معماری بومی در گذر زمان: معماری فقط نوعی فعالیت، رویداد یا مجموعه یی از دست سازها نیست.
حتی هنر صرف هم نیست.
معماری برای تمامی امور انسانی بنیادی و اساسی ست و از همان آغاز تمدن ایجاد شده است؛ چرا که بدون آن امکان به وجود آمدن تمدن یا فرهنگی وجود نمی داشت، معماری، اجتناب ناپذیر، جهانی، بی پایان و مستمر است.
معماری همچنین [نیازی] ابتدایی است.
دامنه ی معماری از بدوی ترین شکل سکونت در غارها تا پیچیده ترین نوع ساختمان ها را دربر می گیرد.
با این همه، در هر مقیاس و پیچیدگی که باشد، منظور و معنای اصلی آن « پناهگاه» است.
(سرشت معماری) اولین برخورد انسان با طبیعت را ،برای مأوی گرفتن ،می توان انتخاب آگاهانه یا نیمه آگاهانه ای دانست که درگوشه و کنارهای مطبوع طبیعت برای رفع نیازهای روزمره ،گزینش محلی امن برای خوابیدن ،توالد،پناه گرفتن ومحلی برای ارتزاق انجام گرفته است،بدیهی است که وجود آب باید انگیزه اصلی انتخاب محل ارتزاق بوده باشد وبه طریق اولی محل استراحت را نیز در حول وحوش منابع آب آشامیدنی باید جستجو کرد.
رابطه بین دواصل پناهگاه ومنابع غذایی را ضمن داشتن عوامل جوی ، روزوشب ، فصول سال ،سرماوگرما،میزان رطوبت ونزولات آسمانی می توان محوراصلی تحرکات انسان واقدامات بعدی اودر نظرگرفت.(53) بنابراین، آغاز معماری را می توان از زمان تامین پناهگاه به حساب آورد.
پناهگاه نه برای عده یی معدود، که برای همه.
و ابتدایی ترین شکل آن خانه های اولیه است؛ اقامتگاه هایی برای انسان معمولی، یعنی برای همه و در همه جای دنیا.
ایجاد این پناهگاه های اولیه، تنها دو راه وجود داشته است: یا آن که اسکلت، یا چهارچوبی ساخته می شده و روی آن را با پوست می پوشانده اند، یا آن که با قرار دادن قطعه های خاک یا تکه های سنگ بر روی هم دیوار می ساخته اند.
سازه ی اسکلت و پوست در بسیاری از مناطق دنیا رواج یافت.
زیرا این سازه به وضوح ایده یی معقول می نمود.
بهترین نمونه ی شناخته شده ی این نوع سازه، خانه های مخروطی شکل سرخپوستان شمال آمریکاست.
خانه هایی مخروطی شکل که تیرک های آن به هم تکیه دارد و در انتها، در حالی که قسمت هایی از آن [ تیرک] بیرون زده، به هم بسته شده است.دور تا دور این اسکلت یا پوست جانوران پوشانده شده است.
این ساختار ساده، هنگامی که مهاجران اروپایی در شمال آمریکا با سرخپوستان بومی روبرو شدند، بسیار معروف شد.
اما این، تنها نوع نمونه ی موجود نبود.
چادرهای پوستی اسکاندیناوی ها، خانه های ساخته شده از چوب، رس، نی، و یا چوب و کاغذ ژاپنی ها، سازه های دیگری بودند.
[البته] گسترش سازه های اخیر به اندازه ی نوع ابتدایی اول [ یعنی همان خانه های سرخپوستی] نبود؛ اما این سازه، پیش درآمد سازه های اسکلت بندی شده ی شیشه و آهن قرن نوزدهم و سازه های فولاد و شیشه ی امروزی بود.
همچنان که اکنون نیز این ها منادی سازه هایی فضایی با استفاده از مصالح مصنوعی اند.
نوع ابتدایی دیگر از پناهگاه ها بسیار متداول تر بود.
تقریباً در همه جای دنیا، مردم [ خانه هایشان را ] با جفت و جور کردن تکه های جامد- گل یا رس خشک، آجر یا سنگ- ساخته اند.
سازه های اولیه تنها با قرار دادن یک تکه روی تکه ی دیگر ایجاد می گردید.
این مسائل در مناطق مختلف دنیا، راه حل های مختلفی داشت: شکل دادن گوشه ها، ایجاد روزنه هایی برای ورود و خروج افراد، و یا برای ورود نور و خروج دود.
مشکل آخر چگونگی اتمام سقف خانه بود.
سقف شیبدار باشد یا صاف؟
مصالح تقریبا ً هر چیزی میتوانست باشد: گاهی آجر ساخته شده از گل رس همراه با کاه و کلش برای چسبنده تر و بادوام تر کردن آن، آجرهای کوره پز و یا حتا یخ، مانند خانه های اسکیموها در مناطق قطبی.
اما از این مصالح، انطباق پذیرتر، دائمی تر و پاسخ دهنده تر از همه، سنگ بود.
از سنگ تقریباً در همه جای دنیا برای ساخت معماری از هر نوعش بهره برداری می شده است.[ماده یی] متواضع و بزرگ.
در اینجا باید به خانه های اولیه نگاهی بیندازیم.[ در این خانه ها] اهمیت اساسی، شیوه ی در کنار هم قرار گرفتن فضاهای مورد نیاز برای زندگی بود.
به مجردی که انسان دیدش نسبت به خانه- به صورت واحدی مجزا- گسترده تر شد، دو راه برای در کنار هم قرار گرفتن اتاق ها پیش رو داشت.
اولین راه، خانه یی چند بخشی بود.
یعنی خانه یی متشکل از چند واحد جدا، هر یک دارای یک سقف مجزا، که این مجموعه یا به هم چسبیده بود یا از هم جدا.
«ترولو» در « آلبروبلو» ( Alberobello) جنوب ایتالیا بهترین نمونه ی زنده از این نوع است.
این اتاق های تاق قوسی سنگی، ممکن است به صورت دوتایی، سه تایی یا چهارتایی وجود داشته باشد که سرانجام مجموعه یی دقیق و تماشایی را به دست می دهد.
سیستم تجمع چادرهای عرب های بادیه نشین نیز مشابه همین حالت است.
این حالت بویژه در « اسکارا برا» ( Skara Brae) در « ارکنی» ( Orkney) تماشایی ست.
در سال 1850 طوفان بسیار شدیدی، اثر طوفان دیگری را در سه هزار سال پیش خنثی کرد و دهکده یی مربوط به عصر حجر، با خانه های سنگی که توسط دالان هایی به همه ارتباط داشت، سر از خاک برآورد.
پیشکردگی دیوار این خانه ها به طرف داخل بود؛ طوری که در انتها روزنه ی خروج دود را تشکیل می داده است.
این روزنه ها احتمالاً با خار و خاشاک پوشانده می شده است.
این خانه ها دارای اجاق های سنگی، تخت خواب های سنگی و حتا اشکاف سنگی بود.
دومین راه، یا انتخاب، آن بود که مردم می توانستند یک خانه ی جمع و جور بسازند و تمام اتاق های زیر یک سقف باشد.
این معماری بنیادی همان چیزی بود که در قرن نوزدهم، [به عنوان] معماری محلی ( Vernacular architecture) گروه بندی شد.
از سوی دیگرباید این واقعیت اساسی را در نظرگرفت که دلبستگی وبذل توجه نسبت به هنربومی و به طورکلی زندگی روستایی تازگی ندارد.درحقیقت این نوع دلبستگی هرچند به تغییرفرهنگی واحساساتی آن ،اززمانهای بسیار قدیم نسبت به زندگی روستایی همواره وجود داشته است.
یادآوری این نکته خالی ازفایده نیست که زندگی کشاورزی در رم باستان ،اگرنه برای همگان حداقل برای پاره ای ازفضلا دارای جاذبه خاصی بوده و به عنوان نمونه می توان از سیسرون نقل قول کردکه میگوید:"هیچ چیزبهتر از کشاورزی نیست."یا "هیچ چیز به اندازه کشاورزی شایسته انسان آزاد نیست." این دلبستگی به زندگی روستایی که از رم باستان آغاز شده پیوسته در همه ادوار بازگشت فرهنگی به چشم می خورد ودارای منظور خاصی است.از دوران رنسانس و انسان گرایی گفتگو می کنیم که در آن اشارات دقیقی به این بازگشت به سادگی ،به دامن دشت و صحرا به عنوان مکان مناسبی برای اندیشدن یافت می شود.
(28) پدیده ویلاهای دوره رنسانس (که تا قرن ها ی هفدهم و هجدهم ادامه دارد)خط سرخ مشترکی را تشکیل می دهند که می تواند در پهندشت روستاها مکان زندگی انسان آزاده را یعنی انسانی را که به گفته سیسرون ،مانند انسانهای شهری ،تنها در غم و دلشوره های صرفأ مادی و تنازع بقا نیست جستجو کند و آن را بیابد.(30) دلبستگی و گرایش به سوی معماری بومی درفاصله بین قرنهای هجده و نوزده ،همزمان با دگرگونی های اساسی در جهان کارواقتصاد ،به شیوه خاصی تظاهر می کند.این بزنگاه انقلابات اجتماعی-اقتصادی در نظام جوامع وپیامدهای فرهنگی متعاقب آن را، مامعمولأ با تولد تکنولوژی وهنر یکی می دانیم.(30) سنتهای بومی به طور گسترده ای تغییر می یابنداین سنتها گاهی اوقات قبیله ای- محلی هستند ودر برخی اوقات منطقه ای و گاهی متمرکز بر روی منابع یا مذاهب؛ سنتها قادرند از مرز کشورها عبور کرده مانند زبان گسترده شوند و فقط در لهجه تفاوت یابند.
درقرن 19 تفاوتی میان معماری رسمی، طراحی شده توسط معمار،و معماری بومی و میان این دو و آنچه ما معماری مردمی می نامیم،ایجاد شدودر اواخر قرن 19 رشد سریع حومه شهرها، سبب خلق نظریات متعددی شده و چهره شهرها را بسیار متفاوت ساخت، معماری مردمی در چنین جوی و با جانب داری مردم عادی ،تجار و بازاریان،و...
وسایل ارتباط جمعی، رشد نمود و گسترش یافت.
بیشتر نویسندگان ، مخصوصاً در آمریکا، قرن بیستم را قرن بومی گرایی می خوانند ؛ این مسأله دنیای حال نیست که میان معماری مردمی و معماری بومی پل بزنند.
بعد از جنگ جهانی دوم، در کشورهای در حال توسعه رشد زیادی در شهرها و حومه آنها به و جودآمدو تسهیلات در اطراف شهر بهینه شد اما هنوز مالکیت خصوصی و خانه های شخصی در اکثریت بودند، آنها به عنوان بناهای احداث شده توسط خود مالکان، رویکردی تازه در محیط شهری ایجادکردند، رویکردی به عنوان نوبومی ها، آنها از تمامی فرمها و اصول معماری بومی بهره می بردند.
این مسأله دنیای حال نیست که میان معماری مردمی و معماری بومی پل بزنند.
در اواخر قرن 20 میلادی، هنوز درصد زیادی از مردم، در ساختمانهای بومی زندگی و کار می کردند.
بدین ترتیب 800 میلیون سکنه در پهنه وسیعی گرد آمده می زیستند که زیاد قابل تفکیک نبود، پهنه ای با خانه هایی در غالبی ازسرپناهایی ساده تا برج های رفیع.
از این عده کثیر بناها، آنها که اغلب سالم مانده و به قرن بعد راه یافته اندبناهای روستایی هستند.
که گروه های متفاوت اقتصادی ، حرفه های قابل توجه ایی همچون چوپانی، کشاورزی را با تولید و عرضه همراه نمودند.آنجایی که ساخته های صنعتی و نو ، به جهان راه می یابند شایداین تصور به وجود آید که جایی برای ساخته های سنتی و محلی باقی نماند، امابه کمک تکنولوژی می توانیم از نیروی باد و آب و حیوانات بهره بگیریم.
درحالی که قسمت اعظم طرح های شهری و ساختمانهای شهری، معمار ساز هستند و زمانی که پیمانکاران، معماری عامه پسندمی سازند،هنوز تعداد مشخصی سازنده بناهای بومی وجوددارد بهر حال برخی از مشخصه های موجود برای معماران بومی و برخی دیگر برای سایرین قابل تفسیرند.
.
(1) neo- vernacular 2-2 معماری بومی در گستره جهان 3-2 معماری بومی در زمانه اکنون معماری بومی با آنکه در دوران های پیشین نمایانگر گزینش مقیاس مناسب و شایسته برای زندگی انسانها بوده است، در دهه سالهای اخیر، آرام آرام اساس شکل پذیری خود را بدست فراموشی سپرده است.
در گذشته ایجاد محیطی پیوسته و هماهنگ با مظاهر طبیعت متناسب با روابط اجتماعی و فرهنگی جاری میان مردم، نسبتاً آسان بود و انسانها برای تماس های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خود بازار هایی پر جوش و خروش و فضاهای عمومی فراگیر و جوابگوی احتیاجات زندگی را پیش بینی می کردند.
اما اکنون برون و درون شاهراههای بزرگ شهری و آسمان خراشهایی جمله نامانوس با محیط، انسانهایی تنها و بیگانه با یکدیگر را در حرکت می بینیم که به نظر می رسد، هیچ چیز، غیراز نیاز به برآوردن احتیاجات مکانیکی اولیه زندگی خویش و ایجاد و ارتباطات خشک با انسانهای دیگر در سر نمی پرورانند.
(1) وضعیت فرهنگ بومی ساکنان هر سرزمین را می توان نتیجه انتخاب روش مردم بومی ،در همزیستی باامکانات طبیعی دانست که بر حسب پیشرفتهای تجربی علمی ساکنان آن ،امروزه شاهد انواع فرهنگ های بومی در نقاط مختلف جهان باشیم.
هرچندکه مقیاس تحرکات وابعادکالبدی انسان امروزی با کالبد تاریخی اش تفاوتی ندارد وکالبد معماری سنتی به طور اعم و کالبد معماری بومی به طور اخص در خود پیامهای آشنایی از مواجهه انسان با طبیعت حفظ کرده اند ،لکن با توجه به تجهیزات امروزی ومقیاس تحرکات ناشی از آن برذهنیت ،انسان تدریجا از رویارویی مستمر با طبیعت فاصله گرفته و به جای طبیعت با مصنوعات خود مانوس وروبرو می شود .بدیهی است که در حال حاضر مفاهیم فرهنگ سنتی ضمن آشنا بودن تغییر یافته وتدریجا نا مفهوم می نمایاند.
(54) امروز امکانات تکنولوژیک مدرن و بازتاب های زندگی صنعتی شده درتغییر شکل روند تولید فضای معماری گذشته تاثیرات قابل توجهی داشته اندودو دورانی را چنان گسسته از یکدیگر به وجود آورده اند که پیوند با آنها بسیار مشکل به نظر می رسد.
(55) اگر قبول کنیم که معماری وشهرسازی سنتی پدیده ای است با ریشه هایی در پهنه تجربه ها وسلیقه ها ودانش های آدمیان ،که تنها درژرفای اندیشه های دور ونزدیک انسان قابل شناخت است؛یا اگرقبول کنیم که معماری سنتی دیروز تنها برای دیروز ساخته نشده بلکه موجودیتی است زاده لحظه ای از تاریخ انسانها که سردر گذشته ها ودست درآینده دارد،این سؤال را می توانیم طرح کنیم :چه چیزهایی از مجموعه ای که از دیروز بر جا مانده می تواند به امروز ما تعلق داشته باشد ،وچه چیزهای دیگری می تواند برای فردایمان ماندنی باشد؟
روشن است که برای تمیز وگزینش چیزهایی که گفتیم نمی توان بی معیار عمل کرد .وهمچنین روشن است که با اندیشه ها وسلیقه ها ونیازهایی زاده شرایط زمان تولد بنا نمی توان به سنجش وارزیابی پدیده هایی رفت که دیروز ،به قصد مختوم و خاموش شدن امروز ،ساخته شده اند.
93 شناخت معماری بومی می تواند به منزله شناخت جامعه باشد، جامعه ای که همچنان از آغاز شکل گیری، برای بقا، با طبیعت در تنازع است – شهر کویری در نبردی سخت و مداوم با خورشید، وجودش را در سایه گذرهای سرپوشیده و باریک به هنگام تابستان از گرما محفوظ می دارد، گذرهایی که به دو از هرگونه هیاهو، با آرامش موقر، شهر و شهروندان را در مبارزه با گرمای آفتاب و شن های روان بیابان و بادهای آسیب رسان محفوظ نموده اند، که در زمستان نیز، پناهگاهی در مقابل سرمای زمستانی اند.
(3) (1)ترجمه از کتاب Architecture without Architect برنارد روروفسکی (3) دادخواه-مهیار- گذری رو گسترده معماری بومی صفحه 99 معماری بومی ومعماران مدرن «تصور عامه غلطی که از تمامیت و جهان شمولی در اذهان و جود دارد مرا به طبقه بندی مقولات ذهنی خود از تاریخ و پیشرفت ،بدور از بافت و زمینه متداول ،رهنمون می سازد» اینها جملات معمار بزرگ ایتالیایی رنزو پیانوست که ساختمان مرکز ژرژ پمپیدو ،ساختمانی برگرفته از استعاره های فراوان وبه سبک" های تک "در پاریس از کارهای بزرگ او می باشد.رنزو پیانو برای طراحی ساختمان مرکز فرهنگی نوما....
در جنوب.....
انتخاب گردید .
ماموریتی که ملهم از تمایلات فرهنگی متفاوتی بود.
می توان چنین گفت که رنزو پیانو اولین معمار مدرنی نبود که به این نکته پی برد که چکونه می توان بصورت غیر مستقیم ، مفاهیم معماری سنتی و بومی را با ایده ها و کارهای خود پیوند دهد.
سایر معماران نیز با برداشت های متفاوتی با مقوله معماری بومی همساز گردیده اند.
ادراکات معماران مختلف از ساختمان های سنتی گذشته ، محدوده ای را شامل برداشت های زیبایی شناسانه ،و تماشایی تا درک اندک از محاسن "ابتدایی بودن" در برمی گیرد.
آدولف لوس ، یکی از بنیانگذاران و اولین تئوریسین های تحرکات جدید در معماری ؛در سال1910 توجه خوانندگان خود را به دریاچه ای کوهستانی واقع درکو ههای آلپ دعوت می کند ، جایی که کوههای و ابرها همانند خانه ها، مزارع، عبادتگاهها در فضا انعکاس می یابند او در این باره می نویسد" به نظر نمی رسد که این چیزها ساخته و پرداخته دست بشری باشند ، بلکه بیشتر مخلوقات کارگاه پروردگار می باشند." در تصویر استعاری و شاعرانه ای که او ارائه می دهد ، هدف ساکنان روستا ساخت مسکن و سرپناه برای خانواده و نگهداری احشام می باشد و این چیزی است که سازندگانشان در آنها به موفقیت رسیده اند درست همانگونه که همسایگانشان و اجدادشان انجام داده اند.
اینگونه توصیف و شناخت معماری بومی الهام بخش سایر معماران نیز گشته است ، اگرچه اینطور به نظر می رسد که اظهار نظر فرانک لوید رایت در همان سال و در باب معماری بومی مستقلا انجام گرفته است.
فرانک لوید رایت اینگونه گفته است"ساختمانهای محلی(بومی) در پاسخ به نیازهای عینی و در رابطه با محیط توسط انسانهایی که چیزی بیشتر از سازگار کردن آنها با احساسات محلی و مادری خود نمی دانند شکل گرفته اند." اظهارات او همانند نظرات آدلف لوس بیانگر این است که بینش و شهود ذاتی بیشتر از آگاهی و اطلاعات راهنمای سازندگان اینگونه بناها می باشد .
رایت بر این باوربود که مطالعه در باب اینگونه ساختمانهای سنتی و محلی ارزش بیشتری دارند نسبت به تمامی تلاشهای آکادمیک در این زمینه در سراسر اروپا.
اندکی بعد رایت اولین سفر خود را به ژاپن آغاز کرد که آغازگر مسیری شد که سالها بعد توسط برنو تات و سرانجام بوسیله والتر گروپیوس ادامه داده شد.
چرلز ادوارد ژانره که اورا به نام لوکوربوزیه می شناسیم ،سالهای بعد سفر خود را به مشرق زمین آغاز کرد.او مجذوب و شیفته ....
و تحت تاثیر خانه های چوبی وبزرگ ترکیه به نام (……..)قرار گرفت او همچنین مجذوب تزئینات بکار رفته شده بر روی دیوار های سفید ساختمانهای روستایی در سفر خودبه مناطق سیبری،رومانی و یونان گردید.دیوارهای ابتدایی و سفید شده خانه های روستایی تاثیری عمیق و طولانی مدت بر کارهای اووکارهای پیروان او در سالهای بعد بر جای گذاشتند به طوریکه بسیاری از معماران دنباله رواو به دیدار روستاهای سفید مدیترانه ای شتافتند.
این نقل قولهای اندک از معمارانی چون ادولف لوس، رایت و لوکوربوزیه ،که از میان بیشمار تفکرات معماران آغازگرعصر مدرنیسم بیان گردیدند، در سالهایی رخ داد که قبول وجود سنتهای ساختمان سازی -که دین اندکی به پیشرفت طرح های حرفه ای معماری زمانه داشتند- ، بحثی نامتعارف در میان این دسته از معماران نبود.این مطلب به عنوان زمینه و موضوعی در نظرها و بیانیه های معماران تا سالهای اخیر ادامه یافته است ، اگرچه بعضی از جنبه های آن تغییر یافته اند یا در طول سالها پیچیده تر گشته اند.
در این سالها معماران بدنبال نمونه های جدیدی که ایده ها و جهت هایی تازه به کارهای آنها در قرن بیستم بدهد بودند از مباحث بحث انگیزی چون ، اصل " عینیت مصالح" -که در آن فلزات(آهن) و بتن و صفحات شیشه ای بصورت اکسپوز بکار گرفته میشدند -گرفته تا اصول بدیهی چون" تبیعیت فرم از عملکرد" .
به نظر می رسید که معماری بومی تا حدودی این مسئله را برطرف نماید.
عبارت " ما چه چیزی را می توانیم از معماری بومی بیاموزیم " یا عباراتی نظیرآن بیانگر تواضع و احترام معماران این دوره نسبت به معماری بومی پیش از خود میباشد.
ولی متاسفانه در این مورد درسها و نکته هایی توسط دانشگاهها ویا نشریات بندرت به معماران منتقل میگردد.
در این سالها برشمردن و کلاسه بندی کردن ویژگیها و خصوصیات معماری بومی به منظور منطقی کردن شناخت و مطالعه سنتهای آن مرسوم و متداول گردید، سیبل موهلی نگی(........) معتقدبودکه تمام طبقه بندیهای که در مورد معماری بومی و ناشناخته بکار گرفته می شود باید به صورتی ناکافی و سلیقه ای باقی بماند.
او مطالعات خود را در سال 1957 در زمینه ارزیابی و ستایش " استعداد ذاتی" سازندگان آمریکایی و دیگر ملیت ها بر پایه معیارهای بنیادینی چون : تجلی سایت و آب وهوا، بیان فرم و عملکرد ، تجلی مصالح و مهارت ها نهاد .
چیزی که او امیدوار بود حداقل بخشی از پرسش زمانی، چرایی و چگونگی معماری ناشناخته را پاسخ دهد .
با توجه به جایگاه تاریخ معماری آن زمان ، مباحث فرهنگی در طبقه بندیهای اوکمترمورد مطالعه قرارگرفت.
معماران بسیاری معتقدبودند که باکیفیات ودرجات مختلفی تحت تاثیر سنتهای معماری بومی قرار گرفته اند ، ولی ماهیت این تاثیرات ؛در اقتصاد و یکی از جنبه های فرم و طرح، وضوح و سادگی ، و استفاده بدون تزئینات مصالح ،بود.
دگرگونی عمده در نگرشها دراین باره، توسط معماری مصری به نام حسن فتحی رخ داد .
