دانلود مقاله مختصری از تاریخ نگاری در ایران تا عصر پهلوی

Word 210 KB 5969 128
مشخص نشده مشخص نشده تاریخ
قیمت قدیم:۳۰,۰۰۰ تومان
قیمت: ۲۴,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • « مختصری از تاریخ نگاری در ایران تا عصر پهلوی » نتیجه می گوید: «نخستین بار ایرانیان تاریخ را درک کردند و آن را به دورانهای مختلف تقسیم کردند» و هرودوت تاریخ خویش را چنین آغاز می کند: «به روایات ایرانیان بهترین تاریخ شناسان هستند….».

    غرض از نقل دو قول مذکور این بود که در آغاز، علم تاریخ در بیشتر کشورهای شرق و غرب، علمی ناشناخته بود و فقط در ایران وقایع روزانه در بار و رویدادهای کشور را در روزنامه ها، آیین نامه ها، خداینامه ها، تاج نامه ها، سالنامه ها و شاهنامه ها می نوشتند.

    اما این بدان مفهوم نیست که در آن دوره، تاریخنگاری به مفهوم امروزین رواج داشته است، بلکه بر عکس در ایران عصر باستان تاریخنگاری اهمیت زیادی نداشت و حتی یک اثر تاریخی واقعی که متعلق به این دوره باشد در دست نیست.

    اشپولر می گوید: «در میان نوشته های جوامع زردشتی بعد از اسلام و در میان آثار فارسیان هند(پناهندگان زردشتی سال 98/717) هیچ اثر واقعی تاریخی، چه از ریشه قبل از اسلامی و چه بعد از اسلامی دیده نمی شود.» وی پس از ذکر تاریخچه ای از تاریخنگاری اعراب قبل و بعد از ظهور اسلام، نتیجه می گیرد که بنابر این در بان عربی نوعی تاریخنگاری وجود داشت که در زبان فارسی دیده نمی شده است و همین امر دلیلی بوده برای اینکه ایرانیان، آثار تاریخی شان را به زبان عربی بنویسند همچنانکه تاثیر زبان عربی در جهان اسلام و ضرورتی که ایرانیان برای حفظ تماس خودشان با دنیای عرب احساس می کردندن، می تواند دلایل دیگر این رویکرد در عرصه تاریخنگاری باشد.

    درست است که شعر و تاریخ در اعراب، عمری دیرینه داشته ولی نوشته هرودوت، پدر تاریخ را که بی شک با تاریخ ایران و ملل مختلف آشنایی کامل داشته است را نیز نباید با بی اعتنایی برگزار کرد.

    به هر حال با ورود اعراب به ایران نیز تاریخنگاری ایرانی دستخوش دگرگونی چدی نشد و رشدی کیفی نکرد.

    با ظهور سلسله های ایرانی نژاد که گسترش زبان فارسی و تکامل فرهنگی را در پی داشت، تاریخنگاری ایرانی نیز ایجاد شد و تاریخ طبری در عصر سامانیان که یک «سلسله ایرانی نژاد» بود به فارسی ترجمه شد.

    بلافاصله بعد از ترجمه تاریخ طبری به فارسی(در حدود سال 352/963) سلسله های ترک نژاد در اکثر ولایات ایران به حکومت رسیدند.

    آنها که سرسپردگان مذهب تسنن به شمار می رفتند و ارثان فرهنگی سلسله های ایرانی نژاد شدند.

    بزرگترین سلطان سلسله غزنوی یعنی سلطان محمود، حامی فردوسی و از جمله طرفتداران واقعی تسنن اسلامی در دره سند محسوب می شد.

    مقارن روی کار آمدن سلجوقیان در قرن پنجم، سه نوع تاریخنگاری در ایران قابل شناسایی است.

    تاریخنگاری اسلام شمولی، تاریخنگاری محلی و تاریخنگاری سلسله ای.

    سلجوقیان علاقمند بودند که فرهنگ ایرانی را اقتباس نمایند و سعی می کردند که نژاد تورانی خود را فراموش کرده و در عمق ایرانیت فرو روند.

    ترکان پیروز زبان فارسی را به صورت دومین زبان فرهنگی جهان اسلام مسجل کردند ولی در عرصه تاریخنگاری جز تعداد زیادی از ترجمه های متون تاریخی که در واقع روایاتی از شرایط زندگی ایرانیان بودند، چیز چندانی تولید نکردند، دامنه تاریخنگاری این عصر محدود و تنگ و محصولات تاریخنگاری فارسی در زمان حکومت سلاجقه و خوارزمشاهیان، بی نهایت کمتر است.

    تحولات تاریخنگاری فارسی اما در حوالی ایلغار مغول در سال 616/1220 و بعدها در سال 654/1256 رخ نمود.

    این لشکر کشی برای مردم شرق یعنی ماورءالنهر خراسان مصیبت بار بود، اکثر دهقانهای ایرانی از بین رفتند و طبقه دهقان هم نفوذ خود را از دست داد.

    مغولان با تاکید بر مذهب و فرهنگ خود، چندین دهه سنتهای ملی و فرهنگی شان را حفظ کردند و این در حالی بود که ایرانیان نیز برای احیاء زبان و فرهنگ ایرانی بیکار ننشستند.

    در عرصه تاریخنگاری این دوره، دو مورخ برجسته یعنی عطاملک جوینی و رشید الدین فضل الله همدانی ظهور کردند که اولی به سبک پیچیده و مصنوع و دومی به سبک ساده و صریح می نوشت، هر دو مورخ مذکور به روش تاریخنگاری اعراب آشنا بودند و در آثار آنان می توان درک عمیق، فهم تاریخی و توجه به مسایل اجتماعی و اقتصادی را مشاهده کرد.

