بخش اول / مفهوم تشبیه (( تلک الامثال نضربها للنّاس لعلّهم یتفکّرون )) این مثالها را برای مردم میزنیم باشد که تفکر کنند .
روابطی که انسانها با هم دارند از لحاظ کمیت و کیفیت متفاوت است ، مثلاً روابط دو عضو خانواده ، دو عضو فامیل ، دو دوست ، دو همکار ، دو همسایه و … از جنبه های مختلف کیفی و کمی در یک حد و اندازه نیستند ، اما بالاترین و آخرین حد روابط چه از لحاظ کمی و چه از لحاظ کیفی بین دو فرد از دو جنس مخالف ، تحت عنوان زن و شوهر بوجود می آید .
تنوع و گستردگی روابط میان آن دو قابل مقایسه با هیچکدام از روابط دیگر نیست ، هم از لحاظ میزان وقتی که با هم صرف می کنند که در بالاترین حد است و هم از لحاظ میزان فعالیت و تلاشی که برای یکدیگر دارند که در منتهی درجه است و هم از لحاظ میزان نزدیکی و انسی که با یکدیگر دارند که در اوج قرب به یکدیگر هستند و هم از لحاظ میزان نیازی که طرفین به یکدیگر دارند که آنهم در حد بیشترین احتیاج است و همینطور از جنبه های دیگر .
از اینرو شباهتی فراوان بین نسبتی که همسران با هم دارند بانسبتی که انسان با لباس خویش دارد احساس می شود و این یکی از معارف بلند قرآنی است که حضرت حق جلّ و علا آن را در قالب یک تشبیه ساده بیان نموده است .
از لحاظ میزان همراهی که همسران با یکدیگر دارند مثل لباس است که همیشه و همه جا با انسان است ، از لحاظ میزان نزدیکی همسران به یکدیگر که شبیه نزدیکی بدن به لباس است ، از لحاظ میزان تلاش و فعالیت طرفین برای یکدیگر که دقیقاً مثل لباس انسان است که هم انسان حافظ لباسش است و هم لباس حافظ انسان ، از لحاظ میزان احتیاجی که همسران به یکدیگر دارند دقیقاً مثل نیاز انسان به لباس است و … اما هر تشبیهی از جهاتی تقریب کننده دو چیز به یکدیگر هست اما در عین حال دور کننده همان دو چیز از یکدیگر نیز می باشد و در اینجا لازم است بین تشابه با تساوی تمایز قائل شد .
مثلاً وقتی می گوئیم فلانی مثل شیر است منظور بیان شجاعت و تهور و بی باکی فرد است نه تساوی تمام خصوصیات آن فرد با شیر .
بنابراین از جمله فلانی مثل شیر است یقیناً منظورمان این نیست که وی به هر حیوان و آدمیزادی که برسد آن را تکه تکه می کند و زنده زنده می خورد ، چرا که قبلاً قبول کرده ایم که فلانی ، انسان است نه حیوان ، آن هم حیوان خونخواری مثل شیر .
بنابراین وقتی می گوئیم همسر مثل لباس است ، انسان بودن انسان با تمامی ابعاد آن ( حیات ، شعور ، تحرک، قوه اختیار ، قوای فکری و جسمی و … ) فدای خصوصیات ذاتی لباس ( از قبیل ماده بودن ، بی جان بودن و … ) نمی شود ، بلکه منظور انضمام برخی خصوصیات لباس به خصوصیات همسر است نه تساوی دانستن همسر با لباس ، چرا که اگر اینطور باشد خیلی راحت می توانیم از این تشبیه استنتاج کنیم که : 1 ما چون لباسهای متعددی داریم ( اعم از آنکه استفاده می کنیم یا نمی کنیم ) همسران متعددی (به هر مقدار ممکن ) می توانیم داشته باشیم .
2 چون در پوشیدن لباس ، ملاک دوست داشتن و خوش آمدن است و هر وقتی از لباسی خوشمان نیامد می توانیم آن را دور بیندازیم ، از همسر نیز وقتی خوشمان نیامد می توانیم او را از خود دور کنیم 3 چون بخشیدن یا قرض دادن یا فروش لباس هیچ اشکالی ندارد بخشیدن یا قرض دادن یا فروش همسر نیز هیچ اشکالی ندارد و همچنین چون هر کاری را می توانیم با لباس انجام دهیم پس با همسر نیز می توانیم انجام دهیم و … نتیجتاً در هر تشبیهی خصوصیات ضروری وجودی و مستقل هر چیز حفظ می شود و تنها برای تقریب به ذهن برخی خصوصیات ( و نه تمامی خصوصیات ) شبیه برخی خصوصیات چیز دیگر ذکر می شود ، در تشبیه همسر به لباس نیز ، علاوه بر آنکه جایگاه و اهمیت همسران و روابط مختلف حقوقی ، عاطفی و … همسران با یکدیگر به جای خود محفوظ هست ، جهت تبیین و تشریح آسانتر برخی مسائل از این تشبیه استفاده های معقول و کاربردی اما منطقی و مستدل می شود ، در ادامه کلام ، درباره برخی خصوصیات مشترک بین همسر و لباس که از آن بعنوان وجه شبه ( یعنی شباهت از جنبه … ) یاد می کنیم خواهد آمد .
بخش دوم /وجه شبه اول : میزان پوشش (( لباسها یم ، ناموزونیهای قسمتهای مختلف اندامم را از نگاه دیگران محفوظ می دارد و به آن مجموعه ناهماهنگ اجازه می دهد تا به عنوان یک شخص ظاهر شود )) .
لوگان پرسال اسمیت اگر نگاهی به لباسهای بدنتان و یا کمد و بقچه لباستان بیندازید خواهید فهمید که ما چقدر به لباس محتاجیم و این احتیاج از جنبه های مختلفی قابل بحث است .
همینطور وجود ما نیز احتیاج به همسر دارد ، چنانچه نگاهی به اطرافتان بیندازید خیل عظیمی از متأهلین را خواهید دید که بر اساس رسم و مد ازدواج نکرده اند ، بلکه ضرورتها و منافعی آنها را به سمت ازدواج کشانده است .
اگر دو خصوصیت (( اهمیت همسر در زندگی آینده )) و (( انتخابی یکبار و برای همیشه )) ( که معمولاً در اغلب ازدواج ها به همین صورت است ) را به تشبیه همسر به لباس ضمیمه کنیم ، این فضای ذهنی بوجود می آید که انتخاب همسر مشابه این است که شما می خواهید یک لباس را برای همیشه انتخاب کنید .
فرض کنید در شهر یا منطقه ای که زندگی می کنید در هر کوچه و برزنی ، فروشگاههای متعدد لباس وجود دارد اما این فروشگاهها چندین خصوصیت مشترک دارند اولاً : هیچ نظارتی بر این فروشگاهها وجود ندارد ، بنابراین همه گونه لباس با هر کیفیتی قابل عرضه است و انواع لباسها از شیکترین و بهترین اجناس تا بنجل ترین و قلابی ترین و کار کرده ترین لباسها به فروش می رسد و چون نظارتی هم نیست ، معاملات کاملاً اختیاری و توافقی است و هر کس هر قیمت و هر شرط و شروطی بگذارد کاملاً آزاد است و هیچ کس نمی تواند ممانعت بعمل آورد .
ثانیاً : لباسهای این فروشگاه ها به گونه ای طراحی شده است که برای کل بدن کفایت می کند .
اما این فروشگاهها با همه بی نظارتی ها یک سری قوانین خاص خود را دارند از جمله اینکه فقط یک لباس را می توانید انتخاب کنید و به محض انتخاب ، بایستی حتماً آن را بپوشید و از فروشگاه سریعاً خارج شوید و دیگر اینکه تعویض یا عودت لباس مگر با شرایط بسیار خاص و بسیار سخت امکان پذیر نمی باشد .
حال اگر من از شما بپرسم اگر در چنین موقعیت فرضی قرار بگیرید .
در میان هزاران هزار نوع لباس ، شما کدامیک را انتخاب می کنید .
در اینجا شما با چند گزینه ربرو هستید .
1 احتیاج بدنتان به لباس 2 تنوع لباس ها 3 آشفتگی بازار 4 حق فقط یک انتخاب 5 قوانین بسیار سخت فروشگاهها پس از انتخاب .
در اینجا مطمئناً کمی به فکر فرو می روید که چگونه می توان در میان این همه لباس ، یک انتخاب خیلی خوب داشت .
انتخاب همسر نیز دقیقاً مثل انتخاب لباس از آن فروشگاههای فرضی است اما در انتخاب همسر ، آن فضای فرضی ، تبدیل به یک فضای حقیقی و واقعی می شود .
