دانلود تحقیق فردوسی

Word 954 KB 33632 39
مشخص نشده مشخص نشده ادبیات - زبان فارسی
قیمت قدیم:۲۴,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۹,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • حکیم ابو القاسم حسن بن علی طوسی معروف به فردوسی (حدود ۳۲۹ تا حدود ۴۱۰ هجری قمری)، شاعر حماسه‌ سرای ایرانی و گوینده شاهنامه فردوسی است که مشهورترین اثر حماسی فارسی است و طولانی‌ترین منظومه به زبان فارسی تا زمان خود بوده است.

    او را از بزرگ‌ترین شاعران فارسی‌گو دانسته‌اند.

    زندگی در مورد زندگی فردوسی افسانه‌های فراوانی وجود دارد که چند علت اصلی دارد.

    یکی این که به علت محبوب نبودن فردوسی در دستگاه قدرت به دلیل شیعه بودنش، در قرن‌های اول پس از پایان عمرش کمتر در مورد او نوشته شده است، و دیگر این که به علت محبوب بودن اشعارش در بین مردم عادی، شاهنامه‌خوان‌ها مجبور شده‌اند برای زندگی او که مورد پرسش‌های کنجکاوانه مردم قرار داشته است، داستان‌هایی سرِهم کنند.

    تولد بنا به نظر پژوهشگران امروزی، فردوسی در حدود سال ۳۲۹ هجری قمری در روستای پاژ در نزدیکی طوس در خراسان متولد شد.

    استدلالی که منجر به استنباط سال ۳۲۹ شده است شعر زیر است که محققان بیت آخر را اشاره به به قدرت رسیدن سلطان محمود غزنوی در سال ۳۸۷ قمری می‌دانند: بدانگه که بُد سال پنجاه و هشت نوان‌تر شدم چون جوانی گذشت [...] فریدون بیداردل زنده شد زمین و زمان پیش او بنده شد و از این که فردوسی در سال ۳۸۷ پنجاه و هشت ساله بوده است نتیجه می‌گیرند او در حدود سال ۳۲۹ متولد شده است.

    تولد فردوسی را نظامی عروضی، که اولین کسی است که درباره فردوسی نوشته است، در ده «باز» نوشته است که معرب «پاژ» است.

    منابع جدیدتر به روستاهای «شاداب» و «رزان» نیز اشاره کرده‌اند که محققان امروزی این ادعاها را قابل اعتنا نمی‌دانند.

    پاژ امروزه در استان خراسان ایران و در ۱۵ کیلومتری شمال مشهد قرار دارد.

    نام او را منابع قدیمی‌تر از جمله عجایب المخلوقات و تاریخ گزیده (اثر حمدالله مستوفی) «حسن» نوشته‌اند و منابع جدیدتر از جمله مقدمه بایسنغری (که اکثر محققان آن را بی‌ارزش می‌دانند و محمدتقی بهار مطالبش را «لاطایلات بی‌بنیاد» خوانده است) و منابعی که از آن مقدمه نقل شده است، «منصور».

    نام پدرش نیز در تاریخ گزیده و یک منبع قدیمی دیگر «علی» ذکر شده است.

    محمدامین ریاحی، از فردوسی‌شناسان معاصر، نام «حسن بن علی» را به خاطر شیعه بودن فردوسی مناسب دانسته و تأیید کرده است.

    منابع کم‌ارزش‌تر نام‌های دیگری نیز برای پدر فردوسی ذکر کرده‌اند: «مولانا احمد بن مولانا فرخ» (مقدمه بایسنغری)، «فخرالدین احمد» (هفت اقلیم)، «فخرالدین احمد بن حکیم مولانا» (مجالس المؤمنین و مجمع الفصحا)، و «حسن اسحق شرفشاه» (تذکره الشعراء).

    تئودور نولدکه در کتاب حماسه ملی ایران در رد نام «فخرالدین» نوشته است که اعطای لقب‌هایی که به «الدین» پایان می‌یافته‌اند در زمان بلوغ فردوسی مرسوم شده است و مخصوص به «امیران مقتدر» بوده است، و در نتیجه این که پدر فردوسی چنین لقبی داشته بوده باشد را ناممکن می‌داند.

    کودکی و تحصیل پدر فردوسی دهقان بود که در آن زمان به معنی ایرانی‌تبار و نیز به معنی صاحب ده بوده است (ریاحی ۱۳۸۰، ص ۷۲) که می‌توان از آن نتیجه گرفت زندگی نسبتاً مرفهی داشته است.

    در نتیجه خانواده فردوسی احتمالاً در کودکی مشکل مالی نداشته است و نیز تحصیلات مناسبی کرده است.

    بر اساس شواهد موجود از شاهنامه می‌توان نتیجه گرفت که او جدا از زبان فارسی دری به زبان‌های عربی و پهلوی نیز آشنا بوده است.

    به نظر می‌رسد که فردوسی با فلسفه یونانی نیز آشنایی داشته است (ریاحی ۱۳۸۰، ص ۷۴).

    جوانی و شاعری کودکی و جوانی فردوسی در دوران سامانیان بوده است.

    ایشان از حامیان مهم ادبیات فارسی بودند.

    با وجود این که سرودن شاهنامه را بر اساس شاهنامه ابومنصوری از حدود چهل سالگی فردوسی می‌دانند، با توجه به توانایی فردوسی در شعر فارسی نتیجه گرفته‌اند که در دوران جوانی نیز شعر می‌گفته است و احتمالاً سرودن بخش‌هایی از شاهنامه را در همان زمان و بر اساس داستان‌های اساطیری کهنی که در ادبیات شفاهی مردم وجود داشته است، شروع کرده است.

    این حدس می‌تواند یکی از دلایل تفاوت‌های زیاد نسخه‌های خطی شاهنامه باشد، به این شکل که نسخه‌هایی قدیمی‌تری از این داستان‌های مستقل منبع کاتبان شده باشد.

    از جمله داستان‌هایی که حدس می‌زنند در دوران جوانی وی گفته شده باشد داستان‌های بیژن و منیژه ، رستم و اسفندیار، رستم و سهراب، داستان اکوان دیو، و داستان سیاوش است.

    فردوسی پس از اطلاع از مرگ دقیقی و ناتمام ماندن گشتاسب‌ نامهاش (که به ظهور زرتشت می‌پردازد) به وجود شاهنامه ابومنصوری که به نثر بوده است و منبع دقیقی در سرودن گشتاسب‌نامه بوده است پی برد.

    و به دنبال آن به بخارا پایتخت سامانیان («تختِ شاهِ جهان») رفت تا کتاب را پیدا کرده و بقیه آن را به نظم در آورد.

    (سید حسن تقی‌زاده حدس زده است که فردوسی به غزنه که پایتخت غزنویان است رفته باشد که با توجه به تاریخ به قدرت رسیدن غزنویان، که بعد از شروع کار اصلی شاهنامه بوده است، رد شده است.) فردوسی در این سفر شاهنامه ابومنصوری را نیافت ولی در بازگشت به طوس، امیرک منصور (که از دوستان فردوسی بوده است و شاهنامه ابومنصوری به دستور پدرش ابومنصور محمد بن عبدالرزاق جمع‌آوری و نوشته شده بود) کتاب را در اختیار فردوسی قرار داد و قول داد در سرودن شاهنامه از او حمایت کند.

    سرودن شاهنامه فردوسی در حدود پانزده سال بر اساس شاهنامه ابومنصوری کار کرد و آن را در سال ۳۸۴ قمری پایان داد.

    فردوسی، با وجودی که علاقه داشت اثر حجیمش را به پادشاه مقتدری تقدیم کند تا گسترده‌تر منتشر شود، در بلبشوی آن سال‌ها هیچ پادشاهی را سزاوار هدیه کردن کتابش ندید («ندیدم کسی کش سزاوار بود») و در نتیجه مدتی کتابش را مخفی نگه داشت هر چند به نظر می‌رسد آن را در اختیار عده‌ای از علاقه‌مندان یا دوستانش قرار داده باشد.

    در این مدت بخش‌های دیگری نیز به مرور به شاهنامه افزود.

    پس از حدود ده سال، در شصت و پنج سالگی، فردوسی که فقیر شده بود و فرزندش را نیز از دست داده بود، تصمیم گرفت که کتابش را به سلطان محمود تقدیم کند.

    ممکن است این تقدیم به درخواست یا پیشنهاد خود سلطان محمود نیز بوده باشد.

    به هر حال، فردوسی تدوین جدیدی از شاهنامه را در حدود سال ۳۹۴ هجری قمری شروع کرد و اشاره‌هایی را که به حامیان و دوستان سابقش شده بود، با وصف و مدح سلطان محمود و اطرافیانش جای‌گزین کرد.

    به علاوه، بخش مربوط به ساسانیان را بر اساس داستان‌های جدیدتری که یافته بود تکمیل کرد.

    تدوین دوم در سال ۴۰۰ هجری قمری پایان یافت (به حدس تقی‌زاده در سال ۴۰۱) که بین پنجاه هزار و شصت هزار بیت داشت.

    فردوسی آن را در شش یا هفت جلد برای سلطان محمود فرستاد.

    اما به گفته خود فردوسی سلطان محمود به شاهنامه نگاه هم نکرد و صله‌ای را که مورد انتظار فردوسی بود برایش نفرستاد.

    حدس‌های فراوانی در علت بی‌توجهی سلطان محمود به شاهنامه ذکر کرده‌اند، از جمله نسبت رافضی و معتزلی بودن (از قول نظامی عروضی)، شیعه بودن («بدمذهبی» به قول نویسنده مجمع الانساب)، بدگویی دشمنان فردوسی نزد سلطان محمود به خاطر مدح پیشینیان به‌جای خود سلطان محمود، و بالاخص روی گرداندن سلطان محمود از ایرانیان و رو آوردن به دستگاه خلافت عباسیان در بغداد در روزگار القادر بالله خلیفه متعصب در طول شش سال تدوین مجدد شاهنامه.

    خود فردوسی علت این سردی را از بدگویان و نیز از بخت بد خود دانسته است.

    از علاقه نشان ندادن سلطان محمود به شاهنامه تا پایان عمر شاعر، فردوسی بخش‌های دیگری نیز به شاهنامه اضافه کرد که بیشتر به اظهار ناامیدی و امید به بخشش بعضی از اطرافیان سلطان محمود از جمله «سالار شاه» اختصاص دارد.

    آخرین اشاره فردوسی به سن خود یکی به حدود هشتاد سال است («کنون عمر نزدیک هشتاد شد/امیدم به یک باره بر باد شد») و یکی به هفتاد و شش سال («کنون سالم آمد به هفتاد و شش/غنوده همه چشم میشار فش»).

    مرگ و آرامگاه اولین منبعی که به سال مرگ فردوسی اشاره کرده است مقدمه بایسنغری است که آن را در سال ۴۱۶ هجری قمری آورده است.

    این مقدمه که امروز نامعتبر شناخته می‌شود به منبع دیگری اشاره نکرده است.

    اکثر منابع همین تاریخ را از مقدمه بایسنغری نقل کرده‌اند، به جز تذکره الشعراء (که آن هم بسیار نامعتبر است) که مرگ او را در ۴۱۱ قمری آورده است.

    محمدامین ریاحی، با توجه به اشاره‌هایی که فردوسی به سن و ناتوانی خود و آثار پیری کرده است، نتیجه گرفته است فردوسی حتماً قبل از سال ۴۱۱ مرده است.

    پس از مرگ، جنازه فردوسی اجازه دفن در گورستان مسلمانان را نیافت و در باغ خود وی یا دخترش در طو دفن شد.

    منابع مختلف علت دفن نشدن او در گورستان مسلمانان را به دلیل مخالفت یکی از دانشمندان متعصب طوس (چهار مقاله نظامی عروضی) دانسته‌اند.

    عطار نیشابوری در اسرارنامه این داستان را به شکل نماز نخواندن «شیخ اکابر، ابوالقاسم» بر جنازه فردوسی آورده است و حمدالله مستوفی در مقدمه ظفرنامه این شخص را شیخ ابوالقاسم کُرّکانی دانسته است که مریدان زیادی داشته است.

