بخش دوم: «اهمیت و نقش بازی» به همان میزان که تغذیه خوب، بهداشت مناسب و مراقبت از کودک از اهمیت ویژهای برخوردار است، بازی نیز نقش مهمی در رشد و تحول افکار و احساسات کودک ایفاء می کند.
کودک از طریق بازی های گوناگونی که انجام می دهد، می تواند مهارتهایحرکتی، تخلیل، خلاقیت، درک مفاهیم، بیان هیجانات و پذیرش ارزشهای فردی- اجتماعی را بیاموزد.
(سلحشور، 1379، ص56) بازی کودکان راهی است به سوی شناخت جهان، جهانی که در آن زندگی می کنند، و وظیفه تغییر و دگرگونی ساختن آن را به عهده دارند.
فعالیت فکری کودک ضمن بازی شکل می گیرد؛ او باید برای خود نقشی انتخاب کند و سپس خود پندارهاش را بر پایه آن نقش استوار سازد و گفتار و کردار مناسب برگزیند.
کودک ضمن بازی همه جوانب شخصیت خود ر می شناسد و رشد می دهد.
(سلحشور، 1379، ص56) بازی از نظر کودکان یک “کار” و یک “فعالیت” است.
از رفتار کودک در حین بازی می توان به نحوه تربیت والدین و اطرافیان او پی برد.
بازی هم خواسته های کودک ر آشکار می کند و هم احساساتش را پرورش می دهد.
کودک از طریق بازی و ضمن آن طرز رفتار بزرگسالان ر می آموز؛ به نظم و ترتیب عادت می کند؛ مبارزه با دشواریها را فرا می گیرد و جوانه های استقلال رای، ابتکار، خلاقیت، شایستگی و اعتماد به نفس را در خود رشد و پرورش می دهد.
کودک در 3-2 سال اول زندگی به دلیل نحوه ادراکش از محیط و ویژگی “خود محوربینی” به طور فردی بازی می کند.
اما به تدریج و هم زمان با رشد زبان و تواناییهای حرکتی- اجتماعی کودک و همچنین فهم و ادراک او از جهان پیرامونش، به بازی های جمعی و گروهی روی می آورد.
افزایش توانایی های ذهنی و منطقی کودک دنیای او را گسترده تر خواهد کرد.
کودکان از طریق بازی به پرورش استعددهای درونی، خویشتن داری و اعتماد به نفس دست می یابند.
این رشد و پیشرفت از طریق انجام بازی های گوناگون و هم زمان با سیر تحول بازی های فردی به سمت بازیهای جمعی و در نتیجه لزوم رعایت قوانین و روابط اجتماعی صورت می گیرد.
(سلحشور، 1379، ص56) بازی و رشد “خود” کودکان خرد سال از طریق تعامل با افراد محیط خود در صدد شناخت و رشد “خود” برمی آیند.
کودکی که خود انگاره ضعیفی در ذهن دارد، فرآیند رشد کندتری نیز خواهد داشت.
برای نمونه بچه ای که به استقبال بازی و ی فعالیت جدیدی نمیرود، شاید “ترس از شکست” دارد و لازم است با تقویت خود انگاره، علاقه و اشتیاق انجام بازی ر در او به وجود آورد.
کودکانی که از بازی ها و سرگرمی ها دوری میکنند، در واقع توانایی سازگاری مناسب با محیط را در خود نمی بینند و دائم به دیگران ظنین و بدگمان هستند.
این کودکان همیشه منزوی و به دور از سایر کودکان بازی می کنند و بیش تر تمایل به در حاشیه قرار گرفتن دارند.
این گروه هرگاه موقعیتی برای مشارکت با دیگران برایشان فراهم شود، به علت عدم موفقیت، تکبر، کمبود اعتماد به نفس و احترام به خود، با سایرکودکان هماهنگی و سازش نداشته و بازی را به کام خود و کودکان دیگر تلخ می کنند.
(سلحشور، 1379، ص58) بازی، وسیله ای برای “سازندگی” کودک است.
کودک از طریق بازی یاد می گیرد؛ ابداع می کند؛ تجربه می اندوزد؛ به استعدادها، توانایی ها، خواست ها و نقاط ضعف و قوت خود پی می برد.
او می تواند با شناخت ویژگی های خود ساخت شخصیتیاش را تحکیم بخشد.
(سلحشور، 1379، ص58) نقش بازی در “رشد عاطفی و اجتماعی” کودک نیز بسیار مهم و ارزشمند است؛ زیرا کودک از این طریق شادی، خشم، نفرت، ناکامی، نشاط، ترس و آشفتگی های ذهنی خود را به نمایش می گذارد و نحوه کنترل، کنار آمدن و یا از بین بردن آنها را میآموزد و به “آرامش عاطفی” و اعتماد به نفس بیشتری دست می یابد.