گرچه او از طبقه ای ممتاز بود و هیچ تجربه ابتدایی از معماری بومی مصر نداشت ولی تحت تاثیر سنتهای معماری روستایی نوبین ها و بویژه طاقهای خشتی این منطقه که بدون هیچ گونه داربستی بنا میگردیدند قرار گرفت.
او در سال 1946 برای بنای روستای گورنای جدید انتخاب گردید .
در این طرح اوسیستم ساخت ویژه خود را که برگرفته ازمعماری سنتی و بومی نوبین هابود، برای بنای ساختمانها بکار گرفت و امیدوار بود که دیگر سازندگان نیز از ایده ها و روشهای او پیروی کنند.
سرانجام این پروژه بدلایل پیش بینی نشده اقتصادی و اجتماعی متوقف گردید.
در سالهای بعد فتحی با مطالعه در مورد معماری همسایگان عرب خود به این نکته پی برد که معماری بومی آن مناطق فقط صرفا پاسخگویی به شرایط آب و هوایی نیست بلکه پاسخگویی به ترکیبی از جنبه های زیبایی ، عملکرد فیزیکی و اجتماعی می باشند.او معتقد است که نتیجه واکنشهای انسان ومحیط ، فرهنگ را بوجود می آورند و در نهایت منجر به توسعه و ایجاد فرهنگ های متعدد توسط افراد گوناگون در محیطهای متفاوت می گردد.
و معماری بومی یکی از بروزهای ملموس وعینی به این عکس العملها میباشد.
متاسفانه حسن فتحی بیانیه خود را در مورد روستای گورنا به مدت 20 سال منتشر نکرد.
در طول این ایام نمایشگاه " معماری بدون معمار" ...............در سال 1964 در موزه هنرهای معاصر نیویورک برپا گردید و بسیار مورد توجه قرار گرفت.
کاتالوگ و بیانیه این نمایشگاه توسط برپا کننده آن برنارد رودوفسکی بدون شک توجهات زیادی را به سوی معماری ناشناخته " معماران بی سواد(بدون تحصیلات).....
معطوف کرد.
چیزی که تا آن زمان کمتر کسی بدان توجه داشت تا جایی که حتی اسمی برای آن وجود نداشت.
" برای داشتن یک اسم عام می توانیم آن را معماری بومی، ناشناخته، محلی....
بنامیم." یکی از عباراتی که رودوفسکی در این رابطه بکار برد معماری بومی بود که قدیمی ترین عبارت بکارگرفته شده در این رابطه می باشد.
و در میانه قرن 19 میلادی توسط گیلاس گیلبرت اسکات ........
در نوشته های او در رابطه با معماری گوتیک بکار گرفته شده بود.
غالبا مصداقات معنایی درشباهتهای زبانی میان معماران و نویسندگان(ادبیات) بکار برده میشود، که زبان قراردادی افراد طبقه ممتاز و تحصیل کرده را با "زبان معماری" مقایسه میکند و یا به عبارت دیگرزبان "مردمان عادی" را در زندگی را با " معماری بومی" در معماری مقایسه میکند و توسط افرادی نظیر جو لویی سرت، ریچارد نویترا، جیو پونتی، و کنزو تانگه حمایت و پشتیبانی شد همچنین بطور وسیعی توسط مجموعه های موزه ای ، و نمایشگاههای عکس به همگان نشان داده شد.
یک دیدگاه زیبایی شناسانه و ایده ال در این باره این است که: "معماری بومی وارد چرخه و گردش مد و زمانه نمی گردد و تقریبا همیشه بدون تغییر است و در حقیقت اصلاح ناپذیر، زیرا که اینگونه معماری هدف اولیه خود را بر پایه کمال قرار نهاده است".
به تدریج،هویت های فرهنگی و نیازهای اجتماعی این "سازندگان-استفاده کننده " "( builder-occupiers ("، تشخیص داده شده و در خلال سالهای دهه 1970 ، شمار رو به افزایشی از نشریات و انتشارات اهمیت و توجه بیشتری را بر روی اینگونه مسائل قرار دادند.
بعدها این نوشته ها توسط انسان شناسان و جغرافیدانانی که به اهمیت این محیط های ساخته شده در مطالعات خود پی برده بودند ، تشریح گردیدند.
از میان آنها می توان به معمار هلندی« آلدو ون ایک» اشاره کرد او معتقد بود در میان مردمان قبیله داگون در مالی( (Dogon people of maliتمامی مصالح و وسائل که برای زندگی روزانه بکار گرفته میشوند از کوچک گرفته تا بزرگ همگی معانی خارجی ویژه ای را دربر می گیرند و در طول دوره های گوناگون به تمامیت در زمینه خلق و ابداع می رسند.
چیزی که او آن را در عبارت" سبد- خانه- روستا- جهان "............خلاصه کرد.این شباهت هیجان انگیز با "چهارچوب ذهن" که درغرب در مقابل ماهیت اکولوژی غیر قابل نفوذ بود در تضاد بود.
سایر معماران در نظرات و مشاهدات خود درباره سنت های بومی، بر برتری و ماهیت زیبایی شناسانه سادگی و هارمونی و برنحوه پاسخگویی سازندگان آنها به محیطها و اقلیم های گوناگون تاکید داشتند و معتقدند که فهم و شعور کامل در بکارگیری و استفاده از مصالح و منابع محلی، استفاده ازتکنیک های بومی و حرفه نیروی انسانی و همچنین در عملکردهای فرم ها،وفضاهای سنتی ساختمان سازی در این بناها بکار گرفته شده است .الوار سیزادر سال 1989 در بزرگداشت ونکوداشت صنعتگران و هنرمندان ساکن در شمال پرتقال میگوید:"من هنوز لذت کاربا صنعتگران،نجاران،پیشه وران،و بنایان پرتقال را به یاد دارم"او بدلیل داشتن ارتباط مستقیم با مردم و سازندگان این بناهای سنتی خود را دارای برتری و امتیاز ویژه ای میدانست و نسبت به مشکلات منطقه ای آگاهی کامل داشت و شرایط و همچنین با کار کردن با معماران سنتی برخصوصیات متفاوت جغرافیایی ،اقلیمی،و فرهنگی که ناشی از مناطق جغرافیایی گوناگون می باشد پی برده بود.
در خلال سالهای عدم قطعیت که بدنبال کاهش اعتماد به نفس در مدرنیسم بوجود آمده بود، معمارو تئوریسین ،رابرت استرن ........."پیوستگی پست مدرن" را که شامل شرح حالی بر معماری بومی بود را مورد بررسی قرار داد او در این رابطه بیان می کند:"معماری که از خاک محلی ساخته می شود و ذائقه محلی را نیز بر طرف می سازد، این معماری راه حلهای آسانی را برای مسائل ارائه می دهد.
معماری بومی اصیل به زیباترین سخن ،معماری ای جاودانه و ابدیست واین معماری توسعه و رشد نمی یابد ، یک معماری محلی و ساده است که در آن توافق عمومی در مورد فرم وجود دارد .
معماری بومی بازتاب تمایل به آرمان گرایی است .این معماری به سمت یک گونه ایده ال حرکت می کند ." نظرات وتعبیرات استرن قالب سادگی و شهودی ساختمان را جاودانه می سازد و همچنین فقدان مطالعه معماری بومی را که خود عمری را پشت سر نهاده است.
«دمتری پرفیروس»( ( Demetri Porphyrios در این زمینه عملکرد گراتر می اندیشید او می گوید:" ایده معماری بومی هیچ رابطه ای با سبک ویا تغییرات ندارد.
و بیشتر اشاره ای به عادات و خلقیات جهانی در رابطه با ساخت و تامین سر پناه ، تحت شرایطی چون کمبود مصالح و سایر روشهاوتکنیک های اجرایی ساخت ؛ می باشد." او معتقد بود معنای اساسی معماری بومی به ساخت و ساز صریح و ابتدایی و بدوی سرپناه آدمی مرتبط می باشد، فعالیتی که خرد،کارآمدی، اقتصاد ،دوام و لذت و رضایت را به معرض نمایش می گذارد.با توجه به این نظرات به نظر می رسد که فرهنگ در تعاریف او هیچ جایگاهی ندارد.
با این وجود، شمار رو به افزایشی از معماران در سرزمین هایی که در آنها معماری بومی هنوز جریان داشت ؛از خصوصیات و چگونگی سنتهای ملی خود آگاهی داشتند.
از میان آنها می توان به معمار معروف هندی چارلز کورا( (Charles Correaاشاره کرد .شخصی که کارهای او در برگیرنده خانه سازی با هزینه های کم و متعادل بود .چنانچه ما به امروزه به نگرانیهای انسان شناسان و محیط زیست گرایان نظیر توازن در اکو سیستم ها، بازیافت تولیدات، مشارکت مردمی، شیوه زندگی مناسب و بهینه، تکنولوژی های بومی،و ....امروزه در می یابیم که مردم آسیا با این مسائل که در نظر گرفته بود روبرو هستند .
در آسیا هیچ کمبودی از منظر جایگاه مسکن به جز در مکانیابی های شهری نمیتوان یافت؛ چیزی که در نظر او مسئولیت شهرسازان و معماران آسیایی ست که آن را تولید کنند .
از نظر کورا ازآنجائیکه معماری باستانی- به ویژه معماری محلی و بومی- همیشه حس مشترکی را بوجود می آورد، چیزهای زیادی برای آموختن به انسان در اینگونه معماری وجود دارد .
از آنجائیکه هنوز نظام روشن و ویژه ای برای مطالعه معماری بومی و سکونت گاههای سنتی وجود ندارد چنانچه چنین نظامی پدیدار گردد ،احتمالا ترکیبی از بسیاری از عناصر معماری و انسان شناسی خواهد بود بهمراه جنبه هایی از تاریخ و جغرافیا.
4-2 معماری بومی در سرزمین ایران در ساختن بناها و شهرهای ایران –که می توانند به عنوان یکی از نمونه های بارز معماری سنتی سرزمینهای مسکونی جهان به شمار آیند –دو خواسته متضاد ،تعیین کننده چونی ها به شمار می آیند :نخست بهره وری از طبیعت و آنگاه احترام به آن .خواسته اول ،زاییده طبع انسان است .خواسته دوم زاییده فرهنگ او؛خواسته اول به پدیده ها و به امکانات و به اندازه ها و به رابطه های میان پدیده ها در طول گردش چهار فصل و در طول بیست و چهار ساعت می نگرد .خواسته دوم تا آنجا بازدارنده تهاجم به طبیعت است که گاه معنای تقدیس آن را پیدا می کند.
در بررسی هایی که برای شناخت معماری و شهرسازی در ایران انجام گرفته است همواره تلاش شده که حقیقت ازراه شکافتن شکل و کالبد بناها وشهرها دریافت شود.می توان این گونه بیان داشت که ایرانیان قدیم –تا حدود 50 سال پیش،و تا پیش از ورود بی قید وشرط فرهنگ معماری و شهرسازی جهانی به کشورمان – به ساده ترین شکل و با بیشترین تدبیر از موهبتهای محیط طبیعی خود بهره گرفته اند و خود وخانه خود را با آن تلفیق کرده اند.
آنچه را که هنوز بررسی نشده و جز کلیاتی پراکنده بیان نشده ،دنیایی است که اندیشه ایرانیان قدیم در آن سیر کرده وآنگاه تحول پذیرفته است و هرروز به فرآورده ای تازه دست یافته و آن را کم وبیش با سهولتی در زندگی روزمره ،در خانه ودر شهر ،راه داده است.(83) اگر بگوییم بر حسب معنا و مفهومی که امروزه برای معماری ارگانیک در سطح جهان شناخته شده ،معماری بومی یا سنتی ایرانیان زیر این عنوان قرار می گیرددست کم در دو زمینه نیازمند بررسی است اما موضوع کارما معماری سنتی است .روشن است که بدون به دست دادن تعریفی از آن ،هرچند موقتی و قراردادی نمی توانیم نوشتار خود را به پیش بریم.
در جهانی از اندیشه معمارانه که تعالی وفروتنی ،دو ویِژگی اولیه و تعیین کننده اش به شمار می آیند،فضای ساخته شده ،در مقیاسهای مختلف ،در شهرها وروستاهای ایران قدیم شکل گرفته.هرجا حیثیت وموجودیتی دیگر را آفریده .معماری ایران هیچ گاه در نوآوری به آن حد از درماندگی نرسیده است که به سبک متوسل گردد.ومعماران ایران هرگز چنان در رابطه تجربی ،علمی و آموزشی پیوسته ای قرار نگرفته اند که از جمع بندی راه حل ها و روش های ساختمانی خود بتوانند به نسخه ای قابل تکرار یا به نمونه اجرایی قابل انتقالی برسند.از این رو معماری بزرگ یا معماری کلاسیک ایران که به دوراز پیوستگی های متکی بر روش ،شکل گرفته است،به ایجاد رابطه ها ،شکل ها،تناسب هاوترکیبهای مشابه در ساختمانهایی از نوع واحد می پردازد هر بنا پدیده ای است مستقل و واحد وکلا تکرار نشدنی که حدفاصلش با آنچه پیش از به وجود آمدنش بوده و موجودیتی عینی داشته ،تلاش ذهنی (والزاما ذهنی – فرهنگی)شخص سازنده آن را می رساند .حال اگرتصور شود بناهایی باشند که بشود گفت بی هیچ گونه پیشینه و توشه تجربی ناشی از محیط فرهنگی –اجتماعی خود زاده شده یا این که تکرار اندیشه نشده و مکانیکی چیزهایی می توانند به شمار آیند که قبلا بوده ،و بخواهیم آنها را زیر عنوان معماری بومی (یا عناوین مشابهی که قبلا اشاره کرده ایم)ببریم،لازم است که این نوشتار را پی گیریم تا ازچنین ابهامی بیرون آییم.
اعتقاد ما بر این است که در معماری ایران چنان قدرتی از تجلی معنویات دیده می شود که جزحاکی ازبیشترین پیوند بافرهنگ زنده مردمان این سرزمین نتواند بود .بررسی هایی که درباره چگونگی تشکل پیکره ها وجزئیات معماری –شهری کرده ایم مارا صاحب این اندیشه کرده است که هرگز ،درگذرا ازعالم کاربردهای روزمره به عالم شکل های کالبدی بناها وشهرها،راه خطی طی نشده وهرگز ،برای به وجود آوردن چیزی که پیگیروزاده اندیشه بوده،نه مدل های کاربردی ونه مدل های کالبدی ،الگوی عمل قرار نگرفته اند.