اگر سئوال شود که اسلام چیست؟
در پاسخ می توان گفت به محراب مسجد قرطبه در اسپانیا، صحن مسجد سلطان حسن در قاهره یا گنبد شاه در اصفهان اشاره کرد.
البته مشروط بر اینکه پرسش کننده قادر باشد پیام نهفته در این بناها را دریابد.
هنر سنتی اسلامی بیانگر معنویت و پیام باطنی اسلام بوسیله زبانی ازلی است که دقیقاً با همین ازلیت و تمایل پردازی بی واسطه اش مؤثرتر و بی دردسرتر از اغلب توصیفات،دین شناختی اسلام عمل می کند.
البته کسانی هستند که چنین وظیفه ای برای هنر اسلامی قائل نبوده، به سادگی شأن اسلامی آن را انکار می کنند و مدعی می شوند که چنین هنری، هرچقدر هم که زیبا، قابل فهم یا همآهنگ باشد درواقع با روح یا فرم دین اسلام چندان ارتباطی ندارد.
این گروه نه تنها شامل بسیاری از مورخان غربی هنر، بلکه گروه به مراتب فزون تری از مسلمانان امروزی است که خود رانوگرایا اصلاح طلب معرفی می کنند.
آثار هنر اسلامی به واسطه پیوند درونی آنها را معنویت اسلامی، به صدور برکت ادامه می دهد برکت فیض الهی است که در شریان های عالم هستی جریان دارد حتی یک مسلمان متجدد نیز وقتی برقالی سنتی می نشیند، به یک قطعه خوشنویسی می نگرد، یا به شعر تندیسک زبان مادری خود گوش می دهد، یا تلاوت قرآن را می شنود و در محوطه یکی از شاهکارهای اسلامی که از اقیانوس اطلس تا اقیانوس آرام گسترده است نماز میگزارد.
در عمق دل خود آرامش و نشاط، حتی نوعی دلگرمی و اطمینان روانی حس می کند، به نسبتی که زشتیهای جهان امروز در فضای سنتی اسلامی گسترش پیدا می کند.
آثار هنر اسلامی به واسطه پیوند درونی آنها را معنویت اسلامی، به صدور برکت ادامه می دهد برکت فیض الهی است که در شریان های عالم هستی جریان دارد حتی یک مسلمان متجدد نیز وقتی برقالی سنتی می نشیند، به یک قطعه خوشنویسی می نگرد، یا به شعر تندیسک زبان مادری خود گوش می دهد، یا تلاوت قرآن را می شنود و در محوطه یکی از شاهکارهای اسلامی که از اقیانوس اطلس تا اقیانوس آرام گسترده است نماز میگزارد.
در عمق دل خود آرامش و نشاط، حتی نوعی دلگرمی و اطمینان روانی حس می کند، به نسبتی که زشتیهای جهان امروز در فضای سنتی اسلامی گسترش پیدا می کند.
روح و ذهن مسلمان، سنتی در وهله اول از گرایش های مبتنی بر آیات قرآن و سپس از امثال و اشعار، ایماژ ها و فرم های بصری که عمیق ترین وجوه ارزشها و آداب اسلامی را منعکس می سازد ترکیب یافته است.
و این واقعیت به میزانی که اسلام سنتی زنده است همچنان تداوم دارد.
وقتی مسلمان سنتی سخن آغاز می کرد، اشعاری که همواره بر ارزش های اسلامی صحه می گذاشت بر زبانش جاری می شد، وقتی می نوشت، این کار را را خط خوش انجام می داد، او قدر قالی زیبایی را که اشکال و رنگهایش صورت خیالی بهشت در اسلام را تداعی می کرد می دانست، روح او اثر آرامش بخش صفای مسجد یا خانه سنتی را احساس می کرد و گوش او که با زیبایی آسمانی تلاوت قرآن آشنا بود، می توانست بین آن موسیقی که از کرانه دیگر هستی از لایه های متنزّل روان صادر می شوند، تفاوت بگذارد، تمدن و فرهنگی سرشار از ارزشهای معنوی اسلامی فرد مسلمان را دربرگرفته بود و به او کمک می کرد تا اسلامی زندگی کند.
هنر اسلامی هدف و وظیفه خود را در مقام حامی و پشتیبان وحی قرآنی برای دستیابی به غاتی که اسلام به واسطه آن الهام شده است، تحقق می بخشد، آن غایت تجلی خدای یگانه از خلال زیبایی محسور کننده آن فرمها، رنگ ها و اصوات است که به مثابه جلوه های خدا، ظاهراً صوری محدودند اما از درون به لاینتاهی گشوده می شوند، و محملی برای دستیابی به حقیقی هستند که هم جلال است و هم جمال.
هنر اسلامی تفکر اسلامی و گل و عالم آن رجوع به اسم« الله اکبر» دارد.
تجلی اعظم حق تعالی به اسم الله اکبر در تاریخ اسلام چونان آخرین دوره از ادوار دینی، خاتم و ناسخ همه ادوار و تاریخ های گذشته است با ظهور اسلام همه فرهنگ ها که به عصر ممسوخیت خویش رسیده اند و به صورت مانع و رادع و حجاب تفکر حقیقی دینی درآمده اند، نسخ می شوند.
هنرمند، در چنین تفکری در مقام انسانی است که به صورت و دیدار و حقیقت اشیاء در ورای عوارض و ظواهر می پردازد.
او صنعتگری است که هم عاید است و هم زایر.
از اینجا صورت خیالی هنر اسلامی متکفّل محاکات و ابداع نور جمال ازلی حق تعالی است؛ نوری که جهان در آن آشکار می شود و حسن و جمال او را چون آئینه جلوه می دهد، در حقیقت بود این جهانی، رجوع به آن حسن و جمال علوی دارد و عالم فوقانی در حدّ ذات خویش نمودی و خیالی بیش نیست.
به هر تقدیر بر جلوه گاه حقیقت در هنر همچون تفکر اسلامی عالم غیب و حق است، بعبارت دیگر، حقیقت از عالم غیب برای هنرمند متجلّی است و همین جهت، هنر اسلامی را عاری از خاصیت مادی طبیعت می کند.
او در نقوش قالی، کاشی، تذهیب، و حتی نقاشی که به نحوی مانع حضور و قرب به جهت جاذبه خاص است، نمایش عالم ملکوت و مثال را که عاری از خصوصیات زمان و مکان و فضای طبیعی است می بیند.
درا ین نمایش کوششی برای تجسم بُعد سوّم پرسپکتیو دید انسانی نیست.
تکرار مضامین و صورت های همان رفتن به اصل است .
هنرمند در این مضامین از الگویی ازلی نه از صور محسوس بهره می جوید، بنحوی که گویا صور خیالی او به صور مثالی عالم ملکوت می پیوندد.
نکته اساسی، در هنر اسلامی که می باید بدان توجّه کرد عبارت است از توحید.
اولن آثار این تلّقی تفکر تنزیهی و توجه عمیق به مراتب تجلّیات است که آنرا از دیگر هنرهای دینی متمایز می سازد.
زیرا هنرمند مسلمان از کثرات می گذرد تا به و حدت نایل آید.
انتخاب نقوش و هندسی و اسلیمی و خطایی و کمترین استفاده از نقوش انسانی و حدت این نقوش در یک نقطه، تأکیدی بر این اساس است.
ندیم و مطرب و ساقی همه اوست خیال آب و گل در ره بهانه طرح های هندسی که به نحو بارزی وحدت در کثرت و کثرت در وحدت را نمایش میدهد، و همراه با نقوش اسلیمی که نقش ظاهری گیاهی را دارند آنقدر از طبیعت دور می شوند که ثبات را در تغییر نشان می دهند و فضای معنوی خاصی را ابداع می نمایند که رجوع به عالم توحید دارد.
این نقوش و طرح ها که فاقد تعیّنات نازل ذی جان هستند آدمی را به واسطه صورت تنزیهی به فقر ذاتی خویش آشنا می کند.
تفکر توحیدی چون دیگر تفکرهای دینی و اساطیری در معماری مساجد تجلّی نام و تمام پیدا می کند.
معماری مساجد و تزئینات آن در گنبد و مناره ها، موزائیک ها، و کتبیه ها و نقوش مقرنس کاری فضایی را ابداع می کند که آدمی را به روحانیت فضایی ملکوتی پیوند میدهد و تا آنجا که ممکن است« اسقاط اضافات» و« افنای تعینّات و تعلّقات»در وجود او حاصل کند؛ نشانی داده اند اهل خرابات که التوحید اسقاط الاضافات فی الواقع مسلمین که به جهت محدودیت در تصویر نقوش انسانی وحیوانی نمی توانند تلّقی توحیدی و نگاهی را که بر اساس آن جهان، همه تجلّی گاه و آینه گردان حق تعالی است، در قالب توده های مادی و سنگ و فلز بریزند- که حالتی کاملاً تشبیهی دارد- با تجدید فضا و ایجاد یا تزئیناتی شامل نقش و نگار و رنگ آمیزی های تند و با ترسیمات اسلیمی این جنبه را جبران می نمایند و بنحوی نقش و نگارهای عرشی را در وصرت تنزیهی ابداع می کنند.
معماران دوره اسلامی سعی می کنند تا همه اجزاء بنا را به صورت مظاهری از آیه های حق تعالی ابداع کنند، خصوصاً در ایران که این امر در دوره اسلامی به حد اعلای خویش می رسد.
در اینجا در نقشه ساختمانی و نحوه آجرچینی و نقوشی که به صورت کاشی کاری و گچبری و آینه کاری و ......
کار شده است، توحید و مراتب تقّرب به حق را به نمایش می گذارد و بنا را چون مجموعه ای متحّد و ظرفی مطابق با تفکر تنزیهی دینی جلوه گر می سازد.
حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد این همه نقش در آیینه اوهام افتاد این همه عکس می و نقش و نگارین که نمود یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد قدر مسلّم این استکه هنر اسلامی جلوه حسن و جمال الهی است و حقیقتی است که در این هنر متحقّق شده و رجوع به ظهور و تجلّی حق تعالی به اسم جمال دارد.
هنر اسلامی با نفی شمایلهای مقدّس و نفی تجسم الهی در وجود آدمی و منبع تقلید از فعل صانع با نقاشی و پیکرتراشی، حالتی خاص پیدا کرده است که فاقد فضای طبیعی سه بُعدی، یعنی پرسپکتیو حسّی، و همچنین فاقد سایه روشن و چهره های طبیعی است، این هنرها هیچگاه مظهر، تامّ و تمام هنرهای اسلامی و جواز هنرهای تجسّمی مقدس نبوده و بالنتیجه هنرهای اسلامی به سمبلیسم و زیبایی سمبلیک گرایش پیدا کرده است.
و آنچه که موجب این امر شد همان تفکر تنزیهی- تشبیهی ( جمال تشبیعی با توجه به باطن جلال تنزیهی) اسلامی است که هنر تنزیهی- تشبیهی – اسلامی را به دنبال داشته است.
اما سرانجام هنر اسلامی نیز چون هنر مسیحی از سادگی نخستین به پیچیدگی گرایش می یابد و بتدریج، همانطوری که اشاره کردیم، حکمت معنوی خویش را که باطن آن است از دست می دهد و به تقلیدی صرف تبدیل می شود؛ تقلیدی که در هنر اسلامی به دلیل فقدان الگوی مستقیم از قرآن( چنان که هنر مسیحی به تصویر وقایع عهدین پرداخته و یا همانطوری که هنر ودایی و بودایی در معماری و پیکرتراشی هندی تجلّی پیدا کرده است) به اوج خود می رسد.
هنر اسلامی که مسخ شده است، بتدریج فرو می پاشد و جایش را به هنری بی ریشه می دهد که فاقد هرگونه تفکر اصیل دینی است.
در این مرتبه هنرمند مسلمان غربزده که هیچ تجربه ای ذیل تفکر تکنیکی و محاسبه گرانه و هنر آن ندارد، میان زمین و آسمان در خیالات و اوهام خویش به محاکات از محاکات های اصیل( محاکات ناشی از تجربه معنوی جدید ) می پردازد و گاه به هنر انضمامی کلاسیک و رومانتیک و گاه به هنر انتزاعی وهمی مدرن گرایش پیدا می کند و عجیب آنکه در این تجربیات ممسوخ، هنر وهمی خویش را که به تفکر صِرف و نقش و نگار غربی( بدون حضور و درک معنی آن) مبتنی است، روحانی و دینی می خواند.
تاریخچه مختصری از هنر در سرزمین های اسلامی و تزئینات در آن: خاصیت منحصر به فرد دین اسلام- و همچنین عاملی که موجب عالمگیری آن شد- آمیزشی است که از عناصر قومی وجهانی در آن بکار رفته است.
اسلام نیز چون مسیحیت آغوش خود را به سوی همگان بازکرد و برا بری و برادری عموم مؤمنان را از هر نژاد و ملیتی که بودند در پیشگاه خداوندگار به تأیید رساند.
با این حال مانند یهودیت دینی ملی بود که منشاء آن در عربستان بود.
در عالم هنر، میراث عرب عبارت بود از شیوه مخلوط فرانسه و آلمان و بلژیک.
در این احوال اسلام تمدن نوینی بوجود آورده بود که از سمت مغرب تا اسپانیا و از مشرق تا رودخانه سندگسترش می یافت، و این تمدنی بود که به مراتب سریعتر از تمدن قرون وسطای اروپای غربی به اوج ترقی خود رسید.
شهر بغداد واقع در کنار رودخانه دجله و پایتخت هارون الرشید، خلیفه بزرگ اسلام( معاصر شارلمانی) به رقابت باشکوه و تجمل دربار بیزانس برخاست.
هنر و دانش و استادکاری مسلمانان، از نقوش پیچ وخم دار و اختراع کاغذ و ارقام عربی گرفته تا فلسفه یونان توسط تألیفات و تراجم دانشمندان عرب در اروپای قرون وسطی نفوذی عمیق و دامنه دار یافت.( زبان ما مغرب زمینیها هنوز حاوی لغاتی چون علم« جبر» و « الکل» است که دین ما را به تمدن اسلامی آشکار می سازد.) پس روا آن است که قبل از عطف توجه به سوی هنر قرون وسطایی اروپای غربی نخست موضوع مهم تحول هنر اسلامی را مورد بحث قرار دهیم.
صدر مسیحیت و بیزانسی همراه با انعکاساتی از صورتهای جبری، هلنی- رومی و نیز مجموعه سنتهای هنری ایران( ص 63) عربستان پیش از اسلام از این بابت جز خط عربی که ذاتاً آماده پذیرفتن انواع زینت کاریهایی بود که از قرن سوم تا نهم ه.ق بر آن وارد آمد چیزی در جنته نداشت.
تا مدت 50 سال پس از مرگ پیغمبر، مسلمانان د رمحلهای مختلفی چون کلیساهایی که به تصرف درآورده، و برای نیایش خویش آماده کرده بودند و یا در تالارهای ستوندار، و یا حتی در قطعه زمین هایی چهارگوش یا خندق یا پرچیهی به دورشان، نماز می گذاردند.
تنها عنصر مشترک اینگونه مساجد موقتی و سردستی نشانه گذاری هایی جهت قبله بود.
بیشتر این نخستین معماری های اسلامی در کشاکش ایام تغییر ماهیت یافته و صورت اصلی خود را از دست داده است.
چنانکه از نقشه کلی و تزئینات آنها برمی آید سازندگانشان استادکاران مصری و شامی و ایرانی و حتی بیزانسی بوده اند، و عادت بر آن می داشتند که شیوه های محلی خود را در ساختن آن مساجد بکار برند.
بدین ترتیب مسجد بزرگ دمشق که میان سال های 706 و 715 ( 87 تا 96 ه.ق) در داخل محوطه پرستشگاهی رومی ساخته شده بود و دارای دیوار هایی بود پوشیده از موزائیک کاری شیشه ای به شیوه خاص بیزانسی، اجزای باقیمانده مانند قسمتی که در تصویر 292 از نظر می گذرد کلاً مشتمل است بر مناظر طبیعی با نمای، ساختمان هایی که درون حاشیه های پر از زینتکاری و بر زمینه ای به رنگ طلایی قاب بندی شده است.
خلیفه الولید که مسجد دمشق را برپا ساخت مسلماً این نقوش هلنی- و رومی را که به کلی عاری از معانی رمزی و مضامین روایتی موزائیک کاری های مسیحی که حاوی اشارات و روایات کتاب مقدس بود ترجیح داد.
جذابیت هنری موزاییک کاری های فوق برغم خاصیت باستانی خود حاوی پیام خاصی متعلق به همان دوران اند؛ توضیح اینکه بسیاری از مناظر معماری که در آن زمان موزاییک کاری شده اند، و اکثراً دورنمای عمده ترین شهرهای اسلامی را مصور ساخته اند، بر خلاف موزاییک کاری های مشابه بیزانسی عاری از هرگونه دیوارهای دفاعی به گرد شهرند؛ و همین امر حاکی از برقراری صلحی جهانی و فرارسیدن عصری طلایی است که با ظهور اسلام، و زمامداری سلسله بنی امیه به حصول پیوسته بود.
بنای کاخ بیابانی با عظمت« مَشَتّی» یا سرای زمستانی( اکنون واقع در خاک اردن) طی سالهای دراز مورد بحث بوده است، زیرا شیوه تزئینات نمای بیرونی آن( تصویر 293) با انواع گوناگونی از منابع هنری پیش از اسلام مرتبط می گردد.
کنده کاری- های توری شکل و سجیه عموی نقش و نگارهای گیاهی به شدت آور زینت کاری های معماری بیزانسی است.
از طرف دیگر طرح بندی ساسانی خطوط کوفی و نقش های گل سرخ نما که سراسر عرض نما را بطور یکنواخت فرا گرفته است انعکاسی است از تمایل به سوی نقش و نگارهای انتزاعی که خود سجیه اصلی، هنر مسلمانان بود.
مسجد شهرکوردُووا( قرطبه) در اسپانیا که ساختمانش به سال 786 ب.م ( 170 ق.م) آغاز شد با آنکه پس از تصرف مجدد شهر کوردووا به توسط اسپانیائیها در سال 1236ب.م() 634ق.م) به صورت کلیسایی مسیحی مورد استفاده قرار گرفت، باز سجیه اسلامی خود را تا به امروز محفوظ نگاه داشته است.
چون وارد مسجد قرطبه شویم گویی خویشتن را در برابر جنگلی بی انتها از ستونها می یابیم که در آن تنها مسیر جناح های ساختمانی ما را به سوی قبله هدایت می کند.
در اصل شبستان با سقفی چوبین پوشیده شده بود( اکنون طاق های قوسی جای آن را گرفته است) و برردیف طاقی های مضاعف با طرحی دل انگیز استوار گردیده بود ( تصویر 297).
هلال های زیرین به شکل نعل اسبی است، و این شکل بود که گاهی در بناهای متعلق به دوران قبل از اسلام خاور نزدیک نیز بکار می رفت، لیکن معماری اسلامی آن را منحصر بخود ساخت.
این هلال ها بر بالای ستونهایی باریک و کوتاه – نظیر آنچه در شیوه های معماری رومی و صدر مسیحیت از نظرمان گذشت – قرار گرفته است.
اما ستونها همچنین پایه های سنگی دیگر ی را بر فرق خود حمل می کنند که بر بالایشان ردیف دومینی از هلالها استوار گردیده است، آیا معماری که مسئول ساختن این مسجد بوده است و ظاهراً می بایست در حداکثر سرعت بنا را به پایان رساند – دستور داشته آن ستونهای کوتاه را که از ساختمان ویران شده دیگری بدست آمده و در اختیارش گذارده شده بود، به نحوی در بنای مسجد بکار برد، و ناچار چنین تدبیری اندیشیده بوده است؛ در این صورت باید گفت وی در انجام مأموریت خود موفقیت کامل یافته و به بهترین وجهی از مصالح موجود استفاده کرده است، زیرا نتیجه کارش خاصیتی به مراتب سبکتر و هوادارتر از آنچه با ترکیب یک ردیف هلال و ستونهای حایل آن حاصل می شد، بوجود آورده است.
حتی در نمازخانه کاپیلادِویلیا- ویسیوسا سطوح بریده و حفره ها مانع آن می شود که دیوارها و طاق های قوسی چون سطحی مستوی و مداوم در نظر آید، و به عبارت دیگر فضای داخلی چون قفسی است با روزنه هایی گشاده به سوی خارج که در عین محدودیت و جذابی باز با محیط مجاورش پیوستگی دارد.
این شیوه خاص بربرهای مسلمان( با شیوه ناحیه شمال افریقا و اسپانیا) در ساختمان کاخ الحمرای شهر گرانادا( غرناطبه) یعنی آخرین پایگاه نظامی مسلمانان در شبه جزیره ایبری تا اواخر قرون وسطا- به کمال ظرافت خود رسید.
پر زینت ترین قسمت این بنا یعنی« حیاط شیران » و اتاقهای واقع بر گرد آن در سالهای 1354- 1391 ب.(756-793 ه.ق) ساخته شد.( تصویر 299).
حالا دیگر ستونها به باریکی ساقه های گل درآمده اند و هلال هایی پایه دار یا به شکل مختلط و غیرمتعارفی را بر فرق خود حمل می کنند، در حالیکه هر هلال مختلط در دیواره های کار گذاشته شده که چون پارچه ای زربفت از تاروپودی نقش آفرین بوجود آمده است.
در سطوح داخلی همه جا همان شبکه توری شکل از خطوط تزئینی پر پیچ وخم برروی کاشی ها یا بوسیله گچبری رنگی با ظرافت تمام اجرا گردیده است( تصویر 300).
مجموعه این نقش و نگار های درهم و بی انتها شامل حاشیه های نوشته شده، با نظم و تفاوتی موزون به هم ترکیب یافته است.
از قرن دهم ب.م( چهارم ق.م) به بعد ترکمان به سوی خاور نزدیک پیشروی کردند و قسمت اعظم خاک ایران به اضافه بخش هایی از بین النهرین و سوریه و ارض مقدس را به تصرف درآوردند و دین اسلام را پذیرفتند.
در این دوران کشور ایران بار دیگر همچون مهد نیرویی هنرآفرین در عالم اسلام درخشیدن گرفت.
ایران در عالم معماری نخست از همان شیوه مسجدسازی با ستون که در دنیای عرب معمول بود( تصویر 297) پیروی کرد، لیکن بزودی پایه های آجری را جانشین ستون های سنگی ساخت و طاق های قوسی گوناگونی ابداع کرد که آنها نیز با آجر بسته می شدند.
بنابراین آجر کلاً جانشین مخلوط ساروج و قلوه سنگ گردیده لیکن این هر دو ماده ساختمانی، یعنی سنگ و آجر ناچار نیازمند لایه روپوشی بودند که در تحول معماری می بایست زمینه تزئینات بعدی قرار گیرد.
در مرحله نخست باید تا حدود سال 1000 ب.م( حدود 390ه.ق) گچ اندود و گچبری بدین منظور رواج عمومی یافت و بعدها نیز گهگاه بکار رفت.
استادان ایرانی بیشتر با گچبری نقش برگ های رُز و خوشه های انگور سطح رویه را تزئین می کردند، و این نقشی بود که با گذشت زمان متدرجاً خاصیت طرح انگیزی بیشتری بخود گرفت.
در این شیوه گچبرب انگاره های گیاهی معمولاً در میان حاشیه هایی مزین به نقوش هندسی یا به شکل کلاف هایی گیس باف قرار داده می شد و با حاشیه های دیگری از کتیبه ها ترکیب می یافت.
خط نگاری به صورتی زاویه دار اجرا می شد که به خط کوفی، یا منسوب به شهر کوفه در خاک عراق معروف گردید و رفته رفته د رمیان انواع زینتکاری های سطح دیوار مقام عنصری اصلی یافت؛ و حتی با گذشت زمان جنبه تزئینی آن فرونی گرفت و انتهای بالاییی هر یک از حروف به صورت گُل و بوته هایی پر پیچ وتاب درآمد.
نخستین بنای کاملاً اصیلی که توسط معماران ایرانی در اواسط قرن دهم ب.م( اوایل قرن چهارم ه.ق) برپا شد آرامگاه شاه اسمعیل سامانی در بخاراست، که بعداً سرمشق دیگر آرامگاههای باشکوه قرار گرفت.( تصویر بالا).
در آرامگاه شاه اسمعیل که بنایی است چهارگوش با گنبدی بزرگ بر روی آن، آجر یا استادی هر چه تمامتر در داخل و خارج آن برای ایجاد انگاره های گوناگون بر سطح دیوار و احداث حواشی انواع قاب بندی ها بکار رفته است.
حتی در ساختن لچکها یا لوزیهای نامنظم و خمیده چهارگوشه قاعده گنبد از آجر استفاده شده است؛ و این لچکها به طرزی متفاوت با طاسچه های معمول در معماری بیزانسی( تصویر 276) چهارضلعی قاعده گنبد را تبدیل به هشت ضلعی می کنند و در نتیجه طاق بندی گنبد را میسر می سازند.
اصول معماری چهار ایوانی نخستین بار در اوایل قرن ششم ه.ق ( دوازدهم ب.م) در بنای مسجد بکار رفت، و از قدیمی ترین نمونه تاریخ آن مسجد زواره در مرکز ایران است که از حدود سال 530 ه.ق(1145 ب.م) برجای مانده است.
در این مسجد نیز مانند موارد دیگر ایوان نسبتاً کم عمق جلوی نمازخانه با گنبدی بزرگ که فضای وسیع نمازخانه و قسمت محراب را می پوشاند، ترکیب می یافت.
این وضع اهمیتی خاص به مقدسترین محل مسجد، می بخشید، و همانجا بود که پیشوای نماز جماعت، و حاکم یا نماینده وی در مواقع رسمی مقام می گرفتند.
آنچه که از لحاظ هنری با زیباپرستی جذابیتی خاص بر این ساختمانها می بخشید – خصوصاً در آن هنگام که طرح اصلی آنها به مرحله کمال خود رسید – تزئینات آنها بود.
این زینتکاری از قرن چهارم ق.م با نحوه های مختلف جفتکاری آجرها که خود انگاره هایی گوناگون بر جدار جذابیتی بنا احداث می کرد.
آغاز گردید؛ و سپس نقر و حکاکی نقوش بر سطح باریک ملاط واقع در میان قسمت های آجرکاری شده چون تزئینی الحاقی بر آن افزوده شد.
گرچه در ابتدا این نوع زینتکاری براساس همآهنگی یا سازش فنی با استخوان بندی اصلی بنا ادراک شده بود، لیکن به زودی چنان رویش و تفصیل یافت که رابطه خود را با بدنه اصلی و برهای بنا از دست داد.
در نتیجه واحدهای تزئینی که رفته رفته در قالب های کوچکتری محدود و مجزا می گردید صرفاً به صورت نقش و نگاری سطحی و مستقل زینت بخش پوسته خارجی بنا گردید، بی آنکه از لحاظ فن معماری رابطه و سازشی با استخوان بندی درونی آن داشته باشد.
در اواخر قرن پنجم ه.ق زینتکاری روی گچ یا هنر گچبری متداول شد که گاهی همانگونه انگاره های حاصل از آجرکاری تزئینی را تکرار می کرد، و در مواردی دیگر نقوش گیاهی و اسلیمهایی بوجود می آورد که هیچگونه رابطه ای با شکل های ساختمانی واقع در زیرشان نداشتند.
اسلوب زینتکاری سومینی که از حدود سال 49ه.ق(1100 ب.م) و یا مقیاسی بسیار کوچک متداول گردید در اصل آفریده نبوغ قوم ایرانی در دوره سلجوقی بود.
عبارت بود از بریدن قطعات کوچک از کاشی های لعابی براق به اشکال مختلف و الحاق آنها به یکدیگر برای ایجاد نقوش و انگاره های خاص- یعنی همان هنری که به نام کاشی معرق یا موزاییک کاری خوانده شده است- در ابتدا فقط نقاط اصلی ترکیب های تزئینی بزرگتر که از گل پخته و گچ بوجود می آمد، کاشیکاری معرق می شد؛ لیکن در نیمه دوم قرن ششم ه.ق( اواخر قرن دوازدهم ب.م) این واحدهای تزئینی عرض و طول بیشتری بخود گرفتند و بارزتر و چشمگیر تر شدند و نیز کاشیهایی با رنگهای نوظهور سورمه ای و سفید و سیاه، و حتی گاهی ارغوانی و زرد، بر کاشی های فیروزه ای و لاجوردی که در آغاز تکوین آن هنر بکار می رفت، افزوده شد.
از اوایل قرن یازدهم ه.ق( حدود سال 1600 ب.م) که به بعد استادان فن همچننی نقوش پر تفضیل را که از ترکیب عناصری مختلف چون انگاره های هندسی و گُل و بوته ای و کتیبه نگاری بوجود آمده بود، برروی کاشیهایی که رنگ های گوناگون سطحشان با هم در کوره هایی با حرارت متوسط پخته می شد، تقلید کردند.
این روش کاشی سازی نوین گرچه زحمت و خرج معرق کاری را به مراتب کمتر می ساخت، و درواقع به منزله راه میان بری بود برای حصول به همان مجموعه های تزئینی که می بایست با ترکیب قطعات بیشمار مجموعه های تزئینی که می بایست با ترکیب قعطعات بیشمار کاشی در مدتی دراز بوجود آید، لیکن همچنین نشانه ای بود از انحطاط صنعت کاشی سازی، زیرا این کاشی های چند رنگ فاقد تابش و جلای کاشی هایی بودند که فقط با یک رنگ در کوره پخته می شد و در معرق کاری مورد استفاده قرار می گرفت.
علاوه بر این رواج رنگ لعابی زرد زننده ای در قرن یازدهم ه.ق( هفدهم ب.م) و چندی بعدتر استعمال رنگ گل سرخی در قرن سیزدهم، همآهنگی کلی کاشیکاری پیشین ایران را بر هم ریخت.
از حدود سال 390 ه.ق تا آخر قرن نهم نوع سومینی از ساختمان اسلامی دوشادوش مسجد و مدرسه رواج کلی یافت، و در آن عبارت بود از بقعه یا آرامگاه با شکوه، یعنی بنایی گرد یا چهارگوش یا چندضلعی، منظم( معمولاً هشت گوش) و یا چون برخی به شکل ستاره که با گنبد یا هرم یا مخروطی مسقف می گردید.
و در میان آنها که با گچبری غنی تزئین یافته اند از همه آراسته تر یکی بقعه پیر بکران در نزدیکی اصفهان( 703 -712 ه.ق) و دیگر صومعه بایزید بسطامی( قرن هشتم ه.ق) در شهر بسطام است.
دیدگاه اسلام به هنرهایی همچون پیکرتراشی و نقاشی: قرآن صریحاً پیکرسازی را از صنایع شیطان معرفی کرده است، و حال آنکه از نقاشی و شبیه سازی بطورکلی ذکری به میان نیاورده است.
باید گفت برخورد حضرت محمد(ص) با موضوع نقاشی به نظر مبهم می آید.
یکی از روایات موثق عربی حاوی نقاشی های دیواری با مضامین دینی( ظاهراً از کتاب مقدس؛) بود و پیغمبر اسلام فرمان داد همه آنها را نابود سازنه بجز تصویر مریم و مسیح کودک، که آن را با دستان خویش محفوظ نگاه داشت.
این روایت و نیز فقدان هر گونه بحثی از آن موضوع در علوم دینی صدر اسلام دلیل بر آن تواند بود که نقاشی تمثال های دینی در نظر حضرت محمد(ص)و جانشینان بلافصلش مشکلی به میان نمی آورده و بر این اساس تحریم نشده بوده است.
از آنجا که در میان اعراب سنت نقاشی وجود نداشت، نقاشی دینی اسلامی تنها می توانست از طریق اقتباس و وامگیری از منابع بیگانه تکوین یابد، وقوع چنین تحولی طبعاً بدون پشتیبانی و تشویق اولیای امور امکان پذیر نمی بود.
البته هرگونه پیکرسازی مطرود شمرده می شد لیکن با این حال باز در پاره ای موارد با آثاری از آن هنر مواجه می گردیم، و مانند آنچه در ایران از دوره های سلجوقی و مغولی بر جا مانده است، و اما نقاشی در عالم اسلامی با سنتی مستمر به حیات خود ادامه خواهد داد.
منظره سازی عالم اسلامی به هر دو شیوه بیزانسی و هلنی توانست بی ممانعتی به درون مساجد راه یابد( تصویر 292) و جانوران بیزانسی و ساسانی در میان نقوش، نیم برجسته نمای کاخ مشتی به تک و دو درآمدند( تصویر 293).
تنها از اواخر قرن دوم ه.ق به بعد است که در نوشته های دینی مسلمانان سخن از تحریم قطعی شبیه سازی به میان می آید، آن هم شاید در زیر تأثیر اندیشه یهودیان متنفذی که تازه به دین اسلام درآمده بودند.
بدین ترتیب از لحاظ اصول نظری، شبیه سازی از روی هیکل آدمیان و جانوران در قانون اسلام ممنوع شد.
اما در عمل این تحریم صرفاً در مورد شبیه سازی در مقیاس بزرگ بمنظور نمایش عمومی و یا مصورساختن متون دینی تنفیذ گردید.
ظاهراً عقیده رایج بخصوص در دربار خلفای تجمل پرست و برخی از امرای مسلمان، این بوده است که تصویر موجودات زنده اگر ایجاد سایه نکند و یا به اندازه کوچک ساخته شود و یا در تزئین اشیاء مورد نیاز روزانه چون قالب ها و پارچه ها و سفالینه ها بکار رود، منبع ندارد، در نتیجه تصاویر آنان و جانوران در هنر اسلامی به نحوی به حیات خود ادامه داد، اما متدرجاً بصورت نقوش تزئینی درآمد،و ارزش و اهمیتی برابر با طرح های هندسی و گل و بوته ای یافت.
حتی با نقش پردازی شدید با واردآوردن تغییرات و انحرافات زینت آفرین در شکل اصلی ممکن بود پیکره ای بوجود آورد که لطمه ای بر قانون تحریم تمثال سازی وارد نسازد.
نمونه ای از این نوع دگرگونسازی اشیاء سه بُعدی در هنر اسلامی کندرسوز مفرغینی به شکل جانور است که در نیمه دوم قرن ششم ه.ق در خراسان ساخته شده است، ودر تصویر 307 از نظرمان می گذرد.
البته این تندیس از خود سایه میاندازد، آنهم سایه ای بزرگ، زیرا که نزدیک یک متر بلندی دارد؛ و در حقیقت باید گفت یکی از درشت جثه ترین پیکره های یکپارچه و مستقلی است که در سراسر هنر اسلامی بوجود آمده است.
اما اگراثر فوق را فقط پیکره جانوری بخوانیم حق مطلب را ادا نکردهو خاصیت اصلی آن را به وصف در نیاورده ایم، چرا که تندیس مورد بحث در مرحله نخست نوعی ظرف سوراخ داری برای سوزاندن کندر است، نه تنها شکل ظاهریش به جانوری می ماند که باید گفت شباهتی فرعی و اتفاقی است.
در حقیقت ما نمیدانیم این چه نوع جانوری است، و اصولاً اندام آن چنان خاصیت انتزاعی و تزئینی یافته است که اگر فقط جزئی از آن پیکره به دستمان می افتاد محتملاً نمی توانستیم هیچگونه شباهتی میان آن با یکی از موجودات زنده پیدا کنیم.
لیکن باید افزود پیکره موجود بحث هنگامی واقعاً به صورت جانوری زنده در می آید که بمنظور اجرای وظیفه اختصاصیش بکار کشیده شود، یعنی پر از کندرسوزاندن گردد و آتش و دود از روزنه هایض بیرون زند و چون مخلوقی هراس انگیز تماشاگر ساده دل را مرعوب هیبت افسانه ای خود سازد.
آن شاهزاده سلجوقی که چنین پیکره ای را در تصاحب خویش می داشته است یقیناً از کارآیی چینن غول نگهبانی که نوعی ابلیس صفت و نیمی نشاط انگیز می نمود لذت می برده است، بخصوص که هر گاه خود قصد می کرده می توانسته است به کالبد آن« زندگی بخشد».
پس از آنکه اسلوب های هنری اقوام دوره گرد – چون قالیبافی و فلزکاری و چرمسازی- با فهرست ویع صورت های هنری و مصالح گردآورده شده به توسط استادکاران مصر و خاور نزدیک سراسر دنیای یونانی و – رومی درآمیخته گرددد، هنرهای تزئینی در تمدن اسلامی به چنان اوجی از تجمل و شکوه رسید که نظیر آن در هیچ زمانی، نه قبل و نه بعد، دیده نشده است.
سرنوشت نقاشی در دنیای اسلام از قرن دوم تا قرن هفتم ه.ق تقریباً بکلی بر ما نامعلو است آثار باقیمانده از این پانصد سالی که پس از موزائیک کاریهای مسجد دمشق سپری شد به اندازه ای اندک است که پژوهنده گمان می برد در آن دوران زیر سلطه دین اسلام بساط هر نوع هنر تصویری یکسره از میان برچیده شده بوده است اگرنه چنین بود که منابع ادبی خلاف آن را ثابت می کند.
اما باز چنانکه از همان منابع برمی آید سنت نقاشی توسط مسلمانان پایدار نماند، بلکه هنرمندان پیرو ادیان دیگر بودند که آن را زنده و برقرار نگاه داشتند.
هنر تذهیب وخط در اسلام: