علل روانى : یعنى انگیزه هایى که ممکن است براى بى دینى و گرایش به الحاد در شخص وجود داشته باشد , هر چند خودش از تاثیر آنها آگاه نباشد و مهمترین آنهاراحت طلبى ( در مقابل زحمت تحقیق و پژوهش در دین ) و میل به بى بند و بارى ( درمقابل قبول مسئولیتهایى که دین به عهده انسان گذاشته , و جلوگیرى دین ازهواپرستى ) است .
کتاب : محمد تقى مصباح یزدى / آموزش عقاید نویسنده : مصباح یزدى - محمد تقى زیرنویس : انحراف از دین ----- سئوال : علل اجتماعى انحراف از دین را شرح دهید ؟
جواب : علل اجتماعى : یعنى اوضاع و احوال اجتماعى نامطلوبى که در پاره اى از جوامع پدیدمى آید و متصدیان امور دینى نقشى در پیدایش یا گسترش آنها دارند , در چنین شرایطى بسیارى از مردم که از نظر تفکر عقلانى ضعیف هستند و نمى توانند مسائل رابدرستى تجزیه و تحلیل کنند و علل واقعى رویدادها را تشخیص دهند , این نابسامانیها را به دلیل دخالت دینداران در وقوع آنها , بحساب مکتب و دین مى گذارند و چنین مى پندارند که اعتقادات دینى , موجب پیدایش اینگونه اوضاع واحوال نامطلوب شده است لذا از دین و مذهب بیزار مى شوند !مثلا در عهد رنسانس اروپا رفتارهاى ناشایست کلیسائیان در زمینه هاى مذهبى و حقوقى و سیاسى , عامل مهمى براى بیزارى مردم از مسیحیت و بطور کلى از دین و دیندارى گردید .
پس براى همه دست اندرکاران امور دینى ضرورت دارد تا حساسیت موقعیت و اهمیت مسئولیت خودشان را درک کنند و بدانند که لغزشهاى آنان مى تواند موجب گمراهى وبدبختى جامعه اى بشود .
کتاب : محمد تقى مصباح یزدى / انحراف از دین ----- سئوال : علل فکرى انحراف از دین و شاخه هاى آن را بیان کنید .
جواب : علل فکرى یعنى اوهام و شبهاتى که به ذهن شخص مى آید یا از دیگران مى شنود و دراثر ضعف نیروى تفکر و استدلال , قدرت بر دفع آنها را ندارد و کمابیش تحت تاثیرآنها قرار مى گیرد و دست کم موجب تشویق و اضطراب ذهن و مانع از حصول اطمینان ویقین مى گردد .
این دسته از عوامل نیز بنوبه خود قابل تقسیم به دسته هاى فرعى است مثل شبهات مبنى بر حس گراى , شبهات ناشى از عقاید خرافى , شبهات ناشى از تبیینهاى نادرست و استدلالهاى ضعیف , شبهات مربوط به حوادث و رویدادهاى ناگوارى که پنداشته مى شودخلاف حکمت و عدل الهى است .
شبهات ناشى از فرضیه هاى علمى که مخالف با عقاید دینى تلقى مى شود و شبهاتى که مربوط به پاره اى از احکام و مقررات دین بخصوص در زمینه مسائل حقوقى و سیاسى است .
کتاب : محمد تقى مصباح یزدى / آموزش عقاید با توجه به تنوع و گونه گونى علل و عوامل انحراف , روشن مى شود که مبارزه وبرخورد با هر یک از آنها شیوه خاص و محل و شرایط ویژه اى مى طلبد مثلا علل روانى واخلاقى را باید بوسیله تربیت صحیح و توجه به ضررهاى مترتب بر آنها , و براى جلوگیرى از تاثیر سوء عوامل اجتماعى علاوه بر جلوگیرى عملى از بروز چنین عواملى , مى بایست فرق بین نادرستى دین با نادرستى رفتار دینداران را روشن ساخت و نیز براى جلوگیرى از تاثیرات سوء عوامل فکرى باید شیوه هاى متناسبى را اتخاذ کرد از جمله اینکه عقاید انحرافى را از عقاید صحیح تفکیک کرد وو از بکار گرفتن استدلالات ضعیف و غیر منطقى براى اثبات عقاید دینى اجتناب ورزید و نیز باید روشن کرد که ضعف دلیل نشانه نادرستى مدعى نیست .
کتاب : محمد تقى مصباح یزدى / آموزش عقاید نویسنده : مصباح یزدى علت انحطاط مسلمین ----- سئوال : چرا روزى مسلمانان بر اکثریت مردم متمدن روى زمین حکومت مى کردند و قافله سالارکاروان تمدن بودند ; ولى امروز دنباله رو ملل پیشرفته جهان شده اند ؟
!
جواب : به راستى این سوال از پرسشهاى جالب و حساس است ; شایسته است کتابى پیرامون آن نوشته شود .
دانشمند معروف مصرى , فرید وجدى در دائره المعارف خود در ماده علم علل ده گانه اى براى پیشرفت مسلمانان یادآور شده و دانشمندان دیگرى نیزدر این باره به بحث و گفتگو پرداخته اند (1) ولى در حقیقت علت اساسى آن پیشرفت و این عقب گرد , چیزى جز پیروى و انحراف از تعالیم عالى اسلام نبوده است ;مسلمانان در صدر اسلام - در تمام شوون زندگى - از تعالیم اسلام الهام مى گرفتندولى امروز در غالب نقاط , مسلمانان از راه صحیح اسلام منحرف گردیده و مى توان گفت که گروهى در حقیقت مسلمان جغرافیایى هستند نه مسلمان واقعى ; علت اساسى همین است و بس , ولى مع الوصف به برخى از علل ترقى و تعالى و یا تنزل و انحطاطآنان اشاره مى کنیم :1 - فداکارى همه جانبه : مسلمانان صدر اسلام به تمام معنى فداکار بودند .
دین وآیین اسلام در نظر آنها از برادر , زن , مقام , ثروت و منصب گرامى تر بود ; همه منافع مادى را فداى اسلام مى کردند و صفحات تاریخ اسلام خصوصا جنگهاى پیامبر اسلام گواه زنده این گفتار است , ولى امروز براى بیشتر افراد , دین در حاشیه زندگى قرار گرفته و دیگر آن فداکارى کمتر وجود دارد ; براى گروهى اسلام تا آنجا محترم است که با مال و مقام آنها مزاحمت نداشته باشد و در صورت تزاحم , کمتر فردى است که به خاطر اسلام دست از منافع مهمى بکشد .
از آنجا که اسلام براى آنها گران تمام شده بود و آن را به قیمت جان عزیزان خودخریده بودند ارزش آن را مى دانستند .
2 - اتحاد و اتفاق : در صدر اسلام , مسلمانان متحد و متفق و به حکم قرآن برادربودند و پس از وفات پیامبر با اختلافى که پیش آمد , بر اثر حسن سیاست امیرمومنان علیه السلام و فرزندان گرامى او لطمه اى به پیشرفت اسلام و ترقى مسلمانان وارد نشد , آنان از حقوق مسلم خود دست کشیدند که لااقل اصول اسلام محفوظ بماند ;ولى امروز نفاق و اختلاف در میان مسلمانان و سران آنها به سر حد کمال رسیده است , چند قرن است که بازار دین سازى رواج کامل یافته , هر گروهى گروه مخالف را فاسق و خارج از دین معرفى مى کند و در بدبختى و اضمحلال او مى کوشد ; امروزاختلاف میان مسلمانان گسترش زیادى پیدا کرده و چهره واقعى اسلام به وسیله یک سلسله موهومات و افکار خرافى پوشیده شده است , آیا با این وصف ممکن است مسلمانان همان عظمت گذشته را داشته باشند ؟
!3 - آشنایى با شرایط زمان : این خود عامل مهمى در پیشرفت آنان بود , همواره مسلمانان خود را با سلاح روز و علوم روز مجهز مى کردند , پیامبر اکرم در نبرد حنین مطلع شد که وسیله تازه اى در یمن براى شکست قلعه ها و در هم کوبیدن دژهاى محکم اختراع شده , فورا عده اى را اعزام کرد که رهسپار یمن شوند و طرزساخت و به کار بردن آن را فرا گیرند !
(2)مسلمانان صدر اسلام تا چندین قرن علوم دیگران را از قبیل فلسفه , فیزیک و شیمى ,حساب و هندسه , هیئت و نجوم و 000 سئوال : چـرا روزى مسلمانان بر اکثریت مردم متمدن روى زمین حکومت مى کردند و قافله سالارکاروان تمدن بودند ; ولى امروز دنباله رو ملل پیشرفته جهان شده اند ؟
دانشمند معروف مصرى , فرید وجدى در دائره المعارف خود در ماده علم علل ده گانه اى براى پـیشرفت مسلمانان یادآور شده و دانشمندان دیگرى نیزدر این باره به بحث و گفتگو پرداخته اند (1) ولـى در حـقـیـقـت علت اساسى آن پیشرفت و این عقب گرد , چیزى جز پیروى و انحراف از تعالیم عالى اسلام نبوده است ;مسلمانان در صدر اسلام - در تمام شوون زندگى - از تعالیم اسلام الـهـام مـى گـرفتندولى امروز در غالب نقاط , مسلمانان از راه صحیح اسلام منحرف گردیده و مـى تـوان گـفـت کـه گـروهى در حقیقت مسلمان جغرافیایى هستند نه مسلمان واقعى ; علت اسـاسـى همین است و بس , ولى مع الوصف به برخى از علل ترقى و تعالى و یا تنزل و انحطاطآنان اشاره مى کنیم :1 - فداکارى همه جانبه : مسلمانان صدر اسلام به تمام معنى فداکار بودند .
دین وآیین اسلام در نظر آنها از برادر , زن , مقام , ثروت و منصب گرامى تر بود ; همه منافع مادى را فـداى اسـلام مـى کـردند و صفحات تاریخ اسلام خصوصا جنگهاى پیامبر اسلام گواه زنده این گفتار است , ولى امروز براى بیشتر افراد , دین در حاشیه زندگى قرار گرفته و دیگر آن فداکارى کـمـتر وجود دارد ; براى گروهى اسلام تا آنجا محترم است که با مال و مقام آنها مزاحمت نداشته باشد و در صورت تزاحم , کمتر فردى است که به خاطر اسلام دست از منافع مهمى بکشد .
از آنـجـا کـه اسـلام براى آنها گران تمام شده بود و آن را به قیمت جان عزیزان خودخریده بودند ارزش آن را مى دانستند .
2 - اتـحـاد و اتـفاق : در صدر اسلام , مسلمانان متحد و متفق و به حکم قرآن برادربودند و پس از وفـات پـیـامـبـر با اختلافى که پیش آمد , بر اثر حسن سیاست امیرمومنان علیه السلام و فرزندان گرامى او لطمه اى به پیشرفت اسلام و ترقى مسلمانان وارد نشد , آنان از حقوق مسلم خود دست کشیدند که لااقل اصول اسلام محفوظ بماند ;ولى امروز نفاق و اختلاف در میان مسلمانان و سران آنـهـا بـه سـر حـد کـمـال رسیده است , چند قرن است که بازار دین سازى رواج کامل یافته , هر گـروهـى گـروه مـخـالـف را فـاسق و خارج از دین معرفى مى کند و در بدبختى و اضمحلال او مـى کـوشـد ; امـروزاخـتلاف میان مسلمانان گسترش زیادى پیدا کرده و چهره واقعى اسلام به وسـیـلـه یـک سـلـسـلـه مـوهـومـات و افـکار خرافى پوشیده شده است , آیا با این وصف ممکن است مسلمانان همان عظمت گذشته را داشته باشند ؟
!3 - آشنایى با شرایط زمان : این خود عامل مـهـمى در پیشرفت آنان بود , همواره مسلمانان خود را با سلاح روز و علوم روز مجهز مى کردند , پـیـامـبر اکرم در نبرد حنین مطلع شد که وسیله تازه اى در یمن براى شکست قلعه ها و در هم کوبیدن دژهاى محکم اختراع شده , فورا عده اى را اعزام کرد که رهسپار یمن شوند و طرزساخت و بـه کـار بـردن آن را فرا گیرند !
(2)مسلمانان صدر اسلام تا چندین قرن علوم دیگران را از قبیل فلسفه , فیزیک و شیمى ,حساب و هندسه , هیئت و نجوم و 000 به زبان اسلامى ترجمه کردند و با افـکـار خـود آن را تکمیل نمودند و دانشگاههاى بزرگ و کتابخانه هاى با عظمتى تاسیس کردند و ازاین طریق خود را از بیگانگان بى نیاز ساخته و مشعلدار علوم گردیدند .
سالیان درازى مراکز اسلامى در بغداد و شام و مصر و اندلس و ایران مرکز تحصیل دانشجویان جهان بـود , ولـى امـروز بسیارى از مسلمانان شرایط زمان و اوضاع روز را نادیده گرفته و مى خواهند با وسایل و ابزار دیرینه زندگى کنند و سیادت خود را در تمام جهان گسترش دهند , در صورتى که جـهـان روز بـه روز نـوتـر گشته , علوم و تمدن لحظه به لحظه دگرگون مى گردد ولى هنوز وسیله تبلیغاتى , وسیله پخش و نشر معارف اسلام ما ضعیف است .
این سه عامل قسمتى از عوامل ترقى مسلمانان صدر اسلام بود و عوامل دیگرى نیز درپیشرفت آنان تـاثیر چشمگیرى داشته که از تشریح آنها براى پرهیز از اطاله سخن خوددارى مى کنیم و این بحث را بـا آیـه زیـر کـه عـلل برترى مسلمانان را یادآور مى شودبه پایان مى رسانیم ; آنجا که خداوند به جـامـعـه مسلمانان خطاب مى کند و مى فرماید : و انتم الاعلون ان کنتم مومنین و شما برترید اگر ایمان داشته باشید .
(3)روى ایـن بـیان و با توجه به مفاد آیه یاد شده , پاسخ سوال دیگرى نیز روشن مى گرددکه آیا امـیـدى هـسـت کـه مـسـلمانان عظمت دیرینه خود را بازیابند ؟
پاسخ این سوال مثبت است و با ملاحظه مطالبى که پیرامون سوال نخستین ایرادگردید , پاسخ این سوال روشن مى شود ; زیرا با تجدید و به کار بستن عواملى که درآغاز اسلام باعث ترقى و پیشرفت آنها گردید , بار دیگر همان پیشرفت نصیب آنهامى گردد .
اگر مسلمانان کنونى بسان مسلمانان آغاز اسلام فداکار باشند , اتحاد و اتفاق راجایگزین اختلاف و نفاق کنند و رهبران اسلامى شرایط و روح زمان را خوب درک کنند ,باز اعتلا و عظمت آنها تجدید مـى گـردد البته هر نوع تحول و تکامل باید در حدودقوانین اسلام قرار گیرد و موضوع درک روح زمان وسیله تحریف یا کنار گذاردن قوانین اسلام از صحنه زندگى نباشد .
کتاب : پاسخ به پرسشهاى مذهبى نویسنده : مکارم شیرازى - ناصر و جعفر سبحانى زیرنویس : 1 - از باب نمونه به کتاب علل انحطاط مسلمین نگارش شکیب ارسلان , مراجعه فرمایید .
2 - سیره ابن هشام , جلد 2 , بخش نبرد با طائفیان .
3 - سوره آل عمران , آیه 139 .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ انرژى 1 قانون بقاء ماده و انرژى ----- سئوال : آیا قانون بقاء ماده و انرژى منافاتى با اعتقاد به آفریدگار جهان دارد ؟
چرا ؟
جواب : خـیـر ; زیـرا اولا قانون بقاء ماده و انرژى بعنوان یک قانون علمى و تجربى تنها درمورد پدیده هاى قـابـل تجربه معتبر است و نمى توان بر اساس آن این مساله فلسفى راحل کرد که آیا ماده و انرژى ازلـى و ابـدى اسـت یـا نـه ؟
ثانیا همیشگى بودن و ثابت بودن مقدار مجموع ماده و انرژى بمعناى بـى نـیـازى ازآفـریـنـنـده نـیـسـت بـلـکـه هـر قدر عمر جهان طولانى تر باشد نیاز بیشترى به آفـریـدگـارخـواهـد داشـت زیرا ملاک احتیاج معلول به علت امکان و وابستگى ذاتى آن است نه حـدوث و مـحـدودیـت زمـانـى آن , خـلاصـه مـاده و انرژى علت مادى جهانند نه علت فاعلى و خودشان نیز محتاج به علت فاعلى هستند .
ثـالـثا ثابت بودن مقدار ماده و انرژى مستلزم نفى پیدایش پدیده هاى جدید و افزایش و کاهش آنها نـیـسـت و پدیده هایى از قبیل روح - حیات - شعور و اراده از نوع ماده و انرژى نیستند تا افزایش و کاهش آنها منافاتى با قانون بقاء و انرژى داشته باشد .
کتاب : محمد تقى مصباح یزدى / آموزش عقاید نویسنده : مصباح یزدى - محمد تقى زیرنویس : ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ انسان 51 انسان در قرآن ----- برترى انسان ----- انسان در مشکلات ----- آفرینش انسان ----- ضعف انسان ----- خلقت انسان ----- تکامل انسان ----- آفرینش انسان ----- آفرینش انسان ----- انسان کامل ----- ویژگیهاى انسان ----- نسل انسان ----- مقام انسان ----- کمال انسان ----- هدایت انسان ----- حرص انسان ----- انسان در قیامت ----- خلقت انسان ----- آفرینش انسان ----- عجول بودن انسان ----- آزادى انسان ----- فاعلیت خدا و فاعلیت انسان ----- خلقت انسان ----- وجود انسان ----- خلیفه بودن انسان ----- تنوع طلبى انسان ----- کمال جوئى انسان ----- ویژگیهاى انسان ----- تکامل انسان ----- اختیار انسان ----- اختیار انسان ----- اختیار انسان ----- اختیار انسان ----- اختیار انسان ----- آفرینش انسان ----- آفرینش انسان ----- اختیار انسان ----- ارزش انسان ----- کمال انسان ----- کمال انسان ----- آفرینش انسان ----- نسل انسان ----- نسل انسان ----- نسل انسان ----- گناه آ دمکشى ----- آزادى انسان ----- سعادت انسان ----- مقام انسان ----- حرص انسان ----- جزع انسان ----- بندگان صالح ----- انسان در قرآن ----- سئوال : انسان از نظر جهان بینى اسلامى , موجودى است بسیار والا , به حدى که لایق مقام خلیفه اللهى و نـمایندگى خدا در زمین است , معلم فرشتگان و برتر از آنهاست , این موضوع با نکوهشهاى قرآن روى عنوان انسان از قبیل عجول , ظلوم , جهول , کفور ,طغیانگر , هلوع ( کم ظرفیت و مغرور و مانند آن ) چگونه سازگار است ؟
جواب : تـمام مقامها و ارزش انسان مشروط به یک شرط است و آن تربیت تحت نظر رهبران الهى است در غیر اینصورت بگونه گیاهى خودرو پرورش مى یابد و در میان هوسها و شهوات غوطه ور مى شود , سـرمـایـه هـاى عـظـیـمى را که بالقوه دارد از دست مى دهد و جنبه هاى منفى در وجود او آشکار مـى شود بنابراین اگر شرط مزبور تحقق یابد تمام جنبه هاى مثبتى که در قرآن در رابطه با انسان آمده در وجود او بارور مى شود و اگر این شرط تحقق نیابد جنبه هاى منفى یاد شده آشکار مى شود .
کتاب : تفسیر نمونه ج 12 ص 43 نویسنده : مکارم شیرازى - ناصر و دیگران زیرنویس : برترى انسان ----- سئوال : قرآن مى گوید : ما انسان را بر بسیارى از خلق برترى دادیم آیا همه انسانهااز فرشتگان برترند ؟
در حـالـى کـه گـروهـى بـى ایمان و شرور و ستمگر هستند که ازپست ترین خلق خدا محسوب مى شوند ؟
جواب : آرى هـمـه انسانها برترند اما بالقوه و بالاستعداد یعنى همگى این زمینه و شایستگى را دارند , حال اگر از آن استفاده نکنند , و سقوط نمایند مربوط به خودشان است .
کتاب : تفسیر نمونه ج 12 ص 200 نویسنده : مکارم شیرازى - ناصر و دیگران زیرنویس : انسان در مشکلات ----- سئوال : در آیـه 83 سـوره اسـراء مـى گوید : هنگامى که مختصر ناراحتى به انسان برسد یاس ونومیدى سرتاپاى او را فرا مى گیرد در حالى که در آیات دیگر مانند آیه 65 سوره عنکبوت این گونه افراد را بـه عـنـوان مـخـلـصـین له الدین که حاکى از نهایت توجه به خداست در چنین حالى توصیف مى نماید !
جواب : ایـن دو حـالـت بـا هم تضادى ندارند بلکه یک مقدمه دیگرى است این گونه افراد به هنگام روبرو شدن با مشکلات از زندگى خویش به کلى مایوس مى شوند و همین حالت یاس سبب مى شود که پـرده هـا از فـطـرتـشان کنار برود و به درگاه خدا روى آورند اما این توجه اضطرارى نه براى آنها افـتـخـارى اسـت و نه دلیلى بر بیداریشان ولى اولیاى حق و بندگان راستین خدا نه تنها با دیدن چهره مشکلات مایوس نمى شوند بلکه این حوادث بر میزان استقامتشان مى افزاید .
کتاب : تفسیر نمونه ج 12 ص 246 نویسنده : مکارم شیرازى - ناصر و دیگران زیرنویس : آفرینش انسان ----- سئوال : فـلاسـفـه الـهـى و پـیروان ادیان همگى معتقد به وجود یک هدف عالى براى آفرینشند این هدف چیست ؟
جواب : اصل اولى در این بحث آن است که بدانیم او در هیچ چیز به ما شباهت ندارد ماموجودى هستیم از هـر نـظر محدود ولى خداوند وجودى است که از هر نظر بى نهایت است علم و قدرتش بى انتها در ایـنـجـا مى توان نتیجه گرفت که هدف حتما چیزى مربوط به خودماست بنابراین هدف آفرینش چیزى جز تکامل و تعالى انسان نیست و در آیات قرآن به سه بعد وجود انسان ( بعد آگاهى و ایمان , بـعـد اخـلاق و بـعـد عـمل ) اشاره شده که بیانگر هدف تکاملى آفرینش است که به خود انسانها بازمى گردد .
کتاب : تفسیر نمونه ج 13 ص 372 نویسنده : مکارم شیرازى - ناصر و دیگران زیرنویس : ضعف انسان ----- سئوال : در آیه 73 سوره حج مى گوید : کسانى را که شما غیر از خدا مى خوانید هرگزنمى توانند مگسى بیافرینند انسان امروز با نیروى علم و ذاتش خود توانسته است اختراعاتى کند که به مراتب از یک مگس برتر و بالاتر است !
جواب : سـاخـتن وسایر محیر العقول بدون شک , دلیل بر پیشرفت فوق العاده صنایع بشر است اما اینها در برابر مساله آفرینش یک موجود زنده و خلقت حیات مساله ساده و پیش پا افتاده است .
آیـا اگـر هـمـه انسانها جمع شوند قدرت بر آفرینش چنین موجود ظاهراناچیز اما در واقع بسیار پیچیده و اسرار آمیز خواهند داشت ؟
کتاب : تفسیر نمونه ج 14 ص 174 نویسنده : مکارم شیرازى - ناصر و دیگران زیرنویس : خلقت انسان ----- سئوال : قـبـل از آنـکه نطفه انسان در رحم قرار گیرد و یک موجود زنده است بنابراین نفخ روح که قرآن بدان اشاره نموده چه معنى دارد ؟
جواب : در آغـاز که نطفه منعقد مى شود تنها داراى یکنوع حیات نباتى است یعنى فقط تغذیه ورشد و نمو دارد , ولى از حس و حرکت که نشانه حیات حیوانى است و همچنین قوه ادراکات که نشانه حیات انـسانى است در آن خبرى نیست اما تکامل نطفه در رحم به مرحله اى مى رسد که شروع به حرکت مـى کند و تدریجا قواى دیگر انسانى در آن زنده مى شود و این همان مرحله اى است که قرآن از آن تعبیر به نفخ روح مى کند .
کتاب : تفسیر نمونه ج 17 ص 127 نویسنده : مکارم شیرازى - ناصر و دیگران زیرنویس : تکامل انسان ----- سئوال : خاتمیت چگونه با مسیر تکاملى انسان سازگار است ؟
جواب : گـاه انسان به مرحله اى از بلوغ فکرى و فرهنگى مى رسد که مى تواند با استفاده مستمراز اصول و تـعـلـیـمـاتى که نبى خاتم به طور جامع در اختیار او گذارده راه را ادامه دهد بى آنکه احتیاج به شـریـعـت تـازه اى داشـته باشد , به تعبیر دیگر انبیاى پیشین براى اینکه انسان بتواند در این راه پر نـشیب و فرازى که بسوى تکامل دارد پیش برود هر کدام قسمتى از نقشه این مسیر را در اختیار او گـذاردنـد , تـا این شایستگى را پیدا کرد که نقشه کلى و جامع تمام راه را , بوسیله آخرین پیامبر ازسوى خداوند بزرگ , در اختیار او بگذارد بدیهى است با دریافت نقشه کلى و جامع نیازى به نقشه دیـگـر نخواهد بود و این در حقیقت بیان همان تعبیرى است که درروایات خاتمیت آمده و پیامبر اسلام را آخرین آجر یا گذارنده آخرین آجر کاخ زیباو مستحکم رسالت شمرده است .
کتاب : تفسیر نمونه ج 17 ص 345 نویسنده : مکارم شیرازى - ناصر و دیگران زیرنویس : آفرینش انسان ----- سئوال : خدایى که غنى و بى نیاز , نامحدود و نامتناهى است و به چیزى حتى آفریدن موجودى نیازى ندارد , چرا انسان را آفریده و چه نیازى به خلقت او داشت ؟
جواب : گـشـودن ایـن راز و پاسخ اساسى و روشن به این سوال در گرو بیان دو مطلب است که هر کدام نقش مهمى در حل سوال دارند :1 - در درجه نخست باید توجه نمود که این سوال وقتى به صورت یک عقده لاینحل درمى آید که دایره هستى را به جهان ماده منحصر نموده و وجود هستى را در نـظـامـات مادى و پدیده هاى طبیعى محصور سازیم و مرگ را پایان زندگى بشر دانسته و عالمى به نام رستاخیز و سرایى به عنوان آخرت نپذیریم .
در ایـن موقع این سوال به صورت اشکال بغرنجى جلوه مى کند و انسان از خود سوال مى کند : راز آفـرینش انسان چیست ؟
چرا انسان به این جهان گام مى نهد و پس از چند سال زندگى - آن هم غالبا توام بامرارت و تلخى , شکست و ناکامى - طومار عمر او پیچیده مى گردد و پرونده زندگى اوبـسـتـه مى شود از کجا آمد و براى چه آمد !
و هدف از غوغاى زندگى چند روزه وفلسفه این زندگى موقت چیست و چرا آدمیزاد به این جهان گام مى نهد !
و پس از صرف مقدارى آب و غذا , نفسهاى او به شماره مى افتد و قلب او از ضربان باز مى ایستد وزیر خروارها خاک مى رود و مى پوسد و بـه صـورت خـشت و گل درمى آید , تو گویى از اصل خبرى نبود و آدمیزادى گام به این پهنه نـنـهـاده بـود !بـه راستى مکتب ماتریالیسم در برابر این پرسش عاجز و ناتوان است , زیراجهان هستى را در ماده و پدیده هاى مادى محصور ساخته است و به خداوند و جهان دیگراعتقاد ندارد و در ایـن صـورت هـر چـه در چـهـار دیـوارى جـهان ماده به گردش مى پردازد وهر چه در قیافه پـدیـده هاى مادى خیره مى شود تا در این محیط براى آفرینش آنهامخصوصا انسان هدفى جستجو کند , جز با حیرت و بهت و سرگردانى و احیانا سلب ونفى , با چیزى روبه رو نمى گردد .
ولـى کسانى که زندگى مادى را براى انسان منزلى از منازل زندگى بشر مى دانند و به دنبال این جـهان , به سراى دیگرى معتقد و عقیده مندند که این جهان مقدمه جهان دیگر است و مرگ براى بـشر پایان نیست , بلکه روزنه اى است به جهان دیگر و پلى است براى نیل به ابدیت , در مکتب این افـراد پـاسـخ به این سوال سهل و آسان است و اگرهدف از آفرینش انسان را در سیماى او در این جـهـان نـتـوانستند بخوانند , حتما بایدهدف از خلقت او را در جهان دیگر و در زندگى ابدى او , جستجو بنمایند و بگویندکه هدف از خلقت انسان در این جهان , آماده کردن او براى یک زندگى ابدى وجاودانى است که خود هدف و مطلوب نهایى مى باشد .
2 - مـطـلـب دیـگـرى کـه باید به آن توجه نمود و در حقیقت پایه دومى براى حل سوال محسوب مى شود , این است :هر انسان عاقل و خردمندى که کارى را انجام مى دهد , براى هدفى است که به آن نـیـازدارد چون انسان موجودى است سراپا نیاز و احتیاج , طبعا براى تکامل و رفع نیازمندیهاى خـود دسـت بـه کار و فعالیت مى زند , مثلا غذا مى خورد , آب مى آشامد ,لباس مى پوشد , تحصیل مى کند , براى این که گوشه اى از نیازمندیهاى مادى و معنوى خود را برطرف سازد .
حـتى کارهاى خیر و نیکى که انجام مى دهد , مثلا از درماندگان دستگیرى مى کند و درراه امور آمـوزش و پـرورش فـرزنـدان خود مبالغى خرج مى کند , بیمارستان بزرگى مى سازد , همگى به خاطر رفع نیازى است که از درون احساس مى کند و انگیزه او دراجراى این برنامه هاى عام المنفعه , یـا نـیل به پاداشهاى دنیوى و اخروى است که پیامبران آسمانى از آنها خبر داده اند و یا رفع درد و رنـجـى است که از مشاهده منظره وضع رقتبار مستمندان به او دست مى دهد و براى رفع این الم روحـى و آرامش وجدان خود قسمتى از سرمایه خویش را در این راه به کار مى اندازد و یا هدف کسب نام و افتخار است که آن را مایه تکامل خود مى اندیشد .
کوتاه سخن این که : معمولا انسان هر کارى را انجام مى دهد به خاطر نفع خویش و یابه خاطر دفع زیـانـى است که در ترک این کار احساس مى کند و در همه این کارها سود وتکامل خود را جستجو مـى کـنـد تـا آنجا که در کارهاى بشر کمتر موردى را مى توان یافت که فرد کارى را براى خود کار انجام دهد و در انجام آن , حتى به صورت ناخودآگاه تکامل جسمى و معنوى خود را در نظر نگیرد .
الـبـتـه طـبیعى است از هر سو احتیاج و نیاز , انسان را فرا گرفته است و ناچار است براى حفظ و تکامل خویش , کارهاى گوناگونى انجام دهد .
(1)اکـنـون که از انگیزه کارهاى انسان آگاه شدیم و روشن گردید که اعمال او به منظورهدفى انجام مى گیرد و نتیجه آن جز تکامل روحى و جسمى او چیز دیگرى نیست , لازم است که هدف در کارهاى خدا را مورد بررسى و تجزیه و تحلیل قرار دهیم :درست است که ساحت پاک خداوند از کـارهاى لغو و بیهوده دور و پیراسته است و او درتمام کارهاى خود هدف دارد و هر موجودى را بـه خاطر هدفى آفریده است , ولى بایددید هدف در افعال خدا چیست و چه معنایى دارد ؟
این که مـى گـویـیـم آفـریدگار جهان هر موجودى را براى هدفى آفریده است , نه به آن معنى است که درباره کارهاى بشر تصور نمودیم بلکه چگونگى هدف در کارهاى خدا باآنچه درباره انسان گفتیم , کاملا فرق دارد .
با تفاوت روشنى که میان خداوند و بشر است و این که او غنى و بى نیاز و انسان سراپا نیاز و احتیاج اسـت , واضـح مـى شـود کـه هـدف در افعال خداوند معنى دیگرى دارد و درست نقطه مقابل تفسیرى است که براى افعال بشر گفته شد .
از آنـجـا کـه بـشـر مـحـتـاج و نـیازمند است و حتى یک لحظه هم نیاز او از خارج از ذاتش قطع نـمـى گـردد بـناچار باید براى زندگى تلاش کند و پیوسته در رفع نیازمندیها وکمبودهاى خود بکوشد و در تکامل معنوى و مادى خود فعالیت نماید .
ولـى از آنجا که خداوند وجودى نامحدود و نامتناهى است , فقر و نیاز در ذات پاک او تصور ندارد , زیرا کمالى نیست که او دارا نباشد .
در این صورت هدف در کارهاى او باید رسانیدن نفع به دیگرى باشد .
به عبارت روشنتر : خداوند وجودى است از هر نظر بى پایان و کامل و هیچ گونه احتیاج و نیازى در ذات او راه نـدارد و از طـرفى مى دانیم که کارهاى او بر طبق مصالح و حکمت است و ساحت او از کـار لغو پیراسته مى باشد , در این صورت نتیجه مى گیریم : منظور او از آفرینش انسان , رفع نیاز از خـود نـبوده و نتیجه خلقت بطور مسلم به خود انسان باز مى گردد ; هدف این است که او را به کـمـال شـایـسـته خود برساند بدون این که رسانیدن انسان به عالیترین درجات تکامل نتیجه اى براى ذات پاک او داشته باشد .
تکامل در جهان طبیعت مطالعه اجمالى در جهان آفرینش , ما را از حقیقت روشنى آگاه مى سازد و آن ایـن کـه : سـراسـر جـهـان مـهـد تـکـامل و پرورش موجودات است و تکامل هر موجودى به خاطرتکامل موجود بالاترى انجام مى گیرد .
مـثـلا اشعه گرم و حرارت آفتاب بر صفحه دریاها و اقیانوسها مى تابد , قسمتى ازآبهاى دریا را به صـورت بـخار به سمت بالا مى فرستد , باد و طوفان بر سینه بخارمى کوبد و آن را به نقاط خشکى مـى رانـد , بـخـار دریـا پس از یک سلسله فعل وانفعالهاى طبیعى به صورت قطرات زلال باران و دانـه هـاى شفاف برف به روى زمین فرومى ریزد و به چهره بى جان زمین روح تازه اى مى بخشد و زمین با جنبش آرام خود اسراردرونى خود را بیرون ریخته و دشت و صحرا به صورت مخملى سبز رنـگ درمـى آید , در هرگوشه اى گلى و سنبلى و در هر نقطه گیاه و درختى مى روید , زمزمه جـویـبـار و غـرش آبـشـار , نـواى فرحبخش بلبلان , گلهاى عطر آگین بیابان , رونق دیگرى به زندگى مى بخشد .
مطالعه این فصل از کتاب هستى عالیترین درس خدا شناسى را به انسان مى آموزد و درعین حال ما را به سنت حکیمانه الهى رهبرى مى نماید و با دیدگان خود مى بینیم که هر موجودى از جماد و نبات و حیوان , با برنامه مخصوصى به سوى کمال مى شتابد وهمه موجودات جهان به شیوه خاصى بـه سـوى کـمـال حرکت مى نمایند و هر روز و هر سال ازصورتهاى ناقص ترى به صورت کاملترى درمى آیند .
یـک درخـت بـرومـنـد روز نـخـسـت سـلـولـى بـیـش نـبـوده , سـپس پس از طى مراحلى به صـورت عـظـیـمـتـرین درختان جهان درمى آید و یا آن جاندار بزرگ در آغاز به صورت سلول در رحـم مـادر قـرار داشـتـه و یـا در میان تخمى سربسته محبوس بوده , بعدا در پرتو اراده حکیمانه خداوند جهان از نازلترین مرحله زندگى به آخرین مرحله کمال شایسته خودرسیده است .
تـو گـویى این جهان عالیترین مهد براى پرورش استعدادهاى نهفته درگیاه و جاندار است تا هر موجودى به کمال شایسته خود برسد .
انـسـان نـیـز کـه جزئى از جهان آفرینش است و یکى از میوه هاى پر ارزش جهان هستى مى باشد , مـشـمـول هـمین قانون بوده و از نظر هدف و راز خلقت با نباتات و جانداران یکى است و هدف از آفـریـنـش او جـز این نیست که به کمال شایسته و لایق خود برسد واستعدادهاى نهفته او شکفته گردد ; او با اراده و اختیار خویش راه کمال خود راپیش مى گیرد .
بلکه مى توان گفت جهان و یا بسیارى از موجودات آن به خاطر انسان آفریده شده تاوى براى رفع نیازمندیهاى خود از آنها بهره مند گردد و به کمال شایسته خود برسد .
بـنـابـر ایـن خدا انسان را نیافرید که نیازى را از خود برطرف سازد , کمبود و نقصى را از خود دور نـمـایـد , بـلکه انسان را آفرید تا به سوى کمال شایسته خود رهسپارگردد و با آزادى راه تکامل و سعادت خود را بپوید .
روشنتر بگوییم : انسان را آفریده است تا او را به عالیترین درجه اى از کمال برساند و موجودى پست و نـاچـیـز ( سـلول انسانى ) در مسیر تکامل خود به جایى برسدکه دانا , توانا , قدرتمند , با اراده , مـتـفـکر و عاقل گردد و با این کمالات محدود خود نمایشگر کمالات نامحدود و بى پایان خداوند شود .
او انـسـان را آفـرید و استعدادهاى شایسته اى در نهاد او به ودیعت گذارد ; پیامبران و آموزگاران آسمانى را به تربیت او گمارد تا در سایه بندگى خدا و پیروى ازفرمانهاى سعادتبخش او به تکامل همه جانبه خود نایل آید و آماده زندگى کاملتردر جهانى وسیعتر گردد .
در قـرآن مـجـید و احادیث اسلامى بطور اجمال به آنچه در بالا گفته شد اشاره شده است ; قرآن مـجـیـد هـدف نـهایى از آفرینش انسان را همان زندگى و سعادت جاویدان اودر جهانى وسیعتر مى داند و مى فرماید : افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینالا ترجعون آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریده ایم و به سوى ما بازنمى گردید !
(2)مقصود این است که هدف از آفرینش انسان را نمى توان در چهارچوبه زندگى مادى پیدانمود , بلکه آن را در جهان دیگر جستجو کنیم و بدانیم کـه وى بـا مرگ خود باز به سیر تکامل خود ادامه داده و به سوى یک کمال مطلق ( خدا ) رهسپار مى باشد .
و اگـر در آیـه مـا خلقت الجن و الانس الا لیعبدون من جن و انس را نیافریدم جزبراى این که عـبـادتـم کـنند ( و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند ) !
(3) هدف از آفرینش انسان را عبادت و بندگى خدا معرفى مى کند , نه به این معنى است که خدا نیازى به اطاعت بندگان دارد , بـلـکـه مـقـصود این است که بشر از طریق بندگى و پیروى از دستورهاى خدا و شناسایى او , به کـمـال خود که زاییده پیروى ازفرمانهاى اوست , برسد , و از این مجرا به سعادت ابدى و جاودانى که معلول اطاعت از دستورهاى الهى است , نایل آید ; و داشتن یک زندگى جاودانى توام باسعادت و خـوشـبـختى , هدف نهایى است که نباید پس از آن منتظر هدف دیگرى باشیم ونباید دو مرتبه سـوال خـود را تکرار کنیم و بگوییم پس از نیل به این کمال نهایى دیگر چه مى شود و هدف از این تکامل چیست ؟
ممکن است گفته شود که چرا خداوند همه این کمالات را یکجا به انسان نداده و چرااو را نیازمند آفریده تا در پرتو فعالیتهاى خویش به کمال مطلوب خود برسد ؟
پاسخ این پرسش روشن است ; یک شیوه اخلاقى در صورتى پسندیده و قابل ستایش است وکمال محسوب مى شود کـه انـسـان بـا کمال آزادى و اختیار و اراده خود آن را کسب کند وبه دست آورد و اگر کمالى به صـورت اجـبـار و نـاخواسته در درون انسانى پدید آید ,هرگز یک فضیلت اخلاقى و ملاک برترى شـمرده نمى شود , مثلا دستگیرى از مستمندان وساختن یک بیمارستان در صورتى نشانه تکامل روحـى اسـت کـه انـسان از روى آزادى واختیار دست به این کار بزند و اگر به زور از انسان پولى بگیرند و در این راه مصرف کنند , هرگز دلیل بر فضیلت اخلاقى پول دهنده نخواهد بود و هرگز عمل او موردستایش و تقدیر قرار نخواهد گرفت .
بنابر این , انسان براى رسیدن به تکامل روحى باید راه فضیلت را آزادانه با پاى خود بپیماید .
کتاب : پاسخ به پرسشهاى مذهبى نویسنده : مکارم شیرازى - ناصر و جعفر سبحانى زیرنویس : 1 - آرى مـردان بـزرگ و شـخصیتهاى برجسته الهى مى توانند خود را از این روح , تجریدسازند و بـدون در نـظر گرفتن کوچکترین نفع مادى و معنوى , کار شایسته را به خاطرخود آن کار انجام دهند .
دربـاره زندگانى مردان بزرگ مخصوصا امیرمومنان (ع ) از این نوع کارهاى برجسته زیاد مى توان یـافـت ; اوسـت که مى فرماید : تو را از ترس آتش و به امید نعمتهاى بزرگت , پرستش نمى کنم ; بلکه تو را اهل و شایسته عبادت مى یابم .
چـنـین افرادى که شیفته عبادت و محو در کمالات معبود خود هستند , در حالت پرستش از خود غـافـل گـردیـده و خود را فراموش مى کنند و براى این که او را لایق و شایسته تشخیص داده اند , عبادت مى کنند .
گاهى نیز عاطفه مادرى آنچنان پاک و پیراسته است که در موقع توجه بلا , آنچنان به فرزند خود عشق مى ورزد که از خود غافل مى گردد ; از این نظر زندگى خود را فداى کودک مى سازد .
2 - سوره مومنون , آیه 115 .
3 - سوره الذاریات , آیه 65 .
آفرینش انسان -----