دانلود تحقیق اقسام صفات الهی

Word 51 KB 8627 11
مشخص نشده مشخص نشده الهیات - معارف اسلامی - اندیشه اسلامی
قیمت قدیم:۱۲,۰۰۰ تومان
قیمت: ۷,۶۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • اقسام صفات الهی واژه اسم کاربردهای مختلفی دارد.

    در گسترده‎ترین کاربرد به معنی هر لفظی است که بر معنایی دلالت می‎کند.

    اسم در این کاربرد مترادف با کلمه است، و حرف و فعل در اصطلاح علمای نحو را نیز شامل می‎شود.

    دومین کاربرد اسم همان است که در اصطلاح علمای نحو به کار می‎رود.

    و یکی از اقسام کلمه و قسیم حرف و فعل است.

    سومین کاربرد آن معنایی است که در اصطلاح متکلمان مقصود است.

    و آن عبارت است از لفظی که بر ماهیت و ذات من حیث هی و بدون در نظر گرفتن اتصاف آن به صفتی از صفات دلالت می‎کند.

    مانند الفاظ سماء (آسمان)، ارض (زمین)، رجل (مرد) و جدار (دیوار).

    واژه صفت نیز کاربردهای مختلفی دارد.

    حکما مبادی مشتقات را صفت، و مشتقات را اسم می‎گویند.

    از نظر آنان علم و قدرت صفات‎اند، و عالم و قادر یا علیم و قدیر اسم، ولی متکلمان مشتقات را صفات نامیده و مبادی مشتقات را «معنی» می‎گویند.

    بنابراین، علم و قدرت، معنی، و عالم و قادر یا علیم و قدیر صفات‎اند.

    به عبارت دیگر، هرگاه ذات و ماهیت را از آن جهت که موصوف به وصف یا معنای ویژه‎ای است، در نظر آوریم واژه صفت به کار می‎رود.

    «الصفه هی الاسم الدال علی بعض احوال الذات، و ذلک نحو طویل و قصیر و عاقل و غیرها» «ان الصفه فی الحقیقه ما أنبأت عن معنی مستفاد یخص الموصوف و ما شارکه...».

    یاد آور می‎شویم، این گونه ملاحظات در عمل چندان رعایت نمی‎شود، و هر یک از اسم و صفت به جای دیگری به کار می‎رود.

    یگانه واژه‎ای که معنای وصفی نداشته، ‌و به عنوان اسم مخصوص خداوند، شناخته شده است؛ اسم جلاله (الله) است.

    اما واژه‎های دیگر چون عالم، قادر، حی، رازق، باقی و غیره هم به عنوان اسماء الهی به کار می‎روند، و هم صفات خداوندی، چنان که در روایات معروفی که برای خداوند نود و نه اسم بیان شده است، جز اسم جلاله، همگی از مشتقات و صفات می‎باشند.

    تقسیمات صفات صفات الهی را از جهات گوناگون تقسیم کرده‎اند: 1.

    صفات جمال و صفات جلال: صفات جمال یا صفات ثبوتی صفاتی‎اند که بر وجود کمالی در خداوند دلالت می‎کنند.

    مانند عالم و علم، قدرت و قادر، خلق و خالق، ‌رزق و رازق و غیره.

    و صفات جلال یا صفات سلبی صفاتی‎اند که چون بر نقصان و فقدان کمال دلالت می‎کنند، از خداوند سلب می‎شوند.

    مانند: ترکیب، جسمانیت، مکان، جهت، ظلم، عبث و غیره.

    صدر المتألهین در این باره گفته است: «این دو اصطلاح (صفت جمال و جلال) با تعبیر ذی الجلال و الاکرام در آیه کریمه : تَبارَکَ اسْمُ رَبِّکَ ذِی الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ» هماهنگ است زیرا صفت جلال عبارت است از آنچه ذات خداوند را از مشابهت با غیر آن منزه می‎دارد، و صفت اکرام عبارت است از آنچه ذات الهی به آن آراسته است، پس خداوند با صفات کمال وصف می‎شود، و با صفات جلال از نواقص پیراسته می‎گردد» صفات سلبی کاربرد دیگری نیز دارد، و آن صفاتی است که بر سلب نقص از خداوند دلالت می‎کنند، مانند غنی، واحد، قدوس، حمید و مانند آن.

