ابوالفتح عمربن ابراهیم خیام نیشابوری مشهور به عمر خیام، در نیشابور متولد شد.
بر اساس شواهد، گمان می رود که عمر خیام در سال 439 هجری قمری مطابق با 426 هجری شمسی و منطبق با سال 1048 میلادی متولد شده است و احتمالاً در سال 517 هجری قمری مطابق با502 هجری شمسی و 1124 میلادی وفات کرده است.
او بدون شک بزرگترین ریاضیدان عصر خود بوده و بر نجوم و ستاره شناسی، فلسفه، فیزیک و پزشکی مسلط بوده است.
دانشمندی که علاوه برعلوم فوق در موسیقی و علوم اسلامی نیز صاحب بصیرت بود.
متأسفانه بعد از تهاجمات پی در پی اقوام ترک و یورشهای ظالمانه لشکریان چنگیزخان مغول که به ترتیب در قرون شش و هشت هجری صورت گرفت تعداد بیشماری از آثار تاریخ، ادبی و علمی ایران برای همیشه از دست رفتند.
در حقیقت فقدان اطلاعات مربوط به زندگی و آثار عمر خیام به علت وقوع چنین ویرانی و غارت عظیمی است که صورت گرفته است.
با این حال اطلاعات مختصری که درباره شخصت چند بعدی او بدست آمده است نشان می دهد که او انسانی متفاوت، محتاط و خردمند بوده و سرشتی عزلت جویانه داشته است.
خیام در زمان حیات خود به خاطر تبحرش مورد احترام و ستایش قرار داشته و از او با القاب محترمانه ای چون ارباب و خداوند فیلسوفان و تالی ابن سینا یاد می شده است.
یکی از قابل توجه ترین موفقیت های علمی عمر خیام تدوین تقویم سال شمسی بود.
او کارش را به کمک گروهی از ستاره شناسان مشهور عصر خود در سال 452 هجری قمری آغاز کرد.
این تقویم پنج قرن قبل از تقویم گریگوری که در سال 1582 میلادی تنظیم شده تدوین گردیده است.
در این تقویم به طور مشخص اولین روز سال جدید ایرانی یا نوروز را آغاز فصل بهار قرار داده است، روزی که با روز بیستم یا بیست و یکم مارس برابر است.
تقویمی که عمرخیام تدوین کرده حتی امروز نیز یکی از دقیق ترین روزشمارهای جهانی است، تقویمی که پس از جلال الدین ملکشاه سلجوقی حاکم آن روز ایران که دستور تدوین این اثر علمی را داده بودبه تقویم جلالی مشهور گردید.
علاوه بر این موفقیت علمی حدود بیست کتاب و رساله را به او نسبت داده اند.
بی گمان هنوز نیاز به پژوهش و بررسی است تا شاید روزی گسترده کامل دانش و نبوغ این حکیم فرزانه آشکار گردد، زیرا تنها در آن صورت است که ما قادر خواهیم بود وسیع علم و دانش این شخصیت خیره کننده را ارزیابی کنیم.
جدا از آثار علمی منحصر به فردش، عمر خیام اوقات خود را با نوشتن رباعیاتش که عمدتاً با سؤالاتی فلسفی اختصاص داشته صرف کرده است.
سؤالات اساسی که در اشعارش مطرح کرده است پس از نه قرن از وفاتش و علیرغم پیشرفت های علمی انسان هنوز بی پاسخ مانده اند.
عمر خیام در رباعیاتش نادانی و ناامیدی انسان را در مواجهه با جهان وسیع و پر رمز و راز باز می نماید.
یکی از دغدغه دائمی او ناتوانی ما در توضیح و تفسیر چگونگی آغاز و انجام این جهان است.
راستی چرا باید انسان در دنیایی متولد شود که سرانجامش مرگ است؟
سؤال مهمی که انسان های بی شماری در طول اعصار و در سراسر جهان آن را از خود پرسیده اند اما هرگز پاسخ آن را در نیافته اند.
به دلیل فقدان پاسخ به چنین سؤالات اساسی است که عمر خیام راه چاره را در ترویج عشق برای زندگی و لذت بردن از شادی های زودگذری که انسان در موقعیت گوناگون به دست می آورد و جستجو می کند می داند.
ترانه های عمر خیام اغلب از می به عنوان سمبلی برای شادمانی و فارغ شدن از خود استفاده می کند.
احساس غیر قابل اجتناب عدم امنیت ناشی از جنگ ها، تغییرات مداوم کشور و زیان های ناشی از بیماری های فراوان، عمر خیام و دیگر شاعران ایرانی را واداشته است تا بر اهیمت زندگی در زمان حال تأکید ورزند.
اما راجع به تقدیر، عنصری سرگردان در اندیشه خیام که بدون تفسیر می ماند؛ عاملی که تا اندازه ای به دست خود انسان ساخته می شود و تا حدی به ماهیت هر فرد و بسیاری از پدیده های زندگی مربوط می گردد و یکی از جنبه های آفرینش هستی است فکر شاعر ما را رنجور می کند.
بنابراین بیچارگی انسان و فقدان درک جهان اطراف او منبع الهام برای نویسنده این رباعیات زیبا شده است، رباعیاتی که همچنان در ادبیات ایرانی مطرح است.
اندیشه خیام به شاهکار شعری او در حیاتی بخشیده که تا کنون ارتباطش را حفظ کرده است.
گرچه عمر خیام در طول زندگی اش به خاطر اشعارش که آن را پنهان داشته بود به شاعری شهرت نداشت اما تقریباً یک قرن بعد از مرگش چند رباعی به او نسبت داده شد.
در قرن بعد سی و شش رباعی را جزو آثار او قلمداد کردند که سی و چهارتا آن ها به پرسش های فلسفی اختصاص داشت.
در سال های بعد تعداد این رباعیات تا حدود یک هزار و دویست رباعی افزایش یافت.
از آنجا که عمر خیام مخصوصاً محقق و دانشمندی بود که به حوزه های متنوع علاقه مند بود بنابراین غیر ممکن است که واقعاً بیش از یک دهم رباعیاتی را که به او نسبت داده می شود سروده باشد.
لذا باید در این مورد شدیداً محتاط بود، زیرا تعداد کثیری از این یک هزار و دویست رباعی از شأن فکری یا استانداردهای شعری که یک فرد خردمند و دانا انتظار می رود خیلی به دور است.
در رباعیاتی که به احتمال زیاد او سروده است، عمر خیام لاف از شکستگی های شراب و خوشی های زندگی می زند.
او همچنین نظریات فلسفی ای را که برای مفتیان دین غیر قابل قبول است بیان می کند و بدین ترتیب خود را در معرض خطر خشم کسانی که نگرش محدود به قوانین تحمیلی ناشی از تفسیرشان از اسلام ایجاب کرده بودند قرار می دهد.
به راستی می توان تصور کرد که عمر خیام رباعیاتش را در هنگامه های تنهایی و تفکر می سروده است و سپس آنها را برای اشخاصی که او را به خوبی می شناخته اند و در شک و اندیشه او سهیم بوده اند می خوانده است.
این ترانه ها احتمالاً بر روی تکه کاغذی یا در گوشه کتابی توسط او یا دوستانش نوشته می شده است.
بنابراین به احتمال زیاد تعدادی از رباعیاتش بعداً پیدا شده و در مجموعه ای از اشعارش تدوین گشته است.
از طریق رباعیات این مجموعه به آسانی می توان مشکلات و انتقادات اجتماعی که در قرن ششم حاکم بوده است را به اجمال دید.
در حقیقت به مناسبت های فراوانی، عمر خیام به خوانندگان رباعیات خود سکوت، بصیرت و بیشترین احتیاط ها را توجه می دهد مخصوصاً زمانی که فکرشان در باب مسائلی همچون آفرینش، سرنوشت و مرگ مشغول است.
او خردمندان را شایسته اعتماد می داند، برای همین در رباعیاتش از جهالت، نیستی و ابهامی که توسط افراد متعصب مهب ترویج شده است شکایت می کند یکی از رباعیاتی که به روشنی نشان می دهد که او در مقابل اتهام فیلسوف و ملحد بودن وادار به دفاع از خودش شده است رباعی زیر است: دشمن به غلط گفت که من فلسفیم ایزد داند که آنچه او گفت نیم لیکن چو در این غم آشیان آمده ام آخر کم از آنکه من بدانم که کیم در باب ترجمه ها، رباعیات عالی فیتز جرالد (1883-1809) که در صدو چهل سال پیش منتشر شد پیش از آنکه ترجمه باشد اقتباسی از رباعیات خیام س است بنابراین رباعیات ترجمه شده به درستی افکار و سبک اندیشه او را تفسیر نمی کند گرچه این اثر استثنایی فیتز جرالد نه تنها به شهرت جهانی خودش بلکه به شهرت جهانی خیام نیز کمک کرد.
همچنین باید به خاطر داشت که تغییراتی در رباعیات منتسب به خیام در طی سالها از طریق اشتباهات خوش نویسان یا از طریق گزینش های آگاهانه ناشران ایجاد شده است اظهارات ذیل که بوسیله شاعران ایرانی قرن نهم، عبدالرحمن جامی بیان شده است این نکته را چنین توضیح می دهد: «خوش نویسان اشعار مرا به زیبایی طرح های زیبا و ذخیره کننده ای استنساخ کرده اند اما در هر یک از این اشعار با افزودن یا کاستن چیزی آن را مخلوط کرده اند .من آنها را در دست نوشته های زیبا و ناهماهنگ اصلاح کرده ام بنابراین آنچه را خواسته است با اعمال شیوه نویسندگی اش با افکار من انجام داده است.» بنابراین می گفت که بهترین ترجمه رباعیات ترجمه ای خواهد بود که بیشترین وفاداری را به زبان و اندیشه عمر خیام نشان می دهد.
گزیده ای از رباعیات خیام « دشمن به غلط گفت که من فلسفیم ایزد داند که آنچه او گفت نیم لیکن چو در این غم آشیان آمده ام آخر کم از آنکه من بدانم که کیم » « تا راه قلندری نپویی نشود رخساره به خون دل نشویی نشود سودا چه پزی تا که چودلسوختگان آزاد به ترک خود نگویی نشود » « پیش از من و تو لیل و نهاری بوده ست گردنده فلک نیز به کاری بوده ست هرجا که قدم نهی تو بر روی زمین آن مردمک چشم نگاری بوده ست » « ترکیب پیاله ای که در هم پیوست بشکستن آن روا نمی دارد مست چندین سر و پای نازنین از سر دست از مهر که پیوست و به کین که شکست » « از کوزه گری کوزه خریدم باری آن کوزه سخن گفت زهر اسراری شاهی بودم که جام زرینم بود اکنون شده ام کوزه هر خماری » « ای آنکه نتیجه چهار و هفتی وز هفت و چهار دائم اندر تفتی می خور کی هزار باره بیشت گفتم باز آمدنت نیست چو رفتی رفتی » « از دی که گذشت هیچ از و یاد مکن فردا که نیامده ست فریاد مکن برنامده و گذشته بنیاد مکن حالی خوش باشد و عمر بر باد مکن » *********************************************************** لامپ، دوچرخه، دستگاه چاپ، هواپیما، ماشین پنبه پاک کنی، تلفن، اقلام ضروری می گویند «نیاز ما در اختراع است و ذهن انسان توانسته اختراعات بسیار جالب توجهی بیافریند.» روزگاری بود که آمریکا به داشتن مردمی خلاق افتخار می کرد.
نسل های اولیه این کشور جوان وپر از امکانات بیش از تعداد ستارگان آسمانی ابداع واختراع کردند.
قبل از آغاز قرن بیستم آمریکا جامعه ای مولد وکارامد بود مردمان این کشور بیش از70 درصد اقلام مورد نیاز خانه هایشان را خود تولید می کردند اما زمانی که کشور تبدیل به یک جامعه مصرفی شد اقلام بیشتر وبیشتری را از خارج خریداری کردند.
اختراع لوازمی مانند ماشین رخت شویی وخشک کن بر اوقات فراغت مردم افزود.کارها ساده تر شد وهمراه با آن از میزان خلاقیت ها کاسته شد.
با اختراع تلویزیون، ذ هن خلاق مردم نشانه هایی از پیری وفرسودگی را به نمایش گذاشت.
حالا مردم در زمینه خلاقیت، نقشی منفی به نمایش می گذارند واجازه می دهند دیگران به جای آنها از خود خلاقیت نشان دهند.
متخصصان بر این عقیده ا ند که ذهن شاد، ذهن خلاق است.
ناتوانی در برخورد با بسیاری از مسایل، ناشی از ناتوانی در بهره برداری از خلاقیت است.
البته بی انصافی است اگر بخواهیم نبود خلاقیت را کلاً به حساب تلویزیون بگذاریم.
به اعتقاد بسیاری از متخصصان، نظام آموزش وپرورش آمریکا نیز در افول خلاقیت ومهارت های خلاق این کشور نقش دارد.گفته شده که نظام تحصیلی ونظام غالب فکری در غرب به مغز سمت چپ بها می دهد که همانا مغز خطی، منطقی، تحلیلی، استدلالی وداوری کننده است.
در مدارس ودر محیط های کاری به شیوه های مبتنی بر مغز سمت چپ بها میدهند واین بها دادن باعث شده که به ساعات تفریح وبازی توجه لازم نشود.
موسیقی، شعر، معماری، افسانه ورمان، نقاشی، مجسمه سازی وعکاسی، اگر نیاز(مادر اختراع) باشد، بازی وتفریح هم نیاز(پدر اختراع ) است.
مسلماً خلاقیت با بازی وتفریح در رابطه است.
بازی به اندازه کار، بخشی از زندگی انسان است، هر چند وقتی اشخاص رشد می کنند، به تدریج رفتارهای بازی گونه در آنها فروکش می کند، اما بازی هم مانند خلاقیت، نیازمند پرورش است.
می توان گفت بسیاری از اقدامات خلاق، درگاراژها وکارگاههایی واقع در زیر زمین خانه ها صورت واقعی به خود گرفته است، به عنوان نمونه می توان به شکل گیری شرکت زیراکس، هیولت پکاردو کامپیوتر اپل اشا ره کرد، اما چرا خلاقیت تا این اندازه مهم است؟
چرا شرکت ها در حال حاضر به مشاوران خلاق پول های کلان پرداخت می کنند تا برای کارکنانشان سمینارهای کارگاهی برپا کنند؟
جواب را می توان در یک کلمه بیان کرد؛ تغییر.
تغییر، گریز ناپذیر است.
البته کارکردن به روش های آشنا، راحتی هایی با خود به همراه دارد.
هرچند این طرز کار نیز ملات و کسالت خاصی به همراه دارد.
تغییر با مقاومت رو برو می گردد.
کسی زمانی گفت: «تنها فردی که به تغییر و تعویض احتیاج دارد، کودکی است که خودش را خیس کرده است.
» اما ما در سیاره ای زندگی می کنیم که تغییر در آن اجتناب ناپذیر است.
در سال 1070 آلوین تافلر با نوشتن کتاب شوک آینده به تغییرات شگرفی اشاره کرد که بشر تا پایان قرن بیستم با آن رو به رو خواهد شد.
در واقع تافلر می توانست اسم این کتاب را استرس آینده بگذارد، زیرا همانطور که خود او می گوید، استرس ناشی از این تغییرات وسیع به حدی است که تحمل کردنش دشوار است.
چنین به نظر می رسد که مقاومت در برابر تغییر، بخشی از طبیعت انسان باشد.
تغییر اغلب با آشفتگی همراه است و آشفتگی تولید استرس می کند.
اینجاست که اهمیت خلاقیت مشخص می شود.
خلاقیت می تواند آشفتگی را به نظم مبدل سازد، می تواند کاری کند که تغییر را بپذیریم و حتی آن را لذت بخش بیابیم.
اما خلاق بودن به نگرش درست و راهبرد قابل تبدیل به عمل احتیاج دارد.
توانایی خلاق بودن در همه وجود دارد.
خلاقیت استعداد و موهبتی ویژه نیست، بلکه یکی از خصوصیات انسانی است که با آن متولد می شویم.
اما برای رسیدن به این خلاقیت باید توانایی خود را نشان دهیم.
جولیا کامرون معتقد است خلاقیت یکی از حقوق مادرزادی همه مردم است خانم کامرون در کتاب راه هنرمند می گوید: «به علت سلسله عواملی که در جامعه آمریکا وجود دارد، ما نه تنها خلاقیت خود را از دست داده ایم، بلکه این توانمندی را مدفون ساخته ایم.
اما می توانیم آنچه را که گم کرده ایم پیدا کنیم.
» کامرون مصرانه معتقد است فرایند خلاق، رفتاری معنوی است.
او مردم را دعوت می کند که از ذهنیت مغز سمت چپ خارج شوند، اتحادی میان مغز سمت چپ و مغز سمت راست ایجاد کنند و از این وحدت برای حل و فصل مسائلشان استفاده کنند.
کامرون با اشاره به اشخاص خلاق مثل یوهان برامس، لویی آرمسترانگ، لویی پاستور.
کارل یونگ وجود مهارت های خلاق را در همه انسان ها گوشزد می کند.
فرآیند خلاق انجام کار خلاق پیچیده نیست، اما به طرزی اعجاب انگیز، ژرف و بنیادی است.
برای رفتن از نقطه الف به نقطه ب، راه های متعددی وجود دارد.
در سال 1980 خلاقیت بسیار مورد توجه قرار گرفت و از جنبه ها و از زوایای مختلف بررسی شد.
فرآیند خلاق از دو بخش تشکیل می شود که با عملکرد مغز سمت چپ و مغز سمت راست انسانها در ارتباط است.
به خاطر داشته باشید که مزلو (1987) به این نتیجه رسید که ویژگی هایی در کار هست که به سلامت انسان و یا به قول او به خود شکوفایی او کمک می کنند.
و خلاقیت از جمله این ویژگی ها بود.
مزلو در بررسی های بعدی درباره خود شکوفایی به این نتیجه رسید که عمل خلاق و راه رسیدن به خود شکوفایی یکی هستند.
مزلو خلاقیت را به دو جزء اولیه و ثانویه تقسیم کرد.
خلاقیت اولیه، مبدأ عقاید و نقطه نظرهاست و در حقیقت، زمین بازی ذهن است که در آن نظریات شکل می گیرند.
خلاقیت ثانویه هم برنامه راهبردی برای مر رساندن نقطه نظرهایی است که خلاقیت اولیه آنها را مطرح ساخته است.