1ـ احتیاج بدنتان به لباس 2ـ تنوع لباسها 3ـ آشفتگی بازار 4ـ حق فقط یک انتخاب 5ـ قوانین بسیار سخت فروشگاهها پس از انتخاب .
دوباره به آن بازار فرضی لباس می رویم تا ببینیم چگونه می توان یک انتخاب خوبی داشت .
برای اینکه بتوان از میان آن همه لباس ، یک لباس مناسب را انتخاب کرد لازم است که خوب و بد و مناسب و نامناسب را از هم جدا کنیم و برای این جداسازی باید لباسها را ارزش گذاری کنیم و برای ارزش گذاری لباسها ، احتیاج به معیار و ملاک داریم .
اما چه معیار و ملاکی ؟
برای اینکه اولین ملاک را تعیین کنیم بایستی یک سؤال مهم را بپرسیم و آن اینکه واقعاً بدن ما چرا احتیاج به لباس دارد و چه لباسی احتیاج او را برآورده می کند ؟
این سؤال را اینگونه می توان پاسخ داد که بدن ما به لحاظ ترکیب اندامی احتیاج به پوشش گری بنام لباس دارد ، بدن مردان و مخصوصاً بدن زنان ، یک سری زیبائیهایی دارد ، اما سنخیت این زیبائی ، از نوعی است که اگر پوشیده نشود مفسده انگیز است .
حتی اگر بعضی اندامهای بدن که در نزد بعضی زشت و در نزد بعضی دیگر زیبا است را در نظر بگیریم ، سوای اینکه آنها را چه زشت بدانیم و چه زیبا ، امر مشترک بین آنها این است که اگر پوشیده نباشند ، مفسده انگیز خواهند بود .
پس اولین خاصیت لباس ، پوشش قسمتهای حساس بدن است و اگر خاصیت پوشش لباس را با خاصیت پوشش و تأمین نیازهای انسان توسط همسر مشابه در نظر بگیریم ،طبق این تشابه ، اولین و بدیهی ترین ضرورت احتیاج به همسر ، پوشش و تأمین نیاز جنسی توسط همسر است .
اما شاید بتوان گفت که در غالب ازدواجها ، نسبت به تأمین این نیاز ، مشکلی نباشد اما همچنانکه لباسها میزان پوشش مختلفی دارند و برخی پوشش بیشتر و برخی پوشش کمتری را دارا هستند ـ و برخی لباسها فقط در حد پوشش دهنده اعضاء حساس بدن هستند ـ همسران نیز ممکن است اینگونه باشند ، یعنی برخی از ازدواج فقط همین جنبه ارضاء نیاز جنسی رایا متوجه هستند یا قادر به تإمین آن هستند و بیش از این نیاز در فکر چیز دیگری نیستند و اگر قبول کنیم که نیاز جنسی نسبت به سایر نیازهای بدن ، فقط یک جزء است ، تأمین نیاز جنسی به واسطه ازدواج نیز فقط جزئی از اهداف تشکیل زندگی می باشد و همانطور که لباس لازم است علاوه بر پوشش آن قسمتها ، سایر قسمتهای بدن را نیز بپوشاند همسر نیز لازم است علاوه بر تأمین آن نیاز به سایر نیازهای انسان نیز پاسخگو باشد و در فصل پیش اشاره شد که تأمین نیازهای عاطفی و احساسی ، اهمیتی به مراتب افزونتر از نیاز جنسی در طول یک دوره زندگی مشترک دارد .
نتیجتاً با توجه به تفاوت لباسها در میزان پوشش اندام بدن ، همسران نیز نسبت به پوشش نیازهای انسان متنوعند ، برخی فقط قادر به تأمین نیاز جنسی هستند اما نسبت به نیازهای عاطفی و … قدرت پوشش گری و تأمین کنندگی مناسبی را ندارند .
پس اولین ملاک در انتخاب همسر این است که فرد با توجه به شناختی که از خویش دارد ـ و یا لازم است که به دست بیاورد ـ این سؤال را بپرسد که طرف مقابل قادر به تأمین چه نیازهایی از نیازهای انسان می باشد و آیا می تواند تأمین کننده نیاز عاطفی انسان هم باشد یا خیر ؟
علاوه بر این مسائل که گفته شد ، پوشش توسط لباس ، فایده جنبی و مهم دیگری را نیز دارد .
