دانلود مقاله کمال الملک

Word 62 KB 8898 38
مشخص نشده مشخص نشده هنر - گرافیک
قیمت قدیم:۲۴,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۹,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • مقدمه بسیار پیش از آنکه آدمی خط را بیافریند و از این رهگذر، زبان گفتار را به نوشتار درآورد، هنر نقاشی، در سپیده دم تاریخ، از میان سنگ نگاره های بسیار کهن غارها سربرآورد.نقاشی هنر بیان اندیشه ها، آرمان ها و عواطف، به یاری آفرینش کیفیت های زیبایی شناختی معین، در زبانی بصری و دو بعدی است؛ زبانی که عناصر اساسی آن را خط، شکل، رنگ، رنگ سایه، بافت و مانند این ها تشکیل می دهند و هنرمند با کاربست آن ها احساس حجم، فضا، نور و حرکت را بر روی سطح می آفریند.

    نقاشی از دیرباز وظایف گوناگونی چون روایت، توصیف، مستند نگاری، داستان پردازی و تبلیغ را بر عهده داشت، ولی رفته رفته و به ویژه از اواخر سده نوزدهم، این هنر با وانهادن وظایف یاد شده، به خلوص و استقلال بیانی دست یافت.

    هنر تصویری در ایران نیز پیشینه ای کهن دارد؛ گو این که بحث درباره نقاشی قدیم ایران غالباً هنر مینیاتور یا نگارگری را به ذهن می آورد.

    در واقع، مشهورترین و چه بسا ارزنده ترین نمونه ها هنر تصویری ایران را می توان بر صفحات نسخه های خطی و مرقعات مشاهده کرد.

    گفتنی است که هنر نگار گری ایرانی اسلامی از سده هشتم تا یازدهم هجری شکوفایی نمایان داشت، ولی آثار تصویری به جای مانده از دوره بیش از اسلام تا روزگار حمله مغو لان و همچنین آثار دیوار نگاری، پرده نگاری، قلمدان نگاری و جز این ها در سده های متأخر نیز جلوه هایی دیگر از نقاشی ایران به شمار می آیند.

    چنین می نماید که تحولات هنر تصویری در ایران، با وجود گسست های تاریخی، نفوذ فرهنگ های بیگانه و آمیختگی سنت های نامتجانس، کم و بیش دارای پیوستگی و تداوم بوده است؛ هر چند این استمرار را بیش تر در روح فرهنگی و جوهر زیبایی شناسی می توان یافت تا در همانند ی هایی که ممکن است از منظر سبک و اسلوب در آثار دوره های مختلف وجود داشته باشد.

    به هر تقدیر، هنر نقاشی ایرانی که گویا در معنای دقیق کلمه از زمان اشکانیان در ایران رواج یافته است، در گذر تاریخ فراز و فرودهای بسیاری را پشت سر نهاده تا به روزگار معاصر و آغاز جنبش نوگرایی در ایران رسیده است نقطه آغاز این جنبش را 1320 شمسی، دانسته اند؛ اندکی پیش از آن، کمال الملک، هنرمند بزرگ و نام آور معاصر ایران، دیده بر جهان فروبست.

    کمال الملک (1264 1359 ق) (1226 1319 ش).

    محمد خان غفاری، از مشهورترین و پر نفوذ ترین چهره ها در تاریخ معاصر ایران است که پس از او، جریان دویست ساله تلفیق سنت های ایرانی و اروپایی به پایان می رسد و سنت طبیعت گرایی اروپایی در قالب نوعی هنر آکادمیک تثبیت می شود.

    پسر میرزا بزرگ کاشانی که پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی در 13 سالگی از کاشان به تهران آمد و در دارالفنون به تحصیل پرداخت، چندی بعد اندیشه های نوینی را در نقاشی ایرانی پایه گذاشت و فصل تازه ای را در بخش هنرهای تجسمی این سرزمین کهن گشود.

    می گویند در 1298 ق (1259 ش) که ناصر الدین شاه از مدرسه دارالفنون دیده می کرد، یکی از تابلوهای نقاشی وی را دید و پسندید و او را به دربار فرا خواند.

    دیری نپایید که شاه به او لقب «نقاش باشی و پیش خدمت حضور همایونی» داد.

    تابلوهایی که متعلق به این دوره است و امضای نقاش باشی دارد افزون بر 170 قطعه است.

    فعالیت مستمر وی در مقام نقاش دربار و معلم شاه بسیار مقبول افتاد، چنان که در1310 ق (1271 ش) از ناصر الدین شاه لقب کمال الملک گرفت.

    تابلوی معروف تالار آینه که وی مدت 5 سال بر روی آن کرد، نخستین تابلویی است که با امضای کمال الملک تهیه شده است.

    کمال الملک در 1314 ق (1275 ش) برای افزودن بر دانسته های خود به اروپا رفت و 3 سال در موزه های فلورانس، لوور ورسای به مطالعه تقاشی پرداخت.

    در این مدت، بیش از 12 تابلو از روی کارهای رامبرانت و برخی دیگر از نقاشان نامی اروپا تهیه کرد و سرانجام در 1316 ق (1277 ش) به ایران بازگشت.

    وی در 1321 ق (1282ش) به بین النهرین رفت و نزدیک به 2 سال در عتبات و بغداد اقامت گزید؛ تابلوهای یهودی فالگیر بغدادی ، زرگر بغدادی و شاگردش، میدان کربلای معلا و عرب خوابیده از آفریده های وی در آن دوره اند.

    استاد در 1329 ق (1289 ش) مدرسه صنایع مستظرفه را بنا نهاد و در همین روزگار بود که هنرش به اوج کمال رسید.

    چندی بعد، در پی اختلافاتی که با وزارت معارف و نیز رضا خان پیدا کرد، از خدمت کناره گرفت.

    پس از این واقعه، به نیشابور تبعیدشد و تا پایان عمر در حسین آباد نیشابور، ملک شخصی خود اقامت گزید.

    وی در 95 سالگی در گذشت و در کنار آرامگاه عطار نیشابوری به خاک سپرده شد.

    آثار کمال الملک در صحت طرح، پختگی رنگ و دقت ساختمان طرح کم نظیرند.

    وی همه اشخاص و اشیای تابلوهای خود را به یک اندازه دقیق و خوب می ساخت؛ تابلوی زرگر بغدادی که از شاهکارهای استاد است یکی از این نمونه هاست.

    وی به سبک رنسانس و به ویژه را فائل، ون دایک، رامبرانت، ولاسکوئز و تیسین معتقد بود و می کوشید هنر خود را ترکیبی از سبک ون دایک و رامبرانت و البته در این راه نیز بسیار توفیق یافت.

    سرانجام آن که، کمال الملک با کوشش های خود در مقام نقاش ومعلم، پاسخی متناسب با شرایط اجتماعی و فرهنگی زمانه اش و ضرورت تحول هنری جامعه داد.

    بازتاب این کوشش ها در ذهن مردم، خصوصیات اخلاقی، چگونه زیستن و واقعه نابینا شدنش، از او مردی افسانه ای ساخته است.

    درآمد در میان هنرمندان دو سده اخیرایران چهره ای نامدارتر از محمد غفاری «کمال الملک» نمی شناسیم.

    با این همه رندگی او در پرده ای از ابهام، پرسش بی پاسخ، حقیقت و اسطوره پیچیده شده و هم امروز پس از گذشت شصت و پنج سال از درگذشت او، درباره اش چنان سخن گفته می شود که در پیرامون یک قهرمان اسطوره ای.

    در شرح حال های رسمی او نوشته اند که او بین سال های 1264 تا 1275 ق (1226 تا 1237 ش)[1] دیده به جهان گشود.

    در کدامین سال نمی دانیم.

    خود او هم نمی دانست.

    مأخذ تاریخ 1264 ق (1226 ش) و تاریخ های دیگر نیز روشن نیست.

    [2] محمد غفاری خود در تقریراتش می گوید: «سال تولد من در سفر سلطانیه ناصر الدین شاه است.»[3] سفر سلطانیه ای که او یاد می کند، به سال 1269 ق (1231 ش) رخ داده است.[4] از دوره کودکی او جز آنچه خود گفته است، آگاهی بیشتری در دست نداریم.

    محمد غفاری از یک خاندان هنرمند کاشانی برخاست.

    او دومین پسر میرزا بزرگ و مریم بانو بود.

    خودش می گوید «...

    در کاشان انعقاد نطفه ام شده، مادرم حامله به تهران آمده (با پدرم) در تهران متولد شدم.

    در سه چهار ماهگی باز به کاشانم آورده اند»[5] تا این جا را استاد ظاهراً از گفته های مادرش (مریم بانو) به یاد داشته است.

    او سپس می گوید: کودکی را در دهی خوش آب و هوا به نام «کله» در هفت فرسنگی کاشان و در مزرعه ای از آن پدرم به نام «حسکویه» در همان منطقه گذرانده ام.

    در دوازده سالگی او را به تهران نزد دایی اش میرزاعلی محمد خان مجیر الدوله شیبانی (معاون بعدی وزارت انطباعات) فرستادند.

    در تهران به مدرسه دارالفنون رفت و به آموختن نقاشی پرداخت.

    درباره استادش میرزا علی اکبر نطنزی که در شمار چهل و دو نفر محصلی بود که در سال 1275 ق (1237ش) برای تکمیل تحصیلات به فرانسه فرستاده شد و سپس در دارالفنون نقاشی و زبان فرانسه تعلیم می داد.[6] می گوید: «اگر چه شخصاً با ذوق نبود، ولی مایه مدرسه ای داشت.[7]» «معایبی هم داشت از جمله حسود بود، نظرش کوچک بود.»[8] گویا کار آموزش او در دارالفنون هشت سال به درازا کشید.

    بعد از دو سالی 20 تومان مواجب سالیانه برای او برقرار شد و به او یک نشان علمی نقره نیز دادند.[9] در دوازده سالگی او را به تهران نزد دایی اش میرزاعلی محمد خان مجیر الدوله شیبانی (معاون بعدی وزارت انطباعات) فرستادند.

    درباره استادش میرزا علی اکبر نطنزی که در شمار چهل و دو نفر محصلی بود که در سال 1275 ق (1237ش) برای تکمیل تحصیلات به فرانسه فرستاده شد و سپس در دارالفنون نقاشی و زبان فرانسه تعلیم می داد.

    می گوید: «اگر چه شخصاً با ذوق نبود، ولی مایه مدرسه ای داشت.» «معایبی هم داشت از جمله حسود بود، نظرش کوچک بود.» گویا کار آموزش او در دارالفنون هشت سال به درازا کشید.

    بعد از دو سالی 20 تومان مواجب سالیانه برای او برقرار شد و به او یک نشان علمی نقره نیز دادند.

    گزارش های نوشته شده در پیرامون راه یافتن میرزا محمد غفاری به دربار ناصرالدین شاه با یکدیگر هم خوانی ندارد.

    در بیشتر شرح حال های رسمی چنین آمده است که: ناصرالدین شاه در یکی از بازدیدهای پایان سال تحصیل دارالفنون تابلویی از صورت علی قلی خان اعتضاد السلطنه بر دیوار می بیند که شباهت زیادی به او داشته است.

    شاه از نقاش آن صورت می پرسد و اعتضادالسلطنه میرزا محمد را معرفی می کند.

    شاه بدون درنگ دستور می دهد: تا اتاقی در عمارت بادگیر برای او مهیا سازند تا به کار نقاشی در آنجا بپردازد.

    اما این گزارش با روایت خود استاد هم آهنگ نیست.

    او می گوید: «من در مدرسه صورتی از اعتضاد السلطنه ساختم از روی عکس، این صورت در مدرسه بود، در توی عکاسخانه نزد میرزا احمد عکاسی که آن وقت لقب صنیع السلطنه ای داشت.

    شاه این صورت را دیده بود.

    شاه از آن صورت خوشش آمد، مرا خواستند، یعنی در سن بیست سالگی شاه مرا خواست.» بنا به تقریر استاد: «این قضیه اندکی بعد (( بعد از وفات اعتضاد السلطنه واقع شده است«و میرزا محمد غفاری تصویر اعتضاد السلطنه را از روی عکس او کشیده و ناصر الدین شاه که نقاشی را از نزدیک دیده گفته است: چقدر شبیه به اعتضاد السلطنه است، عیناً خود اوست» و از نقاش پرسیده و عزیز الدوله میرزا محمد را معرفی کرده است، شاه پس از تشویق و تحسین و برقراری مقرری «چند روز بعد نه بدون درنگ) او را خواسته و در شمس العماره، بعد دربارگیر جای» داده است.

    اما روایت استاد نیز از نظر تاریخی درست از آب در نمی آید.

    شاهزاده اعتضادالسلطنه عموی ناصرالدین شاه و پسر پنجاه و چهارم از زن پنجاه و دوم فتحعلی شاه قاجار یعنی (گل پیرهن خانم) که از ارامنه تفلیس و به خطا معروف به گرجی بود در شب عاشورای 1298 ق (1259 ش) در تهران در گذشت و در حضرت عبدالعظیم به خاک سپرده شد.

    حال اگر دیدار ناصرالدین شاه و محمد غفاری پس از این سال رخ داده و نقاش چهره اعتضادالسلطنه در سال 1264 ق (1226 ش) متولد شده باشد، در این هنگام سی و سه ساله بوده و اگر به گفته خود به سال 1269 ق (1231 ش) به دنیا آمده باشد، بیست و هشت ساله بوده است و این وضع با هیچ یک از شرح احوال های نوشته شده و حتی گفته خود او هم خوانی ندارد.

    میرزا محمد غفاری پس از پیوستن به دربار ناصر الدین شاه، به دریافت القاب خان، پیشخدمت حضور همایون و نقاش باشی نائل شد.

    در سال 1301 ق (1262 ش) با زهرا خانم خواهر مفتاح الملک ازدواج کرد و گاه و بی گاه مورد عنایتی از آن دست که اعتماد السلطنه نوشته، قرار می گرفت.

    اعتماد سلطنه در روزنامه خاطرات سال 1308 ق (1269 ش) می نویسد: در مراسم سلام تحویل سال از جمعیت «ازدحامی شده بود.

    به زحمت از میان مردم گذشتم، وارد باغ (گلستان) شدم.

    من مستقیماً خدمت شاه رفتم...

    قبل از سلام تحصیلی که می نویسیم روی داد.

    بندگان همایونی در نیک نفسی و سخاوت جبلی وحید عصر خودشان است.

    هیچ پادشاهی دارای این صفات حمیده نبوده است.

    لکن هر وقت بدون میل قلبی به اصرار و واسطه امتیازی یا منصبی به کسی می دهد، به قسمی شخص امتیاز گرفته را مفتضح می کند که شخص بیزار از منصب صدارت و نشان اقدس می شود.» به اصرار نایب السلطنه به ابوالحسن خان فخرالملک تمثال مرحمت شده بود به میرزا محمد نقاش باشی با التماس فخرالملک گل کمر، به علی آقا لال که پیشخدمت و پسر خاله ابوالحسن خان است فرمودند سبیل فخر الملک را بگیرد و مکرر با زبان لالی که دارد می پرسد...

    داری یا نه بعد همین طور نقاش باشی را مفتضح نمود.

    در میان آثاری که از او برجای مانده، تابلوی «تالار آینه» نه تنها به سبب شهرت بسیار آن بلکه به سبب هم زمانی نقاشی آن با حادثه سرقت بخشی از جواهرات تخت طاووس در زندگی او جایگاهی ویژه یافت و خاطره ای دردناک نیز به خاطرات تلخ و شیرین او افزود.

    ماجرای این سرقت چنین بود که روز دوشنبه 13 ربیع الثانی 1309 ق (1270 ش) ناصرالدین شاه به هنگام قدم زدن در تالار موزه با دیدن خرده های طلا روی قالی متوجه سرقت از تخت طاووس می شود.

    این حادثه که خشم شدید ناصر الدین شاه را بر انگیخت، موجب سوء ظن به نقاش باشی نیز شد تا جایی که کامران میرزا نائب السلطنه که از سوی شاه مأمور رسیدگی به این حادثه شده بود، چند ساعتی نیز به بازجویی از نقاش باشی پرداخت و همین عمل سبب وارد آمدن ضربه روحی شدیدی به نقاش باشی شده باشی شد.

    سرانجام، با پیدا شدن سارق طلا و جواهرات تخت طاووس که پسر یکی از سرایدارهای سر در باب همایون به نام محمد علی بود، از نقاش باشی رفع شبهه شد.

    اما خاطره بد این حادثه و اعدام محمد علی، همواره در ذهن نقاش برجای ماند.در سال 1311 ق (1272 ش) به پیشنهاد میرزا علی اصغر خان امین السلطان صدر اعظم و پرداخت رشوه ای معادل یک صد تومان به شاه برای نقاش باشی در خواست اعطای لقب کمال الملکی شد و شاه نیز با این درخواست موافقت کرد.

    با پایان یافتن کار تابلوی «تالار آینه» به سال 1311 ق (1274 ش) که نقاش 5 سال از عمر گران بهای خود را صرف آن کرد، بر زندگی ناصر الدین شاه نیز نقطه پایان گذاشته شد.

    سفر کمال الملک به اروپا مرگ ناصر الدین شاه دوره ای تازه ای در زندگانی کمال الملک گشود.

    مظفر الدین میرزا ولیعهد که دوره انتظارش برای رسیدن به سلطنت 35 سال به درازا کشید یا بهتر است بگوییم انتظارپیرش کرده بود، با شمار بسیار جویندگان مال و نام و مقام به تهران رسید.

    وجود میرزا علی اصغر خان امین السلطان و توجهی که او به کمال الملک داشت، برای او پشتوانه ای محکم به شمار می آمد.

    مظفرالدین شاه نیز چون پدر به نقاش باشی بی توجه نبود.

    شاه جدید از کمال الملک درخواست پرده ای کرد که در میان آن صورت ناصر الدین شاه به روزگار ولایت عهدی و گرداگرد آن تصاویری از مظفرالدین شاه و پدرش در سنین تعیین پاداش هنر نقاش را به خود او محول کرد و او که به دنبال راه فراری از دربار جدید بود، در خواست کرد تا برای تکمیل هنر نقاشی به اروپا رود.

    شاه نیز درخواست او را پذیرفت.

    کمال الملک به سال 1315 ق (1276ش) به فرنگ رفت.

    خود او می گوید: «چون ناصرالدین شاه کشته شد، به فکر مسافرت اروپا افتادم، زیرا با مظفرالدین شاه افق من نگرفت» او یک سال و نیم بعد از فوت ناصر الدین شاه از راه قزوین و رشت و انزلی و روسیه به وین و از آنجا به ونیر و فلورانس و پاریس رفت.

    بخشی از مدت بیش از سه سالی را که او در فرنگ به سر برد، در فلورانس گذشت.

    در این شهر بود که با نقاش مشهور آن روزهای فلورانس آشنا شد و با او به همکاری پرداخت.

    آن چه کمال الملک درمورد کار با این نقاش ایتالیایی در تقریرات خود می گوید، به روشنی نشان می دهد که نسبت به او با این نقاش نسبت استادی و شاگردی نیست.

    چنان که در مورد اساتید خود می نویسد: «اولاً خود فامیل من ...

    در دارالفنون مزین الدوله ...

    جز آن هم صورتاً احدی بر من حق تعلیم ندارد، خودم به زحمت هر چه می دانم آموخته ام.» «در فلورانس اتود می کردم، ولی اتود آزاد.

    البته بسیار آموختم.» او از فلورانس به رم و از رم به پاریس رفت.

    در موزه لووربه کار همانند سازی از تابلوهای نقاشان مشهوری چون تیسین و رامبراند پرداخت.

    معیر می نویسد: یکی از روزها که در موزه لوور پاریس مشغول تماشای آثار دل انگیز استادان گذشته بودم، به تالاری رسیدم که منجنیق مانندی در آن نصب و بالایش نقاشی مشغول کپی کردن پرده معروف مربوط به گور سپردن مسیح بود.

    چون نیک نگریستم، کمال الملک را شناختم.

    از جایگاه به زیر آمد.

    با قرار قبلی روز بعد به خانه اش رفتم در کارگاهش چند پرده عالی دیدم.

    از جمله یک شبه نیم تنه از دربان منزلش بود که بی اندازه جلب نظر مرا کرد.

    خود نیز در میان کارهایش آن را از همه بیشتر می پسندید.

    آن گاه به من گفت: چند روز دیگر به اتریش باز خواهم گشت.

    اگر گذارت به آنجا افتاد، نزد من بیا تا اثر واقعی مرا ببینی و چندی بعد به اتریش رفتم و به راستی در برابر دو پرده اش واله و حیران ماندم.

    هر دو اثر از یک دوشیزه ای ایرانی مقیم وین بود که پدرش در آنجا مأموریت سیاسی داشت.

    ضمن گفت و گو درباره این دو اثر گران بها، معلوم شد استاد دلباخته آن دختر زیباست.

    این دو تصویر که هنوز چشم در پی آن دارم، بدون تردید در رأس آثار کمال الملک قرار دارد و شاهکار مسلم او به شمار می آید.

    بازگشت کمال الملک از اروپا در سال 1318 ق (1279 ش) مظفر الدین شاه به فرنگ رفت.

    در پاریس کمال الملک با شاه ملاقات کرد و پرده هایی که از روی کارهای تیسین و رامبراند ساخته بود، به نظر او رساند.

    خود او می گوید که «خیلی مورد توجه شده بود.» شاه او را تشویق کرد و مبلغ پانصد تومان نیز به او انعام داد و دستور داد تا استاد از مناظر اطراف هتلی که شاه در آن اقامت داشت، پرده ای بسازد و پس از انجام این دستور از راه وین و روسیه به ایران بازگشت.

