یا دوقلو یا بیشتر خواهد شد هنگام بارورسازی مشخص میشود.
وضع تربیتی در خانواده : اینکه کودک چندمین فرزند خانواده خواهد شد، اولین، دومین، و ...
در لحظه لقاح تعیین میشود، و همین ترتیب تولد در فراخنای زندگی در رفتار و شخصیت فرد اثر خواهد گذاشت.
2- غذا و تغذیه، نوع غذا از لحاظ ترکیب ویتامینی و کیفیت تغذیه مادر مخصوصاً در نزدیکیهای تولد در رشد و نمو جنین بسیار مؤثر است.
مادرانی که در کم و کیف غذای خود دقت نمیکنند، از ویتامینهای لازم برای رشد سالم جنین محرومند یا خود را محروم میکنند، به حفظ تعادل غذایی از لحاظ ویتامینها توجه ندارند، یا به موقع و به قدر کافی غذا نمیخورند به احتمال زیاد فرزندان ناسالمی به دنیا خواهند آورد.
به مادران آبستن توصیه میشود : 1- همه چیز بخورند 2- به موقع بخورند 3- به مقدار کافی بخورند 4- تعادل ویتامینها را در خوردنیها رعایت کنند 5- میوه زیاد بخورند 6- از خوردن هر گونه داروی مخدر یا خوابآور کاملاً خودداری کنند.
خواب کافی نیز از شرایط سلامت جنین به شمار میرود.
3- بیماری، مبتلا شدن مادر آبستن به بیماریهای مسری و مزمن در جنین اثر منفی میگذارد و نیز از پیدایش هر گونه اختلال در هورمونها به ویژه هورمونهای غده تیروئید رشد عمومی جنین را به تعویق میاندازد.
4- اعتیاد، مادری که به انواع مخدرات معتاد باشد جنین او سالم نخواهد بود.
مثلاً هنگامی که مادر حامله سیگار میکشد ضربان قلب جنین بالا میرود.
5- فشار و ضربه، اگر شکم مادر آبستن فشار یا ضربهای ببیند در درجه اول امکان دارد جنین خود را سقط کند و در درجه دوم باعث خونریزیهایی در نقاط مختلف مغز و دستگاه عصبی جنین میشود.
6- هیجان و فشار روانی، از جمله خصایص طبیعی مادران حامله سرعت و شدت هیجان و احساسات است، بنابراین، نامساعد بودن محیط زندگی بر این سرعت و شدت میافزاید و موجب ناراحتی روانی او میشود و این حالت هیجانی شدید او مستقیماً روی جنین اثر میگذارد و خطراتی را برای او بار میآورد، و گاهی بچه او از همان دوران طفولیت یک فرد هیجانی و عصبی مزاج میشود.
7- RH، ناسازگاری میان نوع خون مادر و خون پدر به جنین لطمه میزند و حتی ممکن است به مرگ جنین منجر شود.
8- اشعه X و رادیوم، از شواهد پزشکی چنین برمیآید که اشعهX و رادیوم به منظور درمان زنان آبستن به جنین آنها لطمه میزند و این صدمه ممکن است به شکل نقض خلقت، سقط جنین یا مرده زایی ظاهر شود.
9-گرایش به مادری، مادری که از حامله شدن خوشحال است و آن را برای خودش نوعی خوشبختی تلقی میکند از آرامش خاطر مطلوبی در دوران آبستنی برخوردار خواهد شد و فرزند سالمی بار خواهد آورد تا مادری که از بچهدار شدن متنفر است و آن را یک امر تحمیلی از سوی شوهرش میپندارد.
عوامل مؤثر در گرایشهای والدینی همه مردم نسبت به کودکان و پدر و مادر شدن گرایشهای یکسان ندارند.
بعضی از ایشان بسیار علاقمندند هر چه زودتر پدر یا مادر شوند و بچه را دوست دارند در صورتی که برخی واقعاً از این امر متنفرند.
عواملی که در این دو گونه مؤثرند به اختصار عبارتند از : آرزوی بچه داشتن.
بعضی از مردم آرزومندند بچههای زیادی داشته باشند و برخی یا اصلاً نمیخواهند بچهدار شوند و یا یک یا دو بچه بیشتر نمیخواهند.
