دانلود تحقیق کریم خان زند و سلسله زندیه

Word 122 KB 19964 18
مشخص نشده مشخص نشده مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • یکی دیگر از سلاطینی که آرامگاهش در شیراز قرار دارد کریمخان زند است.

    وی از طایفه زند بود که در اطراف ملایر سکنی داشتند و به امر نادرشاه به خراسان کوچانیده شدند.

    پس از مرگ نادر ایل زند مجدداً به سوی ملایر روی آوردند و رئیس آنان کریمخان و برادرش صادق خان بودند.

    کریم خان در آنجا به راهزنی پرداخت و به تدریج تمام منطقه را متصرف شد و کارش بالا گرفت.

    وی پس از تصرف همدان قدرت عظیمی پید کرد و علی مردان خان زند برای حمله به اصفهان با او عقد اتحاد بست.

    حاکم اصفهان ابوالفتح خان در اثر شجاعت کریمخان و برادرش اسکندر خان شکست خورد و ناچار با مهاجمین از در سازش در آمد.


    طبق قرارداد، یکی از شاهزادگان صفوی را با عنوان شاه اسمعیل سوم به شاهی برداشتند، کریمخان سمت سرداری کل عراق، علی مردان خان عنوان وکیل الدوله و ابوالفتح خان حکومت اصفهان یافت.
    علی مردان خان به شاه که طفل هشت ساله ای بود یاد داد تا خلعتی فاخر برای کریم خان بفرستد و او را به همدان و کرمانشاهان و قزوین جهت ملک گیری اعزام دارد.


    کریمخان فرمان را اطاعت کرد و علی مردان خان فرصتی یافته، ابوالفتح خان را کشت و به قصد تصرف فارس عزیمت کرد.
    این خان لر چنان آتش بیداری در فارس روشن کرد که به توصیف نمی گنجد.


    در شیراز لشکریانش درخت و گیاهی سبز نگذاشتند.

    در کازرون نیز به غارت اموال مردم اکتفا نکردند، بلکه زنان و بچه ها را هم به اسارت و بردگی گرفتند.
    کریمخان که در عراق به فتوحات مهمی نائل آمده بود از جنایات علی مردان خان آگاهی یافت وی پس از مشاوره با سرداران خویش به اصفهان آمد و عوامل علی مردان خان را از کار بر کنار و محبوس ساخت.

    آنگاه با سپاه علی مردان خان در نزدیکی سرچشمه زاینده رود برخورد کرد و آنان را شکست داد.





    کریم خان شاه اسمعیل سوم را در اصفهان بر تخت نشانید و خود را وکیل الدوله نامید.

    کریمخان با دو حریف روبرو بود یکی علی مردان خان و دیگری محمد حسن خان قاجار.
    پادشاه زند در جنگ های پیاپی ابتدا از خان قاجار شکست خورد و شاه اسمعیل سوم هم به طرف محمدحسن خان رفت و در این هنگام دشمنان زندیه زیاد شدند.

    عثمانی ها به مدعیان حکومت کمک می کردند.

    آزادخان افغان هم به تاخت و تاز پرداخته بود.


    سرانجام کریمخان پس از شکست های تلخ و مکرر بر تمام مشکلات فائق آمد و امر سلطنت را در دست گرفت و شیراز را به عنوان پایتخت خویش برگزید و حتی جزایر خلیج فارس را هم که در اثر از هم گسیختگی اوضاع از کف رفته بود مجدداً متصرف گردید.
    کریمخان در شیراز چند باغ، بازار، آب انبار، مسجد و ابنیه دیگر برپا ساخت.

    حصار شیراز را مستحکم نمود.

    امروزه ابنیه کریمخان قسمت عمده آثار باستانی شیراز را تشکیل می دهد و در حقیقت هنوز هم رونق شهر از بناهای اوست.
    کریمخان در شیراز درگذشت و او را در عمارت کلاه فرنگی که اکنون به موزه پارس تبدیل شده دفن کردند.

    پس از پیروزی آقا محمدخان قاجار، دستور داد تا جسد را از آنجا به تهران انتقال دهند و زیر پایه تختش دفن نمایند.


