چگونگی تحول شخصیت ورشد اجتماعی ازنظراریک اریکسون: نظریه اریک اریکسون: من کیستم این سوالی است که ذهن هر نوجوانی را به خود مشغول می کند و به دنبال همین سوال است که در جستجوی خویشتن وکسب هویت تلاش می کند.
البته این سوال به یکباره درنوجوانی ظاهر نمی شود بلکه ریشه های ان از دوران طفولیت وجود داشته است.در جریان رشد،اطفال و کودکان به تدریج وجود خود را ازدیگران وبه ویژه مادر متمایز می کنند و وجود خود را کم وبیش مستقل جدا از دیگران می بینند.
این روند از سالهای کودکی اغاز می شود.هویت یابیدر دوران نوجوانی وبه موازات رشد فیزیکی شنا ختی اجتماعی وعاطفی اهمییت خاص می یابد بسیاری ازنوجوانان با شور زیادی ازخود سوال می کنند که جا یگاه اجتماعی من کجاست؟
شغل آینده من چیست؟رشته تحصیلی من چه خواهد بود؟سرانجام با چه کسی ازدواج خواهم کرد و...
انتخاب راهها برای نوجوانان چندان ساده نیست چرا که آنها با طیف گستردهای مواجه می شوند و با توجه به تنوع انتخاب،باید تصمیم بگیرند.
یکی از روانشناسان معروف که نام اوبا (هویت یابی) در دوره نوجوانی تداعی می شود ، اریکسون است.
همان گونه که پیشتر اشاره شد اریکسون معتقد است که عمده ترین تکلیف یک نوجوان حل بحران«هویت در برابر سر در گمی نقش»است.
برای رسیدن به هویتی کم و بیش با ثبات،نوجوانان باید نیازها،آرزوها و توانایی ها خود را به شکل تازهای سازمان دهی کند،تا از این طریق بتواند خود را با انتظارات موجود در جامعه وفق دهد.
تلاش برای رسیدن به هویت فرایندی دائمی است و حتی در بزرگسالی نیز گهگاه در ذهن ما مطرح می شود.
یکی از مهمترین جنبه های رسیدن به هویت تصمیم گیری درباره شغل است.
اریکسون معتقد است که در آخرین مرحله کودکی (کارایی در برابر احساس حقارت)، کودکان مهارتهای لازم در فرهنگ خود را به طور رسمی یا غیر رسمی فرا گیرند،و در دوران نوجوانی آن ها را به کار می برند به اعتقاد اریکسون خطر عمده این مرحله ابهام یا سردرگمی در نقش است.
سر در گرمی ممکن است برای مدت طولانی، یعنی حتی تا سن 30 سالگی ادامه یابد.
یکی از شیوه های اجتناب از سر در گرمی و ابهام هویت،پیوستن به گروه ها یا «دارو دسته های» همسن است.راه دیگر، بازگشت واپس روی به دوران گذشته است.
گاهی نوجوانان با اتخاذ شخصیتی کودکانه از مواجه شدن با تعارض های واقعی متناسب با سن خود اجتناب می کنند.گاهی نیز نوجوانان برای گریز از شرایط دشوار مربوط به این سن، درگیر فعا لیت هایی می شوند که ممکن است از لحاظ اجتماعی برای آنان زیانبار باشد.از نظر اریکسون ایجاد نوعی تعهد فکری یا عقیدتی نسبت به اهداف به خصوص ممکن است عامل موثری در رشد و تحول باشد؛یعنی ماهیتی سازنده داشته باشد.
در دوره خویشتن یابی نوجوانان خود را مکلف می بیند تا به اهداف خاصی،صادقانه تعهد سپرده و بدان ها وفادار بماند.شاید به همین دلیل است که نوجوان ها در بسیاری از موارد، تمایل به عضویت در فرقه های خاص مذهبی،مسلک های به خصوص،مدهای متنوع یا پیوستن به گروه هایی همسال هستند.
به اعتقاد اریکسون خصوصیت مثبتی که می تواند از حل موفقیت آمیز این بحران ناشی شود،صفت وفاداری است.
منظور اریکسون از وفاداری، در واقع داشتن ایمان و نوعی احساس تعلق است.
وفاداری یک نوجوانان ممکن است در یک سلوک خاص،نوعی اعتقاد مذهبی،مجموعه ی،ارزشی و حتی یک رابطه عاشقانه و پای بندی به ارزش های یک قوم یا فرقه معین جلوه گر شود.
نوجوان زمانی به احساس هویت دست می یابد که ارزش های خود را انتخاب وبه نسبت به اهداف یا افراد خاصی احساس وفاداری کند .
در واقع ،وفادری فراتر ازحس اعتماد است ( صفتی که به اعتقاد اریکسون در مرحله اول زندگی مطرح بوده است).
وفاداری صرفا به منزله ظرفیت انسانبرای اعتماد به دیگران نیست،بلکه ظرفیت فرد برای قابل اعتماد بودن را نیز در بر دارد.
گاهی یک نوجوان برای هویت یابی خود با فرد دیگری پیوند نزدیک بر قرار می کند، یعنی فردی که افکار،احساسات وعواطف خود را با او سهیم می شود.
بدین ترتیب، با یافتن انعکاس از هویت خود در وجود فرد دیگر، و کنش متقابل او، هویت خود را محک می زند.
با این وصف ،میزان صمیمیت یا نزدیکی نوجوان به فرد مورد علاقه،با افراد بزرگسالی که به بلوغ اجتماعی رسیده اند، تفاوت دارد.صمیمت در بزرگسالان شامل احساس تعهد ،مصالح و گذشت است،در حالی که در نوجوانان این احساس نوعی تلاش در جهت هویت یابی است.
اریکسون مدعی است که دختزان زودتر می توانند با دیگران روابط صمیمی و عاطفی برقرار کنند،در حالی که پسران دیرتر به این قابلیت دست می ابند (پاپالیا،دیان.ای و همکاران 1992.ص3_342) پژوهشهای جیمز مار سیا در زمینه هویت یابی به اعتقاد جیمز مارسیا هویت سازمانی درونی،خود جوش و پویاست که از سائق ها، توانایی ها،باورها و تجارب گذشته فرد نشأ ت می گیرد.وی با الهام از نظریه اریکسون،در این زمنیه پژوهش های مفصلی انجام داده و نهایتا به چهار نوع هویت دست یافته است.
هویت های چهار گانه او لزوما مراحل مختلفی از یک زنجیره رشدی نیستند، ولی در عین حال،ماهیت ثابتی نداشته،و ممکن است به مرور دستخوش دگرگونی شوند.
در اینجا چهار مصاحبه نیمه ساختار یافته30دقیقه ای با نوجوانان و جوانان به دست آمده است به اختصار شرح می دهیم .
الف-هویت کسب شده بعضی از نوجوانان بحران هویت را با مو فقیت پشت سر گذاشته،ونسبت به اهداف معینی تعهدات لازم پیدا کرده اند.
این نوجوانان به طور فعال وقت زیادی را صرف حل و فصل مسایل مهم زندگی کردهاند.این گروه،انعطاف پذیر هستند و با فکر و دلایت عمل می کنند اعتماد به نفس با لایی دارند و تحت شرایط فشارزا مقاومت خوبی نشان می دهند.
آن ها افرادی نسبتا خود مختارند ودر روابط اجتماعی،علاوه بر داشتن اعتماد به نفس،شوخ طبع بوده و ظرفیت فراوانی برای ایجاد روابط صمیمی با دیگران دارند.
ب-هویت پیش رس این گروه بدون داشتن تجربه بحران نوجوانی،نسبت به اهداف خاصی احساس تعهد پیدا کرده اند.
اکثر ان ها در چارچوب برنامه هایی که دیگران،وبه ویژه والدین از قبل برای انان تدارکات دیده اند، اهداف خاصی را پذیرفته اند.
مثلا انتخاب رشته تحصیلی ، نوع شغل، همسر وحتی سبک زندگی انان توسط والدین تعیین شده است.
این نوجوانان انعطا ف ناپذیرند،درزندگی احساس رضایت می کنند، و به شدت به خانواده های خود وابسته اند.
ان ها باورهای قوی ومذهبی دارند ،به نظم وقانون اعتقاد راسخ دارند واز مراجع قدرت پیروی می کنند .هر گاه باورهاو عقایدشان از طرف دیگران تهدید شود، حالتی جزمی پیدا کنند.
ج-ابهام هویت این گروه شامل نوجوانانی است که هیچ نوع بحرانی را شپری نکرده و در عین حال به اهداف خاصی هم احساس تعهد نمی کنند.
آنها ظاهرا افرادی سطحی، نا خرشند و تنها هستند وتوان برقراری روابط صمیمی و خالص را با اطرافیا ن خود ندارند.