بعضی از مردم ازدواج بدون بچه را ناقض میدانند و برخی بچه را مزاحم و مانع آزادی و موفقیت در شغل خود میپندارند.
حالت بدنی در دوران آبستنی.
مادری که در دوران حاملگی درد و رنج خاصی ندارد به بچه و بچهداری گرایش مثبت و مساعد خواهد داشت تا مادری که تمام مدت باروری عذاب می کشد.
حالت هیجانی در دوران آبستنی.
برای بعضی از زنان، بارداری دوران افسردگی، اضطراب و نگرانی درباره کودکان است.
چنین زنانی نسبت به بچهدار شدن، گرایش نامساعدی خواهند داشت و همیشه نگرانند که نتوانند مادران موفقی شوند.
تجارب اولیه با کودکان.
والدینهایی که همیشه از ایشان انتظار داشتند که از برادران و خواهران کوچک خود مواظبت کنند نسبت به بچهداری گرایش مساعد اندکی خواهند داشت تا آنهایی که هرگز چنین تجربه هایی را نداشته اند.
گرایشها و تجارب دوستان.
اشخاصی که از خانه و خانواده خود خاطرات خوشی ندارند و در نقش والدینی خویش ناموفق بوده اند طبعاً نسبت به بچه و بچهداری تجارب نامساعدی خواهند داشت و با اظهار همین تجارب، باعث میشوند که دوستانشان نیز نسبت به بچه و بچهداری گرایش منفی یا نامساعد پیدا کنند.
مفهوم « کودک رؤیایی » .
هرگاه والدین کودک رویایی در ذهن خود داشته باشند و در این مورد، رمانتیک بیندیشند در صورتی که بچه آنها با این کودک رؤیایی منطبق نباشد نسبت به او گرایش نامساعدی خواهند داشت.
وضع اقتصادی خانواده.
هرگاه شرایط مالی خانواده مطلوب نباشد طبعاً در گرایش والدین نسبت به بچه و بچهداری اثر خواهد گذاشت و آن را نامساعد خواهد ساخت.
سن والدین.
کلاً والدینهای سالمند بیش از والدینهای جوان از نقشهای والدینی استقبال میکنند.
علایق و آرزوهای مادری.
مادرانی که آرزومند مادر خوب شدن باشند بیش از زنانی که بیشتر اوقات خود را به خدمات اجتماعی و شغلی صرف میکنند نسبت به بچه و بچهداری گرایش مساعد خواهند داشت.
وسایل ارتباط جمعی.
وسایل ارتباط جمعی مختلف : کتابها، مجلات، فیلمها، رادیو و تلویزیون علاقمندند که از کودکان و والدین تصویر رمانتیک عرضه کنند و این نیز مخصوصاً زنان را تحت تأثیر قرار خواهد داد و به داشتن چنین بچههایی یا چنین مادر شدن برخواهد انگیخت.
با توجه به به آنچه به اختصار گفته شد میتوان این حقیقت را دریافت که کیفیت رشد و تکامل آدمی و زندگی او پیش از هر عامل، به کیفیت زندگی او در دوران جنینی بستگی دارد.
کودکی که در این نخستین و اساسی ترین مراحل حیات از سلامت مطلوب برخوردار شده باشد به احتمال زیاد، در طول حیاتش از سلامت عمومی بهرهمند خواهد شد.
و این نیز ما را به مسئولیت بسیار سنگین و حساس مادر در دوره حاملگی متوجه میکند که کوچکترین اهمال او در همه موارد زندگی خصوصی خود ممکن است فرزند او را به تباهی بکشاند و او را از زندگی سالم و لذت بخش محروم گرداند.
بدیهی است که مسئولیت پدری شوهر را حقیر بشمارد یا نادیده بگیرد و گرفتار بیماری خطرناک « خود محوری » با « خود مداری » شود.
یعنی این تصویر نادرست را پیدا کند که همه اطرافیان مخصوصاً شوهر باید پروانهوار دور سر او بچرخد و همچون بردگان در خدمت او باشد.
والدینها هرگز نباید این حقایق را فراموش کنند که : مسئول مستقیم رفاه و آسایش خاطر یکدیگرند.
محبت وقتی ارزش و اهمیت دارد یعنی واقعاً محبت خوانده میشود که دو طرفه باشد وگرنه لذت تلقی خواهد شد.
در تربیت سالم بچه مسئولیت مشترک دارند و در این مورد موظفند صمیمانه و صادقانه همکاری کنند و هرگز یکی از آن دو، خود را بر دیگری مرجّح نپندارند.
زیرا اگر بهشت زیرپای مادران است یقیناً پدر هم کلید بهشت را در ارتباط با فرزندانش در اختیار دارد و همکاری محبتآمیز والدین تنها عامل بهشت و بهشتی کردن محیط خانواده است.
والیدن هرگز نباید بچه را جانشین همدیگر کنند و محبت ضروری متقابل خود را به بچه انتقال دهند، و هرگز فرصت ندهند که بچه میان آن دو فاصله ایجاد کند و جای مادر یا پدر را بگیرد.
مادر صرفاً به سبب آبستنی از وظایف طبیعی و اجتماعی خویش نسبت به همسرش غفلت نکند.
همیشه این اصل تربیتی بسیار مهم و حساس را مورد توجه قرار دهند که کودک چگونه همسر شدن (زن یا شوهر) را از همان آغاز تولد از والدین خود یاد میگیرد.
فراموش نکنند که خانه و خانواده پر مهر در واقع پناهگاه کاملاً ایمن برای والدین و فرزندان است و فرزند محروم از محبت والدین هرگز نمیتوانند نسبت به دیگران صادقانه محبت کند و متقابلاً از محبت دیگران محروم می شود.
هرگز فرزند را وجه المصالحه قرار ندهند و پرسشهای نادرست و خطرناکی از قبیل : مادر را بیشتر دوست داری یا پدر را؟
با مادر میخوابی یا پدر؟
و ...
را هرگز مطرح نکنند.
از تهدید بچه با عبارتهایی از قبیل من دیگر تو را دوست ندارم، من دیگر مادر یا پدر تو نیستم، تو را از خانه بیرون میکنم، ...
جداً خودداری کنند که بدترین انواع تنبیه به شمار میروند.
به طور کلی عوامل مؤثر در رشد و تکامل کودک در ارتباط با والدین را علاوه بر آنچه قبلاً نام بردیم، میتوان در چهار مقوله خلاصه کرد : الف – فرهنگ وسیع « روان اجتماعی » که خود والدین از آن متأثرند.
الف – فرهنگ وسیع « روان اجتماعی » که خود والدین از آن متأثرند.
ب – خانواده و تجربه دوران کودکی خود والدین.
پ – ساخت شخصیت والدین ت – متغیرهای موقعیتی مختلف.
آنچه تا اینجا گفته شد کلیاتی درباره کم و کیف رشد و تکامل طفولیت، پیش و پس از تولد، بود.
در فصل بعد بحث درباره چگونگی رشد و تکامل جنبههای بدنی، عقلی، عاطفی، اجتماعی، و شخصیتی به تفکیک میپردازیم تا بدانیم فرزند آدمی در دوران کودکی و نوجوانی خود چه خصایص بدنی ، ذهنی عاطفی، اجتماعی و شخصیتی پیدا میکند.
پیش از بحث درباره موارد مذکور اشاره و توجه به چند نکته مهم بسیار ضروری است : 1.
این تفکیک صرفاً برای سهولت مطالعه و تحقیق انجام میگیرد.
2.
آدمی، چنانکه قبلاً نیز گفتیم، یک سیستم است و سیستموار به محرکها پاسخ میدهد.
3.
به سبب سیستم بودن است که بین جنبههای نامبرده همیشه تعامل وجود دارد و پیدایش هر گونه تغییر در هر یک از آنها، بدون تردید، روی جنبه های دیگر اثر می گذارد.
4.
بنابراین، هیچ وقت نباید یکی از آنها را مهمتر تلقی کرد و بیشتر به آن پرداخت و از بقیه غافل شد.
5.
شخص وقتی سالم و طبیعی است که در همه آن جنبه ها از سلامت لازم برخوردار باشد.
تعداد جنین قبلاً گفتیم تعداد جنین : یک، دو، یا بیشتر بارور شدن نطفه ها، که هنوز هم علت آن برای علم روشن نیست، هنگام لقاح و بارورسازی تعیین میشود.
اصطلاح « تولد مضاعف » یا « تولد چندگانه» به تولد دو یا چند بچه در یک زمان « ساعت، روز» اطلاق میشود که معمولاً «دوقلو» یا «سه قلو» ...
