دانلود تحقیق داستان

Word 63 KB 24783 12
مشخص نشده مشخص نشده ادبیات - زبان فارسی
قیمت قدیم:۱۲,۰۰۰ تومان
قیمت: ۷,۶۰۰ تومان
دانلود فایل
کلمات کلیدی: داستان
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • تمام انرژی و عصاره‌ی روحتان را در یک داستان می‌ریزید.

    شب‌ها و روزها بر سر یک صفحه وقت می‌گذارید و کار می‌کنید تا دست آخر داستان نوشته می‌شود.

    در مرحله‌ی بعد داستانتان را به کسی می‌دهد تا بخواند، شاید آن شخص، خودش نویسنده باشد و شاید هم یک دوست.

    خلاصه خیلی وقت گذاشته‌اید تا داستانی بنویسید که پرفروش باشد یا دیگران از آن استقبال کنند.

    حتماً می‌دانید که اگر به صورت حرفه‌ای دنبال نوشتن هستید، دانش چگونه خوب نوشتن لازم است ولی کافی نیست.

    دانش دیگری را هم باید بدانید.

    درست است.

    دانش نقد کردن حرفه‌ای یک داستان در زیر، سیاهه‌ای از نکات و سؤال‌هایی که یک نقد خوب را شکل می‌دهند آورده شده و البته روش‌های فراوانی برای نقد یک داستان هست.

    می‌توانید بعد از نوشتن داستانتان چند روزی آن را کنار بگذارید و بعد مطالب زیر را بخوانید.

    بعد ببینید آیا این نکات در داستانتان رعایت شده است.


    * * *
    فرآیند نقد
    در این بخش از نقد داستان سعی کنید موارد زیر را اجرا کنید.

    به یاد داشته باشید که نگاه شما در چند موردی که در زیر آمده هنوز آن نگاه یکسر تکنیکی به داستان نیست.


    الف به هیچ وجه مبادرت به خواندن سایر نقدهایی که راجع به این داستان نوشته شده است نکنید.

    می‌توانید خواندن آنها را به بعد موکول کنید.


    ب ‌به‌عنوان یک خواننده، برداشت و احساس خود را از داستان، بنویسید.

    برای مثال می‌توانید روی این موضوع دقت کنید که آیا داستان از همان پاراگراف‌های اول توانسته شما را به خود جذب کند؟


    ج ضعف‌های داستان را پیدا کنید.

    به یاد داشته باشید که نوشتن یک نقد دو هدف را دنبال می‌کند: یکی، مشخص کردن نقاط ضعف آن و دیگر، ارائه‌ی پیشنهادهای سازنده برای نویسنده تا داستان خود را تقویت کند.


    د اگر داستان نقطه‌ی قوتی دارد آن را مشخص کنید.


    ه هرگز طی نقد داستان به نقد شخصیت نویسنده نپردازید.

    تمرکز شما فقط و فقط باید روی نوشته و متن باشد.

    بنابراین زندگی و شخصیت نویسنده هیچ ارتباطی به نقد اثر ندارد.


    نقد عناصر داستان
    یک داستان معمولاً در بردارنده‌ی عناصری است که به شکل قاعده درآمده‌اند.

    البته یک داستان خوب الزاماً نیازی به تبعیت بی‌چون و چرا از این قواعد ندارد و می‌تواند از این قواعد تخطی کند و حتی ژانر خود را هم زیر پا بگذارد.

    با این حال، در مبحث روایت‌شناسی، روایت باید دارای ویژگی‌هایی باشد تا در فرایند شناخت و نقد آن به مشکلی بر نخوریم.

    در زیر به شکل ساده و گذرا این عناصر بررسی می‌شود؛ با این توضیح که دو کتاب ارزشمند «دستور زبان داستان» از احمد اخوت و عناصر داستان از رابرت اسکولز (ترجمه‌ی فرزانه طاهری) جزء منابع خوب حیطه‌ی روایت‌شناسی و شناخت عناصر داستان‌اند که می‌توانید به آنها مراجعه کنید.


    الف شروع داستان (OPENING)
    آیا اولین جملات و پاراگراف‌های داستان توجه شما را به خود جلب کرده‌اند؟

    هرقدر که نویسنده در داستان خود شروع بهتری داشته باشد، بیشتر می‌تواند خواننده را جذب کند.