د-خویشتن یابی این افراد هنوز در جهت کسب هویت تلاش می کنند و همواره در حالتی دو گانه به شر می برند.آن ها افرادی رقابت طلب، مظطرب، زنده دل، پر حرف در عین حال دستخوش تعارض هستند.غالبا این افراد با والد غیر همجنس رابطه نزدیکتری دارند و مایلند که با دیگران نیز روابطی صمیمی بر قرار کنند،البته در بسیاری از آنان این خواسته تحقق پیدا نمی کند.عوامل متعددی در شکل گیری هویت نوجوان نقش دارند،عواملی مانند خانواده، مدرسه،محله زندگی،نهاد های ،مذهبی و رسانه های گروهی.
با این وصف به نظر می رسد که خوانواده اولین نهادی است که پایه های اولیه شخصیت نوجوان را شکل می دهد.
از این روبه بحث در این زمینه می پردازیم.
خانواده مهمترین عامل اجتماعی شدن در زندگی انسان،تجارب دوران کودکی وی در محیط خوانواده است.فضای خانواده آکنده از مهر و محبت ،فداکاری و گذشت صمیمیت و گرمی و در عین حال گاهی توامبا حسادت و رشک،دشمنی،کینه توزی ،نفرت و خشم است.کودکان در جریان اجتماعی شدن این گونه عواطف را در کنار والدین و خواهران و برادران خود تجربه می کنند.
اعضای خوانواده آن قدر به هم وابسته اند که هر نوع مشکل یا مسئله یک عضو خانواده به طور مستقیم ایا غیر مستقیم بر زندگی سایر اعضا تاثیر می گذارد .
به همین علت روانشناسان بالینی گاهی در درمان یک فرد ترجیح می دهند همه اعضای خانواده را از نزدیک ملاقات کند.
روانشناسان سال هاست با ابداع روش هایی ویژه کوشیده اند تاثیر خوانواده را بر چگونگی رشد شخصیت روشن کنند،اما در مشیر این برسی ها با مشکلات متعددی مواجه بوده اند.
اکثر محققان در گذشته تاثیر رفتار والدین را بر شخصیت فرزندان درنظر می گرفتند، یعنی بر اثرهایی که کئدکان بر کل رفتار والدین داشتند،توجه چندانی نمی شد.
در چند سال اخیر پژوهشگران دریافت اند که هر کودک کم بیش با خلق و خویی خاص در چند سال اخیر پژوهشگران دریافت اند که هر کودک کم بیش با خلق و خویی خاص متولد می شود و این خلق خو،گاهی برای سال ها تداوم دارد.مثلا برخی نوزادان فعالتر و هشیارترند و عملا در خواب خوراک نظم بیشتری نشان میدهند.
در حالی که در صدی از کودکان که روانشناسان گاهی آنان را نوزادان دشوار نامیده اند،بی قرار وتحریک پذیرند .
خلق و خوی اولیه نوزادان احتمالا زمینه موروثی دارد.بررسی های جدید بر روی دو قلو های یک تخمی و مقایسه آنان با دقلو های دو تخمکی،نشان می دهد که دو قلو های یک تخمی از لحاظ خلق و خو به مراتب بیشتری به یکدیگر دارند (ویتن،وین 1989.ص444) با توجه به واقعیت فوق این سوال مطرح می شود که تا چه اندازه اطفال از همان ابتدای زندگی ،بر رفتار و نگرش والدین اثر می گذارد؟در مجموع کودکانی که خلق مثبت دارند، با رفتارهای خاص خود در والدین،رفتار های مطلوب تری را بر می انگیزند ،و به همین ترتیب،اطفال کژ خلق ،واکنش های دیگری فرا می خوانند.
روانشناسان تاثیر متقابل والدین و اطفال بر یکدیگر را ،اصل دو صویه نامیده اند.با توجه به این اصل ،نمیتوان در بررسی خوانواده صرفا بر تاثیر رفتار والدین بر فرزندان تکیه کرد،بلکه در هر نوع نتیجه گیری ، تاثیر کودکان بر والدین نیز حائز است.
مشکل دوم مطالعه خانواده به تغیراتی مربوط است که هر چند صباح در نگرش و رفتار مردم نسبت به فرزند پروری به وجود می آید.
تا نیم قرن پیش ، بسیاری از والدین انتظار داشتند که فرزندان آنها بی چون وچرا از اوامر آنها پیروی کند ، ولی در حال حاضر بسیاری از والدین واقع بین دیگر چنین انتظاراتی ندارند .