    در زمان سلطنت رضاشاه استخوان های آن پادشاه عادل را جمع آوری کرده به عتبات فرستادند.

    لطفعلی خان زند:
    لُطفعَلی خان زند واپسین فرمانروای زند بود که میان سالهای ۱۲۰۳ تا ۱۲۰۹ (هجری) بر سر پادشاهی با هماورد نیرومندش آقا محمدخان قاجار به نبرد پرداخت و سرانجام از او شکست خورد و با مرگ او پرونده دودمان زند نیز بسته شد.
    وی پسر جعفر خان زند و نوه صادق خان زند برادر بنیادگذار فرمانروایی زندیان؛کریمخان زند وکیل الرعایا بود.

    وی دارای ویژگیهای برجسته بسیاری چون خوش‌سیمایی،دلاوری،نیرومندی و هوش سرشار بود.

    وی از ادب و شعر هم بی‌بهره نبود.شعر زیر را که در تاریخ ایران بسیار نامور می‌باشد وی درباره شکستهایش از اقامحمد خان سروده است
    وی پسر جعفر خان زند و نوه صادق خان زند برادر بنیادگذار فرمانروایی زندیان؛کریمخان زند وکیل الرعایا بود.

    وی از ادب و شعر هم بی‌بهره نبود.شعر زیر را که در تاریخ ایران بسیار نامور می‌باشد وی درباره شکستهایش از اقامحمد خان سروده است نبرد بر سر قدرت هنگامی که جعفرخان پدرش در شیراز ترور شد وی در بوشهر سرگرم سر و سامان دادن به وضعیت آن سامان بود که خبر مرگ پدر را شنید.

    وی که در این هنگان تنها هژده یا نوزده سال داشت با سیصد تن سپاهی دشتستانی خود را به شیراز رساند و بر کودتاگران پیروز شد و کنترل اوضاع را به دست گرفت.

    در این هنگام با آقامحمدخان قاجار رو به رو شد که بر بخش‌های شمالی و مرکزی کشور چیره شده بود، با وی به نبرد پرداخت و در آغاز به کامیابیهایی هم رسید ولی هنگامی که در یکی از لشگرکشیها با سپاهش از شیراز بیرون رفته بود با خیانت حاج‌ابراهیم‌خان کلانتر روبه رو شد.وی دروازه‌های شیراز را بست و شاه جوان را به شهر راه نداد.

    [ویرایش] آوارگی،به دست آوردن کرمان، و دستگیری سپاهیان نخست به دشتستان و سپس به بندر ریگ رفت.امیرعلی خان حیات داوودی فرمانروای ریگ وی را به گرمی پذیرفت و در اندازه توان نیروهایی بدو داد.او شکستهایی به سپاهیان قاجار وارد ساخت و سرانجام در دشت زرقان میان تخت جمشید و شیراز اردو زد.شهریار زند بعلت نیرو های کم دست به جنگ پارتیزانی زد.در این هنگام خود آقامحمدخان با سپاهی چهل هزار نفری به سوی فارس رهسپار شد.

    لطفعلی خان با سه هزار تن در جایی به نام شهرک میان راه شیراز-اصفهان و در ۱۴ فرسنگی شیراز به پیشباز سپاه قاجار رفت ولی چون شمار سپاهیان دوسوی نبرد با هم برابر نبود لطفعلی خان رو به شبیخونهای پی‌در‌پی آورد و اینگونه ماهها سپاه قاجار را کلافه نمود.به ناچار با صد تن از یارانش از راه بیابان به طبس رفت،در میان راه چند تن از یارانش از زور تشنگی جان دادند، فرمانروای آن سامان دویست تن سرباز زیر فرمان او گذارد.وی با این شمار از سپاهیان که داشت پس از چندی ابرقو را گرفت.در آنجا به گسترش سپاهش پرداخت تا آنکه نیروهایش را به ۱۵۰۰ تن رساند،پس دارابجرد و نیریز را نیز به دست آورد و سپاهیانی را که قاجارها از شیراز برای جنگ با او فرستاده بودند را نیز شکست داد.در این هنگام بزرگان نرماشیر بدو پیوستند و او سرانجام توانست بر شهر کرمان چیره گردد.

    کرمانیان او را پذیرفتند و از او پشتیبانی کردند.او در کرمان به نام خود سکه زد و آن شهر را مرکز پادشاهی کوچکش قرار داد.آقامحمد خان با لشکرش کرمان را محاصره کرد،محاصره چهار ماه دنباله داشت و در شهر قحطی آمد.

    سرانجام لشکر قاجار به درون شهر ریخت.

    خان زند از میان سپاه قاجار گذشت و توانست به یاری اسبش غران خود را تندرست از میدان برهاند و به سوی ارگ بم رفت و بیست و چهار ساعت پس از آن به بم رسید.

    از بم به سوی طبس رفت.

    فرمانروای طبس امیرحسن خان به پیشبازش رفت و او را نکو داشت ولی بدو پیشنهاد کرد که به تیمورشاه درانی فرمانروای قندهار پناهنده شود.

    در همین زمان بزرگان نرماشیر برایش پیامی فرستادند که در جنگ با قاجارها از او پشتیبانی خواهند نمود.

    شاه زند به بم رفت و حاکم بم نیز وی را به نیکی پذیرفت ولی ازآنجا که می‌پنداشت برادرش که از لشکریان زند بود به دست سپاه قاجار افتاده است به مهمان خویش خیانت کرد و وی را به قاجارها سپرد.

    از دیگرسو خان قاجار پاداشی را برای تحویل دادن مرده یا زنده او تعیین کرد که فرمانروای بم با تحویل او به قاجارها آن را به دست آورد.

    البته لطفعلی خان به آسانی دستگیر نشد و تنها زمانی تسلیم شد که اسب نامدارش غران از پای درآمد.

    [ویرایش] لطفعلی خان در برابر خان قاجار وی را در حالیکه در نبرد با دشمنان زخمهای سختی را بر بازو و پیشانی برداشته بود به کرمان نزد خان قاجار بردند.

    او که خون بسیاری را از دست داده بود با همان حال نزار در برابر آقامحمد خان ایستاد و بدو سلام ندادو بدو تعظیم نکرد.آقامحمد خان نیز دستور داد که اصطبل‌بانانش وی را مورد تجاوز جنسی قرار دهند.

    فردای آن روز وی را باز به پیش خان قاجار آوردند در حالیکه دیگر هوشی در تن نداشت و آب هم بدو نداده بودند و وی را بر روی زمین می‌کشیدند.به گزارش تاریخنویسان خان قاجار با نیشخند بدو گفت که: "هان لطفعلی خان!

    هنوز هم غرور داری؟" واپسین شاه زند که دیگر توان سخن گفتند نداشت تنها سرش را بالا برد و با پلنگ دیدگان بدو نگریستو گفت:" من از تو نمی ترسم ای اخته فرومایه".این ایستادگی خان قاجار را به خشم آورد و دستور نابینا کردن او را داد.برخی نیز نوشته‌اند که او با دستهای خود چشمهای وی را از کاسه بیرون کشید که دور از واقعیت می باشد.

    [ویرایش] مرگ لطفعلی خان را آقامحمد خان به تهران برد و پس از چندی دستور کشتنش را داد.مرگ وی را به روش خفه کردن نوشته‌اند.پیکرش را در امامزاده زید در بازار قدیمی تهران به خاک سپردند.

    [ویرایش] رفتار آقامحمدخان با بازماندگان واپسین شاه زند هنگامی که لطفعلی خان از فارس دور شد آقامحمد خان در ذیحجه۱۲۰۸ در شیراز بر تخت پادشاهی زندیان نشست و نخستین دستوری که داد ویران کردن برج و باروی شیراز بود که یادگار کریم خان بود.فتحعلی‌خان صبا شاعر دوره زندیان و قاجار در اندوه ویران کردن این باروی شکوهمند چنین سرود: دستور دیگرش بیرون کشیدن استخوانهای کریم خان زند،بنیادگذار پادشاهی زندیان از آرامگاهش بود،وی استخوانهای نخستین زند را به تهران برد و دستور داد که در زیر پله‌های کاخش جایی که همیشه از آن گذر می‌کرد خاک کنند تا همیشه بر آن پای نهد.این استخوانها تا پادشاهی رضاشاه پهلوی در همانجا ماند تا در زمان پادشاهی او استخوانها را با احترام بسیار از خاک بیرون آوردند و در جایی دیگر به خاک سپردند.

    سپس دستور بازداشت و زورگیری داراییهای زندیان و وابستگان آنها را داد و آنگاه شاهزادگان و شاهدختان زندی را با خواری بسیار یکجا گرد آورده و به سوی استرآباد کوچاند.چنین می‌نماید که سرنوشت شومی بر آنها رفته است،از سرنوشت شاهدخت همسر لطفعلی خان زتدو پسران شهریار زند فتح‌الله خان و خسرومیرزا به دلیل سانسور دستگاه قاجار آگاهی درستی نداریم.

    آقامحمد خان همچنین مردم کرمان را نیز به گناه یاری دادن به لطفعلی خان جزای سختی داد،به فرمان او تمامی مردان کور و به نوامیس تجاوز و اوال غارت گردید.

    لطفعلی خان به مناسبت جوانی و زیبائی و دلیری و سخاوت در شیراز و کرمان میان مردم از محبوبیت خاصی برخوردار بود هر کس برای حاجتی نزد او می رفت ، دست خالی باز نمی گشت و شاید جوانی او در سخاوتش بی تأثیر نبود و سخاوت و زیبائی صفاتیست که بیش از صفات دیگر تولید محبوبیت می کند .

    مردی که راستگو باشد همه را چون خود راستگو می پندارد و مردی که امین است چنین تصوری راجع به سایرین نیز دارد .

    لطفعلیخان نیز مردی بود و راستگو و جوانمرد و صریح اللهجه و بدین مناسبت وقتی برای جنگ با قشون آقامحمدخان عده ای از خائنین نظیر عبدالرحیم خان شیرازی برای پیوستن به قشون او اعلام آمادگی کردند وی بسادگی پذیرفت.

    صفحه 91 جلد دوم :سر هرفورد جونز مورخ انگلیسی در فصل بهار در یکی از باغهای شیراز مدتها میهمان لطفعلیخان زند بود.

    وی می گوید: خان جوان زند همیشه لبخند به لب داشت و از میهمانان به خوبی پذیرائی می کرد و دقت می نمود که تماما مهمانان صحبت کنند و بخندند و اوقات خوشی داشته باشند و سپس آنها را برای سوارکاری و شکار به صحرا می برد و من می دیدم که خان زند تا چه اندازه در تیراندازی با تفنگ و تپانچه مهارت دارد و پس از آن در خیمه هائی که در صحرا بود از میهمانان با انواع کباب و میوه و بخصوص پرتقال و لیمو پذیرائی می نمود .

    (البته مهارت بی نظیر لطفعلی خان در شمشیرزنی در میدان جنگ باعث گردید تا از وی به عنوان آخرین شمشیرزن ایران یاد کنند) وقتی جونز قصد ترک شیراز را داشت خان جوان زند به او یکی از اسبهای ممتاز خود به نام خاصه را با یکدست زین و برگ بخشید.

    سر هرفورد جونز بعد از اینکه از ایران رفت، سه سال بعد نیز مراجعت کرد ولی در آن موقع اقبال از خان زند بازگشته بود و وی نتوانست لطفعلی خان را در شیراز ببیند و به وی گفتند که خان زند در بیابانها آواره است!

    مرد انگلیسی خیلی دوست داشت آن جوان دلاور و زیبا و خونگرم و بامحبت و مهمان نواز را دوباره ببیند البته نه برای لطف و کرم چراکه خود جونز از افراد توانگر و متشخص بود و فقط شوق دیدار او را وادار به چنین کاری کرد.

    روزی که جونز جوان زند را در بیابان دید مشاهده کرد که وی در یک سیاه چادر نشسته و با دیدن جونز طوری با گرمی ومحبت با وی برخورد نمود که گوئی در یکی از عمارات سلطنتی با وی برخورد می کند هنگام صرف نهار سفره ای مقابل میهمان انگلیسی گستراند و دو گرده نان و یک ظرف دوغ مقابلش نهاد و شهریار جوان زند بدون اینکه از محقر بودن غذا ناراحت شود از جونز دعوت بعمل آورد و لطفعلیخان به هنگام صرف غذا تبسم به لب داشت و میهمان خود را بحرف می اورد و حرفهای خنده آور می زد تا مهمان انگلیسی کسل نشود سرهرفورد جونز فهمید که لطفعلیخان به علت خیانت حاج ابراهیم خان کلانتر و مردم شیراز پشت دروازه ها مانده و با رسیدن قوای آقامحمدخان در حالیکه زن و بچه اش درون شهر بودند با نیروی کم اما وفادار خود راه صحرا را پیش گرفته و اینک حتی استطاعت خوردن یک غذای مناسب را به میهمانان خود ندارد!

    تصمیم گرفت با خان زند خداحافظی نماید تا بیش از این به وی فشار نیاورد اما شهریار زند نگذاشت او برود و گفت : من می دانم در اینجا به شما بد می گذرد منتهی من سعی خود را برای رفاه شما خواهم کرد و پس از مدتی که از او جدا شد انعامی به نوکران مرد انگلیسی داد و به جونز گفت که امیدوار است مرتبه ای دیگر او را در شیراز به میهمانی دعوت کند اما عمر لطفعلیخان هرگز این مجال را به او نداد!

    مورخین اذعان می دارند که خان جوان زند پس از بازگشت از میدان نبرد به شیراز وقتی با دروازه های بسته و خیانت نیروهای داخل شهر مواجه شد حالتش تغییر نکرد هر گز خشمگین نشد و با صدای بلند زیر دیوار دروازه شهر این شعر حافظ را برای اندرونیان خواند : پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان و سر اسب خود را گردانید و راه بیابانهای اطراف را به همراه نیروی اندک خود که شمارشان به سیصد نفر می رسید در پیش گرفت سرجان ملکم انگلیسی در کتاب قلعه پری عنوان می دارد : آقامحمدخان در ایام بعد دوست می داشت که از وقایع تاریخی صحبت کند و منقول است که می گفت : سه کار بزرگ ، شایسته است که در تاریخ ایران برای آیندگان ثبت شود : اول بهادری لطفعلیخان زند که با سیصد نفر خود را به لشگر 30000 نفره زد و تا قلب آن پیش رفت ....

    لطفعلیخان زند آخرین سردار شجاع و بازمانده سلسله زندیه را بخاطر صفات بزرگی که داشته تاریخ نویسان و بزرگان ستوده اند .

    وی جوانمرد ، بی باک ، نترس ، رشید ، خوش سیما ، با اندامی ورزیده و مناسب و در باطن نیز منزه و خداپرست بود .

    این یل نامدار جوانی زیبا صورت و نیک سیرت بود در بیست سالگی پدرش بر اثر خیانتی کشته شد لطفعلیخان خواندن و نوشتن را در کودکی زیر نظر ملا محمدتقی شیرازی فراگرفت و عده ای را عقیده بر این است که پس از درویش مجید طالقانی ، هیچکس به زیبائی وی خط ننوشته است .

    وی بسیار ادب دوست و هنرپرور بود و مقبره حافظ و سعدی در شیراز به صورت امروزی به جهد و کوشش وی باز می گردد .

    لطفعلیخان بسیار خوش صدا بود و در کشتی گرفتن نیز مهارت بالائی داشت بطوریکه در جوانی پشت بسیاری از یلان و پهلوانان نامدار هم عصر خود را به خاک رساند .

    وی دستها و پنجه های فوق العاده نیرومندی داشت.

    وی در دوازدهم شوال 1203 هجری قمری به سلطنت رسید اما بر اثر خیانت حاج ابراهیم خان کلانتر از آقامحمدخان قاجار شکست خورد هنگامی که وی را زخمی و با دستان بسته به حضور آقامحمدخان بردند، آقا محمد خان پرسید : چرا سلام نکردی ؟

    لطفعلیخان در جواب می گوید : باید مردان را سلام گفت و من اینجا مردی نمی بینم !

    آقامحمدخان نیز که به زیبائی و رشادت وی حسادت شدید می ورزید با دستان خود دو چشم زیبای لطفعلیخان را از حدقه بیرون کشید و وی را نابینا ساخت و به مدت سه ماه وی را به یک اسب بست و پیاده از کرمان به تهران آورد و در ارگ سلطنتی نگهداری می کرد و هر روز او را شکنجه می داد تا اینکه غم روزگار و زن و فرزندش (فتح اله خان پسر لطفعلیخان بدست عمال آقامحمدخان اخته شد) سرانجام وی را به کام مرگ کشید درحالیکه در روز وفات جز تکه پوستی بر استخوان از وی باقی نمانده بود و به نوعی با مرگ از رنج دنیا و مردمانش آزاد گردید.

    ژنرال مایکس انگلیسی در مورد لطفعلی خان چنین می گوید : شهریار جوان زند دارای صاحب منظر قابل ملاحظه ای بود و نیز شهامت و شجاعت خاصی داشت که به ندرت در کسی نظیر آن یافت می شود بعلاوه در پیشوائی و فرماندهی امور جنگی ماهر و زبردست بود و از دروغ و وعده های پوچ بیزار بود و جز به صداقت و مردانگی مسلکی نداشت و هرگز به دروغ از کسی دلجوئی نمی کرد .

    متأسفانه همین خصائل نیکو باعث شد تا خانواده های بزرگی از پشتیبانی او دست بکشند .

    وی در جنگی نابرابر با قشون آقامحمدخان که ده برابر نیروهای وی بود ، دلاورانه جنگید و تا مدتها نبرد را ادامه داد .

    او جوانی قوی و چابک در فنون سواری بخصوص شمشیرزنی ، سپاهیگری و آئین پهلوانی هیچکس را در عصرش با وی برابری نبود.

    شجره نامه خاندان زند : به ترتیب : کریم خان - زکی خان - ابوالفتح خان - صادق خان - علیمرادخان - جعفر خان - صیدمراد خان و لطفعلی خان به سلطنت رسیدند گردون به زمانه خاک غم ریخت،دریغبا شهد طرب زهر غم آمیخت، دریغاز کینهٔ دور فلک جورسرشتشیرازهٔ شیراز ز هم ریخت،دریغ یا رب ستدی جهانی از همچو منیدادی به مخنثی،نه مردی نه زنیاز گردش روزگار معلومم شدپیش تو چه دف‌زنی چه شمشیرزنی

کریم خان زند ، پایه گذار سلسله زندیه محسوب می شود . اقبال جهانگشایی او ، بیش از هر چیز مدیون اغتشاشاتی بود که پس از قتل نادر در ایران سربرآورد و از سابقه دراز هفتاد یا هشتاد ساله ای برخوردار بود. وی قریب سه سال بعد از در گذشت نادر شهرتی نداشت و در میان قبیله خود ، که به دستور نادر در سال 1144 ه.ق. به خراسان کوچانیده شده بودند ، از حیثیت متعارفی برخوردار بود. بی کفایتیهای آشکار ...

زندیان یا زندیه یا دودمان زند نام خاندانی پادشاهی است که میان فروپاشی افشاریان تا برآمدن قاجار به درازای چهل و شش سال در ایران بر سر کار بودند. این سلسله به سردمداری کریم خان زند از ایل زند که از سال ۱۱۶۳ هجری قمری در ایران به قدرت رسید او فردی مدبر و مهربان بود.کریم خان خود را وکیل الرعایا نامید و از لقب (شاه) پرهیز کرد. شیراز را پایتخت خود گردانید و در آبادانی آن کوشش نمود ارگ ...

تا برآمدن قاجار به درازای چهل و شش سال در ایران بر سر کار بودند. این سلسله به سردمداری کریم خان زند از ایل زند که از سال ۱۱۶۳ هجری قمری در ایران به قدرت رسید او فردی مدبر و مهربان بود.کریم خان خود را وکیل الرعایا نامید و از لقب (شاه) پرهیز کرد. شیراز را پایتخت خود گردانید و در آبادانی آن کوشش نمود ارگ بازار حمام و مسجد وکیل شیراز از کریمخان زند وکیل الرعایا به یادگار مانده است. ...

جانشین سلسله ای که نادرشاه افشار به آن ترتیب بوجود آورد و به آن ترتیب از میان رفت، سلسله ای بود که مؤسس و موجد آن، لرزاده ای شچاع و مردم دار از سرداران گمنام خود نادر بود و کریم خان زند نام داشت که چون از طایفه ” زند“ بود، سلسله ای را که بنیان گذاشت به این سبب ” زندیه“ نام گذاشتند.برای اینکه علل پیدایش سلسله ای را که بنیان گذاشت به این سبب “ زندیه“ نام گذاشت. برای اینکه علل ...

سلسله زندیه جانشین سلسله ای که نادرشاه افشار به آن ترتیب بوجود آورد و به آن ترتیب از میان رفت، سلسله ای بود که مؤسس و موجد آن، لرزاده ای شچاع و مردم دار از سرداران گمنام خود نادر بود و کریم خان زند نام داشت که چون از طایفه ” زند“ بود، سلسله ای را که بنیان گذاشت به این سبب ” زندیه“ نام گذاشتند.برای اینکه علل پیدایش سلسله ای را که بنیان گذاشت به این سبب “ زندیه“ نام گذاشت. برای ...

سلسله زندیه جانشین سلسله ای که نادرشاه افشار به آن ترتیب بوجود آورد و به آن ترتیب از میان رفت، سلسله ای بود که مؤسس و موجد آن، لرزاده ای شچاع و مردم دار از سرداران گمنام خود نادر بود و کریم خان زند نام داشت که چون از طایفه ” زند“ بود، سلسله ای را که بنیان گذاشت به این سبب ” زندیه“ نام گذاشتند.برای اینکه علل پیدایش سلسله ای را که بنیان گذاشت به این سبب “ زندیه“ نام گذاشت. برای ...

زندیه 1209-1163 ه . ق کریم خان زند ، پایه گذار سلسله زندیه محسوب می شود . اقبال جهانگشایی او ، بیش از هر چیز مدیون اعتشاشاتی بود که پس از قتل نادر در ایران سربرآورد و از سابقه دراز هفتاد یا هشتاد ساله ای برخوردار بود . وی قریب سه سال بعد از درگذشت نادر شهرتی نداشت و در میان قبیله خود ، که به دستور نادر در سال 1144 ه . ق . به خراسان کوچانیده شده بودند ، از حیثیت متعارفی برخوردار ...

ارگ کریم خانی در ابتدای خیابان کریم خان زند( شیراز ) نبش میدان شهرداری قرار گرفته است؛ کریم خان به هنگام پایه گذاری حکومت در شیراز تحت تاثیر معماری صفوی قرار گرفت. به این صورت که بعد از بازدید از میدان نقش جهان اصفهان تصمیم به ایجاد میدان وسیعی در شمال شیراز قدیم گرفت. این میدان به میدان توپخانه شهرت داشت. در شمال میدان دیوان خانه کریم خان، درشرق میدان بازار وکیل و چندین ...

طایفهٔ زند از طوایف لُر بودند که در حدود قلعهٔ پرى از توابع ملایر مى‌زیستند. بعد از قتل نادر این طایفه قدرت یافتند و کریم‌خان زند توانست دولت زندیه را تشکیل دهد. کریم‌خان (۱۱۶۳ تا ۱۱۹۳ هجری قمری) علیمرادخان (۱۱۹۶ تا ۱۱۹۹ هجری قمری) جعفرخان (۱۱۹۹ تا ۱۲۰۳ هجری قمری) لطفعلی‌ خان (۱۲۰۳ تا ۱۲۰۹ هجری قمری) کریم‌خان (۱۱۶۳ تا ۱۱۹۳ هجرى قمرى) در این دوره ایل بختیارى و زند ادارهٔ اصفهان ...

بعد از قتل نادرشاه سپاهی که توسط او به وجود آمده بود متلاشی شد. قتل نادر مورد قبول و تأئید همه سران سپاه قرار گرفت جز احمدخان درانی که با نیروی ده هزار نفری خود و با دست اندازی به قسمتی از غنایم به دست آمده از هندوستان، تمام ایالت افغانستان را زیر فرمان خود در آورد و هرات و مشهد را نیز تسخیر کرد. از طرف دیگر عادل شاه، برادر زاده ی نادر، با انتشار اعلامیه ای مسدولیت قتل ظالمی مثل ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول