بی شک بخش عمده ای از فرهنگ و تمدن امروز ما ، به روزگاران و هزاره های دور باز می گردد .
قرونی که بومیان فلات ایران و سپس مهاجرین به ویژه آریای ها ، با تلاش و کوششی در خور ستایش ، فرهنگ و تمدنی را آفریدند که در خدمت بشریت بوده و تمدنهای بسیاری را تا به امروز وام دار خود کرده است .
روش زندگانی آنان در طی قرون موجب شکل گیری یک الگوی جهانی شد که امروزه آن را در قالب سازمان های وابسته به حقوق بشر مشاهده می کنیم .
در حقیقت فرهنگ و تمدن ایرانی و به ویژه ایران هخامنشی ، سهم به سزایی در این رابطه دارد .
به درستی این مهم بدست نیامده ، مگر در سایه خردمندی و آزادی ، که مردم ایران شهر به آن باور داشته و برای پاسداری از آن و گسترشش ، حتی از ارزانی داشتن جان خود نیز دریغ نورزیدند .
در واقع می توان چنین برداشت کرد که فرهنگ و تمدن ایران باستان ، به گواهی مورخان داخلی و خارجی ، بر پایه اخلاق بنا شده بود .
اخلاقی که از میراث سنتی
آریایی ها و باورها و آموزه های زرتشت مایه می گرفت .
در کتب مقدس یهودیان ، از پادشاهان هخامنشی به عنوان فرمانروایان اهورایی که خداوند آنها را برای فرمانروایی بر زمین آفریده است ، یاد شده آنان معتقد بودند که کوروش بزرگ همان مسیح وعده داده شده ، در تورات است .
و در قرآن نیز فرمانروایی آرمانی خدایی در شکل ذوالقرنین نمود پیدا می کند .
قالوا یا ذالقرنین یا جوج و ماجوج مفسدون فی الارض فهل نجعل و لک خرجا
علی ان تجعل بیننا و بینهم سدا .
« ( آن گروه به او ) گفتند : ای ذوالقرنین !
یأجوج و مأجوج در این سرزمین
فساد می کنند ، آیا ممکن است ما هزینه ای برای تو قرار دهیم که
میان ما و آنها سدی ایجاد کنی ؟
» « کهف /94 »
فهرست عناوین
مقدمه
1- سرفصل 1 – ذوالقرنین
2- تشکیلات
قوانین
3- آداب و رسوم
4- مراسم رسمی و جشن ها
5- هنر
- قالیبافی
- ریخته گری
- کنده کاری بر روی فلزات
- هنر نمایشی
6- ساختار اجتماعی
- اقتصاد
- خط و زبان
- دانش ها و علوم
- پوشاک
7- وسعت ایران هخامنشی
8- سخن آخر ( فرهنگ ملی )
9- منابع
ذوالقرنین که بود : ( کهف / 94 )
( من اعلام القرآن ) ، در این که ذوالقرنین ( صاحب دو قرن ) که در قرآن مجید آمده از نظر تاریخی چه کسی بوده است و بر کدام یک از مردان معروف تاریخ منطبق
می شود ؟
در میان مفسران گفتگو بسیار زیاد است .
نظریات مختلفی در این زمینه ابراز شده که مهمترین آنها سه نظریه زیر است :
اول : بعضی معتقدند او کسی جز « اسکندر مقدونی » نیست ، لذا بعضی او را به نام اسکندر ذوالقرنین می خوانند و معتقدند که او بعد از مرگ پدرش بر کشورهای روم و مغرب و مصر تسلط یافت و شهر اسکندریه را بنا نهاد ، سپس شام و بیت المقدس را در زیر سیطره خود گرفت و از آن جا به ارمنستان رفت ، عراق و ایران را فتح کرد ، سپس قصد « هند » و « چین » کرد و از آن جا به خراسان بازگشت و شهرهای فراوانی را
بنا نهاد و به عراق آمد و بعد از آن در شهر « زور » بیمار شد و از دنیا رفت و به گفته بعضی بیش از 36 سال عمر نکرد ، جسد او را به اسکندریه بردند و در آن جا دفن کردند ( بعضی گفته اند ، نخستین کسی که این نظریه را ابراز کرده شیخ ابوعلی سینا در کتاب الشفاء بوده است ) .
