دانلود تحقیق طلاق و احکام آن

Word 87 KB 25294 9
مشخص نشده مشخص نشده حقوق - فقه
قیمت قدیم:۱۲,۰۰۰ تومان
قیمت: ۷,۶۰۰ تومان
دانلود فایل
کلمات کلیدی: احکام - طلاق - طلاق و احکام آن
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • احکام طلاق رجعی در قرآن
    منظور از" طلاق رجعى" طلاقى است که براى اولین و یا دومین بار صورت مى گیرد، و تصمیم بر جدایى از ناحیه مرد است به طورى که زن نه مهر خود را بذل مى کند نه مال دیگر را!.در طلاق رجعى شوهر ما دام که عده بسر نیامده هر زمان بخواهد مى تواند بازگردد و پیوند زناشویى را برقرار سازد، بى آنکه نیاز به عقد تازه اى باشد، و جالب اینکه رجوع با کمتر سخن و عملى که نشانه بازگشت باشد حاصل مى گردد.

    خداوند در سوره بقره آیه 228 می فرماید:« وَ الْمُطَلَّقاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَه َ قُرُوءٍ وَ لا یَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ یَکْتُمْنَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِی أَرْحامِهِنَّ إِنْ کُنَّ یُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذلِکَ إِنْ أَرادُوا إِصْلاحاً وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِلرِّجالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَه ٌ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (بقره ،228)»: زنان مطلقه، باید به مدت سه مرتبه عادت ماهانه دیدن (و پاک شدن) انتظار بکشند!

    عده نگهدارند و اگر به خدا و روز رستاخیز، ایمان دارند براى آنها حلال نیست که آنچه را خدا در رحمهایشان آفریده، کتمان کنند.

    و همسرانشان، براى باز گرداندن آنها (و از سر گرفتن زندگى زناشویى) در این مدت، (از دیگران) سزاوارترند، در صورتى که (به راستى) خواهان اصلاح باشند.

    و براى زنان، همانند وظایفى که بر دوش آنهاست، حقوق شایسته اى قرار داده شده، و مردان بر آنان برترى دارند، و خداوند توانا و حکیم است.

    بعضى از احکامى که در آیات این سوره آمده، مانند نفقه و مسکن، مخصوص عده طلاق رجعى است، و همچنین مساله عدم خروج زن از خانه همسرش در حال عده و اما در طلاق بائن یعنى طلاقى که قابل رجوع نیست (مانند سومین طلاق) احکام فوق وجود ندارد.تنها در مورد زن باردار حق نفقه و مسکن تا زمان وضع حمل ثابت است.



    تعبیر به «لا تَدْرِی لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذلِکَ أَمْراً»:" تو نمى دانى شاید خداوند وضع تازه اى به وجود آورد" نیز اشاره به این است که همه یا قسمتى از احکام فوق، مربوط به طلاق رجعى است .

    کلمه" بعوله " جمع" بعل" است، و بعل به معناى نر از هر جفتى است، البته ما دام که جفت هستند، و علاوه بر دلالتى که بر مفهوم خود دارد، اشعارى و بویى هم از تفوق و نیرومندى و ثبات در شدائد دارد، واقعیت خارجى هم همین طور است، چون مى بینیم: در هر حیوانى نر از ماده در شدائد نیرومندتر است، و بر ماده خود نوعى برترى دارد، و در انسان نیز، شوهر نسبت به همسرش همین طور است و نیز به همین جهت زمین بلندتر از زمینهاى اطرافش را بعل مى گویند، بت بزرگ و نخلى که بزرگتر از همه نخلها باشد، و هر چیز بزرگى از این قبیل را بعل مى گویند.



    ضمیر در کلمه" بعولتهن" به مطلقات بر مى گردد، لیکن، منظور از مطلقات همه زنان مطلقه نیست، بلکه حکم در این آیه یعنى رجوع شوهر به همسرش در ایام عده، مخصوص طلاق رجعى است، و شامل طلاقهاى بائن نمى شود، و مشار الیه به اشاره" ذلک" همان تربص، یعنى عده است، و اگر مطلب را مقید کرد به قید« إِنْ أَرادُوا إِصْلاحاً» اگر در صدد اصلاحند"، براى این است که بفهماند رجوع باید به منظور اصلاح باشد، نه به منظور اضرار، که در جمله:« وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا» در سه آیه بعد صریحا از آن نهى شده است.

    و کلمه" أحق" اسم تفضیل است، و حق" اسم تفضیل" این است که دائما معنایش با" مفضل علیه" باشد، (وقتى مى گوئیم زید شجاعتر از عمرو است، باید عمرو هم شجاع باشد، و گرنه سخن غلطى گفته ایم)، و در آیه دارد که باید هم شوهر در زن مطلقه حق داشته باشد، و هم هر خواستگار دیگر، چیزى که هست، شوهر احق از دیگران باشد، یعنى حق او بیشتر باشد، لیکن از آنجا که در آیه، کلمه" رد- برگشت" آمده، به معناى برگشتن جز با همان شوهر اول محقق نمى شود، زیرا دیگران اگر با آن زن ازدواج کنند با عقدى جداگانه ازدواج مى کنند، ولى تنها شوهر است که مى تواند بدون عقد جدید به عقد اولش برگردد و آن زن را دو باره همسر خود کند.



    از همین جا روشن مى شود که در آیه شریفه به حسب معنا تقدیرى لطیف به کار رفته، و معناى آیه این است که: شوهران زنان مطلقه به طلاق رجعى، سزاوارترند به آن زنان از دیگران، و این سزاوارى به این است که شوهران مى توانند در ایام عده برگردند: و البته این برگشتن تنها در طلاقهاى رجعى است، نه طلاقهاى بائن، و همین سزاوارى قرینه است بر اینکه منظور از مطلقات، مطلقات به طلاق رجعى است، نه اینکه ضمیر در" بعولتهن" از باب استخدام و شبیه آن به بعضى از مطلقات برگردد، البته این را هم بگوئیم که آیه شریفه، مخصوص زنانى است که همخواب شده باشند، و حیض هم ببینند، و حامله هم نباشند، و اما آن زنانى که شوهران آنها با ایشان نزدیکى نکرده اند، و یا در سن حیض دیدن نیستند، یا نابالغند، و یا به حد یائسگى رسیده اند و نیز زنانى که حامله هستند، حکمى دیگر دارند که آیات دیگرى متعرض حکم آنها است.



    بنابراین شوهر در عده طلاق رجعى، حق رجوع دارد، چنانکه مى فرماید:" همسران آنها براى رجوع به آنها (و از سر گرفتن زندگى مشترک) در این مدت عده (از دیگران) سزاوارترند هر گاه خواهان اصلاح باشند.در واقع در موقعى که زن در عده طلاق رجعى است، شوهر مى تواند بدون هیچ گونه تشریفات، زندگى زناشویى را از سر گیرد، با هر سخن و یا عملى که به قصد بازگشت باشد، این معنى حاصل مى شود، منتها با جمله« إِنْ أَرادُوا إِصْلاحاً» این حقیقت را بیان کرده که باید هدف از رجوع و بازگشت، اصلاح باشد، نه همچون دوران جاهلیت که مردان با سوء استفاده از این حق، زنان را تحت فشار قرار داده و در حالتى میان داشتن شوهر و مطلقه بودن، نگه مى داشتند.



    ضمنا از اینکه در ذیل آیه، مساله رجوع مطرح شده استفاده مى شود که حکم عده نگه داشتن در آغاز آیه، نیز مربوط به این گروه از زنان است، و به تعبیر دیگر، آیه به طور کلى از طلاق رجعى، سخن مى گوید، بنا بر این مانعى ندارد که بعضى از اقسام طلاق، اصلا عده نداشته باشد.

    به هر حال، این هدیه، طبق روایاتى که از ائمه معصومین ع نقل شده، بعد از پایان عده و جدایى کامل پرداخت مى شود، نه در عده طلاق رجعى، و به تعبیر دیگر، هدیه خداحافظى است، نه وسیله اى براى بازگشت و همه اینها مربوط به" طلاق رجعى" است.

    مخصوصا در مورد طلاق رجعى که بازگشت به زوجیت نیازى به هیچگونه تشریفات ندارد، و هر کار و یا سخنى که دلیل بر تمایل مرد به بازگشت باشد رجوع محسوب مى شود، حتى اگر دست بر بدن زن یا شهوت و یا بدون شهوت بگذارد هر چند قصد رجوع هم نداشته باشد رجوع محسوب مى شود.


    احکام طلاق
    مسأله 2871: مردى که زن خود را طلاق مىدهد، باید بالغ و عاقل باشد، به اختیار خود طلاق دهد و اگر او را مجبور کنند زنش را طلاق دهد، طلاق باطل است و نیز باید قصد طلاق داشته باشد، پس اگر صیغه طلاق را به شوخى بگوید، صحیح نیست.


    مسأله 2872: زن باید در وقت طلاق، از خون حیض و نفاس پاک باشد و شوهرش در آن پاکى، با او نزدیکى نکرده باشد.


    مسأله 2873: طلاق دادن زن در حال حیض یا نفاس، در سه صورت صحیح است، اول: شوهرش بعد از ازدواج، با او نزدیکى نکرده باشد.

    دوم: معلوم باشد که آبستن است و اگر معلوم نباشد و شوهر، در حال حیض طلاقش بدهد، بعد بفهمد آبستن بوده، بنا بر احتیاط دوباره او را طلاق دهد.

    سوم: مرد به جهت غایب بودن نتواند بفهمد که زن، از خون حیض یا نفاس پاک است یا نه.


    مسأله 2874: اگر بداند زن از خون حیض پاک است و طلاقش بدهد، بعد معلوم شود موقع طلاق در حال حیض بوده، طلاق او باطل است و اگر او را در حیض بداند و طلاقش دهد بعد معلوم شود پاک بوده، طلاق او صحیح است.


    مسأله 2875: کسى که مىداند زنش در حال حیض یا نفاس است، اگر غایب شود، مثلاً مسافرت کند و بخواهد او را طلاق دهد، باید تا مدّتى که معمولا زن از حیض یا نفاس پاک مىشود، صبر کند.


    مسأله 2876: اگر مردى که غایب است بخواهد زن خود را طلاق دهد، چنانچه بتواند اطلاع پیدا کند که زن او در حال حیض یا نفاس است یا نه، اگرچه از روى عادت حیض زن یا نشانه‏هاى دیگرى باشد که در شرع معیّن شده، باید تا مدّتى که معمولا زن از حیض یا نفاس پاک مىشوند، صبر کند.


    مسأله 2877: اگر با همسرش که از خون حیض و نفاس پاک است، نزدیکى کند و بخواهد طلاقش دهد، باید صبر کند تا دوباره حیض ببیند و پاک شود، ولى زنى را که نه سالش تمام نشده، یا آبستن است، اگر بعد از نزدیکى طلاق دهد اشکال ندارد.

    و همچنین است اگر یائسه باشد، یعنى اگر سیّده است بیش از شصت سال و اگر سیّده نیست، بیش از پنجاه سال، داشته باشد.


    مسأله 2878: اگر با زنى که از خون حیض و نفاس پاک است، نزدیکى کند و در همان پاکى، طلاقش دهد، چنانچه بعد معلوم شود هنگام طلاق آبستن بوده بنا بر احتیاط، باید دوباره او را طلاق دهد.


    مسأله 2879: اگر با زنى که از خون حیض و نفاس پاک است، نزدیکى کند مسافرت نماید، چنانچه بخواهد در سفر طلاقش دهد باید به قدرى که معمولا زن بعد از آن پاکى، خون مىبیند و دوباره پاک مىشود، صبر کند.


    مسأله 2880: اگر مرد بخواهد زن خود را که به جهت بیمارى، حیض نمىبیند، طلاق دهد، باید از وقتى که با او نزدیکى کرده، تا سه ماه، از جماع با او خوددارى نماید و بعد او را طلاق دهد.


    مسأله 2881: طلاق باید به صیغه عربى صحیح، خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند.

    و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او، مثلاً فاطمه باشد، باید بگوید: (زَوْجَتی فاطِمَه طالِق) یعنى زن من فاطمه رهاست.

    و اگر دیگرى را وکیل کند، وکیل باید بگوید: (زَوْجَه ْ مُوَکِّلی فاطمَه طالِق).


    مسأله 2882: زنى که متعه شده، مثلاً یک ماهه یا یک ساله او را عقد کرده اند، طلاق ندارد و رها شدن او، به این است که مدّش تمام شود، یا مرد مدّت را به او ببخشد، یعنى بگوید: (مدّت را به تو بخشیدم) و شاهد گرفتن و پاک بودن او از حیض لازم نیست.


    احکام طلاقمسأله 2871: مردى که زن خود را طلاق مىدهد، باید بالغ و عاقل باشد، به اختیار خود طلاق دهد و اگر او را مجبور کنند زنش را طلاق دهد، طلاق باطل است و نیز باید قصد طلاق داشته باشد، پس اگر صیغه طلاق را به شوخى بگوید، صحیح نیست.

    مسأله 2872: زن باید در وقت طلاق، از خون حیض و نفاس پاک باشد و شوهرش در آن پاکى، با او نزدیکى نکرده باشد.

    مسأله 2873: طلاق دادن زن در حال حیض یا نفاس، در سه صورت صحیح است، اول: شوهرش بعد از ازدواج، با او نزدیکى نکرده باشد.

    مسأله 2874: اگر بداند زن از خون حیض پاک است و طلاقش بدهد، بعد معلوم شود موقع طلاق در حال حیض بوده، طلاق او باطل است و اگر او را در حیض بداند و طلاقش دهد بعد معلوم شود پاک بوده، طلاق او صحیح است.

    مسأله 2875: کسى که مىداند زنش در حال حیض یا نفاس است، اگر غایب شود، مثلاً مسافرت کند و بخواهد او را طلاق دهد، باید تا مدّتى که معمولا زن از حیض یا نفاس پاک مىشود، صبر کند.

    مسأله 2876: اگر مردى که غایب است بخواهد زن خود را طلاق دهد، چنانچه بتواند اطلاع پیدا کند که زن او در حال حیض یا نفاس است یا نه، اگرچه از روى عادت حیض زن یا نشانه‏هاى دیگرى باشد که در شرع معیّن شده، باید تا مدّتى که معمولا زن از حیض یا نفاس پاک مىشوند، صبر کند.

    مسأله 2877: اگر با همسرش که از خون حیض و نفاس پاک است، نزدیکى کند و بخواهد طلاقش دهد، باید صبر کند تا دوباره حیض ببیند و پاک شود، ولى زنى را که نه سالش تمام نشده، یا آبستن است، اگر بعد از نزدیکى طلاق دهد اشکال ندارد.

    مسأله 2878: اگر با زنى که از خون حیض و نفاس پاک است، نزدیکى کند و در همان پاکى، طلاقش دهد، چنانچه بعد معلوم شود هنگام طلاق آبستن بوده بنا بر احتیاط، باید دوباره او را طلاق دهد.

    مسأله 2879: اگر با زنى که از خون حیض و نفاس پاک است، نزدیکى کند مسافرت نماید، چنانچه بخواهد در سفر طلاقش دهد باید به قدرى که معمولا زن بعد از آن پاکى، خون مىبیند و دوباره پاک مىشود، صبر کند.

    مسأله 2880: اگر مرد بخواهد زن خود را که به جهت بیمارى، حیض نمىبیند، طلاق دهد، باید از وقتى که با او نزدیکى کرده، تا سه ماه، از جماع با او خوددارى نماید و بعد او را طلاق دهد.

    مسأله 2881: طلاق باید به صیغه عربى صحیح، خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند.

    و اگر دیگرى را وکیل کند، وکیل باید بگوید: (زَوْجَهْ مُوَکِّلی فاطمَه طالِق).

    مسأله 2882: زنى که متعه شده، مثلاً یک ماهه یا یک ساله او را عقد کرده اند، طلاق ندارد و رها شدن او، به این است که مدّش تمام شود، یا مرد مدّت را به او ببخشد، یعنى بگوید: (مدّت را به تو بخشیدم) و شاهد گرفتن و پاک بودن او از حیض لازم نیست.عدّه طلاقمسأله 2883: زنى که نه سالش تمام نشده و زن یائسه عدّه ندارد، یعنى اگرچه شوهرش با او نزدیکى کرده باشد، بعد از طلاق مىتواند فورا شوهر کند.

    مسأله 2884: زنى که نه سالش تمام شده و یائسه نیست، اگر شوهرش با او نزدیکى کند و طلاقش دهد، بعد از طلاق باید عدّه نگه دارد، یعنى بعد از آنکه در پاکى طلاقش داد، صبر کند تا دوبار حیض ببیند و پاک شود و همینکه حیض سوم را دید، عده او تمام مىشود و مىتواند شوهر کند، ولى اگر اصلا با او نزدیکى نکرده باشد و طلاقش بدهد عدّه ندارد، یعنى مىتواند بعد از طلاق، فورا شوهر کند.

    مسأله 2885: زنى که حیض نمىبیند، اگر در سنّ زنهایى باشد که حیض مىبینند، چنانچه شوهرش او را طلاق دهد، باید بعد از طلاق، سه ماه، عدّه نگه دارد.

    مسأله 2886: زنى که عدّه او سه ماه است، اگر اوّل ماه طلاقش بدهند، باید سه ماه قمرى، یعنى از موقعى که ماه دیده مىشود، تا سه ماه عدّه نگهدارد و اگر در بین ماه، طلاقش بدهند، باید باقى ماه را با دو ماه بعد از آن و نیز کسرى ماه اوّل را از ماه چهارم، عدّه نگهدارد تا سه ماه تمام شود، مثلاً اگر غروب روز بیستم ماه طلاقش بدهند و آن ماه بیست و نه روز باشد، باید نه روز باقى ماه را با دو ماه بعد از آن و بیست روز از ماه چهارم عدّه نگهدارد و بنا بر احتیاط مستحب از ماه چهارم بیست و یک روز عدّه نگهدارد، تا با مقدارى که از ماه اول عدّه نگهداشته، سى روز شود.

    مسأله 2887: اگر زن آبستن را طلاق دهد، عدّه‏اش تا به دنیا آمدن یا سقط شدن بچه اوست، بنا بر این اگر مثلاً یک ساعت بعد از طلاق، بچه به دنیا آید، عدّه‏اش تمام مىشود.

    مسأله 2888: ابتداى عده طلاق از وقتى است که خواندن صیغه طلاق تمام مىشود، چه زن بداند طلاقش داده‏اند یا نداند، پس اگر بعد از تمام شدن زمان عدّه، بفهمد او را طلاق داده اند، لازم نیست دوباره عدّه نگه دارد.عدّه ازدواج موقّتمسأله 2889: زنى که نه سالش تمام شده و یائسه نیست، اگر متعه شود، مثلاً یک ماهه یا یک ساله شوهر کند، چنانچه شوهرش با او نزدیکى نماید و مدّت آن زن تمام شود یا شوهر مدت را به او ببخشد، باید عده نگه دارد، پس اگر حیض مىبیند باید به مقدار دو حیض، عده نگه دارد و شوهر نکند، و اگر حیض نمىبیند، بنا بر احتیاط واجب، چهل و پنج روز از شوهر کردن، خوددارى نماید.

    مسأله 2890: زن یائسه، یعنى زنى که اگر سیّده است بیش از شصت سال و اگر سیّده نیست بیش از پنجاه سال داشته باشد، چنانچه متعه شود و همچنین زنى که کمتر از نه سال دارد و زنى که اصلا شوهر با او نزدیکى نکرده است، عدّه ندارند و پس از تمام شدن مدت متعه، یا بعد از آنکه شوهر مدّت را بخشید، فورا مىتوانند شوهر کنند.عدّه زن شوهر مردهمسأله 2891: زنى که شوهرش بمیرد اگر آبستن نباشد، باید تا چهار ماه و ده روز عدّه نگه دارد، یعنى از شوهر کردن خوددارى نماید، اگرچه یائسه یا متعه باشد و یا شوهرش با او نزدیکى نکرده باشد و اگر آبستن باشد، باید تا موقع زاییدن عدّه نگه دارد، ولى اگر قبل از گذشتن چهار ماه و ده روز، بچه‏اش به دنیا آید، باید تا چهار ماه و ده روز از مرگ شوهرش، صبر کند.

    این عدّه را (عدّه وفات) مىگویند.

    مسأله 2892: زنى که در عدّه وفات مىباشد، حرام است لباس زینتى بپوشد، سرمه بکشد و همچنین کارهاى دیگرى که زینت حساب مىشود، بر او حرام است.

    مسأله 2893: اگر زن یقین کند شوهرش مرده و بعد از تمام شدن عدّه وفات، شوهر کند، چنانچه معلوم شود شوهر او بعداً مرده است، باید از شوهر دوّم، جدا شود.

    و در صورتى که آبستن باشد، به مقدارى که در عدّه طلاق گفته شد، براى شوهر دوّم، عدّه طلاق و بعد براى شوهر اول عده وفات نگهدارد و اگر آبستن نباشد، براى شوهر اول عده وفات و بعد براى شوهر دوم، عده طلاق نگهدارد.

    مسأله 2894: ابتداى عدّه وفات از موقعى است که زن از مرگ شوهر، باخبر شود.

    مسأله 2895: اگر زن بگوید عدّه ام تمام شده، با دو شرط از او قبل مىشود، اول: مورد تهمت نباشد.

    دوم: از طلاق یا مردن شوهرش، مدّتى گذشته باشد که تمام شدن عدّه، ممکن باشد.طلاق بائن و رجعىمسأله 2896: طلاق بائن، یعنى: مرد بعد از طلاق، حق ندارد بدون عقد جدید، به زن خود رجوع کند.

    مسأله 2897: طلاق بائن، پنج قسم است، اول: طلاق زنى که نه سالش تمام نشده باشد.

    دوم: طلاق زنى که یائسه باشد، یعنى اگر سیّده است بیشتر از شصت سال و اگر سیّده نیست، بیش از پنجاه سال داشته باشد.

    سوم: طلاق زنى که شوهرش، بعد از عقد، با او نزدیکى نکرده باشد.

    چهارم: سوّمین طلاق زنى که او را در سه نوبت طلاق داده اند.

    پنجم: طلاق خلع و مبارات که بعد گفته خواهد شد.

    مسأله 2898: طلاق رجعى، یعنى بعد از طلاق، تا وقتى زن در عده است، مرد مىتواند بدون عقد جدید به زن رجوع نماید و غیر از موارد یاد شده در مسأله قبل، طلاق رجعى است.

    مسأله 2899: کسى که زنش را طلاق رجعى داده، حرام است او را از خانه‏اى که هنگام طلاق در آنجا بوده بیرون کند.

    و نیز حرام است زن براى کارهاى غیر لازم، از آن خانه بیرون رود، امّا در بعضى موارد که در (الفقه) بیان نموده‏ایم بیرون کردن زن اشکال ندارد.احکام رجوع کردنمسأله 2900: در طلاق رجعى مرد، به دو صورت مىتواند به زن خود برگردد، اول: حرفى بزند که دلالت کند او را دوباره زن خود قرار داده است.

    دوم: کارى کند که بفهمند رجوع کرده است.

    مسأله 2901: براى رجوع کردن، لازم نیست مرد شاهد بگیرد یا به زن خبر دهد، بلکه اگر بدون اینکه کسى بفهمد، بگوید، به زن خود رجوع کردم، صحیح است.

    مسأله 2902: مردى که زن خود را طلاق رجعى داده، اگر مالى از او بگیرد و با او صلح کند که دیگر به او رجوع نکند، حق رجوع او از بین نمىرود.

    مسأله 2903: اگر زنى را سه بار طلاق دهد و در بین آنها به او رجوع کند و یا بعد از دو طلاق اول عقدش کند، بعد از طلاق سوم آن زن بر او حرام مىشود، امّا اگر زن بعداز طلاق سوم، با دیگرى شوهر کند، با چهار شرط، به شوهر اول حلال مىشود، یعنى مىتواند آن زن را دوباره عقد نماید، اول: عقد شوهر دوم دائمى باشد و اگر مثلاً یک ماهه یا یکساله او را متعه کند، بعد از آنکه از او جدا شد، شوهر اول نمىتواند او را عقد کند.

    دوم: شوهر دوم با او نزدیکى و دخول کند و بنا بر احتیاط منى بیرون آید.

    سوم: شوهر دوم طلاقش دهد یا بمیرد.

    چهارم: عده طلاق یا عده وفات شوهر دوم، تمام شود.طلاق خلعمسأله 2904: طلاق زنى که به شوهرش مایل نیست و مهر یا مال دیگر خود را به او مىبخشد تا طلاقش دهد، طلاق (خلع) است.

    مسأله 2905: اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق خلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد، مىگوید: (زَوْجَتی فاطِمه خالَعْتُها عَلى ما بَذَلَتْ) و افزودن (هِیَ طالِق) بهتر است.

    مسأله 2906: اگر زن کسى را وکیل کند که مهر او را به شوهرش ببخشد و شوهر نیز همان شخص را وکیل کند که زن را طلاق دهد، چنانچه مثلاً اسم شوهر محمّد و اسم زن فاطمه باشد، وکیل صیغه طلاق را این گونه مىخواند: (عَنْ مُوَکِّلَتی فاطِمَه بَذَلْتُ مَهْرَها لِمُوَکِّلی مُحَمَّد لِیَخْلَعَها عَلَیْهِ) پس از آن بدون فاصله مىگوید: (زَوْجَهُ مُوَکِّلی خالَعْتُها عَلى ما بَذَلَتْ، هِیَ طالِق) و اگر زن، شخصى را وکیل کند که غیر از مهر چیز دیگرى به شوهر او ببخشد که او را طلاق دهد، وکیل باید به جاى کلمه (مَهْرَها) آن چیز را بگوید، مثلاً اگر صد تومان داده، باید بگوید: (بَذَلَتْ مائهَ تُومان).طلاق مباراتمسأله 2907: اگر زن و شوهر، یکدیگر را نخواهند و زن مالى به مرد بدهد که او را طلاق دهد (طلاق مبارات) نام دارد.

    مسأله 2908: اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه، باشد، باید بگوید: (بارَأْتُ زَوْجَتی فاطِمَه عَلى مَهْرِها فَهِی طالِق) یعنى مبارات کردم زن خود فاطمه را در مقابل مهرش پس او رهاست.

    و اگر دیگرى را وکیل کند، و کیل باید بگوید: (بارَأْتُ زَوْجَهَ مُوَکِّلی فاطِمَه عَلى مَهْرِها فَهِی طالِق ) و در هردو صورت اگر به جاى کلمه (عَلى مَهْرِها) (بِمَهْرِها) بگوید، اشکال ندارد.

    مسأله 2909: صیغه طلاق خلع و مبارات، باید به عربى صحیح خوانده شود، ولى اگر زن براى بخشیدن مال خود به شوهر، مثلاً به فارسى بگوید: (براى طلاق، فلان مال را به تو بخشیدم) اشکال ندارد.

    مسأله 2910: اگر زن در بین عده طلاق خلع، یا مبارت، از بخشش خود برگردد، شوهر مىتواند رجوع کند و بدون عقد، دوباره او را زن خود قرار دهد.

    مسأله 2911: مالى که شوهر براى طلاق مبارات مىگیرد، باید بیشتر از مهر نباشد، ولى در طلاق خلع، اگر بیشتر باشد اشکال ندارد.چند مسألهمسأله 2912: اگر با زن نا محرمى، به گمان این که همسر خود اوست، نزدیکى کند، چه زن بداند او شوهرش نیست یا گمان کند شوهرش مىباشد، باید عده نگهدارد.

    مسأله 2913: اگر با زنى که مىداند همسرش نیست زنا کند، چه زن بداند آن مرد شوهر او نیست یا گمان کند شوهرش مىباشد، لازم نیست عدّه نگهدارد.

    مسأله 2914: اگر مرد، زنى را گول بزند که از شوهرش طلاق بگیرد و زن او شود، طلاق و عقد آن زن صحیح است، ولى هردو مرتکب گناه بزرگى شده اند.

    مسأله 2915: هرگاه مرد در ضمن عقد لازم، زن خود را بر طلاق خودش در مدّت معیّنى وکیل نماید، مثلاً از هنگام عقد ازدواج، تا مدّت پنجاه سال، به شرطى که زن وکالت را اجرا ننماید و خود را طلاق ندهد مگر بعد از آنکه مثلاً شوهرش مسافرت طولانى نماید و یا مثلاً شش ماه نفقه او را ندهد، این وکالت صحیح است و زن در صورتى که آن شرط محقّق شود، اختیار طلاق دارد.

    مسأله 2916: زنى که شوهرش گم شده است، اگر بخواهد با دیگرى شوهر کند، باید نزد مجتهد عادل، یا وکیل مجتهد برود و به دستور او عمل نماید.

    مسأله 2917: پدر و جدّ پدرى دیوانه، مىتوانند زن او را طلاق دهند، در صورتى که دیوانگى او، به زمان قبل از بلوغ متّصل باشد.

    مسأله 2918: اگر پدر یا جدّ پدرى، براى طفل خود زنى را متعه کنند، اگرچه مقدارى از زمان تکلیف بچه، جزو مدّت متعه باشد، مثلاً براى پسر چهارده ساله خود، زنى را دوساله متعه نمایند، پدر یا جدّ پدرى مىتوانند در صورتى که مصلحت بچّه باشد مدّت متعه آن زن را ببخشند، ولى زن دائمى او را نمىتوانند طلاق دهند.

    مسأله 2919: اگر انسان از روى نشانه‏هاى شرعى، دو نفر را عادل بداند و زن خود را پیش آنان طلاق دهد، دیگرى که آنان را عادل نمىداند، بنا بر احتیاط واجب نمىتواند آن زن را بعد از تمام شدن عدّه اش، براى خود یا براى دیگرى عقد کند.

    مسأله 2920: اگر شخصى زن خود را بدون اینکه او بفهمد، طلاق دهد، چنانچه مخارج او را مانند وقتى که زنش بوده بدهد و مثلاً بعد از یک سال بگوید: یک سال پیش تو را طلاق دادم و شرعا نیز ثابت کند، مىتواند چیزهایى را که در آن مدّت براى زن تهیّه نموده و او مصرف نکرده است از او پس بگیرد، ولى چیزهایى را که مصرف کرده، نمىتواند مطالبه نماید.

    مسأله 2921: اگر زن شوهر خود را نخواهد و مالى به مرد بدهد که طلاقش دهد، آن را (طلاق خلع) مىگویند، و در آن، همه شرایط طلاق که قبلاً گذشت، لازم مىباشد.

    مسأله 2922: در طلاق خلع پس از آنکه زن صیغه بخشش مال را خواند، مرد باید فورا طلاق بدهد و اگر مرد در صیغه، مالى را تعیین کند که زن آن را به او بدهد و فورا زن قبول کند، صحیح است.

    مسأله 2923: هرچیزى که مالیّت دارد، مىشود مورد بخشش خلع قرار گیرد، خواه عین باشد یا منفعت.

    و همچنین جایز است بخشش خلع، تمام یا بعضى از مهر باشد و اگر بیشتر از مهر نیز بود، اشکال ندارد.

    مسأله 2924: اگر بین زن و مرد کدورتى نباشد و مرد طلاق خلع بدهد، خلع واقع نمىشود، ولى طلاق صحیح است، پس چنانچه مورد طلاق رجعى است، رجعى وگرنه طلاق باین واقع مىشود.

    مسأله 2925: زن مىتواند کسى را وکیل کند که بخشش را بدهد، چنانچه جایز است بخشش دین و بدهى باشد، مثلاً بگوید: در مقابل آنکه فلان مقدار مدیون تو باشم، مرا طلاق خلع بده.

    مسأله 2926: طلاق مبارات در تمام احکام مانند طلاق خلع است، مگر در سه چیز که باهم فرق دارد، اوّل: طلاق مبارات در صورتى است که زن و شوهر، هریک دیگرى را نخواهد، ولى در طلاق خلع، فقط زن از شوهر بدش مىآید.

    دوم: مالى که شوهر، براى طلاق مبارات مىگیرد، باید بیشتر از مهر نباشد.

    سوم: اگر شوهر طلاق را به صیغه (مبارات) بخواند، باید بعد از آن، صیغه طلاق را نیز بگوید، مثلاً اگر بگوید: (بارئتک...) باید فورا بگوید: (فانت طالق).انواع طلاق سرمایه: پویه مددی طلاق نیز همانند ازدواج که به ازدواج موقت (صیغه) و ازدواج دائم تقسیم می‌شود، انواع مختلفی دارد که به دو دسته تقسیم می‌شود.

    البته گاهی عضو سومی (طلاق خلع و مبارات) هم به این گروه اضافه می‌شود و طبق قانون و شرع هر کدام شرایط خاص خود را دارند.

    نوع اول طلاق را در قانون طلاق رجعی می‌نامند; به این معنا که پس از این که طلاق بین زن و مرد صورت گرفت، مرد می‌تواند بدون این که دوباره برای ثبت و خواندن صیغهء ازدواج اقدامی کند، برای شروع دوبارهء زندگی مشترک، زن را به زندگی برگرداند.

    این رجوع به معنای همان بازگشت دوباره است اما همین بازگشت دارای شرایط خاصی است و به این معنا نیست که مرد هر زمان بخواهد می‌تواند زن را به زندگی برگرداند; اقدام به بازگشت زن حتمائ باید در دوران عدهء زن باشد.

    عده به دورانی می‌گویند که زن بعد از طلاق یا فوت شوهر باید منتظر بماند و حق ازدواج دوباره ندارد.

    در طلاق مدت آن سه ماه و ده روز است.

    اقدام به بازگشت (رجوع) تنها به اراده شوهر واقع می‌شود و اگر زن بخواهد اقدام به بازگشت کند ارادهء او هیچ تاثیری نخواهد داشت.

    اقدام به بازگشت زن توسط مرد می‌تواند با سخن‌ و کلام‌ باشد مثل‌ این‌که به‌ زنش‌ بگوید من به‌ تو رجوع (بازگشت)‌ کرده‌ام‌ و یا این‌که با رفتار واعمالی‌ باشد که‌ از آن‌ رفتار پشیمانی مرد را از طلاق‌ بفهمد، مانند رفتار محبت‌آمیز مرد به‌زنش‌.

    در طلاق رجعی (طلاقی که حق بازگشت برای مرد وجود دارد) تا زمانی که زن در دوران عده (دورانی که زن بعد از طلاق یا فوت شوهر باید منتظر بماند و در همان دوران حق ازدواج دوباره ندارد) به سر می‌برد به نوعی هنوز به عنوان همسر مرد شناخته می‌شود و مرد باید به او نفقه پرداخت کند و در صورتی که خواهان ازدواج دوباره باشد، باید به دادگاه رفته و از آن‌ها اجازه بگیرد.

    نوع دوم را طلاق بائن می‌گویند، طلاق بائن طلاقی را می‌گویند که مرد نمی‌تواند اقدامی برای بازگشت (رجوع) زنش داشته باشد و در صورتی که خواهان برگرداندن زنش باشد، باید حتمائ او را طبق تشریفات دوباره عقد کند.

    موارد زیر را جز طلاق بائن به شمار می‌آورند: 1- طلاق‌ زنی‌ که‌ یائسه‌ شده‌ باشد 2- طلاق‌ زنی‌ که‌ تنها در عقد شوهرش‌ بوده است 3- طلاق‌ زنی‌ که‌ شوهرش‌ قبلائ دوباره او را طلاق‌داده‌ باشد.

    4- طلاق‌ خلع‌ (طلاقی‌ است‌ که‌ زن‌ به‌هر دلیل‌ از شوهرش‌ متنفر است‌ و حاضر به‌ زندگی‌با او نیست‌ در این‌ مورد زن‌ با بخشش‌ مهر یا مال‌دیگری‌ (چه‌ بیشتر از مهریه باشد یا کمتر باشد ) 5- طلاق‌ مبارات طلاقی‌ که‌زن‌ و شوهر از یکدیگر متنفر هستند و حاضر به‌زندگی‌ با هم‌ نیستند و شوهر مالی‌ از زن‌می‌گیرد تا حاضر به‌ طلاق‌ باشد.

    این‌ مال‌ نباید از مهر بیشتر باشد و شاید در بسیاری از موارد این مبلغ ازمهریه کمتر باشد; چنین‌ طلاقی‌ نیز بائن‌ است‌.

    طلاق مبارات از لحاظ ساختاری تفاوت زیادی با طلاق خلع ندارد جز این که در طلاق مبارات زن و شوهر از یکدیگر متنفر شده‌اند و به همین جهت مقدار آن مال نباید از مهریه بیشتر باشد، اگر زیادتر باشد باعث باطل شدن طلاق نمی‌شود، اما مرد نمی‌تواند صاحب قسمت اضافه شود.

    طلاقی که زن با اجازهء شوهر در هنگام ثبت عقد ازدواج می‌تواند طلاق خود را بگیرد و به آن وکالت در طلاق می‌گویند بائن‌است.

    مرد نمی‌تواند در زمان عده اقدام بازگشت زن کند; زیرا منظور طرفین از شرط وکالت زن در طلاق در ضمن عقد ، طلاق‌ غیر قابل بازگشت بوده است.

    یکی از آثار مهم طلاق بائن جدایی کامل زوج از یکدیگر است و در اثر این طلاق زن و شوهر به کلی از هم جدا شده و مرد می‌تواند بی اجازهء دادگاه ازدواج کند و هیچ تکلیفی هم به پرداخت نفقه به زن سابق خود ندارد مگر درصورتی که ‌باردار باشد.

    آن هم ‌از شوهر خود که‌در این‌صورت‌تا زمان‌وضع‌حمل‌نفقه‌خواهد داشت‌ و هرگاه مرد بمیرد زن سابق از او هیچ ارثی نمی‌برد.

    زن باید خانهء شوهر را ترک کند و اگر عده نداشته باشد می‌تواند بلافاصله ازدواج کند و اقامتگاه ‌و نام‌خانوادگی ‌واقعی ‌خود را دارد و به ‌دلخواه ‌خود زندگی ‌می‌کند، اگر شوهر در حال‌ بیماری ‌زن‌خود را طلاق‌دهد و در ظرف‌یک‌ سال ‌از تاریخ ‌طلاق ‌به ‌همان ‌بیماری ‌بمیرد، زن ‌از او ارث ‌می‌برد، اگرچه ‌طلاق‌ بائن ‌باشد، به شرط آن‌که زن‌شوهر نکرده ‌باشد

احکام طلاق رجعی در قرآن منظور از" طلاق رجعى" طلاقى است که براى اولین و یا دومین بار صورت مى گیرد، و تصمیم بر جدایى از ناحیه مرد است به طورى که زن نه مهر خود را بذل مى کند نه مال دیگر را!.در طلاق رجعى شوهر ما دام که عده بسر نیامده هر زمان بخواهد مى تواند بازگردد و پیوند زناشویى را برقرار سازد، بى آنکه نیاز به عقد تازه اى باشد، و جالب اینکه رجوع با کمتر سخن و عملى که نشانه بازگشت ...

چکیده امروزه متاسفانه شاهد افزایش آمار طلاق در جامعه هستیم و می بینیم که احساس امنیت و آرامش و روابط صمیمانه بین مرد و زن به سستی گراییده است و خانواده به گونه فزاینده ای با نیروهای مخرب مواجه شده و تهدید مهمی برای سلامت جامعه به شمار می رود و طلاق مهمترین عامل از هم سیختگی ساختار بنیادی ترین بخش جامعه، یعنی خانواده است. لذا در این تحقیق سعی داریم به بررسی ماهیت طلاق وعوامل مهم ...

فصل اول- معانی طلاق طلاق از نظر لغت منجد الطلاب کلمه طلاق را این گونه معنا می کند الطلق- الطلق- الطلق- الطلق- الطلق- الطلق[1]   آزاد، یله، رها طلق الشی فلاناً ...

. طلاق منفور. 2- طلاق غیر منفور گفتارمان را با سخنی از پیامبر رحمت, خاتم انبیاء (صلی الله علیه و آله) آغاز می‌کنیم که فرمود: هیچ چیز در پیشگاه خدا محبوب‌تر از خانه‌ای که به ازدواج , آباد شده باشد نیست و هیچ چیز, در پیشگاه خدا منفورتر از خانه‌ای که در اسلام, به جدایی (طلاق) ویران شود, نیست.  با سخنی از الگوی صداقت, صادق آل محمد (صلی الله علیه و آله) بیاراییم که فرمود: خداوند ...

بی‌شک یافته‌های علمی دانش فراوانی از چگونگی تحولات زندگی انسان‌ها از گذشته دور را تاکنون عرضه داشته‌اند. کاوش‌های علمی و تاریخی و مدارک و مستندات به دست آمده، جملگی نمایانگر آنند که انسان‌ها به تدریج و در فرایند زمان، از یکسو با پیچیده‌شدن ذهن و اندیشه‌شان و از سوی دیگر با بسط نیازهایشان به منظور تطبیق با محیط، بساط زندگی آغازین را پشت سرگذاشته و در هر مرحله، حوزه عمومی ...

بنام حضرت دوست که خانه فلک را بی‌مدد بر افراشت و چرخ عظیم آسمان را بی‌عروض بپا داشت و در سرزمین تابناک عقل نهالی را بارور ساخت که ریشه‌اش را اندیشه ساقه و برگش را سخن و میوه‌اش را نگارش نام نهاد . خانواده به عنوان باقداست‌ترین نهاد اجتماعی در عرضه مناسبات فردی و گروهی است و از اهمیتی ویژه برخوردار است . و در تاریخ مستمر ملتها بحدی مهم بوده که هیچیک از مکاتب سیاسی ، اجتماعی ، ...

یکی دیگر از موضوعات مشترک میان قرآن کریم و اناجیل اربعه، موضوع احکام و فروعات فقهی است که این امر هم در تعالیم و آموزه های موجود مسیح در اناجیل چهارگانه و هم در آیات شریفه قرآن کریم بدان اشاره شده است. در این دو کتاب علاوه بر آنکه به موضوعات مهمی از قبیل خداشناسی، معاد و داستان پیامبران و نیز اخلاقیات اشاره شده از ذکر احکام عبادی و اجتماعی و حتی اقتصادی فروگذار نشده و برای تکاهل ...

طلاق در اصل رها کردن از روی پیمان و قراردارد است ورها کردن از قید زوجیت نیز طلاق نامیده شده است. و در اصطلاح شریعت، همان مفهوم عرفی رایج میان عقلاء را می رساند که شارع مقدس با شرایط خاصّی امضا کرده وبه معنای گشودن پیوند زناشویی با واژه مخصوص یا اشاره و نوشته ای که جایگزین آن باشد، چه پیوند زناشویی بلافاصله گشوده شود و چه بعد از گذشت زمان معین. و در اصطلاح حقوق نیز طلاق عبارتست ...

مالیات بر مهریه (راهکار مناسب کنترل مهریه و طلاق- قابل توجه نمایندگان مجلس) یکی از مشکلاتی که از آغاز فعالیت وبلاگ به آن پرداخته شد مساله مهریه است . مطالبی که در ادامه مینویسم قسمتی از دیدگاه فردیست(خانمی) که مدتها خارج از ایران زندگی کرده است . از نظر چنین فردی هیچگاه ارزش انسان و زن را با سکه نمیسنجند اما از آنجا که تعیین مهریه رسم و سنت اسلامیست میتوان برای زنان ایرانی کلام ...

طلاق در اصل رها کردن از روی پیمان و قراردارد است ورها کردن از قید زوجیت نیز طلاق نامیده شده است. و در اصطلاح شریعت، همان مفهوم عرفی رایج میان عقلاء را می رساند که شارع مقدس با شرایط خاصّی امضا کرده وبه معنای گشودن پیوند زناشویی با واژه مخصوص یا اشاره و نوشته ای که جایگزین آن باشد، چه پیوند زناشویی بلافاصله گشوده شود و چه بعد از گذشت زمان معین. و در اصطلاح حقوق نیز طلاق عبارتست ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول