چکیده: در این متن به بررسی ماهیت هنر اسلامی در زمینه خانه ایرانی از منظر حکمت ابن سینا می پردازیم.
در این راستا با اشاره به ویژگی های معماری ایرانی اسلامی براساس رویکرد حکمت ابن سینا، از جمله مباحث معنای ادراک ، لذت از اثر هنری ،رابطه عشق و ادراک ، تفسیر و تبیین جامعه و دین از دیدگاه ابن سینا، گزینش مسکن از دید ابن سینا با استناد به اثار ابن سینا می پردازیم.
حکمت ابن سینا: ابن سینا سال 370 هجری (980 میلادی) در بخارا به دنیا آمد.او فیلسوف اسلامی، دانشمند وپزشک بود.
بوعلی در خانواده ای که دوست دار علم و دانش بودند متولد شد و رشد و استعداد باور نکردنی از خود نشان داد و در دوران کودکی بر قرآن و علوم دینی تسلط یافت.
بدون شک او مهمترین استاد خود آموخته در فلسفه اسلامی و طب است.
اساس تفکر ابن سینا، نور ازلی است.
همان نوری که در ایران باستان مطرح بوده است.
ابن سینا متوجه این حکمت بوده است.
به این ترتیب او یک حکیم خسروانی است .
حکمت خسروانی یا حکمت خالده همان است که در ایران باستان بوده است و ابن سینا متوجه این حکمت بوده است.
این حکمت مقابل حکمت یونان قرار دارد.
سفیر یونان درسخنانی که در مراسمی از مراسم های روز جهانی فلسفه در انجمن حکمت و فلسفه ایراد نمود در روشن کردن جایگاه ایران و ابن سینا گفته است مسیحیت از یونان در جهان پراکنده شد واسلام بواسطه اندیشه های ابن سینا از ایران.
فلسفه ابن سینا: ابن سینا بیانگر نقطه اوج فلسفه مشائی است.
او جنبشی را که با کندی، فارابی، عامری و دیگران برای هماهنگ ساختن فلسفه های ارسطو و نو افلاطونی شروع شده بود، به کمال رساند.
او به حق اولین فیلسوف وجودی شناخته شد زیرا او بود که مطالعه وجود را در قالب فلسفه قرار داد نه فیلسوفان یونان.
در فلسفه او ، خدا واجب الوجود است و موجودات ممکن الوجود و وابسته به واجب الوجود.
ابن سینا همچنین تمایز آشکاری بین وجود و ماهیت پدید می آورد که به همراه وجوب، امکان و امتناع ، استخوان بندی و ستون فقرات وجود شناسی او را تشکیل می دهند.
در تمامی موجودات ، وجود به ماهیت یا جوهر آنها افزوده می شود.
فقط در واجب الوجود است که ماهیت و وجود یکی هستند.
همچنین ابن سینا ، علاوه بر تاکید به وحدت وجود واجب، مطابق با تفکر توحیدی اسلام، بر ضرورت این وجود واحد تصریح می کند تا نشان دهد که از آن واحد، مظاهر و تجلیات بی شماری صادر شده و به وجود می آیند.
او خالق عالم را نه فقط بر اراده الهی ، بلکه همچنین بر طبیعت و ذات خداوند مبتنی می کند.
چون خداوند مطلق و لایتناهی است ، کاری جز خلق عالم نمی تواند انجام دهد، چرا که در غیر اینصورت، او آن گونه که در قرآن توصیف شده، خالق و آفریننده جهان نخواهد بود.
از این رو اولین خلقت یا تجلی واحد صادر می شود که ابن سینا آن را با عقل کل یکی می داند.
این عقل به تامل در واحد به مثابه وجود واجب می پردازد، اما خود ممکن الوجود است و وجود او از واحد، وجوب یافته است.
از این سه حالت تفکر عقل دوم ، نفس اول و فلک اول صادر می شود و این روند ادامه می یابد تا زمانی که جهان به وجود می آید.
بنابراین خلق با تفکر و اندیشه و وجود با علم و معرفت، پیوند دارد.
در حقیقت فلسفه سینوی یک جریان عقلانی پایدار در عالم اسلامی است که حتی در جنبه مشائی اش کاملا به صورت تفکر اسلامی درآمد و بیش از اندازه با الهیات ارتباط یافت.
فلسفه ابن سینا همانند تمامی فلسفه های اسلامی ، فلسفه نبوی است و تمامی جوانب آن مملو از مفهوم و مفاد دینی است.
انواع ادراکات از نظر ابن سینا[1] اﻧﻮاع ادراک اﻧﻮاع ادراک در ﻧﻈﺮ اﺑﻦﺳﻴﻨﺎ ﻋﺒﺎرتاﻧﺪ از: ادراک ﺣﺴﻰ، ﺧﻴﺎﻟﻰ، وﻫﻤﻰ ﻣﻌﻨﺎی ادراک ﺣﺴﻰ: دراک ﺣﺴﻰ از ﻣﻨﻈﺮ اﺑﻦﺳﻴﻨﺎ ﻋﺒﺎرت اﺳﺖ از اﺧﺬ و درﻳﺎﻓﺖ ﺻﻮرت ﺷﻰء ﻣﺎدی ﻛﻪ ﺑﺎ ﺗﺠﺮﻳﺪ از اﺻﻞ ﻣﺎده و ﺑﻘﺎء ﺟﻤﻴﻊ ﻋﻮارض ﺣﺎﺻﻞ ﻣﻰﺷﻮد.
و از آﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﺗﺠﺮﻳﺪ از اﺻﻞ ﻣﺎده اﺳﺖ ﻧﻪ ﻋﻮارض، ﺑﺎ ﻏﺎﻳﺐ ﺷﺪن ﺷﻰء مدرک از مقابل حس، این ادراک هم باطل می شود.
ﺑﻨﺎﺑﺮاﻳﻦ، ادراک ﺣﺴﻰ دو ﺷﺮط دارد: 1.
برﻗﺮاری ارﺗﺒﺎط ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ ﺑﺎ ﺷﻰء مدرک 2.
ﺗﺠﺮﻳﺪ از اﺻﻞ ﻣﺎده و ﺑﻘﺎء ﺟﻤﻴﻊ ﻋﻮارض.[2] ﻣﺎدﻳﺖ ادراک ﺣﺴﻰ: ﻣﺎدی ﺑﻮدن ادراک ﺣﺴﻰ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﻌﻨﻰ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺻﻮرت ادراﻛﻰ در ﻳﻜﻰ از ﻗﻮای ﻧﻔﺲ، ﻣﻨﻄﺒﻊ ﻣﻰ ﺷﻮد ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪای ﻛﻪ ﺧﻮاص و وﻳﮋﮔﻰﻫﺎی ﻣﺎده را دارا ﺑﺎﺷﺪ؛ ﻗﺎﺑﻞ اﺷﺎرۀ ﺣﺴﻰ ﺑﺎﺷﺪ، اﻧﻘﺴﺎم ﺑﭙﺬﻳﺮد، و ﺑﺎ زوال آن ﻗﻮه، ﺻﻮرت ﻫﻢ از ﺑﻴﻦ ﺑﺮود.
در ﻣﻘﺎﺑﻞ، اﮔﺮ ذات ﻧﻔﺲ، ﺑﺪون ﻗﻮی و آﻻت، ﺻﻮرﺗﻰ را داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﻳﻌﻨﻰ ﺻﻮرت در ﻗﻮه ای ﻣﻨﻄﺒﻊ ﻧﺒﺎﺷﺪ، ادراک ﻣﺠﺮد اﺳﺖ.
ﺑﺮ اﻳﻦ اﺳﺎس، اﺑﻦﺳﻴﻨﺎ در رد ﻧﻈﺮ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ ﻧﻔﺲ ﻣﻰ ﺗﻮاﻧﺪ ﺑﻰواﺳﻄﻪ و ﺑﺪون اﺳﺘﻔﺎده از آﻻت، ﻣﺤﺴﻮﺳﺎت را ادراک ﻛﻨﺪ ﭼﻨﺪ دﻟﻴﻞ ذﻛﺮ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ.
ادﻟﮥ ﻟﺰوم واﺳﻄﻪ و آﻻت، در واﻗﻊ، ادﻟﮥ ﻣﺎدی ﺑﻮدن اﻳﻦ ﻧﻮع ادراک اﺳﺖ.
ﻣﻨﻈﻮر اﺑﻦﺳﻴﻨﺎ از واﺳﻄﻪ، اﻣﻮری ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻫﻮا و ﻧﻮر اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ آﻻت ﻣﺘﻔﺎوت اﺳﺖ.
رابطه ی عشق و ادراک : خواجه نصیر طوسی در شرح سخنان ابن سینا توضیح می دهد که هر چیزی که خیر در اوست مختار و برگزیده است و ادراک آن چه برگزیده است ، از آن جهت که برگزیده است حب نام دارد ، باید افزود ” شدت حب ” را عشق می نامند.
هر چه ادراک کاملتر باشد و مدرک خیریت بیشتری داشته باشد ، عشق شدیدتر خواهد بود.
ادراک تام و کامل صورت نمی پذیرد ، مگر با وصول تام و کامل.
مراتب عشق : سخن از مراتب عشق را در مباحث ابن سینا می توان در باب مراتب لذت یافت .
لذت مراتبی دارد و در مورد هر لذت برنده و لذت دهنده یی مطابق عالم و حالاتش است.
از آنجا که رابطه عاشق و معشوق، رابطه لذت برنده ( لاذ ) و لذت دهنده ( ملتذ) نیز هست ، مراتب لذت، مراتب عشق نیز می باشد.
الف) عشق خداوند به خود : این عشق ، بالاترین مرتبه از مراتب عشق است .
دلیل این امر از نظر ابن سینا آن است که خداوند متعال بالاترین مرتبه ادراک را داراست هم چنین او بالاترین درجه کمال را دارد تا آن حد که از عدم و امکان که منبع شر هستند به دور است بر اساس نظر خواجه نصیر شدت عشق بر اساس همین دو معیار ادراک و کمال مشخص می شود.
بنابراین ، خداوند لذاته بزرگترین عاشق و معشوق و هم چنین بزرگترین لاذ و ملتذ است.
ابن سینا برای توضیح بیشتر خود به تفاوت عشق ( به معنای حقیقی ) و شوق پرداخته است .
عشق حقیقی عبارت است از :" شادمانی و بهجتی که از تصور حضور داشتن یک ذات ایجاد می شود ".
هر چه ادراک کاملتر باشد و مدرک خیریت بیشتری داشته باشد ، عشق شدیدتر خواهد بود .
ادراک تام و کامل صورت نمی پذیرد ، مگر با وصول تام و کامل .
اما معنای شوق ، حرکت برای تمام کردن آن ابتهاج است ، هنگامی که صورت از یک جهت تحقق و تمثل یابد .
به گونه یی که در قوه خیال تمثل یافته است و از جهت دیگر تمثل نیافته باشد .
چنان که پیش می آید که در حس تمثل نیابد تا به سبب شوق تمثل حسی برای یک امر حسی کامل و تمام گردد .
پس هر مشتاق به چیزی دست یافته و به چیز دیگری هم دست نیافته است ، ولی عشق چیز دیگری است .
بر این اساس خداوند تعالی منزه از شوق است ، زیرا ممکن نیست چیزی از او غایب باشد ب ) عشق جواهر عقلی به ذات خداوند و به ذات خود : این عشق دومین مرتبه از مراتب عشق است .
ج ) عشق عاشقان مشتاق : ایشان از آن روی که عاشقند ، چیزهایی یافته اند و از آن لذت می برند و از آن لحاظ که مشتاق ، دچار رنجه هستند.
اگر چه چون این رنجه ها از جانب معشوق است برای آنها رنجه هایی لذت بخش است د) عشق نفوس بشری در تردد میان جهان ربوی و جهت فرودین ه) عشق نفوسی که طبیعت بر آن ها حاکم است ابن سینا معتقد است عشق در همه ی موجودات جاری است .وی در رساله فی ماهیه العشق آشکارا به این نظر اشاره می کند و یاد آور می شود که عشق به نوع انسان اختصاص ندارد ، بلکه در جمیع موجودات اعم از افلاکیان و عناصر و موالید ثلاث معدن ، نبات و حیوان و دیگر هویات و موجودات جاری و ساری است [3].
ابن سینا معتقد است که وقتی با یک اثر هنری مواجه می شویم تخیل ما بر انگیخته می شود.
اثر هنری با خیال و تخیل ما ارتباط دارد و ما را به شگفت وا می دارد .
وقتی که حواس ما از امور مادی جدا شود ناخوداگاه به امور بالاتر توجه می کنیم و بنابراین تخیل ما به جای این که به امور توهمی و مادون بپردازد به جانب تعلق ما متوجه می شود و مرتبط به قوه ناطقه و قوه تعلق ما می شود.
بنابراین آنچه که عقل حکم می کند به تخیل ما هم سرایت می کند.
این که تخیل نقش زیادی در ایجاد هنر دارد.
تخیل یکی از قوای ادراکی است.
اگر از رویکرد معرفت شناسی به زیبا شناسی ابن سینا نگاه کنیم می بینیم که تخیل خیلی نقش اساسی دارد و می توان به بررسی آن پرداخت.
قوای ادراکی از دیدگاه ابن سینا چند تا هستند: حواس ظاهری و حواس باطنی.
حواس ظاهری مثل حواس پنج گانه اند مثل دیدن شنیدن که هر انسان و هر هنرمندی این ها را دارد.
حواس باطنی هم حواس پنج گانه ای هستند که این ها ادراک حسی به آن معنا نیستند.
ابن سینا معتقد است وقتی می بینیم و می شنویم اداراکاتی که از این ها حاصل می شود درون ذهن ما و توسط توسط قوه ای به نام حس مشترک یا «بنتاسیا» جمع می شود .
مثلا وقتی که گل سرخ را نگاه می کنیم آن قرمزیش را می بینیم و نرمیش را لمس می کنیم و بوی خوش آن را حس می کنیم همه این ها در ذهن ما و توسط آن حس مشترک جمع میشوند و به شما تصور واحدی از آن گل می دهد.
راجع به اثر هنری هم می توان این صحبت را کرد که اثری هنری این ویژگی ها را داد این ها در حس مشترک ما جمع می شود و قوه ای بنام خیال این را نگه می دارد و می شود مخزن این ها چون باید حفظ شوند در ذهن که وقتی گل را دیدید و چشمتان را بستید می توانید آن را تصور کنید حتی بوی خوش و رنگ آن را هم می توانید تصور کنید بدون آنکه وجود داشته باشد.
این به این دلیل است که در قوه خیال شما یک قوه دیگری هم هست که از آن می گذریم برای اداراک معانی جزئی و یک قوه دیگری هم داریم بنام متخیله که خیلی مهم است ولی با قوه خیال فرق دارد، از قوه متخیله می آید و تمام تصوراتی که از امور محسوس دارید این ها را گاه با هم ترکیب و یا از هم تجزیه می کند مثلا شما یک کوه را قبلا دیده اید ولی الان تصورش در خیال شما وجود دارد یعنی به راحتی می توانید کوه را برای خودتان تصور کنید بدون اینکه الان در این اتاق کوهی وجود داشته باشد.
مفهوم طلا را هم همه شما می توانید تصور کنید وقتی این دو مفهوم را با هم ترکیب کنید و کوه طلا را درست کنید، این قوه ویژه انسان ها و بویژه هنرمندان است.
به مفهوم دقیق تر هنرمند از این قوه اش خوب استفاده می کند و صورت های مختلف را با هم ترکیب و یا از هم جدا می کند و صورتهای جدیدی را پدید می آورد که ممکن است پیش از این اصلا در دنیا وجود نداشته باشد .
بنابراین: در فلسفه هنر ابن سینا هنرمند صرفا مقلد طبیعت نیست و صرفا آن را بازنمایی نمی کند و گاهی اوقات اثری را می آفریند که حتی از طبیعت زیباتر است.
اگر شما یک حیوان وحشی زشت را می بینید یک حیوان درنده خو، در عالم طبیعت یک مقدار از آن هراس دارید و ممکن است از آن فرار کنید ولی وقتی یک تابلو نقاشی طیباعی از همین حیوان درنده خو را می بینید مجذوب آن می شوید و مثلا ساعت ها به آن نگاه می کنید.
این توانی است که قوه متخیله هنرمند به آن دست پیدا کرده است.
ابن سینا معتقد است که قوه متخیله ما تواناییی دیگری هم دارد.
توانایی دیگرش این است که گاهی اوقات انسانها توانایی دارند به جای اینکه از عالم محسوسات تصورات و ادراکات خودشان را درک و دریافت کنند، صورت هایی از عالم بالا و الواح محفوظه به اصطلاح درک می کند یعنی اینکه این آینه به جای این که رو به عالم طبیعت باشد رو به عالم ما فوق طبیعت ، رو به عالم فراحسی است و یکسری الهاماتی به هنر مند می شود.
از آنجا هنرمند به واسطه قوه متخیله خودش می تواند این ها را به یکسری اثر هنری تبدیلش کند به آن شکل دهد.
بنابر این یکی دیگر از مباحثی که در حوزه متخیله ، ادراک و معرفت شناسی ابن سینا و بسیار گسترده است و جای کار دارد در خصوص تمام فیلسوفان و عرفای اسلامی نیز که ابن سینا به حق یکی از بزرگترین آنهاست پژوهش در زیبایی شناسی است.
مفهوم لذت از دیدگاه ابن سینا در تعریف ابن سینا، دو قید مهم برای تعریف لذ ت به کار رفته است؛ الف) قید ادراک؛ یعنی انسان تا چیزی را ادراک نکند هرگز از آن لذ ت نمی برد.
بر این اساس ادراک شرط لازم برای تحقق لذت است، اما شرط کافی نیست .
بدین جهت قید دوم نیز بر آن افزوده شد .
ب) قید دوم در این تعریف ملا یم بودن است، زیرا اموری را که ادراک می کنیم، گاهی برای ما خوشایند، مطلوب ، و ملایم اند و گاهی، برعکس، ناخوشایند و آزاردهنده اند.
در صورتی ادراک برای ما لذ ت آفرین است که برای ما خوشایند و ملایم باشد.
ابن سینا به قید دوم تکمله ای افزوده است؛ ملایم از آن جهت که ملایم است.
این تکمله در تعاریف حکیمان سلف مشهود نیست شاید علّت افزودن این تکمله از سوی ابن سینا این است که گاهی امری را که ما ادراک می کنیم، ممکن است دارای دو حیثیت مختلف باشد؛ از یک جهت ادراک اش برای ما آزار دهنده و از جهت دیگر مطلوب و خوش آیند باشد.
بر این اساس، امر مدرک با حیثیت دوم، لذت محسوب می شود، امّا با حیثیت نخست الم به شمار می آید.
وی در نمط هشتم اشارات تعریف نخست را کامل تر کرده و آن را چنین بیان می کند:«إنّ اللّذه هی إدراک و نیل لوصول ما هو عند المدرک کمال و خیر من حیث هو کذلک» در ادامۀ این تعریف، او الم را به عنوان امر متضاد با لذ ت چنین تعریف می کند؛ «و الأ لم هو ادراک و نیل لوصول ما هو عند المدرک آفه و شر» موانع درک لذّت ابن سینا می گوید؛ گاه مدرِک به کمالی که بالطبع برای اواست می رسد و آن را به دست می آورد و حتی آن را درک می کند، اما از آن لذ ت نمی برد و مضاف براین، عجیب نیست که نفس ناطقه از کمالی که برای او حاصل شده به خاطر مرض نفسانی یا بدنی که مقارن اوست، لذ ت نبرد و از امور دیگر لذت ببرد .
به عبارت دقیق تر، گاه برای قو ۀ درک کننده، کمال و امر ملایم و سازگار فراهم است، امّا به خاطر موانع و عوارضی آن کمال را نمی پسندد و حتّی ضدّ آن را ترجیح می دهد، مانند برخی بیماران که مزۀ شیرینی را دوست ندارند و، برعکس، به مزه هایی علاقه مند می شوند که به حسب ذات نامطلوب و ناخوشایند ا ست، و آن ها را نه تنها نامطلوب نمی دارند، بلکه از آن ها لذ ت می برند.
یا انسان در حال ترس، از پیروزی به دست آمده غفلت می کند و از آن لذّت نمی برد.
حتّی گاه ممکن است که قو ۀ مدرک به چیزی که ضد کمال آن است مبتلا و دچار شود، اما از آن امر ضد کمال، تا زمان وجود مانع، بیزار نمی شود، و تنها با از بین رفتن مانع، و بازگشت به وضع طبیعی خویش از آن امر ضد کمال متنفر می شود.
و گاه برای انسا ن عامل دردی بزرگ مانند سوزش آتش یا سرمای طاقت فرسا تحقق می یابد، امّا حس و ادراک او از کار می افتد و ، در نتیجه ، بد ن او درد و رنج را احساس نمی کند.
بعد از زوال این بیماری، حسّ و ادراک او به کار می افتد و آن درد سخت را حس می کند.
لذت در مواجهه با آثار هنری بحث دیگری که در زمینه لذت مطرح است، لذت هنری به طور خاص است.
به بیان دیگر می توان پرسید آیا از دیدگاه ابن سینا، ما از آثار هنری لذت می بریم ؟
درصورت مثبت بودن پاسخ باید بررسی کرد که چه چیزی آثار هنری را برای ما لذت بخش می سازد؟
از دیدگاه ابن سینا آثار هنری لذت بخش هستند.
او دو چیز را سبب زایش آثارهنری مثل شعرو موسیقی معرفی می کند : 1- لذت بردن مردم از بازنمایی 2- لذت بردن مردم از تالیف سازگار وآهنگ ها ابن سینا فن سوم کتاب ریاضیات خود را به موسیقی اختصاص داده و در مقدمهٔ آن، چگونگی لذتبخش بودن صوت را بررسی کرده است.
به نظر ابن سینا صوت بما هو صوت، نه دارای خاصیت لذت بخشی است و نه خاصیتی که موجب ناراحتی و تکدر خاطر شود بلکه آنچه سبب میشود نفس از یک موسیقی لذت ببرد، یا حیث حکایی و تقلیدی آن موسیقی است و یا حیث تألیفی آن؛ به جهت این دو ویژگی است که صوت، اسباب لذت یا الم نفس میشود.
درک این دو ویژگی تنها مختص به نفس انسان است و موجودات دیگر از آن بیبهرهاند.
هرچند برخی از موجودات دارای حس سامعهاند، اما نفس آنها قابلیت درک لذت و الم از صوت را ندارد.
به خوبی میتوان تأثیر تفکر ارسطو را در بیان ابنسینا دید.
چنانکه پیشتر گذشت ارسطو معتقد بود حیث تقلیدی هنر و درک آن توسط انسان که صبغه معرفتی دارد، سبب لذت بردن از هنر میشود؛ و ابنسینا با استفاده از همین اندیشه، کیفیت لذت بردن از موسیقی را توضیح میدهد.
او در همین مقدمه بحثی روانشناختی نیز درباره تأثیر موسیقی بر انسان دارد و چگونگی لذت بردن از نغمات موسیقی را با توجه به انفعالات روانی انسان توصیف میکند.
ابنسینا اسباب لذت بردن نفس را از موسیقی، یا حیث حکایی و تقلیدی موسیقی و یا حیث تألیفی آن میداند.
در مقدمهای که در نخستین مقاله کتاب موسیقی نگاشته، ترکیب اصوات را لذت بخش توصیف میکند.
او مینویسد؛ «هنگامی که دو نغمه با هم تألیف میشوند و نغمه نخست نواخته میشود، نفس به آن نغمه توجه میکند؛ در واقع توجه نفس توجه به عناصر دوستداشتنی جدیدی است که در این نغمه وجود دارد.
با از بین رفتن آن نغمه، نفس به آنچه از دست داده است گرایش مییابد و این انکسار با طلوع نغمه ای جدید تلافی میشود و شنونده را در آستانه وضعیت جدیدی قرار میدهد که نسبت مطبوعی با وضعیت قبلی دارد» عنصر دیگری که مسلماً به تبعیت از ارسطو در دیدگاه هنری ابنسینا وجود دارد، تقلید است.
او شاعر را شبیه نقاشی میداند که صورتهای طبیعی را در نقاشی خود تقلید میکند و هرقدر سعی شاعر در جهت تقلیدی، دقیقتر از طبیعت باشد، مهارتش در سرایش شعر بیشتر است.
او هنر را حاصل تقلید میداند و بخشی از لذت نفس در ادراک اثر هنری را به سبب تقلید میداند.
به نظر ابنسینا نفس از تقلید لذت میبرد و هنگامی که نغمهای، حکایت از حسن و زیبایی داشته باشد، نفس خود را در لذت برخورداری از آن حسن یا از آنچه تابع آن حسن است، توهم میکند.
وی می گوید انسان ها همواره از بازنمایی کردن لذت می برند این ویژگی چنان در انسان شاخص است که از دیدگاه انسان ها شاخص است که از دیدگاه ابن سینا می توان از آن به منزله فارق میان انسان وحیوان استفاده کرد.
توضیحات او در این باره نشان می دهد که منظورش از بازنمایی نه یک بازنمایی ساده بلکه بازنمایی ابداعی فرم گرایانه است.
بازنمایی به صورت ساده وتقلید وار رابرخی حیوانات مثل طوطی ومیمون نیز انجام می دهند واین امر نمی تواند ملاک تمایز انسان وحیوانات باشد.
ابن سینا می گوید توان بازنمایی در انسان ها به حدی است که حتی با یک اشاره نیز معنایی نزد مخاطب بازنمایی می شود، اگرچه باافزوده شدن امور دیگری همچون کلام معنا در نزد مخاطب آشکارتر پدید می آید سبب این امر چیزی جزء لذت نفس از بازنمایی نیست .
ابن سینا دلیل خود را برای لذت بردن انسان ها از بازنمایی، چنین بیان می کند که انسان ها از تامل دریک تصویر نقاشی که از حیوانی زشت ووحشتناک کشیده شده است، مسرور می شوند و لذت می برند، با اینکه اگر خود حیوان را ببینند، ترسیده وفرار می کنند .
بنابراین، امر شادی آور، حیوان وصورت آن نیست ، بلکه بازنمایی زیبا وهنرمندانه است.
از اینجا ابن سینا نتیجه می گیرد که لذت بردن از یک نقاشی از یک سو به کیفیت کشیدن نقش و وضعیت آن در کل تصویر و مسائلی شبیه آنها وابسته است و از سوی دیگر به نحوه ی بازنمایی آن نسبت به مرجع خود بستگی دارد.
وی همچنیت تالیف مناسب وسازگار را، چه موضوع آن اصوات باشد وچه کلمات ، سبب لذت بردن مخاطبان می داند.
ابن سینا در جوامع موسقی شفا تاکید می کند قویترین اسباب لذت آن است که کسی که از فقدان چیزی ناراحت است ، یک باره امر ملائم باطبع خودرا احساس کند.از این رو در موسقی نیز از همین عامل استفاده می شود.
بنا برسخنان ومثال های ابن سینا درمورد هنر ها ـ که بدان ها اشاره کردیم ـ لذت هنری وزیباشناسانه ، خاص انسان هاست وحیوانات فاقد توانایی لذت بردن از هنرها هستند .
البته باید توجه داشت که بنا بردیدگاه او ، حیوانات هم لذت حسی وهم از لذت های مربوط به قوای باطنی برخوردارند .
ابن سینا توضیح داده است که لذت های باطنی چه در انسان ها وچه در حیوانات عالی تر وبالاتر از لذت های حسی هستند .
وی برای مثال به سگ شکاری اشاره می کند .
این حیوان وقتی به حیوان شکار شده می رسد ، با آنکه ممکن است گرسنه باشد ، آن را نخورده وبرای صاحب خود نگاه داشته یا برای او حمل می کند.
نتیجه گیری با توجه به گفته های ابن سینا در ارتباط با لذت از اثر هنری میتوان گفت ابن سینا لذت از اثر هنری را در دوحالت بیان کرده : 1 .
لذت از طریق نفس ناطقه 2.
لذت شهوات حیوانی او دلبستگی را حالتی از عقل انسانی می داند ، و وسیله ای برای رفعت یافتن و در نهایت ارتقاء در خیرات شمرده می شودو در صورتی که به خاطر لذت حیوانی باشد آن را مورد نکوهش قرار می دهد.
و حتی در ارتباط با موسیقی می گوید موسیقی که حاصل پیوند متخیله و ناطقه است در تربیت انسان مومن و سالک موثر دانسته است.
معماری خانه های ایرانی بیانگر میل به سلوک و ایجاد ارامش است به این دلیل که همواره از تزیینات خارج بنا جلوگیری کرده و به تزیینات داخلی پرداخته و با ابتکار و خلاقیت در عین محدودیت های اقلیمی سعی کرده محیط امن و همراه با ارامشی برای خود بیافریند.
برای شناخت خانه ایرانی در دوران سنتی باید با حکمت ایرانی آشنا بود.
در مطالعه بین حکمت ایرانی و خانه ایرانی ، همواره خالق هستی در مرکز عالم وجود، محور اصلی تمام مباحث بوده و این باعث شده تا معنای هر چیز بستگی به معنویت و میزان ارتباط آن با عالم روحانی داشته باشد.
یکی از این موارد، خانه است.
در اینجا مراد از خانه، فقط ساختار فیزیکی آن نیست.
بلکه مراد از خانه، امری درونی و باطنی است.
برای انسان معنوی، خانه امری است درونی و فهم آن به چشم دل نیاز دارد نه چشم سر.
در کل باطن معنوی هر ایرانی ، همان خانه اوست.
همانگونه که هر متن ( نوشته ) ، در دو ساحت زبان و گفتار بررسی می شود ، برای هر یک از هنرها نیز دو ساحت قالب بیان وحالت بیان قابل تصور است.
قالب بیان اثر هنری ، نظامی از عناصر و پیوندهای بنیادین در همان دستگاه زبانی ( همان هنر ) است.
در هنر معماری ، هر واحدفضای ساخته شده قالب بیان است ؛ مجموعه ای ازچهار دیوار و یک سقف و یک کف، که بنیان هر فضای معمارانه است ؛سخت فضایی که ، معمارِ هنرمند در اختیار می گیرد تا متنی را پدید آورد.
واژگان زبان بیان هنرمند معمار ، اما ، محدود به سه کلیدواژه دیوار و سقف و کف نیست ؛ واژگان نرم تن طبیعی و یا مصنوعی ، که او در آفرینش اثر به کار می گیرد ، گستره بی انتهایی از امکان تلفیق واژگان نرم و سخت برای بیان احساس را پدید می آورد.
نتیجه ، فضایی است که نرم است و سخت است ؛ منعطف و پویا است ؛ باانسان( مخاطب ) ارتباط برقرار می کند و او را در زندگی اثر شریک می گرداند.
نرم فضایی که در معماری خانه ایرانی جریان دارد ، برساخته نور و آب و باد و گیاه و ...است که از اصل منتزع گردیده اند و با دیوارها و سقف ها و کف ها همنشین شده اند.
معمارِ هنرمند ایرانی ،طبیعت منتزع را به عنوان واژگان نرم برای بیان در قالب فضای ساخته شده برگزیده است.انسان ، به همراه طبیعت مکان ، فضای خانه را زندگی می کند.
تصویر 1 ) مراتب وجودی انسان ، در رابطه با هدف سازماندهی فضای زندگی ( مأخذ : کرامتی،1386 ) معمار ی ایرانی دو بعد کلی : اعتقادات و باورهای جامعه از یک سو هماهنگی و پیوند با مقتضیات زمانی،مکانی از سوی دیگر داری ویژگیهای خاصی بوده است.
ویژگیهای معماری ایرانی: درون گرایی رعایت تناسب و توازن و توجه به مقیاس انسانی توجه به عامل زیبا شناختی تبعیت از شرایط اقلیمی توجه به ویژگیهای اجتماعی و فرهنگی درون گرایی معماری ایرانی که بر اساس فرهنگ و سنن ایرانی شکل گرفته معماری درون گراست،و در احداث بناهای آن تلاش بر این بوده است تا کمترین رسوخ دید از بیرون به داخل و از داخل به بیرون وجود داشته باشد.
رعایت تناسب و توازن و توجه به مقیاس انسانی وجود تناسب و توازون و بهره گیری از مقیاس در شکل گیری معماری ایرانی همواره از اهمیت خاصی بر خوردار بوده و معمارایرانی سعی بر آن داشته که بنای ساخته شده خود را در کمال تناسب و توازن بسازد.
توجه به عامل زیبا شناختی زیبایی جاذبه ای است ازلی که هنر پل ارتباط بین آن و انسان است، معماری بعنوان آمیزه ای از هنرها میتواند نقش موثری در بر قراری این ارتباط به عهده بگیرد.
معمار ایرانی با اصولی همچون وحدت ،تقارن ، تعادل ، تداوم ، وزن آهنگ و مقیاس و تناسب اثر بیاد ماندی آفریده است.
تبعیت از شرایط اقلیمی معمار ایرانی در ساخت بنای به مقوله اقلیم و همسازی با آن توجه وافری نموده است.ساختمان ها و بناها را به گونه ای میساخته و از مصالحی استفاده میکرده که بیشترین سازگاری با اقلیم را داشته باشد.
توجه به ویژگیهای اجتماعی و فرهنگی معمار ایرانی سعی بر آن دارد که با ارزشها ، آداب ، سنن و رفتارهای فردی و جمعی مردم ایران هماهنگ باشد .شکل گیری فضای گسترده و فراخ برای پذیرایی از مهمان برخاسته از حس مهمان دوستی ایرانیان است.
گزینش مسکن : ابوعلی سینا در کتاب قانون، مشخصات محل زندگی را ذکر می کند و می نویسد: باید خاک ، حالت پستی و بلندی ، باز بودن ، پوشش، آب و گوهر آن و حالت آب در جوشیدن، باز شدن و بالارفتن و پایین آمدن را بررسی کندوبداند که آیا محل سکونت بادگیر یا جایی گود و فرورفته است ، باید باد های منطقه را بشناسد که آیا سالم است یا نه و همچنین نقاط مجاور آنها مانند دریا ، مسیل ،کوه ها و کان ها را مورد تحقیق قرار دهد.
پنجره ها و درها ی محل سکونت باید شمال شرقی باشند، بادهای شرقی به درون خانه اهمیت زیادی داده شود ، آفتاب باید همه جای خانه رابگیرد، زیرا آفتاب هوا رامساعد می گرداند.
همچنین بادهایی که در منطقه میوزد را بشناسد که آیا سالم است یا نه و نیز نقاط مجاور محل سکونت مانند دریا، مسیلها، کوهها و کانها (معادن)، وجود درختان، گورستانها، مواد بدبو (محل دفن زباله و …) را مورد تحقیق قرار دهد چرا که همه این موارد در مزاج هوا موثرند و تاثیراتی بر بدن دارند.
در ضمن باید از تندرستی و بیماری مردم آن منطقه باخبر باشد که تا چه حد نیرومندند، اشتهاء و هضمشان چه اندازه است و بیشتر چه غذاهایی میخورند و بداند که آبهای منطقه از آبراههای باریک میآید یا کانالهای وسیع (که در کیفیت آب موثر است) و مردم آنجا به چه نوع بیماریهایی خو گرفتهاند (اپیدمی است).
پنجرهها و درهای محل سکونت باید شرقی شمالی باشد، به ورود بادهای شرقی به داخل خانه اهمیت داده شود، آفتاب باید همه جای خانه را فرابگیرد زیرا آفتاب هوا را صاف و مساعد میکند.
بهتر آن است که محل سکونت در نزدیکی آبهای گوارا، روان و پاکیزه که در زمستان سرد و در تابستان گرماند باشد، آبهای زیرزمینی که در زمستان گرم و در تابستان خنک هستند به خوبی آبهای مذکور نمیباشد.
(کتاب قانون، صفحه ۳۳۶) مجله اینترنتی طبایع_ سبک زندگی ایرانی اسلامی_این ویژگیها بطور خلاصه از قانون استخراج کرده و اینطور فهرست می کند: ۱.
نوع خاک ۲.
حالت پستی و بلندی زمین ۳.
باز بودن فضا ۴.
پوشش گیاهی منطقه ۵.
آب و گوهر (کیفیت) آن ۶.
بادگیر بودن محل ۷.
جهت قرار گرفتن درها و پنجره ها ۸.
سالم یا ناسالم بودن بادهای منطقه ۹.
مجاورت با کوهساران، درختان، کانی ها (معادن)، گورستان، مواد بد بو، مسیل ۱۰.
تندرستی و نیرومندی مردم منطقه ۱۲.
غذای غالب مردم ۱۳.
بیماری های مردم منطقه ۱۴.
وضعیت آفتاب ۱۵.
جهت وزش باد به داخل خانه نتیجه گیری از این کلام این بر می آید که ان سینا تا چه حد به خانه محل زندگی اهمیت داده است.
و این اصول همواره در شکل گیری خانه های ایرانی اسلامی رعایت شده است تا خانه فضایی برای پرداختن به رویا ها و آرزوها، دست یافتن به آرامش و امنیت به محلی برای درک معنای واقعی حیات باشد.