مقدمه خانواده یکی از مهمترین و مقدسترین نهادهای اجتماعی است که در طول تاریخ از جمله عوامل دوام و قوام جامعه بشری بوده و آنچه موجب نگرانی جوامع شده است صدمات و لطمات جبرانناپذیری است که بر اثر فروپاشیدن این کانون ایجاد میشود .
صدماتی که متوجه تمام اعضای خانواده منجمله فرزندان می شود .
جدایی والدین برای فرزندان و خود آنها بسیار حایز اهمیت و قابل بررسی است چرا که وضعیت فرزندان پس از طلاق و جدایی والدین از نگرانکنندهترین و بحثانگیزترین جنبه طلاق بوده است .
و این مسئله در صورت ازدواج مجدد والدین با دیگری ، ابعاد نگران کنندهای به خود میگیرد .
دوره بلافاصله بعد از جدایی برای اکثر افراد یک دوره تضاد و دوگانگی عاطفی و تغییرات خلقی شدید است (معنوی ، 1362).
این تضاد و دوگانگی موجبات تغییرات عمیق در رفتار خانواده بخصوص و فرزندان پدید میآورد که از جمله آن بزهکاری میباشد .
از طرف دیگر مشخص شده است که بیشتر بزهکاران متعلق به خانوادههایی هستند که در آن از محبت و تفاهم اثر کمی وجود دارد و غالباً دارای خانوادههای از هم پاشیده میباشند (نوابی نژاد ، 1362) .
کلوارد[1] (1965) میگوید : در تئوری گذر از نوجوانی بطرف بزرگسالی که توسط بلاک[2] نایدرهافر[3] بیان شده، بسیاری از مشکلاتی که در رابطه با سازگاری نوجوانان میباشد مطرح شده است و کوششهای صورت گرفته است .
برای اینکه بزهکاری را بتوانند بعنوان یک مشکل اجتماعی توضیح دهند این مشکل معمولاً بر اساس سه وضعیت میباشد : 1-تغییر اساسی که در وضعیت فرد ایجاد می شود به عنوان بحرانی در زندگی فرد میباشد .
2-شدت بحران بستگی به وسایل رسمی اجتماعی دارد که این تغییرات را در جامعه تسهیل میکند .
3-رفتار های غیرعادی و انحرافی ممکن است از این بحران ناشی شود .
عبور از دوران کودکی به سمت دوران بزرگسالی یک مسئله خیلی حساس میباشد و برای جوامع انسانی یک دورهای فشارزا ، بحساب میآید .
یک نوجوان در جوامع امروزی نمیتواند هر شغلی که خواست بگیرد و بدلیل پیشرفت فشار روزافزون علم و تکنیک در زمینههای مختلف یک نوجوان برای اینکه مهارتی لازم را در این مورد کسب کند نیاز به آموزشهای طولانیمدت دارد و قاعدتاً در این دوره یک نوجوان بدلیل موقعیتی که دارد نه میتواند نقش پدری را عهدهدار شود و نه میتواند همسری اختیار کند .
نوجوان علیرغم اینکه آمادگیهای لازم را در زمینههای عاطفی و بیولوژیکی دارند از اینکه عهده دار نقشهای بزرگسالان شوند تا مدتی محروم میمانند و یک وضعیت خاصی دارند که نه بزرگسال و نه کودک محسوب میآیند .
بنابراین نوجوانان علاقمند نقشهای بزرگسالان میباشند و میخواهند آن چیزهایی که بزرگسالان دارند ، اینها هم داشته باشند .
ولی چون امکان دسترسی به این علائقشان بزودی میسر نیست این خودش میتواند علتی برای انحراف این نوجوانان باشد و با تشکیل دادن گروههای کوچک به آن خواستههایی که امکان دسترسی در آن شرایط برایشان وجود نداشت ، در این گروهها برسند (cloward , 1970) .
بنابراین دوران کودکی پرمایهترین دقایق عمر است .
بایستی از تمام طرق ممکنه آموزش و پرورش و کلیه علوم حیاتی و روانی و اجتماعی برای سازندگی و تکوین یک شخصیت ایدهآل از این وجود شکلپذیر بهره گیری کرد .
از دست دادن این لحظات گرانبها جبرانناپذیر است .
به جای اینکه سالهای نخستین عمر کودک را مهمل بگذارند تا در آن زمینه علفهای خودرو و هرزه بروید با دقت تمام آن را آماده کشت ساخت و در آن بذر ثمربخش پاشید .
این کشت مستلزم شناسایی عمیق و فیزیولوژی و روانشناسی کودک و نیازهای مادی و روانی او است .
فراموش نکنیم بزرگترین نیاز کودک محبت است ، کودک درس محبت ، رحم و شفقت ، نیکوکاری ،وفاداری ، صفا ،خلوص ، پاکی ، راستی ، صراحت لهجه ، رشادت ، شهامت ،شجاعت ، ازخودگذشتگی ، فداکاری ، ادب ، فروتنی ، تواضع ، عزت نفس ، تعاون ،سخاوت ،ا حسان ، ایثار ، حریت ، تقوا ، عشق به کمال و سایر سجایا و ملکات انسانی را در نخستین سالهای زندگی خود در دامن پرمهر و محبت پدرومادر از راه بذل محبت آنان میآموزد .
کانون خانواده تنها پناهگاه و تکیه گاه امید اوست .
خانواده آیینه شخصیت کودکان است.
باید بکوشیم تا این آیینه شفاف و خالی از رنگ کدورت باشد .(کینیا .
م) بیان مساله : ویژگی اصلی تشخیص اختلال توداری ، داشتن الگوی تکراری و پیوسته تجاوز به حقوق اولیه دیگران یا تخطی از معیارها و ضوابط اجتماعی متناسب با سن است (wicks, 1984) از نظر پیروان مکتب کلاسیک ، بزهکار فردی است که تحت اراده آزاد خود ، دست به عمل زده است که موجب خسارات و زیان جامعه گردیده است.
(کینیا ، 1357) مظلومان میگوید : به نظر (Anderson) عمل بزهکارانه پدیدهای از تظاهرات اجتماعی است و عاملی که برای دفاع از خود آنرا مرتکب میشود .
در واقع تغییر دهنده نوع دفاع ، یا نحوه دفاع میباشد .
زیرا او بدینوسیله قصد دارد که خارج از اجتماع یا علیه آن به عمل دست بزند که بتواند وجود خود را به اثبات برساند (مظلومان ، 1365) .
از نظر گود : سرقت متضمن روبهرو شدن با قربانی است و دزدی با تهدید به زور انجام میشود .
طبق تعریف مرکز تحقیق فدرال : سرقت به عنوان کوششی است برای بدست آوردن هر چیز باارزشی که مورد مواظبت و پاسداری و امانت و کنترل شخص یا اشخاص میباشد .
بازور و یا بوسیله تهدید به زور یا خشونت و یا با قراردادن قربانی در ترس انجام گیرد .(Goode , 1948) روانکاوان سرقت را بیان سمبولیک نیاز به محبت والدین میدانند ، که البته بیشتر در مورد سرقتهای بیاهمیت صدق میکند .
بزهکاران ضعفمن (Ego) دارند که منجر به جرم غیرارادی میشود که با احساس پشیمانی بعد از انجام عمل توام است .
ضعف فرامن (soper Ego) با بزهکاری نقشه کشیده توام است و شخص احساس گناه بعد از آن نمیکند .
(اشکوری ، 1355) .
اهمیت و ضرورت تحقیق از نظر (کینیا) جای تردید نیست که در بسیاری از خانوادهها فشارهایی وجود دارد که همراه است با ترجیحات ، خصومت ، ناامنیها ، سختی ، خشونت ، و غیره و یا میتواند از آن نتیجه شود و این فشارها روی بسیاری از کودکان تاثیر و انعکاسهایی دارد .
مشاهده چنین شرایط خانوادگی در میان بعضی از گروههای بزهکار منجر به تنظیم این فرمول شده است : « کودکی که ایجاد مسائل پیچیدهای میکند کودکی است که خود او دارای مسائل پیچیده است .» « بزهکار از نظر عاطفی دچار اختلال است و اختلال عاطفی نتیجه قهری وجود اختلالهای عاطفی خانوادگی است .
روانپزشکان و روانکاوان اخیراً این نظریه را اثبات کردهاند و محتملاً در دوره ماست که بزهکاری جوانان تا بدین حدود در تمام سطوح توجیه و تبیین شده است .» معهذا این نکته مسلم نیست که تمام بزهکاران و یا خانواده آنان تعداد زیادی از اختلالهای عاطفی دچار باشند .
به علاوه توجیه و تفسیر بزهکاری یک موضوع نظری حائز اهمیت فوقالعادهای است که تاکنون بدون جواب مانده است و جواب کلی و قاطع بدان داده نشده .
قبول داریم که بعضی از بزهکاران نوجوان به خانوادههایی تعلق دارند که دچار تعارض و کشمکشهای خانوادگی و اختلالهای عاطفی هستند .
اما این تضادها و اختلالهای عاطفی میتواند موجب بروز تبهکاری شود به این معنی که یا به کودک فرصت داده میشود تا موارد تماس خود را با تبهکاران افزایش دهد و یا در اثر عدم اهمیت خانواده در آشنا ساختن کودک با مسائل ممنوعه زندگی در جامعه است که فاجعه بروز میکند .
اهداف تحقیق : الف : جستجوی شرایطی برای پیدا کردن سلامت اجتماعی نوجوانان .
ب : آشنایی با وضعیت بزهکاری نوجوانان سنین (14 تا 11) سال .
ج : آشنایی با وضعیت تحصیلی نوجوانان سارق .
د : شناخت روابط خانوادگی نوجوانان سارق .
سوالات تحقیق : الف : بین وضعیت روابط خانوادگی نوجوانان سارق و بزهکاری آنان آیا رابطهای وجود دارد ؟
ب : بین وضعیت تحصیلی نوجوانان سارق و بزهکاری آنان آیا رابطهای وجود دارد ؟
ج : بین وضعیت اعتیاد نوجوانان سارق و خانوادههایشان با بزهکاری آنان آیا رابطه ای وجود دارد ؟
متغیرهای تحقیق متغیر مستقل : در این پژوهش وضعیت تحصیلی نوجوان ، وضعیت خانوادگی نوجوان ، وضعیت اعتیاد نوجوان و والدین در متغیرهای مستقل ما میباشند .
متغیر وابسته : در این پژوهش متغیر وابسته ما بزهکاری نوجوانان سارق (14 تا 11) سال می باشد .
تعریف عملیاتی مفاهیم : با توجه به اهداف رساله ، تمرین اصطلاحات مورد نظر از این قرار است .
طلاق : ازدواج ، وحدت و اتصال است و طلاق جدایی و انفصال .
سرقت : به عنوان کوششی است برای بدست آوردن هر چیز باارزشی که مورد مواظبت و پاسداری و امانت و کنترل شخص یا اشخاص میباشد ، یا به زور و یا تهدید یا خشونت از کسی گرفته میشود .
نوجوانی : این اصطلاح از لاتین گرفته شده است و معنایش ، در حال رشد میباشد.
این دوران به دورهای گفته میشود که خود از کودکی به سمت بزرگسالی حرکت میکند ، یا اینکه از وابستگی به سمت استقلال پیش میرود .
مردودی : گذراندن یک پایه در دو سال تحصیلی یا بیشتر میباشد .
ترک تحصیل : توقف یا داشتن وقفهای در تحصیل به دلایل مختلف .
ناماداری یا ناپدری : جدایی یا فوت یکی از والدین و ازدواج مجدد .
محکومیت مادر یا محکومیت پدر : داشتن سوء پیشینه و گذراندن محکومیت فصل دوم : ادبیات و پیشینه تحقیق 1-مقدمه 2-پیشینه تحقیق مقدمه : « بزهکاری کودکان و نوجوانان » بنظر (منصور) مسئله بررسی علمی بزهکاری سالهاست مورد توجه دانشمندان قرار گرفته است .
متخصصان رشتههای مختلف خاصه روانشناسان ، جامعهشناسان ، پزشکان ، حقوقدانان و مربیان هر یک از دریچهای به بررسی این مسئله همت گماردهاند .
حاصل این کوششها و تلاشها اگر از یک سو کمک به روشن کردن این مسئله است از سوی دیگر نشاندهنده پیچیدگیها و معضلات شناخت اعمالی است که با عناوین و اصطلاحات حقوقی مشخص میشوند ولی بر اثر عوامل گوناگون بروز میکنند و از انگیزه های متفاوت و هنوز در بسیاری از موارد ناشناخته سرچشمه میگیرند .
ترسیم تاریخچه این بررسیها آسان نیست چه برحسب آنکه بررسیها را در چه چهارچوبی قرار دهیم و چه عنوانی بر آنها نهیم باید به زاویههای متفاوتی توجه نمائیم .
مسئله : جنایت در سطح بزرگسالی به عنوان یک عمل غیراجتماعی و غیراخلاقی ، از زمانیکه مسئله کیفردادن در زندگی اجتماعی پایههای قانونی یافته است ، مورد توجه بوده است ، اما علتشناسی جنایتکاری از زمان « لمبروزو[4]» جنایتشناس ایتالیایی که به عینی کردن مسئله تحقق بخشیده است آغاز میگردد .
وی مسئله را از آسمان به زمین آورده است .
اما « لمبروزو» و ادامهدهندگان مکتب وی تنها به یک زاویه گرایش یافتهاند و تعیین پایههای بدنی و سرشتی جنایتکاری به نتایج جامع و قانعکنندهای منتهی نگردیده است .
مسئله : جنایت در سطح بزرگسالی به عنوان یک عمل غیراجتماعی و غیراخلاقی ، از زمانیکه مسئله کیفردادن در زندگی اجتماعی پایههای قانونی یافته است ، مورد توجه بوده است ، اما علتشناسی جنایتکاری از زمان « لمبروزو» جنایتشناس ایتالیایی که به عینی کردن مسئله تحقق بخشیده است آغاز میگردد .
با پیشرفت روانشناسی و روانپزشکی و کاوش در زمینه انگیزشی ، مسئله جنایتکاری از زاویه دادهها و یافتههای جدیدی مورد توجه قرار گرفته است ، این دادهها خاصه وقتی از لحاظ «پسیکانالیز» یا بطور کلی «روانشناسی عمقی» مطرح میشوند با راهی که لمبروزو آن را گشوده است هماهنگ نیستند .
جامعهشناسان و به معنای گستردهتر متخصصان علوم اجتماعی به عوامل مستقیم و غیرمستقیم محیط (تراکم جمعیت ، وضع سکونت و وسائل مردم رس و غیره) توجه کردهاند .
نقش شرایط اجتماعی و تعارضهایی که در چهارچوب آن به وقوع میپیوندند انکارناپذیر است ، معذلک نه میتوان جنایتکاری را تنها بر اساس عامل اجتماعی بررسی کرد و نه یافتههای مستقل این زمینه با زمینههای قبلی همواره هماهنگ است .اما در هر حال پیشرفتهایی که در زمینههای مختلف به وقوع پیوستهاند ، نتایج متعددی ببار آوردهاند که قدم به قدم مسئله جنایتکاری را در سطح بزرگسالی ، و بزهکاری کودکان و نوجوانان را از جنبه انحصاری جزائی بیرون کشیدهاند : 1-توجه به اختلالات بدنی و سرشتی و مسئله سلامت و عدم سلامت روانی سنت معاینات و کارشناسی جنایت و بزهکاری را در دستگاههای قضایی استقرار بخشیده است .
2-پزشکی قانونی در این زمینه متدرجاً تحول یافته است به قسمی که مسئله جرمشناسی به اتکای پیشرفتهای روانشناسی و روانپزشکی از حالت خشک مشخص کردن عوامل و دلایل مستقل از خصوصیات عمیق جنایتکار یا بزهکار به صورت جرمشناسی بالینی یا کلینیکی درآمده است .
3-توجه به مسائل انگیزشی و پرورشی و نقش زودرس محیط در کودکان و نوجوانان منتهی به ایجاد موسساتی گردیده است که اولین نمونهآن توسط «هیلی» در 1909 در آمریکا پیریزی گردیده است ، متعدد شدن این موسسات تغییرات مهمی در وضع و مفهوم دارالتادیبها بوجود آورده است .
مجموعه این پیشرفتها نشان میدهند که توجه به مسئله بزهکاری و جنایتکاری از لحاظ روانی برخلاف تصور پارهای از افراد به نوعی روانشناسی که آن را بتوان در حد علمی تحت عنوان روانشناسی جنائی پذیرفت منتهی نگردیده است ، بلکه از لحاظ روانشناسی بالینی میتوان به بررسی جنایتکاری و بزهکاری پرداخت و از این لحاظ بررسیهای روانی درباره بزهکاری و جنایتکاری جزئی از روانشناسی بالینی را تشکیل میدهند .
دیگر آنکه ، چه از لحاظ بررسی موارد فردی و یافتن علل و عوامل بزهکاری و یا جنایتکاری در فرد آدمی و چه از لحاظ پژوهشهای بزرگ به منظور نتیجه گیریهای کلی با هدف تامین زمینه بهداشت روانی در جامعه، توجه به عوامل زیستی ، روانی و اجتماعی نخستین شرط یک بررسی صحیح و یا یک پژوهش علمی است .
مفهوم جنایتکاری و بزهکاری : جنایتکاری و بزهکاری از نظر حقوقی دارای مفاهیم روشنی و معینی هستند و در واقع قوانین آنها را دقیقاً تعریف میکنند .
به همین دلیل است که «مایکل» و « م.ج.آدلر» در سال 1933 اعلام داشتند که قانون جزائی علت صوری جنایت است و اگر قوانین وجود نداشتند جنایت نیز خودبخود از بین میرفت .
« رابین» نیز در 1949 نوشته است که : « بزهکاری آن چیزی است که قانون میگوید چیست » .
بین جنایتکاری و بزهکاری از لحاظ معنی و مفهوم تفاوتی نیست .
فقط تفاوت در این است که بزهکاری به ارتکاب جرمهائی اطلاق میگردد که کمتر از سن معینی به وقوع پیوستهاند .
تعیین میزان این سن بدست قانون است و برحسب جوامع مختلف متفاوت .
وضع کنونی شناسائیها : بررسی آراء و عقایدی که درباره بزهکاری تدوین شدهاند ما را در مقابل دو واقعیت مهم و تعجبآور قرار میدهد : نخست آنکه صاحبان آراء و عقاید باایمانی گاهی آرام و زمانی خروشان از نظر خود عمیقاً دفاع میکنند .
دوم آنکه هیچیک از آنان نمی تواند به صورت عینی صحت نظر خود را به دیگری ثابت کند .
فقدان معارف دقیق و عینی علل فراوان دارد : پارهای از این علل در حقیقت مربوط به شکل واقعی بررسی مسئله بزهکاری است که در آن عواملی را که باید مورد مطالعه قرار داد به قدری متعدداند که اشتباهاتی که بر اثر عدم ملاحظه پارهای از آنها حتی در دقیقترین و عملیترین تحقیقات ممکن است رخ دهند فراوانند ، چه ، در این زمینه امکان آزمایش وجود ندارد و روشهای آماری نیز ، در مقایسه گروههای بهنجار و گروههای نابهنجار به نتایج قانعکنندهای نائل نمی گردند .
پارهای دیگر مربوط به زمینه انفعالی جویندگان و اجتماع به طور کلی است و همین امر نقش مهمی در فقدان شناسائی دقیق و عینی درباره بزهکاری بر عهده دارد.
در میدان وسیع تحقیقات درباره بزهکاری ، روانشناسی میتواند بسیاری از مسائل مربوط به بزهکاری را روشن سازد و محققان سایر رشتهها با استفاده از کشفیات روانشناسی خواهند توانست پیشرفت تحقیقات خود را تأمین نمایند .
« علتشناسی بزهکاری » 1-تحول بهنجار و سازگاری اجتماعی : مقدمه و به این دلیل که مساله را از زاویه مسائل روانی مطرح میکنیم باید بدانیم که سازمان روانی ما چگونه تحول مییابد .
پس ناچاریم طرح تحول دستگاه روانی را در نظر داشته باشیم و به دنبال این طرح ببینیم در چه مواردی امکان پیریزی اختلالاتی که موجبات بزهکاری را فراهم میکنند وجود دارد .
اما قبل از اینکه به این تحول بهنجار اشاره کنیم لازم است دو مفهوم را متذکر شویم : مفهوم اول ، مفهوم آستانه مقاومت است ، که برای روشن شدن آن از یک الگوی پزشکی استفاده میکنیم .
از زمانی که مساله ضربه یا تکان در زمینه درمانی رخنه کرده است میدانیم که بر اساس آن ممکن است یک حالت تشنجی در فرد بوجود آورد یعنی میتوان مغز یک فرد را تحت تاثیر تحریک قرار داد و حالت تشنجی یا بیاختیاری کامل در وی بوجود آورد .عملاً میبینیم که برای بوجود آوردن این حالت درجه شدت تحریک کمتر به حالت صرعی درآوریم در حالیکه در مورد فرد دیگر تحریک شدیدتری لازم باشد .
در این زمینه میتوان به آسانی دریافت مصروع کسی است که آستانه مقاومتش پایین است چه ، در اثر تحریکات جزئی و کوچک حالت تشنجی به او دست میدهد و حال آنکه همان تحریکات در فرد دیگر بیاثر است .
پس به این نتیجه میرسیم که افراد در مقابل تحریکات مختلفی که بر ارگانیزم آنها وارد میشود متفاوتند و آستانه مقاومتشان یکسان نیست .
در پارهای این آستانه پایین است و در برخی دیگر چنین نیست .
مفهوم دوم ، مفهوم « زمینه » است .
برای روشن شدن این مفهوم نیز باید از یک الگوی طبیعی استفاده کرد .
همانطور که یک زمین که فعلاً حاصلخیز است در واقع از خاکی تشکیل شده که خود از نرم شدن صخرهها حاصل شده است و شامل بقایای مواد آلی و مواد آتشنشانی و بقایای گیاهانی است که تخم آنها در آن ریخته شده و تغییراتی در آن بوجود آورده ، زمینه روانی ما نیز بیشباهت به چنین زمینی نیست .
با این تعبیر میخواهیم این نکته را بیان کنیم که منظور از زمینه به معنای سرشت ، آن جنبه محدود ارثی نیست و چهارچوب وسیعتری دارد یعنی هم شامل با خود آوردههای مادرزادی و ارثی است و هم شامل عواملی که متدرجاً در این زمینه محدود تأثیر کردهاند و چهارچوب وسیعتری را تشکیل دادهاند .
مرتباً شاهد این نکته هستیم که افراد تحت تاثیر عوامل مختلف قرار میگیرند .
تمام افراد واکنش یکسان از خود نشان نمیدهند و آستانه مقاومت آنها یکسان نیست .
در پارهای عوامل محیط و عواملی که ممکن است آنها را از هنجار دور کند بی اثر است و در پارهای دیگر همان عوامل ممکن است تغییرات اساسی بوجود آورد .
همچنین زمینه افراد یکسان نیست ، آنهم زمینهای که متشکل از پایههایی است که فرد با خود به همراه آورده است و جرمهایی که محیط در آن رسوب داده است .
وقتی زمینه متفاوت باشد تأثیر عوامل نیز مختلف و متفاوت خواهد بود .
در قرن نوزدهم دو مفهوم در مورد بزهکاری در مقابل هم قرار گرفته بودند : اول این مفهوم که بزهکاری حاصل یک عامل ارثی است و منشا بدنی دارد و مربوط است به نارسائیها یا اختلالاتی که فرد از آغاز با خود به همراه دارد و بر این اساس مفهوم جانی بالفطره پایهگذاری شده است .
در مقابل این مفهوم گروهی نیز معتقد بودند که عامل اجتماعی در ایجاد بزهکاری بینهایت موثر است ، در حقیقت شعار این گروه را میتوان در این جمله ویکتورهوگو خلاصه کرد که : « هر مدرسهای که باز میشود در حکم زندانی است که بسته میشود .» در عصر ما نیز پس از اینهمه تحول و تغییر ، مشکل به همان صورت باقی است یعنی با تمام اهمیتی که به مسائل اجتماعی داده شده و با تمام دادهها و یافتههای ظریف روانی که دامنه وسیعی پیدا کردهاند باز هم مساله به صورت یکراهه نیست چه ، انتخاب یکی از این در دیدگاه برای طرح و بررسی مسأله بزهکاری کافی نیست .
به ناچار باید مفهوم تجمعی عوامل را پایه و منشاء بزهکاری دانست .
منتهی آنچه که در وضع فعلی به ما کمک می کند ، پیشرفت روانشناسی است ، زیرا در این زمان چگونگی تحول روانی را بهتر و بیشتر از قبل میشناسیم و لااقل برای آن بزهکارانی که هیچ نوع عامل اجتماعی مستقیم در به وجود آوردن بزهکاری آنان سهیم نیست و یا هیچ عامل دقیق ارثی و بدنی در کار نیست به کمک طرح چگونگی تحولات روانی میتوانیم راحتتر ریشه و منشاء بزهکاری آنان را بیابیم .
و در زمینه انگیزشی و اصولی که بر رفتار فرد آدمی حکمفرماست ، به موازات تحولی که متذکر شدیم سه اصل متدرجاً رفتار انسان را تحت نظارت خود درمیآورد : اصل اول که بیشتر مربوط به دو سال اول زندگی است اصل لذت است یعنی کودک به دنبال آنچه مطبوع است میرود و از نامطبوع میگریزد .
اگر آغاز آن با لذتطلبی شروع میشود و اصل لذت نیز هیچگاه کاملاً از بین نمیرود معذلک متدرجاً در برخورد با محیط و به وجود آمدن واقعنگری است که رفتار انسان بیشتر از « اصل واقعیت » تبعیت میکند و در یک مرحله عالیتر است که « اصل تجسس ارزشها » بر رفتار فرد حکمفرما میشود .
با توجه به مفهومی که متذکر شدیم (یعنی ناپیروی ، دیگر پیروی و فرد پیروی) و هماهنگی آنها با تحول انگیزشی که به شکل لذتطلبی ، واقعنگری ، و تجسس ارزشها آشکار میگردند ، باید توجه داشت که اگر تحول دستگاه روانی را به منزله یک سلسله فرآیندهایی است که در جهت تعادلجوئی پیش میروند ، اما نمیتوان این نکته را نادیده گرفت که مفهوم عدم تعادل یا سازش نایافتگی که بر اثر اختلال تحول بروز مینماید با مفهوم قطع سازش متفاوت است .
در جریان تحول ، فرآیندهای روانی ما در مقابل گذرگاههایی قرار میگیرند که امکان حالت قطع سازش برای آنها وجود دارد .
آدمی در هر مرحله از تحول روانی به علت عدم اعتدال محیط یا فقدان حالت فرهنگی تعادل یافته ، ممکن است دچار جنبههای سازش نایافتگی گردد یعنی از جهت تعادل و از محور بهنجار بنابر ضوابط کنونی دور شود.
البته بحث این نیست که همه افراد باید در این محور یکسان باشند ، بلکه باید به طور کلی بر اساس این محور رشد یابند .
با این ترتیب احتمال اینکه فرد در اجتماع سازش نایافته قلمداد شود یا در این چهارچوب بزهکار شناخته شود بسیار ناچیز است ، در صورتیکه اگر از این محور دور شود امکان عدم سازش با شرایط محیط زیاد خواهد بود.
2-عوامل اجتماعی عوامل اجتماعی ، عواملی هستند که از نظر جامعهشناسی مورد بررسی قرار می گیرند .
در مرحله اول بسیار ساده است که از زاویهمنفی وضع عامل اجتماعی را مشخص کنیم .
بر این اساس بزهکارانی که دچار هیچ نوع اختلال روانی یا بدنی نباشند ، بزهکاری آنان ناشی از عامل اجتماعی است .
یک ردیف اطلاعات و ملاکها و نتایج مطالعات به ما نشان میدهد که میزان عامل اجتماعی در ایجاد بزهکاری نه تنها کم نیست ، بلکه بیش از حد تصور قابل ملاحظه است منتها در اینها وقتی که از عامل اجتماعی صحبت میکنیم مقصود عامل اجتماعی مستقیم است نه عامل اجتماعی با واسطه : یعنی عامل اجتماعی که روی فرد اثر میگذارد و عامل روانی یا عوامل دیگری را به وجود میآورد .
آنچه که بررسیها نشان میدهند این است که معمولاً وقتی در جامعهای ثبات و پایداری اجتماعی وجود نداشته باشد مثلاً جامعه در حالت شورش یا انقلاب باشد و یا پارهای شرایط غیرعادی و سازشنایافتگی عمومی در جامع رواج داشته باشد طبعاً میزان بزهکاری رو به افزایش میگذارد و برعکس هر قدر جامعه به سوی پایداری سوق داده شود از میزان بزهکاری کاسته میشود .
این نکته نشاندهنده این مطلب است که شرایط اجتماعی در ایجاد بزهکاری مؤثرند.
در حقیقت مجموعه مطالعات اجتماعی نشان میدهد که بسیاری از بزهکاران در واقع آسیبدیدگان بهنجار یک جامعهنابهنجارند ، یعنی افرادی هستند که از نظر روانی ، طبیعی و بهنجارند ولی بدینعلت که جامعه وضع نابهنجار دارد دست به بزهکاری میزنند .
یکی از محققین معروف بنام « شاد » که چند جلسه از آثار خود را به طرح و بررسی مسائل بزهکاری در شیکاگو (طرح منطقه شیکاگو) اختصاص داده است معتقد است که باید مسائل را از زوایای مختلف مورد بررسی قرار داد .
مطلب مهم این است که وقتی ما از عامل اجتماعی صحبت میکنیم باید توجه داشته باشیم که در برابر عوامل اجتماعی ، اعم از فقر ، شورش انقلاب و تغییرات صنعتی، عملاً افرادی بیشتر مرتکب بزه میشوند که آستانه مقاومتشان در مقابل این مسائل کم باشد .
بسیاری از عوامل اجتماعی از راه یک عامل روانی فرد را به سوی بزهکاری میکشانند ، یعنی انگیزشهای در فرد ایجاد میکنند که وی به ناچار مرتکب اعمال ضداجتماعی میگردد و در شمار بزهکاران قلمداد میشود.
از جمله مطالب دیگری که باید در این چهارچوب دقیقاً مورد توجه قرار داد این است که ما از نظر روانی به فردی که هیچ نوع عامل روانی یا بدنی او را در جهت بزهکاری سوق نمیدهد ، بهنجار یا طبیعی میگوییم ، این فرد بهنجار با توجه به تمام مسائلی که در مورد محدودیتهای مفهوم بهنجار باید در نظر داشت ، معهذا همینقدر که در مقابل دادگاه قرار گیرد و برچسب بزهکاری بروی نهاده شود ، ضربهای روانی به او وارد میشود و اگر سازمانها درست کار نکنند و به این نکته توجه ننمایند بعید است که این نوع افراد بعدها به صورت سالم با اجتماع سازش یابند و دوباره به اجتماع برگردند .
نظایر آن را در اکثر کشورها بارها دیدهاند .
3-عوامل بدنی و سرشتی : ما تحت عنوان عوامل بدنی و سرشتی در سه زمینه به بحث میپردازیم : اول : پسیکوپاتیهای سرشتی.
دوم : نارساییهای عقلی .
سوم : بیماریها و نقیصههای عضوی .
پسیکوپات سرشتی : نظریه پسیکوپاتی سرشتی یا دست یافتن به عواملی که جنبه سرشتی یا وراثتی داشته باشند همچنان مطمع نظر است .
در این زمینه تحقیقات هرگز متوقف نشدهاند مثلاً در زمینه ریختشناسی ، روش « شلدون» را که بر اساس نرودرم ، آندودرم راکتودرم به ریختشناسی خاصی (نرومرفی ، آندومرفی ، اکتومرفی) رسیده است باید خاطرنشان ساخت.
شلدون 200 نفر از بزهکاران بستن را مورد بررسی قرار میدهد که بیشتر این بزهکاران از نوع آندومرفی هستند ، به عبارت دیگر اکثراً بزهکاران از کسانی هستند که قسمتهای مربوط به امعاء و احشاء در آنها بیشتر رشد کرده و یا لااقل جنبه آندومرفی در آنها قویتر و به عکس نرومرفی و اکتومرفی در آنها ضعیفتر است .
اما ریشه و منشاء بزهکاری هر چه باشد در هر حال تمایل در بکار بردن اصطلاح پسیکوپاتی سرشتی همواره دارای مفهوم مشخص و معینی نیست .
اکثراً بین دانشمندان تنها تا این حد اتفاقنظر هست که کسانی را میتوان پسیکوپات نامید که معمولاً « خود میان بین » باشند ، نتوانند از تجارب خود استفاده کنند ، از نظر زندگی احساسی و هیجانی ناپایدار و در برابر تحریکات کمتر حساس باشند .
ب : نارسائیهای عقلی : در این زمینه نیز با پیشرفت بررسیهای روانی تحولاتی به وقوع پیوسته است .
پارهای از محققان از جمله « پیرس » « گدارد» که یکی از متخصصان عقبماندگی ذهنی و بنیانگذار موسسات عقبماندگان در آمریکاست برت و « کلوئک » از کسانی هستند که معتقدند نارسائیهای عقلی سهم مهمی در بوجود آوردن بزهکاری دارند .
از بین این متخصصان برت با صراحت تمام در کتاب « نوجوان بزهکار » میگوید که « بر پایه درصدهایی که من بدست آوردهام نارسائیهای عقلی در بزهکاران ، پنج بار بیشتر از دانشآموزی مدارس است که تحت همان آزمایشها قرار گرفتهاند .» عقاید جدیدتر در واقع درست در مقابل عقاید قدیمتر قرار گرفتهاند و بر این اساس نمیتوان نارسائی عقلی را عامل مستقیم بزهکاری دانست .
حتی « هیلی » و « برانر» در بررسیهایی که بعمل آوردهاند به این نتیجه رسیدهاند که اگر رشد ذهنی بزهکاران بالاتر از افراد بهنجار نباشد لااقل کمتر از آنها نیست .
این مولفان نشان میدهند که توزیع هوش در بزهکاران مثل افراد بهنجار یا غیربزهکار است .
ج ـ بیماریها و نقیصههای عضوی : عجب اینجاست که در نظر گرفتن نقیصهها و بیماریهای عضوی برای دستگاههای قضایی در مورد مسائل مربوط به بزهکاری ، علیرغم مقاومت بسیاری از قضات ، سادهتر وآسانتر پذیرفته شده است .
اما این پذیرش در یک چهارچوب بسیار محدود است .
بررسی مجموع قوانین جزائی ممالک مختلف نشان میدهد که دستگاه قضائی پیشبینی میکند که آزمایشهائی از نظر بدنی و روانی در مورد کرولالها ، کوران و یا مصروعین بعمل آید .
اما در نظر گرفتن این معاینات گرچه صحیح و اصولی است ولی به هیچوجه حق مطلب را اداء نمیکند و به آن نیتی که جنبه پزشکی دارد پاسخ نمیدهد .
بخصوص که تعداد افرادی که بزهکار باشند و جزو این گروه نیز باشند کم است .
مثلاً در مجموعه قوانین سوئیس در نظر گرفته شده ، مجرمانیکه کرولال یا محروم از بینائی کامل و یا مبتلا به صرع باشند لازم است که قبل از صدور حکم قطعی مورد معاینه قرار گیرند .
در اینجا باید به مفهوم کمتری نیز توجه داشته باشیم .
کسانیکه از نقیصههای بدنی یا عضوی رنج میبرند غالباً دچار احساس کمتری یا عقده کمتری خواهند شد و به دنبال این آزردگی روانی است که ممکن است به اقدامات غیراجتماعی و یا غیراخلاقی دست بزنند .
از این زاویه نقیصههای عضو به طور غیرمستقیم و از طریق ایجاد مکانیزمهای روانی غیرعادی میتوانند موجبات بزهکاری را فراهم آورند.
4-اختلالات رشد شخصیت : در این قسمت به مجموعه عواملی که مبنای روانی دارند و ممکن است در شخصیت کودک و نوجوان تاثیر کنند و به قسمی سازش اجتماعی آنها را مختل و مشوش سازند و شاید آنان را در جهت بزهکاری سوق دهند ، اشاره میشود.
مدتهاست که درباره امکان تاثیر این عوامل بحث به میان آمده است و تقریباً از زمان نخستین آثار فروید که همزمان با آثار « ژانه » در فرانسه است ، تعبیر روانی « سازش یافتگی اجتماعی » ترقی و پیشرفت قابل ملاحظهای کرده است .
به همین ملاحظه است که پارهای از فصول روانشناسی « آدلر» که شاید کمی در طول زمان دستخوش فراموشی شده است سهم مهم و پرارزشی در تبیین رفتار غیراجتماعی دوران نوجوانی دارد .
اما کاربرد عملی تعالیم روانشناسی عمقی را در زمینه تشخیص و درمان کودکان و نوجوانان بزهکار قبل از همه مدیون « آیش هورن » هستیم .
این مربی و متخصص پسیکانالیز یکی از دانشمندانی است که راه را برای قبول مفاهیم جدید در درمان بزهکاران نوجوان گشوده است .
از آن پس آثار مهم و پرارزشی در این زمینه بوجود آمده که بین آنها باید به اثر مهم « کتفریدلندر» اشاره کرد .
مادر این قسمت از بحث « در تعالیم « آیش هورن » و همگامان وی استفاده میکنیم و به این ترتیب از عیوب کیفی تشکیل « فرامن » و تاخیرهای جزئی رشد و مسائل مربوط به پسیکونوروزها و پسیکوزها سخن خواهیم گفت.
الف-عیوب کیفی فرامن : اگر در زمانیکه شخصیت فرد تحول مییابد و در مرحله تشکیل « فرامن » خویش است دستورهای اخلاقی سازنده این پایگاه از یک مصدر اخلاقی غیراجتماعی و یا بزهکارانه ساطع گردند ، با آنکه فرامن کودک طبق قواعد تشکیل شخصیت خود شکل میگیرد ، معذلک محتوای آن به قسمی خواهد بود که وی را در جهت رفتار غیراجتماعی قرار خواهد داد ، به عبارت دیگر بنیاد شخصیت کودک دارای شکلی کاملاً طبیعی خواهد بود و طبق قوانین معمولی روانشناسی طرحریزی خواهد شد ، اما مصالحی که کودک برای ساختن فرامن خویش به کار میبرد از شخصیتهای غیراجتماعی کسب گردیده است و عملاً وی به نوبه خود و برحسب کیفیات به سوی بزهکاری گرایش خواهد یافت .