را بکار میبریم.
تولد مضاعف به دو صورت اتفاق میافتد : یکی اینکه در آنِ واحد یک تخم به چند بچه تقسیم میشود که آنها همجنس هستند و دوقلوهای همسان خوانده میشوند.
دیگر اینکه در آنِ واحد دو یا چند تخم بارور میشوند که به عقیده متخصصان حدود 50 درصد شبیه همدیگرند و دوقلوهای همشکم نامیده میشوند.
خصایص مشترک دوقلوها عبارتند از : *پس افتادگی رشد و تکامل.
دوقلوها ابتدا در 6 ماه اول زندگی پس افتادگی بدنی، حرکتی، ذهنی یا هوشی، و گویایی نشان میدهند، ولی بتدریج فرا میرسند که عمدتاً زودرسی، حمایت افراطی والدین، و وابستگی متقابل را میتوان نام برد.
*رشد و تکامل بدنی.
بچههای دوقلو به سبب زودرسی معمولاً سالها پایینتر از اندازه طبیعی می شوند.
*رشد و تکامل عقلی (ذهنی و هوشی).
در بچههای دوقلو همانندیهای هوشی از بچههای غیر دوقلو دیده میشوند.
*تواناییهای خاص.
همانندی در تواناییهای خاص از قبیل توانایی موسیقی یا ورزشی بین بچههای دوقلو بیشتر دیده میشوند.
*رفتار اجتماعی.
بچههای دوقلو، در سالهای پیش دبستانی، به طور رقابت آمیز مورد توجه بزرگسالان هستند و هر کدام نسخه بدل (کپی) دیگری میشود و درباره دیگران، احساسات همانندی نشان میدهند، و تعاملهای اندکی با دیگران دارند لیکن با افزایش سن بر این تعاملها می افزایند.
*رشد و تکامل شخصیت.
وابستگی متقابل از رشد فردیت جلوگیری میکند.
*مسائل رفتاری.
گزارش شده است که مسائل رفتاری بین دوقلوها بیش از یگانه بچههای همسال عمومیت دارند.
چگونگی تأثیر تولد در رشد و تکامل پس از تولد قبلاً گفته شد که دو نفر محیط پیش از تولد همسان ندارند یا تجربه های تولد آن دو یکسان نیستند بنابراین، انتظار داریم که تأثیر تولد در رشد و تکامل پس از تولد نیز در افراد مختلف، متفاوت باشد.
شرایط و عوامل تولدی که رشد و تکامل پس از تولد، را تحت تأثیر قرار میدهند از این قرارند: *نوع تولد، نخستین عامل، نوع به دنیا آمدن بچه است که روی کم و کیف رشد و نمو بعد از تولد اثر خواهد گذاشت.
مثلاً اینکه بچه به شکل طبیعی یا با عمل جراحی متولد شود در وضع رشد بعدی او مؤثر است.
انواع مشهور تولد عبارتند از : تولد طبیعی، تولد ابزاری، تولد پایی (یا تولدی که ابتدا پاهای بچه ظاهر میشوند، سپس دستها، و سرانجام سرش )، و تولد عرضی.
بدیهی است تنها نوع سالم تولد همان تولد طبیعی است که بچه با سرش به این جهان وارد میشود.
*محیط پیش از تولد، نوع محیط پیش از تولد (رحم مادر) نیز در رشد و تکامل پس از تولد اثر می گذارد.
مثلاً بچهای که در دوران جنینی از رشد سالم و طبیعی برخوردار باشد پس از تولد اثر میگذارد.
مثلاً بچهای که در دوران جنینی از رشد سالم و طبیعی برخوردار باشد پس از تولد نیز، به احتمال زیاد، از رشد طبیعی برخوردار خواهد شد تا بچهای که از رشد و نمو جنینی طبیعی و عادی محروم بوده است.
معمولاً آثار شرایط نامساعدی پیش از تولد پس از تولد پس از تولد نیز ادامه مییابند و به صورت مشکلات گوناگون سازشی ظاهر میشوند، از قبیل مسائل تغذیه، بدکاری گوارشی، مسائل خواب، فزونکاری، و تحریک پذیری.
*گرایش والدین، عامل موثر دیگر در سازش زندگی پس از تولد، گرایش والدین است.
در صورتی که گرایش والدین، مثبت و مساعد باشد رابطه والدین- کودک، بهتر و گرم خواهد بود و این نیز به سازش بچه با شرایط و اوضاع جدید پس از تولد کمک خواهد کرد.
مثلاً مادر آرام و راحت بیش از مادر مضطرب (تنشدار) شیر تولید خواهد کرد و این شیر خوردن از سینه مادر را برای بچه آسان خواهد کرد.
اکنون ممکن است این پرسش مطرح شود که گرایش والدینی پس از تولد بچه از چه عواملی متأثر میشود.
از تحقیقات به عمل آمده در این مورد چنین نتیجه شده است است که در گرایش والدینی نسبت به بچه پس از تولد او عوامل زیر مؤثرند : تجربه زایمان مادر، هرگاه تولد بچه کمترین ناراحتی برای مادر نداشته باشد گرایش والدینی نسبت به او بیشتر مساعد خواهد شد.
وضع بدنی مادر پس از زایمان، مادرانی که پس از تولد بچه ناراحتی و خستگی بدنی زیادی پیدا میکنند گرایش آنها نسبت به بچه کمتر مساعد خواهد بود.
آمادگی برای والدینی.
والدینی که برای ایفای نقشهای والدینی آمادگی قبلی دارند نسبت به بچه و بچهداری بیشتر گرایش مساعد خواهند داشت.
انتظارات والدینی.
قبلاً هم گفتیم در صورتی که جنس یا اندام بچه مطلوب و مورد دلخواه والدین او باشد نسبت به او گرایش مساعد خواهند داشت.
سازشهای پس از تولد بچه.
بچهای که پس از به دنیا آمدن بزودی با محیط بعد از تولدش سازگاری میکند گرایش مساعد والدینش را نسبت به خودش برخواهد انگیخت.
محرومیت والدین از کار کردن و استراحت.
هرگاه تولد بچه باعث شود که مادر برای سرپرستی او کارش را از دست بدهد و در نتیجه از درآمدش بکاهد، یا شبها بیخواب بماند، و استراحتش کمتر شود گرایش والدینی نسبت به این بچه نامساعد خواهد شد.
نابهنجاری نوزاد.
هنگامی که نوزاد نابهنجاریهایی داشته باشد و برای درمان آنها باید مدتها در بیمارستان یا تحت مراقبت والدین باشد گرایش والدین نسبت به او نامساعد خواهد شد.
نگرانی زنده ماندن نوزاد.
هرگاه بچه، مثلاً، زودرس متولد شود و خطر مرگ تهدیدش کند، و مجبور شوند او را در شرایط خاص نگهدارند گرایش والدین نسبت به او نامساعد خواهد شد.
آمار همگانی زودرسی در رشد و تکامل بعدی *رشد بدنی.
نوزاد زودرس دیرتر از نوازدهای عادی به حد لازم رشد و نمو میرسد.
*تندرستی، نوزاد زودرس در نخستین سال تولدش بیشتر بیمار می شود.
*کنترل حرکتی، بچه زودرس دیرتر از سایر بچهها مینشیند، می ایستد و راه میرود.
*هوش.
در بین بچههای زودرس، نقص هوشی بیشتر دیده میشود.
*گویایی.
کودکان زودرس دیرتر از کودکان طبیعی زبان باز می کنند.
*رفتار حسی.
بچههای زودرس به صدا و بو بیشتر حساس میشوند.
همینکه بزرگ میشوند از حساسیت آنها به بو کاسته میشود و نسبت به رنگها و اشیای متحرک، بیشتر حساس میشوند.
*رفتار هیجانی و عاطفی.
بعضی از کودکان زودرس « بچههای آرام و نجیبی » هستند، لکن بسیار خجالتی، زودرنج، تند و منفیگرا میباشند.
*ویژگیهای عصبی.
از قبیل مکیدن انگشت و جویدن ناخن، و اختلالهای رفتاری از قبیل عصیانگری و علاقه به داد و فریاد فراوان بین کودکان زودرس بیشتر پیدا می شوند.
*سازگاریهای اجتماعی.
معمولاً بچههای زودرس در نخستین سالهای زندگی بهتر از دورانهای بعدی از سازگاریهای اجتماعی مطلوب برخوردار میشوند.
به سبب خجالتی بودن بیش از کودکان عادی به والدین خود وابستگی دارند.
در دوره پیش دبستانی و دبستان اشکال مختلف رفتار دشوار مخصوصاً مشکلات تغذیه نشان میدهند.
خلاصـه تربیت کودکان و نوجوانان باید با تربیت والدینها و مربیان و معلمان هماهنگ و همزمان انجام گیرد.
هنوز در تقسیم مراحل رشد و تکامل میان روانشناسان اختلاف نظر وجود دارد.
فرزند آدمی از ضعف به توانایی و از سادگی به پیچیدگی رشد میکند.
آدمی در تمام دورانهای رشد و تکامل و از سادگی به پیچیدگی رشد میکند.
پیشبینی دقیق میزان و درجه تأثیر این عوامل هنوز غیرممکن است.
همه مراحل رشد و تکامل آدمی مهمند.
زندگی موجود زنده در یک لحظه غیر قابل پیشبینی آغاز و در یک لحظه غیر قابل پیشبینی پایان میپذیرد.
طول دوران پیش از تولد برای آدمی حدود 280 روز است.
آدمی در رحم مادر سه دوره نطفهای، رویانی، و جنینی را میپیماید.
رشد و تکامل در مرحله پیش از تولد مستلزم همکاری وراثت و محیط است.
عوامل مؤثر در رشد و تکامل پیش از تولد عبارتند از : سن مادر، غذا و تغذیه، بیماری، اعتیاد، فشار و ضربه، هیجان و فشار روانی گرایش به مادری عامل RH ، و اشعه X و رادیوم.
ممکن است دوران پیش از تولد با خطرات بدنی و روانشناختی همراه باشد.
چگونگی تولد کودک در رشد و تکامل او و گرایش والدین نسبت به او اثر میگذارد.
رشد و تکامل عقلی (ذهنی) یا شناختی باید به این نکته مهم اشاره کنیم که اکثر روانشناسان معاصر ترجیح می دهند به جای کاربرد کلمه «عقل» که بیشتر یک اصطلاح فلسفی است و کلمه « هوی » که تقریباً غیر قابل تعریف است.
اصطلاح «شناخت» را بکار ببرند و آن را «جامعتر» و روشنتر از اصطلاحات عقل، ذهن، هوش میدانند.
زیرا ما وقتی متوجه رشد ذهنی کودک میشویم که او میتواند مفاهیم را دریابد و بتدریج یاد بگیرد که مفاهیمی را به کار ببرد مثلاً «بابا» را دریابد و بین این مفهوم و شخص (پدرش) رابطه برقرار کند و به این ترتیب، نمادها (سمبولها) را در مواردشان درست بکار برد.
در این هنگام است که گوییم این کودک از لحاظ، به اصطلاح عقلی یا هوشی رشد و تکامل یافته است.
به عبارت دیگر، رشد و تکامل عقلی یا شناختی کلاً به دو صورت یا شکل ظاهر میشود : 1) شکل نخستین یا گام اول که کودک نمادها را درمییابد و به آنها پاسخ میدهد بدون اینکه بتواند خود نیز آنها را بدرستی و دقتی بکار ببرد.
2 ) شکل دوم یا گام دوم که مرحله تکامل یافته است و کودک میتواند علاوه بر درک مفاهیم و نهادها و برقراری رابطه درست بین آنها و اشیاء و اشخاص (مصداقها)، خود نیز آنها را درست و دقیق بکار ببرد و ارتباط نمادی کامل میان خود و دیگران برقرار میکند.
مثلاً بچه نوزاد بزودی با مفهوم «شیر» و «بطری شیر» «مادر» و «پدر» آشنا میشود لکن نمیتواند خود آن مفاهیم را بکار ببرد و بعد از رشد و نضج خود، و تکرار شنیدن، دیدن و کاربرد آنها به وسیله اطرافیانش میتواند آن مفاهیم را دقیقاً به مصداقهایشان ارتباط دهد و بکار ببرد.
معمولاً رشد و تکامل شناختی کودک بیش از سایر جنبه ها مورد توجه والدین و مربیان است زیرا قسمت عمده رفتار آدمی از یادگیری او سرچشمه میگیرد و یادگیری یک فرایند کاملاً شناختی است.
در واقع، چگونگی برقراری و ادامه رابطه نمادی کودک با دیگران، و تحصیل در مدرسه کلاً به کم و کیف یادگیری بستگی دارد و آن نیز، چنانکه اشاره کردیم، فرایند شناختی معمولاً مطالعه رشد و تکامل شناختی را با بررسی « ادراک فهمیدن » آغاز میکنند زیرا «شناخت » وقتی انجام گرفته است که فرد میفهمد یا وقتی فهمید گوییم شناخت پیدا شد.
در واقع فهمیدن و شناخت لازم و ملزومند.
کودک هنگام تولد تولد محیط خود یا آنچه را که در اطرافش مشاهده میکند نمیشناسد و نمی فهمد و ذهن او از همه نوع مفاهیم و نمادها خالی است.
بتدریج در اثر رشد و نمو یادگیری چنانکه قبلاً هم گفته شد فهمیدن را آغاز میکند و آنچه را که روی حواسش اثر میگذارد درمی یابد و کمکم برای او معنادار میشود.
اما از آنجائی که هیچ دو فردی را نیز نمیتوان یافت که از لحاظ قدرت هوشی و تجارب کاملاً یکسان دریابند.
نتیجه اینکه هر بچه و کلاً هر شخص تجربههای فعلی خود را بر حسب خاطرات و آموختههای قبلی خود تعبیر میکند.
تشخیص محرکها در هفتههای نخستین زندگی آغاز میشود.
نوزاد 15 روزه به صداهایی مانند زنگوله چند لحظهای دقیق میشود، در حدود یک ماهگی تشخیص میدهد.
در همین زمان صداها را تقلید میکند و موقعیتهایی نامأنوس را میشناسد.
مثلاً هرگاه بخواهند او را از زمین بلند کنند وضع بدنی خود را برای این کار بیشتر آماده میکند.
همه این شکلهای رفتار نمایانگر این است که کودک میتواند بشناسد و به محیط یا محرکهای بیشتری واکنش مناسب نشان دهد.
مفهومها به سرعت رشد و گسترش پیدا میکنند و وقتی کودک به دوره نوجوانی میرسد هزاران مفهوم دارد.
مفاهیم کودکان مفاهیم را نباید با احساسهایی که مستقیماً از محیط مادی به ذهن میرسند یکی دانست.
مفاهیم هر فرد به تجارب قبلی او بستگی دارند، تجربههایی که از طریق حواس دریافت شده و با هم درآمیختهاند- این مفهوم ممکن است به اشیاء و موقعیتهای گذشته مربوط باشند یا به اشیاء و موقعیتهایی که در حال حاضر و پاسخ دادن موجودند.
بنابراین، همیشه حضور محرک شرط حتمی برای وجود آنها نیست.
مفاهیم علایم یا نمادهایی هستند که ذهن آدمی به کمک آنها تجارب مجزا را به هم مربوط می سازد.
ذهن عناصر مشترک را که در اشیاء و موقعیتهای گوناگون وجود دارند در یک مفهوم مشترک جا میدهد.
مثلاً رنگ سرخ که ممکن است در سیب، گیلاس، و پارچه وجود داشته باشد مفهوم سرخی را به بچه میدهند.
مفاهیم غالباً دارای «بار عاطفی» هستند.
بدین معنا که علاوه بر شناخت شیء یا امر معین، باعث تحریک عاطفهای نیز میشوند.
کلمات شاعرانه مانند بهار، خزان، پروانه و ...
شاید بهترین مثال باشند.
مفاهیم امور پیچیدهای هستند که بر اثر تجارب و اطلاعات جدید کودک همواره در تغییرند.
هر قدر توانایی کودک در شناخت روابط گذشته و حال افزایش یابد بر شماره و گوناگونی مفاهیم او نیز افزوده میشود.
به مرور زمان بر مفاهیمی که با یکدیگر بستگی دارند معنای جدید افزوده میشوند.
و این کار هر چه سریعتر در ذهن کودک صورت گیرد تجارب گذشته او با معناتر میشوند.
پی بردن به ماهیت مفاهیم و اطلاعات و عقاید کودک یا مطالعه آنها به روش عینی محال مینماید چه اولاً کودک از همه مفاهیمی که در ذهن دارد آگاه نیست.
ثانیاً بسیاری از آنها آنقدر مبهم اند که بیان کردن آنها به نحوی که برای بزرگسالان قابل فهم باشد امکان ندارد ثالثاً کودک بسیار از مفاهیم را نمیتواند در قالب واژه بیان کند چه بر قدر کافی کلمات برای او ندارند.
رابعاً عدهای از مفاهیم کودک به کلی از آنچه در ذهن بزرگسالان وجود دارد متفوتند و نتیجه این میشود که بزرگسالان کمال اهمیت را دارد و تنها از این راه است که میتوان به علل رفتار و عقاید آنها پی برد.
چگونگی رشد و تکامل گسترش مفاهیم گرچه اعضای حسی کودکان از لحاظ رشد و توانایی و وضوح عمل کمی از آن بزرگسالان ندارد ولی چون تجارب و اطلاعات آنها محدود است نمیتوانند اشیا را همان طوری که اشخاص بالغ و با تجربه درک میکنند دریابند.
آنها نیز مانند بزرگسالان تجارب جدیدی را بر حسب روابطی که آن تجارب با معلومات انها دارند تعبیر میکنند.
کودکان ابتدا محرکها را همان طوری که به احساس آنها درمیآیند درک میکنند و نمیتوانند انها را تعبیر و تفسیر کنند و معانی باریک و نهفته آنها را استخراج کنند.
مثلاً عکسها و تصاویر ابتدا در نظرشان اشکال ساکنی نیستند.
بعدها به اعمالی که در عکس نشان داده شده اند توجه میکنند، این بچه میدود، آن مرد مینویسد، آن زن بلوز می بافد و ...
ولی تعبیر عکسها بر حسب افکار و احساسات صاحبان عکسها کاری است که بچه پس از رسیدن به رشد کافی انجام میدهد.
در زمان بلوغ افراد میتوانند مفاهیم و معانی مجرد را از کارتونها استنباط کنند.
روشهای رشد و تکامل رشد و تکامل فهم و ادراک طی سالهای اول زندگی به سرعت پیش میرود.
ابتدا طفل از راه اکتشاف حسی یعنی با گوش دادن، نگاه کردن، بوئیدن، چشیدن و لمس کردن به معانی محرکهای که با آنها در تماس است پی میبرد و با آنها آشنا می شود.
هر قدر تماس طفل با اشیای محیط زیاد باشد این آشنایی زودتر حاصل می شود.
مثلاً چون مادرش را بیش از مادربزرگ مشاهده می کند با اولی زودتر آشنا میشود.
پس از آنکه رشد و هماهنگی عضلات به درجه ای رسید که طفل بتواند اشیا را دستکاری کند این اعمال حرکتی و دستکاری اطلاعاتی را که بیشتر از راه حواس به دشت آمدهاند تکمیل میکند.
از راه لمس و دستکاری خواصی از قبیل صافی، نرمی، و حرارت بر طفل آشکار می شوند.
که این کار با نگاه کردن ممکن نبود.
پدران و مادران غالباً بچه را از دست زدن به اشیا مانع می شوند و به این ترتیب از یکی از مهمترین منابع اطلاعات (دستکاری) محرومشان میسازند.
هرگاه به او فرصت داده شود که به کمک و راهنمایی بزرگترها اشیا را دستکاری کند کنجکاویش به قیمت کمترین مقدار خسارت ارضا میشود و در عین حال معانی بسیاری بر او مکشوف و روشن می شوند که اگر او را به حال خود میگذاشتند به آنها نمیتوانست پی ببرد.
مفاهیم طفل بدون این گونه تجسسات از حیث محتوی ناچیز خواهد بود.
به محض اینکه بچه توانست جمله بسازد از راه پرسش درصدد کسب اطلاع و ارضای کنجکاوی خود برمی آید.
پرسش که از سه سالگی آغاز میشود در تمام دورههای زتندگی یکی از وسایل مهم کسب اطلاع می باشد.
ولی اینکه تا چه حد کودک از پرسش استفاده میکند به میزان رضایت خاطری که از این راه بدست میآورد بستگی دارد و علاوه بر کنجکاوی طبیعی بچه ممکن است برای تکمیل اطلاعاتی که پیشتر بدست آورده است یا برای جلب توجه دیگران به سؤال بپردازد.
عموماً دختران از پسران و فرزندان طبقات بالاتر بیش از فرزندان پائین سؤال میکنند.