مقدمه بر اساس کشفیات باستان شناسی و مطالعات تاریخی، جامعه شرقی و به ویژه منطقه بین النهرین محل ظهور نخستین تمدن بشری و کانون تجمع انسانی است.
به همین دلیل و به منظور انتظام بخشیدن به روابط اجتماعی و تهذیب اخلاقی، دین کانون مظهر ادیان الهی و حتی مذاهب غیر آسمانی است جذابیتهای اقتصادی، دینی، جغرافیایی و بخصوص شرایط شبه جزیره بودن این منطقه از آغاز شکل گیری ؟
نیست موجب گردید که هر قدمی برای دستیابی به این جذابیتها منطقه را مورد هجوم قرار دهد.
این تهاجم موجب گردید که خاورمیانه منطقهای از نژادها – مذاهب زبانها و خلاصه مجموعه فرهنگی تفکیک ناپذیر شود.
اما از میان تهاجم فرهنگهای مهاجم آنچه که خاصیت اثر گذاری و تاثیر پذیری بیشتری درشت فرهنگ غربی بود.
آشنایی اروپا با منطقه خاور نسبت (گر چه این یک اصطلاح قرن نوزدهمی است) و تاثیر متقابل فرهنگی ناشی از دلایل بسیاری است در جمله قرابت جغرافیایی – منافع مشترک تجاری با محوریت دریای سیاه دریای مدیترانه و خلیج فارس - ؟
ادیان ابراهیمی یهودیت و مسیحیت – تشکیل نخستین کلوینهای یونانی در قرن ششم ق – م در دهانه نیل – نخستین برخورد نظامی میان ایران و یونان و سپس روم – تشابه نژادی میان اروپا و ایران (اروپاییان معتقدند که ما شرق را بازرتشت ؟
ایران شناختیم) تمام این دلایل قطعاً به دنبال برخوردهای نظامی – روابط تجاری و تأثیرات مذهبی موجب کنشهای فرهنگی میان شرق و غرب و به ویژه پس از ظهور اسلام باعث تأثیر و تأثیرات مذهبی موجب کنشهای فرهنگی میان شرق و غرب و به ویژه پس از ظهور اسلام باعث تأثیر و تأثر فرهنگی بین اسلام و مسیحیت شد.
بنابراین منطقه ما از دوره سومریان با اقلام حاشیه ؟
مدیترانه ارتباط داشته، اما از دوره یونانیان این ارتباط بیشتر در قالب نظامی – تجاری – سیاسی و مذهبی بوده است.
نخستین و پربارترین مرحله مقابل و تقابل فرهنگی، با غرب، مربوط به حمله اسکندر به این منطقه است.
این حمله گرچه در مضافه نظامی صورت گرفت.
ولی اثرات فرهنگی و علمی آن بسیار چشمگیر بود.
ظهور اسکندر و حاکمیت تفکر ؟
او به دوران طلا پی علم و فلسفه یونانی پایان داد.
اسکندر با کوله باری از اندوختههای علم و فلسفه یونانی راهی شرق شد و به ویژه فرهنگ ما را به شدت متأثر کرد.
با توجه به این که زیر رخت فرهنگ و تمدن این منطقه دینی بوده و هست، بنابراین به اسکندر آموخته بودند که برای سهل لوصول بودن شرق بایستی با چهره و القاب دینی وارد شود.
به همین دلیل بود که قبل از حرکت به سمت ؟
مادرش او را «فرزند خدا» نامید.
اسکندر که در ذهنیت نوجوان خویش ایجاد یک امپراطوری جهانی را طرح ریزی کرده بود.
به خوبی دریافت که این آرزو عملی نمیشود مگر با رعایت محترمات دینی مردم منطقه و در سایه شبیه سازی فرهنگی و ایجاد یک فرهنگ مشترک بین شرق و غرب.
او به خوبی دریافته بود که در شرق دین بیش از هر عامل وحدت بخش مؤثر است.
لذا در مسعبه آمون Amon در لباس کاهنان به عبارت برخاست و مصریان نیز به چشم خدایی به او نگریستند.
مصر بیش از هر سرزمین دیگر تسلیم اسکند شد.
همین آسان تر پذیرفتن اسکندر باعث شد تا وی بندرت اسکندریه را بنا کند.
هدف اولیه از تأسیس این شهر سهولت تجارت میان یونان و مصر بود، ولی بعداً پس از سقوط اسکندر و تأسیس حکومت بطلمیوسیان در مصر و بروز بحران در آتن علماء و فلاسفه یونانی به مصر مهاجرت کردند و با ایجاد کتابخانه و موزه معتبری، اسکندریه به آتن شرق شهرت یافت و اسکندریه قرنها کانون تعاملات فرهنگی میان شرق و غرب شد.
نکته جالب این که در اسکندریه برای نخستین بار علم دستخوش انشعاب شد .
تا زمان ارسطو علم یک کلیت انفکاک ناپذیر بود.
در حالی که در اسکندریه بطلمیوس، جالینوس ، اقلیدوس و ارشمیدوس هر کدام تحقیقات در زمینه علم واحدی را دنبال کردند.
اسکندریه موقعیت حساس خود را به عنوان برجسته ترین مرکز علم جهان آنروز همچنان تا ظهور دیانت اسلام حفظ کرد به گفته بسیاری از علماء غربی اسلام نیز عامل مؤثری در حراست و حفاظت علوم یونانی بود.
بعد از ظهور اسلام نه تنها اسکندریه بلکه مراکز متعددی در سراسر امپراتوری اسلام بوجود آمد و متفکران اسلامی با بهره گیری از علوم یونان موجبات احیاء این علوم را فراهم آوردند.
در قرون اولیه هجری و از زمان نخستین خلفای عباسی به ویژه در زمان هارون الرشید و فرزندان او «نهضت ترجمه» به همت آنان راه اندازی شد و دربار بغداد هیأتهایی را برای جمع آوری و خرید کتب علوم قدیمه یونانی به امپراتوری روم شرقی (بیزانس) و روم غربی (ایتالیا) اعزام شدند و مراکز ترجمه در بسیاری از شهرهای معتبر مثل جندی شاپور و بغداد به کار ترجمه اسناد یونانی پرداختند.
در قرون اولیه و به ویژه در مکتب امام صادق (ع) بدون هیچگونه تعصب دینی ، علماء اسلامی – یهودی و مسیحی در جهت اعتلای علم با یکدیگر تشریک مساعی می کردند .
خلفا و سلاطین نیز همین اغماض مذهبی را رعایت می کردند و هیچگونه تفاوتی میان ابن سینا (مسلمان9 و ابن بخشیشو و ابن میمون (یهودی) وجود نداشت .
علماء اسلامی از تمام کانونهای علمی از جمله هند – ایران – چین – بلخ و مرو و دانشمندان مسیحی و یهودی بهره می بردند.
در امپراتوری اسلامی، علوم وفلسفه اسلامی همچنان به باروری خود ادامه می داد .
این وضع در ایران تا اواخر عصر سامانیان که ایرانی بودند ادامه یافت، تا این که با ورود عنصر ترک به منطقه ونهایتاً تسلط غزنویان به عنوان نخستین سلسله ترک نژاد برابر این متأسفانه محیط آرام علمی – فلسفی و حتی ادبی ایران به کانون تشنج های سیاسی و تعصبات دینی تبدیل شد.
از این میان عصبیت دینی بر لطافت دینی غالب شد و احکام دین در تأویل مستشرعین درباری به صورت ابزار اعمال قدرت حاکمان سیاسی درآمد.
هر روز اسلام به فرقه های مذهبی متعارض تقسیم می شد و نزاع میان این فرق فضا را برای اندیشه ورزی علمی و به ویژه فلسفی در جهت استحکام مبانی تمدن اسلام محدودتر و خشن تر می کرد و استنتاجات فرقه ای بر استدلالات علمی مسلط شد.
در همین دوره (حدوداً قرن یازدهم) اروپای قرون وسطی نیز دستخوش تعارض مذهبی شده بود و احتمالاً جنگ های صلیبی (1296-1095) نقطه اوج این تعارضات بود.
جنبش اصلاحات دینی در قرن شانزدهم سطح عصبیت کاتولیکی و تعارض های فرقه ای را کاهش داد و زمینه تکثرگرایی مذهبی را ببار آورد و نهایتاً فضای آنتی میان دین و فلسفه مهیا شد.
در اسلام گرچه فارابی به عنوان مؤسس فلسفه اسلامی تلاش کرد میان علم و ایمان – فلسفه و دین آشتی برقرار کند، اما غزالی این اندیشه را تکفیر کرد و «تهاخت الفلسفه» را در مورد این چنین عقایدی نوشت.
از زمانی که سرزمین های اسلامی دستخوش تشنجات فرقه ای شد علم و فلسفه از این منطقه رخت بربست و ازطریق سبیل واندلس راهی اروپا شد.
جنگهای صلیبی به هجرت علم و فلسفه اسلامی به اروپا کمک کرد.
اگرچه مسلمانان در پایان جنگ های دویست ساله صلیبی بر مسیحیان پیروز نظامی شدند.
ولی در واقع این مسیحیان اروپایی بودند که با دستیابی به منابع و مأخذ علمی – فلسفی – تاریخی و...
و انتقال آنها به اروپا زمینه و بستر نهضت رنسانس را فراهم کردند.
در انتقال علوم و فلسفه اسلامی به اروپا یهودیان نقش برجسته ای داشتند زیرا اینان در کاخ سلطاین – دربار خلفاء – کتابخانه ها و بیت الحکمه آمد و رفت داشتند و به صورت پنهانی این منابع را از سرزمین های اسلامی خارج کردند و در سیپل واندلس به خریداران اروپایی می فروختند.
به این ترتیب علم و فلسفه یونان که پس از حمله اسکندر به شرق پناه آورده بود و از شهر اسکندریه از طریق بیت الحکمه بغداد و نهضت ترجمه به جهان اسلام آورده شد و به همت علماء و فلسفه اسلامی بر آنها شرح و تفصیلی نوشته شد و زمینه ابداع و اکتشاف علوم دیگر را توسط عملاء اسلامی فراهم کرد در ؟
آشوبهای سیاسی و تنگ نظریهای مذهبی و به بهانه جنگهای صلیبی بار دیگر به اروپا رفت و بنیاد انسانی را در آنجا پی ریزی کرد.
به این صورت انسانی به عنوان مبدأ بیداری اروپا و منشأ تمدن جدید غرب مرهون اندوخته ها علمی و فلسفی علماء اسلامی بوده است.
این ادعایی است که مورخین امروزی اروپایی نیز به آن اعتراف می کنند.
«راک لو گف مورخ مشهود و قرون وسطی شناس مورخ فرانسه در مقدمه کتاب «جنبش روشنفکری در قرون وسطی» معتقد است که تمدن رنسانس از بقایای تمدن بینالنهرین و سرزمین های اسلامی ساخته شد.»[1] اگرچه مسلمانان در پایان جنگ های دویست ساله صلیبی بر مسیحیان پیروز نظامی شدند.
«راک لو گف مورخ مشهود و قرون وسطی شناس مورخ فرانسه در مقدمه کتاب «جنبش روشنفکری در قرون وسطی» معتقد است که تمدن رنسانس از بقایای تمدن بینالنهرین و سرزمین های اسلامی ساخته شد.» از قرن دوازدهم نهضت ترجمه منابع اسلامی در اروپا آغاز شد.
علماء مسیحی آثار علوم یونانی را که غالباً به زبان عربی و ؟
بود به زبان لاتین که زبان مقدم کلیسا بود ترجمه کردند و بزودی ترجمه به زبانهای محلی و ملی رواج یافت.
در پاریس – لندن – مادرید مدارس اسنه شرقی برپا شد تا ترجمه کتب سریعتر انجام گردد.
خلاصه این که مسیر اشتغال علوم و فلسفه از یونان به شرق و از شرق به اروپا نشان داد که علم از محیط متشنج بیزار است.
زیرا به مجرد این که یونان نظامی شد و جامعه شرقی دچار مبارزات سیاسی و اختلافات دینی گردید، علم از این منطقه نیز به جای آرامتر که طالبان علم وجود داشتند مهاجرت کرد.
از جمله منابع مهم دیگری که حکایت از این نقل و انتقال می کند، کتاب «انتقال علوم یونانی به عالم اسلام» اثر دیسی اولیری است که توسط مرحوم احمد آرام به زیبایی ترجمه شده است.
مهمترین سئوال طرح تحقیق این است که اولاً چگونه و چرا علم و فلسفه یونان به شرق منتقل شد ثانیاً در شرق اسلامی چه برداشت ها و تفاسیر روی علوم یونانی صورت گرفت و چگونه شد که این علوم نتوانست جامعه ما را طرز خفتگی بیدار کند ثالثاً چه عواملی اروپای قرون وسطی را از حالت رکورد و تحجر دینی خلاص کرد و حیاتی دوباره (رنسانس) به او داد و مسلمانان چه اندازه تأثیر در احیاء تمدن اروپا داشته اند.
این طرح تحقیق دارای چهار فصل است: فصل اول که مدخل و مقدمه ای برای فصول بعدی است.
دورنمایی از موقعیت جهانی اسلام و مسیحیت در قرون وسطی را از جنبه های مختلفی علمی – فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ترسیم می نماید.
(اصطلاح و دوره هزار ساله قرون وسطی خاص تاریخ اروپاست و قابل نقل برای تمدنهای دیگر نیست).
مفاهیم فرهنگ و تمدن، «چگونگی شکل گیری تمدن اسلامی و عناصر داخلی و خارجی موثر در آن و نظام فئودالی را مورد توجه قرار میدهد.
فصل دوم تحت عنوان کانونهای تأثیرگذار و پل های ارتباطی شرق و غرب نام گرفته است که به سه موضوع ؟؟
- اندلس و جنگهای صلیبی پرداخته است.
این فصل به دلیل اهمیت مفصل تر از فصول دیگر است.
فصل سوم به روابط فرهنگی، فکری مسلمانان و مسیحیان در قرون وسطی پرداخته شده و اثرات آن تا رنسانس ادامه یافته است.
توسط دانشگاهی اسلامی و نقش آن در تأثیر دانشگاههای اروپایی، چگونگی سیر انتقال اندیشههای علمی – فلسفی از جهان اسلام به اروپا – نقل ادبیات – تصوف و عرفان اسلامی و آداب و رسوم و خلق و خوی مسلمانان در اروپا مهمترین مباحثی هستند که در این قسمت به آنها پرداخته شده است.
فصل چهارم به تحقیق و تفحص در علوم تجربی و ریاضی و نقش دانشمندان اسلامی در بسط و تکامل آن علوم و همچنین به راههای نفوذ آثار متفکران اسلامی در غرب پرداخته ایم.
در پایان پس از نتیجه گیری منابع و مآخذ فارسی – عربی و لاتین آورده شده است.
فصل اول مبانی فرهنگ و تمدن اسلام و مسیحیت در قرون وسطی الف: تعریف فرهنگ و تمدن به مقتضای موضوع تحقیق ضرورت دارد ابتدا موضوع و مفهوم فرهنگ و تهران را شناسایی کنیم: درباره دو واژه فرهنگ و تمدن باید اشاره کنیم که تمدن کلمه عربی و اندیشه تمدن و همخانواده آن مدینه و مدنیت به معنای شهر و شهرنشین است و در باب تفصل معنای متخلق شدن به شهرنشینی یا خوی و خصلت شهرنشینی به خود گرفتن، پیدا کرده است.
اما فرهنگ اسم مرکبی است که ریشه اوستایی دارد و در دو قسمت «فر» و «هنگ» تشکیل شده است.
قسمت اول پیشوند و قسمت دوم از ریشه «شنک» به معنی کشیدن و فرهیختن است.
با وجود عربی بودن کلمه تمدن، واژه دیگری که مترادف آن در زبان عربی بوده و معنای تمدن شهرنشین و تجهیزات صنفی را می رساند.
کلمه «حضاره» و حضارت می باشد و نیز مترادف واژه فرهنگ در زبان عربی کلمه «الثقافه» است که به معنی تمدن معنوی و فرهنگ بکار برده شده است.
تاریخچه بکارگیری واژه فرهنگ در زنان فارسی به ایران پیش از اسلام باز می گردد و در ستون پهلوی پیش از اسلام و پس از آن پیوسته بکار میرفته است.
واژه فرهنگ در سدههای گذشته به معنای آموزش و پرورش و یا آموختن ادب و علم و دانش بوده و در لغت نامه های عربی نیز «ادب» را با فرهنگ و «مودب» را فرهنگ آموخته و متأدب را فرهنگ آموزنده معنی نکردهاند.
لیکن در دوره های اخیر به سبب تحول مفهوم آن در زبانهای بیگانه و نیز بکارگیری آنها در جامعه شناسی و باستانشناسی، معنی و مفهوم وسیعتری یافته است.
با مقایسه فرهنگ با دو واژه Educatar و Cullure باید گفت که Educatar مطابق با معنای قدیمی فرهنگ در زبان فارسی یعنی آموزش و پرورش و یا تعلیم و تربیت است، اما Culture با این که دارای ریشه لاتینی است ولی در قرون اخیر توسط دانشمندان علوم اجتماعی و انسانشناسی مفهوم آن تحول پیدا کرده است و به مجموعه آداب و رسوم، باورهای دینی، علم – هنر، ادبیات و اخلاقیات اطلاق شده که در زبان فارسی نیز در دهه های اخیر در همین معنا بکار رفته است.
هری.
س.
تری یا ؟؟
در کتاب «فرهنگ و رفتار اجتماعی» معتقد است «فرهنگ در تعامل های سازش پذیر پدیدار می شود».
همچنین «فرهنگ، بخش انسان ساخته محیط است.» وی ضمناً فرهنگ را به دو نوع تقسیم می کند: فرهنگ عینی مثل صندلی – هواپیما و فرهنگ ذهنی مثل اندیشه ها، هنجارها – ارزشها.
در ادبیات اروپا پیشینه بکارگیری کلمه تمدن دیرینهتر از فرهنگ است و دلیل آن است که انسان شناسان از ابهام واژه تمدن ناخشنود بودند، بنابراین آن را کنار گذاشتند و واژه فرهنگ را بکار بردند.
آنچه مسلم است تاریخ ورود هر دو واژه در زبانهای خارجی قدمت جندانی را نشان نمی دهد و در سه سده اخیر است که این دو واژه در فرهنگ نامههای مغربی دیده می شود، چنانچه یکی از نویسندگان اروپایی می گوید علیرغم پیشنهاد «بوسیول» ، «جانسون» در سال 1722 کلمه تهران را در فرهنگ لغات خود وارد نکرد و «Civifisate» را که به معنی حسن معاشرت است بردن ترجیح داد.
از سوی دیگر کلمه Culture نیز دیدگاهی نیست که درباره جوامع بشری و تاریخ بکار گرفته شده است.
شاید دو کلمه فرهنگ و تمدن به ویژه در دو دهه گذشته از پر مصرفترین کلمات در علوم انسانی و علوم اجتماعی بوده است.
از سوی دیگر به دلیل توسعه رشتهها و گرایشهای این علوم برداشتهای متفاوتی از این دو کلمه شده است.
همین امر باعث شده تا هر کس به رغم خود تعریفی از این کلمه ارائه دهد.
بنابراین هنوز به تعریف واحد مستقل و جامع که مورد پذیرش همگانی باشد در خصوص فرهنگ و تمدن نرسیدهایم .
مثلاً باستان شناسان تمدن را در آثار هنری و باستانی تعریفی میکنند.
مورخان آن ر ا میراث یک جامعه میدانند که از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود.
سیاستمداران تمدن را مجموعهای از سازمانهای اجتماعی میدانند که همزمان به ظهور حکومت و دولت به منظور تامین روابط اجتماعی حفظ انتظام جامعه به وجود آمد.
زیرا شرط اول فرهنگ پذیری، جامعه پذیری است.
زمانی جامعه شکل گرفت که افرادی به دور هم جمع شدند و تحت نظارت و اداره یک حکومت و دولت زندگی مشترکی را بوجود آوردند.
بنابراین جامعه اجتماعی سیاسی است و در چنین شرایطی اصل جامعه پذیری پدیدار میشود.
اما آنچه اهمیت دارد این است که غالباً تفاوتی میان فرهنگ و تمدن قائل نمیشوند.
در حالی که تمدن معمولاً از بین نمیرود بلکه تغبیر و تکامل پیدا میکند.
مثلاً در گذشته ساختمان را از گل و سنگ میساختند ولی امروزه از بتن ارکه.
روزگاری با سنگ نوک تیز و سپس با تبر و گرز میجنگیدند اما امروزه با سلاحهای هستهای اما فرهنگها از بین میرود و فرهنگ جدید جایگزین آن میشود و یا به عبارتی «جا به جایی فرهنگی» رخ میدهد.
«جابهجایی فرهنگی گاهی چنان است که عناصر فرهنگی کهن در برابر عناصر فرهنگی نو یک سره از میان میرود.» در دهههای اخیر به دلیل حرکت ملتها به سوی جهانی شدن، تغییرات فرهنگی سرعت بیشتری گرفته است.
در گذشته نیز سه عامل مهم موجب تغییر فرهنگها میشد : تجارت در نتیجه ؟
تجاری و گاهی استقرار تجار در سرزمین بیگانه موجب تأثیر گذاری و تأثیر پذیری فرهنگی میشد.
منتهی فرهنگی غالب بود که صاحب ابزار فرهنگی بیشتر و یا جذابیت فرهنگی بیشتر باشد.
نفوذ اسلام در شمال چنین نتیجه گسترش تجاری مسلمانان است.
جنگ ازمهمترین عوامل تأثیر گذار و تغییر دهنده فرهنگ بوده هست.
در جنگ ایرانیان با یونان از جمله معماری ایرانی متأثر از معماری یونانی تغییر کرد و سنگ عنصر غالب در ساخت و ساز ایرانی شد.
رواج طاق قوسدار (ضربی) و پلهای چند چشمهای (پل رومی) نتیجه جنگ ایران و روم است.
دین ظریف ترین عامل تأثیر گذار فرهنگی بود.
رومیها قبل از مسیحیت تحت تأثیر ؟
مذهب ایرانی، قرار گرفتهاند و معابد میترا در اطراف شهر رم کشف شده است.
از سوی دیگر تاریخ هر قدر به سمت جلو حرکت میکند.
مردم دچار نیازمندیهای جدیدی میشود که عناصر فرهنگی موجود قادر به پاسخگویی و رفع آن نیست.
از این رو ابداع عناصر فرهنگی جدید احساس میشود.
ممکن است به عناصر جدید فرهنگی دست یافت بدون این که عناصر قدیمی ترک شود.
خواجه نصیرالدین طوسی به عنوان فیلسوف سیاسی اعتقاد دارد که : فطرت انسان بر تمدن نهاده شده است.
این چنین اظهار نظر وسیع نشان میدهد که ؟
منظور گستردهتری از تمدن و رشته و احتمالاً تحت تأثیر ارسطو اعتقاد داشتند: الانسان مدنی الطبع.
البته با این داوری میتوان تمدن را فطری دانست، زیرا انسان بدون توجیه هر علتی میل باطنی به سوی اجتماع دارد.
اما جامعه شناسان تمدن را حالت مترقی میدانند که ملتها در پرتو آن به سوی دانشهای جدید برای شرقی شدن حرکت میکند.
بنابراین برای شرقی شدن و بهره گیری از دانش لزوماً بایستی به سمت اجتماع حرکت کرد.
اما نکته جالب توجه این که «توین بی» مورخ برجسته و صاحب سبک انگلیسی معتقد است «جنگ آشکارا علت بیواسطه انهدام تمدنها است.
وی همچنین اضافه میکند که «اساساً جنگ زاده تمدن است» بنابراین جنگ هم موجب سقوط تمدنها است.
و هم باعث تغییر فرهنگ منتهی صاحبان فرهنگها کوشش می کنند تا در برابر فرهنگ جدید مقاومت کنند.
جرج فاستر معتقد است: «هر جامعه ای را می توان به صورت صحنه رویارویی و تأثیرات متقابل دو نیرو فرض کرد.
یکی نیرویی که مردم را به طرف تغییر می کشاند و دیگری نیرویی که آنان را به حفظ وضع موجود وا می دارد.
اما از آنجایی که گرایش به تغییر، اصل بنیادین در فرهنگ است، همیشه نیروی نوآور با کنار زدن تدریجی یا سریع نیروهای حافظ وضع موجود، جایی برای خود باز کند و موجب تغییر شود.
علیرغم تنوع دیدگاه در خصوص تعریف عام از فرهنگ و تمدن، «ادوارد بارنت تایلور» انسان شناس معروف قرن نوزدهم انگلیسی ؟؟
از این دو واژه ارائه داد که مورد استفاده اکثر پژوهشگران بعد از او شد.
تایلور می گوید: «فرهنگ و تمدن حکمیت در هم تافته ای است شامل دانش، دین، هنر، قانون، اخلاق، آداب و رسوم و هر گونه توانایی و عادتی که آدمی همچون عنصری از جامعه به دست می آورد.» تعریف تاپیور نشان می دهد که محققان سده های هجدهم و نوزدهم تفاوتی میان فرهنگ و تمدن قائل نبودند و اعتقاد داشتند که فرهنگ و تمدن عبارت از همه میراثهای اجتماعی برده است.
به هر حال مدتهای جدیدی این دو اصطلاح با یک مفهوم بکار برده می شد، تا این که انسان شناسان دوره بعدی وجه تمایز میان این دو واژه قائل شدند که از آن جمله «آلفرد وبر» بود.
وبر در سال 1920 تمدن را با فعالیت های عینی، فنی و اطلاعات جامعه یکی دانست و فرهنگ را با امور ذهنی مانند دین، فلسفه، ادبیات، هنر و معماری .
البته باید به این نکته توجه داشت که برخی از مورخان هنوز هم این دو واژه را در یک معنی و مفهوم بکار می برند.
جز این که دامنه و زمان فرهنگ را محدودتر از تهران می دانند.
به همین دلیل است که «امه سه زه» نویسنده سیاهپوست در تعریف فرهنگ و تمدن وجود حاضر قومی، ملی و نژادی را فرهنگ و وجود عام بشریت را تمدن می شناسد.
وی اضافه می کند که تمدن عبارتست از مجموعه اندوخته ها و ساخته های مادی و معنوی در طول تاریخ انسان و فرهنگ عبارتست از مجموعه اندوخته ها و ساخته های مادی و معنوی یک قوم یا نژاد در طول تاریخ.
«کروبر» یکی از بزرگترین پژوهشگران آمریکایی عمل انسان شناسی نیز در آخرین یادداشتهای خود که بعد از مرگش منتشر شد در مورد فرهنگ و تمدن آورده است که: «در اصطلاح فرهنگ و تمدن در برگیرنده یکدیگرند و در برخی مواقع با تفاوتهای جزئی، مترادف نه متباین و متضاد با یکدیگر بکار رفته اند، زیرا هر دو بگونه ای بیانگر سطوح گوناگون و متمایز صریحی مشابهاند.
معمولاً تمدن متضمن معنی پیشرفت عالی یک جامعه مترقی است و فرهنگ نیز اصطلاح متداول و کلیتری در همین زمینه و این دو واژه به طور همسان به میدانهای جوامع و بازمانده های عالی ؟؟
آنها اطلاق می شود.
هر جامعه بشری، فرهنگ خاص خود را دارد.
خواه ساده و خواه پیچیده برای فرهنگ های عظیم تر و غنی تر، اصطلاح تمدن کاربردی متداول تر است و برای فهم این مطلب که دو واژه فرهنگ و تمدن دارای مفاهیم متمایز شمرده نشده اند، نیازی به مجادله نیست.» از مجموع اظهارنظر پژوهشگران مختلف چنین استنباط می شود که فرهنگ و تمدن از نظر علم منطق شامل قانون عام و خاص مطلق می باشد و هیچگونه تضادی میان آن دو وجود ندارد.
به عبارت دیگر هر دو در یک مفهوم و معنی بکار برده می شوند.منتهی دامنه تمدن وسیعتر از فرهنگ است.
بدین معنا که تمدن لفظی است عام که شامل فرهنگ نیز می شود و فرهنگ بخشی از تمدن به حساب می آید.
فصل اول شکل گیری تمدن اسلامی دو عامل مهم در شکل گیری تمدن اسلامی نقش اساسی داشتند: 1.
منابع داخلی و اصیل 2.
منابع و کانونهای خارجی 1- منابع داخلی و اصیل: قرآن و حدیث منظور از منابع اصیل اسلامی در سرچشمه معرفت و شناخت اسلام یعنی قرآن و حدیث است که نقش به سزایی را در تکوین و ایجاد تمدن اسلامی ایفا نمودند.
قرآن و حدیث روی هم رفته منبع همه امور اسلامی در تمام زمینه ها بوده است.
به خصوص که این منابع نقش مضاعفی را در ایجاد و پرورش علوم اسلامی داشتند.
از همان قدم اول یعنی بعثت حضرت رسول اکرم (ص) که با نزول آیه «إقرأ باسم ربک الذی خلق ...
الذی علم بالقم، علم الانسان ما لم یعلم» شروع شد، مشخص بود که خداوند متعال نسبت به علم و دانش چه اهمیت و ارزشی قائل است.
بیشتر آیات قرآن نیز تأکید بر همین موضوع دارد و همواره برتری علم و عالم را گوشزد می کند.
در جای دیگر می فرماید: آیا دانایان با نادانان برابرند؟
و یا در مقام رفیع دانشمندان می گوید: «خداوند آنان را که ایمان آورده و دارای علم شده اند.
بلند مرتبه می سازد.» و در آیه دیگر به پیامبر اکرم (ص) توصیه می کند: «ای پیامبر بگو بار خدایا علم مرا افزون کن.» بنابراین ملاحظه می شود که قرآن علم و معرفت را بهترین عامل خوشبختی و سعادت انسانها می داند و سعی می کند که همه مردم به این جهت سوق داده شوند.
اما در مورد منبع دیگر یعنی حدیث یا سنت نبوی و جانشینان و که سرچشمه آنهم از منبع اول است باید گفت بی تردید یکی از عوامل محرک و شوق مسلمین در جهت کسب علم و دانش سخنان پرمحتوا و عمیق پیامبر اسلام (ص) و جانشینان وی بوده است.
پیامبر نیز مانند قرآن در دو جبهه عمل و نظر اهمیت علم را گوشزد می کند.
روایاتی مثل «دانشمندان وارثان پیامبرانند» «دانش طلبی بر هر مسلمان واجب است» «علم را بجویید حتی در چین» و «ز گهواره تا گور جویای دانش باشید» تأکید گفتاری و نظری پیامبر را می رساند.
رفتارهایی از قبیل: آزادی اسرار جنگ بدر بشرط تقسیم ده نفر به مواد، توصیه به زیدین ثابت برای آموزش زبانهای دیگر مثل سریانی و عربی.
وارد شدن آن حضرت به مسجد و مشاهده دو گروه عبادت کننده ودانش طلبان و پیوستن به گروه دوم، همه تأکید عملی آن حضرت را در جهت تحصیل علم میرساند.
حضرت علی (ع) می فرماید: «ای مردم بدانید که دین هنگامی کامل و درست است که علم بیاموزید و علم خود را بکار ببندید.
آگاه باشید تحصیل علم واجبتر است از تحصیل مال.
روایت دیگر از آن حضرت این که: دانش و حکمت گمشده مؤمن است در تحصیل آن بکوش ولو آنکه نزد امراء دور باشد.
امام باقر (ع) می فرماید: «زمان دانش آن است که آن را به دیگران تعلیم دهی.» امام صادق (ع) میفرماید: «دوست دارم با تازیانه بر سر دوستانم کوبیده شود ولی آنان از تحصیل دانش باز نمانند.» بنابراین تحصیل علم و دانش نزد پیامبر و ائمه اطهار یک اصل اساسی بود و مسلمانان را به فراگیری آن توصیه می کردند.
2- منابع و کانونهای خارجی: الف: مراکز علمی یونانی و سریانی زبان - اسکندریه شکی نیست که در شکل گیری تمدن اسلامی غیر از منابع اصیل، منابع و کانونهای خارجی نیز تأثیر قابل ملاحظهای داشتهاند.
از ظهور اسلام اسکندریه یکی از مراکز مهم علوم یونانی به حساب میآمده که دانشمندان برجستهای در آن گرد میآمدند و به تصمیم و تدریس میپرداختند.
اسکندریه پس از مرگ اسکندر جای آتن را گرفت، زیرا آتن گرفتار تشنجات سیاسی – نظامی شد و کانونهای علمی خاموش گردید.
بقایای علوم یونانی به اسکندریه منتقل شد و این شهر محل تلاقی جریانهای فکری – فرهنگی و فلسفی ملل بزرگی مثل بابلی – ایرانی – مصری- یهودی – یونانی شد و به این ترتیب علوم شرق و غرب در هم آمیخت و همان جابجایی فرهنگی تحقق یافت.
اسکندریه مدتها پس از ظهور اسلام باقی ماند و حتی زمان تصرف مصر توسط مسلمانان فعالیت علمی آن ادامه داشت.
در حوزه اسکندریه علوم ریاضی طب و به ویژه فلسفه از اعتبار بیشتری برخوردار بود و دانشمندان پر آوازهای چون ؟
در هندسه و ریاضی – جالینوس و اوربیا سیوس در طب و فیلون اسکندرانی و فلوطین در فلسفه در آنجا مشغول تصمیم بودند.
یکی از ویژگیهای حوزه علمی اسکندریه این بود که دانشمندان آن با وجود مشروح متعددی که بر آثار ارسطو افلاطون نوشتند، سعی کردند ؟
فلسفی این فیلسوفان را با عقاید دینی و فلسفی یهودی و نصرانی تلفیق نمایند.
همان سیاستی را که فارابی در مورد دین اسلام پیش گرفت.
در نتیجه همین رویه و کارکرد بود که مکاتب فلسفی جدیدی به نامهای «نو افلاطونیان» و «نو فیثاغوسیان» بوجود آمد.
وقتی میراث یونانی – جهان اسلام آمد بیشتر به دست «نو افلاطونیان» و با رنگ شرقی صورت گرفت و به گفته احمد آرام «افلاطون بیشتر به میانجیگری اندیشههای نو افلاطونیان و ارسطو از طریق اسکندر افرودیسی و تمیستیوس در جهان اسلام مورد مطالعه قرار گرفت» کانون علمی – فلسفی اسکندریه در زمان عمر بن عبدالعزیز به «انطاکیه» منتقل شد و به تاریخ از فعالیت آن کاسته شد.
اما بقایای آن در مناطق شمال عراق – آسیای صغیر نفوذ کرد و سپس از طریق ترجمههای گوناگون ایرانی - ؟
و یهودی در نهضت ترجمه بغداد به دست مسلمانان رسید.
علاوه بر اسکندریه مراکز دیگری نیز در منطقه بین النهرین و سوریه وجود داشست که نقش مهمی را در استقلال افکار و عقاید یونانی و همچنین در ترجمه کتب یونانی به زبان کسریانی و سپس عربی ایفا میکردند.
برخی از این مراکز عبارت بودند از : انطاکیه – ادسا (رها) حران – نصیبین و قنرین و مراکز دیگر، زبان بیشتر این مناطق سریانی بود که از زبان آرامی منشعب شده بود.
یکی از دلایل بوجود آمدن مدارس علمی در مراکز سریانی نشین، اختلافات و تنازعات شدید میان کلیات رومی ؟
شرقی بود.
سریانیها برای این که از ؟
بیزانس و روم جدا شوند، ناگزیر بودند زبان سریانی را غنی سازند و بهترین شیوه برای این کار تأسیس مدارس مستقل بود که با تدریس علوم مختلف و توسعه زبان سریانی تکمیل میشد.
- ایران (نهضت ترجمه) ایران نیز از جمله مراکزی بود که از طریق جمع آوری منابع علمی – فلسفی از سراسر دنیای متمدن آن روزگار و تأسیس مرکز ترجمه، روی شکل گیری تمدن اسلامی اثر گذاشت.
اردشیر بالکان مؤسس سلسله ساسانیان پس از سروسامان دادن به شاهنشاهی خود، افرادی را به چنین هند و روم فرستاد تا نسخهای از منابع علمی آنجا را تهیه و برای ترجمه به تیسفون بیاورند.
ضمناً دستور داد کلیه منابع پراکنده در بین النهرین – سوریه و مناطق یهودنشین را نیز برای ترجمه فراهم آورند.
شاپور فرزند لایق او اسناد جمع آوری شده عصر پدر را به زبان پهلوی ترجمه کرد و در اختیار مرکز «نهضت ترجمه» قرار داد.
این نخستین بخش ترجمه در تاریخ ایران و حتی شرق است.
در عهد انوشیروان (579 – 531 م) نیز به جهت علم دوستی وی کتابهای بسیاری جمع آوری و ترجمه و تدوین شد.
انوشیروان در جنبهی شاپور مدرسه بیمارستانی عظیم ساخت که در آن علم طب و فلسفه و بعضی از علوم دیگر تدریس میشد.
برخی از استادان آن مسیحیان نطوری بودند که پس از بسته شدن مدرسه فلسفی «رها» به دست امپراطور زنون در سال 489 م به ایران پناهنده شده بودند.
همچنین نظیر این جریان در سال 529 م اتفاق افتاده بود که هفت تن از فلاسفه آتن بر اثر سخت گیریهای امپراطور روم به دربار انوشیروان پناهنده شدند و با عزت و احترام مورد استقبال قرار گرفتند.
بنابراین ملاحظه میشود که علم دوستی برخی از شاهان ساسانی محیط مساعی را برای رشد و ترقی علم دانستن بوجود آورده بود.
مقارن ظهور اسلام ایران یکی از مهمترین مراکز – علمی محسوب میشد که انبوهی از علم و عالم در آن گردآوری شده بود.
همچنانکه در شکل گیری علوم ایرانی سه عامل اصلی یعنی تجربه و دانش خود ایرانیان، ترجمه آثار هندی و استقلال علوم یونانی را موثر دانستیم، ایران نیز در استقلال این علوم دارای سه نقش برجسته بود : الف : ایران سنت علمی خود را به جهان اسلام استقلال داد که نشانهای از آن در آثار چون زبح شهریار مشهور است.
ب – برخی از علوم یونانی را که به زبان پهلوی و حتی سریانی ترجمه شد و در مراکز علمی ایران همچون جندی شاپور تدریس میشد به جهان اسلام منتقل نمود.