با توجه به گسترش اطلاعات ، در مورد شیوه های فرزند پروری نگرش والدین نیز در بسیاری از زمینه ها دستخوش تغییر شده است .
به جمله زیر ، که در اوایل قرن بیستم توسط یک متخصص روانشناس در مجله های تربیتی نقل شده است ، توجه کنید: « برای تربیت کودک ، شیوه معقولی وجود دارد .
با بچه طوری رفتار کنید که گویی بزرگسالی کم سن و سال است.با نهایت دقت به او لباس بپوشانید و حمامش کنید با او به شیوه عینی و با استواری ملاطفت آمیزی رفتار کنید.
هرگز او را در آغوش نگیرید و روی زانوی خود نشانید.اگر ناچار شدید فقط در موقع شب خوش گفتن،یک بار پیشانی او را بپوسید.
صبح هنگام با او دست بدهید.اگر موفقیت چشم گیری در کاری دشوار از خود نشان داد، دستی به سر و گوش او بکشید.بد نیست این روش را آزمایش کنید.ظرف یک هفته در خواهید یافت که چه آسان می شود،رفتاری کاملا جدی و در عین حال ملا طفت آمیز داشت و آنگاه از روش احساساتی و آبکی که خود قبلا دنبال می کردید،به شدت شرمنده خواهید شد» (اتکینشون،ریتا و همکاران.ترجمه محمد نقی برهنی و همکاران.1366.ص154).
به نظر می رسد که در قرنن معاصر ،والدین نسبت به نیازهای فرزندان خود آگاهتر،هشیارتر و احتمالا به مراتب انعطاف پذیر ترند.با توجه به تغییری که در نگرش کلی والدین صورت می گیرد ،یافته های تحقیق درباره اثرهای خانواده بر شخصیت کودکان صرفا برای مدت خاصی اعتبار دارد و نمی توان همیشه به این یافته ها متکی بود.
سومین مشکل مطالعه خانواده ،تعین ارزشها و سنت های فرهنگی بر شیوه های فرزند پروری است.
در هر فرهنگ ارزش های غالب ،الگوی خاصی از شیوه فرزند پروری را در بر می گیرد.
در فرهنگ ژاپن شخصیت آرمانی فردی به نسبت مطیع است که به آداب و رسوم اجتماعی احترام فراوان می گذارد.
در آمریکا،کودک آرمانی رقابت طلب و مستقل است در پاره ای از قبایل سرخ پوست کودک مطلوب ،کسی است که شجاع و نترس باشد.به هر حال والدین ارزش های موجود در فرهنگ خود را به فرزندان منتقل کنند،و با توجه به این واقعیت بحث از تاثیر والدین،بدون توجه به عوامل فرهنگی از اعتبار لازم برخوردار نخواهد بود.هر فرهنگ نیز متشکل از چندین خرده فرهنگ است که وابستگان به آن از نظام های ارزشی متفاوتی پیروی می کنند.این واقعیت چهارمین مشکل مطالعه تاثیر والدین بر رفتار فرزندان است.
سرانجام مشکل دیگری که روانشناسان در مطالعه خانواده در آن مواجهند ،انواع متعدد خانواده هاست.امروزه با شنیدن کلمه خانواده صرفا ترکیب خاصی از والدین و فرزندان القا نمی شود بلکه به علت افزایش طلاق ، ازدواج های مجدد ،وجود برادران و خواهران ناتنی ،وجود نا مادری و نا پدری و نیز خانواده های تک والدی برای ما شکل های متنوعی از خانواده تداعی می شود.افزودن بر آن،درقرن حاضر خانواده های گسترده به تدریج جای خود را به خانواده های هسته ای داده اند .
ولی خانواده های هسته ای نیز خود شکل های گوناگونی دارند.بنابراین وقتی سوال مطرح می شود که چگونه خانواده بر رفتار کودک تاثیر می گذارد،باید بپرسیم چه نوع خانوادهای؟به زعم مشکلات یاد شده،روانشناسان با استفاده از راهبردهای مختلف انواع خانواده ها را بررسی کرده و نتایج مفیدی به دست آوردهاند(سیگلمن،کارول.ک و همکاران.1992.ص41-439).
روشهای مطالعه خانواده مصاحبه و پرسش نامه این دو روش کاربرد فراوانی دارد.مصاحبه به ما امکان می دهد که علاوه بر گرد آوری اطلاعات رفتار ظاهری والدین،کودکان و نوجوانان را از نزدیک نظاره کنیم و در صورت لزوم ،سوال های مورد نظر را مطرح نماییم.ولی این روش نیز خالی از ایراد نیست.مثلا بسیاری از والدین در بازگویی خاطرات خود از فرزندان واقعیت را به صورت غیر رادی تحریف می کنند.گاهی نیز آنها قادر به یاداوری دقیق این خاطرات نیستند بدین ترتیب، میتوان به صحت گفته های آنان شک کرد گاهی والدین برای جلب توجه مصاحبه گر گفته های خود را با اطلا عات موجود درباره شیوه های فرزند پروزی امروزی وفق می دهند، یعنی طوری پاسخ می دهند که گویی می خواهند آگاهی خود را از اصول جدید تعلیم و تربیت نشان دهند.
پرسشنامه دارای این مزیت است که در مقیاسی وسیع ، به شکلی معیار گونه قابل اجراست و اجرای آن در مقایسه با مصاحبه ،وقت و هزینه کمتری می برد.
ولی پرسشنامه نیز معایب فراوان دارد .مثلا پاسخ به پرسشنامه برای والدین بی سواد دشوار است.در عین حال ،همانند مصاحبه،اطلاعات به دست آمده از طریق پرسشنامه لزوما و همیشه صحت ندارد.
نوجوان و خانواده ماهیت روابط خانوادگی در دوران نوجوانی کیفیت خاصی پیدا می کند.در دنیای معاصر، وقتی از نوجوان و خانواده او صحبت می شود تصویر به خصوصی در ذهن اکثر مردم تداعی می شود.مثلا اینکه نوجوان بیشتر اوات خود را با دوستان سپری می کند،در مقابل خواسته های والدین مقاومت می ورزد و هر نوع مداخله والدین در امور زندگی خویش را تهدیدی به استقلال خود می بیند.
به همین دلیل بسیاری از والدین،که فرزندان نوجوان دارند، برای آینده آنان شدیدا نگرانند .آن ها احساس می کنند که با فرزندان نوجوان خود شکافی عمیق داشته و رابطه مطلوب گذشته آن ها خدشه دار شده است.مفهوم«شکاف نسل» برای مدتی توجه بسیاری از متخصصان رشد زا به خود جلب کرده است.شکاف نسل یعنی یعنی اختلاف عمیق میان ارزش ها و نگرش های دو نسل مختلف.هنوز عدهای معتقدند که بخش عمدهای از تعارض میان والدین و نوجوان ناشی از همین پدیده است.بدیهی است که نوجوان و والدین میانسال ،ارزش های مشابهی ندارد،تفاوت میان دو نظام ارزشی تا حدود زیادی به شن آن ها مربوط می شود.طبیعی است که یک نوجوان بیشتر به آینده خود فکر می کند،در حالی که والدین میانسالدرگیر حل و فصل مشکلات جاری و ملمو ستر زندگی هستند.نوجوان آینده آرمانی را تجسم می کنند ،در حالی که والدین با مشکلات واقعی زندگی دست به گریبانند.شکاف نسل گاهی ممکن است ذهنیت هر دو نسل را تحت تاثیر قرار دهد، مثلا به علت تحولات چشمگیر فرهنگی،اجتماعی و صنعتی نوجوانان امروزی آزادی خواهترند و برای حقوق فردی و اجتماعی از جمله نقش زن و عقلیت های نژادی ارزش بیشتری قایلند بدین ترتیب می توان تفاوت میان افکار و نگرش های والدین و فرزندان نوجوان را به عنوان پدیده ای کم و بیش طبیعی اجتناب نا پذیر پذیرفت.
قابا ذکر است که از بسیاری جهات نوجوانان و والدیا آنان شبیه به هم می اندشند.
برخی از تحقیقات نشان می دهد که بسیارس از نوجوانان درمورد رشته تحصیلی و انتخاب شغل از والدین تاثیر می پذیرند،در حالی که در مورد طرز پوشش ،نوع سرگرمی های اجتمای ، زبان محاورهای وانتخاب سبک موسیقی عمدتا از همسالان تبعیت می کنند.
با وجودی که گه گاه در مورد همین مسایل سلیقه ای ،وبه ظاهر پیش پا افتاده ، اختلاف میان آن ها بالا می گیرند،ولی در مورد مسایل عمده تر زندگی،میان آن ها شباهت فکری و ارزشی بیشتری وجود دارد.
