در ترجمه های مختلف از اوستا، واژه همپرسی را به معنای مشاورت، گفتمان و پند و اندرز گرفته اند.
این واژه در زبان پهلوی به صورت همپرسنین همپرسیکه به کار می رود.
واژه همپرسی تشکیل شده از دو جزء ham و مصدر پرس paras که به زبان هخامنشی fras گفته می شود از فرس fras در یسناهات 51 بند 11 با جزء آ،فرسا آمده که به معنای گفت و شنود، اندرز پرسیدن و مشورت کردن به کار رفته است و البته از همین واژه در کتاب شایسته و ناشایسته، واژه آفرا به معنای مشورت ساخته شده است: «دیگر روز، پوروشسب رفت و از جادوگرانی که درد آن، جای به افراه داشته می شدند، د= با آن ها مشورت می شد، پرسید که چیست اگر کودکان در هنگام زایش بگویند؟
و چیست اگر نخندند» ایشان، جادوگران پاسخ دادند که «گریستن (به سبب) دیدن مرگ در پایان و خندیدن (به سبب) دیدن پرهیزگاری خویش است.» (2) در اوستا مشورت با افراد و گروه های زیر صورت می گیرد: الف) مشورت مزدا با امشاسپندان ب) مشورت زردشت با مزدا ج) مشورت انسان با خودآگاه و منش نیک د) مشورت انسان با عوامل دروغ و فریب الف) مشورت مزدا با امشاسپندان امشاسپندان دستیاران مزدا هستند.
درگات ها که قدیمی ترین قسمت اوستاست، نام امشاسپندان به کرات ذکر شده است.
هر یک از امشاسپندان مظهر یکی از صفات اهورامزدا می باشند و حتی به وجهی شاعرانه به هر یک از این مظاهر الهی پاسبانی و حفظ قسمتی از عالم هستی سپرده شده است، تا تحت امر خاصی حاکم به کار بپردازند.
این امشاسپندان به عنوان دستیاران مزدا به حساب آمده که گاه در بعضی امور با آنان مشورت می شده است: مشورت مزدا با امشاسپندان بر سر انتخاب زردشت در یکی از قطعات گاتها، بیچارگان و زیردستان گرفتار سرپنجه قهر توانایان و زبردستانند.
جمیع کائنات به وسیله گوشورون دوران جانوران، در پیشگاه خداوند شکایت می برد.
همانگونه هنگامی که رعایا به دربار پادشاهی شکایت می برند، مشاوران و وزیران حضور دارد، دربار اهورا نیز دو مقدس جاودانی، اشاو و هومن، که نظم و آرامش جهان با آنان است، شاهد سخنان روان مزبور می باشند که زردشت آنان را از مشاوران خاص دربار ایزدی معرفی می کند.
در آن گاه که آفریدگار جهان از اشه پرسید، کدام کس را سزاوار ردی جهان می شناسی تا بتوانیم یاوری خویش و تخشایی، آبادای جهان را بدو ببخشیم.» همان گونه که یک وزیر صدیق، اطلاعات لازم را به عرض پادشاه می رساند و منتظر صدور فرمان می ماند.
اردی بهشت نیز می گوید: «مزدا بهتر به یاد دارد که پیش از این چه ورزیدند دیوان و مردمان و پس از این چه خواهند ورزید، اهورا است دادگستری و آن چنان که او خواهد، ما برآنیم.» اشه دوباره پیشنهاد می کند «او باید در میان مردمان.
نیرومندتر از همه باشد تا هرگاه مرا بخواند به یاریش بشتایم.» تا مزدا به این نتیجه رسد که «یگانه کسی که در این جا می شناسم که به آموزش ما گوش فرا دهد، زردشت سپنتمان است.» (1) مشورت مزدا با وهومن بر سر آفرینش هستی در اوستا آمده: «گاو از خود نیک و مقدس پرورش می یابد و هدایای گران بها برای مردم همراه می آورد و آرمیتی برای وی چراگاه و پناهگاه فراهم می آورد.
مزدا در این پدیده ، با وهومن به مشورت می پردازد.» (2) ب) مشورت زردشت با مزدا در اوستا آمده که زردشت خواهان و گفتگو و مشورت با مزداست و به تبع آن در کتاب زندوهومن بسن، موعدهای زردشتی نیز در هزاره خود به مشورت مزدا خواهند رفت.
زردشت در بند 1 مات 33 یسنا خطاب مزدا می گوید: «ای خداوند جان و خرد آرزو دارم، به دیدار و مشورت با تو (مانند یک دوست) نایل آیم.» «اهنوکات هات 33 بند 1» «پیداست که هوشیدر به هزار و هشتصد سال زائیده شود، به سی سالگی به همپرسه من اورمزد آید و دین پذیرد.
چون از همپرسه بیاید، بانگ کند به خورشید تیزاسبه که: بایسته.» (1) «پس هزاره سوشیاش اندر آید.
سوشیانت: همپرسه (مشورت) اورمزد دین بپذیرد و به جهان روا کند.
پس نیروسنگ و سروش بروند و کسی خسرو سیاوشان توس نوذران.
گیوگودرزان و دیگران را با هزار گنج و سردار انگیزند و اهریمن را از دامان (آفریدگان) بازدارند.
مردمان گیتی هم منش (هم فکر) هم گفتار و هم کردار ابشد.» ج) مشورت انسان با خودآگاه و منش نیک در اوستا مکرزا از همپرسی انسان با اشاووهومن سخن به میان آمده است.
(2)اشاووهومن، دستیاران مزدا، مظهر منش نیک و خودآگاه مزدا به شمار می آیند به تعبیری می توان گفت، مشورت با اشاووهومن مشورت با عقل و رجوع به خودآگاه انسان است که نظیر آن در ادبیات متأ خودر شعر مولوی و حافظ نیز دیده می شود.
این مشورت از دید کتاب منجر به نتایج زیر می شود: نخست آرامش درونی به همراه می آورد: « به منش پاک روی آورد و با او مشورت کند ای مزدا!
بدان ها آرامش بخشی و آرامیتی ایمان را پشتیبان آنها قرار خواهی داد.» (1) دوم موجب مهار و کنترل و ساوس درونی می شود: «از همان آغاز کار، کس که دانا و آگاه یا نادان و ناآگاه است، خواه نیک، خواه دروغ پرداز، در اندیشه و دل آدمی آواز می دهد.
اما هر کجا آرمینی حضور داشته باشد، پند و اندرز و مشورت همان جا خواهد بود.» (2) سوم پاداش الهی را در پی دارد: «اما کسانی که پیوسته با منش نیک و هومن به مشورت می پردازند و از راستی و رسائی آرمینی روشن دل می شوند و از دین اهوره پیروی می کنند، از شیر عسل و نعمت خداوند برخوردار می گردند و در هر جا آیین مزدا را پیروی می کنند.» (3) مشورت با عقل و منش نیک آن قدر با اهمیت است که معیار و ملاکی برای تشخیص شایستگی قضاوت به شمار می آید، چرا که از نظر کتاب قاضی که به فسار روی می آورد، به خاطر آن است که با اندیشه نیک و هومن به مشورت نمی پردازد.
«قاضی فاسد و خیانت پیشه روح و روان آدمی را به بیماری گرفتار می کند و عدل و داد را چنین قاضی جریمه دار می سازد، با اندیشه نیک و هومن به مشورت نمی پردازد و سپنتا مینورارسخجه می دارد.» (4) به موازاتی که مشورت با عوامل نیک مورد تأکید قرار می گیرد و از مشورت و هم اندیشی با عوامل فساد و تباهی برحذر داشته می شود، این عوامل فساد افراد ناباب و فاسدی هستند که از آنان تحت عنوان دیوهای دروغ یاد می شود و البته به این نکته نیز اشاره دارد که معمولاً انسان های بداندیش، به لحاظ سنخیت فکری که دارند با یکدیگر به مشورت می پردازند.
«دیوها و عفونیان و کسانی که فریب آنان خورند و حق و راستی را پیروی نمی کنند و با بدان و بداندیشان به مشورت می پردازند و جهان آدمیان را به خشم و نفرت آلوده می سازند.» (1) در مورد بیوراسب (ضحاک) آمده است که او با دیوان دروغ و تباهی به مشورت پرداخت، در نتیجه به فساد و ظلم روی آورد: «بیوراسب با آن دروج همپرسه (مشورت) داشت و آن دروج را کار این بود که بر (جوردایان) جبوبات می کاهید و دروجی که ؟؟؟
خوانند و به خداوندی جم بسته شد و به خداوندی بیوراسبه از بند برست.
اگر آن دروج نبودی هر کس جریبی بکشتی 400 جریب بگرفتی و در سال 396 محمد آن دروج بزند و پس هر که جریبی بکارد 400 اندر ایثار کند.» (2) کلمه دیگری که در فرهنگ لغات پهلوی به عنوان مشورت به کار می رود، کلمه هوسکار huikar یا هوسگال husigal است، این کلمه تشکیل شده از دو جزء هو به معنای خوب و خوش و سگال به معنای اندیشیدن و فکر کردن و در مجموع به معنای نیت خوب، فکر خوب و مشورت خوب معنا می دهد.
(3) خود سگال برگرفته از واژه چرگرتهر curakathr است که مصدر آن کر kar، به معنای اندیشیدن و یاد کردن است.
واژه هوسگال یا هوسکار به معنای مشورت را در کارنامه اردشیر بابکان می بینیم.
«این اندیشه که از کوشش کرم بباید درنگ دادن و سپس به کوشش و کارزار محمدک شدن.
سپاه همگی باز به درگاه خواست و با سپاهبدان سگالید و چاری به ببوختن (نجات دادن) خویش و سپاه بنگرید و پس از آن به جاست خوردن شده.» (4) و در جای دیگر نیز واژه هوسکار را در معنای مشورت آورده است: «اردشیر باز این جا به اردشیر خره آمد.
کارزار را با کرم کردن کس فرستاد و «بزرگ» و «برزآلور» به پیش خواست، باد آنان، سگالید.» (1) کلمه دیگری که به معنای مشورت در کارنامه اردشیر بابکان به کار رفته واژه راینیشن است این واژه در فرهنگ لغت پهلوی به معنای رهبری کردن، سامان دادن، مشاوره و رأی و عقیده معنا می دهد.
(2) «پس از آن اردشیر به کسته کسته شد.
مردی از استواران خویش به کیوهندوان فرستاد به پرسش کردن آراستن ایران شهر به یک پادشاهی.
کیو همچون میره را دیده پیش از آن که میره سخن گفته، او به مرد گفت که تو را خداوند پارسیان به این کار فرستاد که خدایی ایران به یک خدایی به من رسد؟
اکنون بازگرد و برو این پاسخ من بهش بگوی که این خدایی به دو تخمه یکی از تو و یکی از دوده ی مهرک انوشک (رسد) وگر دهزار تن نشاید و مرد به پیش اردشیر بازآمد و از راینیشن کیو هندو گفت که اردشیر را آکاهانید.» واژه دیگری که به معنای مشورت به کار رفته واژه هنداچ handucism از مصدر اندیشیدن handesidam است، از همین کلمه واژه handisitar با معنای اندیشمند متفکر یا مشاور به کار می رود.
از بررسی متون پیش از اسلام، به شواهد و دلایلی برمی خوریم که حاکی از توجه آنان به مسأله شور و مشورت است.
این مشورت، در مسائل فردی و خانواده مطرح بوده است، هم در مسائل اجتماعی که در ذیل به آن اشاره می شود: الف) شواهد مربوط به مشورت اجتماعی 1- جلسه های شوری تشکیل شده که برای آن ساعت نیز می گرفتند.
در قطعه ای از مادیگان سی روز، آمده: «بهمن روز به نام فرشته مذ.
امروز انجمن مشاوره ای بخرد کردن، به درگاه شاهی شدن.
و نیز به درگاه دانایی شدن و فرمان برداران و اجازه حضور دادن و نیز با دوستان و دانایان به احوالپرسی شدن عشق و دانش ورزیدن وبه کار و امری پرداختن خوب است.» (1) 2- از والیان منصوب شده انتظار می رفت که در کارها به مشورت بپردازند.
همان طور که هرمز پادشاه ساسانی، از والی خود انتقاد می کرد که چرا در کارها از مشورت رویگردان است: «و خورشید را گفت و عامل او بود به اهواز و کوره و دجله و ناظر دیوان قضاء آن خطه بود؛ من تو را عیبی نمی دانم به جز عظمت و آن یک عیب است که متضمن ده عیب است: 1- خودبینی 2- از جست مردم پژوهیدن 3- از آموختن شرم نمودن 4- در محافل بالایی جستن 5- بر سلطان دایره نمودن 6- ترک حقوق مردم کردن 7- مردم را استخفاف نمودن 8- ترک مشورت نمون که عاقبت آن ندامت است.» (2) 3- مهم بود که قاضیان به عنوانیک قشر تأثیرگذار در جامعه، در قضاوت با عقل خود مشورت نمایند: «قاضی فاسد و خیانت پیشه، روح و روان آدمی را به بیماری گرفتار می کند و عدل و داد را چنین قاضی جریمه دار می سازد و با اندیشه نیک و هومن به مشورت نمی پردازد و سپنتا مینورارنجه می دارد.»(3) همانطور که قبلاً اشاره شد، مشورت منحصر به مسائل و تصمیم گیرهای اجتماعی نمی شود بلکه در حوزه مسایل خانوادگی نیز امری مطلوب و مستحسن به شمار می آید که موارد آن ذکر می شود: 1- درخواست از افراد خانواده برای مشورت و هم اندیشی با یکدیگر در اندرز مرد دانا آمده که: «برای اندرز و مشورت، با خویشاوندان (سخن گوی و) در دوستی یگانگی (کن).» (4) 2- رجوع به مشاور برای تدبیر امور خانواده «زن و فرزند را چندان (که تو را ) توان باشد، نیک (و) پر رامش دار هم به ویژه (آنان را در) آسانی (=رفاه) و بنابر اندرز (دانندگان با فرهنگ دارد.)» (1) 3- توصیه به زنان برای مشورت و هم اندیشی نقش زن به عنوان بخشی از پیکره اجتماع هرگز نادیده گرفته نشده، زنی که درت بیاندیشد و عمل کند، بالطبع جریان های اجتماعی دیگر نیز در مسیر صحیح قرار خواهد گرفت.
بنابراین زردشت خطاب به دخترش از او و تمام زنان دیگر می خواهد که برای پی ریزی یک زندگی سالم حتماً با عقل خود به مشورت بنشیند: «اینک تو ای پور چیست ...
تو ای جوان ترین دختر زردشت، او زردشت با پاک منشی و راستی و مزدا از برای تو یاور دین، جاماسب را برگزید، اکنون برو با خودت مشورت کن، آن گاه با اندیشه نیک مقدس ترین کردار را به جای آور.» مشورت زن با عقل چنان مورد تأکید است که فقط زن دشتان از این امر مستثنی است مشورت زن با عقل چنان مورد تأکید است که فقط زن دشتان از این امر مستثنی است.
«زن دشتان به خورشید و دیگر روشنی نباید بنگرد و به گوسفند و گیاه نباید بنگرد وبا اشو همپرسی (و گفت و شنود) نباید بکند و چه چندان زور آور و آن دروج دشتان (است) که دیگر دروج ها با چشم ناپاک (هر) چیز را نزند (اما) آن د= دروج شتان (چیزها) با چشم ناپاک نبرید».
(2) در کتاب گزیده های زادسپرم، از مشاور تحت عنوان اندرز باد یاد می کند: «گفته می شود که ای فرشوشتر!
آن جا تو به راهی باید بروی که رادی تو را در گرزمان _=عرش اعلا) باید دست گیرد.
چون در گیتی در اندرز (=مشاور کل دربار) گشتاسب بودی، به پیدایی از دین (به تصریح دین) در مینو هم (وظیفه) امدر اندرز بدی باشد.» در این متن، واژه اندرز بد را به معنای مشاور گرفته اند.
اندرز بد تشکیل شده از دو تکواژ اندرز+بد دو گلواژه بد از واژ پیتهی paithi گرفته شده، واژه پیتهی در بند 4 هات 53 به معنای خدای وخوتای آمده است.
در گزارش پهلوی اوستا این کلمه به پت و در زبان فارسی به بد یا پد تغییر یافته است.
این پسوند به معنای صاحب، سرور، خداوند، رئیس و در جزء واژه هایی مثل: وبد، هیربد و اندرزبد به کار می رود.
(1) این اندرز بدان هان موبدان با متصدیان مذهبی بودند که بر جریان امور نظارت می کردند و تصمیمات حکومت با رأی و نظر و مشاورت آنان اتخاذ می گردید.
یکی از این عاملان مذهبی تنسر، هیربد هیربدان، است که پادشاه طبرستان به او نامه نوشت و نظر او را در خصوص انتخاب جانشین جویا می شود.
او از پادشاه می خواهد این موضوع را با موبدان مطرح کند تا آنان با شور و استعانت از خدا ولیعهد را تعیین نمایند و در ادامه، پادشاه چنین می نویسد: «اما چون قدان جا رسیدی که از من رأی می طلبی و به استشارت مشرف، بدان که خلایق بنی آدم را حال بر من معلوم است که پنجاه سال است تا نفس اماره خویش را به رسن داشتم و به ریاضت ماه که از لذت نکاح و مباشرت و اکتساب اموال و معاشرت امتناع نموده و نه در دل کرده ام.» (2) از بررسی محتوای این نامه به نکاتی چند می توان پی برد: 1- موبدان برجسته و ممتازی بودند، که پادشاه برای تثبیت قدرت خود با آنان در امور کشورداری، مشورت می کرد.
2- با این روحانیون دینی، حتی اگر در مکانی دور از مرکز حکومت قرار داشتند، به وسیله قاصد و نامه مشورت می شد.
3- تسـر در جواب نامه، ورع و پرهیزکاری و عدالت خود را عاملی برای مشورت دیگران با خود می داند.
نکته آن که کتاب های پیش از اسلام عموماً به دست همین عاملان مذهبی نوشته می شد.
بنابراین، محتوای آنها توجیه کننده و تأییدگر اعمال و گفتارهای آنان می باشد، طوری که منصب اندرز بدی و یا مشاور را برای موبدان موهبت و انتخاب الهی می داند.
در کتاب زادسپرم در این خصوص چنین آمده است: «در دیدار اول به سبب سپندامذ و در سخنانی که از بزرگ محمد نیز به جا مانده، تأکید بر قداست موبدان با آنان است: «دادار مرمزد بازداشتن آن چند دروغ و یاری مردم را، چند نگهدار مینویی بیافرید.
آسین خود، گوشان سرود خود و امید و خرسندی و دین همپرسی دانا ...
خویشکاری همپرسی دانا و تن از شهوت (=ورن، و خودپرستی پائیدن، وایدون رفتار کردن که در بدبختی که شاید بیاید و در کردار (=کنش) ]او[ آهو نبود.» سیاست نویسندگان کتاب، تشویق به مشاورت با این عاملان مذهبی است.
طوری که تنها راه بهروزی و سعادت را هم اندیشی و همپرسی با آنان می داند.
«امور را به همپرسی (=مشاورت با نیکان باید کرد و) اندازه ی (=مثل) آن نیز در شهرداد (شک) پیدا (است) که سپندار مذ به منوچهر گفت که نیز برای اسب تیزروتر تازیانه اندر باید (=ضرور است) و برای تیزتر کار و فولادین آفسان (=چاقو تیزکن) اندر باید و برای داناتر مرد همپرسی اندر باید.»(1) مشورت با موبدان: روحانیون مذهبی در هر کیش مداحی چه مسیحی، چه بودایی و زردشتی به عنوان رکن اصلی مشورت به حساب می آمدند.
جناح مذهب آن قدر قوی و محکم بود که بدون حضور نمایندگان آن، هیچ تصمیمی گرفته نمی شد.
نظرات آنان در هنگام جنگ، صلح، انتخاب ولی عهد، تعیین سیاست خارجی، تعیین خط مشی حکومت و ازدواج ما ؟؟، و در حکم مهر تأییدی بر تصمیمات اتخاذ شده بود، چنان که در شاهنامه بزرگ مهر در نصایح خود به نوشیروان، مشورت با موبدان را جزء لوازمات پادشاهی می داند: چنان دان که شاهی بدان پادشاست که دور فلک را بخشد راست زمــانــی غــم پــادشــاهی بــرد رد و موبدش رأی پیش آورد بپرســد هم از کـــار بیــداد و داد کند این سخن بر دل شاه یاد 1 شاهنامه/890 و باز از قول نوشیروان آمد: سگالش نگوییم جز باردان خردمند و بیدار دل موبدان 2 حضور موبدان چنان در عرصه شور و مشورت تثبیت شده است که موبد در بیشتر مواقع با صفت رایزن به کار می رود، که در ذیل به مواردی اشاره می شود: نشــستـــند با رایــزن بخــردان به نزدیک نـری همه موبدان 3 984 چو موبد نگه کرد و آن مهره دید زشـــادی دل رایـزن بردمید4 912 شدند انجمن پیش او بخردان بزرگان فرزانه و رابزن موبدان5 به درگاه شد یزد گرد دبیر با رایزن موبد اردشیر 6 1087 نشستند یک هفته با رایزن شوند اندر آن موبدان انجمن 7 اهم مواردی که با موبدان مشورت می شود به شرح ذیل است: الف) انتصاب پادشاهان: موبدان در عزل و نصب پادشاهان، حضوری فعال و مستمر داشتند و در مجالس شوری که به این منظور برگزار می شده از آنان دعوت به عمل می آید که رأی و نظر خود را در این خصوص بیان کنند، این مشورت امکان داشت به دلایل زیر صورت گیرد: موبدان عموماً افراد مطلع و آگاهی بودند که مشورت با آنان، نتایج سودمند و مفیدی در پی داشت.
به قداست معنوی موبدان اعتقاد راسخ وجود داشت و مشورت با آنان در حکم تأیید الهی بود.
موبدان جناحی قوی و تأثیرگذار در جامعه بودند و بدون تأیید آنان، انتصاب پادشاهان از رسمیت خارج می شد.
با این مشورت، شاه از یک پشتوانه قوی مذهبی برخوردار می شد.
بنابر دلایل گفته شده، شاه خود را ملزم می کرد که در تعیین جانشینی با موبدان به مشورت بنشیند، اما این دعوت به معنی قبول صددرصد نظرات آنان نیست، در شاهنامه می خوانیم که نوشیروان برای تعیین جانشین از موبدان دعوت به مشورت می کند، در حالی که قبلاً، تصمیم خود را گرفته است.
به بوذر جمهر آن زمان، شاه گفت که رازی همی داشتم انـدر نهضـت زهفتاد، چون سـالیان درگذشــت سرو موی، مشکین چو کافور گشت چون من، بگـذرم زین سپنجی سرای جـــهان را باید یکــی کدخــدای سپاسم زنیدان که فرزنــد هست خــردمند، دانا و یــزدان پـرست وزایشان به هرمزد، یازان تـــرم به رأی و به هوشــش فرازان ترم کنون، موبـدان وردان را بخـــواه کـسی کو کند ســوی دانش نگاه بـخوانیـدش و آزمـایش کــنید هنــر بر هـــنر فـــزایش کنـید شدند اندر آن موبــدان انجمن زهر در پــژوهـــنده و رایــزن 13 او خود در سخنانش اذعان می دارد که به سلطنت هرمز تمایل دارد، بنابراین، توقعی که از موبدان دارد، بیشتر تأیید، بیشتر تأیید خواست اوست، نه گوش دادن به آراء و نظرات موبدان، هدف او از این مشورت، به دست آوردن موافقت موبدان و حمایت آنان از قباد است، تا او در آینده از این پشتوانه مذهبی محروم نماند.
اما موبـدان به عـنوان یک جناح قوی در مقابل خواست او مقاومت کرده و با سلطنت هرمزد مخالفت می کنند، هر چند که در آخر این خواست شاه است که تحقق می یابد.
چو کسری مرا و ترا پیش خواند بر تخــت شــاهــنشـهی برنشاند ابا مــوبد مـــوبدان پـرزمــهر چو ایزد گشسب آن مه خوب چهر بپرسید کین تخت شاهـنشـهی کــرا زیـبد وکیســت با فــرهـی به کهتر دهیم گر به مهتر پسر که باشـد به شــاهــی سـزاوارتر همه یکسر از جای برخاستیم زبان پاســخـش را بیــاراســتیم که این ترک زاده سزوار نیست به شاهی کس او را خریدار نیست 14 1162 اما در بسیاری از موارد، مشورت با موبدان جزء اصول مسلم و خدشه ناپذیر بود که گذر از آن، تصمیمات اتخاذ شده را بی ارزش و بی اعتبار می ساخت.
شاهان و امیران مجبور بودند که تحت هر شرایطی مشورت با این دوره را فرامش نکنند، حتی اگر در سرزمینی دور زندگی می کردند.
جشیف شاه، پادشاه طبرستان، به تنسر، هیربد هیربدان فارسی، نامه می نویسد و نظر او را در خصوص تعیین ولیعهد جویا می شد؛ و از پادشاه می خواهد که برای تعیین جانشین، تنها به قول و گفتار موبد بزرگ اعتماد کند و رأی و نظر او را ملاک موبدان حتی این قدرت را داشتند که در جلسات شور، در مقابل پادشاهی بایستد و از او بخواهند به نفع کس دیگری از قدرت کناره گیری کند.
پدر چـون زگشتـاسب آگــاه شـد بپیــچید و شــادیش کوتـاه شد زریر و هــمه بخــردان را بخـواند زگشتاسب چندی سخن ها براند بدیشان چنین گفت کاین شیرمرد سر تاجـدار انــدر آرد به گـرد چو بینید و این را چه درمان کنید نشاید که این بر دل آسان کنید چنین گفت مـوبد که ای نیک بخت گو ای به مردان بود تاج و تخت چو گشتاسب فرزند را کس نبود نه هرگز کس از نامداران شنود زهر سـو بباید فرســتاد کــس دلاور بــزرگان فــریـــاد رس گر او بازگـردد تو زفــتی مکن هــنر جوی و با آزجفتـی مکن به گشتاسب ده زین جهان کشوری بنـد بر سرش نامـدار افسـری 16 شاهنامه /225 اعتراضی که مردم به دستگاه حکومت داشتند، غالباً با روحانیون مذهبی در میان گذاشته می شد و با مشورت و نظر آنان، نسبت به تغییرات و دخل و تصرفات در سیستم حکومتی اقدام می شد.
چو از پارس لشـکر فـراوان ببرد چنین بود رأی بزرگـان و خود که از جنگ بگریخت بهرام شاه وزان آذر کــشیـدســـت راه نشــستند با رایــزن بخــــردان به نزدیک نرسی همه موبدان سوی موبـدان مـوبد آمد ســپاه به آگــاه بـودن زبهــرام شاه که بر ما همی رنـج پیـدا کــند چـرا هم زلشکـر نه گنج آمد 17 شاهنامه /984 شاه حتی اگر قصد خلع و طرد یکی از شاهزادگان را داشت، موبدان را در جریان تصمیمات خود قرار می داد، چرا که اگر تأیید و همراهی آنان را به همراه نداشت، بیم شورش و مقاومت منفی آنان را در پی داشت.
همانطور که گشتاسب هنگام دستگیری اسفندیار با آن که قبلاً تصمیم خود را گرفته است، با موبدان به مشورت می نشیند.
چو آگـاه شد شـاه که آمد پسر کلاه کــیان بــرنهــاده به ســـر مهان و کهان را همه خواند پیش همه زندواســتا به نزدیک خویش همه موبدان را به کرسی نشاند پس آن که خسرو تیغ زن ا بخواند شد خســروان گفت با موبدان بدان راد مـــردان و اســپهبــدان چه گویید گفتــا که آزاده اید به سختــی هـمه پرورش داده اید به گیتی کسی را که باشد پسر بدو شـــاد باشـد دل تــاجــــور زبهر یکی تاج و افـسر پســـر تن بــاب را دور خــواهــد زسـو چه گویید پیران که با این پسر چه نیــکو بود کار کــردن پـدر کزینانش گفتند کای شـهریار نباید خــود این هـرگز اندر شما پدر زنده و پور جـویای گــاه از این خــام تو نیـز کاری مخواه 18 موبدان حتی هنگام تصمیم گیری برای چگونگی برگزاری مراسم تاجگذاری و معرفی پادشاه جدید نیز، حضور داشتند.
چنین تا شـــب تـیره آمد فـراز تهمـتن هـمی کرد هرگونه ساز از آرایــش جامـه ی پــهلــوی همان تاج و هم باره ی خسروی چو شب تیره شد پهلوی پیــش بین برآراســت با شـاه ایران زمین به نزدیک زان آوریدش به شب به آمد شــدن هیـچ نگشاد لب نشستنـد یک هفتـه با رایـــزن شدند انــدر آن انـجمن موبدان بهشتم بیاراست پس تخت عاج برآویختند از هر عــاج تــاج 19 123 ب) عزل و نصب کاگزاران مشورت با موبدان محدود به عزل و نصب پادشاه و شاهزادگان نمی شد، بلکه انتخاب و گزینش سرداران و کارگزاران نیز با مشاورت آنان صورت می گرفت.
در تاریخ بلعمی آمده است که: «هرمز از دشمنان بپرداخت و به تدبیر ملک ایستاد و مهتران ملک را گرد کرد و موبد موبدان را گفت.
خدای تعالی کار ما را نیکویی کرد و همه دشمنان را از ما کردانید؛ این شا به شاه مانده است که به میان پادشاهی ما اندر آمده است؛ چه گویید و چه شاید کردن و که را به جنگ او فرستیم، همه گفتند بهرام چوبین شاید و اندر زمان هیچ کس شایسته تر از او نبود.» 20 تاریخ بلعمی 1075 در این میان، موبدان اگر نظر مساعدی به برخی از کارگزاران نداشتند، در نظرخواهی که از آنان به عمل می آمد؛ چو را بر علیه آن شخص دگرگون کرده او را خلع و یا از بین می بردند؛ همانطور که قباد پادشاه ساسانی با مشورت موبدان سوفزای و سردار خود را از بین برد.
چو یک هفته بگذشت هرگونه رأی همی راند با موبد از سوفــزای چنین گفت پس شـاه را رهـــنمون که یارند با او هــمه تیفسـون گر او اندر ایـــران بماند درســت زشاهی بباید ترا دست شست چه بشنید مهمــتر زموبد ســـخن به نوتاخت و بیزار شد از کهن بفرمـــود تاش بی جــــان کـنند برو بر دل و دیده بیجان کنند 21 1025 تعیین خط مشی حکومت حضور موبدان در عرصه سیاست چنان پررنگ بود که شاه ملزم بود، حتی در تعیین خط مشی حکومتی خود نیز با آنان به مشورت بنشیند.
چو شاپور بنشست بر تخت داد کـــلاه دلـــفروز بر سـر نهاد شدند انجمن پیـش او بخردان بزرگان فرزانه و رابزن موبدان چنین گفت کای نامدار انجمن بزرگــان پــردانـش و رایزن منم پاک فرزنــد شاه اردشـیر ســرانیده دانــش و یــادگیر همه گوش دارید به فرمان من مگـردید یکسـر زفرمـان من وزین هر چه گویم پژوهـش کنید وگر خام گویم نکوهش کنید 22 شاهنامه/893 ج) تعیین سیاست خارجی سیـاست خارجی حکومت ما نیز با اتکـا به آراء و نظـرات و مشـاورت کارگـزاران مذهبی تعیین می شد.
قیصر روم بعد از مشاورت با موبدان تصمیم به کمک به خسرو پرویز می گیرد: هم آنکه یکی نامه بنوشت زود برآن آفـرین آفـرین برفزود که با موبد یکدل و پـاک رأی زدیم از بد و نیک ناباک رأی زهرگونه ای داستـان ها زدیم بر آن رأی پیشینه باز آمدیم 23 1244 اگر پادشاهی مایل به برقراری روابط حسنه با دیگر ملل را داشت، حتماً با موبدان در این زمینه به مشورت می پرداخت و نظر آنان را پیرامون برقراری ارتباط، مصالح و مضرات آن در موقعیت های مختلف، مورد بررسی قرار می داد: خردمند خاقان بدان روزگار همی دوستی جست با شهریار بدان دوستی را همی راه جست همان از دو مبدان رأی جست 24 موبدان آن قدر بر امور اشراف داشتند که حتی نگارش نامه های سیاسی نیز، با مشاورت و نظر آنان صورت می گرفت.
به درگاه شد یزدگــر دبیـر ابا رایـزن مــوبد اردشیــر که شد شاه لشگر از بهر رزم شما کهتری را مسازید بزم 25 1087 د) مشورت با موبدان در مسائل رزمی قبل از شروع هر جنگ، نیاز به مجالس شوری بود که پیرامون مسائل مربوط به جنگ تمهیدات لازم اتخاذ شود.
در این مجالس در مورد چگونگی دفاع یا حمله، تهیه تدارکات لازم و جمع آوری قوا و نیرو و آماده سازی سپاه صحبت می شد؛ بنابراین طبیعی بود که موبدان به عنوان نمایندگان مذهبی، در این مجالس حضور داشته باشند.
افراد سپاه برای جنگ دوباره با ایران تشکیل جلسه داده، در این مجلس سخن موبدان مهر تأییدی بر همه تصمیم گیری ها بود: دل شاه ترکـان چـنان کـم شنود همیـشه به رنج از پـی آز بود از آن پس گه بگذشت از رزمشاه که رستم برو کرد گیتی سپاه بـه کــاخ اندر آمـد پـرآزار دل ابا کــاردانـان هــشــیار دل چو پیـران و گرســیوز رهنـمون قراخان و چون شیده گرسیون سزد گر کنون گرد این کشورم سراسـر فرسـتادگان گسـترم زترکان وز چین هـزاران هـزار کمـر بستــگان از در کــارزار بــیاریم برگــرد ایــران سـپاه بســازیم هر سـو یکی رزمگاه همه موبدان رأی هشیار خویش نهادند با گفت سـالار خـویش 26 469 حضور موبدان به عنوان مشاوران جنگی، در میادین رزم نیز احساس می شود.
به نظر می رسد، در صورت بروز جنگ، عده ای از موبدان مأموریت می یابند، به عنوان ناظر و مشاور همراه سپاه باشند تا فرماندهان تصمیمات جنگ را با رأی و نظر آنان اتخاذ کنند.
کنون سر بـسر تیزهش بخردان بخــوانید با مـوبــــدان وردان ببینید تا چـــاره کـار چیــست درین رزمگه مرد پیکار کیست همی رأی باید که گردد درست از آغاز کینـه نبایسـت جــست مگر زین بلا سوی کـشور شویم اگر چند پایتخــت لاغـر شویم 27 شاهنامه/398 ذ) مشورت با موبدان در امر ازدواج مورد دیگری که رأی و نظر موبدان اهمیت پیدا می کرد، ازدواج شاهزادگان بود.
البته این امر بیشتر در مورد ازدواج هایی که از لحاظ سیاسی حایز اهمیت بود، اتفاق می افتاد.
مثلاً در ازدواج زال با رودابه سام و منوچهرشاه با موبدان به مشورت می نشینند، زیرا ممکن بود این ازدواج برای مصلحت ملی مسئله ساز باشد.
«پس آگاهی آمد به شاه بزرگ زمهراب و دستان و سام سترگ سخن رفت هـر گونه با موبـدان به پیـش سـرافـراز شـاه مردان چنین گفت با بخـردان شـهریار که بر ما شود زیـن دژم روزگار چو از رخت مهراب و از پور سام برآید یکــی تـیغ تـیز از نـیام اگر تـاب گـیرد روی مــادرش زگفـته پـراکـنده گردد سرش کند شـهر ایران پرآشوب و رنج بدو بازگردد مگر و تاج و گنج مهد موبدان آفرین خـوانـدند ورا خـسرو پاک دین خواندند همان کن کما با خود درخورد دل اژدهـا را خـود بشـکـرد» 28 شاهنامه/80 کیکاوس نیز هنگام ازدواج با سودابه، دختر شاه هاماوران، با موبدان مشورت می کند، چرا که برای ازدواج با دختری از سرزمین دشمن، تأیید موبدان یک ضرورت به حساب می آمد.
«نگه کرد و کاووس خیره بماند به سودابه بر نام یـزدان بخواند یکی انجمن ساخـت با بخـردان زبیـدار دل پیـر ســر مــوبدان سزا دید سودابه را جفت خویش از او کام بست به آیین و کیش» 29