چکیده به رغم آنکه واژهء تعهد به دلیل کثرت استعمال در گفتمان رایج حقوقی از حیث دلالت بر مبنی، ساده مینماید و شاید در نگاه نخست از مفاهیم بدیهی در فرهنگ حقوقی تجلی میکند،ولی با اندکی تأمل در گسترهء مفهوم و قلمرو شمول و موارد متفاوت قابل اندراج در موضوع آن، ملاحظه میشود که تعهد چنان مقولهای است که به جهت نواطی یا تشکیک مستتر در کلیت آن، نهتنها به به راحتی در قالب تعریفی جامع الاطراف نمیگنجد،بل بیجهت نیست که بخشهای وسیعی از موضوعات مورد مطالعه در عرصههای مختلف حقوقی از سوی مؤلفان اندیشمند و استادان صاحبنظر حقوق،مصروف تحلیل و تبیین ابعاد مختلف آن میشود و با وجود قدمت زمانی طرح مباحث مربوط به حقوق تعهدات و کثرت و تنوع تألیفات در این زمینه،هنوز دروس حقوق تعهدات از سنگینترین و باب طرح پرسشهای علمی و میدان عرضه نظریههای متعارض از مفتوحترین ابواب و آبادترین میادین علمی و پژوهشی عرصه مباحث حقوقی به شمار میرود.در این مقاله،نه فقط با نگاه پژوهشی صرف،بلکه با هدف تعمیق پایههای آموزشی حقوق تعهدات،هرچند به اختصار به تبیین همهجانبه نهاد تعهد همت گماشته و تلاش شده است تا ضمن عنایت به تعاریف لغوی و اصطلاحی و مفاهیم خاص و عام آن و تحلیل رابطهء میان عقد و تعهد،مبانی حقوقی این نهاد و نظریههای مطروحه در این زمینه مورد ارزیابی گیرد و ارکان و عناصر تشکیلدهندهء آن احصاء و مورد شمارش واقع شود.در نهایت نیز پس از بیان اقسام پرشمار و تشریح جهات تقسیم آن،منابع ایجاد تعهد توضیح د اده خواهد شد.
واژگان کلیدی: تعهد،مفهوم،مبنا،موضوع،اوصاف،ارکان و اقسام تعهد.
مقدمه تعهد،موضوع اساسی مطالعه در مباحث علمی مربوط به حقوق تعهدات و قواعد عمومی حاکم بر قراردادها و مطالب دروس حقوق مدنی در مقاطع کارشناسی و تحصیلات تکمیلی دانشگاهی در رشتههای حقوق خصوصی به شمار میرود.در این نوشتار با هدف پاسخگویی به این پرسشهای علمی که مفهوم دقیق تعهد چیست؟و اصولا تعهد بر چه مبنای حقوقی استوار است؟قلمرو آن تا کجاست و چه موضوعاتی را دربرمیگیرد؟اوصاف و ارکان تشکیلدهندهء آن کدام است؟از چه منابعی سرچشمه میگیرد؟و گونههای متفاوت آنچه اقسامی ر اشامل میشود؟در چند مبحث و گفتار مستقل و در نظمی منطقی،مسائل مطروحه را مورد بررسی قرار دادهایم.
مبحث یک-مفهوم و مبنای تعهد: مفهوم و مبنای تعهد موضوع دو گفتار مستقل این مبحث را تشکیل میدهد.
گفتار اول-تعریف تعهد: 1.تعهد در لغت: تعهد واژهای عربی و از ریشهء عهد به معنای پیمان،وصیت و به گردن گرفتن امری است.[1] در زبان پارسی نیز عهد در همین معانی به کار رفته،چنانکه سعدی گفته است: «انصاف نیست پیش تو گفتن حدیث عشق من عهد میکنم که نگویم دگر سخن» یا به قول صائب تبریزی: «کردهام عهد که کاری نگزینم جز عشق،بیتأمل زدهام دست به کاری که مپرس» عهد در اصطلاح فقه و حقوق نیز،گاهی مترادف با عقد و تعهد استعمال شده است.چنانکه گفتهاند:«العقد العهد».[2] در پارهای موارد نیز به معنی نذر و تعهد بنده در مقابل خداوند به کار رفته است.
عهد نیز که در معانی نبشتهء پیمان،سوگندنامه،ذمهء،تعهد،ضمان و وفای به عهد به کار رفته،با عهد همریشه است.(ابن منظور،همان،ص 448 و نیز دهخدا،همان،ص 14510) در فارسی نیز لفظ عهده در همین معانی استعمال شده است.مانند این سرودهء سعدی: «از دست و زبان که برآید کز عهده شکرش بدرآید.»[3] یا مانند: «چون عهده نمیشود کسی فردا را حالی خوش دار این دل پر سودا را.
مینوش به ماهتاب ای ماه که ماه بسیار بتابد و نیامد مار را.» عهد در فقه و حقوق نیز در همین معنی به کار رفته است.چنانکه در مادهء 1391 ق.م.آمده است:«در صورت مستحق للغیر برآمدن کل یا بعض از مبیع،بایع باید ثمن مبیع را مسترد دارد و در صورت جهل مشتری به وجود فساد،بایع باید از عهدهء غرامات وارده،بر مشتری نیز برآید:» 2.مفهوم عام تعهد: در فقه و حقوق، واژهء تعهد در دو معنی به کار میرود.
یکی در معنی عام خود که معادل الزام،التزام،شرط،اشتراط،عهد،عهده،ضمان،تکلیف و شامل تمام تکالیف و حقوق دینی است؛خواه از نوع الزامات قهری و قانونی ناشی از اسباب قهری،خواه از التزامات ارادی و قراردادی به شمار رود و منشأ قراردادی داشته باشد.(کاتوزیان،تعهدات،صص 17 و 19 و نیز جعفریلنگرودی،حقوق تعهدات،ج 1،ص 27 و صفایی،حقوق مدنی،ج 2،ص 5 و 6.) شاید بر همین اساس در فقه،عهد را عبارت از مطلق جعل و قرار دانستهاند.خواه آن جعل و قرار معاملی یا قلبی باشد و خواه تشریعی یا وضعی.
در قانون مدنی نیز در پارهای موارد لفظ تعهد در معنی عام خود به کار گرفته شده است.
چنانکه فصل ششم از باب اول-قسمت دوم کتاب دوم جلد اول قانون مدنی به سقوط (1).منسوب به حکیم عمر خیام نیشابوری است.
(2).برای دیدن موارد استعمال دیگر این واژه در قانون مدنی،مراجعه شود به مواد :318،392،684،697،740، 745،751.
(3).«ان العهد عبارهء عن الجمل و القرار مطلقا،سواء کان جعلا و قرارا معاملیا ام لا و سواء کان قرارا و جعلا قلبیا ام لا.فیندرج فی العهد مطلق جعله و قراره تشریعیا کان کالتکالیف الالهیه و اعتباراته الوضیعیهام لا»[4] تعهدات اختصاص یافته و در معنی عام تعهد به کار رفته است که شامل همهء تعهدات اعم از تعهدات ناشی از قرارداد و الزامات خارج از عقد است.
دقت در مفاد مادهء 264 ق.م.که اسباب سقوط تعهدات را بهطور کلی و مطلق احصاء کرده است به روشنی این معنی را آشکار میسازد.1یا اینکه در مادهء 1198 ق.م.آمده است:«کسی ملزم به انفاق است که متمکن از دادن نفقه باشد یعنی بتواند نفقه بدهد بدون اینکه از این حیث در وضع معیشت خود دچار مضیقه گردد.برای تشخیص تمکین باید تعهدات و وضع زندگانی شخصی او در جامعه در نظر گرفته شود.»ملاحظه میشود که لفظ تعهدات مندرج در این ماده در مفهومی قراتر از معنی تعهدات ویژهء ناشی از اعمال حقوقی به کار رفته است.[5] 3.مفهوم خاص تعهد: تعهد در معنی خاص خود عبارت است از:«رابطهء حقوقی میان دو شخص که به موجب آن متعهد له میتواند متعهد را ملزم به پرداخت مبلغی پول یا اقباض و انتقال چیزی و یا انجام فعل و یا ترک کار معینی بکند.»2یا اینکه گفتهاند:«تعهد رابطهای است حقوقی که نتیجهء آن انتقال مال یا انجام دادن فعل یا ترک فعل معین یا اسقاط یک اثر حقوقی باشد.»[6] بعضی هم در تعریف تعهد ضمانت اجرای آن را لحاظ کردهاند و گفتهاند:تعهد عبارتست از رابطهء حقوقی که به مقتضای آن شخص معینی که مدیون نامیده میشود ملتزم میگردد به اداء مال یا انجام کاری برای شخص معین یا قابل تعیینی که طلبکار نام دارد و به موجب آن طلبکار میتواند اجرای آن تعهد را از بدهکار بخواهد و اگر حاضر به انجام آن نشود او را بر خلاف میل به اجرای آن وادار کند.[7] (1).مادهء 624 ق.م:«تعهدات به یکی از طرق ذیل ساقط میشود:1-به وسیلهء وفای به عهد 2-به وسیلهء اقاله 3-به وسیلهء ابراء 4-به وسیلهء تبدیل تعهد 5-به وسیلهء تهاتر 6-به وسیلهء مالکیت مافی الذمه».
(2) p,143,N.256.
ertaine prestation."A,Colin,H.Capitant droit civil,tome 11 par Leon julliot de la morandiere personnes en vertuduquel I,une d,elles,le cre,ancier,peut,exiger de l,autre,le debiteur,une "L,obligation(ou droit personnel ou droit de cre,ance)est un lien de droit entre deux و نیز مراجعه شود به الکس ویل،حقوق مدنی،تعهدات،ص 1،ش 1 و همچنین رجوع شود به فرانسواتراه و فیلیپ سیملر،حقوق مدنی،تعهدات،چاپ ششم،ص 797،ش.978 هرچند از تعاریف مذکور چنین مستفاد میشود که تعهد در حقیقت الزامی است که متعهد به ارادهء خود بدان پایبند میشود و به این اعتبار در مقابل الزام که به معنی تحمیل تعهد بر شخص توسط قانون یا در اثر واقعهء حقوقی است قرار میگیرد،لیکن در قانون مدنی مطلق الزام و التزام یعنی هم تعهدات ناشی از تراضی و قرارداد و هم تعهدات خارج از قرارداد که به صورت قهری و غیر ارادی بر شخص تحمیل میشود هر دو ملحوظ نظر قرار گرفته است.
[8] 4.تعهد و عقد: از این مطلب که طبق نظری،واژهء تعهد در معنی خاص خود به معنی عهدهدار شدن امری به تراضی است و مفهومی نزدیک به عقد دارد، [9]نباید نتیجه گرفت که تعهد و عقد، مترادف است و میتوان آن دو را به جای هم به کار گرفت،(کاتوزیان،تعهدات،ص 19) زیرا عقد در حقیقت مبنا و سبب ایجاد تعهد است و تعهد اثری است که از عقد حاصل میشود.رابطهء میان این دو از نوع رابطهء سبب و مسبب است و استعمال هریک از آن دو به جای دیگری در واقع،اختلاط علت و معلول به شمار میرود.[10] اینکه گفته شد عقد مبنا و سبب تعهد است و تعهد اثر حاصله از عقد،بدان معنی نیست که اثر عقد فقط ایجاد تعهد است و یا منشأ و منبع دیگری برای ایجاد تعهد وجود ندارد،زیرا ایجاد تعهد یکی از اثار عقد است و عقد به عنوان علت و سبب اعتباری و حقوقی آثار دیگری غیر از ایجاد تعهد نیز حسب مورد میتواند داشته باشد.چنانکه اثر مستقیم و بیواسطهء عقودی از قبیل:بیع،اجاره،هبه و قرض تملیک است.
[11]و در عقودی از قبیل:وقف، تحبیس عین و تسبیل منفعت است و در قراردادهایی از قبیل کفالت و ضمان توثیقی و رهن ایجاد حق شخصی و عینی برای تضمین و توثیق دین موجود و در نکاح،تشکیل خانواده و در قراردادهایی از قبیل:عقد حواله و ضمان،تعهد موجودی به دیگری منتقل میشود یا اقاله که د ر حقیقت به دلیل نیازمندی به دو انشاء متقابل عقد محسوب است،سبب از بین رفتن تعهد سابق میگردد و اثر مستقیم عقد شرکت و وکالت نیز به ترتیب ایجاد شخصیت حقوقی و اعطاء اذن به وکیل است.منشأ ایرادات اساسی وارده بر تعریف قانونگذار از عقد در مادهء 183 قانون مدنی نیز همین مطلب است.و توجیهاتی از نوع آنکه در عقود تملیکی هم در حقیقت اثر عقد بیع ایجاد تعهد به تملیک مبیع است که بیدرنگ و بلا فاصله به مرحله اجرا درمیآید، نیز مؤثر در مقام نیست،زیر بر فرض صحت،تعهد اجراشدهای را که به حق عینی تبدیل شده است در حقیقت نمیتوان تعهد به معنی درست آن نامید.[12] اینکه گفته شد عقد مبنا و سبب تعهد است و تعهد اثر حاصله از عقد،بدان معنی نیست که اثر عقد فقط ایجاد تعهد است و یا منشأ و منبع دیگری برای ایجاد تعهد وجود ندارد،زیرا ایجاد تعهد یکی از اثار عقد است و عقد به عنوان علت و سبب اعتباری و حقوقی آثار دیگری غیر از ایجاد تعهد نیز حسب مورد میتواند داشته باشد.چنانکه اثر مستقیم و بیواسطهء عقودی از قبیل:بیع،اجاره،هبه و قرض تملیک است.
و در عقودی از قبیل:وقف، تحبیس عین و تسبیل منفعت است و در قراردادهایی از قبیل کفالت و ضمان توثیقی و رهن ایجاد حق شخصی و عینی برای تضمین و توثیق دین موجود و در نکاح،تشکیل خانواده و در قراردادهایی از قبیل:عقد حواله و ضمان،تعهد موجودی به دیگری منتقل میشود یا اقاله که د ر حقیقت به دلیل نیازمندی به دو انشاء متقابل عقد محسوب است،سبب از بین رفتن تعهد سابق میگردد و اثر مستقیم عقد شرکت و وکالت نیز به ترتیب ایجاد شخصیت حقوقی و اعطاء اذن به وکیل است.منشأ ایرادات اساسی وارده بر تعریف قانونگذار از عقد در مادهء 183 قانون مدنی نیز همین مطلب است.و توجیهاتی از نوع آنکه در عقود تملیکی هم در حقیقت اثر عقد بیع ایجاد تعهد به تملیک مبیع است که بیدرنگ و بلا فاصله به مرحله اجرا درمیآید، نیز مؤثر در مقام نیست،زیر بر فرض صحت،تعهد اجراشدهای را که به حق عینی تبدیل شده است در حقیقت نمیتوان تعهد به معنی درست آن نامید.
از طرف دیگر منشأ ایجاد تعهد فقط عقد نیست،بلکه تعهد علاوه بر عقد از منابع دیگری مانند ایقاع در مواردی که قانونگذار مقرر داشته و وقایع حقوقی از قبیل الزامات خارج از قرارداد و موارد مسئولیت قهری و بیش از همه قانون نشأت میگیرد.
بنابراین عقد و تعهد هم از نظر مفهوم و هم از نظر آثار متفاوتند.بین عقد و تعهد ملازمه نیز وجود ندارد،زیرا گاه تعهد بدون عقد به وجود میآید و گاه نیز از عقد تعهدی ایجاد نمیشود.
گفتار دوم-مبنای تعهد: مبنای تعهد و تکلیفی که اشخاص در برابر دولت و در هر جامعه دارند و به موجب قوانین موضوعه هر جامعه بر آنان تحمیل میشود،روشن است،زیرا به مقتضای حاکمیت دولت و به دلیل ولایت ناشی از حاکمیت صورت میگیرد،اما در زمینهء تعهدات ناشی از روابط خصوصی اشخاص،این پرسش مطرح است که با وصف آنکه همهء افراد جامعه بدون ملاحظه جنس و گویش و نژاد و مذهب و فقر و غنا باهم برابر و در مقابل هم از استقلال کامل برخوردارند، چرا و چگونه شخصی در مقابل دیگری به عنوان متعهد و مدیون ملزم به انجام امری میشود و تحت سلطه طرف مقابل قرار گرفته از سوی او مورد مؤاخذه قرار میگیرد؟مگرنه این است که اصل عدم صلاحیت اشخاص نسبت به یکدیگر مانع چنین سلطهای است؟
ممکن است در پاسخ گفته شود که لازمهء زندگی و حیات در جامعهای که مشمول حکومت مردمی است آنکه مبنای همهء تعهدات و حقوق مردم در مقابل یکدیگر و جامعه قانون است، ولی از آنجایی که قانون نیز از اهداف و قواعد ویژه خود تبعیت میکند نمیتوان به سادگی از این پاسخ قانع گشت.
رجوع به تاریخ و فلسفهء حقوق نشان میدهد که مکتبهای حقوقی مختلف برای پاسخگویی به این پرسش تلاش کردهاند و هرکدام به سهم خود پاسخ درخوری یافتهاند که ذیلا به طرح آن مبادرت میشود.
5.حاکمیت اراده: در قرون 17 و 18 میلادی اندیشههای فردگرایانه تحت شرایط سیاسی فکری اقتصادی آن زمان،انسان را به عنوان افرادی که در خارج وجود داشته و در اجتماعی که از آنان شکل گرفته زندگی میکنند،واقعیتی خارجی دانسته،اما اجتماع را امری غیر واقعی و موهوم به شمار میآورند.در نتیجه برای افراد جامعه اصالت قائل بوده و اجتماع را مجرایی تلقی میکردند که برای سعادت و رفاه افراد به وجود آمده و باید هدف نظام حاکم بر جامعه حفظ حقوق طبیعی ایشان باشد.
به موجب این اندیشه،همانگونه که در منظر دکارت در عرصهء اندیشه و فلسفهء اندیشیدن نشانه وجود شخص تلقی میشد و اعتقاد بر این بود که«من میاندیشم پس هستم»1؛در بعد حیات حقوقی جامعه نیز داشتن اراده،دلیل شخصیت انسانی محسوب میگشت.بر این اساس تأمین آزادی اراده و در نتیجه برابری اشخاص امری فطری و طبیعی است که هیچ قانونی صلاحیت سلب یا انفکاک آن را از ایشان ندارد.(کاتوزیان،همان،ج 1،ش 166) انسان آزاد و مستقل است و به دلیل اصل استقلال انسانها در مقابل هم و نیز بیولایتی هیچ کس بر دیگری هیچ نیرویی جز ارادهء خود او نمیتواند بر او حاکم باشد یا او را متعهد سازد.
اجتماع نیز محصول توافق و اردههای آزاد همین افراد مستقل و آزاد تشکیلدهنده جامعه است که به حکم ضرورت همزیستی جمعی،از بخشی از آزادیهای خویش به سود جامعه گذشتهاند و همین قرارداد اجتماعی است که مبنای حاکمیت دولت است.
بدین ترتیب نظریهء موسوم به حاکمیت اراده شکل گرفت که ریشه و مبنای هر تعهد و الزام را که در روابط خصوصی افراد در جامعه بر انسان تحمیل میشود در حکومت اراده و خواسته او میجوید.
6.نتایج حاکمیت اراده در قلمرو حقوق و تعهدات: از اصل حاکمیت اراده نتایج زیر حاصل میگردد: 7.حقوق و تعهدات متقابل اشخاص ناشی از اراده خود آنان است: در قراردادها و اعمال حقوقی مستقیما ارادهء اشخاص اعمال میشود و قانون نیز بدان به دیدهء احترام مینگرد.در وقایع حقوقی و الزامات خارج از قرارداد نیز بهطور غیر مستقیم،اراده (1).
"Je Pensc done je suis" رنه دکارت،فیلسوف فرانسوی به نقل از محمد علی فروغی،سیر حکمت در اروپا،ج 1،ص.149.
اشخاص از طریق قانون حاکم است،زیرا قانون در حقیقت تصمیم جمع گروهی است که به ارادهء مستقیم مردم جهت قانونگذاری انتخاب شدهاند.
نتیجهء دیگری که از این اصل حاصل میشود،آن است که اراده حاکم بر ایجاد تعهد، نیازمند تشریفات و شکل خاصی نیست و قاضی در مواقع اختلاف باید تلاش کند اراده مفروض طرفین را بیابد.
از آنجا که شخص به ارادهء خود ملتزم میشود،اثر اراده او فقط محدود به دو طرف تعهد است و قابل تسری به اشخاص ثالثی نیست که در ایجاد آن نقش نداشتهاند.
8.تقدم قرارداد بر قانون در روابط قراردادی: نتیجهء دیگری که از حاکمیت اراده حاصل میشود،تقدم قرارداد بر قانون در روابط قراردادی است.بدین ترتیب قانون نقش جانشینی ارادهء طرفین را در موارد سکوت و تفسیر آن را در موارد اجمال و ابهام ایفاء میکند.مقتضای ایفای چنین نقشی از ناحیهء قانون آن است که اصل در مورد قوانین،تفسیری و تکمیلی بودن آن است و جز در موارد استثنایی خاص که نظم عمومی جامعه با خطر جدی مواجه میشود نمیتوان قوانین را امری دانست.(همان،همانجا) همچنین در روابط قراردادی،قرارداد به منزلهء قانون لازم الاتباع طرفین است و برای آنها رعایت آن الزامی و نقض آن موجب مؤاخذه است.
9.تعهدات ارادی افراد عادلانه است: از آنجا که تعهدات فرد مخلوق ارادهء خود اوست تعهد ارادی افراد عادلانه است و ادعای ستمکارانه بودن چنین تعهدی از متعهدی مسموع نیست که خود آن را ایجاد کرده است،زیرا به تعبیر کانت فیلسوف مشهور آلمانی:«هنگامی که شخص دربارهء دیگری تصمیم میگیرد همیشه احتمال دارد که عادلانه رفتار نکند،لیکن در موردی که برای خود تصمیم میگیرد احتمال وقوع هیچ ظلمی نمیرود.» 10.انتقاد از نظریهء حاکمیت اراده: از آنجا که انسانهای آزاد و مستقل موضوع نظریهء حاکمیت اراده،خود مبتنی بر واقعیت خارجی نبوده و به گواهی تاریخ بشر،هیچ برههای از تاریخ را نمیتوان یافت که در آن انسان خارج از اجتماع و بهطور آزاد و مستقل و بینیاز از دیگران زیست کند،تصور اینکه اجتماع ارادی چنین انسانهای آزاد و مستقلی برمبنای یک قرارداد اجتماعی شکل گرفته باشد نیز با واقعیت فاصله بسیار داشته و سبب شده است که نظریات و نتایج ارائهشده از سوی این مکتب به شدت مورد انتقاد قرار گیرد و به تدریج جای خود را به نظریههای دیگری که بیشتر بر اصالت اجتماع تکیه دارد.
11.نظریهء ضرورتهای اجتماعی: طبق این نظر عمومی جامعه و طبع زندگی مشترک ایجاب میکند که انسانهایی که در میان زنجیرهای از تعهدات ناخواسته به دنیا میآیند و زندگی میکنند در برابر یکدیگر و نیز در مقابل دولت تکالیف گوناگون داشته باشند.ارادهء شخص هرگز منشأ اصلی این تکالیف و دیون او محسوب نمیشود و فقط در حدی تأثیر دارد که وضع شخص را با موقعیتهای خاص اجتماعی منطبق سازد که ساخته قوانین و اجتماع است،آن هم تا جایی که نیازهای زندگی اجتماعی ایجاب نماید.(همان،همانجا) در قلمرو قراردادها و تعهدات نیز،التزامآور بودن عقد،خواست دو طرف نیست بلکه اثر اعلام اراده به عنوان رخدادی اجتماعی است که به حکم قانون برای طرفین ایجاد الزام می نماید.
البته برای تعدیل تندرویهای این نظریهپردازان برخی از معتقدان به عدالت و اصول اخلاقی تصریح کردهاند که دولت در این راه عمل آزادی مطلق ندارد،بلکه خود مقهور نیروهای اجتماعی است.به نظر ایشان حقوق هر قوم نماینده مدنیت و اخلاق ویژهء حاکم بر آن است و قانونگذاران ناگزیر به رعایت این مراحل بهویژه نقش اخلاق در هر جامعه هستند زیرا به حکم اخلاق وفای به عهد ممدوح و نقض آن عهدشکنی و ناپسند است؛ مبحث دوم-ارکان و اوصاف تعهد: در این مبحث در دو گفتار جداگانه از ارکان و اوصاف تعهد سخن خواهیم گفت.
گفتار اول-ارکان تعهد: هرچند بعضی از مولفان حقوق،(جعفریلنگرودی،تعهدات،ج 1،ص 7 به بعد)بیش از یازده عنصر برای تعهد شمارش کردهاند که عبارتند از:رابطه حقوقی،دین،طلب،حق مطالبه، ضمانت اجراء،متعلق موضوع تعهد،معین بودن متعلق تعهد،تعیین متعهد،تغایر متعهد و متعهد له،موضوع تعهد،عدم متعلق امر و نهی قانون به موضوع تعهد،ولی به نظر میرسد آنچه که بین عناصر مذکور در حقیقت ارکان تعهد را تشکیل میدهد سه عنصر است:طرفین تعهد،موضوع تعهد و رابطهء حقوقی.
12.طرفین تعهد: رکن اول هر تعهد وجود طرفین تعهد است،زیرا برای تصور تعهد و حق دینی،وجود دو شخص ضرورت دارد:1-شخص صاحب حق یا طلبکار که به عنوان متعهد له هم از او یاد میشود.2-شخصی که دین یا تعهد بر ذمهء اوست و مدیون،متعهد یا بدهکار نام دارد.برای تأکید بر همین جنبه و مشخصهء تعهد است که گاهی از تعهد به حق شخصی تعبیر میشود که برخلاف حق عینی که مستقیما بر شی و مال اعمال میگردد بر عهدهء فردی معین که همان متعهد است بار میشود.(درودیان،همان،همانجا) قابلیت تعیین طلبکار کفایت میکند،اگر در مواردی از قبیل بیمهء عمر یا جعاله خطاب به عموم،معمولا در زمان ایجاد تعهد،طلبکار معین نیست،ولی با این وصف به دلیل قابلیت تعیین آن در زمانی که تعهد در خارج محقق میشود تردیدی در صحت آن باقی نمیماند.
بعضی به دلیل امکان ایجاد تعهد به ارادهء واحد و یکجانبه منکر لزوم وجود دو طرف برای تعهد و رابطهء دینی شدهاند،و آن را عنصری ضروری به شمار نیاوردهاند.(جعفریلنگرودی، همان،ص 14)اما این دلیل موجه نیست،زیرا هرچند که ممکن است تعهد یا حق دینی در اثر ارادهء شخص ایجاد شود،ولی این موجود یکجانبه نیز شخص متعهد موجد خود را به شخص دیگری که از آن حق برخوردار شده و میتواند مدیون را برای اجرای آن حق به نفع خود مواخذه کند مرتبط میسازد.
بنابراین وقتی در مقام بیان ارکان ضروری تعهد از رابطهء بین دو طرف به عنوان طلبکار و مدیون بحث میشود،وجود تعهد پس از ایجاد،منظور نظر است نه چگونگی ایجاد و منشأ آن.
بدیهی بودن لزوم وجود این و مدیون در تحقق تعهد به اندازهای است که هرگاه دو وصف طلبکار و بدهکار در شخص واحدی جمع شود،تعهد ساقط میگردد.مانند مواردی که شخص به پدرش مدیون است و پس از مرک پدر به عنوان تنها وارث او داراییاش را اعم از (1).شاید دلیل دیگر این تصور برداشت ویژهای باشد که در فقه از عقد و عهد دارند و آن را به یک معنی تعبیر میکند؛رجوع شود به طلبها و دیون به میراث میبرد که در این صورت چون مالک قهری دین خود به پدر شده به دلیل اتحاد اوصاف داین و مدیون در او،دین وی خودبهخود ساقط میشود.
اینکه گفتیم وجود دو طرف در رابطهء دینی رکن ضروری تعهد است بدین معنی نیست که در هر تعهد فقط یک نفر میتواند در مقابل نفر دیگر دین را به عهده بگیرد،بلکه در مواردی ممکن است نسبت به یک تعهد چند نفر طلبکار و یک نفر متعهد و مدیون باشند،مثل تعهد پیمانکار در مقابل چندین مالک مشاع یک ملک به اجرای نقشهء ساختمانی خاص و احداث بنای چند واحد در آن.یا برعکس ممکن است متعهدین متعدد در برابر شخصی واحد ملتزم به دینی گردند.چنانکه غالبا در مسئولیت تضامنی اسناد تجارتی،مثل چک و سفته و برات، صادرکننده و ظهرنویسهای متعدد آن در قبال دارندهء سند متعهد به پرداخت وجه آن هستند و یا مانند مسئولیت تضامنی غاصبان متعدد در مقابل مالک مال مغصوب.
13.موضوع تعهد: رکن دوم تعهد،موضوع تعهد است که از آن به«متعهد به»تعبیر میشود و مراد امری است که متعهد در برابر متعهد له بر عهده میگیرد.
14.ابعاد مالی و شخصی: در اینکه آیا تعهد فقط شامل تعهدهای مالی و اقتصادی است یا آنکه روابط خانوادگی و تکالیف غیر مالی را هم دربرمیگیرد اتفاقنظر نیست.گروهی دامنهء شمول مفهوم تعهد را به دیون و تکالیف خانوادگی و غیر مالی گسترش داده و تمام حقوق و تکالیف ناشی از روابط خانوادگی بین اعضاء خانواده و دیون و تکالیف غیر مالی را از جمله تکالیف اعضای انجمنهای علمی،ورزشی و خیریه مشمول عنوان تعهدات میدانند.
در مقابل گروهی تعهد را اختصاص به روابط مالی داده و گفتهاند شامل حقوق و دیونی است که از عناصر دارایی و قابل ارزیابی به پول و هدف از ایجاد آن هم رفع نیازهای مادی است.
(1).مراجعه شود به قانون مدنی.مادهء 300 که مقرر میدارد:اگر مدیون مالک فی الذمه خود گردد،ذمهء او بری میشود،مثل اینکه اگر کسی به مورث خود مدیون باشد پس از فوت موروث دین او نسبت به سهم الارث ساقط میشود.
(2).
که مالی بودن را عنصر عمومی تعهدات ندانسته و تعهد حضانت طفل در مادهء 1168 ق.م.و تعهد به انجام خدمت وظیفه عمومی را تعهد به شمار آورده و نیز در حقوق مصر،دکتور السنهوری،احمد،نظریهء العقد،ش 18.
(3).مراجعه شود به: البته این بدان معنی نیست که این دو قلمرو بهطور کامل از یکدیگر منفک است و هیچگاه در یکدیگر نفوذی ندارند،زیرا گاهی نفقه که از حقوق و تکالیف خانوادگی محسوب است واجد هر دو جنبه اخلاقی و مادی است یا مواردی که تجاوز به جان و سلامت و حیثیت افراد که در زمرهء حقوق شخصی و غیر مالی است موجب محکومیت متجاوز به جبران خسارت مالی میشود.
با این وصف اکنون در حقوق،تعهد به رابطهای اطلاق میشود که جنبهء مثبت آن از عناصر دارایی و جنبه منفی آن در شمار دیوان بدهکار باشد.تکالیفی که در روابط خانوادگی و در امور غیر مالی اشخاص در مقابل یکدیگر به عهده دارند،به رغم آنکه در معنی عام تعهد میگنجد تابع قواعد فنی تعهدات نیست و جهات معنوی و اخلاقی آن بر جهات مالی میچربد.
در حقوق کنونی هر دو بعد مالی و شخصی تعهد مدنظر است،زیرا از یک طرف تحقق دین زمانی مصداق پیدا میکند که شخص به عنوان طلبکار بتواند به استناد رابطهء حقوقی فی ماببین بر دیگری حق پیدا کند و از دیگر سوی طلب واجد ارزش مالی و بخشی از دارایی محسوب است که به دیگران منتقل میشود و گاهی همانند اسناد در وجه حامل و اسناد اعتباری و سهام بینام شرکتهای تجارتی بسان عین خارجی مورد دادوستد در بورس قرار میگیرد.
گاهی ضمانت اجرای حق غیر مالی ایجاد التزام مالی است که بر دارایی مدیون تحمیل میشود،مانند تکلیف مربوط به حضانت و کودک که به صورت پرداخت مبلغی وجه نقد در حکم منعکس میگردد.یا در بسیاری از موارد تنها راه تدارک و جبران خسارت معنوی در پرداخت مبلغی پول است.تعهد کفیل به احضار مکفول نیز طبق مواد 734 به بعد قانون مدنی صرفا به دلیل داشتن ضمانت اجرای مالی تعهد نامیده شده است.
15.اقسام موضوع تعهد: تعهد را به اعتبار موضوع آن میتوان به اقسام مختلف تقسیم کرد.
16.تعهد به تملیک یا انتقال مال: هرگاه موضوع تعهد تملیک مالی یا انتقال آن مال به دیگری باشد تعهد به تملیک یا انتقال مال نامیده میشود.
(1).
Obligation de donner.
گاهی در مقام تعریف از تعهد به تملیک به عقودی اشاره میشود که مانند بیع و اجاره و هبه و قرض،اثرشان تملیک عین یا منفعت مالی به دیگری است.به همین جهت این قراردادها را در حقوق قراردادها به عقود تملیکی معرفی میکنند.
از آنجا که تملیک در اینگونه قراردادها اثر مستقیم عقد است تعبیر این عقود به تعهدات تملیکی منطقی نیست.شاید به دلیل آنکه به نظر بعضی در عقود تملیکی نیز برخلاف ظاهر آنها اثر مستقیم و بیواسطه عقد،تعهدی است که بر عهدهء بایع و مشتری نسبت به تملیک مبیع و ثمن قرار میگیرد،لیکن بیدرنگ و فوری این تعهد پس از انشاء عقد اجرا میشود و تملیک که موضوع این تعهد است تحقق خارجی مییابد،تعبیر به تعهد به تملیک در مورد این عقود صحیح پنداشته شده است، ولی این تصور منطبق بر واقع نیست،زیرا اثر عقد بهطور مستقیم میتواند تملیک باشد و ضرورتی ندارد که قائل بشویم که اثر عقد همیشه تعهد است.وانگهی همانطور که قبلا هم متذکر شدیم اثر عقد منحصر به تعهد نیست و علاوه بر آن میتواند تملیک یا انتقال تعهد و اسقاط آن و یا اعطای اذن و حتی تشکیل شخصیت حقوقی باشد.
به علاوه با فرض اینکه در بیع،تملیک همان تعهد اجرا شده باشد با توجه به اینکه تعهد با اجرا از بین میرود،دیگر تصور وجود تعهد در اینجا صرفا یک تخیل است.
حتی در بیع کلی فی الذمه که موضوع تعهد عین کلی است،چون تملیک با تعیین مصداق آن توسط مدیون تحقق میپذیرد و این تملیک با فاصله نیز اثر عقود است نه تسلیم مبیع باید گفت که اطلاق عقدی که موضوع آن تعهد به تملیک است در این موارد هم صحیح نیست، زیرا اگر آنطور که بعضی گفتهاند؛(امامی،همان،همانجا)تملیک نتیجهء تسلیم باشد و قبض خود یک عمل حقوقی مستقل به شمار رود در آن صورت باید در موارد بطلان بیع نیز در این زمینه میگوید:ان البیع و ان لم یکن بمفهومه الزاما و التزاما الا انه واقع العهد و الالتزام من المتبایعین ای التملیک واقع موقع القرار المعاملی و بهذا الاعتبار تکون مضامین العقود جمیعا عهودا...یعنی هرچند مفهومش الزام و التزام نیست بلکه تملیک به معنی تسلیط است لکن بر پایهء تعهد و التزام قرار گرفته است،زیرا قرار متعاقدین از همان ابتدای کار نوعی تعهد است و به این اعتبار همه عقود از جمله تعهدات میباشند.
قائل به چنین اثری برای قبض باشند و حال آنکه در حقوق ما هیچ کس قائل به این نتیجه نیست.
البته در مقابل،مواردی هم هست که به موجب آن شخص متعهد میشود با تهیه مقدماتی، مالی را به دیگری تملیک کند مانند مواردی که به موجب قولنامههای مرسوم شخص متعهد میشود ظرف مدت معینی در آینده با فراهم کردن اسباب انتقال در دفترخانهای حاضر شده و نسبت به تملیک و انتقال موضوع تعهد به غیر اقدام نماید.در این موارد ملاحظه میشود که بر خلاف بیع درواقع التزام به تملیک تعهد به انجام عمل حقوقی دیگری است که به حکم قانون موجب تملیک و انتقال مال میگردد؛یعنی در حقیقت موضوع تعهد ناشی از قراردادهایی از قبیل قولنامه،التزام به انعقاد قراردادی در آینده است که اثر آن تملیک مال به خریدار آتی است نه اینکه قولنامه مستقیما تملیک مال موضوع آن به خریدار است.
به عبارت دیگر در قراردادهای تملیکی،مانند بیع،حتی در مواردی که موضوع آن کلی فی الذمه است انتقال و تملیک مال،نتیجهء مستقیم عقد و اجرای تعهد ناشی از آن است،ولی در قراردادهای متضمن تعهد به تملیک مانند قولنامهء انتقال،نتیجهء عقد دیگری است که مالک انشاء آن عقد را در آینده به موجب قولنامه متقبل شده است.
17.تعهد به انجام کار: گاهی موضوع تعهد انتقال مال نیست،بلکه انجام کار است.مانند آنکه کسی متعهد بشود طبق نقشهای که از سوی مالک در اختیار او قرار میگیرد در فاصلهء زمانی مقرر،عمارتی را برای او بسازد.
انجام کار موضوع تعهد ممکن است بهطور معمول عمل مادی باشد،مانند مثال قبل و ممکن است از نوع اعمال حقوقی باشد،مانند آنکه به موجب قولنامه شخص متعهد بشود در آینده ملک مشخص خود را در قبال ثمن معینی به دیگری منتقل کند یا برای انجام کار معینی به دیگری نیابت دهد.
همچنین کار موضوع تعهد ممکن است کاری باشد که قائم به شخص متعهد است،مثل تعهد نقاشی برجسته به خلق تابلویی خاص که موردنظر متعد له است و گاهی ممکن است کار موضوع تعهد مقید به این نباشد که لزوما به مباشرت شخص متعهد انجام پذیرد مانند تعهد به حمل کالایی از نقطهای به نقطهء دیگر.
18.تعهد به پرداخت وجه نقد: آیا تعهد به پرداخت مبلغی وجه نقد از نوع تعهداتی است که موضوع آن تملیک یا انتقال مال است؟یا آنکه پرداخت وجه نقد هم در حقیقت فعل و انجام کار به شمار میرود و از این حیث باید این قبیل تعهدات را در زمرهء تعهداتی که موضوع آن انجام کار است به شمار آورد؟
یا اینکه بعضی مؤلفان حقوق مدنی کشور بعضا به تفصیل در آثار متعدد و متفاوت خود به احصاء موارد تعهد پرداختهاند و در مواضع مختلف به ذکر عنوان تعهد پولی1مبادرت کردهاند اما اصلا معترض این مطلب نشدهاند.
برخی دیگر نیز بهطور کلی انتقال مال را انجام امری تلقی نموده و معتقدند که موضوع تعهد همیشه انجام امر یا خودداری از انجام امری است و بدین ترتیب این قبیل تعهدات را در زمرهء تعهد به انجام کار به شمار آوردهاند.(صفائی،همان،ص 6) تنها یکی از اساتید صاحبنام حقوق ایران ضمن آنکه در مقام تبیین و تشریح وفای به عهد و اجرای عقد و عهدشکنی و مسئولیت قراردادی حسب موقع و مقام به تفصیل به بحث در این خصوص پرداخته است.(کاتوزیان،قواعد عمومی قراردادها،ج 4،صص 39-43 و 261- 290)بهطور اختصاصی هم در مقام بحث از موضوع تعهد به طرح این بحث و پاسخگویی به پرسش مطروحه اقدام نموده است.(همان،تعهدات،صص 51-54) در پاسخ به این پرسش میتوان گفت باید میان مواردی که تعهد پولی است و مواردی که تعهد تأمین ارزش است تفاوت قائل شد.در اینکه در هر دو باید مدیون مبلغی پول پرداخت کند،مشترک است،ولی از این حیث که در تعهد به پول موضوع دین انتقال مقدار معینی ریال است بدون آنکه میزان قدرت خرید واقعی آن مورد توجه باشد متفاوت هستند.به عبارت دیگر موضوع تعهد را فقط در صورتی باید پول دانست که ضابطه تعیین مقدار آن تنها ارزش ریالی باشد،نه بهای خدمات و کالاهای دیگر.(همان،همانجا)ولی در تعهد تأمین ارزش موضوع دین انجام دادن کار،انتقال ارزش معین و حصول نتیجه معینی است که باید به وسیلهء پرداختن پول تأمین شود و در تعهد نوع نخست هدف اجرای تعهد دادن پول است و در نوع دوم پول وسیلهء اجرای تعهد محسوب میشود.بنابراین تعهد به پول را باید در زمرهء تعهداتی (1).
که موضوع آن انتقال مال است به شمار آورد و تعهد به تأمین ارزش را در ردیف تعهداتی که موضوع آن انجام کار است قرار داد.
بدین ترتیب تعهد شوهر به تأمین نفقه همسر،هرچند بهطور معمول با پرداخت مبلغی پول اجرا میشود،مع الوصف چون موضوع اصلی آن تأمین نیازهای مادی زن به خوراک و پوشاک و مسکن است انجام کار محسوب و پول صرفا وسیلهء اجرای این تعهد محسوب میشود.
نیز در مواردی هم که در اثر ایراد ضرر عمدی یا خطا شخص به حکم قانون یا حسب قرارداد باید خسارت زیاندیده را تدارک نماید موضوع تعهد انجام کار است که به حکم دادگاه هزینه آن به پول تقویم میشود.