در بدن انسان هر نقص یا خصوصیتی وجود داشته باشد بوسیله لباس پنهان می شود ( البته لباس کامل ) مثلاً اگر در بدن انسان سوختگی ، جراحت ، نقاط رنگی و یا هر نقیصه دیگری باشد ، همینکه فرد لباس کاملی بپوشد ، دیگر از دید عموم آن خصوصیات مخفی می ماند ، این مطلب در مورد همسر نیز صادق است .
همه ما انسانها دارای یکسری عیوب و نواقص و همچنین فضایل و کمالات هستیم ، مطمئناً هیچکدام از ما دوست نداریم که دیگران از عیوب ما اطلاع یابند ، اما زندگی با همسر دارای آن چنان گستردگی در روابط است که اکثر قریب به اتفاق خصوصیات انسان برای همسر هویدا می شود از اینرو همسر انسان نقش مهمی در پخش یا کتمان خصوصیات انسان دارد و این بستگی به درجه پوشش همسر دارد ، وی می تواند به راحتی عیوب انسان را بروز دهد و همچنین می تواند آنها را بپوشاند ، همسر انسان اگر اهل غیبت و یا سست زبان باشد ، مطمئناً چیزی از خصوصیات انسان را مکتوم نمی گذارد ، البته در بعد فضایل و کمالات یا داشته ها و خصوصیات نیز چنین است و گفتیم که خاصیت لباس پوشاندن زشتی ها و زیبائیهای مفسده انگیز است نه همه زیبائیها .
همسران ، رازدان همدیگر می شوند مهم این است که رازدار هم باشند .
(( من دانشجوی سال دوم پزشکی هستم ، از همسرم گله دارد او از هر لحاظ خوب است اما متأسفانه حرف توی دهانش نمی ماند … هر چه در خانه اتفاق می افتد برای این و آن و بخصوص برای دوستانش تعریف می کند ، باور کنید گاهی اوقات از روی دوستانش خجالت می کشم … بارها گفته ام اما گوشش به حرفهای من بدهکار نیست ، کاش فقط مشکلات خودمان را می گفت ، مسایل مربوط به زندگی خواهرم و یا سایر بستگانمان را هم این طرف و آن طرف نقل می کند .
))1 لباس واسطه بین بدن و نگاههای دیگران است ، این لباس است که وسعت دید آدمیان را کوچک یا بزرگ می کند ، اگر لباس کامل باشد ، نگاهها چیز قابل توجهی را نمی بینند و اگر ناقص باشد بسته به درجه نقص ، وسعت دید دیگران افزایش می یابد ، همسر انسان نیز همین نقش را بازی می کند ، در واقع خیلی از خصوصیات انسان بوسیله همسرش پوشیده و یا ظاهر می گردد .
بنابراین فردی که می خواهد ازدواج کند بایستی بداند که آیا همسرش دارای قدرت پوشش کاملی است یا خیر .
اما عواملی که باعث نمایش بدن از زیر لباس می شود متعددند از جمله : 1ـ نازکی و ظرافت لباس ؛ 2ـ پارگی لباس ؛ 3ـ کوتاهی لباس 1ـ نازکی و ظرافت لباس : مثل لباسهای توری ، اینها اگر چه ممکن است بدن را کاملاً بپوشاند اما چون جنس ظریف و نازکی دارند بدن را نمایان می کنند ، بعضی همسران نیز همینطور هستند و اگر چه همسرانشان را می پوشانند اما این پوشش آنچنان ضعیف است که همه چشمها می توانند آنها را نظاره کنند .
نداشتن صفت (( رازداری )) یکی از علل بروز مسائل داخلی خانواده در نزد دیگران است .
اینگونه افراد وقتی با کسی می نشینند از سیر تا پیاز زندگیشان را برای دیگری تعریف می کنند ، همه آنچه که از همسرشان می دانند و در خلوت و جلوت می گذرانند را به دیگران بیان می کنند ، اینها هنوز یاد نگرفته اند که مسائل زندگیشان فقط مربوط به خودشان و همسرشان می باشد و دیگران نبایستی از آنها اطلاع یابند ، اینها دانسته یا ندانسته ، پای دیگران را به زندگیشان باز می کنند ، همسران کم جنبه ، کم تدبیر ، ضعیف النفس ،احساساتی ، از دسته این قبیل همسران هستند که همچون لباسهای توری و نازک ، قدرت نگهداری و کتمان خصوصیات همسر و زندگی خویش را ندارند .
2ـ پارگی لباس : لباسی که پاره شد خودبخود قسمت زیرین را نمایان می کند ، همسران نیز همینطورند ، بعضی همسران به دلایل نقایصی که از لحاظ گفتار و رفتار دارند خصوصیات همسرشان را به نمایش می گذارند ، مثلاً فردی که اهل غیبت است بدیهای همسرش را برای همه بازگو می کند و باعث آبرو ریزی همسرش می شود .
3ـ کوتاهی لباس : لباسی ممکن است تا آنجایی که پوشیده می شود خوب بپوشاند اما نتواند همه قسمتهای ضروری را بپوشاند ، از اینرو بعضی قسمتها خودبخود هویدا و بارز است ، در واقع این کوتاهی لباس ، نقصی است که باعث بروز بدن می شود ، بعضی همسران نیز همینطورند ، در بعضی موارد زندگی خیلی کتوم هستند اما در بعضی مسائل دیگر ، اصلاً انگار نه انگار ، این نقیصه مربوط به عدم رشد کافی عقلی و فرهنگی فرد می شود یعنی وی هنوز به آن درجه از رشد نرسیده است که بتواند مسائل زندگی را از دید دیگران پنهان کند ، این حالت نتیجه غیبتهای فرد ، احساساتی بودن طرف و مانند آن نیست یعنی فرد چیزی را بروز نمی دهد اما رفتارش چنان است که دیگران به محض دیدن ، همه چیز را متوجه می شوند .
بخش سوم / وجه شبه دوم : میزان حفاظت آن یکـی شـیر است انـدر ، بـادیه وین یکی شـیری است ، انـدر بادیه این یکی شیری است کآدم می خورد و آن یکی شیر است و آدم می خورد ((مولوی)) هنوز در بازار قدم می زنید ، اولین ملاک انتخاب لباس بدستتان آمده است و با آن خیلی از لباسها را می توانید ارزیابی کنید اما در انتخاب قطعی باز هم مردد هستید ، احساس می کنید که ملاکهای بیشتری را بایستی بدانید .
در اینجا باز همان سؤال را مجدداً مطرح می کنیم که آیا لباس خاصیت دیگری هم دارد ؟
با کمی دقت و تأمل متوجه خواهیم شد که بدن ما علاوه بر اینکه به لحاظ ترکیب اندامی احتیاج به پوشش گری بنام لباس دارد ، به لحاظ شرایط محیطی متغیر بیرونی نیز ، احتیاج به حفاظت کننده ای بنام لباس دارد .
پارامترهای محیطی از قبیل درجه حرارت ، میزان تابش خورشید ، باد ، گرد و غبارو … دارای تغییرات شدیدی هستند ، اما حد تحمل بدن انسانها دارای دامنه کوتاهی است ، از اینرو بین محیط که دامنه تغییرات آن بسیار زیاد است با بدن که دامنه تحمل آن کم است و بیشتر احتیاج به یک وضعیت ثابت دارد ، یک تعدیل کننده و محافظی لازم است که از آن تحت عنوان (( لباس )) یاد می کنیم .
بنابراین دومین خاصیت و ضرورت لباس ، خاصیت حفاظت کنندگی در برابر شرایط متغیر بیرونی است در اینجاست که لباسها بدلیل جنسها و کیفیتهای مختلفی که دارند درجات حفاظت کنندگی مختلفی دارند .
بعضی لباسها درجه حفاظت بسیار ضعیفی دارند و بعضی نیز درجه حفاظت بالاتری دارند .
پس دومین معیار در ارزیابی لباسها ، درجه حفاظت کنندگی لباس است و همین معیار نیز در انتخاب همسر کارایی فراوانی دارد .
آنچه مسلم است زندگی همیشه واجد خوشیها نیست ، مریضی ، تنگناهای اقتصادی و … همچون سرمای زمستانی ، انسان را در معرض سوزش های خود قرار می دهد و در اینجا همسر است که می تواند همچون لباسی گرم به وجود انسان گرمی و صفا ببخشد و در مشکلات و سختی ها یار و محافظ او باشد .
انسان برای راحت تر زندگی کردن نیاز به یک محافظ دارد ، محافظی که مشکلات را برای او آسان کند ،رنجها را کاهش دهد و محیط فرح بخشی را برای انسان ایجاد کند، اما ما همچنانکه انواع لباس با درجات حفاظت مختلف داریم ، انواع همسر با درجات حفاظت متفاوت نیز داریم ، بنابراین انتخاب همسر در واقع انتخاب محافظ نیز هست ، پس باید در انتخاب محافظ خود دقت کنیم ، آیا آنچنان صبور و مقاوم هست که در سردی مشکلات زندگی ، فکر و ذهن آدمی را گرم کند و از وجود خود مایه بگذارد یا اینکه فقط در فکر منافع خویش است .
به یک نمونه لباس با درجه حفاظت کنندگی بسیار خوب توجه کنید .
مرا در روز محنت یار باید وگرنه روز شادی یار بسیار (( زنی 26 ساله هستم ، چهار سال پیش با پسر عمه ام ازدواج کردم ، همسرم مردی خوش اخلاق ، صبور و مهربان است .
همیشه با سخنان آرامش بخش ، مرا به آینده امیدوار می کند ، مدتها بود که بعلت بیماری در استراحت مطلق به سر می بردم .
شوهر دلبندم در طی این مدت زحمات زیادی برای من کشید و مسئولیت کارهای خانه را بر عهده گرفت ، مبلغ فراوانی هم بابت دکتر و دارو خرج کرد ، اما هیچ گاه از وضع موجود شکوه و شکایت نکرد ، او بهترین مونس و غمخوار من است … )) 2 انسانها وقتی دست به انتخاب همسر می زنند بایستی در نظر بگیرند که از محیط خانواده بتدریج جدا می شوند ، از اینرو مهمترین محافظان را که خانواده است را به سمت پناهگاهی دیگر ترک می کنند ، لذا بایستی در انتخاب این پناهگاه دقت شود و از استحکام آن اطمینان حاصل شود ، خانواده هر چند ممکن است پناهگاه خوبی باشد اما دائمی نیست ، برادران و خواهران هر یک به سراغ زندگی خود می روند ، پدر و مادر نیز همیشه در کنار انسان نیستند ، از اینرو تنها کسانی که می توانند به درد هم بخورند همسران هستند .
آنها هستند که بایستی با مشکلات زندگی دست و پنجه نرم کنند و در این راه یاور و پشتیبان همدیگر باشند .
همه روزهای سال تابستانی نیست که انسان احتیاج به لباس مناسب را جدی نگیرد ، سردی پائیز و زمستان با لباسی تابستانی خطر آفرین و حتی ممکن است کشنده و مهلک باشد ، زندگی نیز تماماً جوانی ، شادابی و شور و نشاط طرفین نیست ، همچنان که با بارش اولین برف و وزش اولین سرما ، انسان قدر لباس مناسب را می فهمد ، با پیدایش اولین مشکلات زندگی ، آن وقت است که انسان نیاز به یک محافظ ، یک دلسوز و یک گرمی بخش زندگی را کاملاً درک می کند .
ملاک (( درجه حفاظت )) لباس یکی از مهمترین خصوصیات لباس است زیرا این ویژگی به سختی قابل تغییر است ، بهمین منوال این خصیصه در افراد به هنگام انتخاب همسر از اهمیت زیادی برخوردار است چرا که مربوط به خلق و خو می شود و خلق و خوی آدمیان به سختی قابل تغییر است چرا که صفات اخلاقی طی سالها در وجود انسان شکل و جای می گیرند و به راحتی نمی توان آن را تغییر داد .
افراد خود بین و خود رأی ، کم ظرفیت ، بخیل ، بد خلق و ناسزاگو ، کم حوصله و عصبی مزاج و … به سختی اخلاقشان تغییر می کند و اینها هیچکدام نمی توانند محافظان خوبی برای دیگران باشند .
بخش چهارم / وجه شبه سوم : اندازه لباس تا به حال با دو معیار مهم در انتخاب لباس ( و به تبع آن در انتخاب همسر ) آشنا شده اید ، این دو معیار بر پایه ضرورت و فلسفه وجودی لباس استوار بود ، اما برای اینکه به تصمیم گیری نهائی نزدیک شوید باز هم لازم است معیارهای بیشتری را بدانید .
در اینجا باز یک سؤال دیگر مطرح می شود که چه لباسی مناسب شماست ؟
مطمئناً در اینجا خیلی راحت پاسخ می دهید که یک شرط مهم در انتخاب لباس این است که لباس بایستی به اندازه تن انسان باشد .
بله ، درست است ، اما همین معیار خیلی ساده و بدیهی و از طرفی خیلی هم منطقی در انتخاب لباس را جالب است بدانید که خیلی ها در انتخاب همسر رعایت نمی کنند و با رعایت نکردن همین ملاک ساده و بدیهی ، هم خود را دچار مشکلات می کنند و هم دیگران را به رنج و زحمت می اندازند .
هر لباسی فارغ از همه خصوصیات خویش دارای اندازه خاصی است و به قد و هیکل افراد خاصی جور در می آید ، یک لباس هر چقدر هم دارای خصوصیات مثبتی باشد ، چنانچه اندازه فرد خاصی نباشد حداقل برای وی ارزشی ندارد ، بنابراین ما همچنانکه در انتخاب اندازه لباس خیلی دقت می کنیم و اگر کوچکتر یا بزرگتر باشد آنرا انتخاب نمی کنیم در انتخاب همسر نیز بایستی همین دقت را به کار بگیریم ، بایستی به میزان اختلافات فرهنگی ، مذهبی ، اقتصادی و … آنجا که قابل دفع و رفع نیستند کاملاً دقت نمائیم .
حد و مرز خصوصیات هر فرد ، اندازه وجودی وی را تشکیل می دهد ، وضعیت اقتصادی ، سطح تحصیلات ، عادتهای فرهنگی ، نگرش مذهبی ، سطح شعور و آگاهی و … به شخصیت انسان شکلی می دهد که اولاً با دیگران متمایز می شود و ثانیاً با همه افراد نمی تواند دمخور و دمساز باشد ، از اینرو بهترین حالت در ازدواج این است که افراد هم اندازه ، همسنگ و همسان هم باشند .
(( من و شوهرم اصلاً برازنده هم نیستیم ، چون او مثل یک لباس تنگ برای من می ماند و من مثل یک لباس گشاد برای او هستم … ده سال پیش ازدواج کردیم ، هر دو دیپلمه بودیم ، من به او گفتم که می خواهم درس بخوانم ، او هم پذیرفت ، اما وقتی در مرحله اول کنکور قبول شدم ، اجازه نداد در مرحله دوم شرکت کنم ، چند سال بعد در کنکور دانشگاه پیام نور شرکت کردم و قبول شدم ، سعی کردم اصلاً این موضوع را به رخ او نکشم ، حتی اگر جایی سؤالی مطرح می شد ، من جواب نمی دادم ، چون شوهرم ناراحت می شد ، به همین دلیل همه تلاشم را می کردم که او از دست من ناراحت نشود .اما احساس می کنم که احساس خوبی ندارد .
نمی خواهم بگویم حسودی می کند ، ولی از رفتارش که اینطور پیداست ، یک بار قهر کردم و به تهران آمدم ، او بچه را از من گرفت و به ارومیه آورد ، من هم مجبور شدم برگردم … شوهرم زیر بار نمی رود ، من دلم نمی خواهد که عمرم را در خانه تلف کنم ولی او نمی پذیرد ، حالا هر روز بهانه می گیرد که درس را کنار بگذار ، باور کنید عصبی شده ام ، خیلی گریه می کنم ، تحت نظر پزشک هستم …)) 3 زمانی می گوئیم لباس اندازه است که وقتی پوشیده شد اولاً : قسمتهای لازمه را بپوشاند ، ثانیاً : نه لباس به بدن فشار آورد و نه بدن به لباس ، ثالثاً : آنچنان بزرگ نباشد که جدایی و فاصله زیادی بین بدن و لباس بوجود آید ، همسران نیز همین طور باید باشند ، اگر دیدید همسران همیشه با هم تنش دارند و از هم عیب و ایراد می گیرند و یا از هم خیلی دور هستند ، یکی از دلایل آن می تواند این باشد که آن دو هم اندازه هم نیستند .
پولدار با فقیر ، با سواد با بی سواد ، ترک با کرد ، فارس با لر ، بالا شهری با پائین شهری ، شهری با روستائی ، مؤمن با غیر مؤمن و …هم اندازه هم نیستند ، تنها زمانی ازدواج آنها معقول است که آن اختلاف از نظر هر دو طرف ارزش صفر داشته باشد یا اثر بسیار کمی در زندگی آینده شان داشته باشد و به آن اثر کم و ناچیز هم معتقد باشند و پیش بینی همان اثر کم و ناچیز را داشته باشند .
مسئله کفو و هم سنگی نیز در همین گفتار قابل بحث است ، علت اینکه درباره کفو و هم کفوی در اسلام تأکید زیادی شده است بنا به اهمیتی است که این خاصیت در زندگی اتی افراد خواهد داشت ، هر چه شباهتها در یک زندگی بیشتر و موارد اختلاف کمتر باشد ، آن زندگی شیرین تر و بادوام تر است .
اگر گفته شده (( المؤمنون بعضهم اکفاء بعض )) بیانگر این نکته است که حتی در مسئله ایمان ، تنها بعضی از مؤمنین کفو بعضی دیگر هستند چرا که علاوه بر داشتن صفت ایمان ، معیارهای دیگری هم لازم است تا افراد کفوو هم سنگ هم شوند .
یکسانی و وجود شباهتهای فراوان در زمینه های مسائل مختلف فکری ، عقیدتی ، مذهبی ، اجتماعی اقتصادی ، خانوادگی و … یک نوع قرابت روحی بین افراد ایجاد می کند و با هم بودن را برای آنها دلپذیرتر می نماید .
می گویند (( آنهایی که با هم دعا می کنند ، با هم زندگی می کنند )) ، این گفته بیانگر این است که وجود خواسته ها و آرمانهای مشترک بین افراد باعث تقرب و دور هم جمع شدن افراد می شود .
هم سنخی و هم بعدی شخصیتهای افراد ، قابلیت درک کردن و درک شدن را در زوجین بسیار افزایش می دهد و این نکته مهمی در پیوند زوجیت است که فرد از لاک فردیت خارج گشته و قابلیت ترکیب و تزویج با دیگری را پیدا کند .
هم کفو و هم سنخ بودن امکان برقراری ارتباط و تعمیق آن را بسیار تسهیل می نماید ، چرا که فرد احساس می کند با دنیای آشنایی در ارتباط است ، رفتارها، علائق و نقطه نظرات دیگری برای او قابل درک و فهم و حتی قابل پیش بینی است و نقطه ابهام خیلی کم مشاهده می شود ، از اینرو یک احساس آرامش و امنیت در وجود وی بواسطه انس گرفتن با دیگری حاصل می شود .
نتیجه گیری : اگر کاری به نسبی یا مطلق بودن اخلاق نداشته باشیم ، یک اصل پذیرفته شده در انتخاب همسراین است که خوبی و بدی افراد ، یک امر نسبی است،یعنی یک فرد برای هم تیپ و هم سنخ خودش خوب است ـ جدای از اینکه خودش آدم خوبی هست یا نه ـ اما همین فرد ، حتی اگر واقعاً آدم خیلی خوبی هم باشد ، وقتی در کنار هم جنس و هم سنخ خود قرار نگیرد یکنوع کراهت روانی به دلیل تفاوت شخصیتها ایجاد شده که بواسطه آن ، طرف مقابلش نمی تواند با او راحت زندگی کند .
بنابراین خوب بودن صرفاً ملاک انتخاب نمی تواند باشد بلکه هم سنخ بودن و هم کفو بودن نیز اهمیت زیادی دارد .
این اصل در مورد انتخاب یک لباس یک اصل پذیرفته شده است که لباس باید هم اندازه بدن باشد بنابراین اگر لباسی ، اندازه نبود نمی گوئیم لباس بدی است ـ چرا که ممکن است تمام خصوصیات یک لباس خوب را داشته باشد ـ بلکه می توانیم بگوئیم با اینکه لباس خوبی هست اما چون اندازه تو نیست بنابراین به درد تو نمی خورد و برای تو مناسب نیست .
همین نکته در مورد انتخاب همسر ، اهمیت زیادی دارد .
هم کفوی ، هم سنخی ، هم سنگی و همسانی یک شرط مهم برای انتخاب و به تبع آن برای یک زندگی خوب داشتن است .
خیلی از پسرها و دخترها که ممکن است در جایگاه خود خیلی خوب باشند و ایرادی هم نداشته باشند اما در مقام همسری یکدیگر ممکن است سراپا عیب و ایراد شوند ، بنابراین همچنانکه در انتخاب لباس ، یک نگاهی به قد و قواره خود می کنید و یک نگاهی هم به اندازه لباس می اندازید ، بهنگام تصمیم گیری در مورد انتخاب همسر ، یک نگاهی هم به قد و قواره شخصیت خود ، به خصوصیات آداب و رفتار و فرهنگ و اعتقادات خود ، به کمیت و کیفیت آمال ، آرزوها و برنامه های خود بیندازید وهمچنین یک نگاهی هم به همان خصوصیات در طرف مقابل بیندازید و سپس به این سؤال جواب دهید که آیا این دو شخصیت ، در یک حد و اندازه هستند ؟
آیا گروه خونی هر دو یکی است ؟
و آیا هم سنخی و هم کفوی وجود دارد یا خیر .