دوم : جمعی از مورخان معتقدند ذوالقرنین یکی از پادشاهان « یمن » بوده
( پادشاهان یمن به نام « تبع » خوانده می شدند که جمع آن « تبابعه » است و کلمه « ذو » عربی است و ذوالقرنین از لقب های عرب برای پادشاهان یمن بوده است .
)
از جمله اصمعی در تاریخ عرب قبل از اسلام و ابن هشام در تاریخ معروف خود به نام سیره و ابوریحان بیرونی در الاثار الباقیه را می توان نام برد که از این نظریه دفاع کرده اند .
حتی در اشعار « حمیری ها » ( که از اقوام یمن بودند ) و بعضی از شعرای جاهلیت اشعاری دیده می شود که در آنها افتخار به وجود ذوالقرنین کرده اند .
طبق این فرضیه ، سدی را که ذوالقرنین ساخته همان سد معروف « مأرب » است .
سومین نظریه که ضمناً جدیدترین آنها محسوب می شود همان است که دانشمند معروف اسلامی ابوالکلام آزاد که روزی وزیر فرهنگ هند بود در کتاب محققانه ای که در این زمینه نگاشته است آمده است .
طبق این نظریه ذوالقرنین همان « کوروش کبیر » پادشاه هخامنشی است .
نظریه اول و دوم تقریباً هیچ مدرک قابل ملاحظه تاریخی ندارد و از آن گذشته ، نه اسکندر مقدونی دارای صفاتی است که قرآن برای ذوالقرنین شمرده و نه هیچ یک از پادشاهان یمن ، به علاوه اسکندر مقدونی ، سد معروفی نساخته ، اما سد مأرب در یمن ، سدی است که با هیچ یک از صفاتی که قرآن برای سد ذوالقرنین ذکر کرده است تطبیق
نمی کند ، زیرا سد ذوالقرنین طبق گفته قرآن از آهن و مس ساخته شده بود و برای جلوگیری از هجوم اقوام وحشی بوده ، در حالی که سد مأرب از مصالح معمولی و به منظور جمع آوری آب و جلوگیری از طغیان سیلابها ساخته شده بود که شرح آن را قرآن در سوره سبا بیان کرده است .
به همین دلیل بحث را بیشتر روی نظریه سوم متمرکز می کنیم و در این جا لازم می دانیم به چند نکته دقیقاً توجه کنیم :
الف ) نخستین مطلبی که در این جا جلب توجه می کند این است که ذوالقرنین
( صاحب دو قرن ) چرا به این نام نامیده شده است ؟
بعضی معتقدند این نامگذاری به خاطر آن است که او به شرق و غرب عالم رسید که عرب از آن تعبیر به « قرنی الشمس » ( دو شاخ آفتاب ) می کند .
بعضی دیگر معتقدند که این نام به خاطر این بود که دو قرن زندگی یا حکومت کرد و در این که مقدار قرن چه اندازه است نظریات متفاوتی است .
بعضی می گویند در دو طرف سر او برآمدگی مخصوصی بود و به خاطره آن به ذوالقرنین معروف شد .
و بالاخره بعضی بر این عقیده اند که تاج مخصوص او دارای دو شاخک بود ، و عقاید دیگری که نقل همه آنها به طول می انجامد و چنان که خواهیم دید مبتکر نظریه سوم یعنی « ابوالکلام آزاد » از این لقب ، استفاده فراوانی برای اثبات نظریه خود کرده است .
ب ) از قرآن مجید به خوبی استفاده می شود که ذوالقرنین دارای صفات
ممتازی بود :
- خداوند اسباب پیروزی ها را در اختیار او قرار داد .
- او سه لشکرکشی مهم داشت : نخست به غرب ، سپس به شرق و سرانجام به منطقه ای که در آن جا یک تنگه کوهستانی وجود داشته و در هریک از این سفرها با اقوامی برخورد کرد که شرح صفات آنها در تفسیر آیات قرآن آمده است .
- او مرد مؤمن و موحد و مهربانی بود و از طریق عدل و داد منحرف نمی شد و به همین جهت مشمول لطف خاص پروردگار ، او یار نیکوکاران و دشمن ستمگران بود و به مال و ثروت دنیا علاقه ای نداشت .
- او هم به خدا ایمان داشت و هم به رستاخیز
- او سازنده یکی از مهمترین و نیرومندترین سدهاست ، سدی که در آن به جای آجر و سنگ ، از آهن و مس استفاده شد و هدف او از ساختن این سد کمک به گروهی مستضعف در مقابل ظلم و ستم قوم یأجوج و مأجوج بوده است .
- او کسی بوده که قبل از نزول قرآن ، نامش در میان جمعی از مردم شهرت داشت و لذا قریش یا یهود از پیغمبر (ص) درباره او سئوال کردند .
چنان که قرآن می گوید : « یسئلونک عن ذی القرنین » .
« از تو در باره ذوالقرنین سئوال می کنند » .
اما از قرآن چیزی که صریحاً دلالت کند او پیامبر بوده استفاده نمی شود ، هرچند تعبیراتی در قرآن هست که اشعار به این معنی دارد .
از بسیاری از روایات اسلامی که از پیامبر (ص) و ائمه اهل بیت (ع) نقل شده نیز می خوانیم : « او پیامبر نبود بلکه بنده صالحی بود » .
ج ) اساس قول سوم (ذوالقرنین کوروش کبیر بوده است ) به طور بسیار فشرده بر دو اصل استوار است : نخست اینکه : سئوال کنندگان در باره این مطلب از پیامبر اسلام (ص) طبق روایاتی که در شأن نزول آیات نازل شده است یهود بوده اند ، و یا قریش به تحریک یهود ، بنابراین باید ریشه این مطلب را در کتب یهود پیدا کرد .
از میان کتب معروف یهود به کتاب دانیال فصل هشتم باز می گردیم ، در آن جا چنین می خوانیم : « در سال سلطنت « بل شصر » به من که دانیالم رویایی مرئی شد بعد از رویایی که اولاً به من مرئی شده بود ، و در عالم رویا دیدم ، و هنگام دیدنم چنین شد که من در قصر « شوشان » که در کشور « عیلام » است بودم و در خواب دیدم که در نزد نهر « اولای » هستم و چشمان خود را برداشته نگریستم و اینک قوچی در برابر نهر بایستاد و صاحب دو شاخ بود و شاخهایش بلند 000 و آن قوچ را به سمت « مغربی » و « شمالی » و « جنوبی » شاخ زنان دیدم و هیچ حیوانی در مقابلش مقاومت نتوانست کرد و از این که احدی نبود که از دستش رهایی بدهد لهذا موافق رای خود عمل می نمود و بزرگ می شد 000» .
پس از آن در همین کتاب از دانیال چنین نقل شده : جبرئیل بر او آشکار گشت و خوابش را چنین تعبیر نمود : قوچ صاحب دو شاخ که دیدی ملوک مدائن و فارس است ( یا ملوک ماد و فارس است ) .
یهود از بشارت رویای دانیال چنین دریافت که دوران اسارت آنها با قیام یکی از پادشاهان ماد و فارس و پیروز شدنش بر شاهان بابل ، پایان می گیرد و از چنگال بابلیان آزاد خواهند شد .
چیزی نگذشت که « کوروش » در صحنه حکومت ایران ظاهر شد و کشور ماد و فارس را یکی ساخت و سلطنتی بزرگ از آن پدید آورد و همان گونه که رویایی دانیال گفته بود که آن قوچ شاخ هایش را به غرب و شرق و جنوب می زند کوروش نیز در هر سه جهت فتوحات بزرگی انجام داد .
یهود را آزاد ساخت و اجازه بازگشت به فلسطین به آنها داد .
جالب این که در تورات در کتاب « اشعیا » فصل 44 شماره /28 چنین می خوانیم : « آنگاه در خصوص کوروش می فرماید که شبان من اوست و تمام مشیتم را به اتمام رسانده به اورشلیم خواهد گفت که بنا کرده خواهی شد » .
این جمله نیز قابل توجه است که در بعضی از تعبیرات تورات ، از کوروش تعبیر به عقاب مشرق و مرد تدبیر که از مکان دور خوانده خواهد شد آمده است ( کتاب اشعیا ، فصل 46 ، شماره /11 ) .
دوم : این که در قرن نوزدهم میلادی در نزدیکی استخر در کنار نهر « مرغاب » مجسمه ای از کوروش کشف شد که تقریباً به قامت یک انسان است و کوروش را در صورتی که نشان می دهد که دو بال ، همانند بال عقاب از دو جانبش گشوده و تاجی به سر دارد که دو شاخ همانند شاخ های قوچ در آن دیده می شود .
این مجسمه که نمونه بسیار پرارزشی از فن حجاری قدیم است آن چنان جلب توجه دانشمندان را نمود که گروهی از دانشمندان آلمانی فقط برای تماشای آن به ایران سفر کردند .
از تطبیق مندرجات تورات با مشخصات این مجسمه این احتمال در نظر این دانشمند کاملاً قوت گرفت که نامیدن « کوروش » به « ذوالقرنین » ( صاحب دو شاخ ) از چه ریشه ای مایه می گرفت و همچنین چرا مجسمه سنگی کوروش دارای بالهایی همچون بال عقاب است و به این ترتیب بر گروهی از دانشمندان مسلم شد که شخصیت تاریخی ذوالقرنین از این طریق کاملاً آشکار شده است .
آنچه این نظریه را تأیید می کند اوصاف اخلاقی است که در تاریخ برای کوروش نوشته اند .
هرودوت مورخ یونانی می نویسد : کوروش فرمان داد تا سپاهیانش جز به روی جنگجویان شمشیر نکشند و هر سرباز دشمن که نیزه خود را خم کند او را نکشند و لشگر کوروش فرمان او را اطاعت کردند ، به طوری که توده ملت ، مصائب جنگ را احساس نکردند .
و نیز هرودوت در باره او می نویسد : کوروش پادشاهی کریم و سخی و بسیار ملایم و مهربان بود ، مانند دیگر پادشاهان به اندوختن مال حرص نداشت ، بلکه نسبت به کرم و عطا حریص بود ، ستم زدگان را از عدل و داد برخوردار می ساخت و هرچه را متضمن خیر بیشتر بود دوست می داشت .
و نیز مورخ دیگر « ذی نوفن » می نویسد : کوروش پادشاه عاقل و مهربان بود و بزرگی ملوک با فضایل حکما در او جمع بود ، همتی فائق ، وجودی غالب داشت ، شعارش خدمت انسانیت و خوی او بذل عدالت بود و تواضع و سماحت در وجود او جای کبر و عجب را گرفته بود .
جالب این که این مورخان که کوروش را این چنین توصیف کرده اند از تاریخ نویسان بیگانه بودند نه از قوم و ابنای وطن او ، بلکه اهل یونان بودند و می دانیم مردم یونان به نظر دوستی به کوروش نگاه نمی کردند ، زیرا با فتح « لیدیا » به دست کوروش ، شکست بزرگی برای ملت یونان فراهم گشت .
طرفداران این عقیده می گویند اوصاف مذکور در قرآن مجید در باره ذوالقرنین با اوصاف کوروش تطبیق می کند .
از همه گذشته کوروش سفرهایی به شرق و غرب و شمال انجام داد که در تاریخ زندگانی اش به طور مشروح آمده است و با سفرهای سه گانه ای که در قرآن ذکر شده قابل انطباق می باشد .
نخستین لشکرکشی کوروش به کشور « لیدیا» که در قسمت شمال آسیای صغیر قرار داشت صورت گرفت و این کشور نسبت به مرکز حکومت کوروش جنبه غربی داشت .
هرگاه نقشه ساحل غرب آسیای صغیر را جلو روی خود بگذاریم خواهیم دید که قسمت اعظم ساحل در خلیجکهای کوچک غرق می شود ، مخصوصاً در نزدیکی « ازمیر » که خلیج صورت چشمه ای به خود می گیرد .
قرآن می گوید ذوالقرنین در سفر غربی اش احساس کرد خورشید در چشمه گل آلودی فرو می رود .
این صحنه همان صحنه ای بود که کوروش به هنگام فرو رفتن قرص آفتاب ( در نظر بیننده ) در خلیجک های ساحلی مشاهده کرد .
لشکرکشی دوم کوروش به جانب شرق بود ، چنان که « هرودوت » می گوید : این هجوم شرقی کوروش بعد از فتح « لیدیا » صورت گرفت ، مخصوصاً طغیان بعضی از قبایل وحشی بیابانی ، کوروش را به این حمله واداشت .
تعبیر قرآن : حتی اذا بلغ مطلع الشمس و جدها تطلع علی قوم لم نجعل لهم من دونها سترا » اشاره به سفر کوروش به منتهای شرق است که مشاهده کرد خورشید بر قومی طلوع می کند که در برابر تابش آن سایبانی ندارند اشاره به این که آن قوم بیابانگرد و صحرا نورد بودند .
کوروش لشکرکشی سومی داشت که به سوی شمال ، به طرف کوههای قفقاز بود تا به تنگه میان دو کوه رسید و برای جلوگیری از هجوم اقوام وحشی با درخواست مردمی که در آنجا بودند در برابر تنگه سد محکمی بنا کرد .
این تنگه در عصر حاضر تنگه « داریال » نامیده می شود که در نقشه های موجود میان « ولادی کیوکز » و « تفلیس » نشان داده می شود ، در همان جا که تاکنون دیوارآهنی موجود است ، این دیوار همان سدی است که کوروش بنا کرده ، زیرا اوصافی که قرآن در باره سد ذوالقرنین بیان کرده کاملاً بر آن تطبیق می کند .
این بود خلاصه آنچه در تقویت نظریه سوم بیان شده است .
درست است که در این نظریه نقطه های ابهامی وجود دارد ، ولی فعلاً می توان از آن به عنوان بهترین نظریه در باره تطبیق ذوالقرنین بر رجال معروف تاریخی نام برد ( ج 12/542 تا 549 ) .
ساختار سیاسی و فره ایزدی تئوری سیاسی ایران باستان که به ساختار حکومت مشروعیت می بخشید ، فره ایزدی بود .
فر در پارسی باستان « فرنه » در پهلوی « فوره » و در فارسی امروزی « فر » به کار رفته است .
فر ، روشنای معنوی آدمی است که در صورت گام برداشتن به سوی نیکی ، راستی و درستی و تلاش برای مبارزه با بدی ، انسان ها را یاری خواهد کرد .
تصویر 2- نقاشی کهن به عنوان سمبل اهورا مزدا در اوستا دو فر وجود دارد : نخست فر ایرانی « ایرصنم خورن » و « گوئنم خورن» یا فرکیانی که در نهاد همه ی انسان هاست .
اگر پای در راه راستی گذارند ، نیرو دهنده و پیش برنده آنها خواهد بود .
اما اگر در راه کژی و نادرستی گام بردارند ، آینده آنها تیره و تار خواهد شد .
» این تئوری تأکید دارد که شاهان به قدرت رسیده ، فرمانروایی خود را پیشکشی از سوی خدا برای حکومت بر مردم و برپایی داد و مردمی می دانند .
ریشه ی این اعتقاد ، به نخستین اجتماعات بشری باز می گردد .
هنگامی که بشر نیاز به امنیت و تعلم داشت .
از این رو فرمانروایی می توانست لگام امور را در دست گیرد که از غالب انسانی خود دور شده و به شکل نیمه خدایی متصور می شد .
این تصور پایه و اساس حق الهی پادشاهان را حتی تا به امروز توجیه کرده و مشروعیت بخشیده است .
تصویر 3 : کاخ کوروش در پاسارگاد تئوری فر ، ایزدی توسط کوروش پی ریزی و با داریوش به تکامل رسید .
کوروش بنابر یک سنت شرقی ، پس از فتح بابل گفت : در کوروش ، شاه جهان ، شاه بزرگ ، شاه دادگر ، شاه بابل ، شاه سومر و اکد ، شاه چهار گوشه ی جهان ، از دودمانی که همیشه شاه بوده اند و فرمانروایی اش را « بل » ( خدا ) و « نبو » گرامی می دارند وبا خرسندی قلبی ، پادشاهی او را خواهانند .
من برای صلح کوشیدم 000 من برده داری را برانداختم ، به بدبختی های آنان پایان بخشیدم .
فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند ، فرمان دادم که هیچ اهالی شهر را از هستی ساقط نکند .
مردوک از کردار نیک من خشنود شد » .
(4) تفاوت بزرگ سنت شرقی ایرانی با دنیای سامی در واقع در نوع نگرش آنها بود .
آشور نصیرپال پادشاه آشور ( 884 پ .
م ) با نسبت دادن پیروزی خود به خدایان بزرگ آشور می گوید : « 000 به فرمان آشور و ایثار خدایان بزرگ و حامیان من 000 ششصد نفر از لشکر دشمن را سربریدم و سه هزار نفر از اسیران آنان را زنده زنده در آتش سوزاندم .
حاکم شهر را به دست خودم زنده پوست کندم و پوستش را به دیوار شهر آویختم .
0000 بسیاری را در آتش کباب کردم و دست و گوش و بینی زیادی را بریدم ، هزاران چشم از کاسه و هزاران زبان از دهان بیرون کشیدم و سرهای بریده را از درختان شهر آویختم » (5) .
کوروش براساس ساختار اجتماعی آریایی و تشکیل امپراطوری جهانی در پی ریزی سیاستی نوین ، پادشاهی خود و مشروعیت سیاسی اش را بر سه اصل پایه ریزی کرد : نخست تأیید مردم ، دوم تأکید به یک قدرت آسمانی و سوم تبار سلطنتی که اساس ادامه فرمانروایی را برای نسل های بعد فراهم می کرد .
(6) .
تصویر 4 : مقبره کوروش در پاسارگاد کوروش با احترام به خدایان ، فرهنگ و سنت های ملی که زیر پرچم امپراطوری او بودند ، سیاست نوینی را پی ریزی کرد که براساس آن پایه های شهریاری با توجه به دادگری ، تساهل و تسامح ، آزادمنشی ، 000 و بر رضایت درونی مردم استوار بود .
خدایانی که این مردم می پرستیدند ، مشروعیت آسمانی کوروش را تأکید می کرد .
چنانکه خدای بابلیان ، مردوک ، و بویژه یهوه خدای یهودیان آمدنش را نوید و حکومتش را تأیید کرده بودند .
در کتاب شیعیا می خوانیم : « در باره خورس ( کورس ) می گویم که برآورنده رضایت و خشنودی من است 000 » « من دست او را گرفتم تا ملت ها را در حیطه ی اقتدار او درآورم و از چنگ پادشاهان خونخوار نجات دهم ، 0000 » (7) .
در ایران باستان ، پادشاه ، خدای زمینی با ویژگی هایی همپایه فرمانروایی آسمان بود که او نیز می بایست راست و درست باشد و برای نیکی بجنگد و در نگهداشت آفریدگان کارگر باشد ، و این به این معناست که شهریاری گرچه آزادی می دهد ولی در درون ، شاه با دین ( وجدان ) و اخلاق آمیخته است » (8) تئوری شهریاری ایران توسط داریوش بزرگ کامل شد .
او مفهوم مشروعیت آسمانی را بیش از پیش رنگ و بوی ملی داد و با ادامه سیاست کوروش ، تایید حکومتش را از مردم گرفت ، گرچه در نخستین روزهای پادشاهیش ، ناگزیر از یک درگیری خونین با مخالفانش بود .
داریوش در کتیبه ی نقش رستم می گوید : « خدای بزرگ است اهورا مزدا که این شکوهی که دیده می شود آفریده ، که شادی را آفریده ، که 0000 فعالیت را برای داریوش فرو فرستاده .
داریوش شاه گوید : به خواست اهورامزدا چنان کسی هستم که راستی را دوست دارم ، بدی را دوست نیستم ، مه مرا میل است که ( شخص ) ضعیف از طرف دانا به او بدی شود و نه مرا میل است که (شخص ) توانایی از طرف ضعیف بدی کرده شود .
آنچه راست است آن میل من است .
مرد دروغگو را دوست نیستم ، تندخود نیستم ، آن چیزهایی را که هنگام خشم بر من وارد می شود ، سخت به اراده نگاه می دارم .
سخت بر هوس خود فرمانروا هستم .
مردی که همکاری کند او را به جای همکاریش همانطور او را پاداش می دهم .
آنکه زیان می رساند او را به جای زیانش کیفر می دهم » (9) .
آنچه کوروش و داریوش بنا کردند ، در دوره های بعد نیز در ایران برجای ماند .
وارثان اصلی تئوری سیاسی فره ایزدی ساسانیان بودند ، با این تفاوت که دین ملی رسمیت یافت و در دستگاه سیاسی به فعالیت می پرداختند .
تصویر 5 : سمبل اهورامزدا در بدنه درگاههای سه دروازه تشکیلات ایران ، تشکیلات منظم و تفکر یک حکومت را مدیون هخامنشیان است و دوام و بقا و استقلال این سرزمین هدیه ای است که هخامنشیان به آیندگان تقدیم کردند » .
پروفسور گریشمن شاه به عنوان ستون فقرات تشکیلات سیاسی – اقتصادی – اجتماعی مطرح بود .
در کنار او یک شورا از بزرگان وجود داشت که پیرامون مسائل کشوری و لشگری به بحث و ابراز نظر می پرداخت .
این شورا حتی به کار قانون گذاری نیز می پرداخت .
این شورا به طور سنتی یادگار روزگاری بود که آریایی ها به شکل قبیله ای زندگی می کردند .
کارکرد مشهود این شورا در برگزیدن دیااکو و مشروعیت بخشیدن به داریوش پس از کودتا پیداست .
تصویر 6 : گل میخ نقره ای اما وسعت مملکتی چون هخامنشیان بی شک تقسیم کار را می طلبیده است .
وزیر به عنوان یکی از ابتکارات ایرانیان در تشکیلات سیاسی ، وظایف سنگین اداره ی شورا را برعهده می گرفت .
نمونه بارز آن « هارپاگ » وزیر « آستیاگ » و کوروش است که در زمان هر دو نقش تعیین کننده ای دارد و در دوره های بعد « با گواس » نقش یک وزیر را بازی می کند .
تقسیمات داریوش اینگونه بود : یک صاحب منصب ارشد اقتصادی ، یک صاحب منصب ارشد نظامی و یک صاحب منصب ارشد سیاسی که به طور پنهانی زیرچشم ها و گوش های شاه به کار می پرداختند .
اما مشروعیت حکومت از جانب اهورا مزدا تأمین می شد .
شاهان دارای فره ایزدی بودند و این در جای جای کتیبه ها به چشم می خورد .
داریوش می گوید : « چون اهورا مزدا دید کارهای زمین مختل شده است ، آن را به من سپرد و من آن را به ترتیب آراستم » .
تصویر7 : نگاره داریوش بر فراز آرامگاه 000 قوانین در مورد قوانین باید گفت که آنان به دو دسته تقسیم می شد : قوانین حکومتی قوانین اجتماعی – مذهبی قانون حکومتی برای همه مردمان یکسان بود و از طرف حکومت مرکزی برای همه ی مردمان در برآوردن آنچه به آن باور داشتند ، آزاد بودند و کسی مثلاً به علت بی دینی مورد مؤاخذه قرار نمی گرفت .
اما قوانین حکومت با انضباط خاصی پیاده می شد .
ضرب المثلی از یونانیان در مورد اجرای قانون در ایران است که می گویند : « این مگر قانون ایران است که تغییرناپذیر باشد .
پیاده شدن قوانین توسط بازرسان ویژه پی گیری می شد و کسانی که از قانون به هر دلیل تخطی کرده بودند مجازات و کسانی که در اجرای قانون کوشیده بودند ، پاداش دریافت می کردند .
آداب و رسوم هرودوت که اوضاع و احوال ایرانیان را درک کرده است ، ایرانیان را چنین توصیف می کند : « پارسی ها روز تولدشان را بیش از روزهای دیگر سال محترم می دارند و در این روز آنها غذایی بیش از سایر روزها می پزند و 000 خوراکی های اصلی در نزد پارسی ها کم و غذاهای فرعی زیاد است و یکی پس از دیگری می آورند 0000 شراب را ایرانی ها خیلی دوست دارند .
آب دهان انداختن و قضاء حاجت در حضور دیگران ممنوع بود .
ایرانی ها کارهای مهم را در حال مستی به مورد شور قرار می دهند .
ولی میزبان خانه ای که در آنجا شور به عمل آمده ، رایی که داده اند ، روز دیگر به آنها می گوید .
اگر پسندیدند ، می پذیرند و گرنه دوباره شور می کنند .
تصویر 8 : پیاله یونانی با تصویر یک پارسی از خود بی خود 0000 وقتی در کوچه به هم می رسند ، از کردار آنها می توان دانست که طرفین مساوی اند یا نه .
زیرا درود یا حرف به عمل نمی آید بل آنها یکدیگر را به آغوش کشیده و می بوسند و 0000 ایرانیان همسایگان خود را از همه محترم می دارند و پس از همسایگان مردمانی را که دورترند .
ایرانیان عادات نیکوی اجنبی را زودتر از سایر ملل می پذیرند ، لباس عادی می پوشند زیرا آن را زیباتر از لباس بومی می دانند و در جنگ جوشن مصری بر تن می کنند .
تیراندازی و راستی و درستی فرزندان زودتر از سن پنج سالگی نزد پدران خود نمی روند بلکه در میان زنان بزرگ می شوند .
شاه در باه کسی که در ازای تقصیری در دفعه ی اول به حکم اعدام نمی دهد .
ایرانی ها خادمی را در ازای تقصیر نمی کشند .
فقوا وقتی زهر غضب خود را می ریزند که معلوم گردد ، مقصر چند دفعه مرتکب جنایتی شده و ضررش بیش از خدمتش است .
می گویند : هیچ گاه یک تن پارسی پدریا مادر خود را نکشته است.
چیزی که برای ایرانیان کردنش ممنوع است ، گفتنش نیز جایز نیست .
دروغگویی را ننگین ترین عیب می دانند و پس از آن شرم آورترین کار داشتن قرض است و جهت آن از جمله این است که گویند مجبور به دروغ گفتن می شوند .
(11) اینها گفته های هرودوت است که خود از نزدیک با ایرانیان در تماس بود .
مراسم رسمی و جشن ها به شکل باورنکردنی ایرانیان در تلاش بودند تا زندگی خردمندانه و شادی داشته باشند .
ما با کلکسیونی از جشن های ملی ، مذهبی روبرو هستیم و بزرگ ترین و ماندگارترین آنها جشن نوروز بود .
در کنار جشن نوروز جشن های مهرگان ، سده و 000 از اهمیت وافری برخوردار بودند .
ماحتی به جشن درخت کاری برمی خوریم و سفارشی از داریوش در این زمینه داریم .
داریوش می گوید : « شما را به کاشت درختان میوه دار در آن سوی فرات و آسیای غربی جلب می کنم .
» (12) ********************** تصویر 9 : پیاله برنزی – مجلس شکار شتر مرغ متأسفانه منابع ما بسیار اندک است و اطلاعات رسیده بیشتر حول محور سیاست می چرخد .
با این همه در لابلای اسناد و آثاری که بدست آمده می توان این قسمت تاریک را اندکی روشن ساخت .
قالی بافی ( تصویر 10 : فرش روی تخت شاه ) قالیبافی این هنر گرچه به عنوان یک صنعت ملی جایگاه ویژه ای دارد اما از آن می توان به عنوان یک هنر خالص ایرانی نام برد .
امروز نیز حتی فرش ایرانی بهترین فرش دنیاست .
(13) تصویر 11 : نمدین الوان تصویر 12 : گره فرش ( قدیمی ترین فرش ایرانی بدست آمده : فرش پازیریک است .
) تصویر 13: فرش پازیریک سفال و شیشه سازی این هنرها نیز به عنوان یک صنعت ملی مطرح است اما باز به عنوان یک هنر خالص ایران جایگاه ویژه ای دارد تا آنجا که گوشه هایی از تاریخ تاریک سرزمین ما با کشف همین سفالینه ها روشن شده است .
تصویر 14 در کنار سفال سازی براساس کشفیات تخت جمشید صنعت شیشه سازی نیز رونق فراوانی داشت و استادان ماهر در کارگاه خود به ساختن شیشه و ظروف شیشه ای مشغول بودند .
در این میان هنرهایی چون میناکاری و منبت کاری نیز به چشم می خورد .
(14) .
از جمله هنرهایی که البته در بحث معماری جای دارند اما باز بواسطه ی زیبایی چشمگیری که دارند امروزه به عنوان هنر ایرانی مطرح می شوند ، هنر کاشی کاری و گچ کاری است .
کاشی های لعاب دار با نقش های زیبا موزه های دنیا را زینت داده است .