    2.

    صفات ذات و صفات فعل: در تقسیم صفات الهی به صفات ذات و صفات فعل دو اصطلاح و دو نظریه است: الف: هر گاه برای انتزاع صفتی از ذات و وصف کردن ذات به آن صفت، تصور ذات کافی باشد، و تصور فاعلیت خداوند لازم نباشد، آن صفت، صفت ذات یا ذاتی خواهد بود.

    مانند صفت حیات و حی، اراده و مرید، علم و عالم، قدرت و قادر.

    و هر گاه تصور فاعلیت خداوند لازم باشد، آن را صفت فعل یا فاعل گویند.

    مانند خلق و خالق، رزق و رازق، اماته و ممیت، احیاء و محیی، مغفرت و غافر، ‌انتقام و منتقم، و مانند آن.

    ب: هر صفتی که بتوان خداوند را به مقابل و ضد آن وصف کرد، صفت فعل است، و هر صفتی را که نتوان خداوند را به مقابل و ضد آن وصف کرد، صفت ذات است.

    بنابراین قدرت، علم و حیات از صفات ذاتی الهی‎اند، چون خداوند به مقابل و ضد آنها وصف نمی‎شود، زیرا مقابل آنها نقص وجودی است، ولی اراده از صفات ذات نخواهد بود، ‌زیرا « وصف خداوند به مقابل آن محال نیست، مثلاً گفته می‎شود خداوند ظلم به بندگان خود را اراده نکرده است،‌ «وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ» بر این اساس، عدل از صفات ذات الهی خواهد بود، ولی بنابر اصطلاح نخست از صفات فعل است.

    از دو اصطلاح یاد شده، اصطلاح نخست در کتب فلسفه و کلام مشهور و رایج است.

    محدث کلینی در کتاب کافی اصطلاح دوم را برگزیده است،و بر این اساس روایات مربوط به اراده را از صفات فعل دانسته‎اند، تعیین کرده است.

    سید شریف گرگانی نیز در کتاب تعریفات همین اصطلاح را آورده است.

    3.

    صفات حقیقی و اضافی: صفات ذات را به دو گونه حقیقی و اضافی تقسیم کرده‎اند.

    صفات ذاتی حقیقی آن است که حقیقتاً ذات به آن وصف می‎گردد مانند علم و قدرت، و صفت اضافی آن است که از صفات حقیقی انتزاع می‎شود، ولی خود حقیقتاً از صفات ذات نیست، مانند صفت عالمیت و قادریت، که از در نظر گرفتن نسبت علم و قدرت با ذات انتزاع شده‎اند، و ورای ذات و صفت علم و قدرت، حقیقتی ندارند.

    صفت ذاتی حقیقی را به حقیقی محض و حقیقی ذات الاضافه تقسیم نموده‎اند.

    حقیقی محض آن است که به چیزی جز ذات خداوند تعقل ندارد.

    مانند صفات حیات، و حقیقی ذات الاضافه آن است که به غیر ذات متعلق می‎شود مانند علم و قدرت.

    4.

    صفات خبریه: برخی از صفات را صفات خبریه گویند.

    آنها صفاتی‎اند که در خبر آسمانی (کتاب و سنت) وارد شده‎اند و اگر در خبر آسمانی نیامده بودند، به مقتضای یک بحث عقلی برای خداوند اثبات نمی‎شدند، و از سویی، اگر به مفاد ظاهری آنها قائل شویم، تشبیه و تجسیم لازم خواهد آمد.

    به عبارت دیگر، ‌این دسته از صفات، مانند وجه، ید، استوا، مجیء، که در آیات ذیل آمده‎اند.

    «کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ» «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ».

    «الرحمن علی العرش استوی».

    «جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا».

    آیا اسماء الله توقیفی است؟

    مقصود از توقیفی بودن اسماء الهی این است که نام‎ها و صفاتی را بر خداوند، اطلاق کنیم که در منابع دینی (کتاب و سنت) آمده است، و نام‎ها و صفات دیگر را به کار نبریم.