کودک در بازی با سایر بچه ها، چگونگی ارتباط با آنها را فرا می گیرد او نه تنها دیگران را بهتر می شناسد، بلکه از خود نیز شناخت کامل تری به دست می آورد.
بازی، عواطف و احساسات کودک را بیدار می سازد و او را به سوی زندگی اجتماعی و قبول مسوولیت های بیشتر، هدایت می کند.
بنا به گفته یکی از روانشناسان معروف به نام “آلفرد آدلر” اطلاعاتی که کودک از طریق بازی به دست می آورد، نه تنها به زندگی حال او بلکه به زندگی آینده او نیز ارتباط پیدا می کند.
از نظراو بازی، فرآیندی است که “آماده سازی” کودک را برای آینده مشخص می کند.
نحوه نگرش کودک به بازی، اهمیت و نوع آن، ناشی از برداشت کودک از محیط خود و عامل هدایت کننده ای در ایجاد وابستگی با آن است.
(سلحشور، 1379، ص58) بازی همواره با انگیزه هایی توام است که کودک را تحریک به استفاده از همه اعضای بدن، حواس و ذهن خود می کند و همین استفاده، موجب رشد و تقویت آنها می شود.
بازی کودکان دارای ویژگی های مختلفی است از جمله: 1- بازی با شادی همراه است و شادی انسان ر به فعالیت بر می انگیزد.
2- بازی و تمرین برای کودکان یک امر طبیعی است.
3- بازی، کودک را برای زندگی بزرگسالی آماده می کند.
4- بازی، به رشد شخصیت کودک کمک می کند.
5- بازی تنها وسیله طبیعی برای یادگیری و پیشرفت کودکان است.
6- بازی، تربیت اجتماعی است.
کودک بدون بازی با دیگر همسن و سالان خود، فردی خودخواه، خودبین و فرمانده بار می آید.
ولی از طریق بازی با دیگران، روش همکاری، ایجاد ارتباط، و وارد ساختن شخصیت خود را در گروه می آموزد.
بازی به کودک کمک می کند تا مانند یک شخص بالغ، رشد و تحول یابد.
بازی وسیله مهمی است که به کودک امکان می دهد، خود را قبل از آن که از سوی بزرگسالان کنترل شود- کنترل کند.
برای مثال، در بازی های دسته جمعی وقتی دو گروه به رقابت با یکدیگر می پردازند، همکاری صمیمانه، بردباری، رقابت سالم، اعتماد به نفس، احترام به حقوق دیگران، نظم، دقت، فداکاری، اطاعت از قوانین و سایر صفات ارزنده اجتماعی را می آموزند.
به طورکلی، کودکان در بازی های گروهی، راه و رسم زندگی ب دیگران را میآموزند و تجارب جدیدی کسب می کنند.
این بازی ها نه تنها در رشد شخصیت کودک تاثیر بسزایی دارند، بلکه از طریق آنها می توان به رشد عاطفی- اجتماعی کودک نیز کمک کرد و برای مشکلات او چاره ای اندیشید.
دکتر شریدان (1999)، بازی ها را به انواع زیر تقسیم کرده است: 1- بازی هایحرکتی و پرجنب و جوش- این بازی ها موجب رشد و پرورش قوای جسمانی کودک می شوند، از جمله؛ دویدن، پریدن، پرتاب توپ، شوت کردن توپ، گرفتن توپ و غیره.
2- دستکاری کردن و باز های اکتشافی- طفل از سه ماهگی به بعد سعی میکند به وسیله لمس اشیاء و پدیده ها، محیط اطرافش را بشناسد.
این نوع بازی موجب رشد و تقویت حواس پنجگانه کودک، حرکات دقیق و هماهنگی بین آنها می شود.
3- بازی های تقلیدی- کودکان هر آنچه را می بینند، تقلید می کنند و همین امر موجب یادگیری ارزش های شناختی و اجتماعی آنها می شود.
4- بازی های سازنده- بازی هایی مثل خانه سازی با آجرهها، برج سازی و سرهم کردن قطعات اسباب بازی ها، موجب تقویت حرکات دقیق و هماهنگی بین دست و چشم کودک می شود.
5- بازی های نمایشی- یکی از بازی هایی که کودکان از انجام آن خیلی لذت میبرند، “اجرای نمایشنامه و تئاتر” است.
کودکان “نقش بازی کردن” را دوست دارند، زیرا به آنها اعتماد به نفس می بخشد.
آنها می توانند از این طریق خود را در قالب شخصیتهای خیالی جا بزنند و سعی کنند با تسلط بر خود و ایفای نقش نمایشی، اعتماد لازم را هنگام مواجه شدن با صحنه های مشابه به دست آورند.
6- بازی های قانونمند- بازیهایی که طبق ضوابط و قانون خاصی انجام میشوند.
این بازیها موجب تقویت روحیه مشارکت، همکاری، احترام به یکدیگر و مسوولیتپذیری می شوند.
معمولاً کودکان از 4 سالگی به بعد به این گونه بازی ها میپردازند.
بازی های تیمی و گروهی نیز موجب رشد و پرورش روحیه رقابت سالم در کودکان می شوند.
اریکسون (1950)، دوران کودکی (5-4 سالگی) را “سن بازی” می نامد.
او معتقد است، والدینی که به فرزندان خود اجازهی بروز ابتکار و خلاقیت را نمی دهند، احساس گناه، کم ارزشی و گوشه گیری را در آنها به وجود می آورند.
این گروه از کودکان از هر گونه ابراز وجود می ترسند و به دیگران وابسته می شوند.
در حالی که اگر کودک بتواند توانایی ها و استعدادهای خود ر بشناسد و آنها را پرورش دهد، با اطمینان بیشتری گام بر می دارد و به قدرت ابتکار و خلاقیت خود نیز اعتماد پیدا میکند.
والدینی که فرزندان خود را در سرسره بازی، دوچرخه سواری، خمیر بازی و از این قبیل بازی ها آزاد می گذارند، موجب رشد قوه ابتکار آنها می شوند.
زیرا کودک از این طریق نه تنها با محیط اطراف خود ارتباط پیدا می کند، بلکه برای آینده اش نیز نقشه میکشد.
“ابتکار” به علاوه موجب اتکاء به نفس و خود مختاری کودک شده، به او کمک می کند تا با دیدی وسیع تر به آینده بنگرد.
به نظر اریکسون، رشد سالم در این مرحله به تقویت “حس هدف جویی” کودک کمک می کند.
(سلحشور، 1379، ص62) فصل هفتم چگونه بر کم تحرکی غلبه کنیم بخش اول: «چگونه بر کم تحرکی غلبه کنیم» خستگی، سستی، بی حالی، کاهش علاقه و انگیزه، کاهش احساس لذت و ناتوانی در تصمیم گیری از علائم بارز افسردگی هستند.
این علائم می توانند هرچه بیشتر به افزایش کم تحرکی بینجامند که خود این امر، مشکلات خاص خود را به دنبال دارد، از جمله می توان انتقاد از خویشتن، احساس گناه، شنیدن انتقاد از جانب دیگران و شاید انباشته شده کارها بر روی یکدیگر را نام برد.
وکیل افسرده ای عنوان می کرد که به مدت سه ماه متوالی، به هیچ کدام از نامه هایش پاسخ نداده بود و نمی دانست که از کجا باید شروع کند؟
خانم خانه داری به مدت چهار هفته، هیچ کدام از کارهایش نظیر نظافت منزل و یا اتو کردن لباس ها را انجام نداده بود.
او می گفت: «نمی دانم باید از کج شروع کنم؟
توده ای از لباس های اتو نشده بر روی هم انباشته شده اند و از عهده انجام آنها بر نمی آیم.» (بلاک برن، 1380، ص79) کم تحرکی، حالتی از خود فرسایی است، زیرا تمامی افراد عنوان می کنند که این حالت، به بهبود احساسشان منجر نمی شود.
از طرف دیگر، شواهد و قرائن بسیاری دلالت بر آن دارد که هرچه افراد خود را بیشتر سرگرم کنند و به فعالیت های لذت بخش و دلپذیر بیشتری روی آورند، احساس بهتری پیدا می کنند.
پس چرا افراد افسرده چندان دل به کار نمی دهند؟
ممکن است بعضی دوستان صمیمی و یا اقوام نزدیک به آنها نصیحت کنند که: «خودت را جمع و جور کن، محکم باش».
در واقع چنین نصیحت هایی کاملاً بی فایده اند، زیرا که ممکن است شخص افسرده بارها و بارها آنها را بدون هیچ توفیقی به خودش گفته باشد و علاوه بر آن، این را هم اضافه کرده باشد که: «من آدم به دردبخوری هستم؛» «تنبلم»، یا «سهل انگارم».
بیان چنین اظهاراتی درباره خود، نه تنها کمکی به ما نمی کند، بلکه احتمالاً احساس بدتری هم در ما ایجاد می کند.
بخشی از دلایل عدم فعالیت، جسمانی است و به علت تغییرات فیزیولوژیکی است که احتمالاص در بدن رخ می دهند.
اما علت بخش دیگری از کم تحرکی، تفکرات خودفرسایی است که افراد در ضمیر خویش درباره خود ایجاد می کنند.
(بلاک برن، 1380، ص80) شیوه های تجربی برای رهایی از کم تحرکی در عین حال راه حل هایی عملی نیز وجود دارند که می توانید آنها را به کار ببندید.
به خاطر داشته باشید که افزایش فعالیت به دلایل بسیاری، به قطع دور باطل افسردگی یاری می رساند.
اول اینکه ذهن شما را از افکار ناراحت کننده منحرف می سازد؛ دوم، در شما احساس تسلط بر زندگی ایجاد می کند؛ سوم، در شما احساس ارزشمندی بیشتری ایجاد می کند؛ چهارم، احتمالاً در حین انجام کارها متوجه می شوید که از انجام آنها لذت می برید.
پنجم، اگر چه ممکن است عجیب به نظر برسد، فعالیت احتمالاً باعث احساس خستگی کمتری می شود، معمولاً هرگاه خسته باشید، به استراحت نیاز دارید.
اما زمانی که افسرده هستید، بی تحرکی تنها باعث افزایش احساس خمودگی و فرسودگی در شما می شود.
ششم، افزایش میزان فعالیت، باعث افزایش انگیزه در شما می شود.
هر اندازه تحرک بیشتری پیدا کنید، بیشتر به فعالیت علاقه مند می شوید.
کافی است قدم اول را بردارید تا مشکلی که حل ناشدنی به نظر می رسد، آسان گردد.
و سرانجام، افرادی که در نظرتان ناخوشایند بودند به نوبه خود خوشایند بنظرتان خواهند رسید.
قبل از هر چیز، بهتر است فعالیت های روزانه خود ر به صورت کامل مشخص کنید.
من دریافته ام که افراد افسرده گاهی اوقات به میزانی بیشتر از آنچه ادعا میکنند، فعالیت می کنند و از مسایل بسیاری لذت می برند.
بنابراین به منظور کنترل برنامه روزانه، می توانید چند روز متوالی فعالیت های هر ساعت خود را روی برگهای یادداشت کنید.
(بلاک برن، 1380، ص84) فصل هشتم چگونه سلامتی به دست آورده خود را حفظ کنید چگونه سلامتی به دست آورده خود را حفظ کنید؟
زمانی که افسردگی تان بهبود یافت، برای آنکه به حفظ این تندرستی که آن را به سختی به دست آورده اید، کمک کنید می توانید به اقدامات پیشگیرانه دست بزنید.
افسردگی وضعیت بسیار رنج آوری است که ممکن است شما هم آنرا تجربه کرده باشید حتی زمانی که موفق به شکست آن شوید، مانند یک زخم خطرناک اثری از آن باقی می ماند که التیام کامل آن به زمان زیادی نیاز دارد.
نظر بر این است که فرآیند بهبودی حداقل شش ماه به طول می انجامد، و طی این دوره بازگشت بیماری بیشترین احتمال را دارد.
(بلاک برن، 1380، ص187) در صورتی که با داروی ضدافسردگی درمان می شدید، حتی در صورتی که کاملاً هم بهبود یافته باشید، احتمالاً پزشک شما توصیه می کند که حداقل شش ماه دیگر به مداوای خود ادامه دهید، در صورتی که در گذشته افسردگی تان به طور مکرر عود کرده باشد، پزشک معالج تان احتمالاً توصیه می کند که مدت نسبتاً بیشتری تحت درمان داروهای ضدافسردگی یالیتیوم باقی بمانید.
(بلاک برن، 1380، ص187) اگر به شیوه روان درمانی تحت معالجه قرار گرفته بودید، برای مثال از شیوههای تبیین شده استفاده می کردید، درمانگر شما احتمالاً حداقل به مدت شش ماه دیگر به صورت متناوب به ملاقات شما ادامه می دهد تا اطمینان یابد که در بکارگیری آنچه که طی دوره درمان آموخته اید، هیچ گونه مشکلی ندارید.
(بلاک برن، 1380، ص187) به یاد داشته باشید که داروهای ضد افسردگی و روان درمانی غالباً همزمان با یکدیگر بکار می روند.
تحقیقات نشان داده است که استفاده از این دو شیوه درمانی به طور همزمان، هیچ گونه منع و اثر سوئی ندارد، در حقیقت درمان با ترکیبی از این دو شیوه، غالباً نسبت به کاربرد هر یک از این دو شیوه درمانی به تنهایی از اثربخشی بیشتری برخوردار است.
(بلاک برن، 1380، ص188) علی رغم رنج هایی که زمان افسردگی متحمل شده اید، یا شاید به دلیل همین ناراحتیها، احتمالاً حال که از افسردگی رهایی یافته اید، خود را فرد قوی تری مییابید شما خودتان را بهتر می شناسید و از استعدادها و توانایی های با ارزش و مفید خودآگاهی بیشتری پیدا کرده اید.
اگر روش های تبیین شده را مورد استفاده قرار دهید، می توانید تغییراتی دائمی و پایدار در خود به وجود بیاورید که مسلماً به سودتان خواهد بود.
مزیت روان درمانی، بویژه شناخت درمانی، در این است که شما را به شیوه هایی مجهز می سازد که در صورت لزوم، می توانید آنها را در هر شرایط زمانی و مکانی به کار بگیرید.
شما آموختن مهارت های جدیدی را شروع کرده اید و همانند سایر مهارت ها، به منظور افزایش تسلط بر آنها به تمرین مداوم نیاز دارید.
فرض کنیم شما یادگیری پیاو را شروع کرده اید و شاید هم در حد یک فرد مبتدی می نوازید.
اگر مدتی روی صفحه کلید پیانو تمرین نکنید، همه آنچه را که آموخته اید از خاطرتان محو میشود.
در این کتاب خودآموز، مهارت های زیر را برای مقابله با افسردگی فرا گرفتید.
(بلاک برن، 1380، ص189) 1- جهت مبارزه با عدم تحرک و فعالیت، می توانید با برنامه ریزی منظم کارها و افزایش فعالیت های مسرت بخش و همچنین توجه برگردانی، خلق خود را بهبود بخشید و احساس تسلط و کنترل ر در خود افزایش دهید.
2- بازنگری احساسات و افکاری که با این احساسات همراهند.
3- یادداشت کردن تفکرات دارای محتوای افسردگی، مقابله و پاسخ دهی به آنها به منظور رهایی از سوگیری در افکار.
4- افزایش عزت نفس، غلبه بر احساس گناه، نومیدی، و ناتوانی در تصمیم گیری.
5- آگاهی از قوانین شخصی که احتمالاً شما را به انواع خاصی از موقعیت های حساس می سازد.
6- اصلاح این قوانین و عادت ها، با کاستن از کلیت، عدم انعطاف، و الزام زیاد آنها.
حال دیگر قادرید که این مهارت ها را در زندگی روزانه خود نیز به کار بگیرید.
اگر در گذشته به افسردگی دچار بوده اید، احتمال دارد که هرگاه خلقتان، گرفته و غمگین می شود، هراسان شوید، و از خود بپرسید که «آی دوباره دارم دچار افسردگی می شوم؟» به خاطر داشته باشید که نوسان خلق، امری طبیعی است.
حال شما قادرید تا علائم اولیه افسردگی را تشخیص دهید، یعنی چنانچه به مدت دو هفته متوالی، خلق غمگین در شما پایدار بماند و با علائم دیگری همچون تغییر در برنامه خواب، کاهش اشتها، افزایش عدم علاقه و لذت از فعالیت های روزانه، ملال و دلتنگی و همچنین افکار بدبینانه، همراه باشد.
(بلاک برن، 1380، ص190) فصل نهم درمان اختلالات روانی با ورزش درمان استرس با یوگا کلاشا- منبع استرس میدان های انرژی در بدن تحقیقات علمی یوگانیدرا ساماسکاراها غذا خوردن تحت استرس مقابله با استرس با روش SIT درمان اختلالات روانی با ورزش اثرات مثبت ورزش بر خلق موجب علاقه مندی بیشتر پژوهشگران به استفاده از ورزش برای درمان اختلالات روانی شده است.
مقاله حاضر، اختصاص به مروری بر پژوهش های موجود در این باره دارد.
بیشتر پژوهش ها در این زمینه در مورد درمان افسردگی است.
چهارده پژوهش در مورد افسردگی که هر یک دارای گروه کنترل نیز بودند مورد بررسی قرار گرفتند و همه آنه نشان دادند که ورزش، درمانی موثر بر افسردگی خفیف تا متوسط است.
ورزش از دارونما موثرتر است و در مقایسه با روان درمانی فردی وگروهی نیز، روش نسبتاً مطلوبتری به نظر می رسد.
نتایج پیگیریهای به عمل آمده در یک سال بعد، حاکی از بقای ثمربخشی درمان است به ویژه اگر فعالیت های ورزشی منظم تا حدودی ادامه یافته باشد.
سه بار دویدن در هفته، برای درمان «اختلال وحشتزدگی» کم اثرتر از درمان به وسیله دارو اما موثرتر از دارونما بود.
ورزش برای «اختلال اضطراب منتشر» و «هراس از مکان های باز» بدون اختلال وحشتزدگی اثرات مشابهی دارد که ثمربخشی آن تا یک سال بعد هم باقی است.
بنابر برخی از پژوهش ها، برای افراد معلول ناشی از فرآیند رشد برنامه های ورزشی مفید به نظر می رسند و می توانند موجب کاهش رفتارهای قالبی و مخل شده، عملکرد فرد را برای انجام کارها افزایش دهند.
همچنین، ورزش می تواند به بیماران اسکیزوفرنیک یاری رساند.
بررسی های متعدد بر گروههای مورد مطالعه متعاقب تمرین های ورزشی دلالت بر کاهش افسردگی، کاهش علامات پسیکوتیک، کاهش بیقراری، و بهبودی قابلیت ها و توانایی های اجتماعی دارند.
نویسندگان این مقاله پیشنهاد می کنند که درمانگران علاقهمند به درمان با ورزش به منظور هماهنگ کردن این نوع درمان با ملاحظات پزشکی، با پزشکان و فیزیولوژیستهای ورزش مشورت کنند.
Thachuk, G.A., & Martin, G.L.
(1999).
Exercise therapy for patients with psychiatric disorders: Research and clinical implications.
Professional Psychology: Research and Practice, 30, 275-282.
علی اکبر عباس گرمرودی درمان استرس با یوگا این اتفاقی نیست که یک علم باستانی مانند یوگا به مقابله با پریشانی دوران جدید بر می خیزد.
صاحبان بصیرت هند باستان تشخیص داده اند که علم یوگا، که دنیای متمدن آن را فراموش کرده است وسیله ای برای بقای انسانیت خواهد بود.
آنها با خرد خود این علم باستانی را برای هزاران سال نگه داری کردند تا که امروز روشن کنند روح باشد.
آنها نیز مانند پارام هامسا، ساتیاناندا ساراسواتی «آماده کردن یوگا برای مردم»، و «مردم برای یوگا» را ماموریت اصلی زندگی خود قرار داده اند.
(ساتیاناندا) سوامی- جی بخش عمده زندگی روحانی خود را برای تبلیغ خانه به خانه و ساحل به ساحل یوگا اختصاص داده است.
امروز یوگا یک جنبش جهانی است و همان گونه که او پیش بینی کرده، فرهنگ فردا خواهد شد.
سوامی جی زمانی که هنوز در آشرام زیر نظر سوامی شیوانانداجی- مهاراجی بود، تکنیک های یوگانیدرا او مراقبه را بر پایه سیستم فلسفی عملی و نظری تانتراهای باستانی به وجود آورد.
اکنون نزدیک 20 سال است که این تمرین ها به طور موثری برای درمان تعدادی از بیماری ها، به ویژه آنهایی که با استرس ارتباط دارند، به کار می روند سودمندی تمرین یوگانیدرا در درمان فشار خون، بیماری های قلبی، زخمهای دستگاه گوارش، اضطراب، تنش، و برخی دیگر از مشکلات روانی بسیار چشم گیر بوده است.
در واقع برای تمام اختلالات مربوط به استرس، یوگا، درمانی منحصر به فرد و استاندارد است.
یوگا برای اولین بار در دنیای پزشکی مقبولیت پیدا کرده زیرا تمرینات آن درمان را فراتر از چاقوی جراحان تا عمق ناخودآگاه برده است.
امروزه چون بشر با اثرات فزآینده استرس روبهرو است، تکنیک هایی مانند بیوفیدبک به تنهایی یا همراه با مراقبه نمی توانند به انتظارات دنیای پزشکی جواب دهند.
با پیش رفت زندگی تنها افراد پر مشغله و حرفه ای با اثرات استرس رو به رو نخواهند بود، بلکه همه آدم های معمولی نیز بدان دچار خواهند شد.
ولی هیچ گونه درمان پزشکی موثری در مقیاس کلان بیماری وجود ندارد.
(ساتیاناندا) تجسم این موضوع که آدم های دور و اطراف مان خود به خود- مانند سفید شدن مو- قربانی استرس می شوند، ناراحت کننده است.
در حال حاضر بالا بودن فشار خون و زخم های دستگاه گوارش را به عنوان بیماری های بالای 40 سال می شناسیم.
به زودی استرس نیز به این فهرست اضافه خواهد شد.
اکنون یوگا راه ایده آل مقابله با استرس را عرضه می کند؛ چه به عنوان پیشگیری، چه به عنوان درمان پس از وقوع.
مطالعات و پژوهش های متعددی که در هند و خارج از آن صورت گرفته موثر بودن درمان یوگا را، به ویژه در موارد اختلالات مربوط به استرس، نشان داده اند.
یوگا به عنوان درمان استاندارد برای بسیاری از بیماری هایی که علم پزشکی جدید فقط نشانه های بیماری را مشخص نموده مورد استفاه قرار گرفته است.
تخمین زده می شود که در حدود 90 درصد از بیماری ها از استرس سرچشمه می گیرند و بیش تر بیماریهایی که قلب، عروق، فشار خون، دستگاه گوارش، و خواب را درگیر می کنند برخاسته از استرس هستند.
امروزه حتی برای ریشهیابی سرطان نیز استرس را بررسی می کنند.
(ساتیاناندا) دنیای پیرامون ما بیش از پیش استرسزا می شود، لذا همه باید زندگی کردن با آن را فرا بگیریم.
هر روز بحران جدیدی ظاهر می شود که تمدن را به سکون تهدید می کند.
آیا برای سازگاری با بحران هایی با چنین طبیعتی مجهز شده ایم؟
همه نگران آن هستیم که کودکان ما زمانی که بزرگ شدند چه وضعیتی خواهند داشت، اما آیا آنها را برای رو به رو شدن با آینده به اندازه کافی آماده می کنیم؟
(ساتیاناندا) فقط یوگا به عنوان علم باستانی تن، روان، و هیجان، بهترین انتخاب را برای مقابله با این آمیخته عاطفی تن و روان پیشنهاد می کند.
لذ باید یوگا را مانند مسواک زدن به کودکان بیاموزیم و آن را بخشی از بهداشت فردی روزانه قرار دهیم.
تنها پذیرش و اشتیاق به تمرین لازم است.
حتی تمرینات ساده ای چون «سلام بر خورشید»، «تصفیه شبکه روانی»، «کنترل تنفس» که عادت به انجام آنها می تواند به طور موثر در تغییر جهت از بیماری به سلامتی موثر باشد و مردم را قادر سازد که به طور طبیعی با استرس سازگاری کنند، به گونه ای که استرس بخشی از زندگی آنها شود.
در این کتاب سعی شده است که در حد ممکن اثرات تمرینات یوگا بر قسمت های مختلف آناتومی، روان، و آگاهی به روشنی بیان شود.
استفاده از واژه های پزشکی اعتبار کافی را برای فهم ترکیب تن- روان فراهم می آورند.
(ساتیاناندا) اساس فرضیه ها و تمریناتی که به آنها اشاره شده، برنامه درمان استرس است که به طور مرتب توسط سوامی ها در مدرسه یوگای بیهار اجرا می شود.
این برنامه ها در میان مسئولان دولتی و شرکتهای خصوصی سراسر کشور هند طالبان زیادی دارد.
بسیار خشنود کننده است که تعدادی از مجتمع های صنایع پیش رو، یوگا را برای درمان استرس به کارمندان خود معرفی کرده اند.
بعضی از آنها این دوراندیشی را داشته اند که از میان کارمندان، داوطلبانی را که تمرینات یوگا را فرا گرفته اند برای برنامه های مداوم درمان استرس در مجتمع های خود انتخاب کنند.
به طور مشخص می توان از شرکت باهارات، برای بواری هندوستان، شرکت نفت هندوستان، کمیسیون نفت و گاز طبیعی و شرکت تلکو نام برد.
(ساتیاناندا) در پی آن قسمت از رسالت سوامی جی.
مدرسه یوگای بیهار گرایشی علمی را برای درمان استرس پدید آورد که آمیخته ای از روش های تشخیصی جدید و گرایش های بالینی است.
روشهای یوگا امیدی برای درمان رنج های بشریت شده اند.
علم پزشکی باید به این مسئله در یک مقیاس کلی نگاه کند و نظر بدبینی را در رابطه با درمان هایی که تاثیر آنها ثابت شده اند رها کند؛ البته نه صرفاً به دلیل این که به دنیای ما تعلق ندارند، مورد قبول واقع نمی شوند.
(ساتیاناندا، 1377، ص17) کلاشا- منبع استرس سیستم یوگا به دو بخش اصلی هاتایوگا و راجایوگا تقسیم می شود.
اولی بخش مربوط به کنترل تنفس است و دومین بخش به سیستم عملی پیش رفته یوگا مربوط میشود، که درباره کنترل نیروهای عظیم روانی عمل می کند.
پتانچلی، پدریوگا، در سوتراها به پنج مانع که روان ر ادر تسلط دارند اشاره می کند، که عبارت اند از نادانی، نفس، آز، تنفر، و دل بستگی و آنها را حجاب می داند.
کلاشاها فیزیولوژیک نیز بر بدن می گذارد.
میدان های انرژی در بدن حالا بیایید بدن را مطالعه کنیم.
طبق هاتایوگا دو نیرو در بدن وجود دارند به نام های ایدا (Ida) و پینگالا (Pingala).
آنها معرف خورشید و ماه، شیوا و شاکتی، یا آگاهی و حیات اند.
این دو مجرا در سراسر بدن جریان دارند و در پزشکی جدید به نامهای سیستم های عصبی سمپاتیک و پاراسمپاتیک شناخته می شوند.
مسئول تمام ترس ها، اضطراب ها، و هیجان های انسان اند و هدف راجایوگا کنترل و اصلاح این موانع توسعه ذهن است.
سیستم یوگا و تانترا تلاش می کند تا استرس را که با نیاز پیش رفت تمرینات عالی تضاد دارد از بین ببرد.
راجایوگا می گوید: ذهن را کنترل کنید تا پرانا کنترل شود، آنگاه موفق می شوید بین نیروی فیزیکی و روانی (پنگالا- ایدا) تعادل ایجاد کنید.
هاتایوگا نظری دیگر دارد: پرانا را کنترل کنید تا ذهن کنترل شود.
در هر صورت این کنترل ایجاد آرامش میکند.
تانترا توصیه می کند که سعی نکنید نیروهای منفی ذهن را کنترل کنید.
تلاش شما باید در جهت اجرای کریاها، اجاپا جاپا، و یوگانیدرا باشد تا بدون مواجهه مستقیم ب ذهن، به آرامش واقعی برسید.
از میان تمامی تمرینات راجایوگا تنها یوگانیدرا را به عنوان یک روش قدرتمند برای از بین بردن و ریشه کن کردن استرس پیشنهاد شده است.
(ساتیاناندا، 1377، ص23) تحقیقات علمی یوگانیدرا درباره اثرات یوگانیدرا براسترس و تنش، پژوهشهای زیادی در هندوستان و امریکا به عمل آمده است.
نتایج حاصل این است که هنگام استرس هورمون های متفاوتی در بدن ترشح می شوند که با سیستم غدد درون ریزد در ارتباط است.
در نتیجه ترشح غدد درون ریز تغییرات مختلفی در بدن ایجاد می گردد که باعث استرس می شوند و شکل ویژه امواج مغزی را تغییر می دهند.
امواج مغزی را در فرکانس های مشخص به نام آلفا، دلتا، بتا و تتا می شناسیم.
هر موج اثر مستقیم بر بدن و قلب دارد.
تاثیر ترشحات غدد درون ریز بر دستگاه تنفسی و تنفس و سایر عمل کردهای بدن و رفتار متعادل در آزمایش های علمی به اثبات رسیده است.
به علاوه در حوزه تجارب شخصی نیز، هر کسی در این زمینه تجربه ای دارد.
به عنوان مثال، زمانی که امواج آلفا در مغز تسلط دارند، میزان تنفس کاهش می یابد و این کاهش در واکنش های قلبی- عروقی ضربان قلب و فشار خون اثر می گذارد و سطح آنها را پایین می آورند و از مصرف اکسیژن می کاهند.
با برتری و تسلط امواج بتا و تتا، بدن به اکسیژنه بیش تری نیاز پیدا می کند.
قلب و سیستم قلبی- عروقی در حالت تهییج و بی قراری قرار می گیرند.
در زمان تسلط امواج آلفا، مصرف اکسیژن بافت های بدن با تعادل همراه است.
این حالت آرامش فیزیکی است و فقط در مصرف اکسیژن موثر نیست، بل که در ثبات میزان تنفس و سوخت و ساز بدن نیز اثر می گذارد.
در نتیجه فشار وارد به قلب کم می شود.
از این رو هر بیمار قلبی باید امواج مغزی آلفا را در خود تقویت کند.
(ساتیاناندا، 1377، ص23) یوگانیدرا نه خواب مصنوعی است و نه خواب واقعی، بل که سیستم منظمی است که فرد را در مرز خودآگاه و ناخودآگاه قرار می دهد.
از این رو در طول تمرین، با آنکه بدن بی حسی کامل دارد، نسبت به وقایعی که در بدن اتفاق می افتد کاملاً آگاه و هوشیار است.
به تجربه ثابت شده است که در این حالت آگاهی توسعه می یابد و امواج مغزیبه موج آلفا تغییر می یابند و سبب کاهش فشار خون و تنش های سیستم قلبی- عروقی می گردند.
(ساتیاناندا، 1377، ص23) ساماسکاراها عمل کرد روزانه و برخورد با حوادث بیرونی باعث تنش می شود.
واژه های دیرین و اعمال و رفتار زنجیر مانند نسل پیشین موجد ساماسکاراها یا خوی نامطلوب و ناپسندی است که بر طبق قانون توارث همواره در مسیر انتقال است و مکان آنها در میان شیارهای مغزی است که بر روی شخصیت و زندگی فرد اثر می گذارند و گنجینه درونی تجربه ها را دچار مسئله می کنند.
آنها به صورت شادی و غم، عشق، تنفر، و… در عمیق ترین لایه های سطح بدن انباشته می شوند و بی آنکه بفهمیم ظاهر می گردند و گاه سد راه تجربه ها روزمره قرار می گیرند و واکنش های اضطراب انگیز ایجاد میکنند.
به عبارت دیگر، عکس العمل های فرد به نام قانون کار ما نیز شناخته میشود.
در زبان فارسی این موضوع در ضرب المثلهایی همچون «از هر دستی که بدهی از همان دست می گیری» و «از درخت نیکی، نیکی و از درخت بدی، بدی پدید می آید» خلاصه شده است.