کتیبه
کتیبه بهنوشتهای اطلاق میشود که بر روی سنگ، در حاشیه سردر ساختمانها؛ یا گوشههای پارچههای خاص نظیر پرده، سفره، و بیرق؛ و یا بر صفحههای کتاب نگارش مییابد (:1 ج 11، ذیل "کتیبه").
سنگنبشتههای (کتیبههای) یافت شده در مصر و بینالنهرین و مواردی مانند آن به هزاره چهارم پیش از میلاد برمیگردد.
این کتیبهها بیشتر فرمان شاهان و فرمانروایان و توصیف وقایع و تاریخ جنگها بودهاند (:5 37-38).
از کتیبههای مهم دوران باستان در ایران و نواحی اطراف آن یکی کتیبه آشور بانیپال در ذکر فتح شهر شوش و وقایع پس از آن (:10 8)، و دیگر کتیبههای دوگانه داریوش هخامنشی در بیستون به زبانهای پارسی قدیم و عیلامی بابلی است، که یکی به کتیبه بزرگ و دیگری به کتیبه کوچک موسوم است.
از شاهان هخامنشی کتیبههای متعددی در تختجمشید، شوش، نقش رستم، و همدان برجای مانده است (:1 ج 11، ذیل "کتیبه").
کتیبه داریوش اول در شوش را فرانسویان کشف کردند.
این کتیبه مفصلتر از کتیبه بیستون و نقش رستم (از کتیبههای دیگر این شاه و شاهان دیگر هخامنشی) است.
در نقش رستم، محلی در 4 کیلومتری تختجمشید، چهار مقبره از شاهان هخامنشی بهصورت مغاکهایی بر سینه کوهی از سنگ یکپارچه برجای مانده است.
در این مکان کتبیههایی درباره جنگها و فتوحات داریوش و خشایارشاه وجود دارد (:2 ج 3، ص 369-372).
در همدان نیز کتیبهای از داریوش در کوه الوند به زبان پارسی، عیلامی، و آشوری نگارش یافته است.
محتوای آن وصف اهورامزدا و کمکهای او و ذکر وقایع سلطنت داریوش است.
کتیبهای از خشایارشاه نیز در همان مکان با وصف اهورامزدا و ذکر سلطنت او وجود دارد.
کتیبه دیگر از اردشیر دوم برپایه ستونی به سه زبان مذکور است که هماکنون در موزه بریتانیا قرار دارد.
مضمون این کتیبه وصف اجداد اردشیر دوم و تالاری است که او بنا نهاده است (:1 ج 11، ذیل "کتیبه").
کتیبه و کتیبهنگاری در اسلام.
کتیبهنگاری در بناهای یادبود، مقبرهها، مساجد، مدارس علمیه، بقعهها، عمارات باشکوه، ستونها، و جاهای مناسب دیگر بهکار میرفته است و به این ترتیب در این مکانها آثار ارزشمندی از هنر خوشنویسی و کتیبهنگاری به اشکال عمودی یا افقی خلق شده و به یادگار مانده است.
تجزیه و تحلیل این آثار از منظرهای گوناگونِ هنری و موضوعی میتواند دریچههایی فراسوی تاریخ، تمدن، و فرهنگ اسلامی بر دیدگان پژوهندگان معاصر بگشاید (:13 68-69).
دو عامل مهم موجب رشد و ترقی خوشنویسی* زیر سایه اسلام شد.
یکی اینکه چون مسلمانان معتقد بودند آیات قرآن از نظر ظاهر و باطن، الهی و معجزه است پس به کتابت آیات در درون و بیرون بناهای اسلامی همت گماردند.
دیگر آنکه، نگارش نسخ خطی عربی و فارسی با تحول در سبک نگارش اشکال و اعجام آنها در سیر ایام باعث شد که خوشنویسی این زبانها جزء لاینفک هنرهای تزیینی آنان شود (:12 56-57؛ :13 43؛ 14).
انواع مختلف خطوط شامل کوفی، نسخ، ثلث، طغری، ریحان، محقق، نستعلیق، و جز آن در کتیبهنگاریهای اسلامی از صدر اسلام تاکنون مورد استفاده قرار گرفتهاند (:12 8-9؛ :13 44-47؛ 14).
از میان خطوط یاد شده، خط ثلث به سبب دور و تموج آن و نیز به جهت حرکات نرم قلم، درشتی و برجستگی حروف، و قابلیت تزیین و ایجاد نقش و نگار در کتیبهنویسی بیشتر مورد استفاده قرار گرفته است.
مضمون کتیبهها در بناهای ایران شامل آیات قرآن، احادیث نبوی، شعر، ماده تاریخ، تاریخ بناها یا نام بنیانگذارانشان، و مواردی جز آن است (:11 98).
برخی آثار بهجای مانده کتیبهها عبارتند از: مناره جَرâ قورغان در ازبکستان؛ مقبره خواجه احمد یسوی در ترکستان (هر دو به خط کوفی ساده)؛ مناره مسجد محمد (سنیق قلعه) در باکو، مقبره یوسف ابن قصیر در نخجوان، سردر مدرسه الغ بیک در بخارا (به خط کوفی معقلی)؛ سردر مقبره بیان قلیخان در بخارا، مقبره حکیم ترمذی در ترمذ، سردر مقبره شیرینبیگآغا در سمرقند، مجموعه قصر شروانشاهان در باکو و مناره مسجد جامع همین شهر (به خط ثلث).
تاریخ پیدایش همه موارد بین قرن دوازدهم تا پانزدهم میلادی است (:11 94-95).
کتیبهنگاری خطوط گوناگون از جمله کوفی و ثلث و نستعلیق در بناها و مساجد ایران از زمان تیموریان و صفویان در اصفهان و خراسان و نقاط دیگر رونق داشته است.
امروزه هم طراحی این خطوط بین کاشیکاران و خطاطان متداول است.
از مشهورترین کتیبهنگاران ایرانی و سایر کشورهای اسلامی در سدههای گذشته میتوان از ارغون بن عبدالله کاملی (قرن 8ق.) نام برد.
از آثار او کتیبه دو مدرسه در بغداد است که بهقلم ریحان نوشته شدهاند.
دیگر مبارک شاه بن قطب تبریزی (قرن 7ق.) است.
احمد بن سهروردی (قرن 8ق.) نیز کتیبههایی بهقلم ثلث در بغداد نگاشته است (:3 318).
عبدالله صیرفی (قرن 8ق.) کتیبه عمارت استاد و شاگرد را در تبریز تحریر کرده است.
بایسنغر میرزا* (799-837ق.)، نیز کتیبه پیشطاق مسجد گوهرشاد در مشهد را بهقلم ثلث نگاشته است.
دیگر کمالالدین حسین حافظ هروی (قرن 10ق.) است که کتیبه سه دانگ ثلث در مسجد جامع اصفهان کار اوست.
علیرضا عباسی تبریزی (متوفی 1038ق.)، کتیبههای سردر عالیقاپوی قزوین، سردر ورودی مسجد شاه اصفهان، دو کتیبه در ایوانهای عباسی ضلع غربی و شرقی صحن کهنه آستانه رضوی، کتیبه گلوی گنبد خواجه ربیع، و آثاری دیگر را با قلمهای ثلث و نستعلیق ممتاز نگاشته است (:3 316، 350).
از کتیبهنویسان معاصر ایرانی و سایر کشورهای اسلامی میتوان از عبدالحمید ملکالکلامی (امیرالکّتاب) نام برد.
از آثار وی یکی کتیبه آرامگاه حافظ شیرازی و دیگری کتیبه حجاری شده موزه ایران باستان به خط ثلث است (:3 369).
احمد زنجانی معصومی کتیبه آرامگاه ابوعلی سینا در همدان، کتیبه مسجد آینه قم، خطوط ضریح مطهر امام رضا (ع)، و خطوط ضریح حضرت رقیه (س) در سوریه را به خط ثلث نوشته است (:3 371).
از حبیبالله فضائلی کتیبههای ضریح عسکریین (ع) در سامرا، ضریح حضرت ابوالفضل (ع) و درهای حرم حضرت امام حسین (ع) و حرم کاظمین در عراق، کتیبههای در و رواق گلوی گنبد حضرت زینب و بسیاری کتیبههای بناها و مساجد در شهرهای مختلف ایران برجای مانده است.
عمادالکتاب سیفی از استادان بهنام قلم ثلث، شکسته، و نستعلیق بود.
وی آثاری ارزشمند از خود بهیادگار گذاشته است که از آن جملهاند: کتیبه سردر جدید مدرسه سپهسالار و لوحهای بر آرامگاه فردوسی در طوس (:3 594).
از کتیبهنویسان غیرایرانی میتوان به سیدابراهیم اهل مصر، محمد صبری هلالی اهل عراق، هاشم محمد خطاط اهل عراق، و حامد الآمدی اهل ترکیه را نام برد (:3 379).
در بناهای مهم، پلها، سدها، و غیره، کتیبهها و سنگهای یادبود حک و به هنگام افتتاح، از آنها پردهبرداری میشود.
بدینترتیب سنت کهن کتیبهنگاری با رویکردی تازه به قوت خود باقی است (:5 38).
کتیبه در کتابآرایی.
در هنر نسخهآرایی، کتیبه شکل مستطیلگونهای است که گاهی در دو سوی آن نیمدایرهها و ربع دوایر کوچک کشیده باشند.
مذهّبان کتیبه را بر سر سورههای قرآن و سرفصلهای کتابها، و جلدسازان در چهار طرف حواشی جلد نزدیک به لبهها رسم کرده و میکنند (:7 284).
اینگونه کتیبهها گاهی مستطیلی مذهب و مرصع است و گاهی مستطیلی که دو سوی آن یا اطراف همه اضلاع آن بهصورت مدور و نیمدایره طراحی شدهاند.
نوع اخیر را "کتیبه قلمدانی" میگویند.
کتیبههای بسیار ظریف و باریک مذهب مرصع آغاز سرفصلها را "کتیبه بازوبندی" مینامند (:6 134).
در نسخهآرایی عمومآ کتیبه را در قسمت پایین "سرلوح"* ترسیم میکنند، بهصورتی که قسمتهای پایین سرلوح با بخش فوقانی کتیبه بهیکدیگر متصل میشود.
شکل مرکب از کتیبه و سرلوح را اصطلاحآ "سرلوح کتیبهدار" مینامند (:4 189؛ :8 765).
در متن اینگونه کتیبهها با انواع خطوط متداول بهصورت عناوین و سرفصلها مینویسند و در تحریر آنها از رنگهای طلایی، شنگرف، سفیدآب، و غیره استفاده میکنند.
هر کدام از این کتیبهها با تلفیق هنرهای دیگر از جمله تذهیب*، تشعیر*، ترصیع، سرلوح، خوشنویسی، و جز آن تزیین میشود (:6 28؛ :9 134) سنگنبشته بیستون یا کتیبه بیستون از آثار باستانی ایران واقع در حدود بیست و هفت کیلومتری شهر کرمانشاه در غرب ایران است.
نام بیستون از واژه پارسی باستان Bagastana * (بغستان) به معنی جایگه بغ گرفته شده است.
نخستین اشاره به این جایگاه در کتاب دیودوروس سیکولوس بود که در آن بخشی از نوشته های کتزیاس یونانی درباره بیستون آورده شده است.
در این اشاره سنگنبشته بیستون کنده شده به دست سمیرامیس ملکه اسطوره ای آشوری معرفی شده و بیستون را Bagastanon oros معرفی کرده است.
در آن اشاره به بیستون آورده شده بود که کوه بیستون به زئوس یا اهورامزدا پیشکش شده است.
واژه بیستون در زبان پهلوی Bahistan و سپس Bahistun شد.
این واژه در سده های نخست اسلامی «بهستون» و امروزه بیستون خوانده می شود.
یادآوری می گردد شکل واژه ای که امروزه «بی ستون» به معنی «بدون ستون» گفته می شود، از گویش های محاوره ای بوده و فاقد اعتبار است.[۱] نقش بیستون پیروزی داریوش یکم را بر گوماته مغ و نه شورشی نشان میدهد.
نماد فروهر در حال پرواز بالای نقش دیده میشود.
داریوش دست راستش را به نشانه ستایش اهورامزدا بالا برده و پای چپش را بر سینه گئوماتا که زیر پای او افتاده نهادهاست .
شورشیان که دستهایشان از پشت و گردنشان با ریسمان به هم بسته شدهاست پشت سر هم در برابر داریوش ایستادهاند.
یک نیزه دار و یک کماندار پشت سر داریوش دیده میشوند.
بلندی قامت داریوش در نقش ۱۸۰ قامت نیزه دار و کماندار حدود ۱۵۰ و قامت شورشیان حدود ۱۲۰ سانتیمتر است.
متن و نقش بر اثر عواملی چند از جمله عوامل زمین شناختی فرسایش باران و باد رسوب مواد آلی رشد جلبک در درز سنگها و تأثیر سایر پدیدههای طبیعی فیزیکی شیمیایی و نیز تخریب به دست بشر بویژه در عصر رواج تفنگ ـ که از قسمتهای برجسته و نمایانتر نقش و از فاصله دور به عنوان نشانه استفاده میکردهاند ـ و ناآگاهیها و بی مبالاتیهای دیگر آسیب جدی دیدهاست.
نکتههای اصلی کتیبه بیستون از این قرار است : معرفی داریوش از زبان خود او دودمان هخامنشی چگونگی اعاده پادشاهی به هخامنشیان شیوه حکومت داریوش مرگ کمبوجیه طغیان گئوماتا و کشته شدن او در پاییز ۵۲۲ ق م شورش و طغیان در بسیاری از سرزمینها و سرکوبی آنها و اعاده نواحی بسیاری که از فرمانبرداری سر باز زده بودند پیروزیهایی که در نوزده نبرد نصیب داریوش شدهاست و از جمله پیروزی مهم و دشوار بر سکاها چگونگی استقرار آرامش و امنیت در امپراتوری پهناور رد ادعاهای یاغیان ضدحکومت هشدار نسبت به دروغگویی دفاع از راستی و راستگویی دعای نیک در حق کشور و مردم سپاسگزاری داریوش از یاریهای اهورامزدا در غلبه بر معارضان و بازگشتن صلح اندرز به شاهان آینده و کسانی که کتیبه بیستون را میخوانند نام کسانی که در غلبه بر گئوماتا از داریوش پشتیبانی کردند و اشاره به انتشار متن کتیبه در سراسر قلمرو هخامنشی به خط میخی و سه زبان پارسی باستان، بابلی و ٔعیلامی را میخوانند.
ستون یک (DB I 1-15) در سالهای اخیر و درپی تصویب طرحی در سازمان میراث فرهنگی کشور به منظور حفاظت از آثار تاریخی بیستون در قالب یکی از طرحهای ملی اقداماتی برای نجات دادن مهمترین کتیبه سنگی جهان و حفاظت علمی و روشمند از آن آغاز شدهاست.
(مهدی آبادی - سازمان میراث فرهنگی .
پروژههای بزرگ بیستون و طاق بستان) این کتیبهها کلید کشف رمز کلیهٔ خطوط میخی گردید.
به ویژه «سر هـ.
رالینسون» در این موفقیت سهمی بسزا دارد.
پیکره سکونخا در کتیبه بیستون نقوش برجستهٔ غیرمهمی از ادوار اشکانیان بر صخرههای کوچک کنار جاده و در پائین کوه دیده میشود.
وقفنامهٔ جدیدی در دوران شاه سلیمان صفوی در زمان صدارت شیخ علیخان زنگنه در وسط نقش عهد اشکانی احداث شدهاست.
در زمستان ۱۳۳۷ هـ.
ش.
ضمن عملیات جادهسازی مجسمه هرکول و آثار معبد سلوکی در پایین کوه کشف گردید.
سنگنبشته بیستون یا کتیبه بیستون از آثار باستانی ایران واقع در حدود بیست و هفت کیلومتری شهر کرمانشاه در غرب ایران است.
سنگنبشتهها و فرمان داریوش بزرگ برای ساخت آبراه سوئز در مصر داریوش پنج کتیبه بر روی سنگ گرانیت سرخرنگ (سنگ سماق) در کنار این آبراه مهم نگاشته است که یادمانی از انجام این برنامه بزرگ و شگفت مهندسی و زمینپیمایی در عصر باستان است.
هر پنج نسخه رونوشتی از یکدیگر هستند و تفاوت چندانی در مضمون با هم ندارند.
نخستین کتیبه در ابتدای آبراه و در حاشیه شهر فعلی سوئز قرار دارد.
دومین کتیبه در شهر شالوف است که امروزه در میانهٔ میدانی در این شهر جای دارد.
سومین کتیبه در ابتدای دریاچه تلخ و در محل شهر فعلی کِبرِت/ کبریت برپا شده است.
چهارمین کتیبه در نزدیکی شهر سرابه/ سرابهاوم و پنجمین کتیبه نیز در نزدیکی تل مسخوطه /تلالمسخوطه قرار دارد.
لوحههای تخت جمشید اسناد بنیادین از نظامهای اجتماعی و اداری در ایران هخامنشی در تختجمشید چند گونه کتیبه از دوره هخامنشی دیده شده و به دست آمده است.
یکی، سنگنبشتههای پادشاهان هخامنشی که به زبان و خط میخی «پارسی باستان» بر روی نمای سنگی کاخها و بناهای تختجمشید نویسانده شده و معمولاّ با ترجمان آن به خط میخی و زبانهای «عیلامی» و «بابلی نو (اکدی)» همراه هستند.
دوم، لوحههای زرین و سیمین داریوش بزرگ که از صندوقهای سنگی در پایه دیوارهای تالار آپادانا پیدا شد و یکی از لوحههای زرین آن در چند سال پیش مفقود و پس از اظهارنظرهای فراوان و متناقض در باره سرنوشت آن، در نهایت چنین گفته شد که یکی از مسئولان موزه ایران باستان آنرا ربوده و «آب» کرده است.
سوم، کتیبههایی که بر روی اشیایی همچو سنگ وزنه، مهر، دستگیره در، آجرهای لعابدار و آوندهای گوناگون دیده شده است.
سنگنبشته رَباطک پنجرهای گشوده بر فرهنگ ایرانی و زبان آریایی کشف سنگنبشته رباطک به چندین پرسش دیرینه در زمینه مطالعات کوشانی، پاسخ داد.
به موجب این کتیبه دانسته میشود که کوشانیان زبان خود را به نام «زبان آریایی» میشناختهاند و آن نیای زبان فارسی یا دری است که گویا «دری» گونه تغییریافته تلفظ واژه «اَریَـئـو» باشد.
زبان آریایی و گونه تحولیافته آن بنام دری/ فارسی، زبان همگانی مردمان سرزمینهای ایرانی بوده و منظور از «فارس»، تنها ناحیه فارس در جنوب ایران نیست؛ بلکه دلالت بر تمامی سرزمینهای ایرانی دارد.
این زبان در شکل نخستین و سپسین خود در گسترهای پهناور از غرب ایران آنروز (در آناتولی و کرانههای فرات تا هند و پنجاب و آسیای میانه رواج داشته و مفهوم بوده است.
نامبرداری از ایزدان بزرگ و کهن آریایی و جز آن در متن سنگنبشته و آرزوی خوشنودی آنان، نشاندهنده مدارای دینی کوشانیان و احترام و پاسداشت آنان در برابر همگی دینهای ایرانی و غیر ایرانی است.
همزیستی و تجمیع ایزدان و دوری از تبلیغ و تأیید منحصرانه یک دین خاص، نشانگر تنوع دینی و فرهنگی، و شاخصی برای درک قدرت و تواناییهای یک جامعه بالنده و کمال فرهنگی آن است.
فرماننامه کنیشکه در رباطک، این بحث دیرینه در باره خاستگاه قومیتی و فرهنگی، و باورداشتهای کوشانیان و «یوئِـجی»ها را پایان داد.
امروزه میدانیم که کوشانیان هیچگونه پیوستگی و وابستگی با قبیلههای بادیهنشین آلتاییِ آسیای میانه شرقی نداشته و دارنده تبار، فرهنگ، دین و زبان آریایی بودهاند.
رباط در کشاکش رویدادهای سیاسی تابستان سال 1372 در افغانستان، هیچکس نمیدانست که کشاورزان روستای «کافر قلعه» در «رباطک»، سنگنبشتهای در بازماندههای شهر کهن کوشانیان یافتهاند که بزودی پرده از بسیاری ناگفتهها و نادانستهها در زمینه تاریخ فرهنگ و زبانهای ایرانی برخواهد داشت.
رباطک، نام شهر کوچکی است که در شرق ولایت سمنگان و شمال باختری ولایت بغلان در شمال افغانستان و در میانه راه پلخمری به سمنگان واقع است.
این شهر در فاصله چهل کیلومتری شمال باختری محوطه باستانی «سرخ کتل» جای دارد.
رباطک و سرخ کتل، هر دو از بازماندههای شهرهای بزرگ کوشانیان هستند که آثار هنری فراوانی از دوره کوشانی در آنجا یافت شده است.
نخستین پژوهشها سنگنبشته نویافته رباطک در همان هنگام به قرارگاه والی بغلان برده شد و عکسهایی از آن توسط تام پورتر Tom Porter تهیه و به موزه بریتانیا فرستاده شد.
بررسی و خوانش سنگنبشته رباطک برای نخستین بار توسط نیکلاس سیمز ویلیامز Nicholas Sims-Williams ایرانشناس و متخصص زبانهای سغدی و باختری در مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن انجام شد که همراه با تفسیرهای تاریخی جو کریب Joe Cribb با عنوان «تشریح کتیبه رباطک» در نشریه «هنر و باستان شناسی راه ابریشم» به چاپ رسید: Sims-Williams, N., The inscription of Rabatak describes , in: Silk Road Art and Archaeology, No 4, , 1995/6, pp.
75- 142.
پس از آن، نخستین ترجمه دری کتیبه رباطک همراه با شرح و تفسیرهایی پیرامون آن توسط سرور همایون، استاد دانشگاه کابل، در مجله فرهنگ (اسد و سنبله 1379) انتشار یافت و همچنین استاد غلام جیلانی داوری، باستانشناس برجسته افغانستان نیز به بررسی مفصل کتیبه پرداخت که گزارش آن در فصلنامه آریانا (سال چهارم، شماره 2، سرطان و سنبله 1381، ص 33 تا 41) منتشر شد.
در آذرماه سال 1384 یک همایش علمی به کوشش مرکز بینالمللی تحقیقات کوشانی آکادمی علوم افغانستان در هتل آریای کابل برگزار شد که گزارشی از مقالههای علمی همایش در مجله جامعه مدنی (زمستان 1384) ارگان مجمع جامعه مدنی افغانستان (مجما) منتشر شد.
در تاجیکستان نیز پژوهشهای متعددی بر روی این کتیبه انجام شده است که از جمله میتوان به مقاله ارزنده استاد یوسف یعقوبوف بنام «کشفیات مهم در کوشانشناسی» (به تاجیکی) اشاره کرد که در نشریه «جنبش» ( شماره 1، دوشنبه 1999) منتشر شده است.
همچنین پرزیدنت امامعلی رحمانوف نیز در جلد دوم کتاب «تاجیکان در آینه تاریخ» (دوشنبه 2002) به معرفی مختصر و مفید سنگنبشته رباطک پرداخته و بدرستی از خاستگاه و زبان آریایی کوشانیان یاد کرده است.
(از محترمان، میزبانان بزرگواری که در مراسم دهمین سالگرد استقلال جمهوری تاجیکستان، نسخهای از این کتاب را به این نگارنده ارمغان دادند، سپاسگزارم.) تا آنجایی که نگارنده اطلاع دارد، تاکنون هیچگونه پژوهش و گزارشی از کتیبه رباطک در ایران منتشر نشده است.
سرنوشت فعلی سنگنبشته رباط کتیبه رباطک پس از مدتی، از قرارگاه والی بغلان به موزه ملی افغانستان در کابل منتقل شد و شنیدههای این نگارنده حاکی از آنست که این سنگنبشته ارزشمند و بیهمتا در زمان تسلط حکومت طالبان بر افغانستان به همراه تعدادی از آثار دیگر موزه به یک مجموعهدار خصوصی به نام نصیراله بابر فروخته شده است و از وضعیت فعلی آن اطلاع دقیقی در دست نیست.
وضعیت ظاهری سنگنبشته کتیبه رباطک، سنگنوشتهای است که حدود 90 سانتیمتر طول، 60 سانتیمتر عرض و 40 سانتیمتر ضخامت دارد.
بر یک سوی این سطح سنگی، نوشتهای به زبان و خط باختری (خطی بر اساس الفبای یونانی) در 23 سطر نویسانده شده که بخشهایی از آن به مرور زمان دچار فرسایش و تخریب شده است.
هر سطر کتیبه در حدود 50 حرف و در مجموع قریب 1200 حرف دارد.
زمان و فرمان نگارش سنگنبشته این کتیبه به فرمان «کَـنـیـشـکَـه» پادشاه بزرگ و مشهور کوشانی در سده نخست میلادی و در نخستین سال پادشاهی او نویسانده شده است.
از زمان دقیق آغاز پادشاهی کنیشکه اطلاعی در دست نیست و بحث و بررسیها پیرامون آن همچنان ادامه دارد.
این فرمان، کهنترین کتیبه کوشانیان دانسته میشود که تاکنون بدست آمده است.
متن سنگنبشته رباط متن زیر، گزارشی فارسی از بخشهای سالم باقیمانده فرماننامه رباطک است که کوشش شده تا ترتیب واژگان- تا جای ممکن- همانند متن اصلی باشد: "کـنـیـشـکـه کـوشـانـی، رهاییبخش بزرگ، نیکوکار، فرمانروای دادگر، شایسته نیایش یزدان، که فرا دست آورد پادشاهی را بخواست نَـنَـه و بخواست همه دیگر ایزدان.
که بیاغازید نخستین سال را به خشنودی خدایان.
او صادر میکند یک فرمان به یونانی و سپس بیان میدارد به زبان آریـایـی.
.
«سَـکِــتَـه»، «کَــئـوسـانـبـی»، «پـاتـالیپـوتـرا»، «چـامـپا» .
پادشاه کنیشکه به «شـافـر نـوکـونْــزوک/ ناقَــنـزاق» فرمان میدهد نیایشگاه بزرگی بنام ایزدان در سرزمین .
برای ایزدان بسازد و در آن تندیسهای ایزدبانو «مَـه» در برترین جا، خدای «آرمــوز» آفریننده خوشیها، «آردوخــش»، «سـروشَــرد»، «نَـرسَــه»، «مـهــر»، «مَـهَـشـان» و «ویـنـک» تراشیده و گذاشته شوند.
همچنین فرمان میدهد که تندیس این شاهان را بسازند و در نیایشگاه بگذارند: «شـاه کـوجـولَـه کَــدفـیـز»، پدر پدر بزرگ، «شـاه ویـمَـه تَـکــتـو» پدر بزرگ، «شـاه ویـمَـه کَـدفـیـز»، پدر و خود «کـنـیـشـکـه» .
باشد تا آن ایزدان، یاریرسان شـاه شـاهـان کـنـیـشـکـه باشند." بررسی متن سنگنبشته رباطک و آگاهیهای نویافته از آن در زمینه زبان آریایی همین مقدار اندک از بخشهای خوانده و ترجمهشده فرماننامه کنیشکه در رباطک، توانسته است آگاهیهای مهمی در اختیار پژوهشگران بگذارد و به بسیاری از مباحث پیچیده و حلنشده در مطالعات ایرانی و کوشانشناسی خاتمه بخشد: 1- از هنگام کشف سنگنبشته مشهور «سرخ کتل» در سال 1957 میلادی، تا زمان کشف سنگنبشته رباطک که به همان زبان نوشته شده است؛ مسئله نام اصلی این زبان به بحثهای بیپایانی در میان دانشمندان منجر شده بود.
برخی این زبان را با نامهای «کوشانی» یا «بلخی» معرفی مینمودند.
در سفرنامههای مسافران چینی سدههای گذشته از آن با نام زبان «تخاری» یاد شده بود و استاد والتر هنینگ، نام زبان «باختری» را برای آن پیشنهاد کرده بود که مورد قبول و توجه بسیاری واقع شد.
کشف این سنگنبشته به مسئله نام واقعی زبان باختری پایان داد و به صراحت از آن با نام «زبان آریایی» یاد شده است.
این واژه در متن اصلی بگونه «اَریَـئـو» aryao آمده است.
مصوت پایانی این واژه، حرف کوتاه «اُ» است که در زبان باختری (که اکنون میتوانیم آنرا زبان آریایی عصر کوشانی بنامیم) معادل با کارکرد کسره اضافه پایانی (یای نسبت) در زبان فارسی است.
محل واژه مهم «اَریَـئـو» در سطر چهارم این سنگنبشته است.
2- اکنون این مسئله نیز روشن شده است که زبان رسمی و دولتداری کوشانیان، همانا زبان آریایی بوده که از اشاراتی که بصورت منفصل در بخشهای آسیبدیده کتیبه به آن رفته است؛ هویدا میشود.
کنیشکه، توانسته است پس از سدههای متمادی که از رواج زبان یونانی بعنوان زبان رسمی حکومتی میگذشت؛ با فرمانی نافذ، حکم به رسمیت زبان اصلی مردم در دستگاه اداری دهد.
از آن پس، تمامی اسناد و مکتوبات دولتی و سکهها به همین زبان به نگارش در میآیند.
3- نیکلاس سیمز ویلیامز و همچنین دکتر مهدی، استاد دانشگاه کابل بر اساس شواهدی از همین سنگنبشته و نامهای چهارگانه شهرهایی که در بخشهای تخریبشده متن به آنها اشاره رفته و در نواحی شمال هندوستان و پنجاب واقع بودهاند؛ بر چنین عقیدهای هستند که این زبان، در سدههای نخستین میلادی در گستره وسیعی از آناتولی و غرب ایران آنروز در کرانه فرات تا افغانستان و آسیای میانه و هند و پنجاب مفهوم بوده و بدان گفتگو میکردهاند.
4- این ادعا را دو شاهد دیگر هم پشتیبانی میکنند.
نخست اینکه اصطلاح زبان یا خط «آریایی» را داریوش بزرگ نیز در سنگنبشته بیستون (بند پایانی ستون چهارم) بکار گرفته است: "بخواست اهورامزدا این است نبشتهای که من کردم.
افزون بر این به «اَرییا»" (بیستون، کتیبه داریوش بزرگ، از همین نگارنده، چاپ سوم، 1384، ص 40).
شباهت واژه و حتی جمله بکار رفته توسط داریوش و کنیشکه، نشانگر فراگیر بودن چنین زبان و نامی برای آن در گستره زمانی بسیار طولانی و پهنه جغرافیایی بس گسترده است.
دوم اینکه، بر مبنای گزارشهای آریـان (آناباسیس ΙV, 3, 7)، کـورتـیوس (V, 4, 10- 13)، دیـودور (VΙΙ, 5, 6) و پلوتـارک، در شرح لشکرکشیهای اسکندر به ایران از یک چوپان لیکیایی یاد میکنند که به سبب اقامت در «پارس» (منظور ایران)، زبان «پارسها» را میدانست و وظیفه یک ترجمان محلی را بر عهده گرفته بود.
او پس از اینکه همراه سپاه اسکندر به سغد و ورارود گسیل میشود، بازهم مترجم همراه بوده و زبان اهالی آنجا را نیز میفهمیده است.
نزدیکی زبان ایرانیان به یکدیگر از منابعی دیگر مانند گزارشهای استرابو و نیز تاریخنامههای سلسله «هان» در چین نیز مستفاد میشود.
5- از آنجا که ساختار و واژگان سنگنبشته رباطک نزدیک به زبان فارسی است و حتی پس از عصر کوشانیان تا سدها سال زبان رسمی هیتالیان بوده است؛ به نظر میآید که این زبان نیای اصلی زبان فارسی کنونی که زبان «دری» نیز نامیده میشود، باشد.
همچنین به نظر میآید که واژه «دری» که تاکنون معانی گوناگونی مانند «درباری» و غیره برای آن پیشنهاد دادهاند و تاکنون معناگذاری آن به نتیجه قاطعی نرسیده است؛ گونهای تغییر آوا داده از واژه «اَریَـئـو» (آریایی) باشد.
6- بدین ترتیب علاوه بر اینکه پیشینه زبان دری/ فارسی، میباید بسیار پیشتر از سدههای نخستین عصر اسلامی باشد؛ چنین به نظر میآید که دیرینگی زبان فارسی در شبه قاره نیز بسیار بیشتر از آنست که نفوذ آن در هند و پاکستان را نتیجه لشکرکشیهای سلطان محمود بدانیم.
(در زمینه دیرینگی زبان فارسی و حتی نفوذ آن در شعر جاهلی، بنگرید به مقاله ارزنده «تأثیر زبان فارسی در ادبیات عربی دوره جاهلیت»، نوشته خانم توردیبانو بردییوا، استاد زبان عربی دانشگاه دولتی ملی تاجیکستان، در شماره نخست مجموعه مقالههای پژوهشهای ایرانی، بکوشش همین نگارنده، 1380، ص 53 تا 59).
7- زبانی که به نام فارسی یا دری میشناسیم بهیچ عنوان چنین نیست که در اصل متعلق به اهالی ناحیه یا استان فارس در جنوب ایران بوده باشد؛ بلکه منظور از آن، مصداق دیگر نام پارس Persia است که دلالت بر همه سرزمینهای ایرانی میکرده و زبان عمومی و فراقومی سراسر ایران دانسته میشده است و میشود.
بررسی متن سنگنبشته رباطک و آگاهیهای نویافته از آن در پرسشهای کوشانشناسی 1- تا پیش از پیدایش سنگنبشته رباطک چنین پنداشته میشد که کوشانیان به تمامی ایزدان و دینهای آریایی پشت کرده و تنها به گسترش دین بودایی همت میگماشتهاند.
اما نامبرداری از خدایان یا ایزدان بزرگ و کهن آریایی و جز آن در متن سنگنبشته و آرزوی خوشنودی آنان در دوره بزرگترین پادشاه کوشانی یعنی کنیشکه، نشاندهنده اینست که کوشانیان علاوه بر پذیرش و گسترش دین بودایی، دیگر دینها و ایزدان ایرانی را نیز گرامی میداشتهاند.
این نکته علاوه بر این، نشاندهنده مدارای دینی کوشانیان و احترام و پاسداشت آنان در برابر همگی دینباوران ایرانی و حتی غیر ایرانی است.
همزیستی و تجمیع ایزدان و دوری از تبلیغ و تأیید منحصرانه دینی خاص، نشانگر تنوع دینی و فرهنگی، و شاخصی برای درک قدرت و تواناییهای یک جامعه بالنده و کمال فرهنگی آن است.
شاخصههای ارزندهای که به هنگام فشارها و سختگیریهای موبدان و دینسازان حکومتی دوره ساسانی با آسیبهای دردناک فراوانی روبرو شد.
برخی ایزدانی که در این سنگنبشته از آنان یاد میشود و آشکارا شناختهشده هستند (تا آنجا که خوانده شده) عبارتند از: «نَـنَـه» (اَنَـهیتَـه/ ناهید»، «مَـه» (مـاه)، «سروشَـرد» (سروش)، «مـهـر» (میترا) و «آرمـوز» (اهورامزدا) که توصیف آن به «آفریننده خوشیها» در این کتیبه، شباهت فراونی به سنگنبشتههای هخامنشی دارد که از اهورامزدا با توصیف «هیَـه شـییـاتیـم اَدا مَـرتیَـه هیـا» (که برای مردم شادی آفرید) یاد شده است.
گروهی دیگر از ایزدان، کمتر شناختهشده هستند.
اینان عبارتند از: «آردوخش» (ورخشا) ایزدبانوی نگاهبان رود وخش (یکی از پر آبترین و خروشانترین رودهای سرزمینهای ایرانی در تاجیکستان)؛ و سه نامایزد دیگر یعنی «نَـرسَـه»، «مَـهَـشان» و «وینک» (ویوانا/ وایـو؟) از نظر این نگارنده با بیگمانی شناخته نشدند.
در متن کتیبه به نام چند ایزد دیگر که خاستگاهی در یونان و مصر دارند، نیز اشاره شده است.
از سنگنبشته رباطک چنین بر میآید که مردمان شرق ایران در آن زمان همچنان علاقهمندی خود به ساختن تندیسهایی نمادین از ایزدان را به شیوه دیرینه نیاکان خود حفظ کرده بودهاند.
2- پرسش مهم دیگری که سنگنبشته رباطک به آن پاسخ داده، عبارت است از تبارنامه کنیشکه که تاکنون محل بحث و گمانهای فراوانی بود.
در اینجا کنیشکه با نامبردن از پدر، پدر بزرگ و پدر پدربزرگ خود، پیچیدگیهای حل نشده پیرامون پدران و شاهان پیش از خود را آشکار میسازد و راه بررسی نامها و تسلسل پادشاهان دیگر را هموارتر میسازد.
همچنین آگاهی از تلفظ دقیق نامهای کوشانی، یکی دیگر از کاربردهای سنگنبشته رباطک است.