شاید نظریه پردازان غربی و تئوریسینهای لیبرالیس گمان نمیبردند که ایدئولوژی آنها نیز مانند مارکسیسم به این زودی موزه ای و کتابخانهای شود.
ایدئولوژی جهان سرمای هداری گمان میکرد که با استواری بر پایههای اومانیسم، سکولاریسم و مدرنیسم میتواند سلطنت بیگزند و پایداری بر جوامع بشری پیدا کند.
اما این خاماندیشی بر اثر غفلت از شناخت درست در مورد انسان، آفرینش، و خدا بوجود آمد و به جرأت میتوان مدعی شد که اگر نوزایی معاصر در جهان اسلام نبود، میرفت که جهان را در ورطه هلاکت و نابودی افکند.
اکنون که مدرنیسم سکولار، درگیر چالشهای درونی بسیار است، با طرح پروژه جهانیشدن سعی دارد کل جامعه بشری را هم در پارادوکسهای گرداب گونه خود فرو برد.
در این میان وجدان بیدار بشریت روز به روز به سمت دین و معنویت اقبال میکند و بعد از سرخوردگی از ایدئولوژی های معوج چپ و راست، اکنون پاسخ نیازهای روحی، جسمی، اجتماعی، سیاسی و فلسفی خود را از دین تمنّا میکند.
مقدمه مبحث چگونگی تعامل دین با تمدن جدید هنگامی مطرح میشود که انسان امروزی سرمست از پیشرفتهای سریع علمی و تکنولوژیک، با شتاب به سوی دنیایی که خود ترسیم کرده پیش میرود و در این مسیر با احساس بی نیازی به دین، اندیشه اومانیسم را محور حرکت خویش قرار داده است.
با وجود این ، در گفتار حاضر اساسا قصد تخطئه علم و انکار پیشرفتهای به دست آمده از آن را نداریم.
همچنین معتقدیم بشر در آینده به دست آوردهای علمی سودمند فراوانی دست خواهد یافت که امروزه تصور آن نیز برای ما ممکن نیست.
بنابراین مقصود و نیت اصلی ما از ارائه بحث دین و دنیای متجدد طرح این پرسش است که اولا: بشر با این سرعت به کجا میرود و در این مسیر با چه چالشهایی مواجه خواهد شد و آیا علم و تکنولوژی قادر به رفع چالشهای مزبور میباشد؟
ثانیا: نقش دین در رفع نیازهای انسان معاصر، چیست؟
به عبارت دیگر سخن از معناداری زندگی و بررسی چالشهای دنیای متجدد و کارکردهای دین در جهان معاصر، موضوع اصلی مقاله حاضر را تشکیل میدهد.
الف- چالش های دنیای متجدد 1- آینده مبهم : بحث خود را از این پرسش آغاز میکنیم که بشر در نهایت مسیری که قرار دارد به کجا خواهد رسید؟
شاید تاکنون برخی فیلمهای هالیوودی را که تلاش میکنند سرانجام بشر امروزی را نشان دهند دیده اید؛ هرچند ممکن است در نگاه اول، تعدادی از آنها مضحک به نظر برسند اما تفکری در آنها نهفته است که چه بسا تهیه کنندگان این گونه فیلمها نیز به آن آگاه نباشند.
چنین برنامههایی سعی دارند شوربختی بشر را در اوج پیشرفتهای علمی و تکنولوژیکی نشان دهند.
انسان نوین به یک ربات با برنامهای خاص تبدیل شده که هر لحظه از روح و طبیعت انسانی خود بیشتر فاصله میگیرد.
متاسفانه با وجود پیشرفت اعجاب آور علوم، معرفت و شناخت نه تنها رشد نکرده، بلکه از هرگونه ترقی جزئی نیز باز مانده است.
اومانیسم عریان جدید حتی کارکرد اصلی فلسفه را تغیییر داده و آن را به خدمت خود درآورده است.
به همین دلیل دیگر قادر به درک رازهایی که در پیش و پس اعمالمان نهفته است، نیستیم و باید سوگمندانه مرگ فلسفه را باور کنیم.
وضعیت بشر امروزی مانند کسی است که بدون اطلاع از جهت حرکت رودخانه به داخل آن میپرد و خود را به جریان آب میسپارد.
این گونه افراد در واقع هیچ نقشی در هدایت خود نداشته و غوطهور در وضع بی خبری سرانجام متوجه میشوند که دیگر دیر شده و در لبه پرتگاه نیستی قرار دارند.
آیا تا به حال از خود سوال کردهایم، چرا باید درون این رودخانه پرید و به سوی ناکجاآباد حرکت کرد؟
فرض کنید پایان حرکت بشر امروزین، دست یابی به حداکثر رفاه و قدرت است.
در این بین ارائه یک نمونه بسیار راهگشا خواهد بود.
از جهت پیشرفتهای دنیوی، آمریکا در مقایسه با اروپا، مانند شهری در برابر روستا است.
اما در همین آمریکایی که زندگی در آن رویای بسیاری از جوانان است و برای اقامت در آنجا گاه سالها رنج و حقارت را تحمل میکنند، با وجود آن که کمتر از پنج درصد جمعیت جهان را در خود جای داده بیش از پنجاه درصد کوکائین جهان مصرف میشود.
معادل ارزش بودجه دفاع ملی آمریکا که به میلیاردها دلار میرسد مشروبات الکلی خریداری میگردد.
سالانه پانزده میلیون آمریکایی به افسردگی مبتلا گشته و بیش از پانصد میلیون دلار صرف خرید داروهای ضد افسردگی میشود.
(1) بسیاری از جوانان این کشور با احساس پوچی و بی هدفی دست به خودکشی میزنند.
مطالعات و پژوهشهای جدید در آمریکا نشان میدهد که مسائل و مشکلات اصلی جامعه مانند؛ فقر، جنایت، ناامنی و خشونت با تقلیل و نزول جایگاه خانواده، انجمنهای محلی، مراکز عبادت و کلیساها و بیعلاقگی افراد به مشارکت در این گونه اجتماعات مرتبط میباشد.
جالب اینجاست که از خود مردم آمریکا نیز ریشه این مسایل، نه مشکلات مادی، بلکه مسایل معنوی و اخلاقی میباشد.
(2) اما براستی چرا پیشرفتهای بشر او را به آسودگی خاطر و فراغ خیال نرسانده و هر روز بر ترس و اضطرابش افزوده میشود؟
حتی شادیها و لذتهای کوتاه و ناپایدار نیز او را نسبت به سرنوشت نهایی خود نگران تر ساخته است.
حداقل نتیجهای که از این وضعیت گرفته میشود این است که امروز بشر، محتاج راه جدیدی است که به نگرانیهای او پایان داده و به استمرار زندگی او معنا دهد.
2.
دموکراسی بی هدف : بیتردید دموکراسی یکی از بنیانهای اصلی زندگی اجتماعی غرب را شکل میدهد.
دموکراسی در یک تعریف کلی عبارت است از: حکومت مردم، توسط مردم، برای مردم، توسط همه و برای همه.
(3) همچنین دموکراسی را حق برابر کلیه اعضای جامعه جهت شرکت در تصمیم گیریها نیز مینامند(4) .
دموکراسی به قدری برای غرب اهمیت دارد که برای صدور آن به سایر کشورها- که به زعم غرب فاقد دموکراسی هستند- خشونت نیز مجاز دانسته شده است.
ممکن است برخی معتقد باشند، دموکراسی مقبول ترین نظام حکومتی در شرایط کنونی است اما براستی دموکراسی تا چه میزان در تحقق آرمانهای خود موفق بوده است؟
آیا مدلهای مختلف دموکراسی قادر به مشارکت عموم طبقات اجتماعی در تصمیمات سیاسی، اقتصادی و..
هستند؟
آیا این اکثریت است که همواره حکومت را به دست میگیرد یا اقلیت نیز در شکلی از دموکراسی قادر به کسب قدرت میباشد؟
نمونه بارز این پرسش انتخاب جرج دبلیو بوش به ریاست جمهوری آمریکا با رای دادگاه و بدون برخورداری از اکثریت آراء مردم میباشد.
لذا باید پذیرفت که انسانها دقیقا در جاده ای خطرناک قرار دارند که فقط با یک اشتباه به دامان دیکتاتوری و یا یک نظام تمامیت خواه در خواهند غلتید(5) .
حال اگر این اکثریت است که براساس دموکراسی صاحب حق می شوند، پس حق این اقلیت چگونه رعایت خواهد شد؟
آیا دموکراسی جهت تامین حقوق اقلیت ناکام فکری کرده است؟
از سوی دیگر ، تا چه میزان مردم در انتخاب خود آزاد و مستقلند؟
آیا صاحبان قدرت و ثروت با بهره برداری از امکانات تبلیغی حق یک انتخاب آزاد و مستقل را برای مردم محفوظ میدارند؟
چه تضمینی وجود دارد که قدرت حاکمه از صلاحیتهای کافی برای حکومت برخوردار باشد؟
نتایج یک سنجش ملی در آمریکا در سال 1996 نشان داد که فقط 35 درصد از شهروندان این کشور معتقدند که می توان به افرادی غیر ازخود در جامعه اعتماد داشت(6) .
آرنولد توین بی در رابطه دموکراسی و شایسته سالاری میگوید:« دولت قانونی، کسانی را میپروراند که سیاست را پیشه خود قرار داده و در هنر ترغیب رای دهندگان برای رساندن آنان به قدرت و حفظ آنان در موضع قدرت به صورت اشخاصی حرفهای در میآیند.
اِعمال این هنر حرفهای، سیاستمداران را قادر میسازد که در انتخابات پیروز شوند… انتخاب کنندگان آنان را انتخاب میکنند و با این حال از آنها متنفرند.
بی اعتبار شدن سیاستمداران، نظام سیاسی قانونی را بی اعتبار میسازد؛ نظامی را که باعث میشود سیاستمداران از طریق اشتباه انتخاب کنندگان، به مدیریت جایگاهی که لایق آن نیستند انتخاب شوند» (7) .
پرسشهای مختلف دیگری نیز درباره مشروعیت دموکراسی وجود دارد که غرب تاکنون از پاسخ به آن عاجز بوده و از این طریق چالش بزرگی در برابر دنیای متجدد ایجاد شده است.
اما آیا میتوان نظام جدیدی را جایگزین دموکراسی نمود که از عیوب آن مبرا باشد؟
به نظر ما پاسخ به این پرسش مثبت است و در بخشهای بعدی این گفتار تلاش میکنیم به این موضوع بپردازیم.
3- بیعدالتی : وجود فاصله طبقاتی و مسئله فقر از بحثهای بسیار مهم در غرب به شمار میرود.
اعلام آمار افراد بیخانمان در کشورهای اروپایی حتی مناظر زیبای توریستی غرب را نیز تحت تاثیر قرار داده است.
در حالی که بخش قابل توجهی از جمعیت جهان از سوء تغذیه و گرسنگی در رنج میباشند، سالانه چندین میلیارد دلار صرف درمان بیماری چاقی در غرب میشود.
در هر ثانیه حدود پانزده هزار دلار جهت تولید سلاح در آمریکا خرج میشود و شرکتهای تولید کننده انواع سلاح از طریق جنگهای متمدنانهای که اغلب، یک طرف پیدا یا پنهان آن کشورهای غربی هستند، هر روز متمولتر میشوند.
فضای لیبرالیسم و سوسیالیسم اقتصادی در غرب معاصر، اساسا اجازه ظهور و بروز عدالت را نمیدهد.
نظامهای تامین اجتماعی نیز عمدتا برای آرام کردن کسانی است که به وسیله سرمایهداران غربی از حق طبیعی خود محروم شدهاند.
نظام سرمایه داری با ترویج مصرف گرایی و تجمل طلبی، فرصت رشد اقتصادی را از اکثریت جامعه سلب میکند.
این وضعیت مرزهای بی عدالتی را در پروژه جهانی شدن گسترش میدهد و در نتیجه کشورهای توسعه نیافته برای همیشه قربانی منافع پایان ناپذیر کشورهای توسعه یافته باقی خواهند ماند.
گشوده شدن بازارهای داخلی به روی تولیدات جهانی و فقدان رقابت قدرت علمی و تکنولوژیکی با کالاهای غربی، بازارهای داخلی کشورهای توسعه نیافته را از کالاهای ملی تهی خواهد کرد و دیگر چیزی به نام اقتصاد ملی، خودکفایی و استقلال معنا نخواهد داشت.
در چنین وضعیتی، چه در کشورهای غربی و چه در کل جهان تنها یک اقلیت خوش شانس از ثروت و قدرت برخوردار بوده و سایرین به سوی مقصدی می دوند که هیچگاه به آن نخواهند رسید.
از آنجا که عدالت همواره توام با آزادی امکان تنفس مییابد، این مفهوم نیز در دنیای متجدد با پرسشهای بسیاری مواجهه گشته است.
در سالهای اخیر محدود سازی شدید آزادی مطبوعات و رسانهها و برنامه ریزی به منظور جهت دهی به افکار عمومی در غرب به ویژه پس از حادثه یازده سپتامبر، استمرار تبعیضهای نژادی، قومی، مذهبی و اعمال خشونت علیه رنگین پوستان به کرات مشاهده میشود.
4- جرم، جنایت و فحشا: در حالی که آمار جرم، جنایت و فحشا به ویژه در میان نسل جوان در جوامع توسعه یافته، بسیار بالاست، حرکت کور انسان معاصربه سوی ناکجاآباد، افزایش آمارهای مورد اشاره را طبیعی جلوه میدهد.
به حاشیه رفتن دین و نگاه ابزاری به اخلاق پیامدی جز افزایش جرم و جنایت ندارد.
همچنین وجود فحشا را نیز باید نتیجه طبیعی نگاه اومانیستی به جهان دانست.« زندگی برای لذت بیشر» پیام اصلی دنیای متجدد است.
کسب لذت بیشتر نیز با تنوع و جذابیت بخشیدن به لذایذ دنیوی حاصل میشود.
سود سرسام آور سایتهای اینترنتی و شبکههای تولید و توزیع فیلمها و تصاویر مستهجن، نشان از بحرانی است که حاصلی جز سقوط و نابودی بشریت ندارد.
فحشا نیز مانند مواد مخدر انسان را تنها به لذتی موقت میرساند که رنج پس از آن، نابسامانیهای روحی فراوانی برای انسان متجدد به بار میآورد.
فحشا در بستر بی بندوباری و فقدان عفاف در جامعه رشد کرده و ریشه خانواده را که ستون اصلی هر جامعهای است میخشکاند.
امروزه آمار روز افزون فرزندان بی سرپرست محصول طلاق و فحشا ، شیوع بیماریهای مهلک نظیر ایدز، ناراحتیهای روانی ناشی از ارتباطات نامشروع و دهها معضل دیگر دنیای متجدد را با چالشهای جدی مواجه ساخته است.
5- خشونت و تروریسم: بیترید باید پذیرفت که قرن اخیر، از جهت آمار کشتار انسانها یکی از خشن ترین قرون تاریخ بوده است.
بزرگ ترین جنگهای قرن گذشته در غرب رخ داده و یا چنانکه گذشت یک طرف پیدا یا پنهان آن غرب بوده است.
رقابت تسلیحاتی و تولید انبوه سلاحهای هستهای، شیمیایی و کشتار جمعی همگی با پیشرفت علمی و با تکیه بر اندیشه دنیای متجدد انجام پذیرفته است.
از سوی دیگر، باید غرب را کانون تولید و رشد تروریسم در اشکال مختلف آن دانست.
رژیم صهیونیستی که کاملا مخلوق غرب شمرده میشود، مظهر واقعی تروریسم دولتی در جهان است و با حمایتهای بی دریغ غرب به ویژه آمریکا، به جنایات خود در سرزمین اشغالی فلسطین ادامه میدهد.
تجاوز رژیم بعثی عراق با حمایت تبلیغی، مالی و تسلیحاتی مستقیم غرب به ایران و سپس بروز جنگهای اخیر خلیج فارس که به درستی جنگ نفت نامیده میشود و نیز جنگ افغانستان، همگی محصول تفکر حاکم بر دنیای متجدد است.
افشای ماهیت حادثه یازده سپتامبر که هنوز در هالهای از ابهام قرارد دارد و نیز فجایع به بار آمده در افغانستان و عراق نظیر اعمال شکنجههای وحشتناک از سوی مدعیان حفظ حقوق بشر، حیثیت غرب را به شدت مخدوش ساخته است.
این نگرانی زمانی شدت خواهد یافت که پیوند پیشرفتهای کشورهای توسعه یافته به ویژه در تکنولوژی زیستی و الکترومکانیک با رشد اقتصادی، موجب تولید سلاحهای جدید کشتار جمعی و توسعه خشونت در جهان گردد.
6- محیط زیست : از چند دهه قبل، مسئله آلودگی و نابودی محیط زیست به ابعاد نگران کننده ای رسیده است.
هم اکنون بشر با تهدید جدیدی مواجه شده که مبنای آن حرص و طمع موجود در اندیشههای اومانیستی میباشد.
باید گفت که نامهربانی با طبیعت از یک طرز تفکر ویژه سرچشمه میگیرد و صرفا مسئلهای اتفاقی نیست.
آلودگیهای صنعتی و شیمیایی و نیز نابودی منابع طبیعی، خطری است که سلامتی و بقای انسان را تهدید میکند.
به کار بردن سلاحهای کشتار جمعی جدید در برخی از مناطق جهان، علاوه بر مرگ هزاران انسان، تهدیدی جدی حیات طبیعی و سلامتی نسلهای آتی را نیز در پی خواهد داشت.
وجود انبارهای عظیم سلاحهای هستهای و شیمیایی در کنار آلودگی هایی که باید از آن به ثمره تکنولوژی مدرن تعبیر کرد، همگی محصول دنیای متجدد است که به صورت شرم آوری دامنگیر حیات تمام جامعه بشری شده است.
7- خروج پیشرفت علم و تکنولوژی از چارچوبهای اخلاقی: زمانی که دین و اخلاق از جوامع انسانی رخت بندد، همواره خطر سوء استفاده از علم و تکنولوژی وجود خواهد داشت.
برخی پیشرفتهای تکنولوژیک که برای دهههای آتی پیش بینی شدهاند قدرت متنابهی را به صاحبانشان میدهند که امکان هرگونه سوء استفاده از آنها متصور است.
تکنولوژی زیستی به رغم فواید بسیار زیادی که برای بشر ایجاد کرده، ممکن است پیامدهای شومی را نیز در پی داشته باشد.
از آن جمله میتوان به مواردی نظیر تولید تجهیزات کشنده و پیچیده یا تغییر رفتار بشری از طریق مهندسی ژنتیک اشاره کرد.
(8) همچنین پیش بینی میشود میکرو الکترومکانیک، با یک نوآوری اساسی، امکان تولید ابزار و وسایل را با بهره گیری از روشهای تولید مولکولی و با تقلید از آفرینش انسان فراهم خواهد ساخت (9) .
موارد فوق در عین ایجاد تحول در زندگی بشر، در صورت سوء استفاده فاجعه بار خواهند بود.
ب- کارکردهای دین در دنیای معاصر: 1- یکی از پاسخهای مهم دین به بشر، تبیین هدف زندگی میباشد.
در طول تاریخ، آدمی همواره با پرسش از هدف زندگی مواجه بوده و پاسخ به این پرسش نقش تعیین کننده ای در جهت یابی زندگی فردی و اجتماعی او داشته است.
در واقع میتوان گفت مسیر دین و تجدد را همین پاسخ مهم از یکدیگر جدا ساخته است.
علاوه بر این بررسی مسئله کشف هدف زندگی با رسالت انبیای الهی و غایت خلقت انسان نیز پیوند دارد.
استاد شهید مطهری در این باره میگوید:« این مسئله به این که انسان چه موجودی است و چه استعدادهایی در او نهفته است باز میگردد.
به عبارت دیگر، چون بحث را از جنبه اسلامی انجام میدهیم، نه عقلی وفلسفی، باید ببینیم اسلام چه بینشی درباره انسان دارد و انسانی که اسلام میشناسد، استعداد چه کمالاتی را دارد که برای آنها آفریده شده است… مطلبی که مورد اتفاق همه است این است که انبیاء برای دستگیری انسان و برای کمک به انسان آمدهاند.
در واقع یک نوع خلأ و نقص در زندگی هست که انسان فردی و حتی انسان اجتماعی با نیروی افرد عادی دیگر نمیتواند آن را پر کند و تنها به کمک وحی است که انسان میتواند به سوی یک سلسله کمالات حرکت کند» (10) .
تفاوت اصلی جهان بینی اسلامی با نگرش اومانیستی در این موضوع نهفته که یکی ایمان به خدا و وحی را محور زندگی و تکامل فردی و اجتماعی قلمداد میکند و دیگری انسان را در جایگاه خدا مینشاند و نقش خالق هستی و هدایت الهی به واسطه انبیاء را نادیده میگیرد.
از سوی یکی، سعادت انسان در اوج قدرت و لذت در دنیاست و دیگری سعادت انسان را قرار گرفتن در مسیر کمال وجودی او میداند.
انسان متجدد، این موجود ضعیف که هنوز هزاران معمای خلقت را برای خود حل نکرده و هرچه پیش می رود بر جهل او افزوده میگردد، قادر به ایجاد آرامش در زندگی خود نیست، چراکه مسیر حرکت او خلاف مسیر کمال وجودی انسان است که از طریق انبیاء الهی و وحی تبیین گردیده است.
نگرش اسلامی به هستی، خلقت و انسان، یک نگرش پویا و پیش برنده است و میتواند زندگی انسان را در دنیا به سامان رسانده و به پرسشهای بی شمار او درباره دنیا، مرگ و زندگی پس از مرگ پاسخ دهد و او را به لذت و آرامشی پایدار برساند.
ما از این نگرش به جهان بینی توحیدی تعبیر میکنیم که قدرت ایجاد تحول در زندگی انسان را نیز داراست.
جهان بینی توحیدی یعنی درک این نکته که جهان از یک مشیت حکیمانه پدید آمده و نظام هستی براساس وجود خیر و رحمت و رسانیدن موجودات به کمالات استوار است.
جهان بینی توحیدی، یعنی جهان« یک قطبی» و « تک محوری» که از ماهیت از اویی(انالله) و « به سوی اویی» ( انا الیه راجعون) برخوردار است (11) .
جهان بینی توحیدی ضمن آنکه به حیات و زندگی معنی، روح و هدف میبخشد انسان را در مسیری از کمال قرار میدهد که در هیچ موردی متوقف نمیشود.
جهان بینی توحیدی ضمن برخورداری از کشش و جاذبه لازم به انسان نشاط و دلگرمی میبخشد.
این نوع نگرش ضمن ارائه هدفهای متعالی و مقدس افرادی فداکار میسازد و آدمی را از سقوط به دره هولناک پوچ گرایی و هیچ ستایی نجات میدهد ( 12) .
جهان بینی توحیدی داروی درمان بسیاری از نابسامانیها و بیماریهای روحی بشر امروز است که مواد مخدر، الکل، پول و علم و تکنولوژی از عهده درمان آن برنمیآیند.
براساس جهان بینی توحیدی مسیر زندگی بشر و نهایت آن مشخص است و در این مسیر بن بست و آخر خطی وجود ندارد.
جهان بینی توحیدی یک حرکت خودآگاه و اختیاری در رودخانه پرتلاطم زندگی مادی است که هدایت الهی را شامل حال انسان امروزی میکند.
2- حکومت دینی : صرف نظر از تازگی ورود این اصطلاح به ادبیات دینی باید بپذیریم که اسلام، مبانی و روشهای روشنی را جهت اداره جامعه و مشارکت عمومی ارائه داده است.
گرچه ممکن است تاکنون سیستم دقیقی برای تحقق اهداف اسلام در حوزه حکومت طراحی نشده باشد ولی قابلیت طراحی سیستمی انعطاف پذیر و کارآمد، با لحاظ مقتضیات زمان بالقوه در آن وجود دارد.
آنچه در این بحث برای ما حائز اهمیت است، مولفههایی میباشند که مدل حکومت اسلامی را با مدلهای دموکراسی متفاوت میگرداند و در عین حال ضعفها و کاستیهای حکومت مبتنی بر دموکراسی غربی را پوشش میدهد.
قبل از ورود به این بحث باید توجه داشت، سخن از حکومت دینی، عملا به منزله نفی کامل سکولاریسم است.
سکولاریسم از بنیادهای اولیه دموکراسی است و نمیتوان دموکراسی را پذیرفت و سکولار نبود.
در جامعه اسلامی، مردم بر این عقیدهاند که میبایست از هدایتهای الهی در اداره جامعه بهره گرفت چراکه دین برای جامعه و حکومت موازینی پویا و زنده وضع نموده است.
حکومت دینی در یک تعریف اجمالی عبارتست از تحقق عقیده ای که« بر مرجعیت دین در کلیه امور اجتماعی، سیاسی و حکومتی تاکید میورزد و در عین حال راه را در برخی زمینهها برای سهیم شدن جنبههای عقلانی و راهکارهای بشری در اداره جامعه، هموار میداند.
زیرا بر این نکته صحه میگذارد که مواردی یافت می شود که در متون دینی سخن و پیام روشنی درباره آن وجود ندارد و این بشر است که با عقل، تجربه و دانش خویش باید آن امور را سامان دهد»( 13) .
در راس چنین حکومت دینی، ولی فقیه قرار دارد که به واسطه نخبگان مورد انتخاب اکثریت، و از میان واجدان شرایط تعیین میگردد.
ولی فقیه به معنای امروزی، رهبری است که از آشنایی با مذهب و نیز قدرت استنباط دیدگاه دین در حوزه مسائل جدید به صورت روشمند برخوردار بوده وعلاوه بر آن فردی عادل، مدیر و مدبر نیز باشد.
در اصل یکصد و نهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ویژگیهای رهبر چنین توصیف گردیده است:1- صلاحیت علمی لازم برای افتاء در ابواب مختلف فقه،2 - عدالت و تقوای لازم برای رهبری امت اسلام ، 3- برخورداری از بینش صحیح سیاسی و اجتماعی، تدبیر، شجاعت، مدیریت و قدرت کافی برای رهبری.
در حکومت دینی، ولی فقیه مناسب ترین فرد برای تشخیص معارف الهی است و شرط وجود و استمرار عدالت و تقوا راه را بر هرگونه گناه و پیروی از هوای نفس و به عبارتی نقض مقررات الهی، میبندد.
در چنین شرایطی بدیهی است، نظارت و رهبری دائمی ولی فقیه ضمانت لازم را برای حرکت جامعه در مسیر اعتقادی مسلمانان ایجاد میکند و زمینه ظلم، تبعیض، فساد و نفاق را به شدت کاهش میدهد.
از سوی دیگر، دوام و بقای حکومت اسلامی شدیدا به صلاحیت حاکمان و اسلامی ماندن جامعه پیوند خورده است.
« حکومت اسلامی هیچگاه بدون خواست و اراده مردم متحقق نمیشود و تفاوت اساسی حکومت اسلامی با حکومتهای جابر در همین است که حکومت اسلامی، حکومتی مردمی است و بر پایه زور و جبر شکل نمیگیرد.
بلکه براساس عشق و علاقه مردم به دین و حاکم اسلامی صورت میپذیرد و هرچه مردم از اخلاق و معارف دینی بهره مندتر باشند و هرچه اتحاد و همبستگی و الفت الهی بیشتری داشته باشند، حکومت اسلامی نیز استوارتر و در رسیدن به اهدافش موفق تر است» (14) .
« در حکومت دینی گرچه میان اکثریت اقلیت از حیث برخورداری از حقوق فردی و اجتماعی تفاوتی وجود ندارد ولکن نظر اکثریت نه به معنای مولد حق، بلکه به معنای کاشف حق، از اعتبار و مشروعیت برخوردار است.
از سوی دیگر، در مقام عمل و اجرا، رای و تشخیص اکثریت معتبر است و میتواند در اداره جامه شریک و سهیم باشد» .
(15) با این توضیحات، برای حکومت اسلامی چهار هدف عمده ذیل را میتوان ذکر کرد: نخست آنکه حکومت دینی با رشد فرهنگی و معنوی جامعه، انسانها را در مسیر کمال وجودی خود قرار دهد، دوم آنکه این نوع حکومت با رشد اقتصادی، جامعهای آباد و قدرتمند ایجاد کند و ضمن تامین رفاه و آسایش آحاد مردم، ریشه فقر را در جامعه بخشکاند.
سوم آنکه حکومت اسلامی عدالت اجتماعی را در همه سطوح آن برقرار ساخته و در عین تشویق مردم به رشد اقتصادی از بروز تبعیض، فساد و رانت خواری و … جلوگیری نماید و هدف آخر این که، ضمن برقراری امنیت مطلق چه در داخل کشور و چه در مرزها با تمامی مصادیق ظلم و تجاوز به نحو قاطع مبارزه نماید.
اصولا انجام وظیفه اصلی حکومت در قراردادن انسانها در مسیر کمال وجودی خویش، زمینه جرم، جنایت و فحشا را به شدت کاهش میدهد.
صرف نظر از تهاجم فرهنگی غرب به کشورهای مسلمان، و با وجود عدم استقرار حکومت دینی در این کشورها، آمار جرم، جنایت، فحشا و نابسامانیهای روحی، با آمار موجود در جوامع سکولار قابل قیاس نیست.
وجود حس انسان دوستی، محبت و ایثار و فداکاری در جامعه اسلامی و نیز سلامت روحی و روانی در چارچوب اهداف حکومت و نظام اعتقادی و اخلاقی مسلمانان و التزام آنان به موازین دینی، قابل توجه می باشد.
بر این اساس باید گفت جامعه اسلامی، جامعهای است پرنشاط که با حداکثر مشارکت در مسیر تحقق اهداف زندگی فردی و جمعی انسان گام بر میدارد.
2- اسلام و خشونت و تروریسم: شگفت آور است که امروز در حالی به مسلمانان و دولتهای اسلامی برچسب خشونت و حمایت از تروریسم زده میشود که برخورداری از نرمش، رافت و رحمت چه در داخل جامعه اسلامی و چه در میان جوامع غیرمسلمان یکی از اصول جاری و مسلم اسلام به شمار میرود که قرآن کریم و احادیث معصومان(ع) همواره بر آن تاکید داشته است.
همچنین براساس رعایت اصل فوق، گسترش سریع اسلام در جهان و حتی در مقطعی از تاریخ در اروپا مشاهده گردید.
ویل دورانت در این باره مینویسد:« پیدایش و اضمحلال تمدن اسلامی از حوادث بزرگ تاریخ است.
اسلام، طی پنج قرن، از سال 81 هجری قمری تا 597 هجری از لحاظ نیرو، نظم، بسط قلمرو اخلاق نیک، تکامل سطح زندگی، قوانین منصفانه انسانی، تساهل دینی، ادبیات، طب و فلسفه پیشاهنگ جهان بود» (16) .
این در حالی است که باید توجه داشت یکی از بزرگترین فجایع و جنایات تاریخی علیه مسلمانان به نام مسیحیت و از سوی غرب تحت عنوان جنگهای صلیبی، اتفاق افتاد که هیچگاه از خاطره مسلمانان پاک نخواهد شد.
در دوران معاصر نیز بیشترین خشونت و اقدامات تروریستی با حمایت غرب علیه مسلمانان صورت میگیرد و غرب همچنان کانون تولید سلاحهای کشتار جمعی اعم از هستهای و شیمیایی و غیره به شمار میرود.
تروریسم دولتی اسرائیل نیز که محصول غرب میباشد، موجبات گسترش خشونت در جهان را فراهم آورده است.
از دیدگاه اسلام، هرگونه خشونت ورزی در قالبهای گوناگون و هرنوع تروریسم، غیر شرعی و محکوم است و حتی ساخت و یا استفاده از سلاحهای کشتار جمعی براساس فتاوای مراجع تقلید حرام میباشد.
البته مفهوم وفلسفه دفاع یا مجازات به قدری با خشونت فاصله دارد که بحث درباره این دو نیز بی فایده است.
امروزه دفاع و مقاومت ملت مظلوم فلسطین یا شیعیان جنوب لبنان در مقابل تجاوز آشکار رژیم صهیونیستی به سرزمین و خانه آنها تروریسم نامیده میشود.
در حالی کمک به این مردم مظلوم، حمایت از تروریسم قلمداد میگردد که جنایات اسرائیل، دفاع از خود و مشروع خوانده میشود.
پر واضح است که این اتهام ابزاری تبلیغی و سیاسی علیه جهان اسلام و به ویژه جمهوری اسلامی است که ریشه تاریخی آن نیز باید بررسی گردد.
به هر حال وجود برخی گروههای تروریستی به نام اسلام( در برابر تروریسم سازمان یافته در غرب) که در ماهیت اسلامی بودن آنها نیز تردید جدی وجود دارد به هیچ وجه به منزله مشروعیت خشونت در اسلام نیست.
در متن اسلام جهت ایجاد صلح جهانی و پایان خشونت راهکارهایی پیش بینی شده است که تحقق آن بشر را از وضعیت بغرنج کنونی نجات خواهد داد.
3- اسلام و محیط زیست : چنانچه در بخشهای قبلی اشاره شد، آنچه در دوران تجدد بر سر محیط زیست آمده فراتر از درک بشریت است.
همچنین نمیتوان این حالت را اتفاقی و سهوی قلمداد کرد و یا از پیامدهای ناخواسته علم و تکنولوژی دانست.
بلکه، پشتوانه فکری صنایع موجود در غرب و طرز تفکر حاکم بر آن به انسانها اجازه چنین مواجههای با محیط زیست را داده است.
در مقابل، نگاه اسلام به محیط زیست یک نگاه ممتاز است.
عشق به طبیعت، مهربانی با محیط زیست، بهره برداری مناسب از منابع طبیعی و به عبارتی رعایت حقوق طبیعت و رشد و توسعه منابع طبیعی یکی از ارزشهای اسلامی به شمار میرود که مسلمانان همواره به آن توجه خاصی مبذول داشتهاند.
فراتر از این هرگونه اقدامی که به محیط زیست ضرر برساند و حقوق و منافع عمومی را تضییع کند یک ضد ارزش و حتی حرام شرعی تلقی میگردد.
حال باید دید ریشه چنین نگاهی به طبیعت در اسلام از کجا سرچشمه گرفته است.
نگرش اسلامی به نظام و محیط زیست طبیعی، مانند هرچیز دیگری که اسلامی باشد، ریشه در قرآن دارد.
طبعیت به یک معنا در وحی قرآن سهیم بوده و در مواردی روی سخن پاره ای از آیات قرآن علاوه بر انسانها طبیعت را نیز در بر میگیرد.
خداوند در برخی آیات کتابش اعضای غیرانسانی عالم خلقت، نظیر گیاهان و جانوران، خورشید و ستارگان را به شهادت فرا میخواند.
همچنین قرآن مرزبندی قاطعی میان امور طبیعی و فرا طبیعی و میان عالم انسانی و عالم طبیعت ترسیم نمیکند.
برهمین اساس انسانی که پرورده مکتب قرآن است، عالم طبیعت را دشمنی نمیشمارد که باید برآن چیرگی یافت بلکه آنرا جزئی از جهانبینی اسلامی میداند که در حیات زمینی و به یک معنا حتی در سرنوشت نهایی او نیز شریک میباشد(17) .
اما باید پرسید چرا با این توضیحات وضعیت محیط زیست در کشورهای مسلمان چنین بحرانی است.
در پاسخ میتوان گفت که غلبه تفکر اومانیستی و زندگی صنعتی در جهان، مسلمانان را نیز متاثر ساخته و اصولا زمینه تحقق اهداف اسلامی را کاهش داده است.
باید توجه داشت که غرب زبالههای صنعتی را به خارج از قلمروی جغرافیایی خود منتقل میکند و پیامدهای زیست محیطی آزمایش سلاحهای شیمیایی و کاربرد گسترده آنها معمولا متوجه کشورهای دیگر است.
نباید تاثیرات مخرب این سلاحها را در دو جنگ بزرگ اخیر در منطقه خلیج فارس فراموش کرد.
نه تنها نسل امروز بلکه نسلهای بعدی نیز از عوارض خطرناک آن بینصیب نخواهد بود.
نکته مهم در این بحث چارچوبهایی است که پیشرفتهای علمی و تکنولوژیک را در مسیر تکامل وجودی انسان و بر مبنای منافع حقیقی کل بشر و نه فقط یک اقلیت ناچیز تامین میکند.
نگرش اسلام به محیط زیست به منزله تعطیلی کارخانهها و یا توقف پیشرفتهای علمی بشر نیست، بلکه معنای آن به کنترل درآوردن پیشرفتهای تکنولوژیک در راستای اهدافی است که انسان را به سعادت نزدیکتر نموده و از بحرانهای موجود نجات میدهد.
پی نوشتها 1- آنتونی رابینز، قدرت شگرف درون، ترجمه: میترا میرشکار، صص22-21 2- حمید مولانا، جامعه مدنی، ص175 3- عبدالرحمن عالم، بنیادهای علم سیاست، ص295 4- دیوید بیتهام و کوین بویل، دموکراسی چیست، ترجمه: شهرام نقش تبریزی، ص16 5- برای قرن بیست و یکم، گفتگوی دو فرزانه، آرنولد توینبی و رابی کوایکدا، گروه مترجمان، ویراستار: فریبرز مجیدی، ص395 6- حمید مولانا، همان، ص175 7- همان، ص401 8- رجوع کنید به: استراتژی امنیت ملی آمریکا در قرن 21، کمیسیون تدوین استراتژی امنیت ملی آمریکا 9- همان 10- مرتضی مطهری، تکامل اجتماعی انسان، ص71 11- مرتضی مطهری، جهان بینی اسلامی، ص71 12- همان، ص72 13- احمد واعظی، حکومت دینی، ص29 14- محمد جوادی آملی، ولایت فقیه: ولایت فقاهت و عدالت، ص83 15- همان، صص92-91 16- مجموعه آثار، ج 1، ص349، به نقل از تاریخ تمدن ویل دورانت، ج11، ص317 17- سید حسین نصر، نیاز به علم مقدس، ترجمه: حسن میانداری، ص215 منبع : ماهنامه زمانه، شماره 22( تیرماه 83)