در سال 1789 میلادی، در فرانسه، انقلابی روی داد که معروف به “انقلاب کبیر فرانسه” شده است.
این انقلاب را فراماسونرها و طرفداران ایدههای بورژوازی رهبری کردند و در متن “پروتکلهای صهیونیزم جهانی” آمده است که: «ما این انقلاب را “انقلاب کبیر” نامیدیم».
انقلاب فرانسه یک انقلاب لیبرال - بورژوایی بود.
قبل از وقوع انقلاب و در زمان سلطنت لویی شانزدهم، فرانسه دارای یک مجلس طبقاتی بود و اشرافیت فئودال از مزایای ویژهای برخوردار بودند که نمایندگان بازرگانان و سرمایهداران و صاحبان صنایع فاقد آن امتیازها بودند.
در جریان انقلاب فرانسه، رهبری با سرمایهداران و بازرگانانی بود که ایدههای بورژوایی و عصر روشنگری را در سر داشتند و تحت شعار “برابری” خواهان حقوق برابر با اشراف و لغو امتیازات ویژه فئودالی بودند.
بورژوازی، ذیل شعار “آزادی”، محدود شدنِ قدرت سلطنت و گسترش نفوذ زرسالارانِ صاحب سرمایه (بازرگانان، رباخواران، صاحبان صنایع) را طلب میکرد و تودههای مردم که اکثراً از دهقانان فقیر و پیشهورزان خردهپا و گروه کمجمعیت کارگران صنایع تشکیل میشد، در آرزوی لغو مالیاتهای فئودالی و عشریههای اجباری به کلیسا بودند.
تودهها تحت هدایت افرادی مثل “میرابو”، “مارا”، “دانتون”، “ربسپیر” و تأثیرپذیری از ایدههای فیلسوفان عصر روشنگری به ویژه افرادی مثل “ولتر” و “روسو” علیه سلطنت مطلقه لویی شانزدهم طغیان کردند و در 14 فوریه 1789 “زندان باستیل” را که نماد استبداد خاندان “بوربون” بود، ویران ساختند.
با عقبنشینی لویی شانزدهم، سلطنت مشروطه تشکیل شد و بورژوازی لیبرال، بخش عمدهای از قدرت را به دست گرفت.
در فاصله سالهای 1790 - 1792 قدرت غالباً در دست کلوپ سیاسی “ژیروندَن”ها یعنی نمایندگان سرمایهداری لیبرالِ خواهان سلطنت مشروطه قرار داشت.
شاکله کلوپ “ژیروندن”ها توسط فراماسونرها اداره میشد و رهبران معروف آن “میرابو” فراماسونر بودند.
اینان در مجلس ملی فرانسه، قوانین بسیاری به نفع سرمایهداران و به منظور بسط سکولاریسم به تصویب رساندند، اما فکر چندانی به حال تودههای فقیر دهقانان و کارگران نکردند.
از این رو موج اعتراضات اقشار فرودست، دوباره بالا گرفت و اینبار نمایندگان جناح تندرو و بورژوازی که “ژاکوبن”ها نامیده میشدند به قدرت رسیدند.
ژاکوبنها نیز اکثراً فراماسونر بودند و رهبر آنها “ربسپیر”، سخت تحت تأثیر ایدههای دموکراتیک “ژان ژاک رسو” قرار داشت.
در قریب دو سال حکومت ژاکوبنها (1792 - 1794) در فرانسه، رژیم جمهوری اعلام شد و علیرغم شعارهای بسیار در خصوص “حقوق بشر” و “آزادی”، دوران “ترور و وحشت” حاکم شد و نزدیک چهلهزار نفر توسط جمهوری انقلابی مدافع حقوق بشر با گیوتین گردن زده شدند و دهها هزار نفر بازداشت و روانه زندانها شدند و جو اختناق شدیدی پدید آمد.
در دوران ژاکوبنها اگرچه اصلاحات ارضی به نفع روستاییان انجام شد اما مشکلات معیشتی مردم اغلب ادامه یافت و حاکمیت صاحبان سرمایه، جانشین حکومت فئودالها و اشراف گردید.
تودههای فقیر روستایی و شهری چون روند اوضاع را به نفع خود ندیدند، از حکومت ناامید شدند و دست از حمایت از آن کشیدند و جناحی از سرمایهداری فرانسه که از دست ژاکوبنها ناراحت بود در 27 ژوئیه 1794 (9 ترمیدور) کودتایی علیه “ربسپیر” و “ژاکوبنها” صورت داد و آنها را سرنگون و ربسپیر را اعدام کرد.
نقش تاریخی انقلاب فرانسه که توسط ژاکوبنها کامل گردید، لغو امتیازات فئودالها و اشراف، برقراری حکومت سرمایهداران به جای فئودالها، بسط سکولاریسم و زمینهسازی برای ایجاد یک نظام دموکراسی لیبرال در فرانسه بود که تا سال 1794 میلادی، تقریباً موفق به انجام همه اینها گردید؛ هرچند که انقلاب، روندی پرفراز و نشیب و بسیار خونین و پرنوسان را طی کرد.
نقش تاریخی انقلاب فرانسه که توسط ژاکوبنها کامل گردید، لغو امتیازات فئودالها و اشراف، برقراری حکومت سرمایهداران به جای فئودالها، بسط سکولاریسم و زمینهسازی برای ایجاد یک نظام دموکراسی لیبرال در فرانسه بود که تا سال 1794 میلادی، تقریباً موفق به انجام همه اینها گردید؛ هرچند که انقلاب، روندی پرفراز و نشیب و بسیار خونین و پرنوسان را طی کرد.
انقلاب فرانسه به لحاظ ایدئولوژیک تجسم آرمانهای ایدئولوژی لیبرالیسم بود و به لحاظ اجتماعی توسط طبقه سرمایهداری فرانسه و به ویژه روشنفکران مدرنیست رهبری گردید؛ هرچند که سختیها و مشقات و تلفات انسانی آن را تودههای محروم روستایی و شهری متحمل شدند.
انقلاب فرانسه به لحاظ میزان تأثیرگذاری و سیر حرکت و ایدئولوژی لیبرال بورژوایی رهبری کننده انقلاب و نیز نتایج و تبعات گسترده آن در فرانسه و سراسر اروپا، به مظهر و نمونه کلاسیک انقلابهای مدرن تبدیل گردیده است.
با انقلاب فرانسه، لیبرالیسم به صورت ایدئولوژی غالب و طبقه سرمایهداران صنعتی و تجاری و بانکداران به عنوان طبقه حاکم در فرانسه مطرح میگردد و نظام فئودالی و سیطره اشرافیت منسوخ میگردد.
انقلاب فرانسه به دلیل ماهیت لیبرال - مدرن آن، خصلت سکولاریستی داشته و دارد و در تاریخ دویست ساله پس از انقلاب، روند کلی جامعه فرانسه به سمت نهادینه شدن هرچه بیشتر سکولاریسم و صنعتی شدن روزافزون جامعه فرانسه بوده است؛ هرچند که مناسبات مذهب با حکومتهای مختلف و وزن اجتماعی کلیسا در دو قرن پس از انقلاب فرانسه، تغییرات و نوساناتی داشته است، اما به هر حال سمت و سویی کلی حرکت رژیمهای سیاسی فرانسه به سوی بسط سکولاریسم بوده است.
صهیونیستها و به ویژه فراماسونرها به دلیل نقش مهمی که در رهبری علمی و هدایت فکری انقلاب فرانسه داشتهاند، بسیار سعی میکنند این انقلاب را سرآغاز “آزادی” بشر عنوان کنند.
حقیقت این است که با انقلاب 1789 فرانسه، روح اومانیستیای که از رنسانس به بعد در غرب ظهور کرده و گسترش یافته بود، در هیأت یک حکومت و رژیم سیاسی ظاهر میگردد.
در واقع انقلاب فرانسه صورت مثالی انقلابهای سیاسی - اجتماعی عصر مدرن است و نه صورت مثالی هر انقلابی در هر جای دنیا.
با انقلاب فرانسه مفهوم لیبرالیستی آزادی به عنوان مفهوم اصلی و مشهور آزادی درآمد و تعریف حقوق بشر بر پایه خودبنیادانگاری نفسانی اصالت یافت، بنابراین انقلاب فرانسه آغاز بسط عملی مفهوم لیبرالی آزادی است نه معنای حقیقی آزادی و چنانکه سیر بعدی حوادث در فرانسه و اروپا نشان داد، انقلاب برای سرمایهداران و بورژواها آزادی به بار آورد اما زنجیرهای گران استثمار کاپیتالیستی و ورشکستگی و فقر اقتصادی را بر جان کارگران و پیشهوران خردهپای فرانسه محکم کرد و با حاکم کردن ساختار حقوقی و سیاسی و تعلیم و تربیت مدرن، آدمی را از ساحت دینی وجود خود، بیش از پیش دور کرد و گرفتار اسارت و از خودبیگانگی ساخت.
*** انقلاب فرانسه (۱۷۹۹-۱۷۸۹) دوره ای از تحولات اجتماعی سیاسی در تاریخ سیاسی فرانسه و اروپا به عنوان یک کل بود.
این انقلاب، یکی از چند انقلاب مادر در طول تاریخ جهان است که پس از فراز و نشیبهای بسیار، منجر به تغییر نظام سلطنتی به جمهوری در فرانسه و ایجاد پیامدهای عمیقی بر کل اروپا شد.
پس از انقلاب در ساختار حکومتی فرانسه، که پیش ازآن سلطنتی با امتیازات فئودالی برای طبقه اشراف و روحانیون کاتولیک بود، تغییرات بنیادی در شکل های مبتنی بر اصول روشنگری، ملیگرایی[۱] دموکراسی و شهروندی ایجاد شد.
با این حال این تغییرات با اشفتگی های خشونت امیزی شامل اعدام ها و سرکوبی ها در طی دوران حکمرانی وحشت و جنگ های انقلابی فرانسه همرام بود.وقایع بعدی که می شود ان ها را به انقلاب فرانسه ربط داد شامل : جنگ های ناپلئونی و بازگرداندن رژیم سلطنتی و دو انقلاب دیگر که فرانسه امروزی را شکل داد است.[۲] اگرچه برخی از اندیشمندان هم عصر انقلاب، همچون توکویل، معتقد است که با وجود آن همه تلاش برای وقوع انقلاب، نتیجه کار دموکراسی نیست.
شاید بهمین دلیل است که وی برخلاف بسیاری، سال ۱۷۸۹ ( شروع انقلاب) را سال پایان انقلاب میداند.[۳] با اینحال بنظر بسیاری، انقلاب با سقوط باستیل در سال ۱۷۸۹ شروع شد.
شاه، لویی شانزدهم، در سال ۱۷۹۳ اعدام شد و سرانجام، در سال ۱۷۹۹ هنگامی که ناپلئون بناپارت به قدرت رسید، انقلاب پایان پذیرفت.
پس از ناپلئون دوباره نظام جمهوری جایگزین شد تا اینکه برادرزاده ناپلئون، کودتا نموده و سپس امپراتوری دیگری به راه انداخت و پس از آن جمهوری های متعدد شکل گرفت.
بدین ترتیب در کمتر از یک قرن، بر فرانسه به شکل های مختلفی مانند جمهوری، دیکتاتوری، سلطنت مشروطه و دو امپراطوری متفاوت حکمفرمایی شد.[۴] تا به امروز که فرانسه، جمهوری پنجم بر فرانسه حکمفرماست.
زمینههای انقلاب مورخین درباره ی طبیعت سیاسی و اقتصادی اجتماعی انقلاب فرانسه اختلاف نظر دارند.تفسیر های متداول مارکسیستی مانند تفسیر جورجس لفبوره[۵] این انقلاب را نتیجه برخورد بین طبقه اشرافی فئودالی و اعضای سرمایه گرای طبقه ی متوسط جامعه دانسته اند.بعضی از تاریخ دانان استدلال میکنند که طبقه ی اشرافی قدیمی یه حکومت پیشین در برابر اتحادی از اعضای طبقه ی متوسط جامعه و روستاییان ازرده و حقوق گیران شهری تسلیم شدند.
با این حال تفسیری دیگر ادعا میکند که انقلاب نتیجه از کنترل خارج شدن حرکت های اصلاحاتی مختلف اشرافی و مربوط به قشر متوسط جامعه بوده است.مطابق این نظریه این حرکت ها همزمان با حرکت های مردمی حقوق گیران شهری جدید و روستییان ایالت نشین بودند.اما هر گونه اتحاد در بین قشر ها تصادفی و اتفاقی بوده است.[۶] اما بسیاری از تاریخ دانان بسیاری از خصوصیات حکومت پیشین را از دلایل انقلاب دانسته اند.
از دلایل اقتصادی ان می توان به دلایل زیر اشاره کرد: لوئی پانزدهم جنگ های بسیاری کرده بود که فرانسه را به نزدیکی برشکستگی رسانده بود و لویی شانزدهم در زمان انقلاب امریکایی از مستعمره نشین ها حمایت کرده بود که وضع بد مالی حکومت را بدتر کرده بود و بدهی ملی دولت به ۲ بیلیون لیور رسیده بود.صدمه های اجتماعی حاصل از جنگ شامل بدهی سنگین جنگ با شکست های نظامی سلطنت و کمبود خدمات برای برای سربازان از جنگ برگشته بدتر شد.
داشتن سیستم اقتصادی ی بی کفایت و منسوخ که قدرت اداره ی بدهی ملی فرانسه را نداشت که هم نتیجه و عامل تشدید کننده ی ان سیستم مالیاتی ناتوان فرانسه بود.
کلیسای کاتولیک ٫بزرگترین ملک دار کشور ٫ بر محصولات مالیاتی به نام دیمه وضع کرده بود.دیمه در حالی که شدت افزایش مالیات دولت را کمتر کرده بود ٬ گرفتاری فقیرترین را که روزانه با سوتغذیه دست به گریبان بود بیشتر کرده بود سقوط باستیل باستیل نام زندان بزرگی بود که بسیاری از مخالفان دولت و سلطنت در آن زندانی بودند.
این زندان با یورش مردم در ۱۴ ژوییه ۱۷۸۹ سقوط کرد.
باستیل را به آتش کشیدند و برای همیشه آن را ازبین بردند آنچنانکه امروزه از آن، تنها میدان بزرگی به نشانه آن باقی است.
بسیاری، سقوط زندان باستیل را اولین جرقه انقلاب میدانند.
الغاء فئودالیته و پیش نویس قانون اساسی ۲۰ روز پس از سقوط باستیل، مجلس اصناف فرانسه، بمنظور آرام نمودن جنگ و آشوب داخلی، در شب چهارم اوت ، نظام فئودالیته را برای همیشه ملغا نمود.
مجلس اصناف، بیگاری کشیدن از رعیت را از نشانهای فئودالیته دانست و عشریه کلیسا را نیز برداشت.
بدین ترتیب امتیازات صدها ساله اشراف و کلیسا از میان برداشته شد.
در روز چهارم اوت اعلامیه حقوق بشر و شهروندی فرانسه[۱۰] نوشته شد و بنا شد تا در مقدمه قانون اساسی بعدی گنجانده شود تا حقوق شاه و ملت را تعیین نماید.
دوران حکومت وحشت و ترور از دوران روبسپیر به دوران ترور و وحشت انقلاب یاد میکنند.
یکی از افتخارات مجلس در این دوران، اختراع دستگاهی بود که به نام سازندهاش گیوتین نام گرفته بود و به زودی به « ماشین مرگ انقلاب » لقب یافت.
در این دوران بسیاری از مردم به عنوان دشمن مردم و مخالفان جمهوری و آزادی دستگیر، محاکمه و فورا به دست گیوتین سپرده شدند لوئی شانزدهم لوئی شانزدهم در سال 1770 م با شاهزاده خانم اتریشی به نام ماری آنتوانت ازدواج نمود.
وی در سال 1774 پادشاه فرانسه گشت.
پس از انقلاب، لوئی به همراه خانواده اش سعی در فرار از فرانسه داشت.
او به پاریس برگردانده شد و متهم به خیانت گشت.
در 21 ژانویه 1793، در مکانی موسوم به «پلاس دولا رولوسیون» در پاریس، گردن پادشاه با گیوتین زده شد.
همسر او نیز نه ماه بعد اعدام شد.
مه 1789م پادشاه فرانسه، لوئی شانزدهم، همه اعضای مجلس را فرا می خواند و از آنها می خواهد تا مالیتها را افزایش دهند.
ژوئن 1789 اعضای مجلس سوم در زمین تنیس قصر پادشاه در ورسای تحصن می کنند و قسم یاد می کنند تا تغییر شیوه اداره فرانسه، با یکدیگر متحد باقی بمانند.
آنها خود را به عنوان مجمع ملی اعلام می نمایند.
14 ژوئیه 1789 پاریسی های خشمگین با شنیدن اینکه سربازان پادشاه در راه هستند، 30000 تفنگ سرپر را از اسلحه خانه سلطنتی می دزدند.
سپس آنها به زندان باستیل هجوم آورند.
نبرد آغاز می گردد، اما زندان بدست مردم افتاده و قیام سراسر فرانسه را در بر می گیرد.
27 اوت 1789 مجمع ملی، بیانیه حقوق بشر و شهروندان را تصویب می کند.
بر طبق این بیانیه، آزادی، یک حق طبیعی محسوب و تساوی تمام شهروندان در برابر قانون تضمین می گردد.
اکتبر 1789 کمبود مواد غذائی و شورشها ادامه می یابند.
در پنجم اکتبر جمعیتی از مردم که اکثر آنها را زنان تشکیل می دادند از پاریس به سمت قصر پادشاه در ورسای، راهپیمایی و تقاضای نان می کنند.
آنها اعضای خانواده سلطنتی را بعنوان اسیر با خود به پاریس می برند.
ژوئن 1790 اشراف، حقوق مربوط به القاب موروثی را از دست می دهند.
کلیسا و اشراف، دارایی خود را مدیون این القاب هستند.
ژوئن 1791 پادشاه و خانواده اش سعی در فرار از فرانسه دارند، اما دستگیر شده و به فرانسه رجعت داده می شوند.
هزاران تن از اشراف زادگان ، کشیشها و افسران ارتش که مخالف انقلاب هستند، فرانسه را ترک می گویند.
آوریل 1792 فرانسه علیه اتریش و پروسی که برای حمایت از پادشاه فرانسه ، نقشه حمله به فرانسه را داشتند، اعلان جنگ می کند.
این آغاز جنگهای انقلابی علیه نیروهای مشترک اتریش، پروس، انگلستان و اسپانیا است.
آنهاتا سال 1802 به مبارزه خود ادامه می دهند.
اوت 1792 رژیم پادشاهی و قانون اساسی 1791 در قیامی جدید بر انداخته می شوند.
سیاسیون افراطی ، کنترل دولت انقلابی را در دست می گیرند.
سپتامبر 1792 انتخابات بر پا می گردد.
برای اولین بار در تاریخ فرانسه، هر فرانسوی از حق رای برخوردار است.
رژیم پادشاهی از میان می رود و در فرانسه یک جمهوری و دولت مردمی اعلام می گردد.
از این پس، حتی پادشاه لوئی شانزدهم نیز یک شهروند خوانده می شود.
شروع تقویم انقلابی از 22 سپتامبر است.
ژانویه 1793 در یازدهم ژانویه لوئی شانزدهم به جرم خیانت و شرکت در توطئه با قدرتهای خارجی گناهکار شناخته شده و 10 روز بعد اعدام می گردد.
2 ژوئن 1793 ژاکوبین ها، گروهی انقلابی افراطی به رهبری ماکسیمیلین روبسپیر، قدرت را در دست می گیرند.
دوره وحشت آغاز می گردد.
16 اکتبر 1793 همسر لوئی شانزدهم، ماری آنتوانت، اعدام می گردد.
28 ژوئیه 1794 با اعدام روبسپیر و 21 تن از یارانش دوره وحشت پایان می پذیرد.
1795 قرار داد صلح با پروس و هلند و چند ماه بعد با اسپانیا به امضاء می رسد.
یک دولت جدید به نام «دیرکتوار» (هیت مدیره) تشکیل می یابد.
این دولت چندان موفق نیست و نارضایتی بوجود می آید.
1799 ناپلئون بناپارت، یک ژنرال ارتش انقلابی، قدرت را در دست می گیرد.
دولت «راهنما» به ناچار کناره گیری می کند.
ناپلئون بسرعت امنیت را برقرار می سازد و خود را اولین کنسول می خواند.
1802 ناپلئون به عنوان کنسول اول مادام العمر، انتخاب می گردد.
28 مه 1804 ناپلئون خود را امپراتور فرانسه نموده و همسرش ژوزفین امپراتریس می گردد.
زمانی فرانسه قدرتمندترین کشور اروپا بود.
اما از اواخر قرن هجدهم، نظام حکومتی فرانسه، دچار بی کفایتی شده؛ دولت اغلب، کمبود پول داشت.
گیوتین در 1791، در سال پس از انقلاب فرانسه، حکومت دستگاه جدیدی را برای اعدام در ملاء عام به خدمت گرفت.
این دستگاه که گیوتین نامیده می شود برای قطع سرانسان با سرعت و بدون درد، طراحی شده بود.
اما بزودی تبدیل به سمبول خوفناک دوره وحشت گردید.
مالیاتهای سنگین رعایا و مزرعه داران تنگدست می بایست مالیتهای سنگینی پرداخت می کردند و کارگرانی که در شهرها زندگی می کردند نیز همانند آنان در فقر و فلاکت می زیستند.
اشراف زادگان وکشیشان مالیات اندکی پرداخت کرده و اغلب یا کار نمی کردند و یا بسیار کم کار می کردند.
در سال 1788 افزایش قیمت مواد غذایی بر اثر برداشت اندک محصولات کشاورزی ، بسیاری از مردم فقیر را ناتوان از پرداخت مالیاتهایشان نموده بود.
سان کولوت مردم بی چیز پاریس سان کولوت (بدون کولوتها) خوانده می شدند، زیرا آنها بجای کولوت (شلوارهایی که تا بالای زانو بودند) که در آن زمان بین فرانسویان ثروتمند مد بود، از شلوارهای عادی استفاده می کردند.
الهام گرفتن از مردم آمریکا وقایع این دوران خصوصا انقلاب آمریکا، مردم فرانسه را به تفکر در مورد شیوه اداره کشور خودشان واداشت.
بسیاری از مردم خواستار آزادی بیشتر از حکومت مطلقه پادشاه بودند.
مجلس طبقات عمومی این مجلس قدیمی فرانسه برای اولین بار در طول 175 سال، در سال 1789 تشکیل شد.
اعضای مجلس از سه گروه که به عنوان نمایندگان تمام فرانسه بودند، تشکیل شده بود.
گروه اول کلیسا و گروه دوم اشراف بودند و بقیه مردم فرانسه به گروه سوم تعلیق داشتند.
آنها دارای هیچگونه حق قانونی نبودند و برخلاف گروههای دیگر نمی توانستند از پرداخت مالیات خودداری کنند.
مجمع ملی در سال 1789، مواد غذائی بسیار کمیاب و قیمتها بسیار بالا بود.
و دولت تقریبا ورشکست شده بود.
وقتیکه لوئی شانزدهم (93 – 1754) در ماه مه ، اعضای مجلس را برای ریشه یابی مشکلات کشور فرا خواند، دیگر بسیار دیر شده بود.
بسیاری از نمایندگان مجلس سوم (مردم عادی) شکیبائی خود را از دست داده بودند.
آنها از خواسته لوئی برای افزایش مالیاتها اطاعت نکرده و خود را یک مجمع ملی اعلام نمودند.
هجوم به باستیل در 14 ژوئیه 1789 ساکنان خشمگین پاریس، از ترس حمله سربازان پادشاه بسوی زندان باستیل هجوم بردند.
این شورش منجر به شکل گیری قیامی در سرتاسر فرانسه به نام «ترس عظیم» شد.
در ماه آینده، مجمع ملی، بیانیه حقوق بشر و اتباع را که مشخص کننده حقوق طبیعی تمام شهروندان را پذیرفت و همچنین خواستار سطح عادلانه مالیات شد .
لوئی می گریزد در ژوئن 1791 لوئی شانزدهم به همراه همسرش ماری آنتوانت (93- 1755) و فرزندانشان سعی در فرار از فرانسه داشتند.
آنها در شهر وارن دستگیر، و به پاریس بازگردانده شدند.
این شب که موسوم به «شب وارن» است، تبدیل به نقطه عطفی در انقلاب شد.
لوئی حمایت بسیاری از مردمی را که تا آن زمان به او وفادار بودند از دست داد.
در آوریل آینده دولت انقلابی علیه اتریش و پروس اعلان جنگ داد.
نظام پادشاهی از بین می رود.
بعد از قیام اوت 1792 و انتخابات ماه بعد، مجلس جدید پر از سر سخت ترین دشمنان لوئی شد.
لوئی به اتفاق همسرش و فرزندانش به زندان افکنده شد و در 21 سپتامبر مجلس رای به انحلال پادشاهی داد.
پادشاه متهم به خیانت شد و در 21 ژانویه 1793 اعدام گشت.
دوره وحشت طولی نکشید که شورشهای بزرگی علیه انقلاب در بخشهای مختلف فرانسه آغاز شد.
انقلابیون افراطی موسوم به ژاکوبین ها به رهبری ماکسیمیلین روبسپیر (94- 1758) قدرت را در دست گرفتند.
افراطیون با دستگیری تمام دشمنان انقلاب، سعی در کنترل اوضاع داشتند.
«دوره وحشت» آغاز گشت و مردم فرانسه در وحشت از دست دادن جان خود زندگی می کردند.
پایان وحشت در بسیاری از جهات، پایان دوره وحشت در ژوئیه 1794، پایان انقلاب نیز محسوب می شد.
یک دولت ضعیف موسوم به «راهنما» قدرت را در اختیار گرفت.
در سال 1799، یک ژنرال جاه طلب فرانسوی به نام ناپلئون بناپارت (1821- 1769) فرمانروای فرانسه شد.
وی در سال 1804 خود را امپراتور فرانسه خواند.
سالهای دموکراسی فرانسه به پایان رسیده بود، اما هنوز شعار اصلی انقلاب «آزادی، برابری، برادری» به مردان و زنانی که در سرتاسر دنیا در جستجوی آزادی و عدالت بودند روحیه می داد.
دوره وحشت در سال 1793م یک گروه افراطی به رهبری روبسپیر قدرت را در پاریس بدست می گیرد.
این گروه هر کسی را که تهدیدی برای انقلاب محسوب می شد، دستگیر و اعدام می نمود.
حدود 35000 نفر، از جمله رهبر محبوب، دانتون، در این کشتارها از بین رفتند.
دوره وحشت با اعدام روبسپیر در ژوئیه 1794 پایان یافت.
ژرژ ژاک دانتون یکی از رهبران انقلاب فرانسه، دانتون (94- 1759)، قیام سال 1792 را سازماندهی کرد و نظام پادشاهی را سرنگون ساخت.
او سخنور بزرگی بود که مردم را به مبارزه برای سربلندی انقلاب ترغیب می نمود.
دانتون بر دولت انقلابی تسلط یافت و علیرغم محبوبیتش در بین مردم توسط روبسپیر محکوم گشت و در 5 آوریل 1794 به گیوتین سپرده شد.
حقایق ثبت شده انقلابیون سعی در تغییر نحوه اداره فرانسه داشتند.
از مردم خواسته شده بود تا همدیگر را بجای «مادام» و «موسیو» همشهری خطاب کنند.
یک تقویم جدید درست شد.
سال اول این تقویم از 22 سپتامبر 1792 شروع می شد و به ماهها نامهای جدید، نظیر برومر (مه آلود) و ترمیدور (گرم) داده شده بود.
این تغییرات مدت زیادی دوام نیافتند.
اما تغییرات دیگری از قبیل به کار گرفتن سیستم اندازه گیری «تریک» و استفاده از فرانک فرانسه به عنوان پول رایج کشور، دوام یافتند.
منابع: http://www.britannica.com/ http://daneshnameh.roshd.ir http://fa.wikipedia.org/ bashgah.net