صفویان تبریز اول « ایران از سال ( 850 ه.ق) سال مرگ شاهرخ تیموری، عملا به دو بخش مهم شرقی و غربی تقسیم شد .
در بخش شرقی بازماندگان تیمور، به خصوص از سال (875 ه.ق) به بعد سلطان حسین بایقرا (حک 911 -875 ه) حکومت می راند و بخش غربی آن نیز به دست ترکمنان (قراقویونلوها و آق قویونلو) اداره می شد.
هرات و تبریز دو تختگاه مطرح شرق و غرب ایران بود.
در زمانی که ترکمنان و تیموریان از سال (875 ه.ق) به بعد با مسالمت می زیستند دیگر شرق و غرب ایران هم به استحکام و تثبیت اساس قدرت خود پرداختند.[1]» « پس از مرگ یعغوب بیگ در سال 895 ه.ق (1490م) آشفتگی و منازعات چندی بر سر جانشینی او بر پا شد که برای مدتی خطری عظیم تر از ماشین جنگی عثمانی در غرب آناتولی پدید آورد.
اشتیاق همگان برای رهائی از اوضاع نابسامان و آشفته صحنه را برای ورود یک منجی آماده کرد» در گیلان نوه نوجوان اوزون حسن آق قویونلو، اسماعیل، نیروهای قزلباش (در لغت به معنی کلاه قرمزها) را به گرد خود جمع آورده بود، تا انتقام خون پدر را که بدست نیروهای شیروانشاه آق قویونلو کشته شده بود، بازپس ستاند.
او که از شاهزادگان شیعه مذهب منطقه گیلان بود، خود را منسوب به شیخ صفی الدین اردبیلی بنیانگذار فرقه صوفیان اردبیلی می دانست که تا اواسط قرن نهم هجری از ثروت و قدرت فراوانی برخوردار بودند.
بنابراین از همان اول، حمایت فرقه شیخ (صفی)، (صفویان) رابا خود به همراه داشت.[2] » صفویان تا سال (930 ه .ق) (1524 م) یعنی سال وفات شاه اسماعیل، مذهب شیعه را مذهب رسمی ایران کرده بودند.
آنها هواداران خود یعنی ترکمنان قزلباش (به ترکی سرخ سر که تاج دوازده ترک آنها دوازده امام بود) را در شرق آناتولی جزو ساخت زیربنائی حکومت خود کرده و نیروهای مسلح را تجدید سازمان کرده بودند.
در این زمان با وجود پاره ای ناآرامیهای پراکنده داخلی، مهمترین تهدید امپراطوری جدید صفوی از فراسوی مرزها یعنی از سوی عثمانیان در غرب و ازبکان در شمال شرق بود.
اسماعیل با موفقیت تمام توانست ازبکان را عقب براند و در سال (915 ه .ق) (1510م) آنها را در مرو شکست دهد ولی خودداری وی از بهره گیری از توپ و تفنگ منجر به شکست فاجعه بار چالدران در نزدیکی تبریز از عثمانیان در سال 920 ه .ق (1514م) شد.
اسماعیل دهه بعد از درگیریهای نظامی کناره گرفت و به جای آن اوقات خود را به شکار و میگساری و سایر شادخواریهای درباره گذراند.
[3]» « شاه اسماعیل درباری اول تبریز را به پایتختی خود برگزیده و هنرمندان کارگاه یعغوب بیگ آق قویونلو را به خدمت گرفت.
در 10 نگاره ای که به سفارش او بر نسخه نظامی (880-886 ه.ق) افزوده شد، عناصر واپسین سبک عهد ترکمنان غلبه دارند.
در این نگاره ها همان پیکره های آرام گرفته در طبیعت رویایی را می توان بازشناخت.
با این تفاوت که مردها کلاه و عمامه قزلباش بر سر گذاشته اند.»[4] ] ...[ خود شاه اسماعیل در جهت اتمام نگارههای آن اهتمام کرده و یازده نگاره به آن افزوده بود.
شناسایی نگاره ها به لحاظ وجود تاج حیدری کاملاً امکان پذیر است.» تحرک، حالت، ترکیب بندی و رنگ نه فقط در دوره صفوی استمرار داشت، بلکه فزونی نیز یافت، تا بتواند شایسته اعتقادات و روح سیاسی- مذهبی حاکم بر دوره فرمانروایی شاه اسماعیل باشد.»[5] زمانی که شاه اسماعیل هرات را تسخیر کرد، بهزاد عده ای از نقاشان را به تبریز برد.
بهزاد ریاست کتابخانه سلطنتی را که در حقیقت فرهنگستان هنر بود به عهده داشت.
بهزاد تا آخر عمر کار کرد و در آغاز پادشاهی شاه تهماسب درگذشت.»3 2- سلطنت شاه تهماسب « اساس و پایه مکتب صفوی بر روش بهزاد و شاگردان و همراهانش استوار شده و بزرگترین کسی که از آن حمایت کرده شاه تهماسب اول است که از سال 930 تا 984 هجری ( 1524-1576م) در ایران سلطنت کرده است.
شاه تهماسب فرزنده ده ساله شاه اسماعیل مؤسس این سلسله است که دوره خود را در جنگ و تحکیم پایه حکومت سلسله صفوی گذرانده بود بهمین جهت فرصت کافی برای رسیدگی بانجمن کتاب نویسی که تأسیس کرده و ریاست آن را به بهزاد واگذار نموده بود نداشت.» ]...[ « مقام و منزلت هنرمندان در دوره صفوی خیلی بالا رفته و پادشاه از میان نقاشان و هنرمندان برای خود دوستانی انتخاب نموده است، از این گذشته خود شاه تهماسب عشق و علاقه ای به نقاشی داشته و امیدوار بوده است که خود او یکی از نقاشان ماهر شود زیرا این فن را از نقاش معروف سلطان محمد فرا گرفته است و با بهزاد و شاگردش آقامیرک نیز دوست و معاشر بوده است.
هنرمندان دوره خاصی داشتند و این بسیار طبیعی بود، زیرا که این سلسله ایرانی وحدت سیاسی را پس از ساسانیان در ایران برقرار کرده بودند و در نتیجه به هنرهای اصیل ایرانی بها می دادند.
هنرمندان این عصر هر کدام شیوه خاصی را دنبال کرده و مشهور شده اند.
»[6] « کارهای استاد سلطان محمد از حیث تنوع رنگ آمیزی و نقشه و ترکیب و نیز برای توجه مخصوص به ریزه کاری مشهور است .
میر سید علی در تجسم مناظر طبیعی و زندگی دهقانی و چادر نشینی مهارت داشته است .
این نقاش را می توان مؤسس سبک خاص شمال هندوستان هم دانست .
زیرا این صورتگر در خدمت همایون پادشاه هنرمند به هندوستان رفت و همراه با عبدالصمد شیرازی سبک جدیدی از ترکیب جدیدی از نقاشی ایرانی و نقاشی هندی به وجود آوردند .»2 «نقاشی های زمان شاه تهماسب را معمولاً مناظری از شاهکارهای ادبی قدیم ایران مثل شاهنامه، اشعار نظامی ، سعدی، حافظ و داستان یوسف و زلیخای جامی و ...
و نقاشی های دیگر را نیز تشکیل می دادند.
در نگارگری سلاطین اولیه صفوی، این تغییر کلی دیده میشود،عمامه دور کلاه پیچیده می شود به طوری که نوک کلاه از وسط عمامه بیرون میآید و بیش تر اشخاص با عمامه نوک دار نشان داده شده اند.
این قسم کلاه و عمامه در دوره صفویه از خصایص مشخصه نقاشی این دوره می باشد.
نوک کلاه در اوایل قرمز رنگ بود ولی بعد به رنگ های دیگری نیز در نگارگری دیده شده است.[7] » « نسخه های مصور دیگری از این زمان بر جای مانده اند که به لحاظ سبک نگارگری تفاوتی آشکار با ساخته های کارگاه تبریز دارند.
این نسخه ها غالبا در هرات به خط سلطان محمدنور کتابت شده و دارای کیفیتی در حد نسخه های سلطنتی هستند.
نسخه مصور ظفرنامه یکی از ممتازترین آنهاست.
هرات در اواخر سلطنت اسماعیل اول و اوایل سلطنت تهماسب اول مرکز اصلی کتاب نگاری صفویان بوده است.
بهزاد در آن سالها هنوز در هرات اقامت داشته و کارگاه این شهر را اداره می کرده است.
نسخه هائی چون ظفرنامه یاد شده و خمسه نظامی (931 ه.
ق) زیر نظر او و با همکاری شاگردانی چون شیخ زاده و قاسم علی تصویر شده اند.»[8] « از هم آمیزی سنتهایی باختری (تبریز) و خاوری (هرات) سبک اصیل و کاملی به وجود آمد که درخشانترین نمونه های آن در شاهنامه تهماسبی و نسخه مهم دیگری به نام خمسه تهماسبی (946-950 ه.
ق) می توان دید.
به نظر می رسد که سلطان محمد نقش ویژه در این تلفیق داشته است.
»3 « شاهنامه تهماسبی» اثری است استثنائی که در تدوین آن چند تن از بزرگترین نگارگران عهد صفوی و گروهی از شاگردان آنها شرکت داشته اند.
این کتاب گنجینه ای است از بهترین آثار نگارگری ایران.
کتابی است که طی مدت قریب به سی سال دوران تکوینی خود را گذرانده است و کسانی چون میر مصور، سلطان محمد، آقا میرک، دوست محمد، میرزاعلی، میرسیدعلی، مظفر علی، دوست محمد، عبدالصمد و دهها هنرمند دیگر در به کمال رساندن آن شرکت داشته اند » [9]] ...[ « در چند اثر از سلطان محمد نشان میدهد که حتی او که بزرگترین نگارگر ایرانی در همه اعصار و زمان هاست، دو خرد نگاره را همانند و تابع یک ضابطه و یک قانون اجرا نکرده است و از یک نقاشی به نقاشی دیگر گامی در جهت کمال و تغییر و تحول برداشته است : این تغییر و تحول در چند سو به وجود آمده است : 1- تغییر و تحول در اندازه قاب نقاشی که در ارتباط با محتوای شعر و موضوع انجام گرفته، بدین معنا که گاهی قاب کشیده در جهت بالاست، گاهی قاب به سوی مربع سوق می کند و گاهی نیز در جهت افقی 2- تغییر و تحول در رنگ آمیزی که از رنگهای ملایم و هم آهنگ شروع شده و رنگهای بسیار زنده و شاداب و نزدیک به رنگهای بیناب خورشیدی می انجامد 3- تغییر و تحول در پرداختن به اجزای خرد نگاره مانند درختان، برگها، صخره ها ، گل و بوته ها و سایر چیزهای کم اهمیت تر مانند آذین پوشش انسان و اسبها .
4- تغییر و تحول در نحوه گروه بندی عناصر ترکیب به شکل گروه آدمها شاخ و برگها، حیوانات ، صخره ها و گل و بوته ها 5- تغییر و تحول در ترکیب بندی که گاهی با حرکتهای دورانی و گاهی با تسلط افقی و عمودی و نماهای روبر انجام گرفته است 6- تغییر و تحول در هندسه بنیادی اثر که گاه علاوه بر استفاده از حرکتهای راست خط افقی و عمودی و اریب حرکتها دورانی، اسلیمی ها، مارپیچ ها، پنج ضلعی های منتظم و غیره استفاده شده است.
تصویر (1) (دربار کیومرث) 7-استفاده از نسبتهای هم آهنگ تنوع گاه از رابطه 72 تا 414/1 را به واحد و گاه از رابطه 73 یعنی 723/1 را به واحد و گاهی از نسبت 5/1 به واحد و یا 618/1 به واحد که این آخرین نسبت طلائی مشهور است 8- ابداع شیوههای نو و تازه در پرداز، که بیش تر به ساختار کوه و صخره ها و گیاهان مربوط می گردد.
در این شیوه های نو از هم آهنگی تک رنگ گرفته تا پر آهنگی رنگهای ناب و متضاد و گاهی شمار رنگ ها از ده رنگ فرا می گذارند و با ذوب کردن رنگها در یکدیگر و با استفاده از رنگهای رابط، متضادها و مکمل های شدید را با هم، هم پهلو می کند 9- حجم دادن به عناصر ترکیب به ویژه عناصر غیرانسانی (در درجه اول) و سنگها و صخره ها و شاخ و برگ درختان، و این حجم دهی همیشه مورد استفاده هنرمند نیست تنها به مقتضای موضوع انجام می گیرد مانند ( صحنه رفتن ایرانیان به کوه دماوند نزد کیومرث) 10- ایجاد فضای فوق واقع گرائی و عناوین در بعضی آثار مانند ( صحنه دیده شدن زال زر توسط کاروانیان که در آن جا، برای این که بال و پرودم سیمرغ که به رنگهای بسیار تند و زیبای آبی فیروزه ای ، سبز زمردین، بنفش، سرخابی روشن و غیره در هم آهنگی کل نقاشی قرار بگیرند و چشم را نیازارد، صخره ها، کوهها و تپهها هم با همان رنگهای سیمرغ رنگ آمیزی شده اند و شگفت آورتر آن که شکل و حرکت آنها کاملاً دگرگون شده و در همه سو به جنبش درآمده اند، گویا پرواز سیمرغ چنان باد و جریانی ایجاد کرده است که همه چیز حتی جمادات را نیز به تحرک درآوره است.»[10] « شاهنامه تهماسبی» اثری است استثنائی که در تدوین آن چند تن از بزرگترین نگارگران عهد صفوی و گروهی از شاگردان آنها شرکت داشته اند.
کتابی است که طی مدت قریب به سی سال دوران تکوینی خود را گذرانده است و کسانی چون میر مصور، سلطان محمد، آقا میرک، دوست محمد، میرزاعلی، میرسیدعلی، مظفر علی، دوست محمد، عبدالصمد و دهها هنرمند دیگر در به کمال رساندن آن شرکت داشته اند » ] ...[ « در چند اثر از سلطان محمد نشان میدهد که حتی او که بزرگترین نگارگر ایرانی در همه اعصار و زمان هاست، دو خرد نگاره را همانند و تابع یک ضابطه و یک قانون اجرا نکرده است و از یک نقاشی به نقاشی دیگر گامی در جهت کمال و تغییر و تحول برداشته است : این تغییر و تحول در چند سو به وجود آمده است : 1- تغییر و تحول در اندازه قاب نقاشی که در ارتباط با محتوای شعر و موضوع انجام گرفته، بدین معنا که گاهی قاب کشیده در جهت بالاست، گاهی قاب به سوی مربع سوق می کند و گاهی نیز در جهت افقی 2- تغییر و تحول در رنگ آمیزی که از رنگهای ملایم و هم آهنگ شروع شده و رنگهای بسیار زنده و شاداب و نزدیک به رنگهای بیناب خورشیدی می انجامد 3- تغییر و تحول در پرداختن به اجزای خرد نگاره مانند درختان، برگها، صخره ها ، گل و بوته ها و سایر چیزهای کم اهمیت تر مانند آذین پوشش انسان و اسبها .
در این شیوه های نو از هم آهنگی تک رنگ گرفته تا پر آهنگی رنگهای ناب و متضاد و گاهی شمار رنگ ها از ده رنگ فرا می گذارند و با ذوب کردن رنگها در یکدیگر و با استفاده از رنگهای رابط، متضادها و مکمل های شدید را با هم، هم پهلو می کند 9- حجم دادن به عناصر ترکیب به ویژه عناصر غیرانسانی (در درجه اول) و سنگها و صخره ها و شاخ و برگ درختان، و این حجم دهی همیشه مورد استفاده هنرمند نیست تنها به مقتضای موضوع انجام می گیرد مانند ( صحنه رفتن ایرانیان به کوه دماوند نزد کیومرث) 10- ایجاد فضای فوق واقع گرائی و عناوین در بعضی آثار مانند ( صحنه دیده شدن زال زر توسط کاروانیان که در آن جا، برای این که بال و پرودم سیمرغ که به رنگهای بسیار تند و زیبای آبی فیروزه ای ، سبز زمردین، بنفش، سرخابی روشن و غیره در هم آهنگی کل نقاشی قرار بگیرند و چشم را نیازارد، صخره ها، کوهها و تپهها هم با همان رنگهای سیمرغ رنگ آمیزی شده اند و شگفت آورتر آن که شکل و حرکت آنها کاملاً دگرگون شده و در همه سو به جنبش درآمده اند، گویا پرواز سیمرغ چنان باد و جریانی ایجاد کرده است که همه چیز حتی جمادات را نیز به تحرک درآوره است.» (همچنین) نگارگران مکتب جدید تبریز، به پیروی از سنت بهزاد، علاقه ای وافر به تصویر کردن محیط زندگی و امور روزمره داشتند .
آنها می کوشیدند بازنمودی کامل از دنیای پیرامون را در نگاره ای کوچک اندازه بگنجانند؛ از این رو سراسر صفحه را با پیکره ها، تزئینات معماری و جزئیات منظره پر می کردند.
ولی در رویکرد واقع گرایانه به جهان هیچ گاه روش طبیعت نگاری را به کار نمی بردند.
در این نگاره ها سنت فضاسازی مفهومی به قوت خود باقی است این ساختار متشکل است از ترازهای متعدد که از پایین به بالا و اطراف امتداد یافته و غالبا از مرزهای تصویر بیرون رفته اند.
ترازها به سبب جلوه های شکل و رنگ، دور یا نزدیک به نظر می آیند.
بدین سان فضا هم دو بعدی و هم عمق دارد، هم یکپارچه است و هم ناپیوسته هر بخش فضائی مکان وقوع رویدادی خاص و غالباً مستقل است.
امور و وقایع مختلف پیوستگی زمانی و مکانی ندارند، اما گوئی ناظری آگاه همه چیز را در آن واحد می بیند.
این نوع فضاسازی چند ساحتی که بی شک متاثر از بینشی عرفانی است، اوج کمال و انسجام نظام زیبائی شناختی نگارگری ایران را نشان میدهد.
» « اخلاق و آداب خوش تهماسب در اندک مدت رو به کجی و خشونت گذارد.
به تائید منابع نه تنها گشاده رویی و هنرمند پروری خویش را از دست داد، بل به سوی خست و حسادت و حتی شقاوت گرایید.» « به هر تقدیر بر اثر گذشت زمان، علاقه شاه تهماسب به نقاش و هنر فروکش کرد و سایه حمایتش را از سر هنرمندان برگرفت و این بخصوص از سال (957 هـ.
ق) به بعد بیشتر چهره نمود.
او در این سال قاضی جهان صدر اعظم خود را که از حامیان نقاشی و خطاطی بود و در انگیزش ذوق و سلیقه تهماسب بی تأثیر نبود، از کار برکنار کرد.
قاضی جهان دو سال بعد درگذشت و خانواده او از نظرها افتاد.
اسکندر بیک منشی به دو عامل دیگر نیز در دلسردی شاه از نقاشی و هنر اشاره می کند، یکی درگذشت استادان فن چون بهزاد و سلطان محمد و آقامیرک اصفهانی که در کتابخانه کار می کردند و انیس و مونس شاه بودند و شاه با آنها الفتی به کمال داشت و هرگاه از مشاغل جهانداری و ترددات مملک آرائی فراغی حاصل می شد ( به مشق نقاشی تربیت دماغ می کرد) دیگر اینکه کثرت مشاغل شاه فرصتی باقی نمی گذاشت که به هنر و هنرپروران بپردازد.
البته تعبرد، پرهیزگاری و پارسا منشی شاه را نیز نباید فراموش کرد که از نیمه دوم سلطنت خود هر چه بیشتر زهد و تقوا پیشه کرد و بالاتر از همه به خست، امساک و مال پرستی اقتصاد و آن پشتیبانی اندک را از هنر نوع فعالیت هنری مضایقه کرد.
این عوامل باعث شد که شاه بعضی از اصحاب کتابخانه را که در قید حیات بودند، مرخص سازد تا خود کار کنند.» « نخستین نتیجه آن با در مهاجرت گذاردن اکثریت نگارگران، شاعران، هنر ورزان، برجسته ایرانی به سوی کشورهای دیگر و خصوصاً هند بود.
» « در سالهای آخر عمر شاه تهماسب موضوع ضد هنرش را اندکی تعدیل کرد.
در سال 97 هجری پایتخت را از تبریز به قزوین تغییر محل داد و در آنجا مکتبی از نگارگری پدیدار شد که ترکیبی بود از شیوه نگارگران مشهد و سبزوار» « (نیمه دوم آن قرن) ابراهیم میرزا (برادرزاده شاه تهماسب) به حکومت خراسان گماشته شد.
این شاهزاده جوان کارگاهی در مشهد برپا کرد، و علاوه بر هنرمندان مقیم خراسان تعادی از استادان مکتب تبریز را به خدمت گرفت.
مهمترین نسخه مصوری که در این کارگاه تولید شد هفت اورنگ جامی بود (964-973 هـ .ق) استوارت گری ولچ قلم نگارگرانی چون میرزاعلی، مظفر علی، آقا میرک و شیخ محمد را در این نگاره ها تشخیص داده است .
بعضی نگاره ها با سبک تبریز قرابت بسیار دارند.
» مکتب قزوین « در این میان قزوین مرکز مکتب بعدی نگارگری ایرانی شد؛ گرچه گذر ربع قرن دیگر لازم بود تا دوران هنر پروری شاهان بعدی؛ پس از برقراری پایتخت و درباری، در آن شهر آغاز گردد.
(م 1548/955 هـ .ق) تولیدات این دومین مکتب درباره صفویان در قزوین پایتخت نسبتاً کم بود : شماری از مجلدات مصور شاهی در دوران فرمانروایی شاه اسماعیل دوم ( 985 هـ) ؛ که اغلبشان اکنون به صورت اوراق جدا افتاده درآمده اند، تعدادی بیشتر نسخه های متواضعانه ولیکن دل انگیزتر و بسیاری صورتگریها و طراحی های مجزا که برخی شان هنوز در عمان مرقعهای نخستین جایگزین مانده اند .
ممتازترین نسخه خطی مصور آن دوره بدون تردید هفت اورنگ جامی است که میان سالهای (963 تا 972) در مشهد برای ابراهیم میرزا نسخه برداری شده بود.» 3- شاه اسماعیل دوم « در سالهای سلطنت شاه اسماعیل دوم (983-982) اتفاقات ناگواری برای سلسله صفوی روی داد.
تهماسب پسرش را در قلعه ی قهقهه به مدت 20 سال زندانی کرده بود.
ابتدا اسماعیل، پس از آنکه بر تخت سلطنت جلوس کرد انتقام پدر را گرفت.
بیشتر صفویان را به قتل رساند و بیشتر شاهزادگان را اعدام کرد.
با این حال هنگامی که دستور قتل برادر بزرگتر محمد را که حاکم صوری شیراز بود، صادر کرد،پیش تر از آنکه حکم اجرا شود، شاه اسماعیل خود به قتل رسید.
هنگامی که اسماعیل دوم به تخت سلطنت نشست برخی از نگارگران تبریز و مشهد و شیراز را به قزوین فراخواند و کارگاه سلطنتی را احیا کرد.
او تدوین یک نسخه مصور شاهنامه را به هنرمندان کارگاهش سفارش داد که ظاهراً هرگز به پایان نرسید ( گفتنی است که شاه اسماعیل دوم یک سال و اندی حکومت کرد) در میان تصویرگران این شاهنامه با نامهای تازه ای چون سیاوش بیگ گرجی، صادق بیگ افشار (صادقی)، مراد دیلمی، علی اصغر کاشانی، میرزین العابدین آشنا می شویم.» « اسماعیل دوم شاهزاده ای با فرهنگ و دوستدار هنر و ادب بود.
شعر نیک می سرود و عادلی تخلص می کرد.
صادقی بیگ افشار می نویسد : پادشاهی خوش ذوق و عالی شأن و هیبتناک بود و طبع نقاشی داشت.
با این که ظاهر مهیبی داشت، در باطن خیلی ملایم و خوش خلق بود.
حکومت کوتاه مدت اسماعیل اجازه حمایت بیشتر از هنرها را بدو نداد.
کارگاه هنری کتابخانه سلطنتی از سال 945 هـ.
.
ق به بعد از هم پاشیده بود.
گویا به نظر می رسد که با بازگشت بهرام میرزا به قزوین از سال 945 هـ.
ق به بعد سرو سامانی در آن پدید آمده بود.
به هر حال هنگامی که این کارگاه به دست اسماعیل دوم افتاد، چندان رونقی نداشت.
اسماعیل دوم به بازسازی این کارگاه کمر همت بربست.
از این رو شماری از هنرمندان کارگاه پسین، ابراهیم میرزا در مشهد را به قزوین فرا خواند و به حمایت کتاب آرائی پرداخت.
از قرار معلوم مظفر علی نقاش باشی دربار در کهولت به سر می برد و چندی پس از فوت شاه تهماسب درگذشت.
شاگرد او صادقی افشار نیز زین العابدین نوه سلطان محمد و سیاوش بیگ گرجی جزو پیوستگان به کتابخانه اسماعیل دوم بوده اند.
مولانا شیخ محمد سبزواری و مولانا علی اصغر کاشی هم که زمانی جزو اصحاب کتابخانه ابراهیم میرزا بودند و مولانا عبدالجبار استرآبدی (در زمان اسماعیل میرزا از اصحاب کتابخانه شدند) مولانا حسن بغدادی که در فن تذهیب استاد بود و مولانا عبدالله شیرازی که در تذهیب مهارتی تام داشت، از اصحاب کتابخانه اسماعیل میرزا شدند.
هنرمندان دیگری چون محمد هروی و قصری بیگ کوسه هم در زمره کارکنان کتابخانه درآمدند.
از دوره اسماعیل دوم شاهنامه ای در دست است که در سال 984 هـ .ق تکمیل شده است.
نقاشانی که در این نسخه کار کرده اند، عبارتند از : سیاوش گرجی، صادقی بیگ افشار، زین العابدین ، نقدی بیگ، مراد دیلمی، علی اصغر کاشانی، مهراب برجی و احتمالاً عبدالله شیرازی.
از قرار معلوم فرخ بیگ برادر سیاوش هم جزو این هنرمندان بوده است.
اسماعیل دوم افزون بر ضعف نقاشان، از خطاطان هم پشتیبانی می کرده، با میرزا محمد خشی شاعر معاشر بود و مولانا محمدحسن خطاط که مدار کتاب نویسی عمارت دولتخانه و درها متعلق به او بود.
خشنویس دربار او محسوب می شد.
اسماعیل دوم مولانا میرسید احمد مشهدی خشنویس برجسته و استاد مولانا محمدحسین خطاط را از مشهد به قزوین آورد و مشمول عنایات خود قرارداد و در بالاخانه سر در باغ سعادت آباد دارالسلطنه قزوین جای داد.
بازسازی کارگاه هنری کتابخانه طوری که شاهنامه ای چون شاهنامه اسماعیل دوم از محصولات آن بود، کاری کارستان بر شمرده می شد، آن هم در عرض یک سال و نیم که مدت چشمگیری برایب چنین اقداماتی به نظر می رسند.
» « نسخه ی تحفه الاحرار جامی، از مجموعه ی کتابخانه ی عموی لنینگراد (کتابخانه ی عمومی دولتی م.ی.
سالتیکوف شدرین در لنینگراد ، دورن ، 426) که آراسته به چهار نگاره است، به منزله ی نمونه ی مشخص مکتب فزوین شناخته میشود.
این اثر فاقد هرگونه توضیحی درباره ی تاریخ و محل کتابت و اجرای تصاویر و حتی سفارش دهنده ی آن است .
نگاره ها تصویر کنندهی امثال و حکایات کوتاه و جالبی هستند که در خاتمهی هر یک از دوازده مبحث منظومه حکمی، اخلاقی جامی آورده شده است.
» « نقاشی قابل توجه سبک مشهد در دهه ی هفتاد به مانند سیل قوی وارد حوزه ی نقاشی قزوین شده و جریانی زنده و پویا را بدان الحاق کرد و آن را غنا بخشید و در جست و جوی امکانات جدید بیان هنری به حرکت و پیشرفت واداشت، ترکیب بندی « چوگان بازی» از نسخه ی خطی صفات العاشقین هلالی به تاریخ 1582 .
م ، ] ...[ می تواند به منزله ی نمونه ی روشن نقاشی کتابخانه ی قزوین در دهه هشتاد تلقی شود.
مقایسه ی این مجلس نقاشی با تصویری از همان مضمون که در دهه های سی در تبریز ]...[ اجرا شده است، بسیار جالب توجه می نماید.
بدون شک، نگاره ی قزوین روگرفتی از پرده نقاشی تبریز است.
نقاشی قزوین با ویژگیهائی چو حرکتی سرکش و پویایی کلیدی اشکال به ظهور میرسد.
این همان وظیفه ی اصلی است که نقاش فراروی خود قرار داده و همه ی امکانات هنری را به تبعیت از آن وا داشته است.
او بیش از هر چیز فضائی فراخ می آفریند و با گستردن تصویر منظره بر زمینه ی نسخه ی خطی، چهارچوب کناری را از بین می برد.
ما در نقاشی مشهد، ناظر بر گرایش رسام به انهدام حواشی محصور کننده ی نگاره ایم.
]...[ در نقاشی قزوین ما شاهد قطع جسورانه ی حاشیه کناری و بخشی از حاشیه ی فوقانی هستیم و نکته ی بسیار قابل توجه، ترسیم درختان، نباتات و حیوانات در منظره ی پیرامون شخصیت هاست که تکرار همان تصاویر نقش شده بر حواشی نخسه اند.
]...[ نقاش سبک قزوین با امتناع از تصویری پر شمار، به طور معمول، ترکیبی مشتمل بر اندک تعداد شخصیت ها می آفریند.
نقاش سبک قزوین ، با تصویری پر تحرک و دورگیری نرم و متحرک اشیاء و اشخاص، سعی در خلق تصویری زنده و حقیقی دارد.
بازی فوق العاده متنوع خطوط، قلم گیری ها و سایه ها با ضخامت گوناگون و اندازه های متفاوت، مارپیچ، منحنی و گاه تصاویر درهم تنیده تأثیر حرکت در کل تصویر را باقی می گذارد.
در این روش تطبیقی و بازی خطوط می توان نشانه های نقاشی مشهد دهه های پنجاه – شصت میلادی را ملاحظه کرد .
اهمیت قلم گیری در نقاشی قزوین به نسبت سابق افزایش چشمگیری می یابد و در عین حال ، نرمش خاص و زیبایی خط بسط و توسعهی بیشتری پیدا می کند .
» « در نیمهی دوم سده دهم با پدیده ای جدید در نقاشی ایران روبرو می شویم و آن طراحی و نقاشی جداگانه و مستقل از کتاب است .
در این نگاره ها غالباً پیکری یا زوجی جوان به اضافه چند گیاه و ابر پیچان بر زمینه ای ساده بازنمایی شده اند.
طرحها و نقاشی هائی از این دست به طور معمول با تذهیب و قطعات خوشنویسی آرایش می یافته و در مرقعها جای می گرفته اند.
بروز این پدیده به سه عامل بستگی داشت : کاهش حمایت درباری ، رشد طبقهی بازرگان و دیگر به طور کلی رواج بازار گرمتر .
در واقع هنرمندان که دیگر نمی توانستند بر حمایت شاه یا شاهزادگان تکیه کنند، تا حدی به سفارشهای ثروتمندان غیر درباری وابسته شدند.
اما از آن رو که هنر پروران جدید امکان تأمین هزینه سنگین نسخه های مصور را نداشتند ، به سفارش تک نگاره ها بسنده می کردند .
در این زمینه بود که هنرمندانی چون شیخ محمد ، محمد هروی، سیاوش بیگ و صادق بیگ(صادقی) قدرتشان را در صورتگری و طراحی نشان دادند.
شیوهی کار این نگارگران بعداً توسط رضا عباسی کامل تر شد، شیخ محمد در طراحی هایش خطوط آزاد و روان به کار می برد و در شبیه سازی مهارت داشت .
اما محمدی به لحاظ سبک کار و انتخاب موضوعهای عادی از سایرین ممتاز است .
او توانایی قابل ملاحظه ای در نمایش حالات و حرکات طبیعی آدمها داشت .
شکلها را با خطوط ظریف و نازک و ممتد طراحی می کرد.
(اغلب طراحی هایش با قلم نئی اجرا شده اند).
محمدی پس از نگارگرانی چون میر سید علی، برجسته ترین ادامه دهنده سنت واقع گرائی بهزاد بود و بر معاصرانش سخت تأثیر گذاشت .
موضوع ، تعدادی از آثارش به زندگی درویشان مربوط می شود، که می بایستی به سبب وابستگی او به یکی از فرقه های صوفیه بوده باشد.» « مرگ شاه اسماعیل دوم در سال (985 هـ .ق) ضربه مهلکی بر پیکر نگارخانه سلطنتی بود.
زیرا نابینایی سلطان محمد خدابنده – جانشین وی- مانع عمده ای بر سر راه وی برای درک آثار تصویری و نیز نگارگران به شمار می آمد.
در نتیجه نگارگران سلطنتی در قزوین مجبور شدند که برای تأمین معاش خود معمن دیگری بیابند برخی از آنها به هندوستان و تعدادی دیگر به عثمانی پناه آوردند و برخی دیگر نظیر حبیب الله محمدی، شیخ محمد و احتمالاً صادقی بیگ به هرات و مشهد مهاجرت نمودند.
علی اصغر پدر طراح مشهور، آقا رضا، احتمالاً یا به موطن اصلی خود کاشان مهاجرت کرده یا به مشهد رفته است.
در دوره سلطان محمد خدابنده اغلب نگارگران به تک نگاری متوصل شدند.
زیرا حامی معتبری برای حمایت از کارهای بزرگ نمی یافتند.
برخی دیگر نیز در دوره برهوت سلطان محمد خدابنده به راههای درآمدزای جدید یا مضمونهای عامه پسندرو آوردند.
یکی از هنرمندان؛ محمدی است که در خدمت علی قلی خان شاملو در هرات فعالیت داشت.
محمدی افسون بر تک چهره نگاری، طراحی های ظریفی از موضوعات روزمره مانند شبان و رمه اش و مجالس بزم در دشت و هامون به انجام رسانده است.
طراحی های محمدی از مجالس بزم اغلب متاثر از نگاره های تغزلی متقدمین است ولی موضوعهائی نظیر شبان ورمه گوسفندان موضوع تازه ای در نگارگری سنتی ایران به شمار می آید.
هر دو نوع ترکیب بندی محمدی مورد توجه معاصرین و پیروانش قرار گرفت و سرمش بسیاری از آنها شد.
] ...[ مانند تمام اجزای پرده نقاشی نظیر چهره؛ لباس؛ دستار؛ کمربند و دیگر عناصر نگاره باتک رنگ طراحی شده اند؛ متاثر از شیوه کار محمدی است.
آیا کار به این شیوه- که مستلزم مخارج کمتری است- در پیوند با مسائل اقتصادی بوده است؛ موردی است که جای تأمل بسیار دارد.
هر توجیهی را که بپذیریم این شیوه دوازدهم هجری قمری که مجدداً نگارگری حامیان متنفزی یافت استمرار داشت.
دو نگارگر دیگر شیخ محمد و صادقی بیگ در شکل گیری نگارگری سده دهم هجری قمری ایران؛ نقش عمده ای داشتند.
ارشد این دو یعنی شیخ محمد در دربار شاه تهماسب؛ ابراهیم میرزا و شاه اسماعیل دوم خدمت کرده بود و در زمان سلطان محمد خدابنده در خراسان اقامت داشت.
شیخ محمد علاوه بر اینکه طراح قابلی بود این ویژگی را نیز داشت که خود را با تحولات زمانه تطبیق دهد و شیوه مورد نظرش را اعمال کند.
لبههای آستین را بلند می گرفت و در محل مچ دست جمع می کرد، در برخی از طراحیها حرکت آزاد لبه های آستین و شال القای حرکت می کند.
با وجود اینکه قاضی منشی احمد در شرح احوال او نوشته است که در چهره سازی اشتباه می کرد ولی به احتمال بسیار؛ در چهره نگاری مراعات شبیه سازی را کرده است زیرا هر کدام از آنها با دیگری تفاوت دارد.
و همانند دیگری نیست.
با آغاز سلطنت شاه عباس اول در سال 994 شیخ محمد در شرایطی نبود که بتواند مدیریت کتابخانه سلطنتی را به عهده گیر ولی امتیازات غیرقابل اغماض استادی را دارا بود.
]...[ صادقی بیگ نیز مانند بسیاری از هنرمندان پس از فوت شاه اسماعیل دوم در سال 985 به خراسان عظیمت کرد و پس از تاج گذاری شاه عباس اول به مدیریت کتابخانه سلطنتی نائل آمد.
نخستین نگاره های صادقی بیگ برای دواوین و نیز تک چهره نگاریها ؛ ویژگی مکتب قزوین را داراست : اندام باریک؛ بلند و ظریف؛ با لبهای غنچه ای و زیبایی آرمانی.
ولی پس از مراجعت به کتابخانه سلطنتی آثارش به طرز غیر منتظره ای؛ کیفیتی استادانه و سیال به خود گرفت.
انگیزه این تحول غیرمنتظره یا متاثر از حضور شیخ محمد است یا رغابت با طراح جوانی چون آقا رضا.
به هر تقدیر؛ در این شیوه؛ با سبک و سنگین و زیر و رو کردن خط اشکال طراحی تعریف می شدند.
این سیاق همراه با حرکت آزادانه خط در آثار شیخ محمد زمینه ساز شیوه نقاشی در سده دهم هجری شد.
دیگر نگارگران ائم از قوی و ضعیف نیز که گوئی از این طرز طراحی سیال به هیجان آمده بودند به این شیوه آثار طراحی و نقاشی بسیاری رقم زدند.
» « گذراندن سالهای بسیار زیادی در خلوت حرمسرا از سلطان محمد خدابنده شخصی ضعیف ساخته بود که تمایلی به رهبری ایران نداشت.
سالهای بسیار همسر قدرتمندش زمام امور را در دست داشت ولی جناح قزلباش که با همسر مخالف بودند موجبات قتل وی را فراهم کردند.
]به این ترتیب[ در چنین شرایطی که گروههای رغیب و شاهزادگان صفوی در جدال با یکدیگر بودند، نیروهای عثمانی مجدداً در سال 984 هـ به ایران حمله کردند و در طول 10 سال بسیاری سرزمینهای شمال و غرب ایران را تصرف کردند.
ازبکها نیز به خراسان بازگشتند و هرات را به تصرف خود درآوردند.
در سال 944 هـ .
به بخشهائی از خراسان که از نفوذ ازبکها مصون مانده بود از والی مشهد؛ مرشد قلی خان استاجلو و پسر جوان شاهزاده عباس حمایت کردند.
این شورش به قزوین رسید و سلطان محمد خدابنده به نفع عباس از سلطنت کنار رفت» ]به این ترتیب[ « دوره سلطنت شاه عباس اول، یکی از دوره های درخشان تاریخ ایران است.
شاه عباس اول پایه های سلطنت چهل ساله خود را بر ویرانه های دوره های گذشته بنا نهاد و نه تنها هنر، بلکه اغلب زمینهها را به مرتبه اعلایی رساند.» ]...[ « خزانه تهی، دسیسه نیروهای قزلباش، تجاوز عثمانیها در غرب و تهدید ازبکها در شرق، میراثی بود که به شاه عباس اول رسید.
شاه جوان با سرعت و عزمی استوار به مقابله با این مشکلات پرداخت » ]...[ ابتدا سرکوب تعدادی از نیروهای قزلباش را که تلاش داشتند تا وزیر اول او- مرشد قلی خان- را به قتل برسانند، صادر کرد و چون اداره امور کشور را بدون کمک وزیر خود احساس می کرد، دستور قتل مرشد قلی خان را نیز داد.
از سال 997 هـ .
به این سو شاه عباس نیروهایش را در داخل ایران با خلع ید ساختن نیروهای قدرتمند قزلباش و دیگر گروههای محلی، متحد ساخت و به عوض ارتش دیگری متشکل از گرجی ها و چرکسی ها که به وی وفادار بودند را فراهم آورد.
برای ایجاد صلح در مناطق مرزی، در سال 997 هـ .
عهدنامه مرزی غیرمنصفانه ای با عثمانیها منعقد کرد که در آن آذربایجان ، شیروان، بغداد، تبریز و مناطقی از غرب و شمال کشور را به عثمانیها واگذار کرد.
در سال 1006 هـ .
آمادگی لازم را برای حمله به ازبکستان پیدا کرد و در نتیجه خراسان مجدداً به دست نیروهای صفوی افتاد.
این پیروزی بدون بهتر شدن شرایط اقتصادی به زیر سلطه درآوردن سرزمینهای قبلی نیروهای قزلباش، افزایش تولید و تجارت منسوجات و دیگر کالاها بی معنی بود.
لذا، از سال 1011 تا زمان فوتش در سال 1037 هـ.
شاه عباس اول موفق شد تمام سرزمینهائی که پدرش به عثمانیها واگذار کرده بود به اضافه جزیره هرمز، در خلیج فارس که در این زمان تحت سلطه پرتغالیها بود، باز پس گیرد.
»