قبلا یادآور شدیم که قرآن از طریق وحی بر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل گردیده ولی چون کلمه وحی در قرآن و جز آن، دارای معانی گوناگونی است به همین مناسبت درباره آن، گزارش کوتاه زیر در توضیح معنای لغوی وحی نگارش می شود : 1 الهام فطری به انسان مانند الهام خداوند به مادر موسی (علیه السلام) که به وی شیر دهد و او را میان صندوقی قرار داده، و به دریا افکند تا از شر فرعون که دامنگیر اطفال ذکور بنی اسرائیل گردید مصون ماند، و قرآن کریم نیز به این قضیه اشاره کرده و از کلمه وحی استفاه نموده است : « و اوحینا الی ام موسی ان ارضعیه و القیه فی الیم ...
» 2 الهام غریزی به حیوان از قبیل الهام خداوند به زنبور در ساختن لانه خود، چنانکه قرآن می گوید : « و اوحی ربک الی النحل ان اتخذی من الجبال بیوتا و من الشجر و مما یعرشون» 3 اشاره سریع و مرموز چنانکه خداوند درباره زکریای پیامبر (علیه السلام) می گوید : « فخرج علی قومه من المحراب فاوحی الیهم ان سبحوه بکره و عشیا» ضمن این آیه، نوشته اند که زکریا بدون اینکه هیچگونه سخنی با قوم خو بمیان آورده باشد مقصد و منظور خود را به آنان تفهیم کرد.
4 اشاره با جوارح و اعضاء چنانکه شاعر گوید : نظرت الیها نظره فتحیرت دقائق فکری فی بدیع صفاتها فاوحی الیها الطراف انی احبها فاثر ذاک الوحی فی وجناتها 5 وسوسه و فتنه انگیزی شیطان چنانکه قرآن در این مورد می گوید : « وکذلک جعلنا لک نبی عدوا شیاطین الجن و الانس یوحی بعضهم الی بعض زخرف القول غرورا» یا می بینیم که قرآن در جای دیگر گوید : « ...
و ان الشیاطین لیوحون الی اولیائهم لیجادلوکم ...
» بدیهی است که وحی خداوند متعال به انبیاء (علیهم السلام) بر طبق هیچیک از معانی مذکور نیست بلکه وحی دارای همان رابطه نهانی پیامبر با خداوند می باشد که حقایق مربوط به جهان و مردم را از آن طریق دریافت می کند و رسولان خداوند، آنرا نیز به مردم ابلاغ می نمایند.
6 القاء امری به فرشتگان تا آنرا فورا فرمان برند.
قرآن کریم در این مورد می گوید : اذ یوحی ربک الی الملائکه انی معکم فثبتوا الذین آمنوا ...
اصولا القا هر امری به دیگری با کیفیت خاصی که در قرآن مطرح است، مانند القاء آیات کتب آسمانی بوسیله جبرائیل بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) که از آن به وحی تعبیر شده است با معنی وحی خداوند متعال به خود پیغمبر (صلی الله علیه و آله) تناسب و ارتباط نزدیکی دارد، وحی بهر دو صورت یعنی وحی به جبرائیل (علیه السلام) و وحی به پیامبر، هر دو ایجاد وظیفه و رسالت می نماید یعنی فرشته موظف است با نقلی راستین، وحی الهی را به پیامبر برساند، و پیامبر نیز با امانت ویژه خود، آنرا به مردم ابلاغ کند.
و آیه «فاوحی الی عبده ما اوحی» ناظر به همین نکته است، زیرا منظور این است که خداوند به بنده خود جبرائیل به پیغمبر رسانده است.
و مفهوم وحی در این آیه با مدلول «تنزیل» در آیه « و انه لتنزیل رب العالمین، نزل به الروح الامین، علی قلبک لتکون من المنذرین» جدائی ندارد.
7 سخن گفتن خداوند با انبیاء چون در خود قرآن یادآوری شده است که سخن گفتن باریتعالی با بشر را جز بعنوان وحی بگونه دیگری نباید تلقی کرد چنانکه می فرماید : « و ما کان لبشر ان یکلمه الله الا وحیا ...
» باید از ذکر این نکته دریغ نکنیم که اصل معنی لغوی وحی، اشاره سریع و نهانی است، و مرحوم محدث قمی می نویسد : وحی در زبان تازی باین معنی است که انسان، مطلبی را بطور نهانی به دیگری القاء نماید.
و اصل وحی بمعنی سخن پوشیده است، ولی بعدا به هر سخنی اطلاق گردید که بطور پنهانی به دیگری القاء شود و بدو اختصاص یابد به گونه ای که دیگران از آن آگاه نشوند.
این نکته که اساس نخستین مفهوم واژه وحی را تشکیل می دهد با هریک از معانی که قبلا گزارش گردید مناسباتی دارد، و به عبارت دیگر : معنی لغوی وحی نسبت به معانی دیگری که از قرآن و یا کلام عرب منظور شده است بیگانه نیست، چون سخن یا اشاره سریع و پنهانی که معنی اصلی لغت وحی است درتمام معانی دیگر وحی راه دارد.
پس به این نتیجه می رسیم که رابطه غیبی و نهانی میان خداوند و برگزیدگان او یعنی انبیاء و فرشتگان بهر صورتی برقرار شود وحی نام دارد.
و این رابطه منحصر به انزال کتب بر انبیاء نیست بلکه این رابطه ممکن است به سه صورت زیر برقرار شود : 1 القاء معنی و مقصود بر قلب پیامبر بدون واسطه فرشته وحی.
2 سخن گفتن با پیامبر از پس پرده، چنانکه خداوند از وراء شجره، با موسی ( علیه السلام) سخن گفت و موسی (علیه السلام) هم ندای الهی را شنید.
3 القا امری به فرشته وحی تا او وحی الهی را از جانب خداوند به یکی از انبیاء ابلاغ نماید؛ و باید آنچه به وی تکلیف شده است بهمان صورت و با حفظ امانت به پیامبر اعلام و القاء کند، اعم از آنکه این فرشته بصورت فردی از انسان عادی تجسم یابد و یا بگونه دیگری؛ و القاء فرشته به پیامبر نیز وحی نام دارد.
خداوند به این سه گروه وحی اشاره کرده و می گوید : « و ما کان لبشر ان یکلمه الله الا وحیا، او من وراء حجاب، اویرسل رسولا فیوحی باذنه مایشاء، انه علی حکیم» کیفیت نزول وحی پیامبر اسلام ( صلی الله علیه و آله) نخستین پیامبر الهی نبوده است که وحی منحصراًبر او نازل گردد بلکه پیش از وی پیامبران دیگری بودند که وحی الهی به آنها نیز نازل می شد، چنانکه خداود متعال در قرآ کریم همین موضوع را به رسول خود (صلی الله علیه و آله) یادآوری کرده و فرموده است : « انا اوحینا الیک کما اوحینا الی نوح و النبیین من بعده و اوحینا الی ابراهیم و اسمعیل و اسحق و یعقوب و الاسباط و عیسی و ایوب و یونس و هود و سلیمان، و آتینا داود زبورا، و رسلا قد قصصناهم علیک من قبل و رسلا لم نقصصهم علیک و کلم الله موسی تکلیما» البته در این دو آیه نام چند تن از مشاهیر انبیاء بنی اسرائیل (علیهم السلام) یاد شده است، و مجموعا نام حدود بیست وشش نبی از انبیاء در موارد متعددی از قرآن آمده است، که به آنان و همچنین سایر انبیاء دیگر که نامی از آنها در قرآن به میان نیامده است وحی نازل می گردید.
و چنانکه در دو آیه فوق می بینیم، می گوید : همانگونه که بر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) وحی نازل می شد بر انبیاء دیگر نیز وحی نازل می گردید.
و میان وحی به انبیاء گذشته و وحی به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) در اصل مدلول وحی، تفاوتی وجود نداشت، ولی نزول وحی بر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) غالبا بوسیله جبرائیل (علیه السلام) صورت می گرفت.
در حالیکه وحی بر انبیاء دیگر، گاهی درخواب و گاهی از پس پرده، و گاهی بوسیله فرشته وحی انجام می گرفت.
وقتی یهودیان به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) عرض کردند که چه کسی این قرآن را بر تو ناز کرد؟
فرمود : جبرائیل، گفتند ما با جبرائیل دشمنیم، زیرا او برای محدودیتها و تکالیفی شاق و دشوار فرو آورد، و چون با او دشمنی داریم به کتابی که او آورده است ایمان نمی آوریم.
خداوند در آیه « قل کن کان عدوا لجبریل فانه نزله علی قلبک باذن الله ...
» به پیغمبر خود می گوید : به یهودیان بگو اگر کسی دشمن جبرائیل است ( باید بداند) که او وحی را بر قلب تو بدستور و اذن خداوند متعال فروآورده است نه از پیش خود.
در قرآن کریم از جبرائیل گاهی بنام «جبریل» تعبیر شده است چنانکه در آیه فوق دیدیم، و گاهی به عنوان «روح الامین» نامبردار است چنانکه گوید : «نزل به الروح الامین علی قلبک ...» و گاهی نیز با عنوان «رسول کریم» معرفی شده است.
آنجا که می گوید : « و انه لقول رسول کریم» اما کیفیت نزول وحی بر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) را می توانیم از زبان آن حضر ت بشنویم و این بیان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در طی حدیثی آمده است که در طرق روایات شیعه و اهل سنت دیده می شود : حارث بن هشام از پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله) پرسید، وحی چگونه بر شما نازل می شود؟
فرمود : گاه صدائی همانند صدای جرس بگوش من می رسید و وحیی که بدینصورت بر من نازل می شد، سخت بر من گران و سنگین بود، سپس این صداها قطع می شد و آنچه را جبرائیل می گفت فرا می گرفتم، و گاهی جبرائیل بصورت مردی بر من فرود می آمد و سپس با من سخن می گفت و من گفته های او را حفظ و از بر می کردم پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله) در این حدیث، دو کیفیت را درباره وحی بخود، یاد می کند که در یکی از آنها صداهای پی در پی همچون آواز جرس به سمع مبارکش می رسید، و در دیگری، جبرائیل (علیه السلام) بصورت یک انسان عادی در نظرش مجسم می شد.
وحی بگونه اول بر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) سخت گران و طاقت فرسا بوده است چنانکه خداوند متعال از اینگونه وحی به «قول ثقیل = گفتاری گران و سنگین» تعبیر کرده و فرموده است : « انا سنلقی علیک قولا ثقیلا».
ولی وحی بصورت دوم، کمی سبکتر و لطیف بوده و دیگر، آن سرو صداهای هولناک و ناآشنا بگوش نمی رسید بلکه جبرائیل (علیه السلام) بصورت فرد عادی و با فرمی مشابه شکل انسانی مالوف و مانوس، مجسم می شد تا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بدو آرام گرفته و رعب و بیمی در او بهم نرسد.
ولی باید گفت که وحی در هر دو صورت بر پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله) سنگین بوده، و همیشه همزمان با لحظاتیکه وحی نازل می گردید .
در تمام فصول سال از پیشانی مبارکش عرق فرو می ریخت و خود نیز می فرمود : « فما من مره یوحی الی الا ظننت ان نفسی تقبض» : هیچ بار وحی بر من نازل نگردید جز آنکه این تصور (بعلت سنگینی وحی) در من پدید می آمد که جانم گرفته می شود.
گروهی از دانشمندان معاصر و همچنین علماء پیشین سعی کرده اند که با روشهای مختلف علمی، موضوع وحی را که از مسائل غیبی است توجیه و تفهیم نمایند، و چون این کوششها بعقیده نگارنده تلاشی عقیم و بی ثمر برای فهم مسائل فوق ادراک انسانی است و جز آنکه کلافی سر در گم برای افکار و اندیشه های انسانی ارمغان دهد گرهی نیز از این مشکل نمی گشاید، لذا از بحث در این گونه ژرف بینی های بی ثمر، خودداری کرده و به کوتاهی سخنی درباره آثار وحی بسنده نمودیم، و علاقمندان به این نوع بررسیها را به مراجع در خور، رهنمون می شویم.
تاریخچه کوتاهی درباره نزول وحی بر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) : مقدمه یادآور می شویم که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پیش از بعثت و مقارن آن غالبا از مردم کناره می جست و به خلوتگاهی دور از مردم مانند غارحرا پناه می برد.
مدت انزوای آن حضرت و اقامت او در غار حرا، مختلف بود، گاهی یک شب و گاهی یکماه در سال بوده و با توشه ای که با خود همراه می برد و در طی سالهائی که جسته و گریخته در غار مزبور بسر می برد حالات خاصی داشت، روحانیت و نورانیت وجودش کاملا متجلی بود، و در چنین اوقاتی از هیچگونه احسان و خیرخواهی دریغ نمی کرد و نوشته اند که اغلب، شب هنگام به غار می رفت که دور از هر انگیزه دنیاوی و در فرصتی آرام، به سیر درونی و تفکر و اندیشه بپردازد.
در این گوشه گیریها که عرب آنرا «تحنث» می نامد موفقیتهایی نصیب پیغمبر (صلی الله علیه و آله) گردید زیرا از رهگذر آن توانست بیش از هر فرصتی دیگر به سیر در آفاق و انفس بپردازد و به بررسی و مطالعه در آفرینش جان و جهان، موفق گردد تا آنجا که زمینه رویاهای صادقه برای آن حضرت فراهم آمد و بالاخره منجر به نبوت او گردید.
در تاریخ بعثت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نوشته اند که آنحضرت روز دوشنبه هفدهم رمضان یا بیست و هفتم رجب (دوازده سال پیش از هجرت به مدینه) مطابق ششم اگوست یا اول فوریه 610 میلادی بهنگامی که چهل سال و ششماه و هشت روز سال قمری، یا سی و نه سال و سه ماه و هشت روز سال شمسی از عمر شریفش می گذشت به مقام نبوت رسید.
در این گوشه گیریها ـ که عرب آنرا «تحنث» می نامد موفقیتهایی نصیب پیغمبر (صلی الله علیه و آله) گردید زیرا از رهگذر آن توانست بیش از هر فرصتی دیگر به سیر در آفاق و انفس بپردازد و به بررسی و مطالعه در آفرینش جان و جهان، موفق گردد تا آنجا که زمینه رویاهای صادقه برای آن حضرت فراهم آمد و بالاخره منجر به نبوت او گردید.
در تاریخ بعثت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نوشته اند که آنحضرت روز دوشنبه هفدهم رمضان یا بیست و هفتم رجب (دوازده سال پیش از هجرت به مدینه) مطابق ششم اگوست یا اول فوریه 610 میلادی ـ بهنگامی که چهل سال و ششماه و هشت روز سال قمری، یا سی و نه سال و سه ماه و هشت روز سال شمسی از عمر شریفش می گذشت به مقام نبوت رسید.
در یکی از این گوشه گیریها ـ که به تاریخ فوق مربوط می شود ـ جبرائیل بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نازل شد و پیام الهی را بر وی خواند، و ما این رویداد مهم تاریخی را ـ که نقطه عطفی در تاریخ جهان بشریت است ـ از زبان رسول گرامی (صلی الله علیه و آله) می شنویم که فرمود : « در غار حرا در خواب بسر می بردم که جبرائیل بر من وارد شد و برایم پاره ای از دیبا که کتابی و نبشته ای در آن بود آورد و گفت بخوان.
گفتم خواندن نمی دانم.
جبرئیل مرا فشرد و رها کرد و گفت بخوان ...
تا سه بار این وضع تکرار شد، و در آخرین بار بمن گفت بخوان.
گفتم چه چیزی بخوانم گفت : « اقرا باسم ربک الذی خلق، خلق الانسان من علق، اقراو ربک الاکرم، الذی علم بالقلم، علم الانسان مالم یعلم» پس از آن جبرائیل از کنارم دور شد، و من بیدار شدم چنانکه گوئی کتابی در قلبم نوشته شد، از غار بیرون آمدم و به نیمه راه کوه رسیدم، در این اثنا ندائی بگوشم رسید که می گفت « ای محمد تو رسول خدائی، و من جبرائیلم».
به راه خود ادامه دادم و هرگامی که بر می داشتم با ترس و بیم آمیخته بود تا به خانه رسیدم» خدیجه همسر رسول خدا (ص) گوید : وقتی پیغمبر (صلی الله علیه و آله) وارد خ انه شد رنگ پریده و خسته به نظر می رسید، پرسیدم چرا رنگ پریده ای؟
حضرت، قضیه را برای همسرش بازگو کرد، خدیجه سر این داستان را از ورقه بن نوفل ـ که مردی آگاه و بصیر بود ـ پرسید، ورقه او را بشارت داد که او پیامبر این مردم است.
و سپس به خدیجه گفت که به آن حضرت عرض کند : پایدار باشد.
نوشته اند : وقتی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) از غار حرا بازگشت مدتی وحی منقطع گردید، ولی این مدت بسر آمد و زمان فترت وحی منقضی شد، در این باره حدیثی است که جابربن عبدالله انصاری نقل می کند که پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمود : «پس از آنکه چندی در غار حرا، مجاور بودم از آنجا بیرون آمدم و به وادی رسیدم.
ندائی از آسمان بگوشم رسید، و همان فرشته ای را که پیش از این دیده بودم در آسمان مشاهده کردم، و بیمناک شدم و بسوی خانه بازگشتم، وقتی به خانه رسیدم گفتم مرا بپوشانید.
( و این جمله را پیغمبر (صلی الله علیه و آله) سه بار تکرار کرد)مرا پوشاندند در این اثنا این آیات نزول یافت : « یا ایها المدثر، قم فانذر، و ربک فکبر، و ثیابک فطهر، و الرجز فاهجر» پس از آن وحی مستمراً ادامه یافت، و آیات قرآنی تا پایان عمر آن حضرت نازل می گردید.
تعداد حروف و کلمات قرآن مقدمه دانشمندان علوم قرآنی و نیز مفسران، در شمار کلمات قرآن، رقمهای : 76440 ـ 77277 ـ 77437 ـ 77439 ـ 77934 را نوشته اند.
علت اختلاف مزبور، اختلاف در معنی «کلمه» است، چون کلمه دارای معنی حقیقی و مجازی، و از لحاظهای مختلف، دارای تلفظ یا نگارش خاصی است.
لذا طبق اعتبارات مختلف ـ که ضمنا روایات مختلف نیز آنها را تایید می کند ـ شمار و رقمهای گوناگونی درباره کلمات قرآن ذکر کرده اند.
سیوطی می نویسد : بحث درباره شمار حروف و کلمات قرآن و استقصاء ارقام آنها، بحثی بی فایده و خالی از ثمر است؛ البته ابن جوزی در کتاب «فنون الافنان» از این موضوع بطور مستوفی بازگو نموده و راجع به انصاف و اثلاث ...
تا اعشار قرآن، بحثهای گسترده ای در کتاب خود آورده است.
ولی ما می بینیم سخاوی می گوید.
من برای شناخت شمار حروف و کلمات قرآن.
فائده ای نمی بینم.
اگر گفتگو و بحث در اینگونه مطالب، ثمر بخش باشد درباره کتابی درست است که احتمال زیاده و نقصان و تصحیف و تحریف در آن راه یافته باشد، اما قرآن کریم، کتابی است که در آن چنین احتمالی راه ندارد.
پیدا است که بحث در هر زاویه ای در مورد قرآن، ثمر بخش می باشد، و ما می بینیم سیوطی و دیگران در شمار آیات و سور قرآن، بحثهای مفصلی را پیش کشیده اند، و بهمان دلیلی که سخاوی ذکر کرده است باید بحث در شمار آیات و سوره ها نیز بی ثمر باشد، در حالیکه هر گونه کاوش و بررسی در هر زاویه ای از زوایای مربوط به قرآن، خالی از ثمر نخواهد بود.
بخصوص در مورد کلام الهی که جزئیات آن باید مورد توجه هرمحقق قرار گرفته تا به امعان نظر و استقصاء درباره آن قیام کند، چنانکه پیشینیان از چنین بحثهائی دریغ ننمودند.
شمار حروف قرآن درباره تعداد حروف قرآن نیز رقمهای متفاوتی در اسناد و مدارک مربوط به قرآن دیده می شود و با توجه به این مصادر، رقمهای : 300690 ـ 320210 ـ 321250 ـ 323015 ـ 322373 ـ 323670 ـ 325072 ـ 1027000، در مورد حروف قرآن بچشم می خورد، و بجز رقم اخیر، رقم های دیگر از لحاظ شمار و عدد، تا حدودی بهم نزدیک هستند، اما رقم اخیر ـ که یک میلیون و بیست و هفت هزار حرف است ـ رقمی است که طبرانی در کتاب خود از عمر بن خطاب نقل کرده است.
ذهبی نیز همین حدیث را که حاکی از شمار و عدد مذکور درباره حروف قرآن است در کتاب خود آورده، و یاد آور می شود، این رقم بزرگ که با رقمهای دیگر به مسافاتی زیاد فاصله دارد، شاید به رسم الخط معمول در زمان عمر مربوط باشد؛ چون بر حسب رسم الخط موجود، تعداد حروف قرآن به هیچ وجه به این شماره و رقم نمی رسد.
به نظر نگارنده، شاید در رسم الخط زمان عمر و یا پیش از آن، حرکات حروف، نیز ـ مانند رسم الخط لاتین و فرنگی ـ بصورت حروف نگارش می یافت، و این حرکات در آغاز یا اثناء و یا پایان کلمه، بصورت حروف رسم می شد.
با چنین محاسبه ای بعید نیست که تعداد حروف قرآن به رقم مزبور برسد، بخصوص اگر قراآت مختلف نیز با آنها منظور شود.
بهرحال توجیه این رقم، به بررسی و تحقیق فزونتری نیازمند است که در اینجا مجالی برای گفتگو درباره آن وجود ندارد و نیز چندان سودمند نیست.
گروهی از دانشمندان علوم قرآنی با استفاده از منابع تاریخی و حدیث، عدد و شمار هر یک از حروف تهجی قرآن را با ارائه رقمهای مختلفی مشخص نموده اند.
ابن عطیه آمار هر یک از حروف تهجی قرآن را بصورت زیر در مقدمه تفسیر خود آورده است : الف ـ 48800 ، باء ـ 11201 ، تاء 10199، ثاء ـ 1276، جیم 3272، حاء ـ 3993، خاء ـ 2416، دال ـ 5642، ذال ـ 4699، راء 11793، زاء ـ 1570، سین ـ 5891، شین ـ 2253، صاد ـ 2081، ضاد 2607، طاء ـ 1274، ظاء ـ 8042، عین ـ 9020 (غین 7499) فاء 8497، قاف 6823، کاف ـ 10354، لام 32522، میم ـ 26135، (نون 20360) واو ـ 25536، هاء ـ 1909، یاء ـ 25919.
بر حسب محاسبه ای که نگارنده از آمار مذکور بعمل آورده است، به ترتیبی که در زیر یاد می شود، حروف تهجی بیش از حروف بعدی آن در قرآن بکار رفته است : الف ـ ل ـ م ـ ی ـ و ـ ن ـ ر ـ ب ـ ک ـ ت ـ ع ـ ف ـ ظ ـ غ ـ ق ـ س ـ د ـ ذ ـ ح ـ ج ـ ض ـ خ ـ ش ـ ص ـ ه ـ ز ـ ث ـ ط.
ولی در کتاب الکشکول شیخ بهائی راجع به کلمات و حروف قرآن رقم های زیر بچشم می خورد: الکلمات ـ 76440 ، الحروف ـ 322373.
الالفات ـ 40792، الباءات ـ 1140 ، التاءات 1299 ، الثاءات ـ 1291 ، الجیمیات ـ 3293، الحاءات ـ 9997، الخاءات ـ 2419، الدالات ـ 10903، الذالات ـ 4840، الراءات ـ 10903، الزاءات ـ 9583، السینات 4091، الشینات ـ 20133، الصادات ـ 1274، الضادات ـ 1200، الطاءات 840، الظاءات ـ 9220، العینات ـ 7499، الغینات ـ 1120، القافات 5240، الکافات ـ 2500، اللامات ـ 26091، المیمات ـ20560، النونات 203600، الواوات ـ 13700، الهاءات ـ 700، الیاءات ـ 502.
چنانکه ملاحظه می شود این ارقام با ارقام موجود در مقدمه تفسیر ابن عطیه سخت متفاوت است و ما این اختلاف را در مورد اصلاح رسم الخط قرآن بررسی خواهیم نمود.
باری نوشته اند که حجاج بن یوسف ثقفی، قراء و نویسندگان قرآن را احضار و فراهم آورد و به آنها دستور داد، شمار آیات و کلمات و حروف قرآن را مشخص سازند.
طبق محاسبه این گروه، تمام قرآن دارای 6220 یا 6204 کلمه و 325072 حرف می باشد.
این گروه نویسندگان و قراء نیز تعداد آیات و کلمات و حروف هر سوره را نیز جداگانه مشخص ساخته اند که در این مورد باید به کتب مفصل و یا در عنوانها سوره ها در قرآنها مخطوط و مطبوع مراجعه نمود ولی ما در اینجا نیز جدولی در این زمینه می آوریم: شماره سوره های قرآن و شمار آیات و کلمات و حروف هر یک از سوره ها 1ـ الفاتحه ـ 7 آیه ـ 29 کلمه ـ 142 حرف دارد.
گفته اند که این نخستین سوره کامل و یا دومین و یا پنجمین سوره ای بوده که بطور کلی به مکه نازل شده و یا هم بمکه و هم بمدینه نازل گردیده است.
2ـ البقره ـ 286 آیه (یا 285 و یا 287 آیه) 6221 کلمه و 25500 حرف.
الم ذلک الکتاب و فسطاط القرآن هم نامیده شده است.
در نزول، سوره 87 و یا 86 و جز آیه 281 که بمنی در حجه الوداع آمد بقیه مدنی است.
3ـ آل عمران ـ 200 آیه ( و یا 199) ـ 3480 کلمه ـ 14525 حرف سوره 89 در نزول و مدنی است.
4ـ النساء ـ 176 آیه (5 و 177 هم گفته اند) ـ 3745 کلمه ـ 16030 حرف، در نزول سوره 92 و مدنی است.
5ـ المائده ـ 120 آیه (3و 122 هم گفته اند) ـ 2804 کلمه ـ 11933 حرف، العقود و المنقذه هم نامیده شده ـ سوره 112 بود که در مدینه نازل شد (جز آیه 3 که به عرفات، حجه الوداع آمد).
6ـ الانعام ـ 165 آیه ( 7 و 166 هم گفته اند) ـ 3860 کلمه ـ 12254 حرف، سوره 55 و در مکه نازل شد ( جز آیات 20، 23، 91، 93، 114، 141، 151 تا 153 که مدنی است).
7ـ الاعراف ـ 205 یا 206 آیه ـ 3825 کلمه ـ 13877 حرف دارد.
المص، سوره 39 درنزول، مکی، جز ایات 163 تا 170.
8ـ الانفال ـ 75 آیه (76 یا 77 آیه هم گفته اند) 1095 کلمه ـ 5080 حرف سوره 88، در نزول مدنی است جز آیات 30 تا 36.
9ـ التوبه ـ 129 ( و یا 130) آیه ـ 4098 کلمه ـ 10488 حرف دارد نامهای دیگری هم دارد : الفاضحه، المنقره، الجوث، المدمدمه، المشقشقه، المبعشره.
براءه، الحافره، المثیره، العذاب.
در نزول سوره 113 به مدینه، جز دو آیه آخر که گفته اند مکی است.
و دیدیم که چون بسمله ندارد آنرا جزء انفال محسوب می دارند.
10ـ یونس ـ 109 ( یا 110) آیه ـ 1832 کلمه ـ 7567 حرف.
در نزول سوره 51 و جز آیات 40 و 94 تا 96 مکی است.
11ـ هود ـ 123 ـ ( 2 یا 121) آیه ـ 1715 کلمه ـ 7513 حرف، در نزول سوره 52 و جز آیات 12، 17، 114 مکی است.
12ـ یوسف ـ 111 آیه ـ 1766 کلمه ـ 7166 حرف، در نزول سوره 53 و جز آیات 2،1، 7،3، مکی است.
نام دیگر آن احسن القصص (بفتح قاف) می باشد.
عجارده گزاف گوئی کرده و آنرا جزء قرآن نمی شماردند، ولی درتمام مصاحف موجود بوده است.
13ـ الرعد ـ 43 آیه (44 تا 47 هم گفته اند) 855 کلمه ـ 3506 حرف، در نزول ، سوره 96 و به مدینه نازل شد.
14ـ ابراهیم ـ 52 آیه (51، 54 و 55 هم گفته اند) 831 کلمه ـ 3434 حرف، در نزول سوره 72 و جز دو آیه 27 و 28 مکی است.
15ـ الحجر ـ 99 آیه ـ 654 کلمه ـ 2760 حرف، در نزول سوره 54 و جز آیه 87 مکی است.
16ـ النحل ـ 128 آیه ـ 2840 کلمه ـ 7707 حرف، النعم هم نامیده شده، در نزول، سوره 70 بجز آیات 126 تا 128 مکی است.
17ـ الاسراء ـ 111 آیه ( یا 110) ـ 1533 کلمه ـ 6460 حرف، بنی اسرائیل هم نامیده شده، بجز آیات 26، 32، 33، 57 و 73 تا 80 مکی است.
18ـ الکهف ـ 110 ( و یا 105، 106، 111) آیه ـ 1579 کلمه ـ 6360 حرف، در نزول، سوره 69 و جز آیات 28 و 83 تا 101 مکی است.
19ـ مریم ـ 98 آیه (یا 99) ، 982 کلمه ـ 3802 حرف، در نزول، سوره 44 و جز دو آیه 58 و 71 مکی است.
20 ـ طه ـ 135 آیه (132، 134 و 140 آیه هم گفته شده) 1341 کلمه 5242 حرف، در نزول، سوره 45 بجز دو آیه 130 و 131 مکی است.
21ـ الانبیاء ـ 112 (یا 111) آیه ـ 1168 کلمه ـ 4890 حرف، در نزول، سوره 73 مکی است.
22ـ الحج ـ 78 آیه ( یا 74، 75، 76 آیه ) 1291 کلمه ـ 5070 حرف، در نزول سوره 103 و به مدینه نازل شد، جز آیات 52 تا 55 که میان مکه و مدینه نزول یافت.
23ـ المومنون ـ 118 ( یا 119) آیه ـ 1840 کلمه ـ 4802 حرف، در نزول سوره 74 به مکه.
24ـ النور 64 ( یا 62) آیه ـ 1316 کلمه ـ 5680 حرف، در نزول، سوره 102، مدنی.
25ـ الفرقان ( یا تبارک) 77 آیه ـ 892 کلمه ـ 3733 حرف، در نزول، سوره 42، مکی جز آیات 68 تا 70.
26ـ الشعراء ( یا طلسم) 227 ( یا 226) آیه ـ 1297 کلمه ـ 5522 حرف، در نزول، سوره 47، مکی جز آیات 197 و 224 تا 227 که مدنی است.
27ـ النمل 93 ( یا 92، 94 و 95) آیه ـ 1149 کلمه ـ 4799 حرف، در نزول سوره 48 و مکی است ـ در مصحف ابی : طس، سلیمان نامیده شده بود.
28ـ القصص ( یا موسی و فرعون) 88 (یا 87) آیه ـ 1441 کلمه ـ 5800 حرف، در نزول، سوره 49 جز آیات 52 تا 55 و 85 بقیه مکی است.
29ـ العنکبوت 69 آیه، 1981 کلمه، 4195 حرف، در نزول، سوره 85 که جز آیات 1 تا 11 بقیه مکی است.
30ـ الروم 60 (یا 59) آیه، 819 کلمه، 3534 حرف، در نزول، سوره 84 که جز آیه 17 بقیه مکی است.
31ـ لقمان 34 (یا 33) آیه، 542 کلمه، 2110 حرف، در نزول، سوره 57 که جز آیات 27 تا 29 مکی است.
32ـ السجده ( یا المضاجع یا سجده لقمان یا جزر) 30 (یا 29) آیه ـ 380 کلمه ـ 1500 حرف، در نزول، سوره 75 که جز ایات 16 تا 20 بقیه مکی است.
33ـ الاحزاب 73 آیه، 1280 کلمه، 5796 حرف، در نزول، سوره 90 که مکی است.
34ـ السبا 54 (یا 55) آیه، 883 کلمه، 1512 حرف، در نزول، سوره 58 که جز آیه 6 بقیه مکی است.
در مصحف ابی، سوره ای بنام داود مذکور است که گفته اند سبا است.
35ـ الفاطر (یا الملائکه) 45 (یا 46) آیه، 797 کلمه، 3130 حرف، در نزول، سوره 43 و مکی است.
36ـ یس 83 (یا 82) آیه، 729 کلمه، 3000 حرف، در نزول، سوره 41 که جز آیه 45 بقیه مکی است.
38ـ ص 88 (یا 85 یا 86) آیه، 732 کلمه، 3029 حرف، در نزول، سوره 38 که مکی است.
39ـ الزمر ( یا الغرف) 75 (یا 72 یا 73) آیه، 1192 کلمه، 4708 حرف، در نزول، سوره 59 که جز آیات 52 تا 54 بقیه مکی است.
40ـ المومن (یا الغافر یا الطول) 85 (یا 82 یا 86) آیه، 1199 کلمه، 4960 حرف، در نزول، سوره 60 دو آیه 56 و 57 بقیه مکی است.
41ـ فصلت (یا حم السجده یا المصابیح) 54 (یا 52 یا 53) آیه 796 کلمه 3350 حرف، در نزول سوره 61 که مکی است.
42ـ الشوری ( یا حم عسق) 53 ( یا 50) آیه 866 کلمه 3577 حرف، در نزول سوره 62 که جز آیه های 23 و 27 بقیه مکی است.
43ـ الزخرف 89 ( یا 88) آیه 833 کلمه 3400 حرف، در نزول سوره 63 و جز آیه 54 بقیه مکی است.
44ـ الدخان 59 (یا 56 و یا 57) آیه 346 کلمه 1431 حرف.
در نزول سوره 64 و مکی است.
45ـ الجاثیه ( یا الشریعه) 37 (یا 36) آیه 488 کلمه 2191 حرف، در نزول سوره 65 که جز آیه 14 بقیه مکی است.
46ـ الاحقاف 35 ( یا 34) آیه 644 کلمه 2598 حرف، در نزول سوره 66 که جز آیات 10، 15، 35 بقیه مکی است.
47ـ محمد (ص) یا القتال (الذین کفروا) 38 (یا 39 و یا 40) آیه 539 کلمه 2349 حرف، در نزول سوره 95، جز آیه 13 که در راه هجرت نازل شد بقیه مدنی است.
48ـ الفتح 29 آیه 560 کلمه 2438 کلمه حرف، در نزول سوره 111 که در برگشتن از حدیبیه نازل شد و مدنی است.
49ـ الحجرات 18 آیه 343 کلمه 1496 حرف، در نزول سوره 106 و مدنی است.
50ـ ق (یا الباسقات) 45 آیه 357 کلمه 1494 حرف، در نزول سوره 34، جز آیه 38 بقیه مکی است.
51ـ الذاریات 60 آیه 360 کلمه 1287 حرف، در نزول سوره 67 که مکی است.
52ـ الطور 49 (یا 47 یا 48) آیه 312 کلمه 1500 حرف، در نزول سوره 76 و مکی است.
53ـ النجم 62( یا 61) آیه 308 کلمه 1405 حرف، در نزول سوره 23 و جز آیه 32 بقیه مکی است.
54ـ القمر (اقتربت الساعه) 55 آیه 342 کلمه 1420 حرف، بجز آیه های 44 تا 46 بقیه مکی است.