    حتی ما وقتی در کتابفروشی هستیم و کتاب داستانی را می‌بینیم که با نویسنده‌ی آن آشنایی نداریم، یکی از معیارها برای خرید آن می‌تواند توجه به دقت به نحوه‌ی شروع آن باشد.

    ادوارد سعید گفته: «بدون داشتن ذره‌ای از احساس آغاز، هیچ اثری را نمی‌توان شروع کرد؛ همان‌طور که بدون این احساس پایانی هم در کار نخواهد بود».

    رابرت اسکولز در کتاب عناصر داستان معتقد است که در شروع داستان باید شخصیت‌های کلیدی معرفی و مناسبت‌های اولیه‌ی آنها مشخص شود، زمینه برای کنش اصلی آماده شده و چنانچه داستان نیاز داشته باشد، چیزی درباره‌ی گذشته‌ی آن عنوان کند.

    باید در شروع داستان اولین نشانه‌های بحران داستان به خواننده نشان داده شود؛ بحرانی که بعداً کنش اصلی داستان را به همراه دارد.

    به هرحال شروع داستان خیلی مهم است و یک منتقد هم حتماً باید به شروع داستان توجه اساسی داشته باشد.


    ب کشمکش (CONFLICT)
    منظور از کشمکش، درگیری ذهنی یا اخلاقی شخصیت داستان است که از امیال یا آرزوهای برآورده نشده یا مغایر ناشی می‌شود.

    در داستان باید دید آیا کشمکش عاطفی شخصیت اصلی و نیز کشمکش بین شخصیت‌های دیگر وجود دارد؟

    و نویسنده تا چه حد توانسته کشمکش بین شخصیت‌ها و کشمکش شخصی قهرمان داستان را نشان دهد.


    طرح (PLOT)
    مبحث طرح یکی از مباحث پیچیده و اساسی در داستان است.

    اما این‌جا به‌طور گذرا می‌گوییم منظور از طرح، نقشه،‌نظم، الگو و شمائی از حوادث است.

    به بیان بهتر، حوادث و شخصیت‌ها طوری در داستان شکل می‌یابند که کنجکاوی و تعلیق خواننده را به دنبال می‌آورند.

    خواننده حوادث داستان را پی می‌گیرد و می‌خواهد علت وقوع آنها را بداند.

    شاید لازم باشد بگویم که طبق تعریف ای.ام.فورستر بین داستان و طرح، فرق است.

    داستان نقل رشته‌ای از حوادث است که بر طبق روالی زمانی ترتیب پیدا کرده‌اند.

    اما طرح، نقل حوادث است با تکیه بر موجبیت و روابط علی و معلولی.

    در این قسمت از نقد باید نکاتی را که مرتبط با طرح است در نظر بگیریم: آیا طرح اصلی واضح و قابل باور است؟

    آیا شخصیت اصلی مسأله‌ی تعریف شده‌ای برای حل کردن دارد؟

    آیا خواننده می‌تواند زمان و مکان داستان را به آسانی تشخیص دهد؟

    و...


    فضاسازی داستان (SETTING) در این قسمت باید دید آیا توصیف کاملی از پس زمینه‌ی داستان ارائه شده است!

    آیا نویسنده اسم‌های خوبی برای آدم‌ها، مکان‌ها و اشیا به کار برده است؟

    آیا بین زمان و نظم حوادث در داستان هماهنگی است؟

    شخصیت‌پردازی (CHARACTERIZATION) شخصیت در تعریفی ساده، انسانی است که با خواست نویسنده پا به صحنه‌ی داستان می‌گذارد و کنش‌های مورد نظر نویسنده را انجام می‌دهد و سرانجام از صحنه‌ی داستان بیرون می‌رود.

    البته در نگاهی دیگر، شخصیت موجودی پویا است که در کنش‌های داستانی ظاهر می‌شود و اگرچه از طرح کلی داستان پیروی می‌کند ولی گاهی خود ابتکار عمل به دست گرفته و همه‌چیز را رهبری می‌کند.

    در نقد داستان باید دید آیا شخصیت خوب پردازش شده است؟

    آیا تصویر استادانه‌ای از فرهنگ، خصوصیات، دوره‌ی تاریخی و موقعیت مکانی شخصیت اصلی ارائه شده است؟

    آیا حس تناقض و کشمکش درونی شخصیت به خوبی نشان داده شده است؟

    دیالوگ (DIALOGUE) در این قسمت باید دید آیا کلماتی که از دهان شخصیت‌ها بیرون آمده تناسبی با خلق و خوی آنها دارد؟

    آیا خواننده قادر است از خلال دیالوگ بین شخصیت‌ها به فضاسازی‌ها و توصیف‌های نویسنده پی ببرد؟

    اگر چنین باشد می‌توان داستان را دارای نقطه‌ی قوت دانست.

    زاویه دید (POINT OF VIEW) زاویه دید منظری است که نویسنده ـ راوی و یا شخصیت‌ها از طریق آن به داستان و حوادث آن می‌نگرند.

    این منظر، به‌طور عمده دو ساحت دارد: ساحت چشم و ساحت فکر.

    ساحت چشم نگاه یا نظر (PERSPECTIVE) را به بار می‌آورد و ساحت فکر، ایدئولوژی و وجهه‌ی نظر را.

    در داستان باید دید زاویه‌ی دید اول شخص است یا سوم شخص و یا دانای کل.

    در عین حال تغییر زاویه دید در داستان به چه شکلی است؟

    آیا این کار به شکلی استادانه انجام می‌شود؟

    و اصولاً آیا در داستان ما شاهد تعدّد زاویه دیدها هستیم یا یک زاویه دید واحد بر داستان حاکم است؟

    مواردی که در بالا مطرح شد جزء عناصر اصلی داستان محسوب می‌شوند که دانستن آنها اگرچه برای داستان‌نویسی و ناقد لازم است، اما کافی نیست.

    یک اثر داستانی خلاقانه، ظرفیت‌های خاص خود را دارد؛ لذا مطابقت دقیق و موبه‌موی آن با عناصر فوق، نقطه‌ی قوت و برجستگی آن محسوب نمی‌شود.

    با این حال چنانچه اثری بتواند پابه‌پای این قواعد، تفاوت‌ها و برجستگی‌های خاص خود را هم داشته باشد، آن وقت ما می‌توانیم آن را داستانی قوی و ارزشمند بدانیم و مطمئن باشیم که ارزش بیشتر از یک بار خواندن را دارد.

    روایتگری در داستان یکی از نکات کلیدی در مبحث داستان، بحث روایت است.

    شناخت روایت هم به ما کمک می‌کند داستان را بهتر بشناسیم و هم کمک می‌کند بهتر داستان بنویسیم.

    بحث روایت البته بحث طول و درازی است، اما سعی می‌کنیم این‌جا تا حدی درباره‌ی تعریف آن و دیدگاه‌هایی که درباره‌اش هست، صحبت کنیم.

    اکثر روایت‌شناسان، روایت را متنی می‌دانند که قصه‌ای را بیان می‌کند و یک قصه‌گو (راوی) دارد.

    ژرار ژنت، منتقد فرانسوی، روایت را گونه‌ای گزینش عناصر و ایجاد نظم هم‌نشینی در طرح می‌داند قبل از پرداختن به مبحث روایت‌شناسی، خوب است ابتدا گونه‌های مختلف راوی را مرور کنیم: 1ـ راوی دانای کل که چهار شکل دارد: الف ـ نویسنده‌ی دانای کل: در این شکل روایت که قدیمی‌ترین شکل آن است و معمولاً در قصه‌های قدیمی، مثل هزار و یک شب پیدا می‌شود، راوی نویسنده‌ی داستان است و بر همه‌چیز آگاهی دارد.

    در این شکل از روایت افعال معمولاً‌به صورت ماضی می‌آید؛ ب ـ راوی دانای کل خنثی: در این شکل روایت، نویسنده مستقیماً درگیر نیست و من دوم او (که او هم دانای کل و کلی‌نگر است) روایت‌گر است؛ ج ـ راوی دانای کل چندگانه‌ی محدود: در این شکل، راوی به کل ناپیداست و از ذهنیت شخصیت داستان روایت‌گری می‌کند.

    رمان «خانم دالووی» از ویرجینیا ولف، دارای چنین روایتی است؛ د‌ ـ راوی دانای کلّ محدود: در این روایت، ما فقط ذهن یک راوی (معمولاً یکی از قهرمانان) را پیش رو داریم و محدود بودن آن به این دلیل است که داستان فقط از دید یک شخصیت دیده می‌شود.

    2ـ شکل‌های مختلف «من»: الف ـ منِ دوم نویسنده: این من، یا دانای کل است یا منی با دیدگاه محدود.

    همیشه حضوری سایه‌وار دارد و به خواننده نمی‌گوید که نویسنده است و گاه فقط از طریق برخی قراین می‌شود به ماهیت او پی برد؛ ب ـ منِ ناظر: در این شیوه، «من» فقط قسمتی را که شاهد بوده روایت می‌کند.

    او بی‌طرف است و ناظری بیش نیست و نمی‌تواند به ذهن آدم‌ها دست‌رسی بیابد؛ ج ـ منِ قهرمان: در این‌جا راوی دیگر فقط ناظر نیست، بلکه خود یکی از کاراکترهای داستان می‌شود و ممکن است داستان را از زاویه‌ی درونی خود نگاه کند.

    3ـ شکل‌های مختلف سوم شخص: الف ـ سوم شخص عینی: این راوی همان منِ دوم نویسنده است که به صورت سوم شخص درآمده و سعی می‌کند هرچه را که می‌بیند، بی‌طرف گزارش کند؛ ب ـ چشم دوربین (برشی از زندگی): زاویه دید در این روش نزدیک است، ولی انگار خواننده از توی دوربین دارد صحنه را نگاه می‌کند؛ کارهای ارنست همینگوی به این شکل از روایت نزدیک است.

    نظریه‌های روایت: حال که با گونه‌های راوی آشنا شدیم، می‌رویم سر اصل روایت.

    روایت چند ویژگی دارد: 1ـ مصنوعی بودن: تفاوت روایت با زبان طبیعی و روزمره (مثلاً گفت‌وگوی دو نفر در صف اتوبوس) در این است که روایت از قبل دارای طرح و برنامه‌ای است و طبق آن طرح ساخته می‌شود؛ 2ـ تکراری بودن: این تکراری بودن به این معناست که چیزهایی که ما در داستان می‌خوانیم، در داستان‌ها و یا قصه‌هایی که قبلاً خوانده‌ایم، تکرار شده و فضاسازی و شخصیت‌های داستان هم برای‌مان آشناست؛ 3ـ سیر مشخص روایت: هر روایت از جایی شروع می‌شود و به جایی ختم می‌شود؛ 4ـ هر روایتی یک راوی و یا قصه‌گو دارد؛ 5ـ در هر روایت با نوعی جابه‌جایی روبه‌رو هستیم، به این معنا که روایت سلسله‌ای از حوادث نیست که پشت سر هم قطار شده باشند، بلکه راوی (نویسنده) می‌تواند حادثه‌ای را جابه‌جا کند یا دست به ترکیب‌های تازه‌ای بزند و یا سیر زمانی وقایع را عوض کند.

    قبل از آن‌که به دسته‌بندی نظریات اصلی مبحث روایت بپردازیم، باید بگوییم که عنصر بسیار مهم روایت، زمان است و تقریباً اکثر روایت‌شناسان و «زمان» را جزء لاینفک هرگونه روایتی می‌دانند.

    مهم‌ترین نظریات درباره‌ی روایت: مبحث روایت، پنج نظریه‌پرداز عمده و اصلی دارد: ولادیمیر پراپ، تزوتان تودوروف، رولان بارت، ژرار ژنت و آلجیر داس گریما.

    ولادیمیر پراپ: این نظریه‌پرداز روسی، عمده‌ی نظریات خود را درباره‌ی روایت، در سال 1938 در کتاب «ریخت‌شناسی قصه‌های پریان» منتشر کرد.

    پراپ روایت را این‌گونه تعریف می‌کند: «متنی که تغییر وضعیت را از حالت پایدار به حالت ناپایدار و دوباره بازگشت آن به حالت پایدار بیان می‌کند».

    پراپ این تغییر وضعیت را رخداد (EVENT) می‌نامد.

    علاقه‌مندان می‌توانند برای اطلاع بیش‌تر از نظریه‌ی پراپ، به کتاب مذکور مراجعه کنند.

    تزوتان تودوروف: این نویسنده و منتقد بلغاری‌الاصل، معتقد است که داستان با وضعیتی پایدار شروع می‌شود، سپس نیرویی تعادل آن را برهم می‌زند و موقعیت ناپایداری ایجاد می‌شود و با کنش قهرمان داستان، موقعیت دوباره به حالت پایدار برمی‌گردد.

    تودوروف معتقد است که در داستان دو فصل وجود دارد: فصل وضعیت‌ها (پایدار و ناپایدار) و فصل گذار.

    رولان بارت: بارت روایت را ابزار ارتباط می‌داند که فرستنده‌ای دارد و گیرنده‌ای.

    او تقسیم‌بندی سه‌گانه‌ای از روایت دارد: 1ـ راوی دیدگاه شخصیت اصلی داستان را دارد، با ضمیر اول شخص می‌نویسد، گاه قهرمان است و گاه شاهد رخدادهای داستان؛ 2ـ راوی غیرشخصی است، دانای کل است و به قول گوستاو فلوبر داستان را «از جایگاه خداوندی» می‌بیند؛ 3ـ در جدیدترین گونه‌ی روایت که نمونه‌ی کامل‌اش در آثار هنری جیمز هست،‌راوی روایت خود را به دانش و بینش شخصیت‌ها محدود می‌کند و همه‌چیز چنان پیش می‌رود که انگار هریک از شخصیت‌ها، راوی است.

    ژرار ژنت: ژرار ژنت، منتقد و نویسنده‌ی فرانسوی، روایت را دارای چهار عنصر می‌داند: 1ـ نظم که بیان منطقی و زمان‌مند داستان است؛ 2ـ تداوم روایت که نشان می‌دهد کدام رخدادها یا کارکردهای داستان را می‌توان گسترش داد یا حذف کرد؛ 3ـ تکرار که به تعداد روایت یک رخداد در رمان می‌پردازد؛ 4ـ حالت یا وجه، به این معنا که فاصله‌ی روایت با بیان راوی کدام است؟

    آیا روایت مستقیم است یا غیرمستقیم و یا غیرمستقیم آزاد؟

    آلجیر گریما: گریما، روایت‌شناس مقیم فرانسه، برای روایت، سه نوع ساختار قائل است: الف ـ زنجیره‌های اجرایی که چگونگی انجام عمل و یا مأموریتی را بیان می‌کند؛ ب ـ زنجیره‌های میثاقی که به وسیله‌ی آن‌ها وضعیت روایی مورد نظر به سرانجام معهود خود می‌رسد؛ ج ـ زنجیره‌های جابه‌جاکننده که به کمک آن‌ها انواع جابه‌جاسازی روایتی انجام می‌شود.

    در پایان باید گفت که نظریه‌های روایت محدود به این پنج نظریه نمی‌شوند و ممکن است ما به نظریات دیگری هم بربخوریم، اما این پنج نظریه که به شکل موجز معرفی شد، از اصلی‌ترین نظریات مبحث روایت محسوب می‌شوند.

    برخی منابع: ـ اخوت، احمد: دستور زبان داستان، چ اول،‌نشر فردا، اصفهان، 1371.

    ـ احمدی، بابک: ساختار و تأویل متن (جلد اول)، چاپ اول، نشر مرکز، تهران، 1370.

    ـ پراپ، ولادیمیر: ریخت‌شناسی قصه‌های پریان، ترجمه‌ی فریدون بدره‌ای، توس، تهران،

یادداشتی بر داستان «فردا»ی صادق هدایت از محمد بهارلو در «نوشته‌های پراکنده صادق هدایت»، که حسن قایمیان گرد آورده است، داستان کوتاهی هست به نام فردا که تاریخ نگارش 1325 را دارد. این داستان اول بار در مجله «پیام نو» (خرداد و تیر 1325) و بعد در کبوتر صلح 1329 منتشر شد، و اگرچه در زمان انتشار درباره آن مطلب و مقاله‌ای در مطبوعات درج نشد، نشانه‌هایی در ...

مقدمه داستان(روسیاهان) از یکسری واقعیتها سرچشمه گرفته است که من و امثال من در طول زمان زندگی با آن سر و کار داشته و یا شاهد آن هستیم. در اینجا باید به پدر و مادران عزیز یادآوری کنم که مواظب عزیز کرده های خود باشند. و بدون هدف به جامعه نفرستند که انسان های گرک نما در جامعه زیاد است و هر آن امکان لغزش آنها وجود دارد. کاری نکنند تاجبران آن غیر ممکن و محال باشد. البته نباید تمام ...

پدرم از سادات وعلمای معروف تبریز بود. مسجد دایر و پر رونقی دربازار تبریز داشت. بخش عمده ای از بازاریان و تجار و اصناف را دور خود جمع کرده بود. مسئلۀ مرید و مرید بازی ازمیرات های بدخیم دور و درازگذشته های فرهنگی - اجتماعی دراین سرزمین است که هنوز ادامه دارد، اما پیداست که به تنگیِ نفس افتاده. بگذریم. پدرم درسال های آخراقامتش در نجف، با مادرم، که دختر یکی ازعلمای معروف آن دیار بود ...

طرح یک پرسش پیرامون میزگرد تعامل دین و ادبیات داستانی مقدمه میزگرد را می توان از دو منظر به داوری نشست: الف) شیوه گفتگو و تعامل بین اعضا و چگونگی پیش رفت بحث ب) محتوای مباحث مطرح شده نگارنده قصد ورود به قضاوت پیرامون بند الف و چند و چون ورود و خروج اعضای جلسه در بحث را ندارد، هر چند برای او باور کردنی نیست بزرگان عرصه معرفت در تعاملات یک جلسه نقد و بررسی،از عبارت های «تو ...

نقد داستان فردا یادداشتی بر داستان «فردا»ی صادق هدایت از محمد بهارلو در «نوشته‌های پراکنده صادق هدایت»، که حسن قایمیان گرد آورده است، داستان کوتاهی هست به نام فردا که تاریخ نگارش 1325 را دارد. این داستان اول بار در مجله «پیام نو» (خرداد و تیر 1325) و بعد در کبوتر صلح 1329 منتشر شد، و اگرچه در زمان انتشار درباره آن مطلب و مقاله‌ای در مطبوعات درج نشد، ...

در این داستان مرد سمبل عقل و زن سمبل نفس است: کثرت القائات باعث میشود که انسان درگیر نفس بشود. جهان ذهنی، جهان نفی است. تو به دنبال آن جهان معنوی باش.نفس و صورت های ذهنی و "من" را قربانی کن و در تبع آن ، جان چون دریای شیرین را بخر! منظور جهان فیزیکی نیست، جهانی است که از نظر روانی در آن قرار داریم. جهان توهمی که در آن وارد شده ایم و از آن جهان کاملا تازه و زنده و تماما ...

پیشگفتار: دریافت یک سویه ی جمالزاده از ساخت زندگی و میزان تاثیر پذیری اش از گذشته باعث شده تا مجموعه آثار داستانی خلق شده ‍ ، به نوع بستر تبدیل گرد. یعنی بر این اساس خواننده توانایی تصمیم گیری درباره ی صحت پدیده ها را ندارد و هر آنچه را وی می‌گوید باید بپذیرید . جمالزاده به منظور دست یافتن بر آموزه ها و آزاد خود داستان را خدا مضمون کرده است . او با توجه به توانمندی بالا در خلق ...

آن ها قبل از اپرا ، در مزان اجرای اپرا و بعد از اپرا درباره شبح صحبت کردند. ولی خیلی ارام صحبت می کردند و قبل از حرف رشدن پشت سرشان را نگاه می کردند . وقتی اپرا ستمام شد ، دخترها به رختکن شان بازگشتند . نا گهان آنها صدای کس را در راهرو شنیدند ، و خانم گری ، مادر مگ به داخل اتاق دویذ . او زنی بود . چاق ، با رفتاری مادرانه و چهره ای قرمز و شاداب . اما آن شب صورتش سفید بود. او گریه ...

مقدمه در آغاز کلمه نبود. انسان بود و اشیای پیرامونش. و انسان خواست که بشناسد. و برای شناختن نیاز به کلمه داشت؛ به اسم. تا پیش از شناختن اشیا، پیش از ترسیم صور اشیا در ذهن اسم اشیا را بداند. و انسان اسم گذاشت بر اشیا.(1) اسامی آن چه پیرامون انسان است – و البته آن چه در ذهن و فکر و روح اوست-، ‌کوشش اوست برای شناختن. این اسم‌ها و کلمات، علامات و نشانه‌هایی هستند که به معانی معینی ...

خارج از خانه هوا تاریک و سرد بود و باران حتی برای یک دقیقه بند نمی آمد. ولی در اتاق پذیرایی خانه ی شماره ی 12 در خیابان کاستبل محیطی زیبا و گرم بود. آقای وایت پیر و پسرش هربرت شطرنج بازی می کردند و خانم وایت نشسته یود و آن ها را نگاه می کرد. پیرزن خوشحال بود چون پسرش و شوهرش دوستان خوبی برای هم بودند و آن ها دوست داشتند با هم باشند. پیرزن با خود فکر می کرد «هربرت یک پسر ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول