طرح تحقیق 1 طرح موضوع یکی از دورانهای حساس تاریخ جهان، عصر بعثت و نبوت آخرین پیامبر خدا حضرت محمد بن عبدالله (ص) است.
مردی که توانست انسان هایی را پرورش داده، بر روند تاریخ تأثیر گذارد و مسیر آن راتغییر دهد.
در راستا بررسی زندگانی برخی از این کارگزاران و همراهان خواندنی و قابل بررسیاست که از میان آنها سعد ابی وقّاص، فرزندش عمربن سعد و پسر برادرش هاشم بن عتبه ابنابی وقّاص هستند که زندگی پرفراز و نشیبی دارند.
از آنجایی که پدر در زمان رسول خدا(ص) از مسلمانان اولیه بوده و یکی از اصحاب بشمار میرود و پس ازرحلت آن حضرت تغییراتی هر چند به مرور در این خانواده بوجود آمده تا جایی که فرزندشعمربن سعد فرمانده سپاهی است که امام حسین(ع) نوه همان پیامبر(ص) را با وضعفجیعی به شهادت میرسانند اما از سوئی دیگر و پسربرادرش هاشم که از پدری کافر بوده از شیعیانمخلص علی (ع) میشود.
پژوهش حاضر بررسی فراز و فرودهای این خانواده درتحولات قرن اول هجری است.
2 اهمیت موضوع و علت انتخاب آن بررسی بیوگرافی خاندان ابی وقاص که در تحولات مهم تاریخ اسلام و مقاطع مختلف آن نقش ایفا نمودند باعث شده است که برای فهم این تحولات پژوهشی ترتیب داده شده و ضمن بررسی بیوگرافی این خاندان و نقش و جایگاه آنان را در تاریخ اسلام مشخص شود.
3 سابقهی پژوهش با توجه به دوره زندگانی این اشخاص که با صدر اسلام همزمان است در منابعاصلی تاریخ اسلام به صورت پراکنده مطالبی یاد میشود و پژوهش هایی صورت گرفته اما به نظر میرسد تاکنون به طور مستقل این موضوع با چنین طرح سوالی مورد تحقیق و بررسی قرار نگرفتهاست.
به همین علت تلاش میشود این پژوهش با استفاده از منابع اصلی و بررسی پژوهشهای پراکندهی که موجود است، سعی شده که به این سوال پاسخ داده شود.
4 سؤال اصلی پژوهش به طور قطع همه صحابه و کارگزاران بزرگ رسول خدا(ص) یکسان نبودهاند بلکه برخی از آنها تأثیرات و نقش مثبت و احیاناًبعضی از آنها نیز نقش منفی ایفا نمودهاند.
در این پژوهش سوال اصلی این است: نقش خاندان ابی وقّاص در تحولات سیاسی، اجتماعی تاریخ اسلام چه بوده است؟
5 فرضیه پژوهش فرضیه اصلی: این خاندان با دارا بودن روحیه نظامی در یکی از بزرگترین صحنههای نظامی تاریخ اسلام یعنی قادسیه راه ورود فیزیکی اعراب و اندیشه اسلامی را در شرق کشور گشود.
پس از فتوحات در شرق سرزمینهای خلافت به نوعی دوری از نظامیگری روی آورد، با این همه همواره در مسایل مهم تأثیرگذار بوده، خصوصاً در روی کار آمدن خلیفه سوم و همچنین در خلافت علی (ع) که خود را کنار کشیده، با آن حضرت همراهی نکردند و نسل دوم این خاندان نقش متفاوتی را ایفا نمودند یکی همراه علی (ع) و یکی قاتل فرزند آن حضرت و در زمره آل ابیسفیان درآمد.
فرضیه رقیب: سعد و خانواده وی از خاندان مهم نبوده و در جریان خلافت علی(ع) زمانه مشحون فتنه بوده و سعد کار خبطی انجام نداده و کنارهگیری از خلیفه کار خطایی نبوده است.
6 مفاهیم و متغیرها الف) مفاهیم خاندان ابی وقّاص: منظور سعدبن ابی وقّاص و پسرش عمربن سعد ابی وقّاص و پسر برادر سعدیعنی هاشم بن عتبه ابن ابی وقّاص است.
حیات سیاسی نظامی: زندگانی سیاسی سعدابی وقّاص، هاشم بن عتبه و عمر بن سعد وهمچنین سمتهای نظامی که این افراد به آن دست یافتند.
تحولات تاریخ اسلام منظور قرن اول هجری قمری است.
ب) متغیرها متغیر مستقل: حیات سیاسی نظامی خانواده ابی وقّاص متغیر وابسته: تأثیرات این خانواده در تحولات نظامی سیاسی جامعهی قرن اول هجری قمری.
7 سوالات فرعی 1) خاندان ابی وقّاص از چه طائفهای بودند و نسبتشان با پیامبر(ص)؟
2)چگونگی اسلام آوردن سعد ابی وقّاص و چگونگی زندگانی وی در زمان رسول خدا(ص)؟
3) چگونگی دست یابی به مقامات نظامی و سیاسی؟
4) اعتقادات آنان پس از رحلت پیامبر(ص)؟
5) زندگی آنان در زمان خلفای سه گانه؟
6) زندگی و حیات سیاسی آنان در زمان خلافت امیرالمؤمنین(ع)؟ 7) زندگی و حیات سیاسی آنان پس از شهادت امیرالمؤمنین(ع)؟
8) چگونگی ورود عمربن سعد به واقعهی کربلا؟
9) عاقبت زندگانی سعدابی وقّاص؟
10) عاقبت زندگانی هاشم بن عتبه بن ابی وقّاص؟
11) عاقبت زندگانی عمر بن سعد؟
8 مفروضات تحقیق 1) براساس نقل منابع و پژوهشها سعد ابی وقّاص از صحابه پیامبر(ص) و مسلمانان اولیه است.
2) در زندگانی سعد بن ابی وقّاص فراز و فرود وجود دارد.
3) هاشم بن عتبه یکی از شیعیان علی (ع) بوده و در جنگ صفین به شهادت رسید.
4) عمربن سعد از طرف عبیداله بن زیاد فرماندهی لشگری است که به جنگ با امامحسین (ع) پرداخت و نتیجه آن به شهادت رسیدن امام (ع) و یارانش در عاشورای سال 61 هجری بود.
9 روش پژوهش روش این پژوهش تاریخی است که با بررسی و نقد وقایع به توصیف و تحلیل موضوع میپردازد و بصورت کتابخانهای میباشد.
10 سازماندهی پژوهش این پژوهش به بررسی نقش سیاسی، نظامی خاندان ابی وقّاص میپردازد.
در مقدمهبه طرح تحقیق و معرفی و نقد منابع پرداخته میشود و در فصل مقدماتی به بیان کلیات و مفاهیم نظری که همان تبیین نقش شخصیت در تاریخ باشد، اشاره خواهد شد.
این پژوهش علاوه بر مقدمه و فصل مقدماتی دو بخش مستقل نیز دارد، که در بخش اول به زندگانی ونقش سعد بن ابی وقّاص خواهد پرداخت که نسل اول این خانواده است و آن نیز چند فصلدارد.
فصل اول زندگانی وی در دوران مکه، فصل دوم زندگی و نقش وی در دوران مدینه وفصل سوم سعد در دوران خلفای راشدین و فصل چهارم نیز به عزلت گزینی سعد اشارهخواهد شد، و ضمن این فصول نقش هائی که وی در دورههای مختلف ایفا نموده است، آشکار خواهد شد.
در بخش دوم به زندگانی و نقش نسل دومیهای این خاندان یعنی هاشم بن عتبه بن ابیوقّاص و عمربن سعد بن ابی وقّاص پرداخته خواهد شد.
در این بخش، که دو فصل دارد و طیچند گفتار حیات سیاسی نظامی و نقش آنان روشن میشود.
و نیز طی این دو بخش خبط و خطاهای این خاندان و نیز نقش مثبتی که در تاریخ اسلام ایفا نمودند بیان میشود و در پایان جمع بندی ارائه خواهد شد.
معرفی و نقد منابع در این قسمت از پژوهش به معرفی و نقد کوتاه چند منبع و مولف آنان پرداخته شده است، که استفاده عمده از آنها صورت گرفته و نظم آن نیز به ترتیب تاریخ وفات مولف میباشد.
1 ابن اسحق؛ سیره النبی (ص) (متوفی 151 ه) اصل این اثر مربوط میشود به ابن اسحق که در سال 151 هجری در گذشته است این اثر مشتمل بر اخبار زندگانی پیامبر(ص) درمکه، هجرت، مدینه و جنگها و احوال آن حضرتو یارانش در این دوره میباشد.
ابن هشام که متوفی سال 218 ه.
ق میباشد، این کتاب را تهذیب نموده و آن را با یک واسطه که زیاد بن عبدالله البکائی باشد نقل میکند و آن را سیره رسول الله(ص) نام نهاده است.
عبدالملک بن هشام که در واقع یکی از راویان طبقه دوم سیره ابن اسحق است، به زعم خوداخبار و اشعاری که ارتباطی با حیات پیامبر(ص) نداشت را حذف نموده است.
نکته جالبتوجه اینکه اخبار مربوط به امام علی بن ابی طالب(ع) نیز حذف شده است.[1] کتابی که مورد استفاده در این پایان نامه قرار گرفته است دو مجلد فارسی آن است که بدست رفیعالدین اسحق بنمحمد همدانی قاضی ابرقوه در قرن هفتم به فارسی برگردانده شده و توسطاصغر محمودی تحقیق و انتشار یافته است.
2 واقدی؛ مغازی (متوفی 207ه) محمد بن عمر بن واقد معروف به واقدی مورخ معروفی است که حدود بیست اثر درتاریخ اسلام اعم از مغازی، سیره و طبقات را به او نسبت دادهاند.
گویا کتاب مغازی جزئی از کتاب بزرگ وی یعنی کتاب التاریخ و المبعث والمغازیباشد واقدی دست به تحقیق مفصلی راجع به مغازی پیامبر(ص) زده است و با رفتن به مناطقی که در آنها نبرد صورت گرفته بود، آن مکانها را از نزدیک مشاهده نموده است.[2] و با توجه به اخبار و روایات موجود، به بررسی غزوات و سرایای پیامبر(ص) پرداخته است.
از آنجائی که کتاب وی در بردارنده مطالب نقادانه درباره جنگهای پیامبر(ص) است و سعد نیز یکی از افراد نظامی بوده و در این جنگها حضورداشت، مطالب این کتاب در این تحقیق به کرات مورد استفاده قرار گرفته و در مقایسه با دیگر کتب، تخصصیتر به نظر میرسد.
دراین کتاب ابتدا با اشاره به سرایای رسول خدا (ص) به تفصیل به بحث درباره غزوات، خاصه بدر، احد و خندق و فتحمکه و حنین پرداخته است.
این کتاب توسط دکتر محمود مهدوی دامغانی در سه جلد به فارسی ترجمه و منتشر شده است.
3 نصر بن مزاحم منقری؛ وقعه الصّفین (متوفی.212ه) این کتاب یکی از تک نگاریهایی است که توسط نصربن مزاحم نگاشته شده وبصورت اختصاصی به جنگ صفین پرداخته است.
در این کتاب به زمینههای جنگ، اصل ماجرایجنگ و رایزنیها و داستان حکمیّت و پیامدهای آن و موضع اصحاب پیامبر(ص) در اینرابطه اشاره شده است، خصوصاً نقش فعال هاشم بن عتبه و موضع سعدبن ابی وقّاص درآن کاملاً پرداخته شده است و میتوان از عمربن سعد هم که به سراغ پدر رفته، تا او راترغیب به ورود به ماجرا کند، ردّپائی یافت.
البته در سلسله روات این کتاب عمربن سعدنامی است که غیر از عمربن سعد بن ابی وقّاص است و آن شخص عمربن سعد بن ابیالصید است.
این کتاب توسط عبدالسلام محمد هارون تصحیح و شرح شده است و آقای پرویز اتابکیآن را ترجمه نموده و تحت عنوان پیکار صفین چاپ شده است.
4 محمد بن سعد کاتب واقدی؛ طبقات الکبری (متوفی 230ه) این کتاب به سبک حدیثی تدوین شده است وی در این کتاب ابتدا به سیره پیامبر(ص) اشاره کرده و پس از آن به صحابه پرداخته و آن را در پنج طبقه دسته بندی نموده است و از آنجائیکهسعد بن ابی وقّاص و خانواده وی از جمله کسانی بودند که از روزهای نخستین مطرح هستند بصورت وافی به آنها اشاره شده است و ما نیز در موضوعات مختلف در ارتباط با عملکرد سعد از این کتاب بهره بردیم.
این کتاب نیز توسط مهدوی دامغانی ترجمه و انتشارات فرهنگ و اندیشه آنرا به چاپ رساند.
5 ابن اعثم کوفی؛ الفتوح(متوفی نیمه اول قرن چهارم) این کتاب در دو بخش تنظیم شده است.
در بخش اول به دورهخلافت ابوبکر و عمر و عثمان میپردازد و فتوحات این دوره مثل فتوحات ایران و نبرد قادسیه و فتح آن مناطق به سرداری سعد و نقش هاشم بن عتبه در این نبرد را شرح میدهد[3] و در بخش دوم به آغاز خلافت علی (ع) تا شهادتامام حسین (ع) در واقعه عاشورای سال 61 هجری اشاره میکند[4] و به وقایعی چون قتلعثمان و خلافت علی (ع) و جنگهای این دوره اشاره کامل دارد و به کرّات در این پژوهش مورد استفاده قرار گرفت، این کتاب توسط محمد بناحمد مستوفی هروی از محققان قرن ششم ه.
ق.
ترجمه و توسط طباطبائی مجد تصحیح وانتشارات علمی فرهنگی آنرا چاپ نموده است.
6 ابوحنیفه احمدبن داوود دینوری؛ اخبار الطّوال (متوفی.
282 ه) این کتاب از کهنترین تاریخنامه های عمومی است که ضمن بیان روابط ایرانیان و اعراب بهجنگهای قادسیه و نهاوند و نیز به جریان بیعت با علی (ع) و جنگهای این دوره وضمن آن نقش هاشم بن عتبه و شهادت وی اشاره دارد.
این کتاب نیز توسط احمد مهدوی دامغانی به فارسی برگردانده وتوسط نشر نی منتشر شده است.
7 تاریخ یعقوبی (متوفی.
284 ه) یکی دیگر از کتابهای عمومی تاریخ یعقوبی در دو جلد است، در جلد اول این کتاب عمدتا به تاریخ جهان پرداخته است. در جلد دوم به اخبار، احوال و روزگار رسول خدا(ص) و خلفا اشارهدارد.
نکته قابل توجه گرایشهای شیعی او میباشد، چرا که ضمن بیان تاریخ خلفایراشدین و اموی و عباسی مطالبی نیز درباره ائمه(ع) دارد و به ماجرای صلح امام حسن(ع)، واقعه کربلای امام حسین (ع)، ذکر احوال و سیرت امامان شیعه پرداخته است و بااحترام از آنها یاد میکند و در این پژوهش بهصورت عمومی در قسمتهای مختلف از آن استفاده شد.
یکی دیگر از کتابهای عمومی تاریخ یعقوبی در دو جلد است، در جلد اول این کتاب عمدتا به تاریخ جهان پرداخته است. در جلد دوم به اخبار، احوال و روزگار رسول خدا(ص) و خلفا اشارهدارد.
این کتاب توسط مرحوم ابراهیم آیتی به فارسی ترجمه و توسط انتشارات علمی و فرهنگیبه چاپ رسیده است.
یعقوبی کتاب دیگری دارد به نام «البلدان» که شهرهاست و در این پژوهش برای تبیین تاریخ بنای کوفه و بصره و محلههای آن از این کتاب نیز استفاده شده است.
8ـ محمدبن جریر طبری؛ تاریخ الرسل والملوک (متوفی.
310 ه) طبری، مورخ، محدث، فقیه و مفسر بزرگ جهان اسلام است.
کتاب تاریخ ویبصورت سالشمار اسلامی نگاشته شده است.
گویا وی منابع فراوانی را در اختیار داشت و از آنها استفاده کافی برده است.
اگرچه در این کتاب اخبار متناقض فراوان یافت میشود اما با کتابهای دیگری که وجود دارد و معاصر وی میباشند میتوان تاریخ را بازسازی و بازنویسی نمود و خود وی نیز پاسخ چنین اشکالی را داده و متذکر شده که برای حفظ امانت آنچه را شنیده یا خوانده عیناً ذکر میکند و داوری را بر عهده پژوهشگر نهاده است.
در مورد واقعه عاشورای سال 61 نیزعین کتاب مقتل ابی مخنف را ذکر کرده که یکی از منابع مهم واقعه کربلاست.
شیوه وی به صورت حدیث است.
این اثر از منابع مهمی است که درباره غزوات دوره رسول خدا(ص)، فتوحات زمان خلفاء و نبرد قادسیه و نیز جنگ صفین و واقعه کربلا در این تحقیق بهره برده شده است.
این کتاب ترجمههای گوناگون دارد.
در این تحقیق هم از اصل نسخه عربی استفاده شد، و هم از نسخه ترجمه ابوالقاسم پاینده.
این کتاب در قرن هفتم توسط ابن اثیر پالایش شد چراکه منبع مهم ابن اثیر تا اواخر قرن سوم تاریخ طبری بوده است و یک ترجمه منسوب به بلعمی وجود دارد بهنام «تاریخنامه» که در این تحقیق از آن کتاب نیز استفاده برده شده است.
9ـ علی بن الحسین مسعودی؛ مروج الذهب (متوفی.346 ه) کتاب مروج الذهب مسعودی از دیگر کتب گرانسنگ است که در این تحقیق مورد استفاده قرار گرفتهاست.
در زمان وی دانش تاریخ، رشد قابل ملاحظهای نموده و خود وی نیز گامهائی در اینزمینه برداشت.
درباره وقایع مهمی مثل بعثت، هجرت و جنگهای پیامبر(ص) و فتوح زمان خلفا بطور گذرا رد میشود و بیشتر بهاحوال و مسائل غیر نظامی میپردازد و به وقایع دوره خلفا، ماجرای شوری وبیعت با علی (ع) پرداخته است که نیز به کرّات در موضوعات مختلف از آن بهره بردیم.
کتاب دیگری که از وی بجای مانده «التنبیه و الاشراف» است که کتاب «مروج الذهب» را کاملمیکند.
حدود چهل اثر را به وی نسبت میدهند.
کتاب مروج الذهب در دو جلد و التنبیه والاشراف در یک جلد ترجمه و توسط انتشارات علمی و فرهنگیبه چاپ رسیده است.
10ـ ابن قتیبه مروزی دینوری؛ «الامامه و السیاسه» (متوفی.
276ه) وی از مورخان اهل سنت قرن سوم است و کتاب امامت و سیاست به وی منسوب است.
دراین کتاب به تشکیل شورای شش نفره توسط عمر، بیعت با عثمان، غائله کشته شدن عثمانو بیعت با علی (ع) و خودداری از بیعت توسط سعد و دوستانش برخورد میشود، این اثر در اصل تاریخ خلفاست که با بحث از جانشینی ابوبکر آغاز شده و تا کشته شدن امین عباسی ادامه پیدا میکند.
این کتاب توسط سید ناصر طباطبائی ترجمه و انتشارات ققنوس آنرا چاپ نموده است.
11ـ بلاذری؛ انساب الاشراف (متوفی.279 ه) احمدبن یحیی بلاذری نسبشناس بزرگ قرن سوم کتابی درباره تاریخ و انساب، تیرههای عرب و مشاهیر آنها تا روزگار خودش به نام «انسابالاشراف» تنظیم نمود و در آن به شرح حال اشراف و خاندانهای عرب از جمله به خاندان ابی وقّاص که یکی از تیرههای بنی زهره هستند نیز به طور مفصل پرداخته شده است.
کتاب دیگر وی «فتوح البلدان» است که در مورد فتوحات نیز به آن مراجعه شده است.
اینکتاب درباره سیر فتح شهرها در قرون نخست اسلام میباشد.
دو ترجمه از کتاب فتوح وجود دارد که یکی از آنها ترجمه بخش ایران است که به قلمآذرتاش آذرنوش میباشد .
12ـ ابن ابی الحدید؛ شرح نهج البلاغه، (متوفی. 665 ه) عزالدین عبدالحمید بن هبه اله بغدادی که معروف به ابن ابی الحدید میباشد، از شعرا وادبای معتزلی و ازنزدیکان ابن العلقمی وزیر معروف مستعصم بالله آخرین خلیفه عباسی بود.
اثر مشهور خود، یعنی شرح نهج البلاغه را به نام وی تالیف کرد که ضمن آن نهج البلاغه علی (ع) را شرح نمود.
مطالب مورد استفاده ما در این پژوهش از این کتاببیشتر مربوط به شرح خطبه شقشقیه میباشد.
که بهطور مفصل به مسأله شورا پرداخته و موضعگیری سعد را مشخص میکند.
این کتاب ترجمه کامل ندارد ولی دکترمحمود مهدوی دامغانی ترجمه خطب تاریخی آن را به عهده گرفته و به نام جلوههای تاریخ در نهجالبلاغه به چاپ رسانده است.
غیر از این کتب که در 12 شماره گذشت، کتابهای اصلی زیادی مورد استفاده قرار گرفته است از جمله اسد الغابه فی معرفه الصحابه ابن اثیر، الاصابه فی تمییزالصحابه ابن حجر، سفینه البحار قمی، الکامل فیالتاریخ ابن اثیر، مقدمه ابن خلدون، اعیان الشیعه محسن امین النصب و النواصب محسنالمعلم، الزام النواصب ابن صلاح بحرانی و کتب روائی اهل سنت و جماعت و کتب روائی شیعه مثل اصول کافی کلینی و ارشاد شیخ مفید که معرفی و نقد به اختصار آنها نیز، به طولمیانجامید و به همین خاطر از معرفی تفصیلی آنها صرف نظر نموده و در آخر آنها را فهرست خواهیم نمود.
فصل مقدماتی: کلیات و مفاهیم نظری (نقش شخصیت و نخبگان در تاریخ) نقش شخصیت در تاریخ تجربههای تاریخی نشان میدهد که ترقی، تعالی و فروپاشی هر مملکتی به نقش نخبگانو شخصیتهای مهم سیاسی و اجتماعی آن جامعه وابسته است و اندیشه و تفکر آنها دراجرای برنامههای سیاسی، اجتماعی و چگونگی تحقق خواستهای مردم به میزان تعیینکنندهائی سرنوشت ساز و موثر است.
بدیهی است نقش اینگونه شخصیتها را در ایجادفرصتهاو یا بهره برداری از فرصتهای موجود به هیچ روی نمیتوان انکار کرد.
بدین ترتیب میتوان گفت شخصیتها و بزرگان عامل تحول تاریخ بودهاند.
در اینجا سوالاتمتعددی مطرح میشود؛ از جمله اینکه ایشان این قدرت و نیرو را از کجا گرفته و منشا آن چه بوده است؟
و یا اینکه آنها تا چه اندازه در گردش چرخ تاریخ نقش موثری داشتهاند؟
و...
اصولا نظرات متعددی در جواب این پرسشها در خصوص تاثیر گذاری آنها در تاریخمطرح میشود.
شهید مطهری ضمن غلط پنداشتن نظریه زیر مینویسد: «عدهای معتقدندتاریخ را نوابغ به حرکت در آورده و حتی جهت تاریخ را آنها انتخاب کردهاند و هر طوردلشان خواسته تاریخ را ساختهاند، اندیشه و فکر آنها بوده که جامعه بشری این طور کههست باشد و همانها بودهاند که تاریخ را ساختهاند.
معمارهای این ساختمان بزرگ، همانیک عده مردم نابغه بودهاند.
در هر ملتی یک یا چند نابغه وجود دارد که تاریخ آن ملت رانوشتهاند.
مثلا فرانسه را ناپلئون ساخته، و روسیه رالنین بوجود آورده، روسیه ساختهدست لنین است به این معنا که اگر لنین نبود روسیهای در کار نبود؛ و هر ملتی همین طوراست».
در این نظریه نقش شخصیتهای مهم تاریخی در ایجاد و تحول تاریخ بصورت اغراقآمیزمطرح شده است و عوامل دیگرکاملا مورد انکار قرار گرفته است.
در صورتی که اگر دیگرعوامل همانند افراد جامعه، شرایط اقتصادی، مختصات جغرافیایی و...
حضور نداشتند، قطعا نوابغ و شخصیتهای مهم تاریخی نمیتوانستند کاری را صورت دهند.
و دراینجاست که باید گفت نمیتوان نقش دیگر عوامل را نفی نمود.
آنچه که باید به آن اشاره نمود، اینکه: نوابع موثرند به این معنا که همه افراد بشر موثرند،زیرا آنها شریک در اجتماعند، و اگر ملتها و افراد نبودند مسلما نوابغ بدون بازو بوده ونمیتوانستند خود را بروز داده و کاری انجام دهند.
پس نه آنها در واقع جهت تاریخ را انتخاب کردهاند و نه ملتها هیچ نقشی نداشتهاند.
اگر هنگامیکه نابغه ظهور میکرد، افرادینبودند که اراده او را اجرا نمایند و طرح او را به مرحله عمل در آورند آیا کاری انجاممیشد؟
بنابراین نظریه بعدی میگوید«نوابع آندسته از افراد هستند که طبیعت جامعه وقوانین حاکم بر آن را بهتر از دیگران میشناسند و همان کاری که نوابغ علم و صنعت درزمینه علوم انجام میدهند، این گروه نیز در جامعه انجام میدهند.
کار نوابغ صنعت جز این نیست که طبیعت را بخوبی میشناسند، راه مهار و هماهنگساختن آنرا بهتر از دیگران میدانند، و اگر چنین شناختی از طبیعت نداشتند، چنینموفقیت درخشانی نصیب آنها نمیگشت.
نوابع تاریخ هم نبوغشان در این است که بهتر از دیگران طبیعت جامعه را شناخته و خود راباطبیعت جامعه هماهنگ کردهاند.
و توانستهاند نیروهای نهفته در آن را به استخدام خوددرآورده و به نیروهای متفرق وحدت بخشیده و میان قوای پراکنده حلقه اتصالی بوجودآورند و آنرا در مسیر تکامل بسیج نمایند.
حتی پیامبران که بالاتر از نوابغ قرار گرفتهاند و علم و آگاهی آنان مربوط به مقام وحیاست، کارشان بهره برداری از نیروهای نهفته در طبیعت جامعه است، چیزی که هستنوابغ، گاهی آن نیروها را در مسیر صحیح و گاهی آنرا در مسیر غلط رهبری میکنند ولیپیامبران آنها را در مسیر صحیح قرا میدادهاند.
مثلا حضرت رسول (ص) ظهور میکنند،قطع نظر از مساله وحی، او نابغه است، یعنی بهتر از دیگران زمان و جامعه خودش رامیشناسد، و میداند راهی که باید از آن راه مردم را نجات داد، چه راهی است.
چیزی را که او میفهمد دیگران نمیفهمند.
از یک هوش بیشتر و از اراده و تصمیمی برخورداراست، به علاوه یک سلسله صفات دیگر مثل خُلق عظیم «انک لعلی خلق عظیم» یک سلسلهخصلتها که در جذب نیروهای دیگر تاثیر دارد.
گذشت، ایثار، فداکاری، تقوا و پاکی، مجموع اینها که در یک فرد جمع شود میتواند ناگهاننیروهای نهفته تاریخ را که یا خفتهاند و یا اگر حرکتی دارند در جهت ضد تکامل تاریخ است، بیدار کند.
مردم زمان او یکدیگر را غارت میکنند، به خاطر عصبیتها با یکدیگر جنگ ونزاع میکنند .او نیروهای خفته را بیدار میکند، نیروهایی را که جهت انحرافی دارند درجهت اصلی میاندازد.
آن گروه که نوابع را جزء تنها نیروهای محرک تاریخ میدانند و نقش دیگر نیروها را نفیمیکنند، بطور مسلم یک نظریه نادرستی را القاء میکنند.
حتی پیامبر(ص)ان نیز که بالاتر ازنوابغ میباشند، هرگز به مردم نمیگفتند که شما بروید در خانه هایتان بنشینید و تنها منهستم که با معجزههای خود همه کارها را انجام میدهم، بلکه کار آنها در راستایاحتیاجات جامعه بوده است.
اگر بر ضد احتیاجات باشد اصلا او نابغه نیست، و اصولانبوغ اینست که احتیاجات را خوب تشخیص میدهد.
و نیز معنایش این نیست که مردمهیچ کارهاند، «فاذهب انت و ربّک فقاتلا انا هیهنا قاعدون» به مردم نگفت: «شما بروید در خانهبنشینید من که نابغه هستم بجای شما میروم همه کارها را انجام میدهم».
برعکس، اینمنطق را رد کرد، گفت خود شما هستید که مسئول هستید و باید مجاهد باشید، یعنینیروهای تاریخ را در جهت تکاملی تاریخ به حرکت در آورد.
در اینجا ذکر این نکته ضروری است که نقش نوابغ ممکن است گاهی منفی باشد و نبوغ خود را در جهتی صرف کند که مصالح ملت در آن متصور نباشد.
استاد مطهری در اینمورد در کتاب فلسفه تاریخ مینویسد: «نقش نوابغ در تغییر تاریخ لزومی ندارد که در جهت تکامل تاریخ باشد.
یا تکامل در هرجهت باشد.
همان معاویه از جنبههای سیاسی قدرت فوق العادهای بود که شاید اگر اونمیبود یا آدم ضعیفی بجای او میبود اوضاع جور دیگری بود.
قهرا این جور است ولیاین نابغهها اغلب از یک جهت نابغه هستند.
اسکندر نابغهای است که فقط در امر نظامی نابغهاست.
نادر هم همینطور است.
نا دریک نابغه نظامی است، آنهم فقط در کار سپاهیگری.دراداره مملکت که از حد عادی هم منحطتر بود، آدمی بود که به همان نسبت که در کارنظامی گری قوی بوده، در کار مدیریت مملکت مرد منحط و پستی بوده است، خیلی همفضاحت راه انداخت.
بنابراین در یک نگاه میتوان دریافت که در تاریخ سیاسی و نظامی جوامع بشری هموارهوجود قشر نخبگان در جهان سیاست و جامعه سیاسی امری اجتنابناپذیر است.
توانائیو تحرک این قشر بستگی دارد به اینکه تا چه اندازه قشرهای میانی و پائین جامعه را بتواند بهخدمت در آورده و متوجه خود سازد.
اگر تاریخ را انباشته از افراد نخبه بدانیم، پس همواره جوامع بشری شاهد گروههای جدیدی از نخبهگان که دارای پویائی و تحرک بیشتری هستند میباشد.
نخبگان همواره با هم در حال رقابت هستند و تاریخ چیزی جز دفن یک قشر نخبه و پیدایشنخبگان جدید نیست.
نکته دیگر اینکه نخبگان دارای تنوع و گوناگونی وسیع بوده و از دیرباز تا کنون در جوامعبشری بروز و ظهور یافتهاند و آنها با یکدیگر یا در تضاد و رقابت بودهاند یا با همزیستی مسالمتآمیز با یکدیگر یک نوع خاصی از تاریخ را ورق میزدند.
استاد شهید مطهری در کتاب جامعه و تاریخ خود در مورد نقش شخصیت در تاریخ چنینمیگوید: بعضی ادعا کردهاند که «تاریخ جنگ میان نوابغ و افراد عادی است» یعنی هموارهافراد عادی و متوسط طرفدار وضعی هستند که به آن خو گرفتهاند، و نوابغ خواهان تغییرو تبدیل وضع موجود به وضع عالیتر هستند.«کارلایل» مدعی است که تاریخ با نوابغ وقهرمانان آغاز میشود.
نقطه مقابل این نظریه که مدعی است: «تاریخ را شخصیتهابوجود میآورند» نظریه دیگری است که درست عکس آنرا میگوید، مدعی است تاریخشخصیتها را بوجود میآرود، نه شخصیتها تاریخ را، یعنی نیازهای عینی اجتماعی استکه شخصیت را خلق میکند.
از زبان منتسکیو گفته شده است:«اشخاص بزرگ و حوادث مهم نشانهها و نتایج جریانهایوسیعتر و طولانیتری هستند.» و از زبان هگل:«مردان بزرگ آفریننده تاریخ نیستند،قابلهاند» مردان بزرگ «علامت» اند نه «عامل».
از نظر منطق افرادی که مانند دورکیم «اصاله الجمعی» میاندیشند و معتقدند افراد انسانمطلقا در ذات خود فاقد شخصیت اند، تمام شخصیت خود را از جامعه میگیرند.
کسانی که مانند مارکس علاوه بر آنکه جامعهشناسی انسان را کار اجتماعی ویمیشمارند و آنرا مقدم بر شعور اجتماعیش تلقی میکنند، یعنی شعور افراد را مظاهر وجلوه گاههای نیازهای مادی و اجتماعی میدانند، از نظر این گروه، شخصیتها، مظاهرنیازهای مادی و اقتصادی جامعهاند.
در اینجا نظریه سومی مطرح است که مارکسیسم به آن گرایش دارد و یک نوع تفریطگرائی و انکار اصالت انسان و نبوغ افراد فوق العاده است.
مارکسیسم در حرکت تاریخ به عوامل زیستی، و استعدادهای نهفته در بدن انسان توجه ندارد و وجود نابغه را محصول شرایط تولیدی میانگارد و از آنجا که مارکسیسم،استقلال را از انسان سلب میکند اندیشه نابغه را نیز از طریق اقتصادی توجیه میکند، ومیگوید: چون نابغه و غیر نابغه هر دو در یک شرایط اقتصادی خاصی زندگی میکنند، ازاین جهت نابغه جز این نمیتواند فکر کند، مطلبی است که پایگاه طبقاتی به او الهام کردهاست.
عوامل بروز استعدادهای خاص بر خلاف افراد انسان که احیانا از نظر استعدادها، تفاوتهائی از زمین تا آسماندارند، نوابغ افراد استثنائی هر جامعهاند.
افراد استثنائی که از قدرت خارق العادهای از نظرعقل یا ذوق یا اراده و ابتکار برخوردارند هر گاه در جامعهای پدید آیند آن جامعه را از نظرعلمی و فنی، یا از نظر اخلاقی، یا از نظر سیاسی، یا از نظر نظامی جلو میبرند.
کارلایل فیلسوف معروف انگلیسی که کتاب معروف «قهرمانان» (الابطال) را نوشت و ازرسول اکرم آغاز کرد، چنین نظریهای دارد.
از نظر کار لایل در هر قومی یک یا چند شخصیت تاریخی جلوه گاه تمام تاریخ آن قوماست و به عبارت صحیحتر تاریخ هر قوم جلوه گاه شخصیت و نبوغ یک یا چند قهرماناست.
مثلا تاریخ اسلام جلوه گاه شخصیت رسول اکرم(ص) است و تاریخ جدید فرانسه جلوهگاه شخصیت ناپلئون و چند نفر دیگر و تاریخ شوروی جلوه گاه شخصیت لنین.
شخصیت تنها در موردی میتواند استعداد خود را ظاهر سازد که در اجتماع موقعیت لازمبرای بروز آن استعداد را بدست آورد.
در مورد عوامل بروز استعدادها چندین نظریهوجود دارد: یکی از آن نظریهها اینکه شخصیت این قهرمانان صرفا معلول جریانهای طبیعی و موروثی است وشرایط اجتماعی و نیازهای مادی نقشی در آفرینش این شخصیتها ندارند.
در حقیقت ایننظریه مدعی است که اکثریت قریب به اتفاق افراد جامعه فاقد ابتکار و قدرت پیشروی و پیشتازیاند.
چنانچه افراد جامعه همه از این دست باشند، هرگز کوچکترین تحولی در جامعهپدید نمیآید.
ولی یک اقلیت با نبوغی خدادادی که در جامعه پدید میآیند ابتکار به خرج میدهند وطرح میریزند، تصمیم میگیرند، سخت مقاومت میکنند، مردم را در پی خودمیکشانند و به این وسیله دگرگونی بوجود میآورند.
دیدگاه ویلفردو پاره تو در خصوص نخبگان اصطلاح نخبه (Elite) که از کلمه Eligire به معنای «انتخاب» و یا «انتخاب کردن» مشتقشده است، در مفهوم ابتدائی برای بیان کیفیت کالاهائی به کار برده میشود که دارایمرغوبیت و برتری خاصی نسبت به سایر کالاهای مشابه بودهاند.
در قرون هیجدهم ونوزدهم میلادی، نخبه به گروههایی از افراد جامعه که جایگاه یا مقام و منزلت سیاسی،اجتماعی و یا روحانی ویژهای داشتند، یعنی کشیشان والامقام، مامواران عالیرتبه دیوانی،اشراف زادگان و فرماندهان نظامی، اطلاق میشد.
نظریه نخبه گرائی از اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی در اروپا و امریکا درنوشتههای سیاسی ـ اجتماعی محققان با گستردگی مطرح شد و در سالهای بین دو جنگجهانی متاثر از نظرات پاره تو و موسکا، تمامی مراکز آموزشی و تحقیقاتی ایتالیا را دربرگرفت.
پارهتو اعتقاد دارد که انسانها ذاتا نامساوی خلق شدهاند و از لحاظ جسمی و روحی بایکدیگر کاملا فرق میکنند.
بدین ترتیب میتوان گفت که پارهتو دارای اندیشههای قدیمیایتالیائی و شدیدا متاثر از افرادی چون نیکولوماکیاول است.
ماکیاول سیاستمداربرجسته ایتالیایی و اولین نظریه پرداز سیاسی است که از ارزشهای مذهبی و فئودالی قرونوسطی فاصله گرفت و پیشنهادهائی برای به کارگیری ابزارهای مناسب کسب و حفظ قدرتارائه داد.
وی به حکومت داران توصیه میکند که در مواقع اضطراری و بحران، خلق وخوی حیوانات و سرشت انسانی را انتخاب کنند؛ یعنی «حق انسانی و قهر حیوانی.» ماکیاول معتقد بود که صحن اجتماع، ناشی از دو عنصر بخت و اقبال و عمل آن است وثبات و دوام جوامع سیاسی یا اضمحلال آنها بستگی به این دو عنصر دارد.
یعنی هر چهحوزه بخت و اقبال که حوزه انفعال است گستردهتر باشد، امکان فروپاشی بیشتر است وهر چه حوزه عمل گستردهتر شود، امکان ثبات بیشتر.
دانشمند و عالم سیاسی کسی استکه حوزه بخت و اقبال را تحت اختیار در آورد.
به همین ترتیب پاره تو نیز انسان را اصولاموجودی بدسرشت میداند که عواطف، احساسات و غرایز او را به این سو و آن سومیکشاند.
در حقیقت همین احساسات و غرایز است که زیر بنای رفتارهای سیاسی راتعیین میکند و بقیه رو بناست.
پاره تو برای اینکه بتواند برای هر فرد در رابطه با خصوصیات او ارزشی مناسببا وضعیت کمیاش قایل شود، تمام رفتارهای انسان را در یک جدول ارزشی از صفر تادهدر نظر میگیرد.
و به هر فرد نمرهای میدهد که توجیه کننده صلاحیت اوست.
بدین نحو،به فردی که در بخش کاری خود کارشناس زبده است، نمره ده و به یک ابله و یا بازندهنمره یک داده خواهد شد.در این ارزیابی فرقی نمیکند که این افراد مقام و شان اجتماعیبالایی داشته باشند یا نه و مشاغل و فعالیتهای آنها از پرستیژ یکسان و مشابهی در جامعهبرخوردار باشد یا نباشد.
تاجری که بخاطرزیرکی و تلاش طاقتفرسا در طی سالیانمتمادی موفق به اندوختن سرمایه قابل توجهی شده همان نمره را خواهد گرفت که یکسارق با دستبرد حساب شده به بانکی یک شبه ره صد ساله پیموده و سرمایه دار شدهاست.
در هر حال افرادی که از نمره بالائی بهرهمند میشوند، صرف نظر از اینکه در چهبخش سیاسی و اقتصادی فعال باشند، دارای سرشت برگزیدهای میباشند.
بدین ترتیب نخبه فردی خواهد بود که در وجودش نوعی قابلیت فوق العاده نهفته باشد.پاره تو مینویسد: «بدین ترتیب ما میخواهیم کسانی را در یک طبقه جا بدهیم که بالاترینویژگیها را در حوزه فعالیت خودشان ارائه میدهند.
این افراد را مایلم گروه یا طبقه نخبهبنامم.»