    اکثریت متکلمان اهل سنت و برخی از متکلمان شیعه طرفدار این نظریه‎اند.

    ولی دیگران به توقیفی بودن اسماء و صفات الهی قائل نیستند، و اطلاق هر اسم یا صفتی را که بر کمال وجودی دلالت کند، و موهم نقص و عیب در خداوند نباشد، جایز دانسته‎اند، بنابراین،‌حتی در مواردی که اسم یا صفتی در قرآن یا احادیث وارد شده است، ولی اطلاق آن بر خداوند بدون قید و قرینه، موهم نقص و عیب باشد، روا نیست.

    مثلاً در آیه شریفه : «أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ» خداوند زارع نامیده شده است.

    و مقصود پدید آورنده زرع است نه معنای مصطلح آن در محاورات بشری.

    ولی از آنجا که به کاربردن این واژه به تنهایی و بدون هر گونه قید و قرینه موهم معنای مصطلح آن است که در حق خداوند روا نیست، نباید خداوند را به آن نامید.

    ولی به کار بردن واجب الوجود بالذات یا علت العلل و مانند آن که از اصطلاحات فلاسفه الهی است، چون بر معنای کمال دلالت می‎کند، و موهم نقص و عیب نیست، جایز است.

    در این جا می‎توان قائل به تفصیل شد و آن این که اگر اطلاق اسم یا صفت بر خداوند در مقام بحث و گفتگوی علمی است، نه در مقام دعا و عبادت، سخن منکران توقیفی بودن اسماء الله استوار است.

    اما در مقام دعا و عبادت خداوند احوط آن است که به نام‎ها و صفت‎هایی که در قرآن و روایات و ادعیه آمده است بسنده شود، مرحوم علامه طباطبایی در این باره سخن گفته است که به تفصیل یاد شده اشعار دارد.

    «الاحتیاط فی الدین یقتضی الاقتصار فی التسمیه بما ورد من طریق السمع، و اما مجرد الاجراء و الاطلاق من دون التسمیه فالأمر فیه سهل» معظم له در جای دیگر تسمیه و ندا را از لوازم عبادت دانسته است در هر حال، دلیل معتبری بر نظریه توقیفی بودن اسماء الله اقامه نشده است.

    مهمترین دلیل آنان آیه کریمه 180 سوره اعراف است که می‎فرماید: «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ؛ نیکوترین نام‎ها به خداوند اختصاص دارد، پس خداوند را به آن نام‎ها بخوانید، و کسانی را که در نام‎های خدا الحاد می‎ورزند رها کنید (از آنان پیروی نکنید) در آینده مطابق اعمال خود جزا داده خواهند شد».

    دلالت آیه کریمه بر توقیفی بودن اسماء الله در گرو دو چیز است: یکی این که لام در «الاسماء الحسنی» لام عهد باشد، یعنی نام‎هایی که در قرآن کریم یا احادیث نبوی آمده است.

    و دیگری این که الحاد به معنای تعدی از آن نام‎ها و اطلاق نام‎های دیگر بر خداوند باشد.

    هر چند آن نام‎ها یا صفات بر کمال دلالت می‎کنند، و موهم نقص و عیب نیستند.

    ولی هیچ یک از این دو مطلب ثابت نیست.

    زیرا کاربرد اولی «ال» استغراق است نه عهد، و مفاد آن در آیه کریمه این است که همه نام‎هایی که به عنوان نیکوترین نام‎ها شناخته می‎شوند، به خداوند اختصاص دارند، چرا که جز خداوند موجودی اکمل و برتر وجود ندارد.

    بنابراین، در هر کمالی عالی‎ترین آن مخصوص خداوند است.

    مقصود از الحاد نیز ممکن است این باشد که مشرکان در نام‎های خداوند تصرف کرده و با اندکی تغییر آنها را بر بت‎ها اطلاق می‎کردند، مثلاً لفظ الله را به «اللات» تغییر داده و یکی از بت‎های خود را به آن می‎نامیدند.

    و لفظ «العزیز» را به «العزی» تغییر داده بر یکی دیگر از بت‎های خود اطلاق می‎کردند.

    احتمال دیگر در الحاد در اسماء الهی این است که برخی از افراد نادان خداوند را به نام‎ می‎خواندند که شایسته مقام الهی نیست، مانند یا ابا المکارم، و یا أبیض الوجه.

    علم، یکی از صفات جمال و کمال است و در ثبوت این صفت برای خداوند جای هیچ گونه تردیدی نیست.

    فلاسفه و متکلمان اسلامی (بلکه همه خداپرستان) بر این مطلب، اتفاق نظر دارند؛ با این حال، در حدود و چگونگی علم خداوند، اقوال و آرا، مختلف است.

    علم الهی را می‎توان در سه مرحله مورد بحث قرار داد.

    مرحله نخست: علم خداوند به ذات خود؛ مرحله دوم: علم خداوند به موجودات، قبل از ایجاد آنها (علم به اشیاء در مقام ذات = علم ذاتی) مرحله سوم: علم خداوند به موجودات، پس از ایجاد آنها (علم به اشیاء در مقام فعل= علم فعلی) 1.

    علم خداوند به ذات خود علم خداوند به ذات خویش علم حضوری است؛ همان گونه که علم نفس انسان به خود، علم حضوری است.

    اساساً علم، عبارت است از حضور معلوم نزد عالم.

    هر گاه موجودی مجرد از ماده باشد، بدون شک، واقعیت آن موجود برای خودش حاضر است؛ زیرا آنچه مانع حضور چیزی نزد خود می‎باشد، مادی و متغیر بودن آن است، و چون خداوند، منزه از ماده و پیراسته از تغیر است، ذات او نزد خودش حاضر است و او به ذات خود علم دارد.

    علم ذاتی خداوند به موجودات در چگونگی علم ذاتی خداوند به موجودات، آرای مختلفی نقل شده است.

    این آرا به سه مطلب مربوط می‎شود: یکی این که آیا علم ذاتی و پیشین خداوند به موجودات، حضوری است یا حصولی؟

    و دیگری این که آیا علم پیشین الهی به اشیا اجمالی است یا تفصیلی؟

    و سوم این که متعلق علم پیشین خداوند چه چیز است؟

    وجود آنهاست یا ماهیت آنها؟

    الف: علم پیشین خداوند به موجودات، حضوری و اجمالی است و به وجود آنها تعلق دارد.

    این نظریه را شیخ اشراق و پیروان او برگزیده‎اند.

    بیان آن این است که چون خداوند به ذات خود عالم است و از طرفی ذات خداوند، علت موجودات است و علم به علت، سبب علم به معلول است، به طور اجمال؛ بنابراین خداوند در مقام ذات به همه چیز عالم است و علم او حضوری و اجمالی است.

    اشکال این نظریه این است که علم تفصیلی بر علم اجمالی برتری دارد؛ در این صورت، بنابر نظریه یاد شده، علم ذاتی خداوند بر موجودات، کامل‎ترین علم نخواهد بود، در حالی که ذات خداوند، ‌همه کمالات را به وجه اکمل، داراست: «و لله الاسماء الحسنی».

    ب: علم پیشین خداوند به موجودات، حصولی و تفصیلی است و به ماهیت آنها تعلق گرفته است؛ زیرا ماهیت آنها قبل از آن که موجود شود، (ماهیات معدومه) دارای نوعی ثبوت می‎باشد.

    چون ثبوت، اعم از وجود است.

    این نظریه، به معتزله منسوب است که به ثابتات ازلیه قائل شده‎اند.

    اشکال این نظریه، علاوه بر این که علم حصولی، چنان که خواهد آمد، در خداوند راه ندارد، این است که ثبوت مساوق وجود است، و چیزی که موجود نیست، ثبوت عینی ندارد.

    بنابراین، اعتقاد به ثابتات ازلیه از اساس نادرست است.

    ج: علم پیشین خداوند به موجودات علم تفصیلی و حصولی است که به وجود ذهنی ماهیات تعلق گرفته است، همان گونه که انسان به کارهایی که می‎خواهد انجام دهد، قبل از ایجاد آنها علم تفصیلی دارد و این علم به وجود ذهنی ماهیات افعال او تعلق می‎گیرد.

    ابن سینا و پیروان او این نظریه را برگزیده‎اند.

    اشکال این نظریه این است که علم حصولی مربوط به موجوداتی است که در ذات یا فعل خود با ماده در ارتباط باشند، و با دستگاه‎های ادراکی مخصوصی که دارند، از موجودات مادی صورت برداری کرده، و ماهیات آنها را نزد خود حاضر می‎کنند، و به آنها علم پیدا می‎کنند، و از طریق آن ماهیات ذهنی به وجود عینی اشیاء نیز عالم می‎گردند.

    و از آنجا که خداوند از نظر ذات و فعل مجرد از ماده است، علم حصولی در او راه ندارد.

    علم خداوند خواه به ذات خود و خواه به افعال خود علم حضوری است.

    د: علم پیشین خداوند به موجودات، علم حضوری است و از نظر اجمالی یا تفصیلی بودن، اجمالی در عین کشف تفصیلی است، زیرا خداوند در مقام ذات، کمالات وجودی همه موجودات را به نحو بساطت واجد است، چون وجود، حقیقتی است واحد و دارای مراتب، و عالی‎ترین مرتبه وجود، همان وجود خداوند است.

    بدیهی است که هر کاملی مراتب وجودی ناقص را دارد به علاوه مرتبه‎ای از کمال که ناقص آن را ندارد.

    بنابراین، به حکم این که خداوند فاقد هیچ مرتبه‎ای مراتب کمال وجودی نیست، همه کمالات وجودی را که در موجودات به صورت کثرت و تعدد موجود است، ‌او به نحو بساطت و وحدت دارا می‎باشد.

    پس، از این نظر علم ذاتی خداوند به موجودات علم اجمالی است (اجمال= بساطت و وحدت در مقابل تفصیل به معنی کثرت و تعدد).

    و از طرفی، پس از موجود شدن اشیاء چیزی بر علم خداوند افزوده نخواهد شد، زیرا در مقام ذات الهی هیچ گونه تغییری راه ندارد.

    از این نظر علم ازلی خداوند به موجودات علم اجمالی در عین کشف تفصیلی است.

    علم خداوند ـ خواه به ذات خود و خواه به افعال خود ـ علم حضوری است.

    اگر فرض کنیم انسان در علمی از علوم به همه مسائل آن آگاه است یعنی ملکه آن علم را دارد، به گونه‎ای که از هر مسأله‎ای از آن علم سؤال شود، او از قبل پاسخ آن را می‎داند، و پاسخ‎هایی که می‎دهد چیزی بر علم او نمی‎افزایند.

    در این صورت، پیدایش کثرت در مورد پاسخ‎هایی که می‎دهد، منشأ تحول در علم او نمی‎شوند، او قبل از دادن پاسخ‎ها و بعد از دادن پاسخ‎ها به همه چیز آگاه است، آنچه تغییر یافته است، وجود پاسخ‎هاست، که در مقام ذات عالم وجود اجمالی (بسیط و وجدانی) دارند، و در مقابل فعل وجود تفصیلی (متکثر و متعدد).

    اما در ذات عالم و علم او تحولی راه نیافته است.

    هرگاه چنین فرضی در مورد انسان امکان پذیر است، چرا در مورد خداوند که واجب الوجود بالذات است، پذیرفته نباشد؟

    این نظریه را صدرالمتألهین مطرح کرده است و همه پیروان حکمت متعالیه صدرایی آن را پذیرفته‎اند، و برترین تفسیری است که برای تبیین علم ازلی خداوند به موجودات ارائه شده است.

    احادیث اسلامی نیز مؤید این نظریه است، زیرا در روایات آمده است: «علمه به قبل کونه کعلمه به بعد کونه علم خداوند به هر چیز قبل از تحقق آن موجود، همچون علم او به آن موجود است پس از تحقق یافتنش».

    ایوب بن نوح در نامه‎ای از امام هادی ـ علیه السلام ـ پرسید: آیا خداوند قبل از آفریدن موجودات به آنها عالم بود یا نه؟

    امام ـ علیه السلام ـ در پاسخ او نوشت: «خداوند قبل از آفریدن موجودات به آنان عالم بود، همان گونه که بعد از آفریدن به آنها علم دارد».

    حاصل آن که علم خداوند به موجودات در مقام ذات و قبل از ایجاد آنها، لازمه علم خداوند به ذات خود می‎باشد، همان گونه که وجود موجودات تابع وجود ذات الهی‎اند.

    «فکان علمه بجمیع ماعداه لازماً لعلمه لذاته، کما ان وجود ما عداه تابع لوجود ذاته» دلایل علم خداوند به موجودات پس از ایجاد علم خداوند به موجودات پس از ایجاد آنها و به عبارتی علم به موجودات در مقام فعل، علم تفصیلی و حضوری است، ولی عین ذات خداوند نیست.

    چون فرض این است که این علم در مقام فعل است و فعل خارج از ذات است.

    در این جا واقعیت موجودات در عین این که فعل خداوند می‎باشند علم او نیز هستند.

    در مقام تمثیل می‎توان آن را به علم نفس انسان به صورت‎های ذهنی که ایجاد می‎کند تشبیه کرد.

    واقعیت این صورتها هم فعل نفس‎اند و هم علم نفس، یعنی صورت این ذهنی مزبور به خودی خود نزد نفس حاضرند و از طرفی فعل و معلول نفس نیز می‎باشند.

    تفسیر علم فعلی خداوند به موجودات انسان به گونه‎ای مزبور، از ابتکارات شیخ اشراق است.

    بر این اساس فرقی میان موجودات مجرد و مادی وجود نخواهد داشت، زیرا همگی معلول و فعل خداوندند، و واقعیت آنها عین ربط به وجود الهی است، و همگی در محضر خداوند قرار دارند.

    براهین علم الهی از آنچه در تبیین مراحل سه گانه علم الهی بیان گردید، براهین علم خداوند نیز به دست آمد.

    برهان علم خداوند به ذات خود، همانا تجرد ذات اقدس الهی از ماده و عارض مادی است.

    از آنجا که موجود مجرد عین حضور است، هر گاه آن موجود قائم به ذات باشد نه قائم به غیر، در این صورت وجودش برای خودش حاضر است.

    حقیقت علم نیز چیزی جز حضور و انکشاف نیست.

    برهان علم الهی به موجودات در مقام ذات (قبل از ایجاد این است که ذات خداوند علت موجودات است، و به ذات خود نیز عالم است، بنابراین به موجودات عالم است.

    و علم به علت مستلزم علم به معلول است، پس خداوند به موجودات علم دارد.

    گذشته از این، موجودات افعال باری تعالی هستند، و از طرفی از احکام و اتقان، نظم و انسجام برخوردارند، و هرگاه فعل دارای چنین ویژگی‎هایی باشد، دلیل بر علم و آگاهی فاعل آن است.

    بنابراین احکام و اتقان جهان دلیل بر علم پیشین خداوند به آنهاست.

    برهان علم خداوند به موجودات در مقام فعل (علم پس از ایجاد) نیز این است که موجودات، افعال و معلول‎های خداوندند، و واقعیت فعل عین ربط و تعلق به واقعیت فاعل آن است، و در نتیجه نزد فاعل و علت خود حاضر است، بنابراین، واقعیت جهان در پیشگاه خداوند حاضر است، و خداوند به آن علم حضوری دارد.

    محقق طوسی در تجرید الاعتقاد دلایل یاد شده را چنین یاد آور شده است: «الاحکام و التجرد، و استناد کل شیء الیه دلائل العلم»: احکام و اتقان جهان، و تجرد ذات الهی از ماده، و استناد وجود همه موجودات به خداوند، دلایل علم الهی (به ذات و به موجودات) می‎باشند.

    صدر المتألهین و علامه طباطبایی میان موجودات مجرد و مادی فرق گذاشته‎اند، حضور موجودات مجرد به خودی خود و بدون واسطه است، و حضور موجودات مادی به واسطه حضور صورت‎های مجرد آنها در عالم مجرد است.

    آنچه در متن آورده شد، دیدگاه حکیم سبزواری در این باره است.

    که به نظر استوارتر آمد.

    ) سمیع، بصیر، مدرک در آیات قرآن، خداوند به سمیع و بصیر وصف شده است.

    چنان که در روایات نیز این دو صفت به عنوان صفات جمال الهی وارد شده است، در این که مقصود از سمیع و بصیر چیست دو قول است، یکی این که مقصود علم خداوند به مسموعات و مبصرات است، و دیگری این که صفات جداگانه‎ای می‎باشند قول نخست، که مورد قبول فلاسفه و محققان از متکلمین است، پذیرفته است.

    و شاید وجه این که سمیع و بصیر به صورت خاص در قرآن و روایات آمده، این باشد که این دو دستگاه ادراکی در علم انسان نقش برجسته‎تری دارند، و انسان معمولاً علم خود را با دیدن و شنیدن بیان می‎کند، بدین جهت وقتی گفته می‎شود خداوند شنوا و بیناست، بهتر می‎تواند علم نافذ خداوند را نسبت به خود و کارهای خود تصویر کند، و در نتیجه نقش تربیتی بیشتری در او خواهد داشت.

    صفت ادراک و مدرک به عنوان صفت خداوند در آیات قرآن وارد نشده است، ولی با توجه به آیه کریمه «و هو یدرک الابصار» که فعل ادراک به خداوند نسبت داده شده است متکلمان صفت مدرک را از آن انتزاع کرده‎اند.

    در معنای ادراک نیز اختلاف است، برخی آن را صفت جداگانه‎ای غیر از علم دانسته‎اند، و برخی دیگر آن را علم به جزئیات تفسیر کرده‎اند که قول اخیر مورد قبول است.

    منابع‌: سایت مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه : http://www.andisheqom.com/page.php?pg=kalam سایت اطلاع رسانی تبیان : www.tebyan.net

  • فهرست:

    ندارد.


    منبع:

     

    سایت مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه :

    http://www.andisheqom.com/page.php?pg=kalam

    سایت اطلاع رسانی تبیان :

    www.tebyan.net

صفات خدا در قرآن واژه اسم کاربردهای مختلفی دارد. در گسترده‎ترین کاربرد به معنی هر لفظی است که بر معنایی دلالت می‎کند. اسم در این کاربرد مترادف با کلمه است، و حرف و فعل در اصطلاح علمای نحو را نیز شامل می‎شود. دومین کاربرد اسم همان است که در اصطلاح علمای نحو به کار می‎رود. و یکی از اقسام کلمه و قسیم حرف و فعل است. سومین کاربرد آن معنایی است که در اصطلاح متکلمان مقصود است. و آن ...

برای‌ توضیح‌ این‌ معنی‌ می‌گوئیم‌ که‌ دین‌ مقدّس‌ اسلام‌ براساس‌ توحید است‌؛ توحید در ذات‌ و توحید در صفات‌ و توحید در أفعال‌. توحید در ذات‌ یعنی‌ در تمام‌ عوالم‌ وجود، یک‌ وجود مستقلّ قائم‌ بالذّات‌ بیش‌ نیست‌ و آن‌ وجود، ذات‌ مقدّس‌ حضرت‌ مُعطِی‌ الوجود جلّ و علا است‌، و بقیّه ‌ موجودات‌ وجودشان‌ ظِلّی‌ و تبَعی‌ است‌ و معلولی‌ و ناقص‌ و ممکن‌. توحید در صفات‌ یعنی‌ در تمام‌ ...

برای‌ توضیح‌ این‌ معنی‌ می‌گوئیم‌ که‌ دین‌ مقدّس‌ اسلام‌ براساس‌ توحید است‌؛ توحید در ذات‌ و توحید در صفات‌ و توحید در أفعال‌. توحید در ذات‌ یعنی‌ در تمام‌ عوالم‌ وجود، یک‌ وجود مستقلّ قائم‌ بالذّات‌ بیش‌ نیست‌ و آن‌ وجود، ذات‌ مقدّس‌ حضرت‌ مُعطِی‌ الوجود جلّ و علا است‌، و بقیّه ‌ موجودات‌ وجودشان‌ ظِلّی‌ و تبَعی‌ است‌ و معلولی‌ و ناقص‌ و ممکن‌. توحید در صفات‌ یعنی‌ در تمام‌ ...

واژه اسم کاربردهای مختلفی دارد. در گسترده‎ترین کاربرد به معنی هر لفظی است که بر معنایی دلالت می‎کند. اسم در این کاربرد مترادف با کلمه است، و حرف و فعل در اصطلاح علمای نحو را نیز شامل می‎شود. دومین کاربرد اسم همان است که در اصطلاح علمای نحو به کار می‎رود. و یکی از اقسام کلمه و قسیم حرف و فعل است. سومین کاربرد آن معنایی است که در اصطلاح متکلمان مقصود است. و آن عبارت است از لفظی که ...

مفهوم اسماء حسنی برای خداست تمامی اسمایی که بهترین اسماء است پس او را عبادت کنید و با آنها به سویش توجه نمایید.( سوره اعراف، آیه 80) توصیف اسماء خدا به وصف حسنی دلالت می کند بر این که مراد به این اسماء، اسمایی است که در آنها معنای وصفی بوده باشد، مانند آن اسمایی که جز بر ذات خدای تعالی دلالت ندارد، اگر چنین اسمایی درمیان اسماء خدا وجود داشته باشد، آن هم نه هر اسم دارای معنای ...

وَ یَبْقَى وَجْهُ رَبِّک ذُو الجَْلَلِ وَ الاکْرَامِ(27) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ(28) یَسئَلُهُ مَن فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ کلَّ یَوْمٍ هُوَ فى شأْنٍ(29) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ(30) ترجمه : 26 - تمام کسانى که روى آن (زمین ) هستند فانى مى شوند. 27 - و تنها ذات ذو الجلال و گرامى پروردگارت باقى مى ماند. 28 - پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى ...

تعاریف لغوی و اصطلاحی تعادل در لغتنامه دکتر محمدمعین یعنی با هم برابر شدن، راست آمدن، همتا بودن. هنگامی جسمی در حال تعادل است که نتیجه همه نیروهای وارد بر آن صفر باشد. در اجسام متکی تا وقتی که خط قائم از مرکز ثقل آن‌ها داخل سطح اتکا باشد، جسم به حال تعادل خواهد ماند. تعادل بر وزن تفاعل و ریشه‌اش عدل است. عدل عدل سبب زندگانی است. (العدل حیاه)- عدل و داد باعث افزایش انسانیت است. ...

به نام خداوند جان و خرد   مقدمه :‌           شک ،‌ گمان و یقین ؛ از جمله مسائل مربوط به حوزه معرفتند که بشر پیوسته در زندگی با آن روبه روست . شکل حاصل اشتراک میان معلومات و مجهولات است .  گمان به قول مولانا همچون شیشه زرد و کبودی است که انسان از پشت آن به حقایق و مسائل پیرامون  خویش می نگرد . پیش چشمت داشتی شیشه ی کبود ...

محتوای سوره اخلاص: این سوره چنان که از نا مش پیدا است (سوره اخلاص و سوره توحید) از توحید پروردگار و یگانگی او سخن می گوید و در چهار آیه کوتاه چنان توصیفی از یگانگی خداوند کرده که نیاز به اضافه ندارد. در شان نزول این سوره از امام صادق (ع) چنین نقل شده:( یهود از رسول الله (ص) تقاضا کردند خداوند را برای آنها توصیف کند پیغمبر (ص) سه روز سکوت کرد و پاسخی نگفت تا این سوره نازل شد و ...

مقدمه : در طول تاریخ شاید نتوان مسائلی را پیدا کرد که به اندازه مباحث اعتقادی ، فکر بشر را به خود مشغول کرده باشد . مطالب بسیاری بوده است که در مقطع زمانی و مکانی خاصی اوج گرفته و پس از مدتی ، فروکش کرده و یا برای همیشه به بایگانی تاریخ پیوسته است . در حالی که مباحث و گفتگوهایی که در طی قرون متمادی بر سر مبدأ و معاد و دیگر امور مذهبی در گرفته است و نسز انبوه عظیم کتب و نوشته ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول