روانشناسی وورزش
مقدمه :
امروزه شا هد روشد و تحول در جهان ورزش هستیم از جمله جا به جا شدن رکورد ها در رشته ها ی مختلف ورزشی خود شا هد ی بر این امر است و با گسترش حرفه أی گری در ورزش برنامه ریزان و دست اندرکاران د نیای ورزش به دنبال آن هستند تا از آخرین دست آورد های علمی و عملی بهره گیرند .
سالهای زیادی است که ورزش از حالت سنتی خود خارج شده است و اگر مللی در این مبارزه علمی از قافله عقب بما ند در جهان ورزش حرفی برا ی گفتن نخوا هد داشت بدیهی ا ست که تمامی اعما ل بشر ی از دو جنبه فیزیو لو ژیکی و روا نی قا بل بررسی می باشد و با عنایت به نقشی که جنبه های روا نی در اعما ل و ر فتار بشر دارند تو جه به رشته روا نشناسی ورزش از جایگاه و اهمیت خا صی برخوردار است .
روا نشناسی ورزش جدید ترین ا طلاعا ت روا نشناسی مطرح روز ورزش را در ا ختیار علاقمندان قرار می دهد .
تئوریهاوپژوهشهای جد یداساساًدرحوزه های شخصیت نگرش های نسبت به ورزش پرخاشگری در ورزش اضطراب واسترس نفوذ های اجتماعی انگیزش و کسب مهارت می باشدهمچنین نمونه های متنوعی ازرشته های ورزش ازجمله فوتبال ،وزنه برداری و …… را شامل می شود .
به دلیل وجود شیوه های مختلف در جهت بکارگیری روانشناسی در حوزه ورزش و وجود فعالیتهای متنوع در فرهنگهای مختلف تحت عنوان فعالیت های ورزش لازم است تا تعریف کاملا گسترده أی از روانشناسی ورزش را از انجمن روانشناسی ورزش اروپا ( FEPSAC )با کمی اختصارارائه دهیم .روانشناسی ورزش به بررسی فرایندهای بنیادین روانشناسی و تأثیر ات أن بر ورزش می پردازد .
تعریف ورزش :
شامل کلیه فعالیتهای جسمانی است که به منظور رقابت ,تفریح , تربیت و سلامتی انجام می پذیرد .
روانشناسی :
علم ذهن و رفتا ر (گروس )
به دلیل اینکه روانشناسی ورزشی رشته أی جدید و گسترده است و رشته های تخصصی بسیار زیادی وجود دارد به یک رشته مربوط به انین مقاله می پردازیم .
انگیزش و ورز ش :
1-انگیزش درونی و بیرونی
2-چشم اندازهای انسانی بر انگیزش
3-انگیزه –پیشرفت
4-رویکردهای شناختی نسبت به انگیزش
انگیزش درونی و بیرونی
تمایزمهم درانواع انگیزه های نوع بشر انگیزش درونی و بیرونی است انگیزش
بیرونی از پاداشهای بیرونی ناشی می شودانگیزش درونی ازدرون شخص سرچشمه میگیردهم انگیزه درونی وهم بیرونی هر دو در ورزش مهم هستند وروانشناسان ورزشی می توانندهم هم انگیزه های درونی وهم بیرونی را برای بهبود عملکرد اشخاص به کارگیرندانگیزه های درونی برای شرکت در ورزش شامل تهیج-تفریح-علاقه به عمل وفرصت برای ثابت کردن تواناییهای خود-بهبود مهارتها وخلاصه به دلیل لذت بردن از ورزش است .
انگیزه های بیرونی می تواند بشکل جایزه و انعام و پاداشهای کمتر ملموس مثل ستایش یا کسب موقعیت مورد استفاده قرار می گیرد .
به عنوان مثال برای ترغیب و انگیزاندن مددجویان به ورزش از هر دو روش انگیزش یعنی درونی و بیرونی باید استفاده نمود.
به این صورت که ضمن اطلاع رسانی و فرهنگ سازی در خصوص فواید ورزش که انگیزشهای درونی مثل تهیج – تفریح و لذت بردن از ورز ش و سلامتی و از انگیزش های بیرونی مثل اعطای تلفن – مرخصی – استفاده ازآزادی مشروط و تخفیف مجازات به ورزش کردن می انگیزانیم و ورزش باعث می شود که بسیاری از مشکلات روحی وروانی و حتی در ترک اعتیاد و مؤثر واقع گردد.
درمان افسردگی با ورزش
جسم و روح، دو بعد سازنده یک انسان و هستی دهنده به او، از گذشته به عنوان مبحثی فراگیر مورد بحث و بررسی فلاسفه و بزرگان علم و ادب و مربیان تعلیم و تربیت بوده و هنوز هم پایه و اساس تئوریهای انسانگرایانه قرن حاضر است.
انسان امروزی، به علت گسترش و رشد چشمگیر تکنولوژی و روابط میان فردی، کمتر فرصت تأمل و اندیشه ژرف در رفتار و کردار خود را یافته و بیشتر تحت تأثیر، نفوذ و تسلط محرکهای بیرونی و محیطی قرار گرفته و دچار از خود بیگانگی و مشکلات روحی و روانی گشته است که به نوبه خود، چنین مشکلاتی مسبب دوری انسان از مسیر رشد و تکامل بهنجار شده و او را به سمت و سوی نابهنجاری سوق می دهد.