    در یک جمع بندی کلی می توان گفت که علی رغم ضعف هایی که تاریخنگاری ایرانی از سده سوم تا هشتم، دچار آن بود، فن تاریخنویسی به طور کلی پیشرفت کرد و در بعضی زمینه ها آثار نوی را عرضه نمود و حتی جهش های بسیار مترقی داشت.

    از لحاظ وقعه یابی و واقع بینی، برخی از مورخین روش نقد علمی درست را به کار بردند، برخی به تحلیل و تعلیل حوادث پرداخته، نتیجه گیری تاریخی نمودند و مورخان دیگری به موضوعات اجتماعی و اقتصادی توجه داشته اند، اما به جریانهای اصلی تاریخ پی نبرده اند.

    در هر حال در آن دوره تاریخ نویسان ایرانی از همقطاران فرنگی خود که غرق در جهالت نصرانیت بودند، فرسنگ ها جلو بودند.

    به لحاظ روش شناسی نیز تا این زمان دو رویکرد قابل شناسایی است، نخست رویکرد جزء گرایانه یا تجزیه ای که ویژگی اصلی آن تجزیه زمانی و مکانی پیکر تاریخ بشر به اتم های حوادث، اندیشه ها، اختراعات و غیره است.

    در این مشرب، گذشته ، با پلوی هم قرار دادن این واحدهای تاریخی و از تجمع آنها تشکیل می گردد.

    تواریخی مثل تاریخ طبری از این دست است.

    در این تاریخ یکایک وقایع به یکدیگر پیوند داده شده اند.

    اما در آنها، نویسنده به ترسیم نقش کلی و چشم انداز عمومی تاریخ خویش نپرداخته است.

    دوم، نگرش کل گرایانه که در آن اقوام و ملتها، پیکر های زنده ای هستند که مثل هر ارگانیسم زنده دیگری دارای مراحل پیایی، رشد، پیری و زوال می باشند.

    در این زمینه تاریخ کسانی چون ابن مسکویه، فیلسوف و مورخ ایرانی سده چهارم هجری را می توان از تاریخ نگاران کل گرای به شمار آورد.

    وی مانند اخوان الصفا، از اندیشمندان دانشنامه نویس سده چهارم هجری، گونه ای قانونمدی برای جوامع و دولتها قایل شده است.

    ابن مسکویه در چشم انداز تاریخی جوامع به جستجوی علل رفتار جوامع (ظهور – ترقی – انحطاط و فتور) می رود.

    ابن خلدون نیز مانند اخوان الصفا، ابن مسکویه، فارابی و بسیاری از پیشینیان دیگر جوامع و دولتها را ارگانیسم زنده ای می پندارد و برای آنها مراحل پیدایی – رشد، پیری و زوال قائل می شود.

    نظر وی بر آن است که دولتها (عوامل کنترل کننده جوامع) همانند مردم عمر طبیعی دارند که پس از طی آن دوره به پیری می رسند و دچار انحطاط و نیستی می گردند.

    به طور کلی تا این زمان دو جریان متمایز در تاریخ نویسی ایران می توان تشخیص داد که پابه پای هم رشد کردند 1- تاریخنگاری ملی- باستانی 2- تاریخنگاری اسلامی.

    در نوع اول تاریخ از پادشاهی کیومرث و در جریان دوم از هبوط آدم شروع می شده است.

    آنچه از تاریخ ایران باستان وجود داشته آشفته، در هم و بر هم و آمیخته به افسانه بوده است مگر درباره عصر ساسانی که به عهد اسلامی نزدیک است.

    جریان دوم تاریخنگاری یعنی تاریخنگاری اسلامی – اشکال مختلف زیر را داشته است : تاریخ عمومی که از آفرینش انسان شروع می شده و تا زمان مولف ادامه می یافته است.

    تواریخ محلی که بر اثر توصیه امرای یک ولایت پس از غلبه بر ولایت دیگر به رشته تحریر در می آمد.

    و شامل سالشماری و تاریخ رجال و تراجم احوال بوده است.

    «این تاریخ با تاکید عمده بر شرح حال خاندانها و مامورین محلی نوشته می شد.

    در واقع می توان گفت مناسبات مرید و مراد و وابستگی ویژه ایالتی دو نماد از تلقیاتی بوده است که در حیات اجتماعی سده های میانه ایران نقش چشمگیری داشته است.

    دلیل پیشرفت تواریخ محلی این بوده که شهرها، واحدهای مستقلی بوده اند که در مواقع آشوب، منحصراً تحت رهبری قاضی یا شیخ محل عمل می کرده اند و این امر زمینه ای بوده است تا تواریخی پدید آید که در آن شرح حال مردان معروف شهر در آن نگاشته شود مانند تاریخ گزیده اثر حمد الله مستوفی که شرح خاندانهای عمده قزوین است و محاسن اصفهان فروخی (مکتوب به عربی در سال 421/1030) که شرح حال مردان معروف اصفهان است.

    3- تک نگاری در مورد افراد ، مثل النوادر ابن شداد راجع به صلاح الدین ایوبی.

    4- نوعی کتاب اداری که تحت عنوان قوانین الدواوین تالیف می شده است.

    موضوع تاریخ تا این زمان، شامل تاریخ انبیاء ، تاریخ امم و قرون، تاریخ مغازی رسول، تاریخ فتوح، تاریخ خلفا و سلاطین و وزراء ، تاریخ بلاد، تاریخ مذاهب و فرق، تاریخ طبقات و رجال، تاریخ حوادث و رفیات، تاریخ مقابر مزارات و تاریخ حوادث طبیعی بوده است.

    موادی که مورخین به کار می برده اند بیشتر به روش سینه به سینه (سماع) به دست می آمده است، به طور مثال ابن اثیر می گوید، که در مورد اتابکان، اکثر مواد کتاب خود را از پدرش شنیده است.

    در اینگونه موارد، مورخ بعد از اتمام پژوهش، اثرش را پیش یکی از شیوخ می برد تا به قول ابن عساکر صحت نسخ خطی خود را با سماع بیازماید.

    اکثر مورخین دوره های مورد بحث مشاغلی غیر از تاریخنویسی هم داشتند و قریب به اتفاقشان، دارای پست های درباری بودند.

    چنانکه بلاذری در دستگاه متوکل، ندیم بود.

    ابوعلی مسکویه در دربار آل بویه کتابداری می کرد و عطاملک جوینی و عبدالله و صاف و حمد الله مستوفی نیز در دستگاه مغول وظایف اداری داشتند.

    از آنجا که بیشتر سلاطین و خلفا بای امور جاری کشورشان از تاریخ پیشینیان سر مشق می گرفتند، لذا صاحب منصبان دربار به ظبط و نقل تاریخ گرویده می شدند.

    می گیوند که منصور دوانیقی در کشتن ابومسلم تردید داشت، از ندیم خویش حکایت شاپور ساسانی را سئوال کرد که چگونه وزیر خود را کشت؟

    مورخین ایرانی تا این زمان اکثراً علاقه داشتند که آثار تاریخی خودشان را به زبان عربی بنویسند مثل طبری و دینوری.

    در این مقطع موضوع تاریخنگاری همیشه شامل ثبت وقایع نبوده، بلکه کسانی مانند ابن اثیر به تعلیم حوادث هم می پرداختند و نتایج آنها را می سنجیددند.

    همچنین تاریخنگارانی مثل بیهقی و رشید الدین فضل الله نسبت به موضوعهای اجتماعی و اقتصادی نیز آگاهی هایی داشته اند.

    رشید الدین فضل الله، افق تاریخی اش وسیع بود.

    وی حیطه تاریخنویسی را از مرزهای اسلامی گذراند و به هندوستان، چین و مغولستان رساند.

    اما از قرن هشتم تا قرن سیزدهم، فن تارخی نویسی به پستی گرائی تا حدی که می توان آن را دوره فترت عقلی و تنزل تاریخنویسی نام نهاد،در این مدت نه سنجش تاریخی در کار بود و نه نقد و ارزشیابی منابع و نه نتیجه گیری تاریخی، وقایع را بدون ارتباط علت و معلول سر هم می کردند و حتی از ذکر حقایق به دلیل مصلحت، ترس و یا عدم درک، چشم می پوشیدند.

    در عصر صفوی جنگ بین شیعه و سنی و استیلای خرافه پرستی عامل مهم دیگری در تنزل فن تاریخ بود.

    معایب این شیوه تاریخنگاری، اغراق گویی های فراوان، مغلق نویسی، پرحرفی و فضل فروشی های جاهلانه است.

    در عصر قاچار نیز همان سنت تاریخ نویسی ادامه یافت.

    از آغاز قرن سیزدهم/ نوزدهم، مورخین باز هم از نوع سبک مصنوع و مطلول استفاده می کردند که میراث گذشته آنها بود.

    این سبک واقعیتها را منعکس نمی کرد و به همین دلیل تاریخ واقعی مردم محسوب نمی شد.

    بلکه تاریخچه های شاهزادگان و وزرای آنها بود، از معروفترین آنها می توان از ماثر السلطانیه دنبلی، ذیل روضه الصفای هدایت و ناسخ التواریخ سپهر را نام برد با این تاکید که در عده معدودی از این آثار واقعیات مهمی عرضه شده که نمی توان از آنها چشم پوشید.

    در این دوره ، مورخین، بی نهایت کثیر التالیف بودند و برای اینکه با هم رقابت کنند بر اساس شعار «یا بنویس و یا بمیر» به نوشتن می پرداختند و صد البته، هر یک از آنان، حامیان ولخرجی در دربار داشتند.

    حکام قاجار، علاوه بر حمایت از تاریخچه نویسان سنتی، توسعه فن ترجمه را نیز وجهه همت خود قرار دادند و این امر در واقع یکی از مظاهر تلاش برای غربی کردن کشور بود.

    از این دوه ترجمه آثاری در زمنیه علوم، تاریخ، تراجم احوال، سیاحتنامه و ادبیات از زبانهای عربی به فارسی وجود دارد که دارای اهمیت است.

    مسئله ترجمه با حمایت عباس میرزا شروع و توسط شاهان بعد حمایت و با تاسیس دارالترجمه ای تحت نظارت ناصر الدین شاه به باروری رسید.

    از میان آثاری که ترجمه می شد، کتابهای تاریخی و تراجم احوال در صدر قرار داشت و این خود دو دلیل مشخص داشت: 1- حکام قاجار هر چند که با بدبختی های تاریخی احاطه شده بودن ولی احساس می کردند که جایی درتاریخ دارند.

    آنان خود را با حکام برجسته زمانها و مکانهای دیگر مقایسه می کردند تا خودخواهی هایشان ارضا شود ، ضمن اینکه ضرورت دست و پا کردن نوعی تاریخ ملی را نیز احساس کرده بودند.

    2- مدیر دارالترجمه ، محمد حسن اعتماد السلطنه بود که به آثار تاریخی علاقه زیادی داشت و خود نیز مورخ بود.

    آثاری هم که منتشر می شد یا ترجمه خود او بود و یا به دستور وی ترجمه می شد که آثار نویسندگان اروپایی نیز از آن جمله بود.

    علی رغم تداوم حمایت اشرافیت قاچار از مورخین سنتی، ترجمه آثار نویسندگان اروپایی ، منجر به نوعی توسعه تاریخنگاری فارسی شد.

    این تاثیر که به نحوی بطئی و کند رخ نمود در اواخر قرن نوزدهم خود را در آئینه اسکندری میرزا آقا خان کرمانی نشان داد و در اوایل قرن بیستم، یعنی در دوره مشروطیت به اوج خود رسید.

