دانلود تحقیق میرزا حسین خان سپهسالار

Word 62 KB 20528 11
مشخص نشده مشخص نشده مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۱۲,۰۰۰ تومان
قیمت: ۷,۶۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • میرزا حسین قزوینی ملقب به مشیرالدوله و بعد ملقب به سپهسالار، صدراعظم ناصرالدین شاه قاجار بود.
    او فرزند میرزا نبی قزوینی بود.

    پس از تحصیلات مقدماتی و مدتی تحصیل در دارالفنون، به ماموریت‌های خارجی رفت.

    به زبان‌های فرانسه و انگلیسی تسلط داشت.

    او در دوران صدر‌اعظمی امیرکبیر نزدیک به سه سال کارپرداز ایران در بمبئی بود و مدتی پس از مراجعت از هندوستان، کنسول ایران در تفلیس شد.

    در سالهای آخر صدارات میرزاآقاخان نوری وزیر مختار ایران در استانبول شد.

    او ۱۰ سال وزیر مختار ایران در استانبول بود و پس از آن هم با رتبه سفیرکبیری دو سال دیگر در استانبول ماند.
    مشیرالدوله در یک دوره ۲۰ ساله در خارج از ایران به سر برد.

    در دوره ۱۲ ساله اقامت خود در استانبول جنبشهای قانون‌خواهی و مشروطه‌طلبی اروپا را که در عثمانی بازتاب گسترده‌ای داشت از نزدیک مشاهده کرد و با تکاپوی روشنفکران عثمانی برای دستیابی به قانون اساسی و بنای مجلس قانونگذاری آشنا شد.
    او ترتیب سفر ناصرالدین شاه به عتبات عالیات را با هماهنگی با عثمانی داد و با جلب اعتماد او فعالیت برای ایجاد اصلاحات در امور مملکتی را آغاز کرد.

    در این سفر شاه را با مبانی حکومت در غرب و ساختار‌های جدید دولتی آشنا کرد و ایرانیانی را که از جور قاجار ترک وطن کرده به عراق آمده بودند به شاه نشان داد.

    شاه در پایان سفر به عتبات، میرزا حسین خان را با خود به تهران ‌آورد و او را به «وزارت عدلیه و اوقاف و وظایف» گمارد.


    مدتی بعد با فرمان ناصرالدین شاه به مقام صدراعظمی رسید و کوشش‌های اصلاحی خود را ادامه داد.

    سپهسالار سفر اول ناصرالدین شاه به فرنگ را ترتیب داد.
    در غیاب شاه و سپهسالار مخالفان اصلاحات او ترتیباتی دادند و در همان روز ورود شاه به خاک ایران با حصور در دربار و ارائه عریضه خواستار عزل صدراعظم شدند.

    شاه بخاطر شدت و وسعت اعتراضات یا به ملاحظات دیگر از سپهسالار خواست که استعفا کند و با این استعفا موافقت کرد.

    او پس از برکناری به مقام وزارت امورخارجه منصوب شد.

    بعد از آن هم والی خراسان شد و در سال ۱۲۹۸ در مشهد درگذشت.





    مشیرالدوله را در رشت و حکومت گیلان رها کردیم و با کاروان از اروپا بازگشته ی گیج و مبهوت ناصرالدین شاهی به تهران رسیدیم.

    شاه بالفور مستوفی الممالک را نخست وزیر جدید می نامد و دولت آشفته را به او می سپارد.

    بیچاره اگرچه وطن پرست بود و به اجنبی باج نمی داد، شریف بود و عزم رفع مشکلات کرده بود، اما کفایت و لیاقت میرزا حسین خان را نداشت.

    یکسال می گذرد و اوضاع بدجوری قمر در عقرب می شود.

    وزارتخانه ها به هم می ریزند، شورای دولت یکی درمیان تشکیل می شود و همان هم می شود محفل باندبازیهای دربار و شاهزادگان، وظایف دیوانی مدام در هم ادغام می شوند و انجام امورات مردمی بیجا به بن بست می رسند، تا اینکه شاه فکری به سرش می رسد.


    میرزا حسین خان در این یکسال می چسبد به حکومت گیلان و کمافی سابق نامه نگاریها و درددلهایش با شاه را ادامه می دهد.

    کاغذها دیگر غمنامه شده اند.

    او از گیلان برای شاه غصه در نامه می پیچد و این هم از تهران برای او صبر و تحمل حواله می دهد.

    شاه گهگداری مشورت هم می خواهد و گلایه می کند که امورات مملکت سخت درهم شده اند.

    ناگفته نماند که اطرافیان سپهسالار در گیلان نقل کرده اند که او هر روز در هراس و واهمه بسر برد که به سرنوشت امیرکبیر دچار شود.

    اینرا هم گفته اند که امر بر او مشتبه شده بود که به زودی از جانب ارتجاع به سراغش آمده، همان خواهند کرد که با میرزا محمدتقی خان امیرکبیر کردند.

    به هر روی، به سال ۱۲۵۳ خورشیدی این کابوس پایان می یابد؛ شاه با عزت و احترام بسیار از او می خواهد گیلان را رها کرده به سرعت برای نجات پایتخت برآشفته به تهران بیاید.

    اینرا هم گفته باشم که پس از صدارت، دیگر آن اعتماد سابق مابین شاه و وزیر هیچگاه برقرار نشد.

    اینطور می شود که مدت کوتاهی را برای شاه ناز می کند.

    نهیب می زند و گله دارد که ناصرالدین میرزا چرا فاقد اقتدار در رای و نظر هستند و مثال عوام در رای خود نااستوار.

    هرچه شاه میگوید بیا و نخست وزیری را در دست بگیر، او جواب می دهد که دیگر به تهران نخواهد آمد.

    "سخنان تنبیه آمیز (در نامه هایش به شاه) می گوید، به مقام صدارت به ظاهر بی اعتناست، در بند حیثیت انسانی است، به پاکدامنی خویش می بالد.


    میرزا حسین خان در این یکسال می چسبد به حکومت گیلان و کمافی سابق نامه نگاریها و درددلهایش با شاه را ادامه می دهد.

    "سخنان تنبیه آمیز (در نامه هایش به شاه) می گوید، به مقام صدارت به ظاهر بی اعتناست، در بند حیثیت انسانی است، به پاکدامنی خویش می بالد.

    تنها یکجا ضعف نفسانی نشان می دهد که از دربدری می نالد؛ این جنبه ضعف شخصیت اوست.

    می بایست بداند صدراعظم اصلاحگر در نظام دولت فاسد – دربدری دارد، خانه نشینی دارد، دشمن و بدخواه دارد.

    مرد استوار بزرگ منش نه هیچگاه می نالد و نه زبونی می نماید.

    اما هیچکس جامع فضایل نیست؛ آدمیزاد است و ضعف های آدمی."[i] شاه الحق سر و ته غائله کافر شمردن مشیرالدوله را هم می آورد و یکسال پس از آن بلوای بیهوده است که میرزا حسین خان وارد پایتخت می شود.

    رسماً مقام مشاور نخست در امور مملکتی را بدست می آورد.

    همزمان شاه مسئولیت دو وزارتخانه «امورخارجه» و «جنگ» را هم به او می سپارد که بدین واسطه برای بار دوم به مقام سپهسالاری اعظم نائل می گردد.

    با در دست گرفتن وزارت جنگ، اینبار دست به یکسری اقدامات کلیدی می زند: تغییر قوانین نظام سربازی، برقراری تشکیلات تازه در وزارتخانه، بنای مدرسه "اتاماژوری" و تاسیس چند کلاس زبانهای خارجی، بکارگیری معلمان نظامی اتریشی، ایجاد روزنامه «نظامی»، خرید اسلحه جدید از اروپا، و تاسیس یک کارخانه اسلحه سازی دیگر در کنار آنکه امیرکبیر ساخته بود از جمله تلاشهای میرزا حسین خان است در وزارت جنگ.

    البته اینکه بعدها تحت فشار عنصر «روس» مجبور می شوند "قزاقخانه" تشکیل بدهند و همان آرایش نظامی را برپا کنند که ارباب شمالی خوش داشت؛ تا اینکه هر وقت اراده کردند پارلمان دولت مشروطه ایرانی را که به تمرین دموکراسی قدم آغاز کرده بود به توپ ببندند، بحث دیگری است!

    بله عزیز جان، روسیه چشم نداشت ببیند ولو یکی از ممالک اطرافش به سبک و سیاق «پارلمانتاریسم» اداره شود.

    "پس از دوره سپهسالار که قدرت سیاسی و نظامی ایران کاهش پیدا کرد – نیروی قزاقخانه افزایش یافت.

    و سرانجام به عنوان عامل سیاسی مهمی در آمد – عاملی ویرانگر و دشمن حکومت ملی ما.

    با گسترش تشکیلات قزاقخانه، مدرسه اتاماژوری از رونق افتاد و عنصر قزاق جای افسران تحصیل کرده آن مدرسه را گرفت.

    منطق وجودی قزاقخانه با اساس مدرسه اتاماژوری تضاد عینی داشت.

    پس شگفت نیست که از زمان لیاخوف و شاپشال تا استراسلسکی به هر صورت قزاقان بودند که ضربه های مهلکی به حکومت مشروطیت ایران زدند.

    پارلمان را هم به توپ بستند."[ii] اصولاً تغییرات عجیب و غریبی در معمای توزیع قدرت رخ داده بود که به تاریخ ایران تازگی داشت.

    گفتم معما چون عنصر مشروعیت در حکومت که تا دیروزش بستگی تام به آسمانها داشت امروز آرام آرام قرار بود به زمین و ساکنان آن واگذار شود.

    دیگر قرار نبود سلطان با تکیه بر آیه و نشانه و کتابی، خودش را به حاکم آسمان گره بزند و مردمان چون گله های ذلیل و نفهم ارباب آسمانها مطیع اراده ی او شوند.

    آزادی در معنای وجودی خود رهایی زمین بود از چنگال آسمان.

    مهم نبود که برخی همچنان علاقمند بودند دستان خود را در امور سیاسی نیز به سمت آسمان دراز کنند، مهم این بود که دیگر نتوانند بدین واسطه زمین را بهره کش خدایگان جبار ادیان آسمانها نگاه دارند.

    این بینش با شکوفایی تمدنی کم نظیر در غرب که از یکطرف بر استدلال یونان باستان ایستاده بود و از طرف دیگر چهارچوب حاکمیت قانون تمدن کم نظیر دیگری چون روم را به دوش می کشید، به آرامی در عرصه مطرح شدن بود و از مرزهای غرب درگذشته بود.

    دیگر سو اما زمینی کردن مسیحیت قرار داشت.

    همت آغاز شده بود به گسترش تفکر ماتریالیستی در دل دین.

    مسیحیت؛ پروتستانتیزم، انگلیکانیزم، کالوینسم و ...

    پرچمدار سکولاریسم شده بودند.

    آری!

    سکولاریسم آزادیبخش؛ اعلام جنگ زمین به آسمان از اصلاح دینی چند سده قبل آغاز شده بود.

    و با انقلاب کبیر فرانسه به عرصه ظهور رسیده بود.

    قرار بر این شده بود که دیگر زمینیان؛ چه نفرینیان خاک باشند چه اربابان طلا، در اداره ی زمین گوش به هزاره ها «حرف مفت» آسمانها ندهند.

    پس سند زمین در زمین صادر شد.

    بازگردیم به روایت خودمان!

    مقام صدارت هم که پس از ورود مشیرالدوله به پایتخت به صلاح دید شاه بین او و مستوفی الممالک تقسیم می شود.

    شاه فکر کرده بود که سپهسالار را از اذهان عمومی پنهان نگه دارد و امورات لشکری را به او بسپارد؛ مخفیانه هم از او مشورت بگیرد در امورات کشوری که برعهده مستوفی الممالک نهاده بود.

    از یکطرف می خواست امورات مربوط به ترقی مملکت لنگ نماند و از طرف دیگر قشر مذهبی و شاهزادگان فرصت طلب مدام به هر بهانه ای چرخ دولت را لنگ نگذارند.

    این دوگانگی در صدارت تا ۱۲۵۷ خورشیدی برجا می ماند.

    «قانون تنظیمات» این رویه را توجیه کرده بود اما نه اینکه مملکت فاقد یک نخست وزیر باشد.

    اینکه کشور دارای دو مقام اول در امور اجرایی باشد را نه قانون توجیه کرده بود و نه عقل سلیم و حکمت سیاسی.

    کار عبثی بود و نشاندهنده ی پیچیدگی اوضاع.

    از همه مهمتر نشانه ای بود بر ضعف شاه در تصمیمگیری صحیح.

    منش و رفتار سیاسی میرزا حسین خان کاملاً مغایر با ریاست مستوفی الممالک برپایه مشورت و تکیه بر نظر جملگی متخصصین و وزرا بود.

    بدین حالت دولتگردانی می کرد که راجع به هر تصمیم کلان مملکتی، هیات دولت و متخصصین را تنها می گذاشت تا به مشورت بپردازند و پس از اتمام رای گیری به میانشان می رفت.

    مستوفی الممالک این روش دموکراتیک را بر نمی تابید.

    این منشاء تضادهایشان شد.

    از مملکتی که این حال و روزش بود دیگر نمی شد انتظار داشت در مقابل دسیسه های سفارتهای روس، بریتانیا و فرانسه بایستد و ملعبه دست اجنبی نشود.

    یکجا مشیرالدوله پیرامون خرید کشتی برای خلیج فارس از شاه جواب می خواهد.

    جوابیه شاه اما خواندنی است: "من کلیه امور ایران را به شما و مستوفی الممالک رجوع کرده ام، و در حقیقت خودم هیچ کاره ام.

    نه پول بده هستم، نه وزیر داخله؛ هرچه میخواهید باید از آنها مطالبه بکنید.

    چنانچه مسئولیت را قبول کرده اند باید از عهده برآیند."[iii] مشکل در این منش شاه بود.

    تدبیرش بجا بود ولی اگر ابتدا مملکت را مشروطه کرده بود.

    در عرف و قانون، تمامی قدرت را در ید خود گرفته بود و همگان نیز او را همه کاره ملک می شناختند اما نه قدرت را تمام و کمال به نخست وزیران می سپرد و نه حوصله میانه داری و مملکتداری منسجم داشت.

    تا دیروزش آشپز یکی بود و غذا مدام شور می شد.

    امروز که آشپز دوتا شده بود دیگر نوبر بود.

    اوضاع قمر در عقرب تر شد.

    کار به جایی رسید که مثالا جناب عموی شاه ظل السطان حاکم اصفهان هر وقت به تهران می آمدند، هوس می کردند ریاست شورای دولت را برعهده بگیرند و به امورات جیب خود رسیدگی کنند.

    از آنطرف کامران میرزا (فرزند ناصرالدین شاه) که دیگر بزرگ شده بود در مال اندوزی به رقابت با او پرداخته بود.

    خلاصه اینکه شاهزادگان و درباریان هر دو نخست وزیر وامانده در این گود سیاست را آلت دست خود کرده بودند.

    در همین زمان در گیلان آشوب می شود.

    به شور می گذارند و مستوفی الممالک مسئول می شود تا برود غائله را بخواباند.

    داستان از این قرار بود که برخی از ملایان سر مخالفت با دولت وقت بر می دارند و خواستار الغاء قانون تنظیمات می شوند تا که از تهران و جانب دولت تلگراف فرستاده می شود بدین مضمون: "خاطر همایونی از رویه خصومت آمیز علما بسیار متغیر است – خاصه اینکه منظور تاسیس مجلس تنظیمات فقط رفاه و آسودگی خلق، و رفع تعدی ماموران دیوان از عامه مردم می باشد.

    اگر هنگامه ای که برپا داشته اند فرو ننشیند، معلوم است زیر این کاسه نیم کاسه ای هست."[iv] مشیرالدوله که ریاست دو وزارتخانه کلیدی را برعهده دارد همان موقع می رود سمت دربار و رضایت شاه را در ارائه تصمیم قاطع و متحد با دولت جلب می کند.

    باد ارتجاع به وزیدن گرفته بود.

    نجواهایی در این هنگامه شنیده می شد.

    اینکه این واپسین موفقیت مشیرالدوله در محدود کردن ملایان به مساجد و قطع نفوذ سیاسی شان بر مردمان همواره بازیچه خواهد بود.

    عبا و عمامه و نعلین از چهار طرف دربار را در تار عنکبوت ارتجاع خود تنیده بود.

    {ادامه دارد} کتابنامه: - میرزا ملکم خان، "روزنامه قانون" به همت هما ناطق، نشر امیرکبیر، ۱۳۵۵.

    مجموعه آثار، به همت محمد محیط طباطبائی، نشر دانش، ۱۳۲۷.

    - خان ملک ساسانی، "سیاستگران دوره قاجار"، نشر هدایت، ۱۳۵۲.

    - فریدون آدمیت، "امیرکبیر و ایران"، نشر خوارزمی، ۱۳۸۵.

    "اندیشه ترقی و حکومت قانون"، نشر خوارزمی، ۱۳۸۵.

    "اندیشه های میرزا فتحعلی آخوندزاده"، نشر خوارزمی، ۱۳۴۹.

    - میرزا علی خان امین الدوله، "خاطرات سیاسی" به کوشش حافظ فرمانفرمائیان، چاپ ۱۳۴۱.

    منابع مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، انتشارات زوار، تهران

تاریخ روابط خارجی ایران به معنای واقعی آن، از زمان سلطنت قاجاریه آغاز می‌شود .گرچه قبل از آن افراد وفرستادگانی از جانب دول اروپایی به ایران آمد وشد می کردند، اما از اوائل سلطنت قاجاریه است که دول اروپایی به اهمیت استراتژیکی ایران پی بردند وایران وارد عرصه سیاست بین المللی شد. لذا بررسی دیپلماسی ایران ، ارتباط تنگاتنگی به شناخت چگونگی فعالیتها و اقدامات صورت گرفته در طول حکومت ...

میرزا تقی خان امیر کبیر, صدراعظم مشهور دورهٔ ناصرالدین شاه قاجار. نام اصلی امیرکبیر محمد تقی بود که بعدها تقی گفته می‌‌شد .عناوین و القاب وی بدین قرار است: کربلایی محمد تقی- میرزا محمدتقی خان- مستوفی نظام- وزیر نظام- امیر نظام- امیر کبیر- امیر اتابک اعظم(شوهر خواهر ناصر الدین شاه نیز شد). محمد تقی پسر کربلایی قربان(آشپز میرزا عیسی قائم مقام اول بود) در خانه قائم مقام تربیت یافت ...

میرزا تقی خان امیرکبیر اهل فراهان است و دست پرورده خاندان قائم مقام فراهانی. فراهان همچون تفرش و آشتیان مجموعاً کانون واحد فرهنگ دیوانی و اهل قلم بود؛ ناحیه ای مستوفی پرور. چه بسیار دبیران و مستوفیان و وزیران از آن دیار برخاستند که در آن میان چند تنی به بزرگی شناخته شده، در تاریخ اثر برجسته گذارده اند. از این نظر میرزا تقی خان نماینده فرهنگ سیاسی همان سامان است. ر نام اصلی میرزا ...

میرزا تقی خان امیرکبیر اهل فراهان است و دست پرورده خاندان قائم مقام فراهانی. فراهان همچون تفرش و آشتیان مجموعاً کانون واحد فرهنگ دیوانی و اهل قلم بود؛ ناحیه ای مستوفی پرور. چه بسیار دبیران و مستوفیان و وزیران از آن دیار برخاستند که در آن میان چند تنی به بزرگی شناخته شده، در تاریخ اثر برجسته گذارده اند. از این نظر میرزا تقی خان نماینده فرهنگ سیاسی همان سامان است. ر نام اصلی میرزا ...

میرزا تقی خان امیرکبیر اهل فراهان است و دست پرورده خاندان قائم مقام فراهانی. فراهان همچون تفرش و آشتیان مجموعاً کانون واحد فرهنگ دیوانی و اهل قلم بود؛ ناحیه ای مستوفی پرور. چه بسیار دبیران و مستوفیان و وزیران از آن دیار برخاستند که در آن میان چند تنی به بزرگی شناخته شده، در تاریخ اثر برجسته گذارده اند. از این نظر میرزا تقی خان نماینده فرهنگ سیاسی همان سامان است. ر نام اصلی میرزا ...

محمد حسین بهجت تبریزی معروف به شهریار ، شاعر ایرانی فرزند آقا سید اسماعیل موسوی معروف به حاج میر آقا خشکنابی در سال 1325 هجری قمری ( شهریور ماه 1286 هجری شمسی ) در بازارچه میرزا نصرالله تبریزی واقع در چای کنار چشم به حهان گشود . در سال 1328 هجری قمری که تبریز آبستن حوادث خونین وقایع مشروطیت بود پدرش او را به روستای قیش قورشان و خشکناب منتقل نمود . دوره کودکی استاد در آغوش طبیعت ...

محمد حسین شهریار محمد حسین بهجت تبریزی معروف به شهریار ، شاعر ایرانی فرزند آقا سید اسماعیل موسوی معروف به حاج میر آقا خشکنابی در سال 1325 هجری قمری ( شهریور ماه 1286 هجری شمسی ) در بازارچه میرزا نصرالله تبریزی واقع در چای کنار چشم به حهان گشود . در سال 1328 هجری قمری که تبریز آبستن حوادث خونین وقایع مشروطیت بود پدرش او را به روستای قیش قورشان و خشکناب منتقل نمود . دوره کودکی ...

محمد حسین شهریار محمد حسین بهجت تبریزی معروف به شهریار ، شاعر ایرانی فرزند آقا سید اسماعیل موسوی معروف به حاج میر آقا خشکنابی در سال 1325 هجری قمری ( شهریور ماه 1286 هجری شمسی ) در بازارچه میرزا نصرالله تبریزی واقع در چای کنار چشم به حهان گشود . در سال 1328 هجری قمری که تبریز آبستن حوادث خونین وقایع مشروطیت بود پدرش او را به روستای قیش قورشان و خشکناب منتقل نمود . دوره کودکی ...

یکی از امتیازاتیکه نتایج نامطلوب ببار آورد، امتیاز انحصار تنباکو معروف به واقعه ی رژی بود. این امتیاز در زمان صدارت میرزا علی اصغرخان امین السلطان و اندکی بعد از مسافرت سوم ناصرالدین شاه به فرنگستان باهتمام امین السلطان و برای مدت 55 سال به یکی از اتباع امگلیسی موسوم به ماژور تالبوت و شرکای او واگذار شد. به موجب این امتیاز، کمپانی رژی صاحب حق انحصاری تجارت تنباکوی اریان و حتی ...

کرج از لفظ کاواک یا کاوک به معنی میان تهی می آید . به نظرمیرسدبه دلیل قرار گرفتن دره کرج دروسط شهر چنین نامی به آن اطلاق می شده که بعدها به کرج تبدیل گردید . کرج در نخستین تقسیمات کشوری تابع استان دوم (مرکزی )اودرسال 1357 درشمار شهرستا نهایاستا ن تهران قرارگرفت وسرانجام در سال 1368 مسا حت 5830 کیلومترمربعی آن بین سه شهرستان جدید به نامهای کرج ، شهریار وساوجبلاغ تقسیم شد . ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول