مقدمه : دین و عقاید مذهبی در ایران باستان، همچون کلیه ملتهای باستانی نقش مؤثری را بر حیات و نظام اجتماعی – سیاسی جامعه بر عهده داشته است.
این تحقیق شرح سرگذشت مغان ایران است که جامعه روحانیت ایران باستان را تشکیل میدادند و چگونگی شکل گیری این جامعه و عقاید و آداب و رسوم آنان و نیز تأثیرات اجتماعی – سیاسی و مذهبی آنان را در ایران پیش از اسلام، از دیرترین زمانها نشان میدهد و سپس نقش آنان در چگونگی شکل گیری دولت ساسانی و رسمیت دین زرتشتی در دوره ساسانی را مورد برسی و نقد و تحلیل قرار میدهد.
موضوع : درباره مغان، به عنوان شخصیت هایی تاریخی و مذهبی، کم و بیش مطالبی در اخبار و روایات قدیم و جدید،یاد شده است و اینکه مغان چه کسانی بودهاند و اولین بار در جامعه ایرانیان، از چه موقعیتی، برخوردار بودهاند، موضوع بحث و نقد و تحلیل قرار گرفته است.
واژه مغان در اوستای غیر گاهانی بخصوص در وندیداد، مغه (magha) عنوان شده، در اوستای گاهانی یا بخش گاثاها، نیز واژه مغ، به صورت جسته و گریخته، بصورت مگه (maga)، به کار رفته است.
[28-ص147] نزد نویسندگان قدیم از کلمه مغ (magos) پیشوای دین زرتشتی اراده شده است.
همین کلمه است که در همه زبانهای اروپایی بصورت maga موجود است.
موثقین از نویسندگان قدیم، میان مغهای ایرانی و مغهای کلدانی فرق گذاشتهاند.
مغان ایران، کسانی بودند که به فلسفه و تعلین و زرتشت آشنا بودند.
مغان کلده در ضمن تعلیم دینی خود از طلسم و جادو و شعبده نیز بهرهای داشتند.
چنانچه میدانیم در سراسر اوستا، جادو و جادوگری نکوهیده شده است.
(یسناهات 8 بند 2 و یسناهات 9 بند18).
نظر به اینکه، کلمه مغ به کلدانیان نیز اطلاق شده، برخی از مستشرقین پنداشتهاند که این لغت اصلاً از آشور و بابل آمده باشد.
در اوستا، یکبار در جزو، یک کلمه مرکب، کلمه موغو (moghu) ذکر شده است.
(در یسناهات 65 بند 7).
اما کلمات دیگری که از ریشه همین کلمه است.
بطور مکرر در خودگاتها آمده است.
از آنجمله است کلمه مگه (maga).
کار مغان ایرانی، همان اجرای مراسم دینی بوده است.
آمیانوس مارسلینوس (A.marcellinus)، مورخ رومی که در قرن چهارم میلادی میزیسته، بطور مفصل از مغهای ایرانی صحبت میدارد و در ضمن مینویسد: از زمان زرتشت تا به امروز مغان، به خدمت دینی گماشته شده هستند.
سیسرو (Cicero) خطیب رومی که در یک قرن پیش از میلاد مسیح، میزیسته مینویسد: «مغان نزد ایرانیان از فرزانگان و دانشمندان به شمار میروند.
کسی پیش از آموختن تعالیم مغان، به پادشاهی ایران نمیرسد.
نیکولائوس (Nikolaos) از شهر دمشق در باب مغان نوشته : کورش دادگری و راستی را از مغان آموخت.
همچنین حکم و قضاء در محاکمات با مغان بوده است.
در تاریخ چینی که در سال 572 میلادی نوشته شده موسوم به وی – شو (Wei – shu)، در آن کتاب از آن جمله از مو – هو (mo-hu) که در زبان چینی به معنی مغ است، نام برده شده و گفته شده که آنان در جزو اشخاص بزرگ رسمی هستند که امور محاکمه جتایی و قضایی را اداره و سرپرستی میکنند.
در منابع خودمان، نیز همین مشاغل از برای آنان، معین شده است.
موبد، اسمی که امروزه هم به پیشوایان زرتشتی داده میشود.
همان کلمه مغ است که صورت فارسی میانه آن magu pat یا mowbed است.
غالباً در شاهنامه آمده که کار نویسندگی و پیشگویی و تعبیر خواب و اختر شناسی و پند و اندرز با موبدان بوده است.
با هم طرف شور و مشورت پادشاهاند.
در کتیبه بیستون داریوش بزرگ، مکرر به کلمه مگو (magu) به معنی مغ برمیخوریم.
در تورات و انجیل نیز چندین بار به این اسم برمیخوریم.
در کتاب ارمیاء نبی باب سی و نهم در فقره 3راجع به لشکرکشی بخت النصر (قرن ششم ق.م) به اورشلیم در جزو سران و خواجه سرایان و سرداران او، بزرگ مغان نیز همراه پادشاه بابل، نام برده شده است.
[9- ص 77-75] زرتشت در گاهان، رهبران مخالف مذهبی زمان خود را بنامهای کرپن (karapan) و اوسیج (usij) مینامد و در برخی موارد نیز از کوی (kavi) نام میبرد که رئیس و یا به عبارتی، امیر – کاهن جامعه به شمار میرفتند.
این امور نشان میدهد که در زمان ظهور زرتشت و حتی در برخی از قسمتهای اوستای متأخر، هنوز طبقهای، به عنوان مغان، پدیدار شده بوده است و به اصالت این آیین نامه نو ظهور، دستبردها و انحرافاتی، بصورت کلی و بنیادین نزدهاند.
[22- ص56] گیرشمن در باب مغان مینویسد : هرودوت مورخ یونانی، میگوید که مادها از شش قبیله، تشکیل میشدهاند و نام یکی از این قبایل را مغها (mages) مینامد.
هرودوت در باب مغان میگوید که آنان کهانت و سرپرستی دین ایرانی را بر عهده داشتند.
همچنین این دسته، غیب گویان و خوابگزاران دولت ماد، به شمار میرفتند.
هرودوت همینطور میگوید که همه قربانیها میبایست با حضور مغان که جمعیت آنان، اصلاً مادی بودند، انجام میگرفت.
ایشان برخی مزایای سیاسی و دینی را دارا بودهاند.
[26-173] در زمان هخامنشیان، پایگاه اصلی و بزرگ مغان، در پارس و مرکز آن، تخت جمشید بود.
مقارن با حمله اسکندر مقدونی، تخت جمشید به آتش کشیده شد.
پارتها یا اشکانیان، به مغان و دین مغان، گویا توجهی نداشتند.
و از آنان اطاعت نمیکردند.
البته بعدها، شاید در اواخر سلسله اشکانی، نفوذی از سوی مغان، در دستگاه شاهی، پدید آمد.
هر گاه روایت دینکرد، را معتبر شماریم، شاید از زمان بلاش اول اشکانی، نفوذ مغان آغاز شده باشد.
[18-ص187-186] در دوره حکومت اشکانیان، که نظام حکومتی آنان بصورت ملوک الطوایفی، بوده است.
در ایالت فارس، نیز خاندانهای مستقلی، حکومت میکردند، که مرکز حکومت آنان، شهر استخر بود.
برخی از نامهای این فرمانروایان مانند نامهای شاهان هخامنشی است.
چون اردشیر و داریوش، پیش از برافتادن پارتها، برخی از این فرمانروایان مانند نامهای شاهان هخامنشی است.
چون اردشیر و داریوش، پیش از برافتادن پارتها، برخی از این فرمانروایان دارای عنوان شاهی بودند، اما عنوان مشخص و جالب شان فرته داره میباشد.
که به معنی نگهبان و حافظ آتش میباشد.
نویسندگان و مورخان اسلامی، از آنان به عنوان هیربد، نام بردهاند.
ساسان پدر بزرگ اردشیر بابکان، یکی از این فرته داران یا نگهبانان آتشکده آذر – اناهیت استخر فارس، بوده است.
اردشیر بابکان، به سال 226 میلادی توانست، در دوان پنجم، آخرین پادشاه اشکانی را برانداخته و دولت ساسانی را تشکیل دهد.
با رسمی شدن آیین مزدایی در دوره ساسانیان، مغان از اهمیت بسیاری در امپراتوری ساسانی، برخوردار گردیدند.
آگاسیاس، مورخ رومی در باب مغان میگوید، مغان در نظر جامعه ایران سخت گرامی بودند.
کارهای عمومی با صوابدید و سلیقه آنان، سامان مییافت.
مغان میگوید، مغان در نظر جامعه ایران سخت گرامی بودند.
مغان در این دوره، دارای طبقات و سلسله مراتب بودند.
[18-ص188] فصل دوم : مغان دراوستا و کتیبههای فارسی باستان 2-1 واژه مگه (maga) و مغ در اوستا : همانطور که ذکر شد، در گاهان، زرتشت روحانیون مذهبی زمان خود را به نامهای کرپن و اوسیج یا اوسیگ مینامد، واژه مغ در اوستای غیر گاهانی، بخصوص در وندیداد، مغه عنوان شده و در اوستای گاهانی (یا بخش گاشاها) به صورت واژه مگه به کار رفته است.
(دریسنا 33 بند 7 ویسنا 46 بند 14، یسنا 51 بندهای 11 و 16 واژه مگه آمده است).
در بند 7 از یسنا 33 و دربند 15 از یسنا 51 به واژه مگون برمیخوریم، صفتی که از واژه مگه، درآمده است.
عدهای از پژوهندگان، سعی داشتهاند بین دو واژه مغه و مگه، ارتباطی بیابند.اما نهایتاً برای واژه مگه که در قسمت گاهان آمده است، معنی درستی پیدا نکردهاند و به همین جهت در اکثر کتابهای نوشته شده، با شک و تردید، این دو واژه را یکی دانستهاند و یا اصلا هیچ ارتباط و شباهتی میان آندو، نیافتهاند.
[22-ص 30] محققان، معانی مختلفی برای واژه مگه در اوستا آوردهاند.
از جمله: هوگ واژه مگه را کار بزرگ معنی کرده واشپیگل نیز به همین معنی آورده است.
گایگر به معنی توانایی، بزرگی و شکوه، گرفته است.
دوهارله به معنی کار بزرگ وظیفه مهم، دهش بزرگی آورده است.
چاترجی به معنی برادری انجمن یگانگی، معنی کرده است.
میلز به معنی بزرگی، مقصد بزرگ و کشور بزرگ و مقدس آورده است.
کارنوی مگه را به معنی ثروت آورده است.
گتری مگه را به معنی مقصد مغ معنی کرده است.
گلدنر واژه مگه را به مغو ربط داده و مینویسد: مغو یکی از اعضای جامعه مگه میباشد و مگه به معنی جمعیت، فرقه یا انجمن است.
گلدنر جایی دیگر، همین واژه را به معنی پاداش و جای دیگر به معنی دهش ایزدی و بخشایش مینوی ترجمه کرده است.
بارتولومه، واژه مگه را به معنی مجمع دانسته.
رایخلت نیز مگه را به معنی نیز مگه را به معنی جامعه جامعه و هیأت گرفته یعنی هیأت دینی زرتشتی، آندرآس و لومل نیز واژه مگه را به معنی دهش گرفتهاند.
دار مستتر واژه مگه را به صورت فضیلت و پاکی ترجمه کرده است.
[8- ص 60-56] مغو یکی از اعضای جامعه مگه میباشد و مگه به معنی جمعیت، فرقه یا انجمن است.
[8- ص 60-56] به نظر ابراهیم پور داود و آذرگشسب، مقصود از کلمه مگه همان مغ یا انجمن زردشتی است.
پورداود در این باره مینویسد: به خوبی پیداست که زردشت از دو واژه مگه و مگون، دین و آیین خود را، اراده کرده است.
خود واژه مگه یادآور مغو در اوستا و مگو در فارسی باستان است.
واژهای که در فارسی مغ میگوییم و در عربی مجوس شده است.
صورت اوستای آن باید مغوپئیتی باشد.
[8- ص 61] به نظر زنر واژه مگه باید واژهای نیمه فنی به معنی پیشکش خداوند از به دین زردشت بوده باشد.
مترجمان پهلوی این واژه را به پاکی و نیکی ناب ترجمه میکنند.
از این گذشته صورت صفتی این واژه به صورت همچنان در پهلوی باقی است.
و به نظر میرسد که چیزی همانند به تزئین (آراستن) معنی دهد.
درگاهان این واژه به نظر میرسد که به معنی آموزهی زردشت و جامعهای که آن آموزه را پذیرفت باشد.
به نظر آسموسن موهبت و بخشش اهورامزدا به پیروان زردشت، مگه نامیده شده است و کسی که از آن بهره مند شده است، مگون نام دارد.
در اوستا این لغت همراه با لفظ رائینی که به معنی هدیه میباشد، آمده است.
(در ریگ و دانیز با هم آمدهاند) اما معنی و مفهوم واقعی این لغت، با آنچه که ما به موهبت، بخشش و یا هدیه ترجمه میکنیم فرق دارد و مبین مفهوم عالیتر و وسیع تری است.
[24- ص 110] به نظر آشتیانی : مسلم است که مغان مادی همان مگون گاهان نیستند.
چون برای مگون، معانی مختلفی ذکر شده که اغلب بر انجمن زرتشتیان ترجیح دارد.
زیرا مگون یعنی آن که دارای مگه است.
مانند اشه ون و دراین صورت مگه باید چیزی شبیه به همان هدیه الهی و یا دین راستی که به پیروان زردشت عطا شده است، باشد.
پس مقصود از مگه نمیتواند مغ یا یک انجمن روحانیون باشد.
مسأله دیگر این است که اگر این مغان، پس از زردشت، مبلغ دین زردشتی بودهاند، باید در یشتها و یسناها، نامی از آنها، برده شده باشد.
در حالیکه چنین نیست و در این نوشتهها، آثرونها کاهن و روحانی زردتشتی، معرفی شدهاند.
از ظهور مغان در جامعه مادها در حدود قرن هفتم ق.م، به صورت گروهی که کهانت را به ارث میبردهاند (مانند برهمنهای هند) گزارش شده است.
در جامعه هخامنشیان هنوز تسلط کامل بر مردم نیافته بودند ولی به تدریج موقعیت آنان تثبیت شد.
در حالیکه در زمان ساسانیان، کاملا برجامعه مسلط شدند.
پس این ادعای آذرگشسب که مغان در زمان تدوین گاهان (یاگاثاها)، مقام بزرگی داشتند و سپس مقام آنها سقوط کرده است، صحیح نیست.
آشتیانی همینطور مینویسد: در گاهان، از مغ به عنوان یک فرقه روحانی، نام برده نشده است و فقط در یکی از یسناهای متأخر، یعنی یسنا 65 بند7، از مغ به صورت مغوتبیش به معنی مغ آزار یا دشمن مغ نام برده شده است.
دریشتها، روحانیون اوستایی ن آثرون یا آذربان بودهاند.
لومل در این باره مینویسد: در اوستا فقط یک بار نام مغ در یک اثر جدید یعنی یسنا 65 که احتمالا توسط مغان پرداخته شده، ذکر گردیده است و این اولین باریست که به رابطه نزدیک بین مغ و دین زردشت،اشاره میشود و از این مطلب که در اوستا، نامی از مغ نیست، میتوان پی برد که در زمان ظهور زردشت و در زمان تدوین اغلب قسمتهای اوستای متأخر، هنوز طبقهای از مغان پدیدار نشده و در دین مزدیسنی، نفوذ نیافته بودند.
[1- ص 387] 2-2 رابطه واژه مگه و مغه میان واژه مگه در گاهان و واژه مغه دروندیداد، تفاوت زیادی وجود دارد.
در گاهان این واژه به هیچ وجه با آنچه که در اوستای جدید، ساخته مغان به عنوان مغ آمده است، ارتباطی ندارد.
مفسرین معمولا واژه مگه را به معنی انجمن، انجمن سری، انجمن اخوت، کار بزرگ، پیشه و کار و جز اینها گرفتهاند.
در هندی باستان واژه مگهه به معنی بخشش و پاداش آمده است، که به صورت صفت نیز مگه وزن یا بخشنده میشود.
پس واژه مگه را در گاهان، نمیتوان با واژه مغ پیوند داد و یکی دانست.
واژه مغه در وندیداد دستگاه و ابزاری بوده است که شمار بسیاری از اعمال پادیابی و طهارت و تطهیر، به منظور دفع جن ودیو با آن انجام میشده است.
میان پارسیان هند، دریکی از آیینهای پادیابی، برای دفع دیو، قطعه زمینی را انتخاب میکردند تا این مراسم را زیر عنوان برشنوم انجام دهند.
در این قطعه زمین، نه سوراخ تعبیه میکردند، که آن سوراخها را نیز مغه مینامند.
آیین و مراسم فوق در فرگرد نهم وندیداد، شرح داده شده است.
[28 – ص 148-147] 2-3 نظر نیبرگ (Nyberg) راجع به مگه : نیبرگ (Nyberg) محقق سوئدی، معتقد است که واژه مگه وجه اشتراکی با کلمه magha هندی ندارد و این دو، ریشه مشترکی ندارند.
وی میگوید که جای هیچ گونه تردیدی نیست که واژه مگه، ازز ماده magh یا mangh گرفته شده و به معنای خواندن سرود مگهای است.
و مگه اصولاً به معنای سرود مگه و یا بصورت اسم جمع گروه خوانندگان و گروه آواز خوان است.
و مگه اصطلاحاتی است برای گروهی از خلسه گران که بالاترین میانجی آنها برای رسیدن به این حالت.
در زمانهای بعد، پس از آنکه جشن راز، بهم خورد و گروه خوانندگان از میان رفت.
آن جاییکه برای مگه محافظت میشد به عنوان جایگان راندن دیوان، بر جای ماند.
[28-ص176] همینطور به نظر نیبرگ، مگه و آزمایش آتش، دو کانون اصلی انجمن گاهانی است.
افسانه شناسی و همه آیینهای دینی که میتوانیم از هم باز شناسی کنیم همه برگرد این دو کانون جمع شدهاند.
در آنجا فلز گداخته در رودخانهای میان هر دو دسته جریان داشت، دسته بیگناه را به رستگاری و دسته گناهکار را به تباهی و نیستی، میسپرد.
در میانه گروه یاران اهل راز و همکاران آزمایش آتش، زردتشت زئوتر و رتو ایستاده است.
پیروان وخود را به سوی خلسه رهبری میکند.
در حالیکه آنان و او خود سرشار از وهومنه هستند به عنوان نمایند آرمئیتی با وهومنه رایزنی میکنند.
زردشت یزدان شناسی خود را از مگه بدست آورد و از آزمایش آتش باورهای جهان پسین را ساخت.
[28-ص187] نظر نیبرگ درباره زردشت و اینکه وی زردشت را پیامبر خلسه گر و شمن معرفی کرده است، از سوی برخی محققان رد شده است.
از جمله هنینگ نظریات نینبرگ را در باب زردشت، نادرست دانسته است، هنینگ نظریات نیبرگ را در باب زردشت، نادرست دانسته است، هنینگ مینویسد: از نظر نیبرگ، زرتشت در قبیلهاش حرفه موروثی جادوگری داشت.
مذهب قبیله زردشت، شمنی بود.
در این آیین، دو نکته اساسی به چشم میخورد، آزمون ایزدی (ordeal به پهلوی ور – war و به اوستایی وره) و مگه (maga)، اساطیر و الهیات قبیلهای و تمامی مراسم و مناسک از آزمون ایزدی و مگه سرچشمه میگرفت.
آزمون ایزدی که فلز گداخته بر روی طرفین دعوی میریختند، کاملاً روشن است.
ولی مگه به نظر نیبرگ جایگاه محصوری بود که مناسک مقدس در آنجا برگزار میشد.
ولی این در واقع، معنی ثانوی این اصطلاح است.
اساسا کلمه مگه برای سماع جادویی و گروهی که آوازهای جادویی میخوانند به کار میرود.
سماع و احتمالاً رقص، مهمترین وسیله رسیدن به حالت جذبه و خلسه بوده است.
البته با استفاده از بخور و بنگ و شاهدانه، این حالت سریعتر دست میداد.
همین که شرکت کنندگان این مراسم به حالت خلسه میافتادند.
در این حالت تصور میکردند که به گونهای وحدت با خدا و یا بهتر بگوئیم با وهومنه (یا بهمن) یا منشی نیک، رسیدهاند.
رسیدن به حالت خلسه یا بیهوشی، بزرگترین موهبت و در کناری از عضویت در مگه، وحشتناکترین بدبختی به شمار میرفت.
زردشت در چینین قبیلهای، علاوه بر ریاست بر انجام مراسم آزمون الهی، رئیس و رهبر مگه نیز به شمار میرفت.
آشتیانی نیز معتقد است که برداشتهای نیبرگ نادرست است.
وی مینویسد: در سانسکریت واژه مگه به معنی پاداش و بخشش آمده است ولی از این کلمه هیچ کس یک جلسه سری و مجمع اسرار امیز که با ذکر اوراد و رقصهای هیجان انگیز به خلسه فرو رون، برداشت نکرده است.
زیرا نه خبری نیست و حتی در بهلوی نیز از آن خلوص و نیکی برداشت کردهاند.
کلمه مگه ون در گاهان شبیه مگائونو (magaono) سانسکریت است که به معنی ثروت است و مگون به مفهوم دارنده مگه است.
[1-ص 386] به نظر میرسد که نظر آشتیانی و سایر محققانی که معتقدند، اصطلاح و کلمه مگه و مگه ون در گاهان ربطی به مغ و طبقه روحانی مغان ندارد، درست باشد.
مغان طبقه روحانیتی هستند که بعد از زردتشت که بعد از زردشت، شکل گرفتهاند مگه در گاهان میتواند به معنی بخشش و هدید ایزدی به پیروان انجمن گاهانی زردشت باشد.
2-4 ترجمه چند بند از گاهان اوستا که در آن واژه آمده : ترجمه چند بند گاهان که در آن واژه مگه آمده است ذکر میشود.
یسنا، هات 33 ند 7: ای مزدا.
این نیک ترین به سوی من آی و نمایان شو تا در پرتو اشد و منش نیک، گذشته از مگه و نان [دیگر مردمان نیز] به گفتار من گوش فرا دهند.
بشود که آنچه بایسته ماست و نمازی که شایسته توست، به روشنی در میان ما آشکار گرد.
[13-ص29] یسنا، هات 46 بند 14: ای زردتشت، کیست دوست اشه ون تو؟
کیست آن که به درستی خواستار بلند آوازه گی [مگه بزرگ] است.
به راستی چنین کسی کی گشتاسب دلیر است.
ای مزدا اهوره، من کسانی را که تو در سرای یگانه خویش، جای خواهی داد.
با گفتار منش پاک، فرا میخوانم [13-ص57] در این بند – مزوئی – مگائی به معنی مگه بزرگ آمده است.
یسنا، هات 51 بند 11 : ای مزدا، کیست مردی که دوست اسپیتمان زرتشت است.؟
کسی است که با اشه همپرسگی کند و به سپندارمذ، روی آورد.
کسی [است] که به راستی و با پارسایی و منش پاک، به هواداری از مگه بیندیشد.
یسنا، هات 51 بند 16: کی گشتاسب، با نیروی مگه و سرودهای منش پاک و نیک به دانشی دست یافت که مزدا اهوره پاک، در پرتو اشه، برنهاده است و با آن ما را به بهروزی، رهنمون خواهد شد.
یسنا، هات 51 بند 15 : مزدی که زرتشت به مگه و نان نوید داده [در آمدن به] گرزمان است.
آنجا که از آغاز، سرای مزدا اهورا بوده است.
این است [آن رستگاری]که در پرتو منش نیک (وهومنه) و بخشش اشه، به شما نوید میدهم.
[13-ص80-79] 2-5 ارتباط مذهبی و مقام روحانیت در هند و ایران باستان : ارتباط نزدیکی بین عقاید مذهبیو اساطیر هندی درریگ ودا و اساطیر و عقاید مذهبی ایران پیش از زرتشت، با یکدیگر وجود دارد.
در نزد هر دو ملت یا تو به معنای جادو و دروغ (در اوستا : druj و در ودا: druh) را به نیروهای پلید نسبت میدهند.
همینطور آیینهای هر دو قوم نیز همانندی دارند.
به هنگام قربانی، سرودهای طولانی و همانند میخواندند که در زبان فکر، نزدیک بودند.
به عقیده محققان، دین این اقوام آریایی، همان دین ساده طبیعت پرستی بوده است.
در ساختمان اجتماعی و مذهبی هند و ایرانی، طبقات سه گانهای به چشم میخورد که در رأس آن خانواده شاهی و روسای دینی یا کاهنان قرار دارند.
سپس جنگ جویان و بالاخره کشاورزان قرار داشتند.
و رونه و میثره حامی طبقه اول هستند.
در طبقه دوم ایندره خدای جنگ و وایو خدای باد قرار دارند.
در طبقه سوم خدایان کوچکتری چون ناسیته و سرسوتی جای گرفتهاند.
در نظام دینی هند و ایرانی، دو دسته خدایان آسوره و دئوه در برابر هم قرار دارند.
تضاد دیگری که در دین آریاها دیده میشود، تضاد میان راستی و دروغ است.
در ریگ وداهیچ خدایی، دروغ را ستایش نمیکند.
با گذشت زمان، در نظام دینی ایرانی، اهوره مزدا جای ورونه را میگیرد.
یکی از یاران ورونه به نام گندره به صورت اهریمن در میآید.
او به دست گرشاسپ کشته میشود.
میثره، شخصیت جنگی پیدا میکند و به جای ایندره، انجام وظیفه مینماید وبه این ترتیب است که مفهوم واژه دیو تغییر یافته و با اهریمن، مترادف میشود.
[21ص22-21] به نظر زرین کوب،آیین ایرانی، که در دنبال جدایی از هندوان اهوراها را در مقابل دئواها (دیوها) بر کشید، اهورا مزدا را به عنوان خدای بزرگ که زمین و آسمان را آفریده بود میپرستید و در عین حال خدایان آسمانی را به دو دسته تقسیم کرد و زرتشت هم که بعدها در این آییت اصلاحهایی به عمل آورد، بی آنکه ثنویت کهنه را نفی کند، شرکت دیرینه آریای را در نوعی توحید وحدت وجودی حل کرد و اهورا مزدا را به عنوان یگانه خدای بزرگ که مغان دیگر مخلوق و مولود او بشمارند، اعلام کرد.
با وجود این، غلبه مخالفان و نفوذ مجدد اساطیر اولین سبب شد که تا شرک دیرینه و ثنویت وابسته بدان، دوباره این توحید زردشتی را بی رنگ کند و از جلوه بیاندازد.
[19-ص23] لومل (lommel) مینویسد که سه گروه روحانی در ایران قبل از زردشت وجود داشت.
یکی آثرون یا اثئورون یا آذربان به معنی خام آتش، دیگری کرپن یا کرپه که در هند کلپه نامیده میشدهاند و آنها مجری و مراقب شعایر و آداب و رسوم مذهبی بودهاند.
سومین گروه اوسیج (usij) نامیده میشد که فقط یک بار در یسن 46 بند 20، به آنها اشاره شده است.
در سانسکریت و وداها، نیز اوسیگ به معنی کاهن می باشد.
به نظر لومل، پس از زردشت آذربانان تنها گروهی بودند که به دین از گرویدند و روحانیون این مذهب شدند.
لومل نتیجه میگیرد که در جامعه آنروز ایران طبقات شکل گرفته و سه طبقه روحانی جنگاور و کشاورز بوجود آمده بوده است.
اما چون هنوز در ایران طبقات صورت متحجر هند را نیافته بود، اختلاطشان میسر بوده است.
زردشت، مغ به معنی یک گروه روحانی، اصولا وجود نداشته و چون یونانیان و کلدانیان به همه روحانیون دین ایرانی، مغ اطلاق میکردند، این اشتباه حاصل شده است.
[1-ص60] 2-6- مغ در کتیبههای فارسی باستان؛ کتیبه بیستون: در میان کتیبههای فارسی باستان، فقط در کتیبه بیستون داریوش اول هخامنشی است که ازمغان نامبرده شده است.
نام بیستون در اصل به معنی جایگاه خدا بوده و این کتیبه برسنگی بزرگ بر فراز راهی کنده شده که امروز هم از آن از همدان به بین النهرین میروند.
در نقش برجسته، پیکره داریوش نموده شده است که نشسته است و در برابرش شورشیان با دستهای بسته، از پشت ایستادهاند.
[23-ص144] سنگ نبشته بیستون یا بغستان که بر کوه بیستون، در نزدیکی کرمانشاه کنده شده است بزرگترین و پر ارج ترین نوشته بازمانده از زمان هخامنشیان است.
سندی است تاریخی که رویدادهای سال نخستین پادشاهی داریوش بزرگ و جنگهایی که با دشمنان و یاغیان کرده است، در آن یاد شده است.
نام نیاکان او تا هخامنشی و نام کشورهایی که زیر فرمان او بودهاند در این کتیبه برده شده است.
تندیس داریوش در حالیکه به ستایش اهورا مزدا ایستاده است و یک پا بر روی سینه گئوماتای مغ که به پشت به زمین افتاده، نهاده است و نه نفر سرکرده یاغیان، دست از پشت بسته و گردن به زنجیر کرده در بالای نوشتهها، خودنمایی میکند.
این سنگ نبشته سه زبانی است.
زبان پارسی باستان آن پنج ستون است.
درکتیبه بیستون، از مغی به نام گئوماته مغ یا به زبان فارسی باستان نام برده شده است.
داریوش از چگونگی حکومت کوتاه مدت گئومات مغ بحث میکند و شرح میدهد.
که چگونه با کمک 6 نفر دیگر از خاندانهای بزرگ پارسی، وی را به قتل رسانده است.
[23-ص146-145] داریوش در کتیبه بیستون به شرح شورشها و طغیانهایی که پس از مرگ کمبوجیه و حکومت هشت ماه گئومات مغ در ماد، پارسی و سایر ممالک قلمرو هخامنشی پیدا شده، میپردازد.
داریوش در دفع این شورشها، که از سپتابمر 522 ق .م تا مارس سال 520 ق.
م ادامه داشت، چنانکه خودش خاطر نشان میسازد، نوزده جنگ کرد و نه پادشاه را که با وی به منازعه برخاسته بودند تنبیه و اعدان کرد.
[23-ص147-145] بهرصورت، از کتیبه بیستون، نمیتوان اطلاعاتی درباره عقاید مذهبی مغان و یا اختلاف آداب و رسوم آنان با پارسها، دریافت چون کتیبههای شاهان هخامنشی بیشترجنبه سیاسی داشته است.
همانطور که هرودوت، نیز مغان را وابسته به یک قبیله خاص و یکی از شش قبیله مادها، میداند.
[19-ص145-144] فصل سوم تحول معنایی واژه مغ و موبد در ایران باستان تحول معنایی واژه مغ و موبد در ایران باستان 3-1 تحول معنایی واژه مغ : نزد نویسندگان قدیم یونان، از کلمه مغ یا magos پیشوای دین زردشتی، اطلاق شده است.
همین کلمه است که در همه زبانهای اروپایی به صورت mage موجود است.
در اوستا، تنها یک بار، جزو یک کلمه مرکب کلمه moghu یعنی مغ ذکر شده است، یعنی دریسنا هات 65 بند 7، مغ به صورت کلمه معنی مغ آزار – دشمن مغ، آمده است.
در خودگاهان آمده است.
از آنجملمه کلمه مگه (maga) که در چند بند یسنا آمده.
مفسرین اروپایی کلمه مگه را به معانی مختلف گرفتهاند.
اما اگر این کلمه را با لغت سانسکریت مگهه magah که به معنی ثروت و پاداش است، مربوط دانسته و به صورت magu آمده است.
در کتیبه بیستون داریوش بزرگ، مکرر به کلمه magush به معنی مغ برمیخوریم.
[9ص76] فرای مینویسد که : ریشه لغت مغ (در فارس باستان مگو ...
magu) آشکار نیست.
و هنوز وجه تسمیه قابل قبولی از لحاظ زبانشناسی برای آن پیدا نشده است.
کلمه magush در فارسی باستان، حالت فاعلی مفرد – مذکر، از ماده مگو magu به معنی مغ است.
[23-ص124] کلمه مگوش فارسی باستان به یونانی رفته و به صورت کلمه مگوس درآمده و سپس به زبان لاتینی رفته و به صورت magus درآمده.
آرامی این کلمه مجوشا است و در زبان سریانی مگوش به صورت مگوشا درآمده است.
در زبان عربی لغت مجوس، از طریق زبان سریانی وارد زبان عربی شده است، که از آن معانی بی چون:موبد زردشتی، مجوسی، آتش پرست، ساحر و جادوگر، مفهوم میشود.
[14-ص17953] در دورههای متأخر مغ به معنی موبد یا آتربان و نیز پیرو دین زردشتی به کار رفته است.
همانطور که ذکر شد و در گاهان واز این واژه نشانی نمیبینیم و احتمالا کاربرد آن مربوط به دوران تدوین اوستای نو و شاخه غربی دین زردشتی است.
اما چندین بار از مگه و مگه ون سخن به میان آمده است.
درادب فارسی، واژه مغ و ترکیبهای گوناگون آن فراوان به کار رفته است و از آن مطلق زرتشتی و پیرو دین مزدا پرستی اراده شده است.
از جمله ترکیبهای مغ میتوان اینها را نامبرد: پیر مغان، دیرمغان، خرابان مغان، مغ کده، مغ بچه، مغ زاده، مغ سرا، سرای مغان، سنت مغان، مغان و می مغانه.
واژه مجوس که در نوشتههای عربی و پارسی سدههای میانه، به معنی مطلق زرتشتی به کار رفته در قرآن و احادیث اسلامی هم دیده میشود، معرب کلمه مگوس یونانی است که خود از واژه مغ مایه دارد.
و در زبانهای اروپایی کلمه mage به جای آن آمده است، که البته بیشتر معنی جادو و جادوگری میدهد و این معنی ربطی به دین ایرانیان آشکار هرگونه جادو و جادوگری نکوهش میکند و اهریمنی میداند ندارد و احتمالا از کارکرد مغان کلدنی، سرچشمه گرفته است.