    برخورد ایران با مدنیت جدید اروپا، علاوه بر نهضت ترجمه، دلایل دیگری نیز داشت که شاید اهمیت پاره ای از آنها کمتر از ترجمه هم نبود که از جمله آنها می توان از عوال زیر نام برد: شکست های ایران از روس و گاهی از قدرت اروپا که موجبات تحرک عده ای را فراهم ساخت.

    این امر خود به انگیزه ای برای ترجمه آثار اروپایی تبدیل شده و تاریخ پطر کبیر – اثر ولتر و نیز شرح احوالات ناپلئون – شارل دوازدهم و اسکندر مقدونی – در همین دوره به فارسی ترجمه شد.

    همچنین شخصی به نام میراز رضا مهندس «انحطاط و زوال امپراتوری روم» تالیف گیبن را تحت عنوان تاریخ تنزل و خرابی دولت روم برای عباس میرازا به فارسی ترجمه کرد.

    کشفیات تاریخی، خواندن سنگ نبشته های باستانی و تحقیقات شرق شناسان نیز عواملی بودند که در آشنایی ایران با تمدن اروپا موثر افتادند.

    تاسیس مدرسه دارالفنون.

    رمانهای تاریخی و ترجمه آنها که آشنایی با ادبیات تاریخی اروپا را به دنبال داشت.

    سیاحتنامه های اروپائیان و سفرنامه های ایرانیان مثل سفرنامه خسرومیرزا، میرزا اصالح شیرازی و نظام الدوله آجودانباشی و خاطرات امین الدوله و اعتماد السلطنه.

    عوامل فوق که موجب طرح تاریخنگاری در ایرن گردید.

    طبعاً دارای نتایج و پی آمدهایی بود که شاید اثرات آن را در جامعه فعلی ایران نیز بشود مشاهده کرد.

    در این دوره، به طور کلی افق تفکر تاریخی تا اندازه ای ترقی کرد.

    در مفهوم و متد تاریخ تغییراتی حاصل شد و به معایب تاریخنگاری سنتی نیز پی برده شد.

    علاوه بر همه اینها علاقه و توجه خاص نسبت به تاریخ ایران باستان پیدا شد که خود معلول رواج تفکر ناسیونالیستی بوده است.

    شرحی که اعتماد السلطنه تحت عنوان «تصحیح علم تاریخ» نوشته می تواند موید این گرایش باشد.

    روی هم رفته انعکاس تحول در عرصه تاریخنگاری ایران را که در نتیجه عوامل فوق و عوامل دیگر ایجاد شد، می توان در آثار زیر مشاهده کرد: نامه خسروان از جلال الدین میرزا، تاریخ ایران از صنیع الدوله، تاریخ سوانح افغانستان از اعتضاد السلطنه، تاریخ مفصل افغانستان از مودب السلطان، تاریخ کلده و آشور از لسان السلطانه، تاریخ ملل مشرق از مترجم السلطنه، تاریخ یونان از نصرت السلطان و غیره.

    هر چند اغلب این آثار در حکم ترجمه هستند ولی اعتبار شان به این است که روش کهن تاریخنگاری را کنار زده اند.

    اما پیشرو واقعی انتقاد از سنت تاریخ نویسی، میرزا فتحعلی آخوندزاده است که در کتاب ایرادات بر روضه الصفای ناصری سبک و موضوع و ماهیت تاریخنگاری را به شدت انتقاد کرد هاست.

    سید جمال الدین اسد آبادی نیز یکی از پیشگامان انتقاد به شیوه تاریخنگاری مشرق (عرب – ایرانی – ترک) محسوب می شود.

    در عصر او دو مورخ ظهور کردند که سهم زیادی در پیشرفت تاریخنگاری ایران داشتند: نخست محمد حسن خان اعتماد السلطنه، فارغ التحصیل دوره اول دارلفنون، که در طی 4 سال ماموریت در فرانسه – به جایی رسید که توانست تاریخ، جغرافیا و ادبیات فرانسه را در دانشگاه پاریس تدریس کند.

    وی در سال 1308/ه .

    ق تاریخ اشکانیان را به نگارش در آورد و طی 4 سال سه جلد بزرگ تاریخ اشکانی را تدوین کرد.

    این کتاب ظاهراً نخستین تاریخی است که به علمی و به زبان فارسی نوشته شده است.

    پس از او منطق الملک و میرزا آقاخان کرمانی دست به تدوین تاریخ ایران باستان به شیوه علمی زدند.

    شخص اخیر، نماینده تمام عیار طغیان علیه سنت تاریخنویسی است و تنها کسی است که نه تنها روش تحقیق که تفکر تاریخی را در این دوره ترقی داد وی تاریخ را از ثبت و قایع و سرگذشت شاهان به تحولات اجتماعی و جریانهای تاریخی برگرداند.

    در نگارش تاریخ شیوه اتسدلال و استقراء را به کار برد و جریان تاریخ را به توجه به رابطه علت و معلول مورد تامل قرا رداد.

    وی همچنین، نخستین کسی است که از اصول علم اجتماع و فلسفه مدنیت بحث نمود و بنیانهای سیاسی و پدیده های اجتماعی را در تحول تاریخ ایران بررسی کرد و تا امروز گفتارش درباره علل تباهی و زوال ساسانیان پر مایه ترین نوشته های فارسی است.

    یکی دیگر از آثاری که در همین دوره قابل ذکر است .

    تاریخ بیداری ایرانیان تالیف ناظم الاسلام کرمانی است.

    که پس از برقراری مشروطیت نوشته شده است.

    انتشار این کتاب از نظر منابع اسناد و سبک منثور آن، فصلی نوین در تاریخنگاری ایارن محسوب می شود.