    در روزنامه شرافت نمره شصتم به تاریخ رمضان سال 1319 ق (1280 ش) شرح حالی پر تمجید و تعریف به همراه عکسی از او به قلم اعتماد السلطنه (محمد باقر) به چاپ رسیده که خبر از بازگشت او از اروپا و دریافت نشان درجه اول شیر و خورشید و حمایل سبز و اختصاص «منزله مخصوص» برای او در دربار می دهد.

    با همه توجهی که مظفرالدین شاه به کمال الملک داشت، درخواست های نا خوشایند شاه در کشیدن تابلوهای مورد پسندش، برای کمال الملک ممکن نبود و با اخلاق او سازگاری نداشت.

    به نقل از او نوشته اند که: هر چه در زمان ناصر الدین شاه از من به عناوین مختلف تشویق می شد، بر عکس در زمان مظفرالدین شاه بی اندازه مرا آزرده خاطر می ساختند و به من تکلیف می کردند تابلوهای ناپسند بسازم.

    کمال الملک هرگز به خواسته های شاه و اطرافیانش در مورد ساختن تابلوهای نا پسند تن در نداد.

    تعارض و وانمود به سکته کردن و فلج شدن نیمه راست بدن و با عصا راه افتادن او در سال های پایانی عمر مظفرالدین شاه و محمد علی میرزا به همین امر مربوط می شد.

    سفر فرنگ برای کمال الملک افزون بر تجربه و آموزش و گشوده شدن دری تازه از دنیای هنر، با تجربه ای عاطفی نیز همراه شد که در زندگی استاد تأثیری ژرف داشت، بدون آنکه بروز ظاهری داشته باشد.

    دو تابلویی که معیر از آنها یاد کرده تک چهره هایی است از دختر نریمان خان قوام السلطنه، برادر جهانگیرخان وزیر صنایع و وزیر مختار ایران دو اتریش که از ارمنیان مهاجر بود و به غلط گرجی شهرشهرت داشت.

    نوشته اند که او مردی بلند همت بود و از ایرانیانی که نزد او می رفتند، به خوبی پذیرایی می کرد.

    در سفر کمال الملک به فرنگ و اقامت طولانی او در وین، بین آن دو روابط صمیمانه ای برقرار شد.

    نریمان خان دختری آنا نام داشت که ازدواج نکرده بود.

    بین او و کمال الملک پیوند مجتبی پدید آمد که با وجود مخالفت نریمان خان به ازدواج انجامید.

    پس از بازگشت نقاش از اروپا به ایران او نیز به دنبال همسر به تهران آمد.

    کمال الملک باغی در شمیران برای اقامت او گرفت.

    زندگی مشترک آن ها در تهران دیری نپایید.

    تفا1وت بسیار زندگی مادی و معنوی بین وین و تهران، به قول فروغی بین «ریگزار شمیران و بهشت وین» سبب ناسازگاری زن و اختلاف و سرانجام جدایی بین آن دو شد و کمال الملک به بغداد رفت و دختر نریمان خان به ناچار وین بازگشت.

    این رویداد که در آغاز برای کمال الملک با امید و شادی بسیار همراه بود، با اندوه و درد پایان پذیرفت.

    اما زخمی که این رویداد بر روح لطیف کمال الملک گذاشت، یکی از زخم های عمیقی بود که نقاش با خود به انزوای حسین آباد برد.

    کمال الملک ـ صنایع مستظرفه کمال الملک که مردی آزاده بود، از آغاز نهضت مشروطیت با این جریان سیاسی همراه شد.

    فروغی می نویسد: «از دل و جان مشروطه طلب بود...

    به یاد دارم که برای مستبدین مضمون ها می گفت و قصه های شیرین می ساخت.»گویا ترین نشانه علاقه او به نهضت مشروطیت، آفرینش تابلوی هنرمندانه علی قلی خان «سردار اسعد بختیاری» فاتح تهران است.

    بنیان گذاری «مدرسه صنایع مستظرفه» به دست کمال الملک را بی شک باید از نتایج نهضت مشروطیت دانست.

    در سال 1329 ق (1289 ش) حکیم الملک وزیر معارف که پیشینه دوستی نزدیک با کمال الملک داشت و می دانست که استاد سال هاست در آرزوی تأسیس مدرسه ای برای آموزش نقاشی است، به یاری او آمد، او بود که لایحه تشکیل مدرسه و اعتبار لازم برای تأسیس آن را به مجلس برد و به تصویب رساند.

    برای بنای آن بخشی از زمین های کاخ نگارستان (از کاخ های دوره فتحعلی شاه واقع در ضلع شمالی میدان بهارستان) به این مدرسه واگذار شد.

    در آغاز کار مدرسه به خوبی برابر میل کمال الملک پیش می رفت و وزرای معارف در کار مدرسه دست استاد را باز گذاشته بودند.

    اما از سال 1302 ش که تشکیلات جدیدی پدید آمد، مشکلات آغاز شد.

    «مدرسه صنایع مستظرفه» تابع وزارت معارف و قوانین و مقررات جاری بر آن بود و کمال الملک خود را از همه آن مقررات برتر می دانست و به قول فروغی او که «جز ناصرالدین شاه هیچ کس را بالای سر خود ندیده بود»، نه تنها ریاست کسی را بر خود نمی پذیرفت، بلکه آن را توهین به خود می دانست و هر حرکت و سخنی را «حمل بر سوء نیت نموده و با مزاج سودایی که داشت، آتش غیرت و عصبیتش زبانه می کشید.» دامنه این تند خویی و سوء ظن ازمدرسه حتی به میان دوستان او کشیده شد.

    با این همه عشق و علاقه کمال الملک او را در این کشمکش های اداری و مالی یاری کرد.

    اما سرانجام در سال 1346 ق (1306 ش) پایداری او در هم شکست و از ریاست مدرسه با پافشاری بسیار کناره گرفت.

    کارنامه درخشان «مدرسه صنایع مستظرفه» چه از نظر گوناگونی شاخه های هنری که درآن برای اولین بار پدید آمد، چه از دیدگاه پرورش و تربیت شمار بسیاری هنرمندان طراز اول در آن رشته ها، مایه افتخار هنر ایران زمین است.

    گریز از تهران اندیشه داشتن پناهگاهی بیش تر به صورت دهی دور از تهران که واپسین سال های عمر را در آن به کشاورزی بپردازد و دور از تنگ چشمی و دورنگی درباری ها و دولتی های سودجو و کاغذ بازی های اداری و ریاست جویی ها به سر برد، «دیرگاهی» در سر او بود.شاید می خواست روزگار شادمانه کودکی خود را دوباره زنده کند.

    فروغی می نویسد: «چندین سال پیش از کنار رفتنش از «مدرسه صنایع مستظرفه» روزی به منزل من آمد و گفت مبلغ مختصری ذخیره کرده ام که مزرعه ای خریداری کنم و زراع شوم.

    چون خانه و زندگی محفوظی ندارم، آن را به تو می سپارم ...

    من یک چند آن وجه را برای او امانت داری کردم و معادل دو سه هزار تومان پول زر بود.

    » این پول سرانجام صرف خرید مزرعه حسین آباد نیشابور شد که کمال الملک آن را برابر دلخواه خود یافته بود.

    کمال الملک می خواست ملکی را که در آن زندگی خواهد کرد، با شهر چند فرسخ فاصله داشته باشد و نیز قدری از جاده دور باشد ـ گرمسیر باشد ـ منظره صحرایی داشته باشد».

    او حسین آباد را برابر اسناد موجود در سال 1343 ق (1306 ش) از سالار معتمد خریداری کرد.

    اما افسوس که آنچه می جست، به بهای از دست دادن یک چشمش به دست آمد.

    رویداد نابینا شدن چشم کمال الملک نیز مانند تمامی مراحل زندگانی او در پس پرده ای از حقیقت و افسانه قرار گرفته است.

    آن چه درباره این رویداد نوشته شده، مانند دیگر حوادث زندگی او بیشتر بر گرفته از آگاهی های شفاهی و گاهی نظر نویسندگان است، آن گونه که خود می خواسته اند، نه بر پایه سند و پژوهش دقیق.

    داستان های نوشته شده در این مورد از دیدگاه زمان ناهخوانی دارند.

    در مورد زمان حادثه غنی می نویسد: در سفر اول استاد به خراسان که به هدف خرید ملکی در نیشابور انجام گرفته بود رخ داد.

    استاد که میهمان سالار معتمد در تقی آباد نیشابور بود.

    شب را در چادری که در باغ برپا کرده بودند، می گذارند و سحرگاه به هنگام خروج از چادر پایش به طناب چادر گیر کرده به زمین خورد و میخ چادر عینک او را شکسته در چشمش نشست.

    در مورد چگونگی رخداد، به گزارش غنی بیشتر از دیگران می توان اعتماد کرد زیرا از دیگر گزارش ها منطقی تر است.

    حتی نویسندگان شرح حال او گاهی در مورد این که کدام چشم استاد در حادثه نابینا شد، به خطا رفته اند.

    نویسنده کمال هنر در جایی «چشم چپ» و در جای دیگر راست را نابینا شده می داند، اما عینک موجود او دارای شیشه راست کدر است.

    در عکس های واپسین سال عمر استاد از جمله عکس او در بستر مرگ آسیب دیدگی چشم راست مشخص است.

    خود او در گواهی نامه مورخ ششم جمادی الثانی 1348 ق (1308 ش) که به همراه تابلویی از چهره خویش برای دکتر قاسم غنی فرستاده است، می نویسد: «سه سال قبل در باغ تقی آباد...

    چشم راست بنده معیوب ...

    و متوسل به معالجه بندگان ...

    دکتر قاسمخان شدیم.» استاد سپس به شرح تهیه تابلو می پردازد و در پایان می نویسد: ...

    این چند کلمه برای سند اعتبار و تاریخ این پرده تحریر و تقدیم حضور می شود.

    این ناهمگونی در تاریخ رویداد نیز دیده می شود.

    غنی می نویسد: «کمال الملک دو سفر به خراسان آمده در سفر اول ...

    پس از توقف یک شبانه روز در مشهد به نیشابور آمد که در اطراف نیشابور ملکی تهیه بکند...

    حسین آباد را ...

    انتخاب کرد و دو سه ماهی در تقی آباد ...

    ماند و در پاییز آن سال به تهران برگشت و چند ماه بعد به نیشابور برگشت و در حسین آباد ملک خود مقر گزید.» در آن تابستان که در تقی آباد (در سفر اول) توقف داشت، حادثه چشم او پیدا شد.» غنی برای هیچ یک از دو سفر تاریخی ذکر نمی کند.

    در میان اسناد مربوط به کمال الملک «جواز عبوری» وجود دارد که به وسیله «حکومت نظامی تهران و مضافات» برای سفر زیارت مشهد به تاریخ 1343 ق (29/1/1303ش) به نمره 2384 صادر شده است.

    برابر این جواز او با سمت معاون وزارت معارف و صنایع مستظرفه با درشکه شخصی خود به اتفاق خدمتکارش، مشهدی عباس و عزیز درشکه چی به خراسان رفته و جواز عبور او را مراکز نظامی دو شهر دامغان و شاهرود (در روز 6 سنبله) مهر و نام او را در دفتر مسافرین ثبت کرده اند.

    افزون بر این مدرک، سند صلح قریه های حسین آباد و فخر آباد بین کمال الملک و سالار معتمد که در تاریخ هفتم ربیع الاول 1343 ق (1303ش) در تهران به ثبت رسیده دلیل بازگشت او به تهران در ماه یاد شده است.

    بنابراین، حادثه نابینایی کمال الملک نباید در این سفر روی داده باشد.

    سهیلی این رویداد را مربوط به 1344 ق (1304 ش) می داند، اما سندی برای آن ذکر نمی کند.

    چنان که گذشت خود کمال الملک در گواهی نامه تابلوی هدیه شده به دکتر غنی با تاریخ «ششم شهر جمادی الثانی 1348 ق» حادثه را به «سه سال قبل» نسبت می دهد: یعنی سال 1345 ق (1305 ش).

    اسنادی که این تاریخ را تأیید می کنند، نامه هایی است که پس از آن رویداد و انتقال کمال الملک به تهران برای معالجه از تهران به سبزوار به غنی نوشته و فرستاده است.

    در این نامه ها که به سال های 1305 و 1306 ش نوشته شده اند، کمال الملک گزارش سفر از نیشابور به تهران و روند معالجه چشمش را در تهران به وسیله چشم پزشکان گزارش می دهد.

    آخرین نامه در تاریخ 16 مرداد 1306 ش نوشته شده است و نشان می دهد که کمال الملک دست کم تا این تاریخ در تهران به سر برده است.

    بنابراین، حادثه در سفر اول کمال الملک رخ نداده و بین حادثه و بازگشت استاد به حسین آباد نیز دست کم دو سال فاصله بوده که کمال الملک افزون بر مداوای خود، به اموری چون بازنشستگی و دیگر امور شخصی خود پرداخته است.

    استاد پس از مداوای چشم، به حسین آباد نیشابور بازگشت.

    کمال الملک در حسین آباد کمال الملک را بیش تر دوستانش مردی خوش بیان و مجلس آرا وصف کرده اند.

    غنی می نویسد: «یکی از فضایلش لطیفه گویی و نقل قصص و حکایات شیرین بود که در مجالس انس وقتی با دوستان خود می نشست و حالی داشت، حقیقتاً مجلس را سراسر لطف و خوشی می ساخت.» فروغی می نویسد: «در صحبت، مضامین شیرین می گفت و تشبیه های دلنشین می نمود.

    قصه های بامزه که یا می ساخت یا واقع بود وبه نحو دلپسند حکایت می کرد، ...

    موسیقی هم می دانست و غالباً به آواز مترنم بود...

    مصاحبت او بسیار بهجت زا بود.» به راستی بر او چه گذشت که تهران را ترک کرد و به خراسان رفت و در حسین آباد گوشه گیری گزید؟

    چرا در واپسین سال های عمر خود بر خلاف همه مردمان در پیری از به یاد آوردن گذشته خود بیزار بود؟

    تا جایی که در پاسخ غنی برای نوشتن شرح حال خود «با شکایت و ملامت» می گفت: من گوشه بیابانی را اختیار کرده، به دو فنجان شیر قناعت کرده ام که بقیت عمر را بکوشم، گذشته را فراموش کنم.

    چرا می خواهید گذشته ای را که غالب آن تلخ و ناگوار بوده، به یاد بیاورم؟

    مردم گریزی او به جایی رسیده بود که می خواست از جای دوری که به آن پناه برده بود، دورتر رود.

    در نامه ای می نویسد: «اگر می توانستم حسین آباد را هم به جای دورتری حمل کنم، می کردم.» او که حسین آباد را در خیال واپسین پناهگاه برای گریختن از یک عمر تلخکامی می پنداشت، به زودی آن را قفسی تنگ یافت.

    تلخکامی او را از زندگی در حسین آباد گاهی به صورت جمله های کوتاه و تلخ و گزنده و زمانی به صورت فرازهایی غم آگین در نامه هایش می توان یافت.

    «این بنده در سن هشتاد و دو سالگی که هفتاد سال آن تماماً در مشقت و زحمت تحصیل خود و آموختن به سایرین صرف شده، حالا باید ناچار در این گوشه بیابان مثل یک وحشی زندگی کنم.» در نامه دیگری درباره تعمیر پرده ای از چهره خود که به غنی به عنوان یاد بود و سپاس داده بود و در آتش سوزی خانه وی آسیب دید و استاد در صدد مرمت آن بود می نویسد: «از همین امروز شروع می نمایم...

    پس از تعمیر اگر موافق میلم شد، رقم هم خواهم کرد.

    حالا نمی دانم در صورتی که در این دنیا یک مرتبه سوخته ام، در آن دنیا تخفیفی در عذابم داده خواهد شد یا خیرالله اعلم.»

  • فهرست:

    ندارد.


    منبع:

    ندارد.

اندیشه تجدد که از غرب به ایران آمد نه درست شناخته شد و نه در کل جامعه مقبول افتاد .تاریخ ایران پس ازمشروطیت در همه‌ی‌عرصه‌ها مشحون از کشاکش آشکار و نهان میان سنت و تجدد بوده است . تحول نقاشی سخت تحت تاثیر روند نوسازی عصر پهلوی قرار گرفت .در واقع ، سیاست پرتناقض الگوبرداری از غرب وبازگشت به ( افتخارات ) گذشته ایران نقاشی این دوران را از حرکت طبیعی و متناسب با شرایط درونی جامعه ...

واژه ی مینیاتور که مخفف شده ی کلمه ی فرانسوی مینی موم ناتورال و به معنی طبیعت کوچک و ظریف است و در نیمه ی اوال قرن اخیر و حدودا از دوره ی قاجاریه وارد زبان فارسی شده , اصولا به هر نوع پدیده هنری ظریف (به هر شیوه یی که ساخته شده باشد) اطلاق می شود و در ایران برای شناسایی نوعی نقشهایی که دارای سابقه و قدمتی بسیار طولانی است به کار می رود. این هنر که به اعتقاد اکثر محققان در ایران ...

پیشگفتار: هنر ایران به لحاظ قدمت و زیبایی همیشه مورد توجه محققان بوده است. هنر ایرانی هنری اصیل و سنتی است که از دیرباز مورد توجه منتقدان و پژوهشگران قرار گرفته است و در این راستا آثار هنری به جای مانده از جمله نقاشیهای دیواری و سفالها و کاشیها و نقاشیهای مینیاتور که عموماَ برای زینت بخشیدن به نسخ خطی کاربرد داشته است مهمترین نقش را بازی کرده اند و به راحتی اندیشه ها و تفکرات ...

سابقه نقاشی قاجار به دوره های پیشتر یعنی به آخرهای صفویه و مخصوصاً دوران زندیه می رسد. در دوره سلسله صفوی و در زمان شاه عباس اول (قرن 17-16 میلادی) رابطه ایران با اروپا توسعه زیادی می یابد. در داخل، ایران از یک دوره ثبات طولانی، حکومت مرکزی با قدرت و رونق اقتصادی برخوردار است. شاه عباس در شمال شرقی دشمنی اُزبک ها را از بین برده و آنها را سرکوب کرده بود. در مغرب ایران هم با ترکان ...

ایران به دنیا یک هنر مخصوص را عرضه کرده است که در نوع خودش بی مانند است. تاریخ هنر نقاشی در ایران به زمان غارنشینی برمیگردد. در غارهای استان لرستان تصاویر نقاشی شده از حیوانات و تصاویر کشف شده است. نقاشیها بوسیله (W.Semner) بر روی دیواره های ساختمانها در ملایر و فارس که به 5000 سال پیش تعلق دارند کشف شده است. نقاشی های کشف شده در مناطق تپه سیالک و لرستان بر روی ظروف سفالی، ثابت ...

پیشگفتار به رغم کنکاش‌های پیگیر و مداوم هنرمندان ایرانی در دوران معاصر، دستاورد منسجم و جامعی که بتواند الگوی زیبایی شناختی خاصی را به گستره هنر امروز ارائه کند پدید نیامده است. این نقصان ریشه در نارسائیهای متفاوت دارد. یکی از نارسایها، دنباله‌روی‌ها و الگوبرداریهای ناسنجیده چه از هنر غالب جهان بصورت (هنر وارداتی) و چه از هنرهای سنتی می‌باشد که نتوانستیم در روند اقتباس هنر موفق ...

پیشگفتار: هنر ایران به لحاظ قدمت و زیبایی همیشه مورد توجه محققان بوده است. هنر ایرانی هنری اصیل و سنتی است که از دیرباز مورد توجه منتقدان و پژوهشگران قرار گرفته است و در این راستا آثار هنری به جای مانده از جمله نقاشیهای دیواری و سفالها و کاشیها و نقاشیهای مینیاتور که عموماَ برای زینت بخشیدن به نسخ خطی کاربرد داشته است مهمترین نقش را بازی کرده اند و به راحتی اندیشه ها و تفکرات ...

زمستان 87 چکیده: آغاز سبک نگارگری قاجار را باید در دوران افشار و زند پیگیر بود اما به دلیل کوتاه بودن این دوران و تسلط اشوب و بلوا بر اوضاع آثار چندانی بر جای نمانده است. از کتب تصویر شده این دوران می توان به «تاریخ جهانگشای جوینی » اشاره کرد . از استادان دوره افشاریه می توان به محمد علی بیگ ، داوود نقاش ، محمد رضا هندی و هادی نقلش اشاره کرد . محققان ایرانی پیوستگی شیوه نگارگری ...

از زمانی که فاصله گرفتن از هنر های سنتی (مینیاتور) و تجدد گرایی به صورت جدی در ایران اغاز شد ، یعنی از زمانی که کمال الملک، زنان هنرمندی مطرح نگشتند و در واقع شرایط به گونه ای محیا نبود که بتوانند به صورت جدی در فعالیت های هنری حضور داشت باشند. وضعیت دوره نگارگری جدید و در زمان شکل گیری نقاشی قهوه خانه نیز به همین گونه بود[1]. اما پس از آن در دوره قاضی نوگرا، زنان به صورت جدی پا ...

در نگاهی به معماری و هنر اسلامی دو وجهه نظر معنوی و صوری (1) درآراءمستشرقینی چون‏«بورکهارت‏»و«کربن‏»از یکسو و«آرنولد»و«گدار»از سوی دیگرظهوری کامل دارد. بورکهارت و کربن و اتینگهاوسن چنان به هنر اسلامی نگریسته‏اند که‏حتی در خانه ساده کعبه جهانی از رمز و راز دیده‏اند (2) ،در حالی که نگاه پوزیتویستی گدارو آرنولد و کونل به معماری و نقاشی چنان است که گویی اسلام در آغاز چون فکر واندیشه ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول