تعریف بزهکاری بزهکاری یک پدیده بسیار پیچیده اجتماعی است که در محیط های اجتماعی مختلف به شکل های متفاوتی دیده میشود.
تعریف بزه و رفتار بزهکارانه در هر جامعه ای توسط قوانین حقوقی و هنجارهای اجتماعی آن جامعه مشخص میشود.
اگر چه در بیشتر جوامع، بزه به عنوان رفتاری قابل تنبیه از طرف قانون تعریف شده است، اما صرفاً در تبیین آن، مفهوم حقوقی مسئله کافی نیست.
بزهکاری به معنای تعدادی متغیر از اعمال ارتکابی علیه احکام قانونی که میتواند ماهیت های مختلفی داشته باشد، وجه مشترک تمام جوامع انسانی است.
صرف نظر از موضوع اختلاف ماهیت، این اعمال تقریباً همیشه توسط قانون تعریف و پیش بینی میشود.
در تعریف رفتار بزهکارانه به طور کلی قرن هاست اعمالی مانند قتل، دزدی، نزاع، تخریب، کلاهبرداری، تجاوز، غارت، وحشی گری و آتش افروزی به عنوان رفتار بزهکارانه پذیرفته شده است و تقریباً همه جوامع برای آن تعریف مشخصی دارند.
تنها تفاوت مشهود در میزان و نوع تنبیهی است که بر اساس قوانین حقوقی آن جامعه تعیین میشود.
علاوه بر رفتار های ذکر شده، رفتار های دیگری هم هستند که بر اساس ارزش ها و تغییر در ارزش ها یا بر حسب زمان و مکان بزه تعریف میشوند و در جُرم شناسی، مورد توجه قرار میگیرند.
مثل قوانین مربوط به رانندگی در حالت مستی که در بعضی از جوامع به طور کلی در طول زمان، دگرگون شده تا امروز به عنوان جُرم شناخته شده است و از نظر قانونی و حقوقی مشمول مقررات کیفری میباشد.
ماهیت این جرائم با جرائمی که در بالا ذکر شد متفاوت است.
دورکهیم (Durkhim) جامعه شناس فرانسوی بزه را چنین تعریف میکند "هر عملی وقتی جرم محسوب میشود که احساسات قوی و مشخص وجدان جمعی (گروهی) را جریحه دار سازد".
بر اساس این تعریف به نظر میرسد که برای تعریف بزهکاری همه جوامع نمیتوانند با یکدیگر هم صدا باشند زیرا قضاوت جامعه در مورد ارزش های اجتماعی فرهنگی باعث میشود عملی جرم شناخته شود، نه خصوصیات آن عمل به همین علت تعریف حقوقی بزه و رفتار های بزهکارانه در اثر تغییر باورها، ارزش های یک جامعه میتواند دگرگون شود دگرگونی هایی که در این موضوع مشاهده میشود، طبیعتاً مطالعه بزهکاری را مشکل کرده و در عین حال گسترش میدهد، تا حدی که امروزه بزه شناسی، دامنه مطالعه خود را به پدیده انحراف از هنجار ها نیز گسترش داده است.
بدین معنا که منحرف ضمن اینکه از نظر قانونی مجرم نیست، اما مجری و مطیع قانون هم نیست از دیدگاه روانشناختی اهمیت موضوع رفتار انحرافی، بیم از رفتار بزهکارانه در آینده را مطرح میکند.
با توجه به مقدمه فوق به نظر میرسد که در رویکردهای مختلف به موضوع بزهکاری به گونه ای متفاوت توجه شده است و تعریف بزه از دیدگاه حقوقی، جامعه شناسی و جرم شناسی متفاوت است.
تعریف بزه در رویکرد های مختلف رویکرد حقوقی جرم اگر بپذیریم که بزه، تخطی از نظام هنجاری جاری در جامعه است که از طریق قانون جزا میتواند قابل پیگرد باشد، میتوان بزه را هر عملی تعریف کرد که توسط قانون موجب اِعمال کیفر از طرف مقام قضایی است.
پیروان این رویکرد هر عملی را که بر خلاف اخلاق و عدالت اجتماعی باشد جرم مینامند و هدف از تدوین قوانین کیفری را جلوگیری از رفتار هایی میدانند که به نحوی به جامعه و افراد آن آسیب می رساند و نظم اجتماعی را مختل می کند.
رویکرد جامعه شناختی رویکرد جامعه شناختی بزه عمدتاً بر نظریات دورکهیم استوار است.
اگر چه این نظریات عمدتاً پیچیده هستند اما تأثیر آن ها در جرم شناسی، غیر قابل انکار است.
بر اساس این نظریه همانطور که قبلاً نیز توضیح داده شد "جرم پدیده طبیعی است و از فرهنگ، تمدن و فضاهای هر اجتماعی ناشی میشود".
سیر تکاملی فرهنگ ها باعث میشود مفهوم بزه، نوع و کیفیت آن نیز دگرگون شود و تجدّد گرایی نیز در این میان نقش مهمی پیدا کند به همین علت این رویکرد در تعریف بزه به هنجار های اجتماعی توجه میکند و عملی را جرم میداند که بر خلاف هنجار های جامعه باشد و احساسات و وجدان گروهی یا جمعی را متأثر کند.
رویکرد جرم شناسی از دیدگاه جرم شناسی، ناسازگاری افراد و عمل ضد اجتماعی، جرم نامیده میشود.
جرم شناسان نه تنها هر عملی را که طبق قانون برای آن مجازات قائل شده اند جرم مینامند، بلکه معتقدند که اعمالی که در قوانین کیفری برای آنها مجازاتی پیش بینی نشده ولی برای جامعه مضر است، نوعی جرم میباشد و نیاز به بررسی دارد.
دیدگاه کلی این رویکرد در تعریف بزه به فعل یا ترک فعل که برای جامعه خطرناک باشد اعتقاد دارد، مانند اعتیاد به عنوان فعل و یا عدم رعایت مقررات رانندگی به عنوان ترک فعل.
تعریف انواع بزه های معمول در اکثر جوامع اعمال زیر بر اساس تعریفی که برای آن بیان شده است به عنوان جرم شناخته میشود و از نظر قوانین حقوقی مشمول تنبیه هستند.
قتل عمد (Homicide) : عملی که بدون دلیل قانونی سبب مرگ دیگری شود.
تجاوز (Rape): انجام اعمال جنسی و غیر قانونی با زور در مورد زنان.
غارتگری(Robbery) : برداشت و یا قصد برداشت به زور و یا تهدید آمیز متعلقات دیگران.
نزاع (Assault): قصد غیر قانونی در آسیب رساندن و جریحه دار کردن عواطف مردم از طریق لفظی و یا فیزیکی، نوع شدید آن منجر به ضرب و جرح میشود.
تجاوز به حریم(Burglary) : ورود غیر قانونی با زور و یا بدون زور به خانه مسکونی، اداره، کارخانه، محل کار و ...
به قصد استفاده و دزدی.
دزدی(Larceny theft) : برداشت ویا سعی در برداشت غیر قانونی اموال دیگران بدون توسل به زور مثل جیب بری .
دزدی وسائط نقلیه (Motor vehicle theft) : برداشت و یا سعی در برداشتن غیر قانونی وسائل نقلیه که به دیگران تعلق دارد.
آتش افروزی (Arson) : ایجاد خسارت عمدی از طریق آتش زدن اموال شخصی دیگران و یا اموال عمومی مردم کلاهبرداری (Fraud) : قصد عمدی در فریب دادن دیگران به منظور نفع شخصی.
وحشی گری (Vandalism) : غارتگری خصمانه، وارد کردن خسارت به عمد به اموال خصوصی و یا عمومی مثل شکستن شیشه های اماکن عمومی و حمله به مردم.
فحشا (Prostitution) : انجام رابطه نامشروع و غیر قانونی جنسی و یا تبلیغ آن.
رویکرد ها در مورد علل بزهکاری دیدگاه های مختلف در مورد علت بزه باعث طرح رویکردهایی به عنوان چارچوب نظری در این مورد شده اند که در ذیل به شرح آن ها میپردازیم: رویکرد شکل ظاهری (Body type theories) رویکرد شکل ظاهری یکی از قدیم ترین نظریه های بزهکاری است که بر اساس ساختار زیستی و ظاهری بدنی بزهکاری را تبیین نموده است.
این رویکرد در مورد بزه، نظری کاملاً متفاوت با رویکرد های دیگر دارد.
شلدون و کراچمر اندیشه تأثیر ریخت بدنی در پاسخ های فرد را نسبت به موقعیت، مطرح نمودند و بر اساس آن سه تیپ شخصیتی اندومرفیک، مزومرفیک و اکتومرفیک را معرفی کرده اند.
در مطالعات شلدون نشان داده شده است که تیپ های شخصیتی تأثیر بسیاری در رفتار بزهکارانه دارند.
بعد ها مطالعات گلاک(Glueck)، در مورد 500 نفر که بزهکاری آن ها ثابت شده است در مقابل 500 نفر غیر بزهکار، تیپ شخصیت مزومورف را خشمگین تر و مساعد تر برای رفتار بزهکارانه تعریف کرده است.
اگر چه در مطالعه او چهل و دو عامل فرهنگی اجتماعی نیز با بزهکاری همبستگی داشته اند.
در ارزیابی این رویکرد دی موی مینویسد، آنچه در باور این اندیشه امروزه باقیمانده است در نقش های شخصیتی هنرپیشگانی است که در فیلم های سینمایی و یا تلویزیون مشاهده میکنیم.
معمولاً نقش های خشن و بزهکارانه را افراد زشت صورت ایفا میکنند و نقش های مثبت توسط افراد جذاب ایفا میشود.
بعضی از مطالعات نیز در تأیید موضوع به نتیجه قضاوت های قضات پرداخته اند .
یافته های برخی از آن ها نشان میدهند تمایل قاضی در تأیید بیگناهی افرادی است که از جذابیت ظاهری بیشتری برخوردارند.
رویکرد ساختار زیستی این رویکرد به دور از هر ارتباطی بین شکل ظاهری و اختلالات ذهنی، بر تأثیر نقش شخصیت زیستی فرد در رفتار بزهکارانه تأیید دارد مثل تأثیر ژن ها بر رفتار.
در این نظریه ها مسئله توارث و ژن ها به طور جداگانه بررسی میشود.
سابقاً مسئله توارث در رفتار بیشتر مورد توجه قرار میگرفت در حالیکه در نظریه های نوین به مسئله ژن ها و بزهکاری به نوعی دیگر نظر دارند.
دیدگاه های نوین این رویکرد به تغییراتی که در اثر تخریب ژنتیکی در ژن ها بوجود میآید تأکید میکنند.
در نظریات جدید زیست شناختی تأثیر مستقیم زیستی در رفتار بزهکارانه مورد حمایت نیست، در عوض شرایط زیستی خاص را در فرد که باعث بروز الگوهای رفتاری غیر عادی است پیش میکشد.
به طور خلاصه میتوان اذعان کرد رویکرد زیست شناختی به تعامل بین عوامل زیستی و محیط اجتماعی بیشتر تأکید دارد تا تأثیرات خالص زیستی.
به همین دلیل در دیدگاه های جدید این مکتب نظریه های زیست شناختی تحت عنوان رویکرد زیستی اجتماعی بیان میشود.
بررسی جرم از دیدگاه زیستی اجتماعی عواملی مانند توارث، غدد، سیستم عصبی، ژن ها و تغییراتی را که در پاسخ تغییرات محیطی بوجود میآید مورد توجه قرار میدهند.
برای مثال مطالعاتی که در سال های 1980 در زمینه جرم و عوامل زیستی انجام شده است.
نشان داده اند که هیپوگلیسمی با جرائم و رفتارهای ضد اجتماعی در ارتباط است.
در چند مطالعه نیز همبستگی زیادی بین جراحت های مغزی و رفتار بزهکارانه یافت شده است.
تأثیر اختلالات روانی مادر در حاملگی های پیچیده نیز در رفتار بزهکارانه فرزندان در بعضی از مطالعات،تایید شده است.
در ارزیابی این رویکرد پیشنهاد میشود موضوع جرائم و تخلفات از دیدگاه زیست شناختی لازم است به صورت رویکردی چند عاملی مورد توجه قرار گیرد.
اگر چه ممکن است حضور چند عامل زیستی عامل خطر بزهکار شدن در فرد را تقویت کند اما تعامل مسائل روانشناختی و اثرات عوامل اجتماعی درمسئله بزه باید در نظر گرفته شود (لاندمن : (Lundman.
این رویکرد به دور از هر ارتباطی بین شکل ظاهری و اختلالات ذهنی، بر تأثیر نقش شخصیت زیستی فرد در رفتار بزهکارانه تأیید دارد مثل تأثیر ژن ها بر رفتار.
به همین دلیل در دیدگاه های جدید این مکتب نظریه های زیست شناختی تحت عنوان رویکرد زیستی ـ اجتماعی بیان میشود.
بررسی جرم از دیدگاه زیستی ـ اجتماعی عواملی مانند توارث، غدد، سیستم عصبی، ژن ها و تغییراتی را که در پاسخ تغییرات محیطی بوجود میآید مورد توجه قرار میدهند.
رویکرد روانشناختی در رویکرد های روانشناختی نیز علاوه بر عوامل زیستی، عوامل موقعیتی در تبیین رفتار بزهکارانه مهم به نظر میرسند.
به همین جهت بسیاری از پژوهش های زیست شناختی در مسئله بزهکاری، توسط روانشناسان انجام شده است.
برخی از نظریه های روانشناختی معتقد است؛ رفتار بزهکارانه ریشه در یادگیری رفتار مشاهده شده دارد موضوعی که در بحث هایی که در رویکرد های جامعه شناختی رفتار بزهکارانه نیز مطرح است.
به طور اختصاصی تر رویکرد های روانشناختی بیشترجنبه های روانپزشکی مسئله را در تبیین بزه مهم میدانند تا موضوع زیست شناختی را، نظریه های این رویکرد عمدتاً عنصر شخصیت را در بررسی رفتارهای بزهکاری؛ آنچه که اصطلاحاً شخصیت ضد اجتماعی نامیده میشود را مورد بحث قرار میدهند.
زمینه تاریخی این نظریه ها از اندیشه های فروید و دیدگاه های فروید نشأت گرفته است.
بررسی های نوین این رویکرد در پژوهش های کاسپی (Caspi) و مافیت(Moffitt) نشان میدهد، خشم، اضطراب، بیثباتی شخصیتی، عواطف منفی ازعوامل مرتبط و مستعد کننده رفتار بزهکارانه است و افرادی با خصوصیات ذکر شده در مقایسه با افراد معمولی بیشتر در خطر بروز رفتار انحرافی هستند.
ارزیابی این رویکرد، بیانگر آن است که افراد دارای شخصیت های درونی هستند که با جرم و رفتار بزهکارانه در ارتباط است.
اما از طرفی دیگر نگاهی به ماهیت پژوهش های روان شناختی که عمدتاً از طریق روان سنجی انجام میشود خود خالی از اشکال نیست و انتقادات خود را به همراه دارد، به طوریکه مشکلات بررسی های روان سنجی و روانشناختی باعث شده است که جرم شناسان با تمام علاقه ای که به دیدگاه های روانشناختی بزه دارند این پژوهش ها را بی معنا بدانند.
به طور خلاصه میتوان اظهار داشت که رویکرد روانشناختی، هنوز نتوانسته است به روشنی تأثیر شخصیت را در بزهکاری نشان دهد.
شاید پیشنهاد موجّه تر، بررسی تحلیل موقعیت وقوع رفتار و شخصیت متفقاً رهگشا باشد.
رویکرد وضعیت اقتصادی در تقابل بین دیدگاه های زیست شناختی و روانشناختی ودر مطالعه بزه عده ای نیز عامل اقتصادی را مورد بررسی قرار داده اند.
در رویکرد تأثیر عامل اقتصادی به موضوع بزهکاری، مسئله فقر و بیماری به طور گسترده مطالعه شده اند.
موضوع فقر و دلایل ارائه شده از تأثیر آن در بروز رفتار بزهکارانه ایجاب میکند که محله های فقیر نشین و محله های غنی نشین با همدیگر مقایسه شوند تا بتوان ادعا کرد که فقر به عنوان عامل تأثیرگذار شناخته شده است.
در مطالعاتی که از سال های 1970 به بعد انجام شده است، آمارهای موجود حاکی از آنند که درصد زیادی از افرادی که در 49 ایالت آمریکا در پایین تر از خط فقر هستند هیچکدام از هفت بزه مهم را که به عنوان شاخص های جرم از طرف سازمان FBI تعیین شده، مرتکب نشده اند.
اما در مقابل به پژوهش هایی بر میخوریم که میزان درآمد، تحصیلات و تک والدی را در بزهکاری مؤثر شناخته اند اما سهم وضعیت اقتصادی را تبیین نکرده اند.
پژوهش در مورد بیکاری به عنوان یک شاخص درآمد نیز نشان میدهد ارتباطی بین بیکاری و بزهکاری نوجوانان یافت شده است (گلاسر و رایس).
در ارزیابی رویکرد اقتصادی نیز همانند رویکرد روانشناختی میتوان ادعا نمود، تأثیر نابرابری های اقتصادی در بزه بیشتر از تأثیر عامل فقر است.
اگر چه اکثر پژوهش ها نشان داده اند، ارتباطی بین فقر و بزه وجود دارد؛ لیکن فقر را به عنوان عامل اصلی بزه مطرح نشده است، به طوری که با افزایش و کاهش افراد فقیر بزهکاری نیز افزایش و یا کاهش یابد.
رویکرد کنترل اجتماعی به عقیده هیرشی بزهکاری به عنوان یک مسئله اجتماعی باید در عرصه خانواده، محله، مدرسه، همالان و سایر ارگان ها یا مؤسسات اجتماعی که نوجوان به نوعی در آنها عضویت دارد، بررسی گردد.
هیرشی معتقد است که بزهکاری وقتی اتفاق میافتد که قیود فرد نسبت به اجتماع ضعیف شوند یا به طور کلی از بین بروند.
این قیود را تحت چهار مفهوم کلی خلاصه میکند: وابستگی : حساسیتی است که شخص نسبت به عقاید دیگران در باره خود نشان میدهد، در حقیقت یک نوع قید و بند اخلاقی است که فرد را ملزم به رعایت هنجار های اجتماعی میکند.
این وابستگی را هیرشی همپایه وجدان و یا مَنِ برتر میداند.
تعهد : میزان مخاطره ای است که فرد در تخلف از رفتارهای قراردادی اجتماع میکند.
بدین معنی فردی که خود را نسبت به قیود اجتماعی متعهد میداند از قبول این مخاطرات پرهیز میکند.
اگر وابستگی را همپای وجدان بدانیم، تعهد همپایه عقل سلیم یا خود است.
درگیر بودن : میزان مشغولیت فرد در فعالیت ها مختلف است، که باعث میشود او وقت برای انجام کار خلاف نداشته باشد.
مثل درگیر شدن در سرگرمی های مدرسه، خانه و اشتغال به فعالیت های فوق برنامه.
باورها : میزان اعتباری است که فرد برای هنجار های قراردادی اجتماع قائل است، در حالی که میتواند طبق میل خود از آنها تخلف کند، ولی به آن ها پایبند باقی میماند، مانند باور به نیکوکاری، حسن شهرت و غیره.
در یک آزمون تجربی در نظریه کنترل اجتماعی هیرشی، اطلاعات از طریق پرسشنامه از 724 دانش آموز در چهار دبیرستان و سه مرکز اصلاح و تربیت به دست آمد.
نتیجه حاکی از این بود که نظر هیرشی وقتی برآورده میشود که متغیر دوستان بزهکار در تحلیل وارد شود.
یافته های این پژوهش بیشتر با نظریه پیوند افتراقی، سازگار بودند تا با نظریه اصلی هیرشی در باره علل بزهکاری.
پیشگیری: پیشگیری براین اساس مبنای عقلانی دارد و مورد قبول همگان است که از اتلاف نیروها و سرمایهها و نسلها جلوگیری بعمل میآورد.
در نظام حیات اجتماعی اسلام، پیشگیری از وقوع جرم مقدم بر اصلاح است امکان پیشگیری از جرم نیز وجود دارد چون از دید علمای اسلام انسانها دارای فطرت و طبیعت خداجو هستند و امر تربیت پذیریشان بسیاری از وقایع و مسائل را حل کرده و امور مورد انتظار جامعه را محقق خواهد ساخت.
همانطور که گفته شد طبیعت آدمی خوب پذیر و پندپذیر است.
تا حدود زیادی میتوان او را به همانگونه ساخت و بعمل آورد که مورد نظر است.
انسان هیچگاه ذاتاً و فطرتاً منحرف آفریده نمیشود.
و اصولاً نفس ارتکاب جرم و انحراف آموختنی است و طبیعی است که امر پیشگیری و اصلاح نیز آموختنی باشد.
لذا مهم است که خانواده و جنبههای ایمانی و اعتقادی افراد را تقویت کنیم زیرا بخش مهمی از علل مربوط به تن دادن افراد به جرایم، در خانواده است.
اکثر تبهکاران و کجاندیشان در خانوادهها نابسامان رشد و پرورش یافتهاند و آشفتگی در روابط زوجین و والدین و فرزندان موجب چنان وضع و حالتی شده است.
جلوگیری از وقوع جرم به حقیقت گامی است برای حفظ شخصیت و ارزش انسانی، مصون داشتن انسانها در سقوطشان به دام خطر و بالاخره پیشگیری از افتادن جامعه به وادی سقوط و انحطاط ولی همهچیز از جامعهای کوچک، چون خانواده شروع میشود.
شیوههای پیشگیری: شیوههایی که در پیشگیری به صورت مجموعه باید مورد توجه و رعایت قرار گیرند متعددند و ما به نمونهای چند در زیر اشاره خواهیم داشت.
1- توجه به تربیت؛ مجرم یا منحرف را از دیدی میتوان چنین معرفی کرد که فردی تربیت نیافته است و یا لااقل اصول یک تربیت استوار و صحیح از همان کودکی در او القاء نشده است.
بدینسان برای پیشگیری از وقوع انحراف ضروری است عوامل و ابزار تربیت مورد توجه قرار گیرند و خواستهها از آن طریق القا شوند بدیهی است که در این راه خانواده, مدرسه و اجتماع نقش اساسی بر عهده دارند.
2- تقویت مذهب و اخلاق: مذهب عامل بازدارنده نیرومندی از جرائم و انحرافات است لذا نمیتوان نقش آن را نادیده گرفت.
3- رعایت و اجرای قوانین: اجرای قانون باید توسط نهاد خانواده و سایر نهادها به فرزندان آموزش داده شود تا فرزندان به اجرای قانون و رعایت آن هدایت شوند.
4- گسترش نظارت اجتماعی: برخی از تعالیم ما در مذهب تشیع حکایت از این دارند که حتی با تحکم باید جلوی وقوع گناه یا انحراف را گرفت به هر قیمتی که تمام شود چون اصل بر عدم نافرمانی خدا یا معصیت است پس مردم را باید برکار مردم ناظر کرد به گونهای که بتوانند یکدیگر را زیرنظر گیرند.
پیشگیری و خانواده: در حیات اجتماعی اصل بر این است عملی صورت گیرد که انحراف و آسیبی پدید نیاید و در صورت پدیدآمدن مزمن نشود که در آن صورت امکان ریشه کن کردن آن به سادگی پدید نخواهد آمد طرز فکر درباره پیدایش انحرافات این است که آغاز آن همانند بذری است که در محیط مساعد یا نامساعد کاشته میشود.
وقتی که درباره آسیبهای اجتماعی مطالعه میکنیم، سرنخ خانواده را در آنها مییابیم.
بنابراین میتوان گفت انسانهای سالم و رشد یافته در خانوادههای سالم پرورش مییابند و آسیبهای اجتماعی گوناگون از خانوادههای ناسالم منشأ میگیرد.
دامنه تحولات اجتماعی به لحاظ خطرها و آسیبهای ناشی از خانواده برای همه جوامع به قدری قابل اهمیت و نگرانکننده بود که در جهت کاهش آن سال 1994 میلادی از طرف سازمان علمی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو) به عنوان سال جهانی خانواده نامگذاری شد.
تعریف خانواده: خانواده از نخستین «نظام نهادی» عمومی و جهانی است که برای رفع نیازمندیهای حیاتی و عاطفی انسان و بقای جامعه ضرورت تمام دارد و از همه نهادها اجتماعی طبیعی تر و خودیتر است.
خانواده در عین حال که کوچکترین واحد اجتماعی است، هسته اصلی جامعه، مبنا و پایه هر اجتماع بزرگ است.
نهاد خانواده، جامعه نسبتا کوچکی را تشکیل می دهد که هر یک از اعضای آن به نحوی بر دیگری تأثیر می گذارد.
در چنین تأثیر اخلاقی عاطفی و اجتماعی شکل می گیرد.
خانواده به عنوان یک نظام پیچیده: "هارلوک"، خانواده را به صورت یک سیستم پیچیده تعریف می کند.
ابتدا زن و شوهر با تشکیل خانواده این سیستم را بنیان می نهند و سپس با ورود هر کودک و یا هر فرد دیگری (مثل پدربزرگ و مادربزرگ) این سیستم پیچیده تر می شود.
در واقع با اضافه شدن هر عضو جدیدی به افراد خانواده, بر میزان روابط تعاملی افزوده می شود.
روابط کودک و والدین و سایر اعضای خانواده، چون شبکه و نظامی در هم پیچیده است که افراد آن در کنش متقابل با یکدیگرند.جرم شناسان، محیط اجتماعی را بر اساس تأثیر اراده در انتخاب آن و یا فقدان اراده و عوامل دیگر به گونههائی تقسیم کردهاند.
خانواده در آن تقسیمات، نخستین محیط اجتناب ناپذیر یا حتمی است که اراده کودک در آن تأثیر نداشته است.
خانواده محیطی است که طفل به ناچار در آنجا چشم به دنیا گشوده و در آنجا رشد خود را آغاز کرده است.
خانواده در اصطلاح جرم شناسان : در این دوران، کودک موجودی است کاملا وابسته به خانواده و بسیار نرم که هنوز شخصیت او تکوین نیافته و آماده شکل پذیری است و به گفته سعدی شاعر پارسی گو، چوب تر را چنانکه خواهی پیچ» لوح ضمیر کودک چون آئینه شفاف است که هر گونه نقش نیک و بد در خود میپذیرد، میتوان او را راست یا کج، شجاع و یا ترسو، پرهیزگار یا تبهکاربارآورد.
نقش پدر در خانواده : پدر نه فقط در تأمین امکانات اقتصادی و اجتماعی خانواده، نقش اساسی ایفا می کند، بلکه وجود او در تعلیم و تربیت کودکان نیز اهمیت والایی دارد.
تاکید حضرت سجاد(ع) بر تربیت شایسته فرزند نشان دهنده چنین اهمیتی است.
آن امام بزرگوار خطاب به پسر خود می فرماید: «حق فرزندت بر تو آن است که بدانی او از توست، و رفتار نیک و بدش در این دنیا با تو پیوند دارد» .تحقیقات اخیر نیز نشان داده است که تماس با پدر در سالهای اولیه زندگی، در روابط آیندۀ پسران با همسالانشان تأثیر فراوان دارد به این علت، غیبت و یا فقدان پدر در کودکی آثار بدی بر روی فرزندان دارد.
این پسران در مقایسه با همسالان خود که در خانوادههایی که پدر حضور دارند، هستند حالات مردانه کمتری ابراز می کنند و در عملکرد تحصیلی نا موفق ترند .
از سوی دیگر دخترانی که از پدر دور هستند از لحاظ خصوصیات شخصیتی و رفتاری با دخترانی که درکنار پدر و مادر زندگی میکنند چندان تفاوتی ندارند.
با وجود این مهارتهای ذهنی و شناختی هر دو جنس تحت تأثیر چنین شرایطی قرار دارد.
در واقع حضور نظارت پدر در رشد مهارتهای شناختی پسران و دختران هر دو مؤثر است؛ همچنانکه فقدان او در کاهش و نقصان این مهارتها در هر دو جنس بی تاثیر نخواهد بود.
نقش مادر: پس از تولد مادر نخستین فرد خانواده است که با کودک تماس مستقیم دارد.
در واقع زندگی کودک با ارتباط زیستی میان او و مادرش آغاز می شود.
این ارتباط نه فقط در رفع نیازهای کودک مؤثر است، بلکه بر حالات روانی و عاطفی وی نیز تأثیر می گذارد.
اصولا رشد طبیعی و روانی کودک در درجه نخست به وجود مادر وابسته است.
مطالعات روان پزشکان درباره ناراحتیها و اختلالات عاطفی کودک نشان می دهد که بیشترین اختلالات ناشی از محرومیت مادر است.
کندی در سخن گفتن، پایین آمدن بهره هوشی, کاهش میزان جنب و جوش، پرخاشگری، اختلال حواس و عدم آمادگی برای ایفای نقش پدر یا مادری را می توان از آثار محرومیت از مادر به حساب آورد.
خواهر یا برادر : خواهر و برادر بعد از والدین در شخصیت و رفتارهای اجتماعی یکدیگر بیشترین تأثیر را دارند به گفته «لمب » (1982) برادران و خواهران معیارهایی را تعیین می کنند و از آنها تقلید می کنند که از طریق آنها می توانند کنش متقابل اجتماعی را تمرین کرده، همراه سن تغییر می کند در دوران بلوغ از برخی رقابتها و سوگیرهای نخستین و آشکار کاسته می شود.
در روایات اسلامی در مواردی خواهران و برادران عامل زداینده غم و اندوه یکدیگر دانسته شده و در مواردی، هنگام اندوه و بلا، یاور و پشتیبان و به هنگام خوشی و آسایش، زینت یکدیگر معرفی شدهاند.
پیامبر گرامی اسلام دو برادر را به دو دست تشبیه می کنند که موقع شستشو هر کدام دیگری را یاری میرساند و ملاقات آنها خیر برای دیگری،است.
تکلیف ومسئولیت والدین در تربیت : فرزند عزیزترین فرد برای پدر و مادر است و طبیعی است آنها دوست بدارند که این عزت و سربلندی همچنان محفوظ بماند و در زندگی آینده او تداوم یابد.در این راستاست که والدین کودک هم از لحاظ عقلی و هم از نظر اخلاقی موظف به تربیت او میشوند.
بخشش و تفضل والدین به کودک روا نیست تنها در حد مال و ثروت و غذا باشد و هم بخشش آن نیست که از هم اکنون به شکرانه ولادتش پدر و مادری زمینی را به اسم او قباله کنند و برای آینده او از نظر مال و ثروت بیندیشند زیرا که این همه در قبال تربیت هیچ است.
حضرت علی (ع) می فرماید: هیچ پدری نسبت به فرزندش بخشش و تفضلی بهتر از ادب نیک نبخشیده است.
بر این اساس کودکان را نباید به حال و طبیعت خود واگذار کرد.
رسول خدا(ص) فرمودند: خدا رحمت کند کسی را که در خوبی به فرزندش کمک کند.
پرسیدند چگونه؟
فرمود: در حد توان او بپذیرد، برای او کار فوق طاقت نخواهد به گناه و عصیان وادارش نسازد، به او دروغ نگوید و به وی ستم نکند.
الگوهای تربیتی : "بامریند" خانواده را به سه نوع کلی دسته بندی کرده است: 1- والدین سهل گیر 2- والدین سختگیر 3- والدین مقتدر خانواده،سهل.گیر: از ویژگیهای خانواده سهلگیر بی توجهی به آموزش رفتارهای اجتماعی است در اینگونه خانوادهها به طور کلی قوانین بسیار محدودی وجود دارد و هر کس هر کاری بخواهد می تواند انجام دهد.
گر چه کودکان خانوادههای سهلگیر دارای استقلال فکری و عملی هستند، به سبب هرج و مرج، نوعی تزلزل روحی در اینگونه خانوادهها به چشم می خورد، هر کس به منافع خود توجه دارد نه به منافع عمومی خانواده، بنابراین سهلگیری را که شامل بی بند و باری، بی توجهی، محبت بی جا و لوس کردن و ...
است نوعی انحراف تربیتی است و در آینده فرزند آثار روانی منفی (ناسازگاری اجتماعی، بی قیدی و ...) به جا خواهدگذاشت.
خانواده.سختگیرومستبد: در خانوادههای مستبد بر قدرت والدین بیش از اندازه تاکید میشود.
والدین برای اجرای دستورات خود اطاعت بی چون و چرا می خواهند به گفته «پامر» پدر مستبد حتی امیال فرزندان را در نظر نمی گیرد پس کودکان از حقوق خاص خود بی بهره می مانند.
«هافمن» از تحقیقی چنین نتیجه میگیرد:«کودکان که در خانواده سختگیری بزرگ میشوند، معمولا مطیع و فرمانبردارند؛ و از خود استقلال کاری ندارند و از ثبات عاطفی کمی برخوردار هستند.
مستبد و سختگیر، در پسران نتایج منفی دراز مدت بیشتری بر جای می گذارد تا در دختران و فرزندان والدین مستبد و خود از نظر توانایی شناختی و اجتماعی در رده پایانی قرار دارند.
خانواده.مقتدر: منظور از خانواده مقتدر خانوادهای است که فرزندان خود را به شیوهای که در نظر او اطمینان بخش و قاطع است آزاد میگذارند.
در چنین خانوادهای فرزند به استقلال و آزادی فکری تشویق میشود، در حالی که نوعی محدودیت و کنترل از طرف والدین بر او اعمال میشود.
در این خانواده اظهار نظر و ارتباط کلامی وسیعی در تبادل کودک-والدین وجود دارد و گرمی، صمیمیت نسبت به فرزندان در سطح بالایی است اعضاء مسئولیتی را بر عهده میگیرند و در تصمیمگیریها و تقسیم درآمدها، رفت و آمدها، روش زندگی و دیگر مسائل بر اساس مشورت و پیروی از مبنای عقلی و مصلحت اندیشی رفتار میکند.
این الگو نزدیکترین الگو و روش تربیتی به دستورات تربیتی اسلام است.
حضرت علی(ع) می فرماید:«فرزندانتان را گرامی بدارید و برخورد خود را با آنان نیکو کنید» چنین فرزندانی در هر زمان و موقعیتی مشکلات خود را با والدین مطرح و نوعی امنیت خاطر در خود احساس میکنند.
خطر قصور وتقصیر در تربیت : مسامحه و کوتاهی در امر تربیت سبب آن میشود که تربیت و سازندگی کودک با دشواری مواجه شود، و کودک آنچنان که باید ادب نیاموزد.
از نظر ما یتیم کسی نیست که پدر و مادرش از دنیا رفته باشند بلکه یتیم کسی است که در جنبه ادب و علم بی سرپرست باشد.
در بسیاری از خانوادهها والدین چندان در اندیشه تربیت یا مراقبت از فرزندان خود نیستند به محض اینکه کودکان این قبیل خانوادهها به راه می افتند به حال خود رها میشوند و دیگر مراقبتی از آنان به عمل نمی آورند غفلت والدین در تربیت کودکان خود، اغلب با رفتار جنائی والدین در یک ردیف است.
کودکی که دچار غفلت والدین خود میشوند در اثر تماسهائی که با اشخاص ناباب میگیرد از رفتار جنائی آنان پیروی می کند.
متأسفانه بسیاری از خانوادهها در پرورش کودک معرفتی نیندوختهاند و یا اگر تحصیلاتی در این زمینه دارند از آن سود نمی جویند ومصداق عالمان بی عمل هستند.
اصولا خانوادههای جاهل یا متعصب یا خانوادههائی که درباره آموزش مسائل حیاتی به فرزندان خود که فاقد معلومات کافی هستند راه را برای انحراف و کجروی و سقوط فرزندان خود صاف و هموار می کنند.
جو عاطفی خانواده : منظور از جو عاطفی خانواده نحوه ارتباط و طرز برخورد افراد یک خانواده با هم است نظر افراد خانواده نسبت به هم، احساسات و علاقه آنها به یکدیگر و چگونگی دخالت یا عدم دخالت آنها در کارها، همکاری یا رقابت با هم است رابطه افراد با هم به سه صورت ظاهر میشود: 1- دموکراسی 2- آزادی مطلق 3- دیکتاتوری خانواده و تامین محبت : اولین و مهمترین کنش خانواده، تأمین محبت در میان اعضای خود و سپس اشاعه و ترویج این ارزش از راه ایجاد روابط محبت آمیز و دوستیهای ژرف در میان افراد جامعه است.
کانون خانواده آموزشگاه، مقدس محبت است.
با محبت والدین شایسته و نیکوکار، همه احساسات و عواطف عالی در نهاد کودک شکفته میشود.
بی مهری و عواقب آن : ریشه بسیاری از ناسازگاری جوانان را باید در سلوک والدین آنان در مراحل اولیه کودکی جستجو کرد اگر پدر و مادر بتوانند با سلوک خویش نیازمندیهای عاطفی کودکان خود را برآورند شاید مشکلاتی که بعدها در سنین جوانی خود نمائی می کند اصلاً به وجود نیاید.
رویکرد پیوند افتراقی بنابراین نظریه نزدیکان و همالانی که بزهکار باشند در تشکیل و تقویت نگرش بزهکاری کمک مؤثر میکنند و فرد را به سوی بزهکاری سوق میدهند.
نظریه پیوند افتراقی محتوای اجتماعی بزهکاری را در نظر دارد و فرد بزهکار را در جایگاه اجتماعی او از حیث رابطه اش با خانواده، با محله و رفقا و مصاحبین در نظر میگیرد.
این نظریه ابتدا از سوی ساترلند و کرسی مطرح گردید و بعدها توسط دوفلور و کوینی به صورت زیر فرمولبندی شد : “انگیزه ها، نگرش ها و روش هایی بزهکارانه اند که به طور مؤثر به ارتکاب مکرر جرائم میانجامد.
پیوستن با بزهکاران یا جدا شدن از غیر بزهکاران (پیوند افتراقی) به فراگیری مطالبی میانجامد که موافق تخلف از قوانین است.
تکرار و غالب کمّی مطالبی که تعاریفی موافق بزهکاری و قانون شکنی ارائه میکنند بر فراگرفته هایی که ضد بزهکاریاند منجر به پذیرش بزهکاری میشوند”.
نظریه کنترل اجتماعی با تکیه بر نیروهای درونی فرد و به اصطلاح با تمرکز به حضور روان شناختی افراد صاحب نفوذ در ذهن کودک و نوجوان به تبیین و چگونگی جلوگیری از بزهکاری میپردازد.
در همین حال از تأثیر نیروهای منفی محیط بیرون غافل میماند.
در عوض در نظریه پیوندهای افتراقی با توجه انحصاری به نیروهای بیرونی از تأثیر حفاظتی نیروهای درونی غفلت میکنند.
طبیعی است که شخص با توجه به توانایی نسبی این نظریه ها و پی بردن به نقص آنها، بتواند نظریه ای تلفیقی که از ترکیب آن دو پدید میآید، بنا نهد.