    بدین ترتیب صرفنظر از چند استثناء قابل اغماض که پیشاپیش ذکر شد، تما آثار تاریخی منترشره دوره قاجار را می توان به شکل زیر طبقه بندی کرد.

    وقایع نامه ها یا تواریخ ایام : که توسط مورخان درباره نوشته شده است، مانند روضه الصفای هدایت و ناسخ التواریخ سپهر.

    در این نوع آثار تقریباً هیچ مطلبی از وضعیت اجتماعی مردم و طبقات مختلف جامعه دیده نمی شود.

    آنچه هست شرح سرگذشت شاهان است به بیانی شاهانه و متکلف.

    آثار تاریخی ماموران سیاسی: مانند کتابهای ایران ملکم، تاریخ ایران از واتسن و تاریخ ایران، اثر سایکس که بر روی هم تاریخ ایران را از بدو دوره جدید تا پایان عصر قاجار شرح می دهند.

    این سه کتاب با انگیزه سیاسی خاص نگارش یافته و مبتنی بر هیچیک از معیارهای نوین تاریخنگاری نیست.

    مثلاً ملکم پیش کسوت گروهی از سخنگویان و منادیان امپریالیسم و استعمار بود.

    تاریخ واتسن با اینکه، آئینه تمام نمای خشم و خروش سخنگوی ناکام امپریالیسم (یعنی ملکم) نیست، از پیشداوریهای جاهلانه نیز مبرا نیست.

    نوشته سایکس نیز بیانگر سیاست استعماری آن دوره از تاریخ است.

    خطرات و سفرنامه ها.

    سفرنامه ها که با نوشته های سیاحان مغرب زمین در دوره صفویه آغاز شد، دامنه خود را تا قرن بیستم کشاند، در این قرن کسانی چون میلسپو، ویلسن، ملکم و سایکس خاطرات خود را منتشر کردن.

    تالیفات آنان حاوی اطلاعات بسیاری درباره ایران است.

    اما از تجربیات و دریافتهای خاصی سرچشمه می گیرد که در بسیاری موارد آلوده به غرض های سیاسی است.

    فصل دوم کلیاتی در تاریخنگاری دوره پهلوی این مطلب واقعیت دارد که فعالیتهای فرهنگی و تحقیقات علمی یک جامعه، بستگی کاملی به شرایط اقتصادی و اوضاع سیاسی و نظام اجتماعی آن دارد.

    این حقیقت در جامعه علمی ما تا حدی روشن است که نگارنده بی آنکه بخواهد وارد کشمکش های سیاسی مغرضانه و لفاظی های سطحی زیر بنا و روبنا شود.

    به عنوان یک اصل بدیهی و مسلم اقتصاد سیاسی که الزاماً در تیول مارکسیسم هم نیست طرح می کند و در می گذرد و دقیقاً به همین سبب اعتقاد دارد که بررسی علمی تاریخنگاری ایران دوره پهلوی میسر نمی شود مگر اینکه قبل از آن نظام اجتماعی و سیاسی ایران دوره با تکیه بر تحولات ایران قرن نوزدهم مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد.

    نظام اجتماعی ایران در آغاز قرن نزودهم، آمیزه ای بود از مناسبات ارباب – رعیتی و خانی – عشیرتی یا مخلوطی از زمین سالاری (فئودالیسم) و پدر سالاری (پاتریارکالیسم) که البته شاخص هویت آن زمین سالاری بود.

    در این دوره عوامل اصل رکود مدنی و بی ثباتی اجتماعی عبارت بود از 1- عشایر کوچنده ایران که با یورش های یک بند و مناقشات خونین، سیستم ظریف و شکننده آبیاری کاریزی را که رگ و جان تولید کشاورزی ایران بود دائم می شکستند و آبادیهای روستائیان را در خرابی فرو می بردند، بماند اینکه عشایر خود تحت ستم فشارهای مختلف اجتماعی بودند.

    2- عامل دیگر رکود مدنی ایران، واحدهای دهقانی خرده مالکی بود، این واحدها طی سده های دیرنده تاریخ ایران با اسلوب کار یکنواخت بر روی قطعه زمینهای ملکی خود، اقتصاد خود مصرفی و صنایع خودبسنده خانگی خود را اداره می کردند و تسلیم دربست سلطه کد خدا و والیان و شاه بوده و مجبور بودند انواع مالیاتهای مقرره را بپردازند.

    اینان در نهایت به یک یاخته استخوانی بی تحرک در پیکر جامعه بدل شده بودند و بر خلاف عشایر خواستار امنیت و تکرمز بودند و از شاه و والیان او چشم حمایت و تامین امنیت داشتند.

    برای درک دیالکتیک خاص تحول جامعه ایرانی پی بردن به این دو رشته عوامل تمرکز و عدم تمرکز حائز اهمیت است.

    در واقع عدم ثبات اجتماعی، گوناگونی منابع ستم و زورگویی، مانع روند تدریجی انباشت سرمایه های کوچک به سرمایه های کلان تر که قادر به کارفرمایی معتبر تر باشند می گردید و مانع بسط مناسبات سرمایه داری و نیز مانع روند تدریجی تشکل اجتماعی و پا برجایی سنتها و رشد موسسات و نهادها، از جمله موسسات و نهادهای علمی بود.

    در دوران انتقال جامعه سنتی به سرمایه داری در کشور ما، جنبش های اجتماعی متعددی ظهور می کند.

    نخستین جنبش اجتماعی با رنگ الحاد مذهبی (با بی گری) به صحنه می آید.

    سپس مانند جنبش تنباکو به صورت آمیزه ای از جنبش رسمی مذهبی همراه با مطالبات خالص سیاسی بروز می کند تا آنکه سر انجام در نهضت مشروطیت، جنبه غیر مذهبی و دنیایی آن برجنبه های مذهبی آن می چربد.

    بورژوازی در ایران مانند باختر زمین حداقل در دوره معینی از تکامل خود به تفکیک سیاست از مذهب علاقمند است ولی دوباره با شیوه خود به تفسید دل بخواهی از مذهب باز می گدد و از آن برای مقاومت در برابر نیروهای انقلابی عصر کمک می گیرد.

    بدین ترتیب می توان گفت که در واقع تاریخ ایران در قرن نوزده و بیست، چیزی نیست جز روند به هم پیوسته ای که در آن مضمون واحدی وجود دارد و آن مضمون عبارتست از زوال تدریجی جامعه سنتی زمین سالاری، پدر سالاری یا فئودال یا تریارکال و استقرار کند و دردناک جامعه سرمایه داری.

    تردیدی نیست که بررسی این دوره از تاریخ ایران بدون تکیه بر اقتصاد سیاسی که جنبه های اجتماعی تولید را مطالعه می کند میسر نیست.

    کما این که برخی از بررسی های این دوره که بدون تامل در ساختار اجتماعی – اقتصادی صورت گرفته است، گاه چنان سطحی است که آدمی به شگفت می افتد.

    تحلیل واقعه تاریخی ظهور رضا شاه نمونه ای از این سطحی نگری است.

    در مورد ظهور رضا شاه دو روایت بیش از همه فراگیر شده است.

    نخست روایت رسمی و دولتی چاپلوسان که معتقد بودند رضاشاه و بعدها پسرش از گردوغبار یک دوران پر هرج و مرج از جانب نیرویی غیبی به مثابه پیشوایان و نوابغ، و به قصد تجدید عظمت کشور به پاخاسته اند و راز توفیق آنان را باید در دها و لیاقت فطری آنان و اقبال مردم ایران یافت که گویا همیشه در دوران خفت و مذلت، شاهنشاهی جلیل القدر، برای نجات آنان از زهدان حوادث زاییده می شود.

    نمونه این طرز تفکر در حقیقت غیر تاریخی را می توان در آثار زیادی که در همین دوره درباره شخص رضاخان (که از همان آغاز شتابکارانه مایل بود خود را شاهنشاه بخواند)، منتشر شد، ملاحظه کرد.

    فی المثل امیر لشکر عبدالله طهماسبی «تاریخ شاهنشاهی اعلیحضرت رضا شاه یا علل و نتیجه عمومی آبان ماه 1304» را نوشت.

    نوبخت که بعدها از سرکردگان حزب بود شد، کتاب «شاهنشاهی پهلوی» را انتشار داد این کتاب در همان صفحات آغازین، با اتکاء به علم سیماشناسی، علت اعتلای رضاشاه را در مشخصات چهره و رفتار او جستجو می کند.

    جعفر شاهید کتاب «دودمان پهلوی» ذبیح الله قدیمی «تاریخ 25 ساله ارتش شاهنشاهی»، فتح الله بینا «اندیشه های رضاشاه کبیر» و «سرگذشت رضا شاه کبیر» را انتشار دادند.

    محتوای این نوع به اصطلاح تاریخ نویسی ها روشن است.

    اینان فرصت طلبان بی مایه ای بودند که سودایی جز دریافت پاداش از دربار نداشتند و بدون داشتن صلاحیت تاریخ نویسی حتی به معنای متداول آن دست به نگارش تاریخ زدند.

    علی دشتی نیز در این معرکه فرصت را از کف نداد و با نوشتن کتاب پنجاه و پنج، به توجیه چیزهایی پرداخت که از حسبهای ذهنی معینی سرچشمه می گرفت.

    روایت مردمی دیگری هم وجود دارد که با همه حسن نیت میهن پرستانه و با وجود داشتن یک ریشه درست، به هر صورت مطلب را ساده می کند و آن این که رضاشاه را انگلیسی ها آوردند و پسرش را آمریکائی ها، تا نفت و دیگر ثروتهای ما را به راحتی غارت کنند.

    آن قهرمان سازی پوچ، یاوه است ولی این نوع افاده مطلب نیز نمی تواند جای قضاوت علمی را بگیرد و به سفسطه ها و مغلطه ها پاسخ گوید.

    گو اینکه فراگیر شدن طرز تفکر اخیر که به تئوری یا سیاست توطئه نیز موسوم شده است، پی آمدهای منفی بسیاری نیز دارد که مهم ترین آن بی اعتماد شدن مردم به نقش خود در ایجاد جامعه ای آزاد از هر گونه روابط غیر انسانی است.

    ظهور رضاشاه و تاسیس رژیم پهلوی در سال 1304 ش در تالیف تحقیقات فارسی از جمله تحقیقات تاریخی، نوعی ایستایی به وجود آورد.

    مورخین در خلال سالهای اولیه دوره جدید تاریخ ایران چنان به تاریخنگاری پرداختند که انگار دوره سلسله قاجار وجود خارج نداشته است.

    وقایع مهمی چون خیزش تنباکو، نهضت مشروطیت، جنگ جهانی اول، انقلاب روسیه و کودتای 1921 م که گمان می رفت عناوین مناسبی برای مورخین دوره رژیم جدید باشند در بوته فراموشی افتادند.

    برای مدت بیش از یک دهه، مورخین بالقوه به مترجمین آثار تاریخی زبانهای اروپایی که بیشتر اروپای جدید و یا ایران باستان را در بر می گرفتند از آب در آمدند.

    در واقع سالهای 1290 و 1320 ش یعنی دوره میان انتشار تاریخ بیداری ایرانیان و آغاز جنگ جهانی دوم را بایستی دوره قوام و آموزش برای تاریخدانان محسوب داشت.

    در این دوره هیچگونه اثر اصیلی در حد تاریخ بیداری نگاشته نشد اما در تاریخ نویسی دوره بعد – واجد اهمیت عظیمی بود.

    در همین دوره بود که روشهای علمی مغرب زمین متداول شد و نوشته های بسیاری طبع شد که یا مقتباساتی از آثار غربی برای مطالعه عامه بود و یا ترجمه آثار غربیان بود که بیشتر مورد استفاده دانشجویان دانشگاهها بود.

    این کتابها و مقالات برای توسعه دانش تاریخی ایران مفید بودند ولی به مجموعه تاریخنگاری ایران به طور اخص چیزی نیفزودند.

    ارزش آنها این بود که روشهای نوین تاریخ نویسی به عنوان جزئی از نحوه تفکر جدید در ادبیات تاریخی جای خود را باز کرد و مورد قبول قرار گرفت و مورخان به ساده نویسی و صراحت سبک گرایش پیدا کردند.

    این دوره سی ساله و در واقع دو دهه آخر قرن مصادف است با ظهور سه چهره علمی – تاریخی که هر یک به سهم خود در تاریخنگاری ایران نقشی ایفا کردند.

    این سه تن که عبارت بودند از پیرنیا ، اقبال، کسروی به جز شخص اخیر نقش حائز اهمیتی در پیشبرد تفکر تاریخی نداشتند ولی از آنجا که شیوه های نوین تاریخنگاری اروپا را در تدوین کتب تاریخی خود به کار بستند، قابل بررسی، نقادی و ارزشیابی هستند.

    پس از شهریور 20 و در واقع در اثر تحولات بزرگی که منتج از جنگ جهانی دوم بودند علاقه مندی به تاریخنگاری به گونه ای ناگهانی احیا شد.

    زمینه هایی که در این دوره مورد توجه مورخین قرار گرفت متفاوت بود اما در میان آنها، بررسی تاریخ قرن نوزدهم سهمی عمده داشت.

    زیرا این پیش فرض را با خود یدک می کشید که تمام مصائب ملت ایران در قرن نوزدهم زاده رقابت قدرتهای امپریالیستی و فزون خواهی آنها از منابع و موقعیت استراتژیک ایران بود.

    با چنین تصوری طبیعی بود که مورخین نیز از جنبه های دیگر حیات اجتماعی – ساختار سیاسی و بافت مذهبی ایران این قرن غافل بمانند و منحصراً به مسایلی نظیر استعمار و سیاست توطئه بپردازند.

    یکی از مورخین در مورد کارآیی این آثار می گوید: «از آنها بیش از اندازه استفاده شده و عمرشان به سر آمده است، عصر امپریالیسم گذشته است.

    در ایران همسان جاهای دیگر افرادی متجدد و نوگرا نظریات سیاسی، تاریخی و ادبی خود را شدیداً تغییر داده اند، حالا دیگ رتواریخی از نوع دیگر لازم است زمان، زمان کشف و تحقیقات است.

    این مستلزم تحقیقات تاریخی مفصل و گسترده در چهار چوب تحولات نوین جامعه ایران از طریق کشف گذشته های نه چندان دور است.» در اینکه بررسی تاریخ قرن نوزدهم با کلید استعمار ، نمی تواند بیانگر تمام جنبه های تاریخ این قرن باشد تردیدی نیست و در اینکه این آثار به دلیل تکرار و شعار پردازی و برخورد شکلی با قضیه، کار آیی خود را از دست داده است، نیز شکی وجود ندارد.

    اما اینکه عصر امپریالیسم سپری شده است، نمی تواند از یک ذهن بیدار سیاسی بتراود.

    عصر امپریالیسم نه تنها سپری نشده، بلکه وارد مرحله نوین و پیچیده تری شده است که پی آمدهای آن برای کشوری توسعه نیافته، شوم تر از استعمار کلاسیک و مدرن است.

    امپریالیسم واقعیت دارد و همچنان به عنوان یکی از عوامل اصلی توسعه نیافتگی کشورهای جهان سوم و از جمله ایران عمل می کند و مورخ هشیار نمی تواند آن را ندیده بگیرد و تحلیل های تاریخی خود را بر غیر واقعیتها مبتنی کند.

    نظری کوتاه به تاریخ کشورهای توسعه نیافته دو مسئله عمده را برای محقق روشن می سازد.

    نخست اینکه اغلب کشورهای توسعه نیافته در مقطعی از تاریخ خود یا مستعمره کشورهای توسعه یافته و مدرن امروزی بوده اند و یا وابستگیهای اقتصادی – سیاسی نزدیکی به آنها داشته اند و دوم اینکه توسعه نیافتگی از هنگامی به وجود آمده که توسعه یافتگی آغاز شده است.

    از این رو توسعه نیافتگی جامعه ای مانند ایران جز درپرتو دیالکتیک منطقی آن یعنی توسعه یافتگی قابل تحلیل نیست، گو اینکه عواملی مانند نرخ بالای بی کاری و کم کاری، پایین بودن در آمد سرانه، وابستگی به مواد اولیه صادراتی و تا حدودی تولیدات کشاورزی، سطح پایین زندگی عمومی ، سطح پایین بهره وری، عدم توزیع عادلانه ثروت، بی کفایتی دولتها، نرخ بالای رشد جمعیت، وضع بد بهداشت همگانی، سطح بالای بی سوادی، سطح پایین فرهنگ و از همه مهم تر دوگانگی در نظام تولیدی در تحلیل پدیده توسعه نیافتگی ایران مورد تامل جدی هستند.

  • فهرست:

    ندارد.


    منبع:

    ندارد.
     

طرح‌ تحقیق‌ 1 طرح‌ موضوع‌ یکی‌ از دوران‌های‌ حساس‌ تاریخ‌ جهان‌، عصر بعثت‌ و نبوت‌ آخرین‌ پیامبر خدا حضرت محمد بن عبدالله (ص) است. مردی که‌ توانست‌ انسان‌ هایی‌ را پرورش‌ داده‌، بر روند تاریخ‌ تأثیر گذارد و مسیر آن‌ راتغییر دهد. در راستا بررسی‌ زندگانی‌ برخی‌ از این‌ کارگزاران‌ و همراهان خواندنی‌ و قابل‌ بررسی‌است‌ که‌‌ از میان آن‌ها سعد ابی‌ وقّاص‌، فرزندش‌ عمربن سعد و پسر ...

چکیده تحقیق: با توجه به اهمیت مسئله ارتباط در جهان و همچنین خط و نوشتن به عنوان یکی از عوامل مؤثر در جهان کنونی می بایست سعی فراوان صورت گیرد تا افراد با سواد با خطی خوش افکار خود را به دیگران منتقل کنند و خوشنویسی و درست نویسی را هم به عنوان یک علم و هم به عنوان یک هنر فرا گیرند. لذا می بایست با بررسی علل و عوامل بد خطی دانش آموزان تلاش برای رفع آن از طرف افراد متخصص صورت می ...

به وسیله آشنایی با تاریخ گذشته می توان حال را بهتر شناخت و آینده را نیکوتر ساخت. سرزمین کهن ایران که از هزاران سال پیش نهال فرهنگ و تمدن را در خود بارور ساخته است سهم بسزایی در رشد و تحول انسان داشته است. ملتی که تاریخ خود را نشناسد لاجرم محکوم به تکرار آن است. بسیاری از گذشتگان این سرزمین هرکدام سعی در ساختن بنای فرهنگ و تمدن آن داشته اند و اگر ضعف و خطایی از آنها سرزده است ...

تاریخ تمدن ایران به وسیله آشنایی با تاریخ گذشته می توان حال را بهتر شناخت و آینده را نیکوتر ساخت. سرزمین کهن ایران که از هزاران سال پیش نهال فرهنگ و تمدن را در خود بارور ساخته است سهم بسزایی در رشد و تحول انسان داشته است. ملتی که تاریخ خود را نشناسد لاجرم محکوم به تکرار آن است. بسیاری از گذشتگان این سرزمین هرکدام سعی در ساختن بنای فرهنگ و تمدن آن داشته اند و اگر ضعف و خطایی از ...

مقایسه دو کتاب تاریخ جهانگشای جوینی و ظفرنامه حمدالله مستوفی ( قسم‌السلطانی) از آغاز دوران چنگیز تا دوران هولاکو (صفحات 924 تا 171 :از چاپ عکسی از روی نسخه خطی کتابخانه بریتانیا) تاریخ جهانگشای جوینی، کتابی ست با ارزش مربوط به تاریخ دوران مغول (انجام تألیف در سال 658 هجری )1 و محتوی وقایع تاریخی منطبق با ظفرنامه حمدالله‌مستوفی (مؤلف به سال 735 هجری)2 می‌باشد. کار مقایسه این دو ...

تعریف ادبیات گذشته : مجموعه آثار مکتوب و بر جامانده حال : شعر و نثر داستانی و نمایشی و نوشته های ادبی و شاعرانه تعریف مکتب یا سبک ادبی : ابتکار در زبان و معانی و شیوه ی بیان تعریف ادبیات مردمی فارسی : ادبیات عرفانی که با زندگی و فرهنگ مردم پیوند دارد . درس اول خط تصویری : کشیدن تصویر چیزها به دور از ظرافت برای انتقال مفهوم مراحل خط ... خط تصویری .... علامت نویسی .... منفی نگاری ...

مقدمه : سابقه تاریخی شهر اصفهان : اصفهان از جمله شهرهایی است که شاید تاریخ و سابقه آن به قدمت کشور ایران برسد و در عموم دوره های تاریخی از شهرهای بزرگ ومشهور ایران بشمار می رفته است . نویسندگان قدیمی بنای اصفهان را به طهمورشاه سرزمین پادشاه پیشدادی ،نسبت داده اند . آنچه مسلم است بابراین شهر مد که بوده ازامل علم و حکمت با کمال دانش و با مهارت بوده است و با دقت زیاد و ملاحظه کیفیت ...

مقدمه: «ن و القلم و ما یسطرون» همه باغستان های با سخاوت، شهادت می دهند که انسان از آن زمان که بر آن شد تا حدیث رمز آمیز دل را به جاودانگی بر جریده عالم بنویسد و با پیچ و تاب ناز، آن را باز تلاوت کند، خط را برگزید. ظهور خط بزرگ ترین اتفاقی است که در سپیده دم تاریخ به دست انسان صورت گرفت، چه اگر خط پدید نمی آمد و نگارش انجام نمی گرفت، میراث علمی پیشینیان حفظ نمی شد، فروغ اندیشه ...

(‌مقدمه ) تعریف ادبیات گذشته : مجموعه آثار مکتوب و بر جامانده حال : شعر و نثر داستانی و نمایشی و نوشته های ادبی و شاعرانه تعریف مکتب یا سبک ادبی : ابتکار در زبان و معانی و شیوه ی بیان تعریف ادبیات مردمی فارسی : ادبیات عرفانی که با زندگی و فرهنگ مردم پیوند دارد . درس اول خط تصویری : کشیدن تصویر چیزها به دور از ظرافت برای انتقال مفهوم مراحل خط ... خط تصویری .... علامت نویسی .... ...

اولین مطلب : تاریخ را معمولا غربی ها نوشته اند، و تا آنجا که توانسته اند آن را به نفع خود مصادره کرده اند. بنابراین نمی توان انتظار داشت نوادگان اروپائیانی که سیاهان آفریقا را در حد یک حیوان پائین آورده و آنها را به بردگی کشانده اند، آنها را انسان هائی با سوابق کهن تاریخی و علمی معرفی نمایند. البته این کلام مصداق کلی ندارد، و فقط اشاره به جریان حاکم در تاریخنگاری غربیها دارد. ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول