چکیده پیران، پسر ویسه، در شاهنامه پهلوان و سپهسالار افراسیاب است.
وی در پایان جنگ دوازده رخ به دست گودرز به قتل میرسد.
با اینکه پیران از تورانیان است شخصیتی تماماً منفی نیست و در طول شاهنامه کارهای نیک زیادی از وی سر میزند.
پیران ویسه ، از قهرمانان شاهنامه .
او پسر ویسه و از مردم ختن بود و سپهسالار افراسیاب و به تعبیری فرمانروای ختن ( رجوع کنید به اسلامی ندوشن ، ص 251).
نام وی را فیران بن ویسغان (طبری ، ج 1، ص 258) و بیران بن ویسکان (ثعالبی ، ص 199) نیز ذکر کرده اند.
پیران در میان پهلوانان تورانی ، تنها کسی است که از جهت صفات اخلاقی همطراز شخصیتهای برجسته ایرانی است ، زیرا تلاش او همیشه در تفاهم و همدلی ایرانیان و تورانیان در راه صلح بود.
او در اغلب نبردهای ایران و توران ، در کمال خرد و مردانگی ، حضوری فعّال داشت و نماینده سیاسی و نظامی افراسیاب بود.
کلمات کلیدی: پیران ویسه، افراسیاب، شاهنامه، سیاوش مقدمه در متون کهن ایرانی ، پیران و اَغریرث ، برادر افراسیاب ، تنها بزرگان توران زمین اند که نکوهش نشده اند.
در اوستا آمده است که توس پهلوان ، از آناهیت درخواست کرد تا او را بر پسران دلیر وَئسکه در گذرگاه بلند خشثرسوکه غلبه دهد و بسیاری از تورانیان را به قتل آرد (آبان یشت ، بندهای 5354).
این پسران وئسکه که در یشت پنجم آمده ، پهلوانانی از تبار ویسه شاهنامه اند که از سالاری پسر او، پیران ، در سپاه افراسیاب ، غیر از شاهنامه در مآخذ دیگر فارسی نیز سخن رفته است (صفا، ص 629) معرفی پیران، پسر ویسه، در شاهنامه پهلوان و سپهسالار افراسیاب است پیران ، حامی بزرگ سیاوش و فرزندش بود.
چون سیاوش به توران پناه برد، پیران افراسیاب را تشویق کرد تا او را با احترام ، پناه دهد و خود با شکوه تمام به استقبال وی رفت و دختر خود، جریره ، از شجاعترین زنان شاهنامه ، را به همسری او درآورد، که فرود حاصل این پیوند بود (فردوسی ، ج 3، ص 7174،9194، 118).
پس از چندی ، برای تحکیم موقعیت سیاوش ، فرنگیس دختر افراسیاب را برایش خواستگاری کرد (همان ، ج 3، ص 94102).
پیران چون سرانجام شوم سیاوش را شنید، سرآسیمه به درگاه افراسیاب شتافت و فرنگیس ، همسر سیاوش ، را از چنگ نگهبانان رهانید و او را که باردار بود، به ختن برد.
پس از تولد کیخسرو، به دستور افراسیاب که نگران جانشینی آینده نواده خود بود، کودک را به میان چوپانان فرستاد، اما در ده سالگی او را به نزد خویش بازآورد و به تربیتش همّت گماشت (همان ، ج 3، ص 156163).
به هنگام دستگیری بیژن نیز، پیران وساطت کرد و افراسیاب را از کشتن او منصرف ساخت .
بیژن در چاهی افکنده شد و به یاری رستم از آنجا گریخت .
پیران با سپاه به تعقیب آنان پرداخت و پس از تلاش پیاپی برای مصالحه ناچار درگیر جنگ شد.
پیران که با گودرز هم نبرد شده بود، در حین پیکار از اسب فرو افتاد و دست راستش شکست و به کوه گریخت .
گودرز به او پیشنهاد کرد تا زنهار بخواهد و او را به نزد کیخسرو ببرد، اما پیران نپذیرفت و با خنجر به گودرز حمله برد ولی به دست گودرز کشته شد و گودرز خون او را نوشید (همان ، ج 5، ص 202 203).
کیخسرو با شنیدن خبر مرگ پیران ، سوگواریِ فراوان کرد.
و فرمان داد تا پیکر او را به مشک و کافور و عنبر بشویند و به دیبای پاک بپوشانند و در دخمه ای شکوهمند به خاک بسپارند (همان ، ج 5، ص 226227).
سیاست و زیرکی پیران در تاریخ مثَل شده ، چنانکه در متون دوره های بعد آمده است که کریم خان زند، آقامحمدخان را «پیران ویسه » لقب داده بود (رستم الحکما، ص 361).
مغز متفکر شاهنامه در میان پهلوانان تورانی شاهنامه، تنها کسی که به او صفات عالی انسانی داد هاند پیران ویسه است و از این حیث میتواند با پهلوانان برجست هی ایران برابری کند.
او از چهر ههای دوس تداشتنی شاهنامه است، اگرچه در مقابل ایرانیان و در جبه هی مخالف آنان قرار دارد.پیران ویسه وزیر، سپهسالار، مشاور، فرمانروای ختن و بعد از افراسیاب بزر گترین شخصیت توران زمین است.
نام پیران در کتا بهای مختلف تاریخی به صور تهای متفاوتی آمده است.
داستان او از غمنگیزترین بخشهای شاهنامه است.
از سویی، او دل در گرو مهر ایران دارد و با ایرانیان به احترام رفتار میکند و از سویی، دلش از عشق میهن خویش سرشار است.
زندگی او در میان این دو کشمکش میگذرد.
(یاحقی، 1369 : 143) مصیبت و عظمت زندگی پیران در آن است که وی در بین دو احساس متضاد در کشمکش است.
از کیسو دوست خانواد هی سیاوش است و از سوی دیگر، به حکم وظیفه ناگزیر است که با ایران بجنگد و مانند بسیاری از قهرمانان تراژدی، کوشش وی برای احتراز از سرنوشت، منتهی به برخورد با این سرنوشت م یشود.
وی با آوردن سیاوش به توران م یخواست به یکن هی دیرین ه و جنگ مداوم ایران و توران خاتمه دهد.
اما برخلاف منظور او این اقدام به قتل سیاوش و برانگیخته شدن جنگ هولناکتری بین دو کشور منجر میشود.
ورود اصلی پیران به صحن هی شاهنامه، هنگامی است که سیاوش به توران زمین پناه میبرد.
این اوست که افراسیاب را بر می انگیزد تا شاهزاد های نومید را به کشور خود فرا خواند و او را در پناه خود گیرد.
پیران امیدوار است که با آمدن سیاوش به توران دشمنی دیرین های که از زمان قتل ایرج بین ایران و توران برانگیخته شده بود، فرو نشیند.
برداشت سپهسالار توران این است که چون کاووس در گذرد، سیاوش به جای او بر تخت خواهد نشست و او با نرم خوئی و خردی که دارد و با محبتهایی که از تورانیان دیده است مخاصمه ی بین دو کشور را به دوستی تبدیل خواهد (اسلامی، 1369: 253) سخن فردوسی هم در باب زندگی و هم گرد پیران از بلندترین سخنان شاهنامه است.آمیزش مهر و آزادگی با سیاست و وطنپرستی در نهاد پیران زمین هی بروز بسیاری از دوستیها و دشمنیها، پیوندها و جداییهاست و در فراز و فرود این دوگانگ یهاست که زندگی پرماجرای سپهسالار رقم میخورد.
بررسی و تحلیل شخصیت پیران و به طور کلی خصوصیات رفتاری وی در هال های از دوگانگی است.
با مظاهر اخلاقی و سیمای اخلاقی پیران، نخستی نبار در داستان سیاوش به هنگامی روبه رو میشویم که سیاوش برای رهایی از شربهتانها و نابهکاریهای سودابه و ضعف نفس کاووس، عاصی و از جان گذشته داوطلب جنگ با تورانیان میشود.
ولی از نگو نبختی او افراسیاب خواب پریشان و پرخطری م یبیند و در نتیجه همه ی پیشنهادهای ایران را برای صلح با سیاوش میپذیرد و جنگ پایان می پذیرد (البرز، 1369: 253) صفات نکیی که فردوسی درباره ی وی برشمرده است عبارتند از: خردمندی، عاقبت اندیشی، چاره گری، شجاعت، تعصب ملی، وفاداری، صلح طلبی، نیروی زبان آوری، نکیبینی، نجات بخشی، مهربانی و مهماننوازی.
در میان صفات مذکور، بارزترین و برجسته ترین ویژگی اخلاقی پیران را می توان خردورزی دانست.
در شاهنامه بارها این ویژگی پیران در خلال داستانها و جنگها دیده م یشود و فردی بسیار باهوش، پرخرد، بینا و گره گشای تنگناها معرفی می گردد.
چنانکه سیاوش وی را ای نگونه مورد خطاب قرار می دهد.
تو ای گُرد پیران بسیار هوش بدین گفتها پهن بگشای گوش )شاهنامه، ژول مل، ج 2: 496) نخستی نبار که در شاهنامه با شخصیت پیران برخورد میکنیم، در جنگ هفت گردان است.
در همین جنگ افراسیاب برای اولی نبار وی را پرخرد م یخواند و برای نبرد با ایرانیان ترغیب میکند به پیران ویسه چنین گفت شاه که ای پر خرد مهتر ن کیخواه ز شیران توران خُنیده تویی جها نجوی و ه مرزم دیده تویی با چهره و ابعاد اخلاقی پیران و ب هویژه خردمندی وی در داستان سیاوش آشنا م یشویم.
در این داستان، وقتی که سیاوش از فرمان کاووس برای نبرد و فرستادن گروگا نها به نزد او، پیروی نمیکند و عهدی را که با تورانیان بسته نم یشکند، ب هناچار توسط زنگه از افراسیاب استمداد و چار هجویی میکند.
در کیی دیگر از داستانهای شاهنامه که خردمندی پیران جلوه میکند، داستان بیژن و منیژه است.
پیران، پس از گرفتاری بیژن در توران و دستور افراسیاب به گرسیوز مبنی بر به دار زدن او، به شفاع تخواهی نزد افراسیاب میرود و او را از فتنه های بزرگ و دام نگیری که این عمل به دنبال دارد آگاه میکند و سرانجام بیژن را از مرگ حتمی نجات می دهد.
در جنگی که افراسیاب از کاموس کشانی و خاقان چین کمک می طلبد هر دو خواستار نبرد با رستم هستند ولی پیران با توجه به فراستی که در وجودش موج میزند آنان را از کار با تهمتن باز می دارند زیرا از نیروی شگفت انگیز وی مطلع است و می گوید که اگر رستم نباشد مرا از دیگران باک نیست.
در نبرد )دوازده رخ( هنگامی که دو سپاه برابر یکدیگر قرار می گیرند، هومان به پیران می گوید: ای برادر، پنجمین روز است که سپاهیان در جام هی جنگ و آماده ی نبردند، اما تو همچنان دلآسوده روزگار میگذرانی و پیوسته به سپاهیان ایران مینگری.
گروهی از سپاهیان را به فرمان من بدار تا ببینی چگونه صف دشمن را درهم میشکنم.
پیران در جواب وی میگوید: ای برادر، سخن ناسنجیده مگوی، گودرز شایسته ترین و رزم آزموده ترین پهلوانان یکخسرو است.
به رای و فرزانگی همانند ندارد.
لشکریانش را میان دو کوه چنان صف آرایی کرده است که اگر از جای نجنبد و حمله نکند، از هیچ سو بر آنان راه نیست.
باید منتظر بود که به جنگ پی شدستی میکند.
ای برادر، سخن ناسنجیده مگوی، گودرز شایسته ترین و رزم آزموده ترین پهلوانان یکخسرو است.
این جنگ آخرین نبرد پیران است که در آن گودرز سپهسالار ایران و او با هم روبه رو می شوند و توسط نیزه ای که از گودرز به سوی او پرتاب می شود با زندگی وداع میکند.
در ای نجا همت و مردانگی پیران، که حاضر نشد ننگ زندگی راحت در اسارت و دست دادن به بند گودرز را بر خود همراه کند، ستودنی است.
اما مردانگی او بدون جهتگیری و به عبارت دیگر به خاطر نفس و مردانگی است، چه محتوای کار و کوشش و سرانجام مرگ او شایسته ی مردان جامع و آرمانی نیست.شاید به همین اعتبار بتوان او را بزرگترین زیانکار در جبهه ی توران دانست و به قولی کیخسرو )چنان مهربان بود دژخیم شد( هم هچیز را بر سر وفاداری به شاه ترکان نهاد (حمیدیان، 1369 : 307) رویین و ژوبین و پیران وبسه در شاهنامه چاپ مسکو (ج ۴، برگ ۱۸، بیت ۱۵۷ـ۱۵۸) می خوانیم: چو سی و سه مهتر ز تخم پشنگ / که رویین بدی شاهشان روز جنگ به گاه نبـرد او بدی پیش کوس / نگهبــان گــردان و دامـــاد توس در شاهنامه چاپ دکتر خالقی (ج ۳، برگ ۱۲، بیت ۱۵۱ ـ۱۵۲) این بیت ها به همین گونه ضبط شده و استاد در پاورقی نسخه بدل ها را چنین گزارش کرده اند: ف: که شیدوش بد شاهشان؛ ق (نیز لی، لن، آ: که ژوبین بدی سازشان؛ لن: که روشن بدی شاهشان؛ و: که رویین بدی پیششان).
در متن چاپی دکتر دبیرسیاقی از شاهنامه (ج ۳، ٦۸۳، بیت ۱۹۳ ـ۱۹۵) این دو بیت، به صورت زیر و در سه بیت ضبط شده است: چو سی و سه جنگی ز تخم پشنگ / که ژوبین بدی سازشان روز جنگ نگهبان ایشـان همــی بـود ریـــو / که بودی دلیــر و هشیـوار و نیـو به گاه نبــرد او بــدی پیش کوس / نگهبـان گـــردان و دامــاد توس * * * در شاهنامه فردوسی، رویین فرزند پیران ویسه است و توس سپهبد هرگز دامادی به نام رویین نداشته و داماد توس، روینیز (Reyniz یا Rivniz) بوده است.
نخستین باری که با نام رویین فرزند سپهسالار پیران ویسه در شاهنامه فردوسی آشنا می شویم، ضمن داستان غم انگیز سیاوش و هنگام چوگان بازی افراسیاب و سیاوش است.
به نزد سیاوش فرستاد یار / چو رویین و چون شیده نامدار حتا زمانی که سیاوش آزاده درست پیمان، به فرمان نابخردانه و اهریمنی افراسیاب بداندیش به دست دژخیم زشت خویی چون گرویزره ناجوانمردانه کشته شد و صدها دلاور ایرانی همراه او را گردن زدند، عطش پایان ناپذیر افراسیاب که تشنه ی خون بیش تری بود، تسکین نیافت.
آتش سوزان طبع سرکش و خونریز او قربانیان بیش تری می طلبید و در این اندیشه بود که دختر باردار خویش، فرنگیس، را که جفت باوفای سیاوش بود، بکشد تا نسلی از سیاوش باقی نماند.
افراسیاب نیک می دانست که به خون سیاوش سیه پوشد آب / کند زار نفرین بر افراسیاب آقای شاهرخ مسکوب در کتاب سوگ سیاوش، برگ ۳٦، می گوید: «مرگ او را جهان و جهانیان برنمی تابند و رهایی کشنده او محال است.
غروب این خورشید، تکوین آفتاب دیگری است که تباه کننده ی تاریکی است.» افراسیاب برای اجرای نیت شوم و قصد پلید و غیرانسانی خود (نابودی فرنگیس) به برادرش، گرسیوز، که وجودش تبلور و تجسم نامردمی و شیطان صفتی و سرشار و لبریز از فرومایگی است، می گوید: ز پرده به درگـه بریــدش کشان / بــــر روزبانـــان مــردم کُشـــان بــدان تا بگیرنـد مــوی سـرش / بدرنــد بر بـــر همـــه چــادرش زنندش همی چوب تا تخـم کین / بریــزد بر این بــوم توران زمیــن نخواهـم ز بیــخ سیاوش درخت / نه شاخ و نه برگ و نه تاج و تخت پیلسم، برادر پیران ویسه، به اتفاق دو برادر دیگرش لهاک و فرشیدورد، برای نجات جان فرنگیس به سوی برادر مهتر خود پیران که به دور از این وقایع در خن به سر می برد، شتافتند تا با نفوذی که پیران سپهبد در افراسیاب دارد از وقوع فاجعه دیگر و کشته شدن فرنگیس جلوگیری شود.
پیلسم پس از رسیدن به حضور پیران و آگاهانیدن او از ماجرای دلخراش سیاوش، خطاب به برادر می گوید: فرنگیس را نیـز خواهنـد کشت / مکن هیچ گونه بر این کار پشت آن گاه پیران خود و گرد رویین و فرشیدورد / بــرآورد زان راه ناگــاه گــرد این دومین تجلی نام رویین، پسر پیران، در شاهنامه فردوسی است.
در جلد چهارم شاهنامه چاپ مسکو در برگ های ۱۰۵ و ۱۰٦، در بیت های ۱۵۰۲ و ۱۵۰۴ و ۱۵۰۵ در مجموع سه بار به نام رویین برمی خوریم که همه تأکیدی است بر این که رویین فرزند پیران است و در داستان خاقان، بیت ۷۸۲، نیز نام رویین با پدرش پیران و عموهایش، هومان و کلباد، آمده است.
در جنگ دوازده رخ، هفده بار نام رویین آمده است.
در این جنگ رویین به عنوان سفیر و فرستاده ی پدر خویش، پیران، به سوی گودرز سپهسالار سپاه ایران می رود.
پسر بد مـر او را سر انجمن / یکـی نام، روییــن رویینه تـــن بدو گفت نزدیک گودرز شو / سخن گوی هشیار و پاسخ شنو هنگامی که رویین به حضور گودرز می رسد و پیام پدر را تقدیم می دارد: به رویین چنین گفت پس پهلوان / که ای پور سالار و فــرخ جـوان تو مهمـان ما بــود بایـد نخست / پس این پاسخ نامه بایدت جست و در همین جنگ دوازده رخ است که طومار حیات رویین پیران به دست بیژن گیو در هم پیچیده و به زندگی او خاتمه داده می شود.
ششم، بیژن گیو و رویین دمان / به زه برنهادنــد هر دو کمان در شاهنامه ترجمه بنداری اصفهانی آمده است: «واما السادس و هو بیزن بن جیو و قرنه رویین بن بیران.» به رومی عمود آنگهی پور گیـو / همی گشت با گرد رویین نیو زد از باد بر سرش رومـی ستون / فرو ریخت از ترگ او مغز و خون کمند اندر افکند و بر زین کشید / نبد کس که تیمـار روییـن کشـید و این پایان ماجرای رویین پیران در شاهنامه است.
در سلسله وقایع شاهنامه جنگ سرنوشت ساز کیخسرو و افراسیاب، جنگ بزرگ نامیده شده است.
این رخداد پس از واقعه ی دوازده رخ اتفاق افتاده و طبیعی است که رویین پیران کشته شده و نمی تواند در جنگ بزرگ حضوری داشته باشد.
اما در همین جنگ چهار بار اسم رویین ذکر شده است.
نخستین بار هنگامی است که افراسیاب از نتیجه تلخ جنگ دوازده رخ و کشته شدن پیران، هومان، کلباد، لهاک، فرشیدورد، پیران ویسه و رویین فرزند پیران آگاه می شود و بر آنان زاری می کند.
از آن درد بگــریست افراسیـاب / همی کند موی و همی ریخت آب همی گفت زار ای جهانبین من / ســوار سرافـــراز روییـن مـــن جهانجــوی لهاک و فرشیدورد / ســواران و گـــردان روز نبـــرد از این جنگ پور و بـرادر نمانـد / بــزرگان و سالار و لشکــر نماند تا آن جا که شاهنامه گویاست، در پیکار دوازده رخ پسر و برادری از افراسیاب کشته نشده است و اگر شده باشد بینام و نشان است که آن هم بعید است فرزندی از افراسیاب و یا برادری از او در میدان جنگ کشته شود و گمنام باقی بماند.
در حقیقت می توان گفت: هنگامه ی سهمگین دوازده رخ، جنگ دو تیره پهلوانی ایران و توران، یعنی دودمان گودرز و خاندان پیران ویسه است.
اما بیت های که حاکی است افراسیاب بر مرگ پور برادر می گرید، این توهم را به وجود می آورد که احتمالن در این جنگ، فرزند و یا برادری از افراسیاب کشته شده است و در منابع و مآخذ مورد استفاده فردوسی، داستانی بیانگر این امر بوده است و استاد توس از به نظم درآوردن آن خودداری کــرده است و به صورت گــذری و نظـــری فقط زاری افراسیاب را بیان کـرده است که آن هم خلاف امانت داری فردوسی نسبت به منابع مورد استفاده اش است.
از سویی می بینیم که افراسیاب در مرثیه خوانی خود نام برادران و فرزند پیران را بر لب دارد.
ظن قوی تر این است که با نابودی پیران ویسه، سپهسالار اندیشه مند و دانای توران، افراسیاب به عنوان سپاس گزاری از روان پیران و احترام به روح بزرگ او، نسبت به رویین، فرزند پیران، احساس پدری و نسبت لهاک و فرشیدورد احساس برادری داشته است.
همین بیت ها که متضمن زاری افراسیاب است موجب شده که گروهی از فرهنگنویسان، رویین را فرزند افراسیاب بدانند.
دومین بار، زمانی است که سپاه ایران برای حمله به توران زمین به جیحون نزدیک شده و افراسیاب می خواهد در سپاهیان توران برای جنگ و مقابله با کیخسرو ایجاد انگیزه و هیجان کند و نیروی انتقام را در آنان بارور و آتش کینه را شعله ور کند و دستآویزی جز محبوبیت پیران بین سپاهیان ندارد.
بدان درد زاری سپه را بخوانـد / ز پیران فـراوان سخن هـا برانـد ز خـون بــرادرش فرشیـدورد / ز روییـن و لهاک شیـر نبــرد کنون گاه کین است و آویختـن / ابا گیو و گودرز خون ریختن باید توجه داشته باشیم که مرجع ضمیر «ش» در لفظ برادرش، کلمه پیران در مصراع دوم بیت نخست است.
سومین بار هنگامی است که بزرگان توران برای ادامه جنگ و اطاعت از فــرمان افراسیاب آمادگی خود را بیان می کنند.
که ما سربه سر مـر ترا بنده ایم / به فرمان و رایت سر افکنده ایم چو رویین و پیران ز مادر نزاد / چـــو فرشیـدورد گرامــی نژاد در بیت اخیر برخی از نسخه های شاهنامه بین اسم رویین و پیران حرف عطف «و» وجود ندارد و به صورت اضافه یعنی رویین پیران آمده است.
چهارمین بار آن جا است که افراسیاب می خواهد با ذکر نام کشته شدگان نبرد دوازده رخ، که به نظر او بی گناه بوده اند و آگاهی از این نکته که پیران ویسه فوقالعاده مورد توجه و علاقه ی کیخسرو بوده است، با ایجاد حس ترحم در کیخسرو او را از ادامه جنگ باز دارد.
نبیــــره که رزم آورد با نیـــا / دلش بــر بــدی باشــد و کیمیــا چنیـن بــود رای جهان آفریـن / که گردد جهان پر ز پرخاش و کین سیاوش نه بر بیگنـه کشته شد / از آمـوزگاران سرش گشتــه شــد گنه مر مرا بود، پیران چه کـرد / چــو رویین و لهـاک و فرشیدورد با توجه به آن چه عنوان شد، در شاهنامه فردوسی تا پایان جنگ دوازده رخ، فقط یک رویین داریم که فرزند پیران ویسه است، نه داماد توس نوذر و نه فرزند افراسیاب.
بنابراین مصراع دوم نخستین بیت از دو بیتی که از شاهنامه فردوسی بر اساس چاپ مسکو ذکر شد، متأسفانه نادرست به نظر می رسد و کاتبان هنگام نسخه برداری، اصل درست خوانی را رعایت نکرده اند؛ برای این که شعر پیوند اصولی و معنوی خود را حفظ کرده باشد بیتی را حذف کرده اند و فرهنگ نویسان به استناد نسخه های غلط دار، رویین نامی را از دودمان پشنگ و داماد توس دانسته اند.
باید توجه داشته باشیم که این پشنگ به جز پشنگ پدر افراسیاب است؛ این پشنگ احتمالن پدر منوچهر است.
ریو نیز که از نژاد پشنگ است، سوای ریونیز فرزند کاووس است؛ بنا به مندرجات شاهنامه داماد توس و برادر همسر زرسپ، فرزند توس، است.
ببین تا مگر یادت آید که کیست / سراپای در آهـن از بهـر چیست چنین داد پاسخ مـر او را تخـوار / که این ریونیز است گرد و سوار فریبنــده و ریمـن و چابلــوس / دلیر و جوان است و داماد توس نتیجه گیری پیران، پسر ویسه، در شاهنامه پهلوان و سپهسالار افراسیاب است.
با اینکه پیران از تورانیان است شخصیتی تماماً منفی نیست و در طول شاهنامه کارهای نیک زیادی از وی سر میزند.در متون کهن ایرانی ، پیران و اَغریرث ، برادر افراسیاب ، تنها بزرگان توران زمین اند که نکوهش نشده اند.
در اوستا آمده است که توس پهلوان ، از آناهیت درخواست کرد تا او را بر پسران دلیر وَئسکه در گذرگاه بلند خشثرسوکه غلبه دهد و بسیاری از تورانیان را به قتل آرد .
این پسران وئسکه که در یشت پنجم آمده ، پهلوانانی از تبار ویسه شاهنامه اند که از سالاری پسر او، پیران ، در سپاه افراسیاب ، غیر از شاهنامه در مآخذ دیگر فارسی نیز سخن رفته است .پیران، پسر ویسه، در شاهنامه پهلوان و سپهسالار افراسیاب است.
منابع: فردوسی، ابوالقاسم.
شاهنامه.
تصحیح مصطفی سیفیکار جیحونی.
اصفهان: شاهنامه پژوهی، ۱۳۷۹.
محمدعلی اسلامی ندوشن ، زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه ، تهران 1348ش ؛ اوستا ، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه ، تهران 1374ش ؛ عبدالملک بن محمد ثعالبی ، تاریخ غررالسیر: المعروف بکتاب غرراخبار ملوک الفرس و سیرهم ، چاپ زوتنبرگ ، پاریس 1900، چاپ افست تهران 1963؛ محمد هاشم رستم الحکما، رستم التواریخ ، چاپ محمد مشیری ، تهران 1357ش ؛ ذبیح الله صفا، حماسه سرایی در ایران ، تهران 1363ش ؛ محمدبن جریر طبری ، تاریخ طبری : تاریخ الامم و الملوک ، بیروت 1413/1992؛ ابوالقاسم فردوسی ، شاهنامه فردوسی ، متن انتقادی ، مسکو 1963ـ1971.
اسلامی ندوشن، زندگی و مرگ پهلوان در شاهنامه، ج 6، آثار، تهران