افسردگی به عنوان یکی از معضلات و ناراحتی های روحی و روانی، در حال حاضر طیف وسیعی از مراجعان به کلینیک ها و درمانگاههای مشاوره و روانشناسی را تشکیل می دهد.
مالیخولیا از زمانهای دور، با زندگی انسان در کشاکش بوده و آن را دچار رکود و بی نظمی ساخته است و نویسندگان و هنرمندان بسیاری از جمله ویلیام شکسپیر، ونسان ونگوگ، تئودور داستایوفسکی و دیگران در مورد آن اثراتی به جا گذاشته اند.
جسم و روح، دو بعد سازنده یک انسان و هستی دهنده به او، از گذشته به عنوان مبحثی فراگیر مورد بحث و بررسی فلاسفه و بزرگان علم و ادب و مربیان تعلیم و تربیت بوده و هنوز هم پایه و اساس تئوریهای انسانگرایانه قرن حاضر است.
انسان امروزی، به علت گسترش و رشد چشمگیر تکنولوژی و روابط میان فردی، کمتر فرصت تأمل و اندیشه ژرف در رفتار و کردار خود را یافته و بیشتر تحت تأثیر، نفوذ و تسلط محرکهای بیرونی و محیطی قرار گرفته و دچار از خود بیگانگی و مشکلات روحی و روانی گشته است که به نوبه خود، چنین مشکلاتی مسبب دوری انسان از مسیر رشد و تکامل بهنجار شده و او را به سمت و سوی نابهنجاری سوق می دهد.
افسردگی به عنوان یکی از معضلات و ناراحتی های روحی و روانی، در حال حاضر طیف وسیعی از مراجعان به کلینیک ها و درمانگاههای مشاوره و روانشناسی را تشکیل می دهد.
مالیخولیا از زمانهای دور، با زندگی انسان در کشاکش بوده و آن را دچار رکود و بی نظمی ساخته است و نویسندگان و هنرمندان بسیاری از جمله ویلیام شکسپیر، ونسان ونگوگ، تئودور داستایوفسکی و دیگران در مورد آن اثراتی به جا گذاشته اند.
افسردگی به عنوان یک بیماری روانی، تأثیرات عمیقی در خلق و خو، میزان فعالیت حرکتی بدن، رفتار خودآزارانه (منجر به خودکشی)، اختلالات شناختی، فیزیولوژی و بی نظمی های مربوط به زمان خواب را به دنبال داشته و در زمینه های فردی و اجتماعی شخص را به انزوا کشانده و از اجتماع و فعالیتهای آن بازداشته وسیر قهقرایی را در روند رشد فرد باعث می شود.
در حیطه درمان افسردگی همچون دیگر بیماریهای روانی، تحقیقات و پژوهشهای بی شماری صورت گرفته و تکنیک های دارودرمانی، روان درمانی، شوک درمانی و درمانهای شناختی و...
از جمله تکنیکهای خاص درمانی در این نوع بخصوص بیماری مدنظر قرار گرفته و هر روزه با گذشت زمان گامهای مؤثری در جهت شناخت، بررسی و درمان آن برداشته می شود.
ورزش به عنوان یکی از بدیع ترین روشهای درمانی در افسردگی، بیش از پیش و با اتکا به تحقیقات و بررسی های محققان، توجه عموم را به خود جلب کرده و بیماران و مراجعین افسرده ای که ذهنیتی منفی و مأیوس شونده از دیگر روشهای درمانی دارند، با تکیه بر این شیوه درمانی، افق روشنی در بهبود خود از ناراحتی ها و تنشهای روحی را تجربه کرده اند.
در پژوهشی با مقایسه سه عامل «دویدن»، «روان درمانی با زمان محدود» و «روان درمانی با زمان نامحدود» به درمان افسردگی پرداخته شد.
در این پژوهش، تعداد ۲۴ مرد و زن به طور تصادفی به یکی از سه گروه مورد نظر گمارده شدند.
بیماران شرکت کننده در گروه درمان ورزشی «دویدن» مطابق برنامه ای از قبل تعیین شده، طی ۱۰ هفته و هر هفته سه بار می دویدند.
از آنها خواسته شده بود که فقط روی دویدن تمرکز و از بحث درباره افسردگی شان خودداری کنند.
بیماران تحت روان درمانی به مدت ۱۲ هفته به طور سرپایی در یک درمانگاه درمان شدند.
در پایان همه گروهها با استفاده از فهرست علائم (SCL-۹۰)(۱) مورد ارزیابی قرار گرفتند.
نتایج ارزیابی در هر سه گروه نشان دهنده کاهش نمره های افسردگی در مقایسه با قبل از درمان بود.
در مطالعه دیگری به وسیله گریست و همکارانش (۱۹۸۴)، ۶۰ آزمودنی مبتلا به افسردگی خفیف به طور تصادفی به یکی از سه وضعیت درمانی یعنی ورزش، گروه درمانی(۲) و آرامش آموزی گمارده شدند.
پس از ۱۲ هفته درمان سطح افسردگی، اضطراب و حساسیت بین فردی آزمودنی های سه گروه ارزیابی شد.
تحلیل نتایج نشان دهنده بهبود هر سه گروه در مقایسه با قبل از درمان بود، ولی هیچ تفاوت بین گروهی یافت نشد.
در پیگیری سه ماهه آزمودنی ها، مشخص شد که درمان ورزشی و آرامش آموزی در مقایسه با گروه درمانی، اثرات درمانی پایاتری داشته اند.
گریست نتیجه گرفت آزمودنی های شرکت کننده در درمان ورزشی و آرامش آموزی مهارتهای جدیدی را فرا گرفته اند که می توانند آنها را بعد از اتمام درمان نیز به کار گیرند و این امر دلیل ماندگاری اثرات درمانی در آنها است.(نعمت الله زاده ماهانی، کاظم، پژوهشهای روانشناختی).
دوین و همکارانش (۱۹۸۳) در مطالعه دیگری، اثر استفاده از دویدن و تمرین با وزنه (۳) را در درمان ۴۱ زن که مطابق معیارهای تشخیصی RDC (اسپیتز، اندیکت و رابینز، ۱۹۷۸ ) مبتلا به افسردگی بزرگ بودند، بررسی کردند.آنها از نمره های پرسشنامه افسردگی بک (۴)(BDI) و نمره های مقیاس افسردگی هامیلتون(۵) (HRSD) به عنوان شاخص تغییرهای درمانی استفاده کردند.
زنان مبتلا به افسردگی به طور تصادفی به سه گروه- گروه «ورزش دو»، «گروه «تمرین با وزنه» و «گروه گواه (ایست انتظار)» تقسیم شدند.
درمان به مدت ۸ هفته ادامه داشت و شامل ۴ بار تمرین ۳۰ دقیقه ای در هر هفته بود.
نتایج ارزیابیهای انجام شده پس از پایان درمان و در پیگیری یک ماهه پس از درمان نشان داد که نمره های افسردگی گروه های ورزشی- دویدن و تمرین با وزنه- کاهش معنی داری یافته است.
پیامد درمان با دو گروهی که با ورزش درمان می شدند، تفاوتی نداشت.
دوین و همکارانش نتیجه گرفتند که هم ورزشهای حرکتی و سرعتی (مثل دویدن) و هم تمرینهای قدرتی (مثل تمرین با وزنه) اثر ضد افسردگی دارند.
آنان چیره دستی در انجام یک مهارت و یا افزایش احساس خودتوانمندی(۶) را به عنوان مکانیسم احتمالی تغییرات حاصل از ورزش معرفی کردند.
(نعمت الله زاده ماهانی، کاظم، پژوهشهای روانشناختی).
در پژوهشی دیگر، مک کنن و هولمز (۱۹۸۴)اثر ورزش و آرامش آموزی(۷) را بر افسردگی نمونه ای ۴۳ نفره از زنان دانشجو بررسی کردند.
این دانشجویان براساس نمره هایشان در پرسشنامه افسردگی بک- نمره های بالاتر از ۱۴ در ارزیابی اولیه- انتخاب شدند .
قبل از شروع درمان همه آنها به پرسشنامه افسردگی بک پاسخ دادند و آمادگی جسمانی آنها ارزیابی شد.
سپس به سه گروه (ورزش دو، گروه آرامش آموزی و گروه گواه بدون درمان) تقسیم شدند.
درمان ۱۰ هفته به طول انجامید.
این پژوهش نشان داد که نمره های افسردگی گروه درمان با ورزش دو در مقایسه با گروه آرامش آموزی و گروه گواه بدون درمان کاهش معنی دار یافته است.
فرمونت و کریگهد(۱۹۸۴) اثر درمانی دویدن، شناخت درمانی و شناخت درمانی توأم با درمان ورزشی را در افسردگی ۴۹ مرد مبتلا به افسردگی خفیف تا متوسط بررسی کردند.
آنها در پژوهش خود از گروه گواه بدون درمان استفاده نکردند، چون اعتقاد داشتند پژوهشهای مختلفی نشان داده است که هم درمان با ورزش و هم شناخت درمانی در مقایسه با گروه گواه بدون درمان، اثر ضد افسردگی دارند.(نعمت الله زاده ماهانی، کاظم، پژوهشهای روانشناختی).
تحقیقات و بررسی های فرمونت و کریگهد ۱۹۸۴ نشان داد که دویدن در درمان افسردگی خفیف و متوسط به اندازه شناخت درمانی و شناخت درمانی توأم با ورزش مؤثر است.
از هفته پنجم درمان، کاهش معنی داری در نمره های پرسشنامه افسردگی بک (BDI) پدید آمد.
این کاهش در پیگیری ۲ ماهه نیز باقی مانده بود.
هر سه شیوه درمانی برای افسردگی خفیف و متوسط به یک اندازه مؤثر بودند.
همچنین این پژوهش نشان داد که بین نمره های پرسشنامه افسردگی بک و شاخص تغییر در آمادگی جسمانی (بهبود ضربان قلب) همبستگی وجود ندارد.
با توجه به پژوهشهای انجام شده، این حقیقت که انجام تمرینات ورزشی در درمان افسردگی نقش مهم و مؤثری دارند، تأیید می شود، البته باید در نظر گرفت که افسردگی در هر سطحی را نمی توان به وسیله تمرینات ورزشی درمان و یا حداقل تأثیرات زیادی در جهت بهبود آن ایجاد کرد.
در کل باید گفت تنها افسردگی های خفیف و متوسط که تغییرات نه چندان جدی در شخصیت و خلق فرد ایجاد می کنند و نوع طرز تفکر شخص در جهت گزینش این درمان به وسیله ورزش مؤثر بوده و موفقیت های بیشتر در زمینه چنین درمانی، نیازمند به تحقیقات بعدی است.
توجیه فیزیولوژیک و جسمانی اثرات ضد افسردگی ورزش در این راستا باید گفت انجام مرتب و منظم تمرینات ورزشی با شدت و ریتم مناسب (جلسات بی شمار و پی در پی با تنظیم مدت زمان، میزان و اندازه تمرینات، شدت تمرینات، تعداد دفعات و غیره) باعث بالا رفتن سطح آمادگی جسمانی و در نتیجه توانا شدن قلب و عروق در شخص می شود که خود باعث کاهش پاسخ به استرسهای قلبی- عروقی شده و پاسخ های هیجانی و روانی شخص را نسبت به استرس نیز کاهش می دهد.
به عبارتی همان طور که می دانیم تصویر بدنی شامل اندازه قد، وزن، درشتی اندام، قدرت بدنی و ...
است و لذا با ایجاد و توانایی فیزیکی و بدنی به وسیله تمرینات ورزشی این خودپنداری مثبت که «من قوی هستم و در مقابل سختیها و مشکلات مقاوم شده ام» قوت گرفته و از لحاظ روانی نیز فرد را در موقعیت خوبی برای مواجهه و مقابله با استرس قرار می دهد که خود، واکنشهای فیزیولوژیک مثبتی را در پی خواهد داشت، به عبارتی همان تصاویر بدنی فوق که خودسازنده خودپنداره شخص هستند، در صورت مثبت بودن، فرد را در مقابل استرس و هیجانات کاذب و آسیب زا حمایت می کنند و این مسأله، یکی از مهمترین روشهای پیشگیری در افراد و بیماران روحی و روانی است که در مبحث بهداشت روانی به طور کامل به آن پرداخته شده است.
اثرات زیست- شیمیایی ضد افسردگی ورزش در توجیه دیگری است، اثرات انتقال دهنده های عصبی در نظر گرفته می شود.
همان طور که قبلاً گفته شد تأثیرات مثبت ورزش و تمرینات مرتب و منظم ورزشی با شیوه علمی (توجه به اصول علم بدنسازی، علم تغذیه، آموزشهای لازم و ...) باعث افزایش توان قلب و برون ده قلبی، کاهش ناخالصی های موجود در خون (چربی های اضافی، کنترل میزان قند خون و سموم و دفع آنها و ...) و همچنین باعث ایجاد نظم در سیستمهای مختلف گردش خون، تنفس، گوارش، اعصاب و دیگر قسمتها شده و کارکردهای آنان را تسهیل و ترمیم می کند.
در ضمن ایجاد نظم در ترشح غدد درون ریز بدن که اثرات انکارناپذیری بر خلق و خو و ایجاد تنش و ناراحتی های فیزیولوژیکی دارند، همه از مزایای تمرینات منظم ورزشی است.
در یکی از مباحث مهم در زمینه ایجاد بیماریهای روانی، بحث پیرامون انتقال دهنده های عصبی و عدم کارکرد صحیح آن (کاهش یا افزایش دوپامینو سروتونین و...) در بروز بیماریهای روانی انکارناپذیر است و یکی دیگر از تأثیرات مثبت ورزش تنظیم در میزان انتقال دهنده های عصبی در سلول عصبی و در نتیجه تعادل و توازن در کارکرد عصبی شخص و کاهش حالت نابهنجاری های روانی است.
توجیه شناختی اثرات ضد افسردگی ورزش در زمینه توجیه شناسی مبحث، بیشتر توجهمان بر خواص روانی ناشی از اثرات ایجاد خودتوانی در فرد است که خود زمینه ای مثبت جهت ایجاد تغییرات اساسی در رفتار و طرز تفکر شخص بوجود می آورد.
به عبارتی باید گفت ما همان گونه احساس می کنیم که فکر می کنیم و یا به گونه ای فکر می کنیم که احساس داریم و این نشان دهنده تأثیرات متقابل دو مقوله احساس و ادراک در حافظه شخص است.
بنابراین افسردگی چون واکنشی احساس و عاطفی است هرگونه ایجاد طرز تفکر مثبت در ذهنیت فرد افسرده می تواند منجر به احساس مثبت در او شده و به عکس هر نوع تفکر غلط و غیرمنطقی می تواند زمینه ای برای یک احساس منفی و در نتیجه افسردگی باشد.
به عنوان مثال یکی از احساسات منفی و شایع یک افسرده، احساس پوچی و بی ارزشی است، احساس این که من حق زنده بودن را با توجه به این که بی ارزش و حقیر هستم ندارم (این احساس در مراحل شدیدتر می تواند منجر به خودکشی شود) و همچون انگلی وابسته به دیگران هستم و هیچ کار مثبتی از من سر نمی زند و این احساسات از لحاظ منطقی و استدلال شخص به صورت منفی ارزیابی شده و به این نگرش که «من انسان بدی هستم» یا «من لایق زندگی نیستم» منجر می شود که جملگی باعث شدت و افزایش افسردگی و تبدیل آن از احساس افسردگی به خلق افسردگی می شود.
حال در ورزش با ایجاد خودتوانی و بازگرداندن اعتماد به نفس در این مورد که «می توان تغییر کرد» و «می توان مثبت بود و مثبت زندگی کرد»، زمینه ایجاد احساسات مثبت در جهت زدودن روحیات افسردگی مهیا می گردد.
به وسیله ورزش شخص احساس می کند می تواند کنترل زندگی اش را حتی در سخت ترین شرایط در دست داشته باشد، احساس می کند اراده اش آن قدر مصمم است تا نگذارد ناملایمات زندگی وی را دستخوش پریشانی سازد.
به طور کلی عواملی که به وسیله درمانگران در زمینه کاهش افسردگی بیماران مؤثرند عبارتند از: ۱- مراجعین (افسردگان) را در جهتی هدایت کنند که اینان احساس کنند قادر به کنترل رفتار خود هستند.
۲.
بر آموزش مهارتهایی تمرکز کنند که برای بیماران حائز اهمیت هستند.
۳.
بر استفاده مستقل از مهارتها و تعیین اهداف شخصی تأکید کنند.
۴.
بهبود بیماران را به تسلط خود آنان در مهارتهایی که آموخته اند، مرتبط سازند.
توجیه رفتاری خواص ضد افسردگی ورزش در زمینه رفتاری، مشوقها و تقویت کننده های مثبت و منفی و اثرات آن در افسردگی مدنظر قرار می گیرد.
تقویت کردن رفتار مثبت در یک موجود می تواند موجب تکرار و ثابت شدن آن شیوه رفتاری در آن موجود شود و عدم تقویت یک رفتار منفی و ناپسند می تواند باعث فراموشی و ناپدید شدن آن رفتار شود.
دیدگاه های انسانی به انگیزش: در دیدگاه های انسانی به دو تئوری از مازلو و (ملک کلند و اتکینسون )بنام تئوریهای 1-تئوری نیاز (مازلو) 2-تئوری انگیزه و پیشرفت ملک کلند واتکینسون ارضاء نیازهای فیزیولوژیکی ما مثل غذا وگرما در اولویت اول قرار دارند زیرا بدون ارضاء این نیاز زنده نیستیم در مرحله بعدی ما نیاز به ایمنی را جستجو میکنیم .
وقتی نیاز ایمنی ارضاء شد به دنبال نیازهای اجتماعی یعنی تعلق داشتن به گروه و ارتباط داشتن با دیگران مطرح خواهد شد .بعد از این مرحله نیاز به احترام ارجحیت پیدا می کند .
زمانی نیازهای احترام به خود ارضاءشود که به شایستگی و آ نچنان که لایق آن هستیم شناخته شویم وقتی به این نیاز دست پیدا کردیم نیازهای ذهنی که شامل بدست آوردن درک و دانش است پدیدار خواهد شد.
پس در هرم نیازهای مازلو نیازهای زیباشناختی یعنی نیاز به زیبایی نظم و تعادل مطرح می گردد .
نیاز نهایی بشری از نظر این تئوری خود شکوفایی یعنی کامل شدن شخص و رسیدن به انرژی بالقوه است .اما مقدار کمی به مرحله خود شکوفایی می رسد به هرحال ورزش احتمالا”راهی است برای رسیدن به مرحله خودشکوفایی می توان گفت ورزشکاران را که در رشته ورزششان به نقطه اوج می رسند و دارای رکورد جهانی و عناوین قهرمانی می شوند به مرحله خود شکوفایی نزدیک می شوند .
و از طرف دیگر ما نباید خودشکوفایی را دقیقا’’با موفقیت مساوی فرض کنیم زیرا افراد بسیاری در ورزش به نقطه اوج و پیشرفت رسیدند اما شخص کاملی نشدند و بالعکس ((وضعیت مختلی پیدا نکردند.)) ارزیابی تئوری مازلو: با توجه به اینکه تئوری مازلو از نفوذ بسیار بالایی برخوردار است و این تئوری چشمان ما را به دامنه أی از نیازهای انسانی می گشاید ولی در بعضی مواقع تئوری نیازهای مازلو درست از آب در نیامد ه و کاملا’’برعکس أن اتفاق افتاده است بر فرض مثال با توجه به اینکه اکثر سارقین بعلت نیازهای فیزیولوژیک دست به انجام این جرم و عمل خلاف می زنند و لیکن عده أی نیز هستند که به علت های مختلف که ریشه مالی و فیزیولوژیکی نداشته این جرم را انجام می دهند و یا کسانی که قاچاق مواد مخدر انجام می دهند هدف مالی نداشته بلکه از بین بردن جوانان و ضربه به اجتماع و افراد جامعه را مد نظر دارند انجام می دهند .
تئوری انگیزه وپیشرفت (مک کلند و اتکینسون ): هدف از این تئوری برای تبیین این موضوع است که چرابرخی از اشخاص نسبت به دیگران بیشتر برانگیخته می شودانگیزش درونی ورزشکاران به عنوان انگیزه پیشرفت تصور می شود اما انگیزه مخالف این انگیزه درونی- انگیزه اجتناب از شکست است وقتی با ورزش سرو کار داریم با یک تعارض گرایشی –اجتماعی مواجه هستیم به وسیله اشتیاق به کامیابی برای وارد شدن و شرکت کردن در ورزش برانگیخته می شوداما همچنین به وسیله اشتیاقما ن برا ی اجتناب از شکست برانگیخته می شویم تا از شرکت کردن در ورزش اجتناب کنیم این موضوع می تواند به صورت یک معادله بشکل زیر نشان داده شود.
انگیزه پیشرفت = اشتیاق به موفقیت – ترس از شکست برای مک کلند و اتکینسون انگیزه پیشرفت یک خصلت شخصی است برای برخی اشتیاق به موفقیت بسیار مهمتر ترس از شکست است و در این صورت انگیزه پیشرفت بالاتر از ترس از شکست خواهد بود و بالعکس این موضوع نیز صادق است این خصلت شخصیتی تنها عاملی نیست که برانگیزش موثر است موقعیت نیزمهم است خصوصا”احتمال موفقیت و مشوق برای موفقیت .
بدین ترتیب حتی اگر ورزشکاری دارای اگیزه پیشرفت پایینی باشد اما اگراحتمال موفقیت بالاو پاداشهابرای موفقیت زیاد باشد احتمالا برانگیختگی افزایش خواهد یافت .
ارزیابی تئوری پیشرفت : گیل (1976)پژوهشهای انجام شده در خصوص دشواری تکلیف را مرور کرد و نتیجه گرفت که حمایتهای زیادی بر این تئوری وجود دارد ((کسانی که دارای انگیزه پیشرفت بالا هستند تکالیف دشوار را جستجو می کنند و کسانی که دارای انگیزه پیشرفت پایین هستند تکالیف آسانتر را تر جیح می دهند و پیکرهرنر دریافت که تفاوتهای جنسیت در انگیزه پیشرفت می تواند به وسیله انگیزه سوم بغیر از انگیزه موفقیت و انگیزه اجتناب از شکست تئوری مک کلند را تکمیل می کند تبیین دشوار این انگیزه سوم ترس از موفقیت (FOS ) نامیده می شود این انگیزه بر خلاف اشتیاق به موفقیت و اشتیاق اجتناب از شکست عمل می کند هرنر اظهار کرد که زنان دارای اشتیاق برابر با مردان برای پیشرفت و اشتیاق برای اجتناب از شکست هستند اما أنها به دلیل داشتن ترس از موفقیت بیشتر در انگیزه پیشرفت به مردان متفاوت میباشند .
رویکردهای شناختی نسبت به انگیزش : نظر به اینکه رویکرد انسانی نسبت به انگیزش کل نگر است یعنی أن تلاشهای برا ی تبیین تجربه انسانی بطور کل است رویکرد شناختی به ویژه روی جنبه تجربه انسانی که چطور فکر می کنیم تمرکز دارندروانشناسان ورزش این مورد به دو جنبه ِِاسناد و خودباوری علاقمند شده اند .
اِسناد : به دلیل اینکه بشر مشتاق درک جهان پیرامون خودش است گرایشهای برای ساختن اسنادهایی راجع به دلایل رویداد و رفتارها دارند بدین معنا ست که ما راجع به این که چرا کمی به شیوه خاصی رفتار یا عمل کرد نتیجه گیری می کنیم .ما خواه اسنادی برای رسیدن به نتایج صحیح داشته باشیم یا نداشته باشیم راجع به رفتارخودمان و رفتار آنهایی که در پیرامون ما هستند اسنادهایی می سازیم بنام اسنادهای درونی وبیرونی : اسنادهای درونی مسئولیت رفتار یا عملکرد را به شخص نسبت می دهند .اسنادهای بیرونی دلایل را به موفقیت نسبت می دهند .
در شکست بازیکنان تیم درمقابل حریف بازیکنانی که اسنادهای درونی رامی پذیرندخودتان را مقصر می دانند اما آنهایی که اسنادهای بیرونی را می پذیرند موفقیت دیگران را مقصر می دانند .این که اسناد ما درونی یا بیرونی باشد به نظر می رسد به عزت نفس ما مربوط شود و از این رو می تواند بر عملکرد ما مؤثر باشد تأثیر بگذارد.
بیدل و هیل (1992)مطالعه که در آن 58 دانشجو دانشگاه برای اولین بار به شمشیر بازی می پرداختند را اجرا کردند پیامدهای هر مسابقه بوسیله آزمایندگان دستکاری شدند به طوری که برخی از شرکت کنندگان بطور پیوسته برنده شوند و دیگران پیوسته شکست خوردند بعد از یک سری مسابقات – اسنادها و حالتهای هیجانی شرکت کنندگان ارزیابی شد تجزیه و تحلیل أماری نشان دادکه اسنادهای ساخته شده به وسیله دانش أموزان برای تبیین نتایج به شدت با هیجانات تجزیه شده أنها خصوصا”در شرکت کنندگانی که پیوسته شکست خورده بودندمرتبط بود این نشان می دهد که در شکست خوردگان پیش بینی اصلی عزت نفس درک چرایی شکست آنهاست .
اگر ما پیوسته شکست بخوریم یا پیروز شویم اسنادهای ما احتمالابا ثبات خواهد بود این بدین معناست که احتمالا پیامد را یا با توانایی یا دشواری تکلیف نسبت می دهیم بیشتر احتمال دارد ما موفقیت (پیروزی )را به توانایی و شکست را به دشواری تکلیف نسبت دهیم .
بندورا: عزت نفس رابامفهوم جداگانه خودباوری مطرح نموده است عزت نفس بنحوای که ماراجع به خودمان احساس میکنیم مربوط می شود وعزت نفس عموما پیوستاری از وضعیت باثبات است بالعکس خودباوری به عقیده ما راجع به توانایی وشایستگی مان مربوط میشود .
برخلاف عزت نفس خودباوری یک وضعیت خاص است برای مثا ل اگرشما یک ورزشکارطبیعی باشید اما با برخی از مشکلات روانشناسی دست به گریبان هستید خودباوری احتمالاً در زمین بیشتر به درد شما خواهد خورد تا در کلاس درس.
خودباوری می تواند تأثیر نیرومندی را روی عملکرد داشته باشد وقتی تکالیف فوق العاده انجام شدنی تصور شود آنها پیش پا افتاده تلقی خواهند شد و خود باوری می تواند به وسیله عملکرد موفقیت آمیز تشویق شفاهی و پسخوراند راجع به عملکرد و تقویت شود.
روان شناس ما به ورزش نیاز دارد، ورزش ما به روان شناسی قبل از اولین مسابقه مشت زنی سنگین وزن بین محمد علی کلی و کن نورتون در سال 1973، نورتون یک هیپنوتیزم کننده حرفهای را استخدام کرد تا به او در بهبود اعتماد به نفس و اضطرابش کمک کند.
او مسابقه را به طرز جالبی برد و هیپنوتیزم را به عنوان یکی از راهبردهای مؤثر مطرح کرد.
روانشناسی ورزشی علمی است که اصول روانشناسی را در حیطهی ورزش به کار میگیرد.
موضوع بسیار جالبی دارد چون هم باعث افزایش کارآیی ورزشی و هم بهبود وضعیت روانی - اجتماعی فرد میشود.
قدمت آنرا از نظر کلی چند هزار سال (بقراط؟!) و از نظر علم امروز به کمی بیش از یک قرن نسبت میدهند.
از نظر موضوع شاید بتوان آنرا به دو حیطهی تربیتی و بالینی تقسیم نمود.
روانشناسی تربیتی ورزشی به مقولهی افزایش کارآیی فرد و کسب آمادگی روانی (مثلاً آموزش برخی مهارتهای روانی از جمله تمرین ذهنی) بطور اعم پرداخته و روانشناسی بالینی ورزشی به ورزش کاری که دچار آسیب جسمی یا روانی شده از دید روانشناسی نگاه میکند، البته این گروهبندی مقبولیت عام ندارد.
آنچه مسلم است کسب آمادگی روانی، حفظ آن و سپس افزایش کارآیی بیشترین دلمشغولی روانشناسی ورزشی از ابتدا تا امروز بوده است.
متأسفانه علیرغم وجود تحقیقات نسبتاً گسترده در این حیطه، تعداد کتب روانشناسی ورزشی از تعداد انگشتان یک دست تجاوز نمیکندواین فقر در متون مطالعه در این زمینه را تا حدی آسان جلوه میدهد اما مشکل وقتی رخ مینماید که میخواهیم آنچه را روی کاغذ آمده در عمل محک بزنیم ، آنجاست که عمق کاستیها خود را نشان میدهند.
سالها همه از روانشناسی ورزشی این انتظار را داشتند تا راهی ساده و نسبتاً فوری برای ایجاد یا ارتقاء چیزی به نام «انگیزه» پیدا کند.
انگیزه به دلیل عدم شناخت اساسی و فقر پژوهشی چیزی ذاتی تصور میشد که انسانها یا آن را دارند، یا ندارند.
برخی فکر میکردند انگیزه را میتوان مثل آدامس بین دیگران پخش کرد و دنبال یافتن دستور تهیهی آن بودند.
تمام اینها به این دلیل بود که تنها مقوله روانشناسی مطرح در ورزش «انگیزه» تصور میشد.
یعنی ورزشکار موفق عبارت بود از آمادگی جسمانی + انگیزه.
ولی همین مطلب انگیزهای شد برای تحقیق تا امروز که همه میدانیم روانشناسی ورزشی از چیزی غیر از اصول روانشناسی تبعیت نمیکند و فقط با یک نگرش پایه و اصولی میتوان بدان پرداخت پس شاید اولین مطلبی را که باید مد نظر داشت «شخصیت»1 باشد.
شخصیت ساختاری دارد که تقریباً مورد قبول همه اهل فن قرار گرفته است.
در مرکز «هستهی روانی» قرار دارد که همان «من واقعی» فرد است و شامل تمامی خواستهها، تمایلات ، ارزشها و انگیزههای اوست.
بخش دوم شخصیت که پیرامون هسته را فرا گرفته پاسخهای بارز فرد است که بطور معمول در موقعیتهای مختلف از او سر میزند.
اغلب این پاسخها شاخص خوبی برای شناخت هستهی روانی هستند.
سومین و سطحیترین بخش «رفتارهای مقتضی» (رفتارهایی که بسته به موقعیت پیش آمده از فرد سر میزنند، مثل اینکه شاید کسی تا به حال دچار تصادفات رانندگی نشده باشد و طبعاً رفتار او در چنین موقعیتی بر هیچکس معلوم نیست اما به محض اولین تصادف رفتار ویژهای بروز میکند) است.
این رفتارها به محیط و نحوهی نگرش ما نسبت به آن وابسته هستند پس با تغییر این دو، تغییر میکنند.
دربارهی شخصیت نظریات متعدد و متفاوتی وجود دارد که میتوان ما بین آنها به نظریهی فروید (نظریه روان پویایی) اشاره کرد که تا امروز بیش از دیگران مقبولیت دارد.
از دیرباز تاکنون جهد عظیمی مبذول این شده است که بتوان با آزمون شخصتی افراد را ارزیابی کرد به همین دلیل آزمونهای متعددی هم بوجود آمدهاند.
هر کدام از این آزمونها بر اساس یکی از نظریات شخصیت طراحی شدهاند.
اما حقیقتاً هیچکدام نمیتوانند تمامی شخصیت یک نفر را مشخص نموده و نهایتاً در حد یک احتمال ارزش پیدا میکنند.
نهایتاً این نکته باقی میماند که ارتباط شخصیت و کارایی چگونه است.
ما بین اهل فن این ارتباط از خیلی کم تا خیلی زیاد مورد قبول واقع شده است.
ولی اکثریت اعتقاد دارند که شخصیت، کارآیی را خیلی دقیق نه، ولی پیشبینی میکند.
دیگر اینکه شخصیت قابل تغییر است و در طول زمان به همراهی آموزش و تمرین تغییر میکند.
پس اینجا نقش آموزش پر رنگ میشود و اهمیت بیشتری مییابد.
نهایتاً میتوان گفت: 1) شخصیت ورزشکاران متفاوت از غیر ورزشکاران است.
2) شخصیتهای خاصی ورزشکار میشوند.
3) ورزشکاران هر رشته با رشتههای دیگر از نظر شخصیتی متفاوت هستند.
4) شخصیت با محل بازی ورزشکار (مثلاً درون یک تیم) ارتباط دارد.
5) در موارد یاد شده ورزشکاران زن و مرد، معلول و غیر معلول یکسان هستند.
باید گفت که رفتار ورزشکار صرفاً بر اساس شخصیت شکل نمیگیرد و تعامل بین موفقیت و شخصیت مسؤول آن است.
از این پس به ذکر و توضیح مختصر مهمترین سرفصلهای حیطهی روانشناسی ورزشی میپردازیم: الف- توجه در مسابقه نهایی یکی از مسابقات قهرمانی فوتبال دانشگاههای ایران، تیمهای دانشگاه شیراز و تهران در پایان وقت قانونی و اضافی با نتیجه صفر - صفر مساوی بودند.
پنالتی زنهای هر دو تیم بطرز شگفت انگیزی، در میان هیاهوی ورزشگاه مملو از تماشاچی، چهار پنالتی اول را از دست دادند.
پنالتی پنجم تیم دانشگاه تهران نیز از دست رفت.
حالا سرنوشت مسابقه در دست پنجمین پنالتی زن تیم دانشگاه شیراز بود، کسی که به عنوان یک پنالتی زن ضعیف در انتهای فهرست بجای داشت.
اما او پشت توپ رفت و پس از کمی مکث با یک بغل پای جانانه توپ را وارد دروازه کرد!
بعد از پایان مسابقه همه از همهمه ورزشگاه گلهمند بودند ولی او میگفت: تصمیم گرفتم در لحظه شلیک پنالتی هیچ صدایی را نشنوم!
و همینطور هم شد!!
چون مهمترین محل توجه روانشناسی، کارآیی است و کمتر موضوعی در زمینهی کارآیی به اندازهی توجه (یا تمرکز) اهمیت دارد، این مطلب از مهمترین سرفصلهای روانشناسی ورزشی است.
بنابر تعریف توجه: «داشتن کنترل روی فکر و معطوف کردن آن به سمت چیزی برای پرداختن مؤثر به آن است».
برای تفهیم توجه باید ابتدا پرداخت اطلاعات را فهمید.
این مدل (پرداخت اطلاعات) میگوید که بین محرک و پاسخ، متغیرهایی وجود دارد و اتفاقاتی رخ میدهد.
در این میان حافظه نقشی اساسی دارد.
حافظه سه نوع (مرحله ؟) دارد: 1) ثبت حسی 2) حافظه کوتاه مدت و 3) حافظه بلند مدت.
توانایی بستن راه اطلاعات نامربوط و توجه به اطلاعات مهم «توجه انتخابی» نام دارد.
(مثال بالا یک نمونه آن است).
این توانایی در تمرکز نقش بسزایی دارد.
محدودیت آن باعث تفاوت چشم گیر سطح ورزشکار میشود.
یعنی آنکه دارای این توانایی است در سطح بسیار بالاتری قرار میگیرد و بالعکس.
اگر یک حرکت تمام فضای پرداخت اطلاعات فرد را اشغال کند (بدلیل محدودیت فضا) دیگر جایی برای حرکات دیگر نمیماند.
برای بستن راه اطلاعات نامربوط باید محدودهی توجه کوچک شود و این کار با استفاده از نشانهها انجام میشود که به معنی شناختن نشانههای مربوط و نامربوط و توجه به انواع مربوط و سد کردن راه انواع نامربوط (مثلاً: برای یک بازیکن خط حمله فوتبال تیر دروازه و محل قرار گرفتن دروازه بان یک نشانه مربوط و فریادهای مربی تیم حریف یک نشانه نامربوط است) و سد کردن راه انواع نامربوط است و با این کار عملاً محدودهی توجه کوچک شده است.