گاهی گفته می شود که اکثر نوجوانان مایل نیستند وقت خود را در کنار والدین سپری کنند و تمایل شدیدی به معاشرت با همسالان خود دارند.به همین دلیل آن ها به تدریج از والدین فاصله می گیرند و برای آن ها ارزش و احترام لازم را قایل نیستند.یافته های اخیر نشان می دهد که این نوع طرز تلقی تا حدودی غیر منصفانه و حتی غیر منطقی است،چرا که بر خلاف باور بعضی از مردم ،بسیاری از نوجوانان به والدین خود دلبستگی عمیق دارند بدین ترتیب می توان گفت که در مورد تاثیر شکافت نسل بر رفتار خانواده مبالغه شده است.
در بسیاری از موارد رفتارهای یک نوجوان می تواند نشانه ای از نیاز او به استقلال بیشتر تلقی شود.
از آنجا که یکی از اهداف عمده اهداف عمده هر نو جوان کسب استقلال است،پاره ای از رفتار های خاص او را که به تعبیر اطرافیان نوعی اصیان یا اختلاف سلیقه تلقی می شود، می توان نشا نه ای از عملکرد طبیعی او برای رسیدن به خود مختاری قلمداد کرد.
برخی از روانشناسان معتقدند که خود مختاری نوجوان دو جنبه دارد : خود مختاری هیجانی و خود مختاری رفتاری برای رسیدن به خود مختاری هیجانی نوجوان باید به تدریج به عواطف خود متکی و از میزان نیاز او به تایید و حمایت والدین و بزرگسالان کاسته شود.خود مختاری رفتاری مستلزم این است که نوجوان امور زندگی خود را شخصا به عهده و درباره مسائل جاری زندگی تصمیم گیری کند،بدیهی است که وقتی نیاز به خود مختاری در هر دو جنبه بیشتر شود ، تعارض میان نوجوان و والدین افزایش میابد.
مثلا استاین برگ در یک تحقیق نتیجه گرفت که پسران نوجواتی که در روابط خانوادگی ابراز وجود بیشتری می کنند ،با والدین خود نیز بحث و جدل بی شتری دارند.میزان تعارض میان دختران نوجوان و مادران نیز در آستانه بلوغ،افزایش میابد.با وجودی که جر و بحث های خانوادگی درباره ی مسایلی نظیر سر پیچی از مقررات ،بی اعتنایی به تکالیف درسی و کارهای روز مره در بسیاری از خانواده ها پدیده ای عادی است ،ولی ما هیت ای این تعارض ها،چندان عمیق نیست .در مورد اختلاف بین والدین و فرزندان نوجوان ممکن است این سوال مطرح شود که سرانجام تعارض های موجود به کجا می انجامند؟
یعنی آیا بلاخره حل و فصل می شود یا مدت ها تداوم خواهند داشت؟به اعتقاداساتین بر ،پسران نوجوان به تدریج بر مادران خود تسلط بیشتری پیدا می کنند، ولی قالبا میزان نفوذ پدر خانواده، آنقدرها ،تغیر نمی کند.تردیدی نیست با افزایش سن و نیاز نوجوان به اساقلال بیشتر، والدین به فرزندان نوجوان خود آزادی بیشتری اعطا می کند.
این روند آنقدر ادامه میابد تا آنها نیز در محیط خانواده از حقوق کم بیش یکسان بهرمند شوند.
بدین ترتیب، می توان گفت که کشمکش میان والدین و نوجوانان به منزله خدشه دار شدن چون رابطه عاطفی یا جدایی بین آنان نیست،بلکه تا حدودی لازمه ی تحول و کسب استقلال است.
وقتی نوجوانان استقلال بیشتری کسب می کنند،طبیعتا با انتظارات بیشتری نیز مواجه می شود.از آنجا که بسیاری از نوجوانان بر خلاف کودکان ،والدین خود را افراد بی نقص نمی بینند ،در اتخاذ تصمیم های زندگی کمتر به آنان متکی هستند و بابد شخصا برای زندگی خود تصمیم های مناسبی اتخاذ کنند .کوتاه سخن آنکه،در دوران نوجوانی پیوند میان والدین و نوجوان از بین نمی رود،بلکه شکل تازه ای پیدا می کند.
در خاتمه یاد آور می شویم که اگر والدین مقررات مورد نظر خود را همراه با استدلال های منطقی با نوجوانان در میا بگذارند،در باره ی انتظارات و خواسته های خود توضی های قانع کننده ارئه دهند و در عین حال با آنان رابطهی صمیمی و حمایت کننده داشته با شند نو جوانان نیز استقلال مورد نیاز خود را با سهولت بیشتری کسب می کنند.در جریان فرزند پروریهخانواده هایی توفیق حاصل می کنند که ضمن داشتن قاطعیت لازم به تدریج فرزندان خود را به کسب استقلال بیشتر هدایت می کنند .
در فضایی که والدین از لحاظ عاطفی طرد کننده و بیش از حد سخت گیر یا سهل گیر باشند احتمال عصیان نوجوان بیشتر است.
نا گفته نماند که عصیان نوجوانان همیشه باز تابی از رفتار والدین نیست،بلکه می توان ساختارژنتیکی آن ها را نیز عاملی تعیین کننده به حساب آورد.همان طور که آغاز این بحث گفته شد،نوزادان در همان روزهای اول زندگی از لحاظ خلق و خو تفاوت های بارزی نشان می دهند.گاهی این تفاوت ها تا نوجوانی ، و حتی پس از آن تداوم دارد.خلق خوی اولیه کودکان در ماهیت تعارض آن ها در دوران نوجوانی بی تاثیر نیست.به عبارتی خلق و خوی ویژه هر کودک یا نوجوان در والدین رفتار های خاصی را فرا می خوانند.باید اشاره کنیم که رسانه های گروهی ، به ویژه فیلم های سینمایی نیز شدت تعارض میان والدین و فرزندان نو جوان را به شکل های مبالغه آمیزی جلوه می دهند ، این واقعیت به نوبه خود ،در گسترش شکاف میان والدین و نوجوانان بی تاثیر نبوده است.
دوستی در بین نوجوانان یکی دیگر از شکل های مهم روابط میان نو جوانان دوستی است.برابر آمارهای موجود نوجوانان آمریکایی نزدیک به 29%از اوقات روزانه را با دوستان و 23%را با هم کلاسی ها سپری می کنند (پاپالیا،دیان.ای و همکاران.1992.ص352).هر چند میان دوستی ها دوران کودکی و نوجوانی تا حدودی پیوستگی و تشابه به چشم می خورد ،ولی نو جوانان در این دوره به مراتب به ما هیت دوستی حساسترند.آن ها از دوستان خود انتظار وفاداری بیشتری داشته و با دوستان نزدیک خود اطلاعات شخصیتری را در میان می گذارند.عواملی چون وفاداری،راز داری،حساس بودن به دیدگاه دیگری از ارزش های مهم دوستی میان نوجوانان است.
در سال های اولیه نوجوانی ،نوجوانان افرادی را به عنوان دوست بر می گزینند که تا حدودی به آنان شباهت داشته باشند.افزودن بر این ،آن ها را در میان سایر نوجوانان از موقعیت مشابهی برخوردار باشند.افزودن بر این،آن ها در میان سایر نوجوانان از موقعیت مشابهی برخوردار باشند.
ولی به تدریج این ملاک ها تغییر می کنند.آن ها دوستانی را انتخاب می کنند که از لحاظ نگرش ها، علایق،ارزش هاو شخصیت به خود آنان شبیه باشند.از دید یک نوجوان دوست کسی است که تا حدودی به او شباهت داشته و ضمن قابل اعتماد بودن بتوان با او تبادل نظر کرد.
روابط دوستی در میان دختران نوجوان زودتر و عمیقتر از پسران شکل می گیرد.معمولا دختران به صورت گرو ه های 2 تا 3 نفری ،وپسران در گرو های وسیعتری دوست می شوند.دوستی های میان دختران نوجوان بین 14 تا 16سالگی تحکیم میابد و از لحاظ عاطفی ما هیتی بسیار عمیق دارد.دوستان نزدیک افکار ، احساسات و اسرار زندگی خود را با یکدیگر در میان گذاشته و گاهی شیفته یکدیگر می شوند.نا گفته نماند که این گونه دوستی های شدید گاهی خالی از ضرر نیست؛غالبا میان دختران نوجوان وابستگی های شدیدی، احساس مالکیت و حتی حس حسادت اوج گرفته و با کوچکترین علامت حاکی از عدم وفاداری نسبت به یکدیگر به خخشم می آیند.بین سنی 17تا18سالگی دختران نوجوان در دوستی های خود تنش کمتری تجربه می کنند،وبه تدریج از یکدیگر مستقل شده و نسبت و نسبت به وجود تفا وت های میان یکدیگر درک بهتری پیدا کنند.
در دوستی های پسران شدت عواطف به اندازه دختران نوجوان نیست ومبنای دوستی برای پسران غالبا علاقه مندی به فعالیت های مشترک و تعاون گروهی است.پسران نوجوانی که با یکدیگر دوست می شوند به طور گروهی اوقات زیادی را کنار هم می گذرانند.البته این بدان معنا نیست که در میان پسران دوستی ماهیت ضعیفتری داشته باشد.دختران با دوستان نزدیک خود اطلاعات بیشتری را رد و بدل می کنند،در حالی که پسران نوجوان با دوستانخود بیشتر به فعالیت های اجتماعی-ورزشی می پردازند.
روی هم رفته می توان گفت که دوستی در این سنین فرآیندی ظریف و حساس است و بسیاری از نوجوانان،در خلال کسب استقلال از والدین و هویت یابی خود ،شدیدا به دوستان نزدیک نیاز دارد (سیگلمن،کارول.ک و همکاران.1991.ص426).
خلاصه و نتیجه گیری یکی از مهمترین جنبه های تحول در دوران نوجوانی رشد اجتماعی است که با نیاز نوجوانان به کسب هویت اهمیت ویژه ای پیدا می کند.هر چند هویت یابی از از سنین طفولیت آغاز می شود ،ولی در دوران نوجوانی تشدید می گردد ؛بطوری که اریک اریکسون مهمترین بحران نوجوانی را هویت خود در برابر سردرگرمی نقش نامیده است.به اعتقاد ایکسون،حل موفقیت آمیز این بحران به شکل گیری وفاداری ،یعنی نوع حس اعتماد به خود ودیگران می انجامد.
جیمز مارسیا با الهام از مفاهیم نظریه اریکسون ،به چهار نوع هویت در نوجوانان اشاره کرد:هویت کسب شده،هویت پیش رس ،ابهام هویت وخویشتن یابی.هویت هایی که مارسیا مطرح کرده است،پویا هستند و مراحل تثبیت شدهای تلقی نمی شود.
خانواده در شکل دادن به هویت و رشد اجتماعی نقش تعیین کننده دارد.مطالعه خانواده ،روانشناسان را دست کم با پنج مشکل مواجه ساخته است : خلق و خوی اولیه کودکان، ارزش های فرهنگی حاکم بر خانواده ،تغیر در شیوه های فرزند پروری،ارزش های غالب در خرده فرهنگ و بالاخره تنوع شکلهای مختلف خانواده.علی رقم این مشکلات،خانواده با استفاده از سه روش پرسشنامه،مصاحبه و مشاهده مستقیم بررسی شده است، واز این بررسی دو بعد پذیرش طرد و سهل گیری-سختگیری به دست آمده است-که با تلفیق آن ها دچار شکل مختلف خانواده مطرح می شود.
خان باوند ریند،در یک تحقیق طولی ،سه الگوی خانواده را از یکدیگر متمایز کرده است:خانواده های استبدادی ؛سهل گیر و قاطع که هر یک در شکل دادن به صفات مختلف در فرزندان نقش دارد.
با وجودی که در مورد اختلاف نوجوان با خانواده و مفهوم شکاف نسل،نقطه نظر های مبالغه آمیز لرائه شده است،ولی به نظر نمی رسد که اکثریت نو جوان ها با خانواده خود مشکلات عمیقی داشته باشند،حتی بعضی از رفتار های آنان که ظاهرا به شکل هایی چون پرخاشگری و عصیان ظاهرمی شوند،ممکن است نشانه ای از تلاش آن ها در جهت کسب هویت و استقلال فردی باشد.
دوستی در میان کودکان و نوجوانان شامل مراحل خاصی است.در حالی که کودکان و نوجوانان در انتخاب دوست بیشتر به واقعیت های ملموس،نظیر هم محله بودن و یا داشتن اسباب بازی های مشترک متکی هستند،از نظر نوجوان دوست فردی است قابل اعتماد که به خود او شبیه باشد و بتوان با او به طور خصوصی تبادل نظر کرد.
در حالی که نوجوانان با ملحق شدن جمع و دارو دستهخ ها با دوستان و همسالن خود حس همنوایی به نسبت زیادی نشان می دهند،ولی در بعضی زمینه ها از جمله انتخاب شغل ، رشته تحصیلیو همسر،بیشتر تحت تاثیر نگرش های والدین قرار دارند.بدین ترتیب ،نگرانی والدین درباره نوع دوستی های فرزندان نوجوان خود،اگر چه در پارهای از موارد قابل توجیه است،ولی همواره منطقی نیست.در مجموع ،فوائد معاشرت های نوجوانان با همسالان بیشتر از مضرات احتمالی آن است.