    در بعضی منابع دیگر نام این فرد «ابوالقاسم گرگانی» یا «جرجانی» نیز آمده است که احتمالاً مسخ نام کُرّکانی است.

    ریاحی انتصاب این مسئله به کُرّکانی صوفی را تهمت دانسته است و از آنجا که او در هنگام مرگ فردوسی حدود سی سال داشته است از نظر تاریخی نیز این مسئله را ناممکن گرفته است.

    صحنه‌ای از داستان‌های شاهنامه (در آرامگاه فردوسی، توس) از زمان دفن فردوسی آرامگاه او چندین بار ویران شد.

    در سال ۱۳۰۲ قمری به دستور میرزا عبدالوهاب خان شیرازی والی خراسان محل آرامگاه را تعیین کردند و ساختمانی آجری در آنجا ساختند.

    پس از تخریب تدریجی این ساختمان، انجمن آثار ملی به اصرار رئیس و نایب‌رئیسش محمدعلی فروغی و سید حسن تقی‌زاده متولی تجدید بنای آرامگاه فردوسی شد و با جمع‌آوری هزینه این کار از مردم (بدون استفاده از بودجه دولتی) که از ۱۳۰۴ هجری شمسی شروع شد، آرامگاهی ساختند که در ۱۳۱۳ افتتاح شد.

    این آرامگاه به علت نشست در ۱۳۴۳ مجدداً تخریب شد تا بازسازی شود که این کار در ۱۳۴۷ پایان یافت.

    داستان هایی درباره فردوسی داستان‌های فراوانی درباره فردوسی و شاهنامه وجود دارد که عمدتاً به علت اشتیاق مردم علاقه‌مند به فردوسی نقل گشته اند.

    از جمله این داستانها است قصه رفتن منبع پهلوی شاهنامه از تیسفون به حجاز و حبشه و هند بالاخره به ایران آمدنش به دست یعقوب لیث، قصه راه یافتن فردوسی به دربار سلطان محمود، مسابقه بدیهه‌سرایی فردوسی با سه شاعر دربار غزنویان (عنصری، فرخی، و عسجدی)، قصه‌های سفر فردوسی به غزنه یا اقامتش در غزنه، قصه فرار او به بغداد، هند، طبرستان، یا قهستان پس از نوشتن هجونامه، قصه اهدا کردن شاهنامه به سلطان محمود به خاطر نیاز مالی برای تهیه جهیزیه برای دختر فردوسی، قصه فرستادن صله‌ای که سلطان محمود به فردوسی قول داده بوده است به شکل پول نقره به جای طلا به پیشنهاد احمد بن حسن میمندی و بخشیدن آن صله به فقاع‌فروش و حمامی به دست فردوسی و پشیمانی سلطان محمود و هم‌زمانی رسیدن صله طلا با با مرگ فردوسی.

    آثار فردوسی تنها اثری که ثابت شده است متعلق به فردوسی است متن خود شاهنامه است (منهای بیت‌هایی که خود او به دقیقی نسبت داده است).

    آثار دیگری نیز به فردوسی نسبت داده شده است از جمله چند قطعه، رباعی، قصیده، و غزل که محققان امروزی در این که شاعر آنها فردوسی باشد بسیار شک دارند و از جمله قصیده‌ها را سروده دوران صفویان می‌دانند (ریاحی ۱۳۸۰، ص ۱۴۵).

    آثار دیگری نیز به فردوسی نسبت داده شده است که اکثراً مردود دانسته شده‌اند.

    معروف‌ترین آنها مثنوی‌ای به نام یوسف و زلیخا است که در مقدمه بایسنغری به فردوسی نسبت داده شده است.

    اما این فرض توسط بسیاری از معاصران رد شده است و از جمله مجتبی مینوی در سال ۱۳۵۵ هجری شمسی گوینده آن را «ناظم بیمایه‌ای به نام شمسی» یافته است.

    محمدامین ریاحی این نسبت را از شرف‌الدین یزدی (که ریاحی او را «دروغ‌پرداز» نامیده است) دانسته است و حدس زده است که مقدمه بایسنغری را هم همین شخص نوشته باشد (ریاحی ۱۳۸۰، ص ۱۵۱).

    یکی از آثار دیگر منسوب به فردوسی گرشاسب‌نامه است که مشخص شده است اثر اسدی طوسی است و چند دهه بعد از مرگ فردوسی سروده شده است.

    نوشته دیگری که به فردوسی نسبت داده شده است «هجونامه»ای علیه سلطان محمود است که به روایت نظامی عروضی صد بیت بوده است و شش بیت از آن باقی مانده است.

    نسخه‌های مختلفی از این هجونامه وجود دارد که از ۳۲ بیت تا ۱۶۰ بیت دارند.

    وجود چنین هجونامه‌ای را بعضی از محققین رد و بعضی تأیید کرده‌اند.

    از جمله محمود شیرانی با توجه به این که بسیاری از بیت‌های این هجونامه از خود شاهنامه یا مثنوی‌های دیگر آمده‌اند و بیت‌های دیگرش نیز ضعیف‌اند نتیجه گرفته است که این هجونامه ساختگی است ولی محمدامین ریاحی با توجه به این که اشاره‌ای به این هجونامه در شهریارنامه عثمان مختاری (مدّاح مسعود سوم غزنوی)، که قبل از چهار مقاله نظامی عروضی نوشته شده است، آمده است، وجود آن را مسلم دانسته است.

    جالب این است که معروف‌ترین بیت فردوسی که زیر آمده است و بعضی آن را از خود شاهنامه و بعضی از هجونامه دانسته‌اند نیز ممکن است از خود وی نباشد (خطیبی ۱۳۸۴، صص ۱۹ و ۲۰): دوست‌داران و مخالفان فردوسی در همان سال‌های آغازین پس از مرگ فردوسی مخالفت با شاهنامه آغاز شد و عمدتاً به خاطر سیاست‌های ضد ایرانی دربار بنی عباس و مدارس نظامیه ادامه یافت.

    از جمله سلطان محمود پس از فتح ری در سال ۴۲۰ قمری، مجدالدوله دیلمی را به خاطر خواندن شاهنامه سرزنش کرده است (ریاحی ۱۳۸۰، ص ۱۶۰).

    نویسندگانی نیز، از جمله عبدالجلیل رازی قزوینی که مانند فردوسی شیعه بوده است، شاهنامه را «مدح گبرکان» دانسته‌اند (همین طور عطار نیشابوری) و خواندن آن را «بدعت و ضلالت».

    شاعران دیگری نیز، از فرخی سیستانی («گفتا که شاهنامه دروغ است سربه‌سر») و معزی نیشابوری («من عجب دارم ز فردوسی که تا چندان دروغ/از کجا آورد و بیهوده چرا گفت آن سمر») گرفته تا انوری («در کمال بوعلی نقصان فردوسی نگر/هر کجا آید شفا شهنامه گو هرگز مباش»)، احتمالاً به دلیل علاقه ممدوحانشان به ردّ فردوسی، شاهنامه را دروغ، ناقص، یا بی‌ارزش دانسته‌اند.

    با وجود بایکوتی که درباره فردوسی وجود داشته است و در نتیجه آن بسیاری از منابع نامی از فردوسی یا شاهنامه نیاورده‌اند، در مناطقی که حکومت عباسیان در آنها نفوذ کمتری داشته است، از شبه‌قاره هند گرفته تا سیستان، آذربایجان، اران، و آسیای صغیر، کسانی از فردوسی یاد کرده‌اند یا او را ستوده‌اند.

    از جمله مسعود سعد سلمان گزیده‌ای از شاهنامه تهیه کرد و نظامی عروضی در اواسط قرن ششم هجری اولین شرح حال موجود از فردوسی را در چهار مقاله نوشت.

    در حدود سال ۶۲۰ قمری نیز خلاصه‌ای از شاهنامه در شام به دست بنداری اصفهانی به عربی ترجمه شد.

    پس از حمله مغول و انقراض عباسیان توجه به شاهنامه در محافل رسمی نیز افزایش یافت و از جمله حمدالله مستوفی در اوایل قرن هشتم هجری در دوران ایلخانان تصحیحی از شاهنامه بر اساس نسخه‌های مختلفی که یافته بود ارائه کرد.

    در دوران تیموریان نیز، در سال ۸۲۹ قمری در هرات، به دستور شاهزاده تیموری بایسنغر میرزا نسخه مصوری از شاهنامه تهیه شد و احتمالاً تعداد زیادی از روی آن نوشته شد.

    صفویان با توجه به این که خودشان مانند فردوسی شیعه و ایرانی بودند، توجه خاصی به فردوسی کردند که تا امروز ادامه یافته است.

    پس از انقلاب ایران در ۱۳۵۷ علیه حکومت پادشاهی، بعضی انقلابیان به این فرض که فردوسی شاه‌دوست بوده است یا شاهان را ستوده است از او بد گفته‌اند یا از شاهنامه انتقاد کرده‌اند.

    از محققان معاصر احمد شاملو نیز از شاهنامه انتقاد کرده است که در پاسخ او عطاءالله مهاجرانی کتابی در دفاع از فردوسی و شاهنامه نوشت.

    فردوسی‌پژوهی پس از تلاش حمدالله مستوفی در تصحیح شاهنامه در قرن هشتم و شاهنامه بایسنغری در قرن نهم هجری، اولین تصحیح شاهنامه در کلکته صورت گرفت و بار اول به شکل ناقص در ۱۸۱۱ میلادی (توسط ماثیو لمسدن) و بار دوم به طور کامل در ۱۸۲۹ (به تصحیح ترنر ماکان انگلیسی) منتشر شد.

    از مصححین بعدی شاهنامه می‌توان از ژول مول فرانسوی، وولرس و لاندوئر هلندی، ی.

    ا.

    برتلس روس، نام برد.

    از مصححین ایرانی شاهنامه باید به عبدالحسین نوشین، مجتبی مینوی، محمد مختاری، و جلال خالقی مطلق اشاره کرد.

    به علت محبوبیت فردوسی، تحقیقات فراوانی درباره وی و شاهنامه منتشر شده است.

    ژول مول، تئودور نولدکه، سید حسن تقی‌زاده، هانری ماسه، فریتز ولف، عبدالحسین نوشین، محمد قزوینی، و ایرج افشار از جمله معروف‌ترین محققین درباره فردوسی هستند.

    منابع خطیبی، ابوالفضل، «بیتهای عرب‌ستیزانه در شاهنامه»، نشر دانش، سال بیست و یکم، شماره سوم، پاییز ۱۳۸۴.

    روایی، محمد.

    «بر چکاد شاهنامه»، صص نه تا نوزده، مندرج در بر چکاد شاهنامه (برگزیده شاهنامه فردوسی).

    چاپ اول، تهران: انتشارات ناهید، ۱۳۷۱.

    ریاحی، محمدامین، فردوسی.

    چاپ سوم، تهران: طرح نو، ۱۳۸۰.

    شابک ‎۹۶۴‐۵۶۲۵‐۳۸‐۶.

    مول، ژول، دیباچه شاهنامه.

    ترجمه جهانگیر افکاری، چاپ چهارم، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۶۹.

    حکیم فردوسی در "طبران طوس" در سال 329 هجری به دنیا آمد.

    پدرش از دهقانان طوس بود و از نظر مادی دارای ثروت و موقعیت قابل توجهی بود.

    از احوال او در عهد کودکی و جوانی اطلاع درستی در دست نیست ولی مشخص است که در جوانی با درآمدی که از املاک پدرش داشته به کسی محتاج نبوده است؛ اما اندک اندک آن اموال را از دست داده و به تهیدستی گرفتار شده است.

    فردوسی از همان ابتدای کار که به کسب علم و دانش پرداخت، به خواندن داستان هم علاقمند شد و مخصوصاً به تاریخ و اطلاعات مربوط به گذشته ایران عشق می ورزید.

    همین علاقه به داستانهای کهن بود که او را به فکر به نظم در آوردن شاهنامه انداخت.

    چنان که از گفته خود او در شاهنامه بر می آید، مدتها در جستجوی این کتاب بوده است و پس از یافتن دستمایه ی اصلیی داستانهای شاهنامه، نزدیک به سی سال از بهترین ایام زندگی خود را وقف این کار کرد.

    او خود می گوبد: بسی رنج بردم بدین سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی پی افکندم از نظم کاخی بلند که از باد و باران نیابد گزند بناهای آباد گردد خراب ز باران و از تابش آفتاب فردوسی در سال 370 یا 371 به نظم در آوردن شاهنامه را آغاز کرد و در اوایل این کار هم خود فردوسی ثروت و دارایی قابل توجهی داشت و هم بعضی از بزرگان خراسان که به تاریخ باستان ایران علاقه داشتند او را یاری می کردند ولی به مرور زمان و پس از گذشت سالهایی، در حالی که فردوسی بیشتر شاهنامه را سروده بود دچار فقر و تنگدستی شد.

    اَلا ای برآورده چرخ بلند چه داری به پیری مرا مستمند چو بودم جوان برترم داشتی به پیری مرا خوار بگذاشتی به جای عنانم عصا داد سال پراکنده شد مال و برگشت حال بر خلاف آن چه مشهور است، فردوسی سرودن شاهنامه را صرفاً به خاطر علاقه خودش و حتی سالها قبل از آن که سلطان محمود به سلطنت برسد، آغاز کرد؛ اما چون در طی این کار رفته رفته ثروت و جوانی را از دست داد، به فکر افتاد که آن را به نام پادشاهی بزرگ کند و به گمان اینکه سلطان محمود چنان که باید قدر او را خواهد شناخت، شاهنامه را به نام او کرد و راه غزنین را در پیش گرفت.

    اما سلطان محمود که به مدایح و اشعار ستایش آمیز شاعران بیش از تاریخ و داستانهای پهلوانی علاقه داشت، قدر سخن فردوسی را ندانست و او را چنانکه شایسته اش بود تشویق نکرد.

    علت این که شاهنامه مورد پسند سلطان محمود واقع نشد، درست معلوم نیست.

    عضی گفته اند که به سبب بدگوئی حسودان، فردوسی نزد محمود به بی دینی متهم شد (در واقع اعتقاد فردوسی به شیعه که سلطان محمود آن را قبول نداشت هم به این موضوع اضافه شد) و از این رو سلطان به او بی اعتنائی کرد.

    ظاهراً بعضی از شاعران دربار سلطان محمود به فردوسی حسد می بردند و داستانهای شاهنامه و پهلوانان قدیم ایران را در نظر سلطان محمود پست و ناچیز جلوه داده بودند.

    به هر حال سلطان محمود شاهنامه را بی ارزش دانست و از رستم به زشتی یاد کرد و بر فردوسی خشمگین شد و گفت: که "شاهنامه خود هیچ نیست مگر حدیث رستم، و اندر سپاه من هزار مرد چون رستم هست".

    گفته اند که فردوسی از این بی اعتنائی سلطان محمود بر آشفت و چندین بیت در هجو سلطان محمود گفت و سپس از ترس مجازات او غزنین را ترک کرد و چندی در شهرهائی چون هرات، ری و طبرستان متواری بود و از شهری به شهر دیگر می رفت تا آنکه سرانجام در زادگاه خود، طوس درگذشت.

    تاریخ وفاتش را بعضی 411 و برخی 416 هجری قمری نوشته اند.

    فردوسی را در شهر طوس، در باغی که متعلق به خودش بود، به خاک سپردند.

    در تاریخ آمده است که چند سال بعد، محمود به مناسبتی فردوسی را به یاد آورد و از رفتاری که با آن شاعر آزاده کرده بود پشیمان شد و به فکر جبران گذشته افتاد و فرمان داد تا ثروت فراوانی را برای او از غزنین به طوس بفرستند و از او دلجوئی کنند.

    اما چنان که نوشته اند، روزی که هدیه سلطان را از غزنین به طوس می آوردند، جنازه شاعر را از طوس بیرون می بردند.

    از فردوسی تنها یک دختر به جا مانده بود، زیرا پسرش هم در حیات پدر فوت کرده بود و گفته شده است که دختر فردوسی هم این هدیه سلطان محمود را نپذیرفت و آن را پس فرستاد.

    شاهنامه نه فقط بزرگ ترین و پر مایه ترین مجموعه شعر است که از عهد سامانی و غزنوی به یادگار مانده است بلکه مهمترین سند عظمت زبان فارسی و بارزترین مظهر شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ایران قدیم و خزانه لغت و گنجینه ادبـیات فارسی است.

    فردوسی طبعی لطیف داشته، سخنش از طعنه و هجو و دروغ و تملق خالی بود و تا می توانست الفاظ ناشایست و کلمات دور از اخلاق بکار نمی برد.

    او در وطن دوستی سری پر شور داشت.

    به داستانهای کهن و به تاریخ و سنن قدیم عشق می ورزید.

    ویژگیهای هنری شاهنامه "شاهنامه"، حافظ راستین سنت های ملی و شناسنامه قوم ایرانی است.

    شاید بی وجود این اثر بزرگ، بسیاری از عناصر مثبت فرهنگ آبا و اجدادی ما در طوفان حوادث تاریخی نابود می شد و اثری از آنها به جای نمی ماند.

    فردوسی شاعری معتقد و مومن به ولایت معصومین علیهم ‌السلام بود و خود را بنده اهل بیت نبی و ستاینده خاک پای وصی می دانست و تاکید می کرد که: گرت زین بد آید، گناه من است چنین است و آیین و راه من است بر این زادم و هم بر این بگذرم چنان دان که خاک پی حیدرم فردوسی با خلق حماسه عظیم خود، برخورد و مواجهه دو فرهنگ ایران و اسلام را به بهترین روش ممکن عینیت بخشید، با تأمل در شاهنامه و فهم پیش زمینه فکری ایرانیان و نوع اندیشه و آداب و رسومشان متوجه می شویم که ایرانیان همچون زمینی مستعد و حاصل خیز آمادگی دریافت دانه و بذر آیین الهی جدید را داشته و خود به استقبال این دین توحیدی رفته اند.

    چنان که در سالهای آغازین ظهور اسلام، در نشر و گسترش و دفاع از احکام و قوانینش به دل و جان کوشیدند.

    اهمیت شاهنامه فقط در جنبه ادبی و شاعرانه آن خلاصه نمی شود و پیش از آن که مجموعه ای از داستانهای منظوم باشد، تبارنامه ای است که بیت بیت و حرف به حرف آن ریشه در اعماق آرزوها و خواسته های جمعی، ملتی کهن دارد.

    ملتی که در همه ادوار تاریخی، نیکی و روشنایی را ستوده و با بدی و ظلمت ستیز داشته است.

    شاهنامه، منظومه مفصلی است که حدوداً از شصت هزار بیت تشکیل شده است و دارای سه دوره اساطیری، پهلوانی، تاریخی است.

    فردوسی بر منابع بازمانده کهن، چنان کاخ رفیعی از سخن بنیان می نهد که به قول خودش باد و باران نمی تواند گزندی بدان برساند و گذشت سالیان بر آن تأثیری ندارد.

    در برخورد با قصه های شاهنامه و دیگر داستانهای اساطیری فقط به ظاهر داستانها نمی توان بسنده کرد.

    زبان قصه های اساطیری، زبانی آکنده از رمز و سمبل است و بی توجهی به معانی رمزی اساطیر، شکوه و غنای آنها را تا حد قصه های معمولی تنزل می دهد.

    حکیم فردوسی خود توصیه می کند: تو این را دوغ و فسانه مدان به یکسان روش در زمانه مدان از او هر چه اندر خورد با خرد دگر بر ره رمز معنی برد شاهنامه روایت نبرد خوبی و بدی است و پهلوانان، جنگجویان این نبرد دائمی در هستی اند.

    جنگ کاوه و ضحاک ظالم، کین خواهی منوچهر از سلم و تور، مرگ سیاوش به دسیسه سودابه و .

    .

    همه حکایت از این نبرد و ستیز دارند.

    تفکر فردوسی و اندیشه حاکم بر شاهنامه همیشه مدافع خوبی ها در برابر ظلم و تباهی است.

    ایران که سرزمین آزادگان محسوب می شود همواره مورد آزار و اذیت همسایگانش قرار می گیرد.

    زیبایی و شکوه ایران، آن را در معرض مصیبت های گوناگون قرار می دهد و از همین رو پهلوانانش با تمام توان به دفاع از موجودیت این کشور و ارزشهای عمیق انسانی مردمانش بر می خیزند و جان بر سر این کار می نهند.

    برخی از پهلوانان شاهنامه نمونه های متعالی انسانی هستند که عمر خویش را به تمامی در خدمت همنوعان خویش گذرانده است.

    پهلوانانی همچون فریدون، سیاوش، کیخسرو، رستم، گودرز و طوس از این دسته اند.

    شخصیت های دیگری نیز همچون ضحاک و سلم و تور وجودشان آکنده از شرارت و بدخویی و فساد است.

    آنها مأموران اهریمنند و قصد نابودی و فساد در امور جهان را دارند.

    قهرمانان شاهنامه با مرگ، ستیزی هماره دارند و این ستیز نه روی گردانی از مرگ است و نه پناه بردن به کنج عافیت، بلکه پهلوان در مواجهه و درگیری با خطرات بزرگ به جنگ مرگ می رود و در حقیقت، زندگی را از آغوش مرگ می دزدد.

    اغلب داستانهای شاهنامه بی اعتباری دنیا را به یاد خواننده می آورد و او را به بیداری و درس گرفتن از روزگار می خواند ولی در همین حال آنجا که هنگام سخن عاشقانه می رسد فردوسی به سادگی و با شکوه و زیبایی موضوع را می پروراند.

    نگاهی به پنج گنج نظامی در مقایسه با شاهنامه، این حقیقت را بر ما نمایان تر می کند.

    در پنج گنج، شاعر عارف که ذهنیتی تغزلی و زبانی نرم و خیال انگیز دارد، در وادی حماسه چنان غریق تصویرسازی و توصیفات تغزلی شده که جای و مقام زبان حماسه را فراموش کرده است حال آنکه که فردوسی حتی در توصیفات تغزلی در شأن زبان حماسه، از تخیل و تصاویر بهره می گیرد و از ازدحام بیهوده تصاویر در زبان حماسی اش پرهیز می کند.

    تصویرسازی تصویرسازی در شعر فردوسی جایی بسیار مهم دارد.

    شاعر با تجسم حوادث و ماجراهای داستان در پیش چشم خواننده او را همراه با خود به متن حوادث می برد، گویی خواننده داستان را بر پرده سینما به تماشا نشسته است.

    تصویرسازی و تخیل در اثر فردوسی چنان محکم و متناسب است که حتی اغلب توصیفات طبیعی درباره طلوع، غروب، شب، روز و .

    در شعر او حالت و تصویری حماسی دارد و ظرافت و دقت حکیم طوس در چنین نکاتی موجب هماهنگی جزئی ترین امور در شاهنامه با کلیت داستان ها شده است.

    چند بیت زیر در توصیف آفتاب بیان شده است: چو خورشید از چرخ گردنده سر برآورد بر سان زرین سپر *** پدید آمد آن خنجر تابناک به کردار یاقوت شد روی خاک *** چو زرین سپر برگرفت آفتاب سرجنگجویان برآمد ز خواب و این هم تصویری که شاعر از رسیدن شب دارد: چو خورشید تابنده شد ناپدید شب تیره بر چرخ لشگر کشید موسیقی موسیقی در شعر فردوسی از عناصر اصلی شعر محسوب می شود.

    انتخاب وزن متقارب که هجاهای بلند آن کمتر از هجاهای کوتاه است، موسیقی حماسی شاهنامه را چند برابر می کند.

    علاوه بر استفاده از وزن عروضی مناسب، فردوسی با به کارگیری قافیه های محکم و هم حروفیهای پنهان و آشکار، انواع جناس، سجع و دیگر صنایع لفظی تأثیر موسیقایی شعر خود را تا حد ممکن افزایش می دهد.

    اغراقهای استادانه، تشبیهات حسی و نمایش لحظات طبیعت و زندگی از دیگر مشخصات مهم شعر فردوسی است.

    برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس هوا نیلگون شد، زمین آبنوس چو برق درخشنده از تیره میغ همی آتش افروخت از گرز و تیغ هوا گشت سرخ و سیاه و بنفش ز بس نیزه و گونه گونه درفش از آواز دیوان و از تیره گرد ز غریدن کوس و اسب نبرد شکافیده کوه و زمین بر درید بدان گونه پیکار کین کس ندید چکاچاک گرز آمد و تیغ و تیر ز خون یلان دشت گشت آبگیر زمین شد به کردار دریای قیر همه موجش از خنجر و گرز و تیر دمان بادپایان چو کشتی بر آب سوی غرق دارند گفتی شتاب منبع داستانهای شاهنامه نخستین کتاب نثر فارسی که به عنوان یک اثر مستقل عرضه شد، شاهنامه ای منثور بود.

    این کتاب به دلیل آن که به دستور و سرمایه "ابومنصور توسی" فراهم آمد، به "شاهنامه ابومنصوری" شهرت دارد و تاریخ گذشته ایران به حساب می آید.

    اصل این کتاب از میان رفته و تنها مقدمه آن که حدود پانزده صفحه می شود در بعضی نسخه های خطی شاهنامه موجود است.

    علاوه بر این شاهنامه، یک شاهنامه منثور دیگر به نام شاهنامه ابوالموید بلخی وجود داشته که گویا قبل از شاهنامه ابومنصوری تألیف یافته است، اما چون به کلی از میان رفته درباره آن نمی توان اظهارنظر کرد.

    پس از این دوره در قرن چهارم شاعری به نام دقیقی ر به نظم در آوردن داستانهای ملی ایران را شروع کرد.

    دقیقی زردشتی بود و در جوانی به شاعری پرداخت.

    او برخی از امیران چغانی و سامانی را مدح گفت و از آنها جوایز گرانبها دریافت کرد.

    دقیقی ظاهراً به دستور نوح بن منصور سامانی مأموریت یافت تا شاهنامه ی ابومنصوری را که به نثر بود به نظم در آورد.

    دقیقی، هزار بیت بیشتر از این شاهنامه را نسروده بود و هنوز جوان بود که کشته شد (حدود 367 یا 369 هـ.

    ق) و بخش عظیمی از داستانهای شاهنامه ناسروده مانده بود.

    فردوسی استاد و هشمهری دقیقی کار ناتمام او را دنبال کرد.

    از این رو می توان شاهنامه دقیقی را منبع اصلی فردوسی در سرودن شاهنامه دانست.

    بخش های اصلی شاهنامه موضوع این شاهکار جاودان، تاریخ ایران قدیم از آغاز تمدن نژاد ایرانی تا انقراض حکومت ساسانیان به دست اعراب است و کلاً به سه دوره اساطیری، پهلوی و تاریخی تقسیم می شود.

    دوره اساطیری این دوره از عهد کیومرث تا ظهور فریدون ادامه دارد.

    در این عهد از پادشاهانی مانند کیومرث، هوشنگ، تهمورث و جمشید سخن به میان می آید.

    تمدن ایرانی در این زمان تکوین می یابد.

    کشف آتش، جدا کرن آهن از سنگ و رشتن و بافتن و کشاورزی کردن و امثال آن در این دوره صورت می گیرد.

    در این عهد جنگها غالباً جنگ های داخلی است و جنگ با دیوان و سرکوب کردن آنها بزرگ ترین مشکل این عصر بوده است.

    (بعضی احتمال داده اند که منظور از دیوان، بومیان فلات ایران بوده اند که با آریایی های مهاجم همواره جنگ و ستیز داشته اند) در پایان این عهد، ضحاک دشمن پاکی و سمبل بدی به حکومت می نشیند، اما سرانجام پس از هزار سال فریدون به یاری کاوه آهنگر و حمایت مردم او را از میان می برد و دوره جدید آغاز می شود.

    دوره پهلوانی دوره پهلوانی یا حماسی از پادشاهی فریدون شروع می شود.

    ایرج، منوچهر، نوذر، گرشاسب به ترتیب به پادشاهی می نشیند.

    جنگهای میان ایران و توران آغاز می شود.

    پادشاهی کیانی مانند: کیقباد، کیکاووس، کیخسرو و سپس لهراست و گشتاسب روی کار می آیند.

    در این عهد دلاورانی مانند: زال، رستم، گودرز، طوس، بیژن، سهراب و امثال آنان ظهور می کنند.

    سیاوش پسر کیکاووس به دست افراسیاب کشته می شود و رستم به خونخواهی او به توران زمین می رود و انتقام خون سیاوش را از افراسیاب می گیرد.

    در زمان پادشاهی گشتاسب، زرتشت پیغمبر ایرانیان ظهور می کند و اسفندیار به دست رستم کشته می شود.

    مدتی پس از کشته شدن اسفندیار، رستم نیز به دست برادر خود، شغاد از بین می رود و سیستان به دست بهمن پسر اسفندیار با خاک یکسان می گردد، و با مرگ رستم دوره پهلوانی به پایان می رسد.

    دوره تاریخی این دوره با ظهور بهمن آغاز می شود و پس از بهمن، همای و سپس داراب و دارا پسر داراب به پادشاهی می رسند.

    در این زمان اسکندر مقدونی به ایران حمله می کند و دارا را که همان داریوش سوم است می کشد و به جای او بر تخت می نشیند.

    پس از اسکندر دوره پادشاهی اشکانیان در ابیاتی چند بیان می گردد و سپس ساسانیان روی کار می آیند و آن گاه حمله عرب پیش می آید و با شکست ایرانیان شاهنامه به پایان می رسد.

  • فهرست:

    ندارد.
     

    منبع:

    ندارد.

(حدود ۳۲۹ تا حدود ۴۱۰ هجری قمری)، شاعر حماسه‌ سرای ایرانی و گویندهٔ شاهنامهٔ فردوسی است که مشهورترین اثر حماسی فارسی است و طولانی‌ترین منظومه به زبان فارسی تا زمان خود بوده است. او را از بزرگ‌ترین شاعران فارسی‌گو دانسته‌اند. زندگی در مورد زندگی فردوسی افسانه‌های فراوانی وجود دارد که چند علت اصلی دارد. یکی این که به علت محبوب نبودن فردوسی در دستگاه قدرت به دلیل شیعه بودنش، در ...

حکیم ابوالقاسم حسن بن علی طوسی معروف به فردوسی (حدود ۳۲۹ تا حدود ۴۱۰ هجری قمری)، شاعر حماسه‌سرای ایرانی و گویندهٔ شاهنامهٔ فردوسی است که مشهورترین اثر حماسی فارسی است و طولانی‌ترین منظومه به زبان فارسی تا زمان خود بوده است. او را از بزرگ‌ترین شاعران فارسی‌گو دانسته‌اند. زندگی در مورد زندگی فردوسی افسانه‌های فراوانی وجود دارد که چند علت اصلی دارد. یکی این که به علت محبوب نبودن ...

حکیم ابوالقاسم حسن بن علی طوسی معروف به فردوسی (حدود ۳۲۹ تا حدود ۴۱۰ هجری قمری)، شاعر حماسه‌سرای ایرانی و گویندهٔ شاهنامهٔ فردوسی است که مشهورترین اثر حماسی فارسی است و طولانی‌ترین منظومه به زبان فارسی تا زمان خود بوده است. او را از بزرگ‌ترین شاعران فارسی‌گو دانسته‌اند. زندگی در مورد زندگی فردوسی افسانه‌های فراوانی وجود دارد که چند علت اصلی دارد. یکی این که به علت محبوب نبودن ...

ابوالقاسم فردوسی :نام   فردوسی :لقب   329ه‍‍ ق :تولد   405 یا 409 ه‍‍ ق :وفات   شاهنامه :آثار           حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی بزرگترین حماسه سرای تاریخ ایران و یکی از برجسته ترین شاعران جهان می باشد. محل تولد این شاعر بزرگ دهکده (باژ) یا (باز) از طابران طوس است. در نسخه ای معتبر از شاهنامه سالهای عمر او 76 و نزدیک 80 یاد شده است ...

حکیم ابولقاسم فردوسی ، حماسه سرا و شاعر بزرگ ایرانی در سال 329 هجری قمری در روستایی در نزدیکی شهر طوس به دنیا آمد . طول عمر فردوسی را نزدیک به 80 سال دانسته اند، که اکنون حدود هزار سال از تاریخ درگذشت وی می گذرد. فردوسی اوایل حیات را به کسب مقدمات علوم و ادب گذرانید و از همان جوانی شور شاعری در سر داشت . و از همان زمان برای احیای مفاخر پهلوانان و پادشاهان بزرگ ایرانی بسیار کوشید ...

حکیم ابوالقاسم حسن بن علی طوسی معروف به فردوسی (حدود ۳۲۹ تا حدود ۴۱۰ هجری قمری)، شاعر حماسه‌سرای ایرانی و گویندهٔ شاهنامهٔ فردوسی است که مشهورترین اثر حماسی فارسی است و طولانی‌ترین منظومه به زبان فارسی تا زمان خود بوده است. او را از بزرگ‌ترین شاعران فارسی‌گو دانسته‌اند. زندگی در مورد زندگی فردوسی افسانه‌های فراوانی وجود دارد که چند علت اصلی دارد. یکی این که به علت محبوب نبودن ...

حکیم ابولقاسم فردوسی ، حماسه سرا و شاعر بزرگ ایرانی در سال 329 هجری قمری در روستایی در نزدیکی شهر طوس به دنیا آمد . طول عمر فردوسی را نزدیک به 80 سال دانسته اند، که اکنون حدود هزار سال از تاریخ درگذشت وی می گذرد. فردوسی اوایل حیات را به کسب مقدمات علوم و ادب گذرانید و از همان جوانی شور شاعری در سر داشت . و از همان زمان برای احیای مفاخر پهلوانان و پادشاهان بزرگ ایرانی بسیار کوشید ...

وضع عمومی زبان و ادب فارسی دوره یی که مورد مطالعه ماست ، با آنکه ابتدای ترقی ادب فارسیست ، یکی از مهمترین ادوار ادبی ما هم محسوب می گردد . در ابتدای این عهد رودکی استاد شاعران و در اواخر آن فردوسی و عنصری دو استاد مسلم شعر پارسی زندگی می کرده اند . شاعران دیگر این دوران نیز هر یک صاحب شهرت واهمیت خاص در تاریخ ادبیات فارسی هستند . کمتر دوره یی از ادوار ادبی فارسی است که این همه ...

بارخدایا! ما را از کسانی قرار ده که به ریسمان قرآن چنگ می‌زندد و در فهم متشابهاتش به پناهگاه محکم و استوارش پناه می‌برند، و در سایبان آن آرام می‌گیرند و به روشنی بامدادش راه می‌یابند و به درخشیدن روشنایی آن اقتدار می‌کنند، از چراغ آن چراغ می‌افروزند و هدایت و رستگاری را در غیر آن نمی‌طلبد. «صحیفه سجادیه، دعا 42» ادبیات کهن فارسی حاوی فرهنگ دینی و ملی ما ایرانیان است. ...

مقدمه بارخدایا! ما را از کسانی قرار ده که به ریسمان قرآن چنگ می‌زندد و در فهم متشابهاتش به پناهگاه محکم و استوارش پناه می‌برند، و در سایبان آن آرام می‌گیرند و به روشنی بامدادش راه می‌یابند و به درخشیدن روشنایی آن اقتدار می‌کنند، از چراغ آن چراغ می‌افروزند و هدایت و رستگاری را در غیر آن نمی‌طلبد. «صحیفه سجادیه، دعا 42» پیشگفتار ادبیات کهن فارسی حاوی فرهنگ دینی و ملی ما ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول