کانون اندیشه مطهر که توسط جمعی از دانشجویان دانشگاه پیام نور و با همکاری نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه و در آغاز ترم تحصیلی حاضر تشکیل گردید، اهداف ارزشمندی را سر لوحه کار خویش قرار داده است و سعی دارد تا هرچه بیشتر در جهت تحقق بخشیدن به این آرمانها گام بردارد.
با عنایت به حساسیت شدید و عمیق استاد شهید مرتضی مطهری نسبت به جریانات انحرافی و التقاطی دین و مجاهدت علمی کم نظیر ایشان جهت احیاء و ارائه اندیشه های اصیل اسلامی و مبارزه خستگی ناپذیر وی در مقابله با تحجر و التقاط و اشکال مختلف تجدد مآبی و نیز تاکید امام راحل عظیم الشان در استفاده دانشگاهیان از آثار و آراء آن شهید، امروزه توجه به آراء و افکار استاد شهید در جامعه دانشگاهی از اهمیت بسزایی برخوردار است و می تواند سلامت فکری جامعه را در مقابل هجمه های فرهنگی و فکری دشمنان تضمین نماید.
گوشه ای از اهداف تاسیس کانون اندیشه مطهر به قرار زیر است:
1- تلاش در جهت تعمیق و گسترش فرهنگ دینی و اشاعه ارزشهای اسلامی در جامعه دانشگاهی از طریق تحقیق و بررسی دیدگاههای شهید مطهری.
2- ایجاد و تقویت زمینه های فکری، عقیدتی، سیاسی و فرهنگی و تهذیب نفس در بین دانشجویان.
از این رو بود که جمعی از دانشجویان متعهد و نیک اندیش گرد هم آمدند تا به سهم خود در جهت تقویت باورهای دینی و اعتقادی و ارتقای سطح آگاهی خود و دیگر دانشجویان تلاش نموده، دین خویش را در مقابل مذهب فرهنگ و جامعه خویش ادا نمایند.
«تا چه قبول افتد و چه در نظر آید» « به نام ایزد یکتا » مقتضیات زمان شامل « مقدمه» علت تغییر زمانها و دو نوع تغییر در زمان : شناخت اسلام واقعی از سه دیدگاه قابل بررسی است : 1 ـ از دیدگاه فلسفه اجتماعی، 2ـ به عنوان یک ایدئولوژی اللهی 3 ـ به شکل دستگاه سازنده فکری و اعتقادی همه جانبه و سعادت بخش .
وظیفه طبقه روشنفکر جامعه چیست ؟
1 ـ شناخت و شناساندن اسلام (به شکل صحیح آن ) ، 2 ـ درک مقتضیات زمان و تفکیک شکل صحیح و ناصحیح آن .
مطرح کردن یک اشکال : اسلام و مقتضیات زمان دو پدیده ناسازگارند و غیر قابل جمع شدن پس دو راه بیشتر باقی نمی ماند : 1 ـ پذیرفتن تعلیمات اسلامی و پرهیز از نوگرایی (متوقف کردن زمان ) ، 2 ـ تسلیم مقتضیات متغیر زمان شدن اسلام (اسلام را کهنه و قدیمی انگاشتن ) .
ارائه راه حل کلی : استفاده از فرضیه رابط متغیر ثابت یا حادث ، به قدیم ، فلاسفه اللهی میگویند وجودیک رابط ، حل کننده مشکل است .
این رابط از سوئی « ثابت و ازلی» ، و از سوئی « متغیر و حادث » است .
در مجموع ،پیوند دهنده متغیر و حادث به قد یم و کامل ازلی است .
با توجه به اینکه اسلام و مقتضیات زمان هم به نوعی «مسأله اجتماعی » به حساب می آید آیا در اینجا هم وجود « رابط» الزامی است ؟
باید توجه داشت که ]جاودانگی قوانین اسلام و فسخ ناپذیری آن[ ( که امری قطعی و از ضروریات دین است ) ، ] قابلیت ، انعطاف قوانین[ (که مربوط به سیستم قانون گذاری اسلام است) دو امر مجزا از هم هستند.
چرا گسترش اسلام در جهان از قرن 8 به بعد رو به افول گذاشت ؟
1 ) بی توجهی مسئولین 2 ) دهشت زدگی در مقابل غرب که تو هم نارسابودن قوانین اسلامی را در اذهان ایجاد کرد.
توجه کنیم که : اسلام راه راست ، نه توقفگاه و منزل ( اسلام، صراط مستقیم است ) اگر منازل عوض شود و تغییر کند ، الزامی ندارد که راه هم دستخوش تغییر گردد.
علت تغییر مقتضیات زمانها : قرآن کریم در آیات بسیاری (از جمله آیه 72 سوره احزاب ) ، انسان را به تفکر دعوت نموده است .
همچنین در سوره انفال آیه 22 ، از بدترین جنبندگان سخن به میان آمده و به خصوصیات گروهی انسانها ، اشاره شده است .
اما در آیه 72 سوره احزاب ، از « امانت» سخن به میان آمده که به کوه و زمین و آسمان عرضه شد ولی آنها از پذیرش آن امتناع نمودند.
پس صرفاً پذیرفتن مطرح نبوده ، بلکه اصل تحمل کردن بوده است معنای عرضه کردن : کمال و فیض از ناحیه خدا عرضه می گردد اما فقط آنکه استعداد دارد آن را می پذیرد .
در حقیقت امر ، مضایقه نیست .
برهمه عرضه می شود اما فقط افراد خاصی می توانند بپذیرند و مستعد آنند.
چگونه می توان با مقتضیات زمان هماهنگ بود و خود را تطبیق داد ؟
به مفهوم دیگر ، با توجه به اینکه مقتضیات زمان تغییر می کند چگونه می شود انسان دیندار بماند.
چون لازمه دینداری این است که انسان ، خودش را در مقابل مقتضیات زمان نگهدارد و مقتضیات زمان به ناچار تغییر پذیرند ؟
پس آیا برای ترقی داشتن در این دنیا ، باید طرفدار تجدد و نوخواهی بود و دین داری را به بهانه کنهه پرستی کنار گذارد؟
پاسخ به این سوالات تنها از راه شناخت صحیح قوانین اسلامی می تواند امکان پذیر باشد.
اخلاق : عبارت است از یک سری خصلت ها ، سجایا و ملکات اکتسابی که بشر ، آنها را به عنوان اصول اخلاقی می پذیرد .
برخی می گویند « اخلاق نسبی است » .
اخلاقی وجود ندارد که برای همه مردم و در همه زمانها خوب باشد.
مطلق بودن اخلاق مورد تائید است .
اخلاق خوب همیشه خوب است و اخلاق بد ، همیشه بد.
برخی از اخلاقیات برای مردم معینی درزمان معینی خوب است و برای دیگران بد .
(به عبارتی این انسانها هستند که در هر دوره ای به اقتضای سود و زیان خود ، اخلاق خامی را ارزش بخشید و یا از ارزش ساقط می کنند.
) دو نوع تغییر در زمان : با اشاره به آیه 72 سوره احزاب ، براین حقیقت تاکید شده است ، که : تنها زندگی انسان قابلیت تحول و تکامل را دارد.
و زندگی موجودات دیگر ، ثابت و یکنواخت است و با گذشت زمان ، نظامات حاکم بر آنها ، دستخوش تغییر نمی گردد .
چرا فقط زندگی انسان با تغییر و تبدیل همراه است ؟
زیرا انسان قوه عقل و ابتکار دارد.
ابتکار به معنی خلق کردن و آفریدن چیزهای جدید یعنی طرح نقشه های نو .
قوه غریزه که هدایت گر حیوان است ، از انسان سلب شده در عوض قوه ابتکار و عقل به ا و اعطا گردیده است .
البته زندگی برخی از افراد انسان در پرتو قوه وحی نیز می تواند باشد ولی تا جائی که عقل و ابتکار کارآمد است وحی داخل نمی شود .
«تکلیف» «وظیفه و مسئولیت» همان چیزی است که قرآن (در آیه 72 سوره احزاب ) از آن به« امانت» یاد کرده است .
تفاوت انسان با حیوان در چیست ؟
حیوان در زندگی ا جتماعی فاقد تحول و ترقی و تکامل است .
پس انحراف و سقوط هم ندارد.
پائین آمدن ندارد چون ، بالا رفتن نداشته است آنچنانکه در آیات 3 ـ 1 سوره دهر به آن اشاره شده است ، انسان از ماده ای آفریده شده که در آن ماده ، استعدادهای گوناگون وجود دارد از این روست که آزاد گذاشته شده تامورد آزمایش قرار گیرد.
سرشت انسان مرکب است ، گاهی پس و گاهی پیش می رود .
به عبارتی میتواند زمان خود را بسازد.
تغییراتی که در زندگی انسان رخ می دهد بر دو نوع است : 1 ) تغییراتی صحیح و اعتلائی 2 ) تغییرات ناصحیح و غیراعتلائی .
آیا باید با تغییراتی که در زمان پیدا می شود ،هماهنگی کرد یا مخالفت ؟
با تغییرات زمان نه باید کاملاً هماهنگی کرد و نه صدرصد مخالفت .
چون انسان ، زمان را می سازد و این قابلیت را دارد که زمان را در جهت خوب یا بد تغییر دهد.
پس با تغییراتی که در جهت خوبی است باید هماهنگی کرد و با تغییراتی که در جهت بدی است مخالفت .
قرآن کریم به دو استعداد وجودی انسان در کنار هم اشاره کرده می فرماید: 1) انا عرضنا الامانه 2) انه کان ظلوماً جهولاً.
استعداد ابتکار بشر با استعداد ظلم وستمگری او اتحاد یافته، یعنی قدرت ستمگری بشر، قدرت ابتکار او را در خدمت خود گرفته است .
حکیم سنائی با همین مضمون سروده است : « چو علم آموختی ، از حرص آنکه ترسی کاندر شب ـــــ چو دزدی ، چراغ آید ، گزیدهتر برد کالا» نهایت اینکه اگر گفته شود با مقتضیات زمان نباید دربست ، هماهنگی کرد ، این گفته ، مخالفت با علم نیست .
نتیجه نهایی اینکه : عصری که در آن قرار داریم نه عصر عقل است نه عصر علم و نه فکر .
عصر ما هنوز ، عصر شهوت است .
دنیای ما هنوز دنیای جاه طلبی است و هنوز بسیار فاصله داریم تا زمان به جائی برسد که تمام تغییراتش صحیح باشد.
جامعه در حال رشد ، افراط و تفریط ها و راه میانه : طبق آیه 29 سوره فتح ، خداوند می فرماید : مسلمانان رو به پیشرفت و تکامل هستند.
با توجه به اینکه در کمتر از نیم قرن و با وجود قلّت وسایل و امکانات بیش از نیمی از مردم دنیا مسلمان شدند نتیجه می گیریم که این جریان مختص مسلمانان صدر اسلام نبوده و هر وقت و هر جا مردمی واقعاً اسلام را پذیرفتند و به دستورات اسلام عمل کردند ، همین خاصیت رشد و تزاید و تکامل و استقلال و...
را داشته اند و خواهند داشت .
حال این سوال مطرح است که چرا تمدن اسلامی غروب کرد ؟
به دلیل عدم انطباق با مقتضیات زمان ؛ زمان تغییر کرد ، اما مسلمانان خواستار آن بودند که اسلام را با همان خصوصیات اولیه در قرن های بعد حفظ کنند ، در صورتیکه ا مکان نداشت ؛ به جای اینکه تعالیم اسلامی را رها کنند و مقتضیات زمان را بگیرند تعالیم اسلامی را گرفتند و منحط شدند.
این نظریه گوستاولوبون است در واقع گوستاولوبون از همان چیزی که فضلیت اسلام محسوب میشود عیب گرفته (مساوات ) و آن را دلیل عدم انطباق اسلام با مقتضیات زمان و دلیل تجرد و جمود مسلمین داشته است .
گوستاولوبون می گوید این اصل (مساوات ) از نظر اخلاق خوب است ولی از نظر سیاست گاهی خوب است و گاهی بد.
در یک زمان از نظر سیاست خوب است که ملت های دیگری را به اسلام نزدیک می کند اما در یک زمان دیگر جا داشت که مسلمانان از نظر رعایت اصول سیاسی ، اصل مساوات را زیر پا گذارند.
شهید مطهری نظر گوستاولوبون را مردود می داند و می گوید : اولاً اسلام یک روش سیاسی به مفهوم اروپائی نیست ؛ ثانیاًاگر مسلمین ، اسلام را این طور بازیچه سیاست کرده بودند امروز نه از اسلام اثری بود و نه از مسلمین به صورت یک امت ، اسلام هدفش این است که مساوات را به طور کامل در میان مردم برقرار کند.
اگر اسلام تا وقتی که از مردم استفاده می کند اصلی را طرح کند بعد آن را عوض کند اینکه اسلام نیست ، این سیاست اروپائی است این طرز فکرکسانی است که می گویند اسلام خشک و غیر قابل انعطاف است و با مقتضیات زمان یعنی با سیاست جوردر نمی آید .
اسلام برای این است که با این سیاستها مبارزه کند .
اسلام این تفکر را ناشی از مقتضیات زمان نمی داند بلکه انحرافات زمان میداند و در مقابل این ها ایستادگی می کند.
افراط و تفریط ها و راه میانه: طبق آیه 143 سوره بقره، خداوند امت اسلام را امت وسط نامیده است.
در واقع یکی از خاصیت های بزرگ دین مقدس اسلام ، اعتدال و میانه روی است .
و طبق آیه فوق در واقع یکی از علامتهای مسلمانی پیمودن راه اعتدال و میانه است .درواقع مسلمانان باید هم جلوی ضرر دوستان را بگیرند و هم جلوی ضرردشمنان در زمینه اسلام و انطباق با مقتضیات زمان ، یک فکر افراطی وجود دارد و یک فکر تفریطی و یک فکر معتدل افراطی تندرو از نظر استادمطهری این تندرویها، جهالت است .
تفریطی کندرو از نظر استاد مطهری کندروی ها ، جهالت است .
افراطی ها می گویند : چون خداوند به هر چیزآگاه است « بکلّ شی ءٍ علیم » پس لزومی ندارد که مثلا نماز را به زبان عربی بخوانیم .
شتابزدگی اگر هر مذهب زبان مخصوص نداشته باشد آن مذهب نمی تواند باقی بماند و هیچ زبانی قادر نیست زبان دیگر را صددرصد تحویل بگیرد.
مثلاً سوره حمد به زبان های دیگر درست همان مفهوم و منظور را نمی تواند بفهماند.
تفریطی ها می گویند(اشعری ها ) : هرچه خدا حکم می کند، ما موظفیم بدون هیچ اشکالی و سوالی و فقط به خاطر آنکه ما بنده او هستیم آن را بپذیریم در واقع دلیل خاصی برای دستورات قرآن وجود ندارد.
عقل در راه اعتدال ، خوارج ، عوامل تفکر اسلامی ، اخباریگری: اهل تسنن در مسائل فقهی به یک عده علمای زمان خودشان مراجعه می کردند که البته عده آنها زیاد بود در قرن هفتم هجری در مصر در زمان یکی از پادشاهان به نام (الملک الظاهر) پیروی کردن از علما منحصر شد به چهار نفر که عبارت بودند از : ابوحنیفه ، مالک بن انس ، شافعی ، احمدبن حنبل ، که از آن به بعد ائمه اهل تسنن منحصر شد و باب اجتهاد در میان آنها بسته شد.
ابوحنیفه : طرز تفکر عقلانی ولی در حد افراط داشت ، از طریق استدلال فتوا می داد ، کمتر به اخبار و احادیث استناد می کرد .
مسلک ابوحنیفه قیاس و مرکز او در عراق و در کوفه بود و به حد زیاد برای عقل حجیت قائل بود .
مالک بن انس : مرکز استقرارش مدینه بود .
او به حدیث اعتماد می کرد و با قیاس مخالف بود .
کتابی هم در حدیث به نام الموطاً در قرن دو هجری نوشته است .
شافعی : حد متعادل را نگه میداشت .
شاگرد ابوحنیفه بود .
مرکز استقراش مصر بود و در همان زمان مرم مصر شافعی مذهب شدند.
احمدبن حنبل : معاصر حضرت هادی ، کتابی به نام (مسند) نوشت که وهابیها از پیروی کردند .
فقه او بسیار جامد و خودش مرد بسیار متعصب و با استقامتی بود و برای عقل حجیتی قائل نبود.
ائمه و اسلام : شدیداً با قیاس کردن مبارزه کرده اند و گفته اند شریعت اگر قیاس شود محو می شود و گفته اند عقل حق اظهار نظر دارد ولی قیاس روش عقلی نیست .
در فقه شیعه : کتاب ، سنت ، اجماع ، عقل ذکر شده که عقل همان راه وسط میان جهل و جمود است و پیغمبر باطن می باشد اما عقل قانون دارد و ازجمله قوانین آن این است که عقل می گوید دنبال یقین بروید.
خوارج : اولین جریان جمود آمیزی که در تاریخ اسلام پیدا شد جریان خوارج بود آنها یک نوع خشکه مقدسی داشتند و به تعبیر امیر المؤمنین (ع ) « سوء نیت نداشتند کج سلیقه بودند، جمود فکری داشتند این ها دنبال حق بودند ولی احمق بودند .» عوامل تصفیه تفکر اسلامی : بزرگترین جریان معنوی دنیای اسلام است که همواره این امکان وجود دارد که دچار آلودگی های محسوس و نامحسوس شود در سایر قسمت ها امکان آلودگی بوده است من جمله در سنت پیغمبر اکرم که در زمان ایشان فقط به عرض شخصی بود و در زمان های بعد جنبه اجتماعی پیدا کرد و ابزاری در دست سیاسیون شد ودر موضوع وضع و جعل حدیث ابتکار با یهودی ها بود .
اسلام دستگاه تصفیه ای قرار داده که با آن می شود این آلودگی ها را پاک کرد .
در درجه اول خود قرآن که مصون و محفوظ از هر گونه تغییر است دیگر سنت قطعی پیامبر اکرم که از آن هم به مقدار کافی در دست داریم .
سوم عقل که در دین اسلام حجت و معتبر شناخته شده است.
اخباریگری : در میان شیعیان حدود چهار قرن پیش جریانی به نام اخباری گری به وجود آمد که دو سه قرن به افکار مردم حکومت می کرد و فقط مقابل اجتهاد بود .
آنها می گفتند اجتهاد و تقلید بدعت است و باید مستقیماً به اخبار مراجعه کرد و دستور دین را از آنها گرفت .
اخبار بین مظهر کامل جمودند این تفکر را اولین بار مردی به نام ملا امین استرآبادی رواج داده است ما در اسلام می گوییم چهار دلیل داریم : قرآن ، سنت ، اجماع ، عقل ولی آنها میگویند اجماع مربوط به سنی هاست چون باعث شد ابوبکر خلیفه شود و عقل حق دخالت در حوزه دین را ندارد و حق فهم قرآن فقط اختصاص به ائمه دارد و بس .
مقام قرآن بالاتر از اینست که افراد عادی بشر آن را درک کنند.
مشروطیت: « اِن الُحکم’ اِلاّ لله ِ» سوره انعام آیه 57 خوارج مظهر جمود فکری در عصر خودشان بودند .
پیدایش خوارج به دنبال این فکر بود که گفتند حکمیت حکم برای اینکه خلیفه را تعیین کند ، اینکه حکم ، حکم بکند میان دو نفر که مدعی خلافت هستند ، بر خلاف اسلام است .
زیرا قرآن فرموده است ، « اِن الُحکم’ اِلاّ لله» .
علی ( ع ) در پاسخ این عده فرمودند : این خطااست و منشأ آن شما هستید نه من ولی به هر حال این عمل کفر محسوب نمی گردد و من خطائی نکرده ام .
جریان اخباریگری نیز شبیه مسأله خوارج است .
روح اخباریگری را جمود تشکیل داده است .
جمود این است که می گوید اجتهاد که اظهار نظر است ، تفکر است ، تجزیه تحلیل است و به عبارت دیگر عقل را در دین دخالت دادن است ، درست نیست .
و قرآن هم برا ی فهمیدن نیست .
ما حق نداریم مستقیماً به قرآن مراجعه کنیم ، این کار ائمه است و ما باید به اخبار و روایات مراجعه کنیم .
جریان دیگری هم هست که مربوط به زمان خودمان است و آن جریان مشروطیت است.
عده ای به محض آمدن مشروطیت به ایران ، حامی آن شدند و عده ای دیگر باآن مخالفت کردند .
مخصوصاً اینکه مخالفین در هرجا که بودند ، در حوزههای علمیه ، فضلا و مدرسین و طلابی را که طرفدار مشروطیت بودند از خود نمی دانستند .
کم کم کار به جائی رسید که هر دسته ، دسته دیگر را تکفیر وتفسیق می کردند و واقعا فتنه بزرگی در دنیای روحانیت به وجود آمد.
در این بین اگر کسانی با مشروطیت مخالف بودند از این نظر بود که دستهای خارجی را می دیدند و می دانستند و پیش بینی می کردند که منظور، مشروطیت واقعی نیست بلکه سیاست خارجی دیگری در کار است؛ یا اگر کسی مخالف استبداد بود از آن جهت بود که سیاست هائی را که طرفدار استبداد بودند می شناخت و ضررهای سیاست آنها را می دانست .
(روسها طرفدار استبداد بودند و انگلیس ها طرفدار مشروطیت ).
کسانی از جمله مرحوم آخوند خراسانی حامی مشروطیت بوند.
از آن طرف در رأس مخالفین ، فقیه بسیار بزرگی مانند مرحوم آقا سید کاظم یزدی بوده است .
کسانی که با مشروطیت مخالف بودند، می گفتند این مشروطیت که می خواهد بیایید غیر از آن مشروطیتی است که صحبتش را می کنند ، مشروطه مشروعه نیست (مانند شیخ فضل الله نوری ) .
چنین جریانی به وجود آمد و حوادث تلخ و خونینی به بار آورد.
مجتهدین کشته شدند و شیخ فضل ا..
نوری دار زده شد.
چون در آن موقع اغلب مردم نمی دانستند که مشروطیت چیست ، نه آن کسی که به نفع مشروطیت مبارزه می کرد می فهمید چه می گوید و نه آن که به نفع استبداد کار می کرد می فهمید دنبال چه می رود.
بعضی از افراد قطع نظر از عوامل خارجی می گویند مشروطیت بر خلاف دین اسلام است یعنی دین اسلام با مشروطیت سازگار نیست .
ناچار باید بگویند با استبداد سازگار است یا لااقل بگویند با استبداد سازگارتر است .
چرا ؟
تا تعریف نشود که مشروطیت چیست ،نمی شود بحث کرد .
معنای مشروطیت این است که مملکت احتیاج دارد به یک سلسله تصمیمات ، یعنی مملکت احتیاج دارد به حکومت یعنی دستگاهی که مجموعاً امر مملکت را اداره کند .
وجود دین به تنهائی کافی نیست یعنی وجود قانون ولو قانون دینی ، مقنع و کفایت کننده از اینکه مردم حکومت داشته باشند نیست .
حال که ما احتیاج به حکومت داریم آیا صحیح است که عده ای تصمیم بگیرند و دیگران اجرا کنند یا نه همان کسی که تصمیم می گیرد و اجرا می کند ؟
این معنای استبداد است .
اما معنی مشروطه این است که عده ای تصمیم بگیرند دیگرانی باشند که اجرا کنند و باید آنها که تصمیم را گرفته اند منتخب مردم باشند تا در نتیجه ،همه چیز را مردم تعیین کرده باشند و در واقع مردم خودشان برخودشان حکومت کرده باشند.
باید توجه داشت که کلیات و جزئیات امور باهم متفاوت است .
درامور کلی مانند مثالی که آورده ایم هر مملکتی نیاز به هیئت مدیره دارد اما اینکه هیئت مدیره بخواهد قوانینی را در مقابل قوانین خدا وضع کند درست نیست .
انسانها حق دارند در حدودی که تکلیف اقتضا می کند مقرراتی را وضع کنند که در واقع وضع قانون جزئی است که با قانون کلی الهی تطبیق کند.
شئون پیامبر (ص ) : « ما آتیکم’ الرّسول’ فُخدوه’وُ ما نهیکم’ عنه’ فْانفقوا» (سوره حشر آیه 7 ) سه شأن و سه مقام مختلف است که هر سه از مختصات رسول اکرم (ص ) است ، به این معنی که از رسول اکرم (ص ) است و از ناحیه او به دیگران می رسد و رسیده است.
یکی مقام پیغمبری یا رسالت است .
مقام ابلاغ احکام الهی ،یعنی از طرف خداوند ، احکام و معارف الهی به او وحی می شد و او مأمور بود آنچه را به او وحی می شود به دیگران اعلان کند (ما علی الّرسول الاّ الْبلاغ’).
مقام دیگر ، مقام داوری و قضاوت است .
قضاوت هم مقامی است که باید از ناحیه خدا به کسی داده شود که بتواند در میان مردم داوری کند .
داوری یعنی مردم از لحاظ حقوق اجتماعی اختلاف پیدا می کنند ، مقامی باید در اجتماع باشد که احقاق حق کند یعنی به آن موضع رسیدگی کند و طبق قانون خاصی رأی و حکم بدهد( این مفهوم در سوره نساء آیه 65 ذکر شده است ).
پیغمبر مقام مقدس سومی هم دارد که مقام حکومت است .
پیغمبر اکرم ده سالی که در مدینه بودند ، حکومت تشکیل داده و در میان مردم همانند یک حاکم ، حکومت می کردند.
آیه شریفه 59 از سوره نساء خطاب به مسلمانان می گوید : خدا را اطاعت کنید ، پیغمبر و اولی الامر را هم اطاعت کنید این آیه مقام خلافت را معین می کند.
این سه مقام هر کدام به نحوی بعد از پیغمبر به شخص دیگری منتقل می شود با این تفاوت که انتقال اول که پیامبری است به طریق تعلم پیامبر و نه وحی انجام می گیرد.
مقام پیغمبری یک مقام شخصی است و نمی تواند کلی باشد.
ولی مقام قضاوت و حکومت می تواند .
پیامبر می گوید که بعد از من هرکس واجد صفات خاصی باشد مثلا قرآن را بشناسد و به آن معرفت داشته باشد عادل و...
باشد می تواند در میان مردم قضاوت کند .
پس ما تنها روین شأن زمامداری و حکومت پیغمبر بحث نمی کنیم ، پیغمبر شأن دیگری هم داشت و آن تبیین احکام بود.
باید حساب کرد که بعد از پیغمبر ، مرجع احکام کیست ؟
یعنی قول چه کسی برای ما حجت است .
سوال : آیا غیر از خدا، کس دیگری حق وضع قانون دارد یا نه؟
پاسخ این است که اگر بگوئید وضع قانون درمقابل قوانین الهی ، خیر ولی اگرگفته شود حق وضع قانون با استفاده از حقی که قانون خدا داده است ،آنهم در امور جزئی، این مانعی ندارد.
مقتضیات زمان (1) : «انزل من ااسماء ماء فسالت اودیه بقدرها فاحتمل السیل زبدا رابیاً » مسلمان باید به تعلیم قرآن معتقد باشد.
از این جهت که مسلمان هستیم، از نظر مقتضیات زمان، نه باید جاهل و مفرط و تندرو باشیم و نه جامد و متقشر باشیم .
پس نه باید مفرط بود و نه مفرط .
نه باید تندرو بود و نه کندرو ، باید معتدل بود.
معنای مقتضیات زمان چیست ؟
زمان دائماً در حال گذشتن و آمدن است ، در هر قطعهای یک اقتضا دارد.
در هر لحظه ای و هر قرنی یک اقتضائی دارد.
معنای اقتضا داشتن چیست ؟
اقتضا یا تقاضا به معنای بوجود آمدن است .
تبعیت کردن از مقتضات زمان و از تقاضای زمان یعنی در این زمان پدیده های پیدا شده است و به سبب پیدا شدن پدیده ها ، این قرن تقاضا دارد .
بنابراین باید خود را با این تقاضا یعنی با پدیده هائی که در زمان پیدا شده تطبیق داد، و آنها را پذیرفت.
این یک تفسیر است .
تفسیر دیگری هم برای تقاضای زمان یا اقتضای زمان وجود دارد و آن تقاضای مردم زمان است.
یعنی پسند مردم ، ذوق و سلیقه مردم ، به این معنی که ذوق و پسند مردم در زمانهای مختلف تفاوت دارد.
اگر معنای اقتضای زمان هریک از این تفسیر باشد ، غلط است .
اگر معنای اول را بپذیریم یعنی در هر زمانی هرچیزی جدیدی پیدا شد ، چون پدیده قرن است باید تابع آن باشیم .
اما واقعیتی هم وجود دارد .
اینکه بشر همانطور که امکان پیشروی دارد امکان پس روی هم دارد .
بنابراین امکان انحراف در بشر هست .
پس نمی توان قبول کرد که هرچه جدید و پدیده قرن است ، از تجدد برخوردار و خوب است.
لذا به این معنی تقاضای زمان را پیروی کردن غلط است.
یک تفسیر دیگر هم برای مقتضیات زمان مطرح است .
تقاضای زمان به معنای این است که احتیاجات واقعی در طول زمان تغییر می کند ، آنوقت است که احتیاجات بشر در هر زمان یک نوع تقاضا ایجاد می کند.
از آن رو که محور فعالیت بشر احتیاج است یعنی انسان محتاج خوراک و پوشاک و علم آموزی و ...
است عملا انسان اجبار دارد که بدنبال احتیاجات برود و از آنها پیروی کند.
یک سلسله احتیاجات بشر وجود دارد که ثابت ولایتغیراست .
بشر باید به روح خود نظام بدهد ، دستور العمل اخلاقی بدهد و این امور در همه زمانها یکسان است.
بشر به رابطه خود با خدا باید نظم بدهد.
همچنین در ارتباط با مخلوقات دیگر نظیر زمین و درخت و حیوانات، در این بین نقش دین تعیین طرف و راه رسیدن آن و کار عقل ، تعیین وسیله برای تأمین احتیاجات است .
در جائی که احتیاج انسان به وسیله عوض می شود یعنی وسیله ای که امروز احتیاج است فردا که تکمیل شد دیگر مورد احتیاج واقع نمی شود، باید تقاضای زمان تغییر کند .
هیچ احتیاج واقعی نیست که اسلام جلوی آن را گرفته باشد .
اسلام جلوی هوس را گرفته است.
تقاضای زمان نباید با پسند مردم و پدیده قرن اشتباه گرفته شود.
حاجات اولی بشر ثابت است .
حاجتهای ثانوی یعنی حاجاتی که انسان را به حاجتهای اولی می رساند متغیر است.
نمونه ملموسی را می شود برای روشن شدن بحث ذکر نمود از جمله حکایت زیر که در جای خود جالب است.
آقای فلسفی تعریف کرده اند که اولین نفر از وعاظ که با بلند گو صحبت کرده ایشان بوده اند.
پیش از صحبت ایشان واعظی برای صحبت رفته و گفته بود : این بوق شیطان را بردارید .
برداشتند و آن واعظ در اثر کثرت جمعیت نتوانسته بود مطلب را به همه تفهیم کند .آقای فلسفی که برای صحبت بر منبر رفته بودند گفتند : بوق شیطان را بیاورید.
جمود تا این حد ،باعث ریختن آبروی دین می شود.
مقتضیات زمان (2)، تغییرات زمان در تاریخ اسلام، اجتهاد و تفقه در دین، قاعده ملازمه: مقتضیات زمان یعنی پیش آمدها و پدیده ها و امور رایج زمان .
پدیده های هر زمان دو قسم اند : ممکن است ناشی از ترقی و پیشرفت و یا ناشی از انحراف باشند.
هیچ چیزی را به دلیل نوبودن نمی توان پذیرفت و یا ردکرد و هم چنین برای قدمت ، مقیاس خوبی و بدی نوبودن و قدیمی بودن نیست .
مورد دیگر درباره مقتضیات زمان ، سلیقه و ذوق و پسند مردم زمان است و دیگر حاجتهای زمان است که در این جا نیازهای دوم بشر مد نظر می باشد.
احتیاجات بشر متغیر است و اصلاً بشر احتیاج ثابت ندارد و درباره هر چیزی ، در یک زمان بشر به آن نیازمند است و در زمان دیگر بی نیاز از آن است.
درباره این که این نظر ،مخصوص مادیها و توده ای ها می باشد: مادیون اصل متغیر بودن نیازها را به دو شکل بیان می کنند.
فلسفی دراین دنیا همه چیز متغیر است ،هیچ چیز باقی نیست .
اجتماعی هرچیز زائیده یک احتیاج است و احتیاجات اجتماعی بشر در تغییر است.
استاد مطهری دراین باره فرموده اند : حاجتهای اصلی بشر تغییر نمی کند (قرآن )و حاجتهای فرعی است که متغیر است (تغییر شکل دریای خزر نسبت به حال).
تغییرات زمان در تاریخ اسلام : دین مقدس اسلام بر روی حاجتهای ثابت انسان تاکید کرده اما حاجتهای متغیر راتابع حاجتهای ثابت قرار داده است.
تفاوت شیعیان با اهل تسنن در طبقه بندی های راجع به زمان پیغمبر و منبع استخراج دین اسلام می باشد.
اجتهاد و تفقّه در دین : اجتهاد قوه محرکه اسلام است .
از نظر ابن سینا اصول اسلام لایتغیر و ثابت است و نه تنها از نظر اسلام تغییر پذیر نیست بلکه در همه زمانها باید جزء اصول زندگی بشر قرار گیرد.
در نتیجه اجتهاد ضرورت دارد.
ولی این نظر با تفکر اهل تسنن تضاد دارد.
از نظر آنها ابو حنیفه ، مالک بن انس ، شافعی و احمدبن حنبل چهار مجتهد هستند و مجتهدان حائز الخطاهم هستند.
معنای تفقه در دین این است که انسان دین را سطحی نشناسد بلکه دانش عمیقی نسبت به آن داشته باشد.
قاعده ملازمه : علما دو قاعده که عکس یکدیگرند را بیان کرده که به آن قاعده ملازمه گویند .
بین حکم عقل و حکم شرع همیشه تلازم برقرار است یعنی هرچه را که عقل حکم به لزوم آن کند.
دین هم آن را لازم خواهد دانست و بالعکس پیوندی که میان عقل و دین اسلام هست در مورد هیچ دینی وجود ندارد.
علی ( ع ) شخصیت همیشه تابان: قوانین دنیا و به طور مشخص قوانین حاکم بر بشر به دو قسم اند: 1ـ قوانین ثابت 2ـ قوانین متغیر شخصیتهای انسانی هم دارای همین قوانین هستند .
برخی از شخصیتها ، شخصیت مورد احترام در همه زمانها محسوب می شوند .
(امام علی (ع)) ولی برخی از چهره ها مربوط به یک زمان و دوره خاص هستند (ارسطو).