چکیده یکی از معانی مهم و موثر در ارتباط انسان و محیط که مورد توجه طراحان بوده است، حق تعلق می باشد.
نتایج پژوهش نشان می دهد حس تعلق از معیارهای ارزیابی محیط های با کیفیت بوده و در معماری و رشته های طراحی محیطی، ویژگی های کالبدی نظیر فرم (رنگ، اندازه، شکل، مقیاس) و روابط اجزاء کالبدی با تأمین و تأکید بر فعالیت های اجتماعی محیط، نقش مهم و موثر در شکل گیری حس تعلق دارا، می باشد که در نهایت مدلی از عوامل تأثیر گذار محیطی ارائه گردیده است.
واژه کلیدی حس تعلق، محیط، معنی، تعلق کالبدی مقدمه رلف اعتقاد دارد که یک مکان موقعی فراتر از یک فضا است که واجد 3 خصوصیت محدوده کالبدی، فعالیت و معنا باشد و در این میان، معنا را جزء اصلی و لاینفک و صعب الوصول این گروه می داند (Relph, 1976; Tuan, 1974).
کانتر نیز با ارایه نظریه چهره مکان (b 1977( چهار جزء مرتبط در یک مکان را شامل تفاوت عملکردی، اهداف مکانی، مقیاس تعامل و بخش های طراحی دسته بندی می کند که تفاوت عملکردی به فعالیت های مکان، اهداف مکانی به مفاهیم و معانی مکان، مقایس به اندازه محیطی و بخش های طراحی به عناصر و اجزای کالبدی مکان اشاره دارد.
وی مکان را از رویکرد روانشناسی محیطی یک واژه تخصصی می داند که شامل فعالیت، قرارگاه کالبدی و اجزاء دیگر می باشد.
گوستافسون (2001) با پایه قراردادن و قیاس تطبیقی نظریات کانتر و رلف به توصیف رویکرد تعاملی سه قطبی فرد، دیگران و محیط به عنوان مدل چهارچوبی نظری در شکل گیری معنی پرداخته و مدل شفافی از معنی و شکل گیری آن در میحط های ساخته شده را ارائه می نماید.
بر اساس این مدلف معنا حاصل تعامل 3 قطب فرد، دیگران و محیط می باشد.
معنای حس تعلق حس تعلق از رویکرد معرفت شناسی به طور کلی این گروه از متفکرین را می توان در دو دسته تقسیم بندی کرد: گروه اول: پدیدار شناسان گروه دوم: روانشناسان محیطی پدیدار شناسان قبل از پرداختن به مفهوم حس تعلق در این نگرش، شناخت مکان و ویژگی های آن از موارد مهم می باشد.
رلف مکان را ترکیبی از اشیاء طبیعی و انسان ساخت، فعالیت ها (عملکرد) و معانی می داند که تجربه آن می تواند در مقیاس وسیع از یک اتاق کوچک تا یک قاره را در برداشته باشد (1976).
از نظر وی مکان واجد 3 خصوصیت محدوده کالبدی، فعالیت ها و معانی می داند که تجربه آن می تواند در مقیاس وسیع از یک اتاق کوچک تا یک قاره را در برداشته باشد (1976).
از نظر وی مکان واجد 3 خصوصیت محدوده کالبدی، فعالیت ها و معانی می باشد که آنرا از حالت یک فضا خارج و به یک مکان با یک تجربه ذهنی برای فرد تبدیل می کند.
کارمونا در کتاب ارزشمند خود مکان را در یک مثلث 3 قطبی حاصل برایند سه عامل فعالیت فرم و تصور فردی می داند که در یک مثلث تعاملی مکان را بوجود آورده و واجد دامنه های مختلفی می باشند (2006).
با مقایسه تطبیقی این 3 نظریه به مدلی از مکان در یک مثلث 3 قطبی که مکان برایندی از تعامل فرم، فعالیت و تصور فردی می باشد، حاصل می گردد (شکل 2).
تحقیقات به عمل آمده نشان می دهد که هر چه مدت ارتباط افراد با یک مکان بیشتر می شود، به همان نسبت شناخت و ادراک انسان ها از آن مکان افزایش یافته و امکان ایجاد معنای تعلق در محیط نیز افزایش می یابد.
(Hidalgo et, .al., 2001; Bonaiuto et al.,1999).
افراد دیگری نظیر تویگرراس و اوزل با تاکید بر تمایز مکانی به عنوان یکی از مشخصه های هویت مکانی در شکل گیری هویت فردی، نظریه رلف را تاکید و گسترش دادند.
مفهومی که عمدتا با عنوان قلمرو شناخته شده و با ابعاد کالبدی و منطق روانی شناخت مکان در ارتباط می باشد.
(Carmona,2006).
کریستن نوربرگ شولتز معمار پدیدار شناس معروفی است که بر مبنای نظریه های پدیدار شناسی هوسرل و هایدگر، نظریه های متعددی در مورد معماری و به طور خاص تر مکان و فضا اظهار می نماید.
وی بر پایه طبیعت و ساختار مکان به توصیف و تحلیل مکان و فضا به عنوان فضای هستی اشاره کرده و به روح مکان به معنای جوهره ارتباطی مکان با انسان اشاره می نماید.
وی معماری مدرنیست را شکل گرفته برپایه نظریه ها و داده های کمی دانسته و نبود معنا در معماری را خاطر نشان می کند (Norberg Schultz,1980).
وی در تعریف ماهیت مکان آن را کلیتی شامل اشیاء، عناصر کالبدی ساخته شده و آنچه که در واقع ماهیت یا روح مکان محسوب می شود، نامگذاری می کند و ساختار مکان را شامل منظر، سکنی گزینی، فضا و شخصیت می داند (Norberg Schultz,1980) و 4 ویژگی انسانی در ارتباط با محیط بیان می کند (نوبرگ شولتز، 1382): 1.حالت روحی 2.فهمیدن3.هستی با دیگران گروه دوم: روانشناسان محیطی یک مکان رفتار شامل: فعالیت مستمر، قلمرو یا محیط کالبدی، ساختار یا همسازی بین فعالیت و قلمزو، زمان، برنامه و عوامل کنترل کننده می باشد (Barker, 1969;Wicker,1979).
سه عامل مهم انسانی در قلمرو این دانش اهمیت پیدار می کند: ادارک، شناخت و احساس.
ادراک از رویکرد این دانش بخشی از جوهره انسانی است که طی آن اطلاعات محیط از طریق حواس جمع آوری می شود، شناخت، روشی برای اکتساب، ذخیره سازی، ساماندهی و بازخوانی اطلاعات ادراک شده محیط و احساس، بخشی از عکس العمل فطری انسان نسبت به محیط می باشد (Gifford.et al.,2002).
واژه متعددی نظیر دلبستگی به مکان وابستگی به مکان، اولویت دهی به مکان، هویت مکان و غیره از جمله این واژه ها می باشد.
به طور کلی می توان انواع نگرش های معنایی ارتباط انسان و مکان در روانشناسی محیطی را در چند رویکرد زیر تقسیم نمود: رویکرد شناختی رویکرد اجتماعی رویکرد احساسی رویکرد احساسی رویکرد هستی شناسی به حس تعلق بر اساس دسته بندی مازلو، نیازهای اساسی و اولیه انسان به ترتیب شامل: نیازهای جسمانی، نیازهای ایمنی و امنیت، نیاز به تعلق، نیاز به احترام و نیازهای برتر شامل: نیاز خود شکوفایی، نیاز به شناخت و زیبایی می باشد.
حس تعلق از نظر وی جزء نیازهای اساسی بوده و از سوی بسیاری از طراحان توجه قرار گرفته است و در محیط های کالبدی در تمامی طول دوران زندگی انسان به انحاء مختلف قابل مشاهده است.
از انسانی که در دوران کودکی نسبت به اتاق، وسایل بازی و سایر عناصر کالبدی خود مالکیت و نوعی تعلق را دارا می باشد تا سنین بالاتر و دوران مختلف زندگی، نظیر شناسایی محدوده و قلمرو زندگی، شناخت حریم و عناصر کالبدی خود را نشان می دهد.
ابعاد مختلف حس تعلق آنچه که در متون پژوهشی صورت گرفته در مورد ابعاد حس تعلق به مکان ارائه می شود، عمدتاً مبتنی بر تعریف مکان به عنوان محیط اجتماعی است، از این رو تعلق به مکان نیز عمدتاً تعلق به محیط های اجتماعی تعبیر و تفسیر می شود.
تعلق اجتماعی: این گونه از تعلق که عمدتا بر پایه تعاملات و کنش های اجتماعی در محیط صورت می گیرد، بر اساس نظریه محیط اجتماعی شکل گرفته و محیط از این منظر گونه ای از تعلق، ترکیبی از عناصر اجتماعی را دارا می باشد که فرد در آن به جستجوی تعلق خاطر خود می پردازد (کاشانی جو، 1389).
تعلق کالبدی به مکان این نوع از تعلق، رگرفته از عناصر و اجزاء کالبدی مکان به عنوان بخشی از فرایند شناخت و هویت انسانی می باشد.
سطوح مختلف حس تعلق به مکان شامای در بررسی های خود در مورد سطوح مختلف احساس به مکان، 3 مرحله اصلی تعلق به مکان، دلبستگی به مکان و تعهد به مکان را اشاره و این حس را در 7 سطح طبقه بندی می کند: 1-بی تفاوتی نسبت به مکان 2-آگاهی از قرارگیری در یک مکان 3-تعلق به مکان 4-دلبستگی به مکان 5-یکی شدن با اهداف مکان 6-حضور در مکان 7-قداکاری برای مکان (1991).
عوامل شکل دهنده حس تعلق حس تعلق در معماری برایند 3 عامل فرد، دیگران و محیط می باشد که در یک فرایند 3 قطبی معنای محیطی حس تعلق را ایجاد می نمایند.
بر این اساس و با توجه به تشریح عناصر مختلف حس تعلق از رویکردهای معرف شناسی، هستی شناسی و ابعاد و مختلف آن، عوامل تشکیل دهنده حس تعلق در طراحی به صورت زیر ارائه می گردد: عوامل ادراکی- شناختی فردی: عوامل کالبدی همچون مشخص نمودن حرایم، حدود مالکیت، و همسایگی ها از مهمترین عوامل ادراک مناسب انسانی از محیط می باشد که فرد بر اساس شایستگیها و انگیزش های خود به کنکاش و تجربه از محیط می پردازد.
عوامل اجتماعی محققینی همچون راپاورت، پروشانسکی، ریجر و لاواراکاس با پژوهش های خود بر نقش عوامل کالبدی تاکید نموده، اما اشاره داشته اند که آنچه محیط کالبدی را به عنوان بستر تعامل اجتماعی بیان، می کند، در اصل نمادها و سمبل های محیطی مشترک اجتماعی از یک طرف و از طرف دیگر قابلیت محیطی در تأمین و گسترش این بعد از نیازهای انسانی است.
عوامل محیطی-کالبدی عناصر کالبدی از طریق ایجاد تمایز محیطی، ارتباط درون و بیرون در فضاها به ایجاد حس تعلق می پردازند.
شکل، اندازه، رنگ، بافت و مقیاس به عنوان ویژگی های فرم هر یک نقش موثر در شکل گیری حس تعلق دشاته و نوع ساماندهی و چیدمان اجزاء کالبدی نیز عامل موثر دیگر می باشد.
مدل عوامل تأثیر گذار در شکل گیری حس تعلق نتیجه گیری حس تعلق یکی از علائم و عوامل مهم در ارزیابی ارتباط انسان-محیط و ایجاد محیط های انسانی با کیفیت می باشد.
این سطح از معنای محیطی بیانگر نوع ارتباط عمیق فرد با محیط بوده و در این سطح فرد نوعی هم ذات پنداری بین خود و مکان احساس می نماید.
حس تعلق واجد دو بعد کالبدی و اجتماعی است که نتایج، نشان دهنده برتری تعلق اجتماعی بر تعلق کالبدی در محیط می باشد.
همچنین بر اساس نتایج بدست آمده، حس تعلق به مکان منطبق بر مدل شکل گیری معنا در محیط (برایند تعامل فرد، دیگران و محیط)، از یک طرف وابسته به مشخصات و ویژگی های فردی شامل: انگیزش ها، شایستگی ها و شناخت افراد نسبت به مکان بوده و از طرف دیگر ریشه در تعاملات اجتماعی و ارتباط فرد و دیگران در محیط دارد که منبعث از نیاز انسانی تعلق به عنوان نیاز اولیه انسانی می باشد.
و در صورت عدم تأمین این نیازها از مکان، احساس عاطفی مثبتی بین فرد و مکان بوجود نخواهد آمد.
در سطح اول، عناصر کالبدی محیط با هم سازی فعالیت ها از طریق تأمین و قابلیت انجام آن- و با ارضاء نیازهای فردی در درجه اول و نیازهای اجتماعی ناشی از فعالیت های گروهی در درجه بعد- امکان ایجاد این حس در مکان را فراهم می نمایند.
در سطح دوم، عناصر کالبدی میحط به عنوان مولفه های فرهنگی و نمادها، واسطه بصری در ایجاد ارتباط ذهنی بین استفاده کنندگان از مکان را فراهم می نمایند.
در این سطح، عناصر کالبدی منبعث از خاطره ها و تصاویر ذهنی استفاده کنندگان بوده و به صورت نمادگونه، ناشی از فرهنگ و ارزش های اجتماعی، نقش خود را ایفاء می نمایند.