[13-ص1054] 3-2- تحول معنایی واژه موبد : واژه موبد کلمهای است که از واژه مغ، گرفته شده است و صورت اوستایی آن مغوئیتی است و در پارسی میانه و پهلوی به صورت مگوپت یا موبد درآمده است و در پارسی نو، آنرا موبد گویند.
موبد یا مگوپت به معنی روحانی زرتشتی و رئیس مغان است.
موبدان یا مغان از میان قبیلهای که از سرزمین ماد بود، برگزیده میشدند.
این برتری هموازه با این گروه از مردم ماد بود و پیشوایان به نام آن قبیله و خاندان، مگوپت خوانده میشدند و اکنون آن را موبد میگوییم.
هر چند که در اوستا پیشوای دینی زردشتی آثرون خوانده شده است.
[9-ص21] در دوره ساسانی، موبدان – موبد، بزرگترین پیشوای روحانی زرتشتی بود که عنوان زرثوشتر و تمه را دارا بود و در ری اقامت داشت.
ایسدواستر، بزرگترین پسر زرتشت، خود نخستین موبدان – موبد بود.
عنوان دیگر موبدان – موبد، مسمغان بود.
گروهی از محققان کلمه زره ثوشتر و تم را هم که ترکیب صفت تفضیلی دارد و یعنی کسی که بیشتر شبیه زردشت است، همان بزرگترین پیشوای دینی داشتهاند.
یاقوت در معجم البلدان از برج و باروری استوناوند در ناحیه دماوند در ایالت ری صحبت میکند و میگوید: از جمله جاهایی که تازیان نتوانستند فورا بگشایند، همین استوناوند است.
در عهد خلیفه عباسی، مهدی عباسی، پس از چند زد و خورد، مرکز روحانیت ایران و مقر حکومت زر ثوشتر و تمه به دست اعراب افتاد.
[4-ص439-435] فصل چهارم مغان و نقش مذهبی و اجتماعی آن در دوره ماد و هخامنشی مغان و نقش مذهبی و اجتماعی آن در دوره ماد و هخامنشی 4-1- مغان در دوره پادشاهان ماد: هرودوت در کتاب تاریخ خود، گزارشی از مادها آورده و از شش خاندان یا قبیله مادها سخن گفته است.
با توجه به نام های شش گانه و وجه اشتقاق آنها، این روایت مقرون به درستی است.
هرودوت، مغ ها را یکی از شش قبیله مادی می داند.
شش قبیله یا تیره مادها، طبق روایت هرودوت چنین بوده است: 1- بئوس ها (Bouses) 2- پاری تاکن ها (Paritakens) 3- استروخات ها (Stroukhates) 4- آریزانت ها (Aryzantes) 5- بئودها (Boudes) 6- مغ ها یا مگوی ها (Mages) .
هرودوت درباره مغان که یکی از قبایل مادی بوده اند می گوید: امور کهانت و سرپرستی دین به عهده این گروه روحانی است.
همچنین این دسته، غیب گویان و خواب گزاران دولت ماد به شمار می رفتند.
[29- ص189 – 188] بنا به اطلاعاتی که از کتیبه های آشوری و کتب یونانی به ما رسیده است.
مغان در آغاز قرن ششم ق.م در دربار پادشاهان ماد، سمت نمایندگی مذهبی داشته اند.
ولی معلوم نیست که دین زردشت، توسط دولت ماد پذیرفته شده باشد.
مطالبی که در کتاب هرودوت و استرابون، راجع به اعتقادات مغان آمده، عیناً با کتاب وندیداد که از کتب پنجگانه اوستای موجود است، تطبیق می کند.
بهر صورت احتمالاً تعالیم مغان مورد پشتیبانی پادشاهان ماد قرار گرفته ا ست و آنان در مبارزه خویش علیه تجزیه طلبی بزرگان محلی از آن استفاده می کردند.
تعالیم مزبور احتمالاً به مردم محلی تحمیل شده بود.
با آنکه مغان خود مردگان خویش را در دخمه یعنی فضای آزاد می گذاشتند.
با این حال بخصوص در قرنهای هفتم و ششم ق.م بی شک در سرزمین ماد رسم نبود نعش ها را در برجها قرار دهند، تا طعمه پرندگان و سگان شوند.
دیاکونوف مینویسد: مقابر بسیاری در صخره ها یافت شده که در برخی از آنها، تصویر مغی دیده می شود و ثابت می گردد که شاهان ماد و اعیان و متشخصان برای اجتناب از آلوده گرداندن خاک با نعش، وسیله دیگری یافته اند.
اجرای مراسم تدفین را خود مغ ها به عهده داشتند و این رسم را با خود از میهن خویش، از دامنه های دماوند و ری آورده و شاید مغ ها هم این رسم را از بومیان محلی یعنی از کاسپی ها، همسایگان خویش و برخی قبایل آسیای میانه، اخذ کرده بودند.
[15 – ص 496 – 495]