هر جامعهای تحت تأثیر پارهای از عوامل داخلی و خارجی ، دچار « تغییر فرهنگی » می شود .
تغییر فرهنگی در واقع بخشی از مقوله مهم «تغییر اجتماعی » است که در طول تاریخ نظر متفکران و جامعه شناسان را به خود جلب کرده است.
در گذشته ، یزد به عنوان « دارالعباده » شناخته شده بود .
در آن فضای سنتی ویژگی های فرهنگی مثبت از قبیل « ساده زیستن و قناعت پیشگی » ، «روابط سالم خانوادگی و اجتماعی » ، «صله رحم » ، « برنامه های جمعی مذهبی و سنتی » ، « روابط عاطفی و دوستانه قوی »، « پاکی و زهد و اخلاص » ، «تلاش و کار و کوشش» ،«احساس مسئولیت فردی و اجتماعی » ، «شادابی و آرامش » ، « یکدلی و یکرنگی و صمیمیت » و « احساس رضایت و خشنودی » به چشم می خورد و افراد جامعه توانسته بودند با « خود » ، « طبیعت »، « زمین » و « دیگران » کنار آیند و سازش و سازگاری داشته باشند.
حتی در دوره قبل از انقلاب ، به دلیل عدم گسترش وسایل ارتباط جمعی و امکان برقراری تماس جدی و سریع با خارج از یزد ، نه در شهر یزد و نه در شهرهای اطراف آن هیچکدام استحاله فرهنگی قابل توجهی صورت نگرفته بود و اصالت سبک زندگی سنتی یزدی و آداب و رسوم مخصوص این دیار تا حد زیادی حفظ شده بود .
پیروزی انقلاب اسلامی ، برای مدتی حدود دو دهه ، وضعیت فوق را تثبیت و تقویت کرد ، زیرا همانطور که بسیاری ازصاحب نظران اظهار داشته اند این انقلاب اساساً یک حرکت ضد غربی و یورش علیه مظاهر فرهنگ غربی و بازگشت به ارزش ها و فرهنگ سنتی،بومی و مذهبی بود .
اما آرام آرام ، به ویژه بعد از گذشت دو دهه از عمر انقلاب ، آثار استحاله فرهنگی در ایران و حتی در جامعه مذهبی و سنتی ریشه داری چون یزد بروز نمود ، به طوری که هرچه به جلو آمده ایم و از انقلاب دور شده ایم این تغییر فرهنگی نمایان تر و شدیدتر شده است .
به نظر می رسد که اکنون بخش قابل توجهی از مردم یزد ، خاصه جوانان یزدی ، از فرهنگ اصیل سنتی خود فاصله گرفته و به سمت و سوی فرهنگ غربی ، یعنی آنچه که می توان به « شبه مدرنیسم » تعبیر کرد،گرایش پیدا کردهاند یا به عبارت دیگر دچار مرض«غرب زدگی » شدهاند .
اکنون دیگر گروه هایی از جوانان یزدی – و حتی سایر اقشار وطبقات- آن احساس و گفتار و رفتار دیروز را ندارند و دچارنوعی «عقده خود کم بینی فرهنگی » شده اند .
با مراجعه به مکان هایی چون کافی شاپ ها ، کافی نت ها ، باشگاه های بیلیارد ، فروشگاه های محصولات فرهنگی و حتی با رفتن به کوچه ها و خیابان های معمولی شهر ، مدارس ، دانشگاه ها و خانوادهها میتوان آثار و نشانه های فرهنگ وسبک زندگی غربی را در میان گروه های مختلف مردم ، مخصوصاً جوانان ، مشاهده کرد .
شاید اغراق نباشد اگر بگوییم که امروزه یکی از عوامل مهم و عمده اختلاف بین نسلی و شکاف میان خانواده ها (اختلاف بزرگسالان و کهنسالان با نوجوانان و جوانان) به موضوع مورد بحث یعنی چگونگی برخورد با فرهنگ غربی مربوطه می شود.
معمولاً جوانترها در مقایسه با بزرگترها یا پیران گرایش بیشتری به فرهنگ بیگانه و رغبت و توجه کمتری به فرهنگ سنتی و بومی و مذهبی خود دارند و به طور کلی افراطی تر و آتشی تر و تندروترند .
سئوال مهمی که در اینجا مطرح می شود آن است که : « این وضعیت پیش آمده یا تغییر فرهنگی صورت گرفته ناشی از چه علل وعواملی است ؟» بی تردید عوامل متعدد داخلی (تغییر در ساخت و بافت و ترکیب جمعیت ، نقش نخبگان فکری و سیاسی ، نقش جنبش های اجتماعی و گروه های فشار، نوسازی و توسعه ، تکنیک ، ایدئولوژی، موضع گیری در برابر مدرنیته و ...) و خارجی (جهانی شدن ،تهاجم فرهنگی ، امپریالیسم و استعمار و ...) در پدید آوردن این وضعیت جدید در شهر یزد موثر و دخیل بوده اند .
به نظر می رسد که از میان این عوامل گوناگون ، عامل روانی جایگاه و اهمیت قابل توجهی دارد .
به عبارت دیگر ، فقدان یا ضعف روحیه اعتماد و عزت نفس در جوانان ، موجب تصور نادرست آنها از غرب و زندگی و فرهنگ غربی شده و در نتیجه آنها را از فرهنگ اصیل سنتی خود دور و به مظاهر فرهنگ غربی متمایل کرده است.
بدین ترتیب برای فراهم شدن امکان سنجش داده ها و عملیاتی کردن آنها ، عوامل روانی را ما دراین تحقیق ، در واقع همان «عزت نفس » و متعلقات مربوط به آن در نظرگرفته ایم .
1-2- اهمیت و ضرورت تحقیق :
بی شک« تغییر یا استحاله فرهنگی » مردم یک جامعه ، به ویژه جوانان آن ، موضوع کوچک و کم اهمیتی نیست که بتوان از آن بی تفاوت گذشت .
اگر بپذیریم که پایه و اساس خوشبختی یا بدبختی هر جامعه و عنصر سرنوشت ساز و قاطع آن «فرهنگ» است ، در آن صورت بی توجهی به «استحاله فرهنگی » اگر نه غفلت غیر قابل جبران ، باید گفت غفلت بسیار بزرگی است .
آن چه بر اهمیت و ضرورت این مطالعه می افزاید « ماهیت » و اهداف انقلاب اسلامی ایران است .همانطور که اشاره شد ، این انقلاب اساساً یک حرکت عظیم فرهنگی محسوب میشود .
گرچه عوامل اقتصادی،سیاسی و اجتماعی در بروز آن دخالت داشته، ولی عامل و علت اصلی این حادثه ، « عامل فرهنگی – مذهبی » بوده است .
مردم دلزده از مظاهر منفی گسترش یافته فرهنگ غربی در جامعه ایران به رهبری امام خمینی به مخالفت با رژیم حامی و مروج این ارزش ها برخاستند و در مقابل، در صدد احیای ارزش ها و فرهنگ مذهبی و سنتی منسوخ و مطرود شده خود برآمدند و سرانجام این مبارزه به ثمر رسید و رژیم غربگرا و آمریکایی پهلوی سرنگون شد .
بنابراین اکنون برای هر دلسوز مسئول به ویژه مسئولان و متولیان امور فرهنگی کشور – و در محدوده این تحقیق مسئولان در سطح استان یزد - نه تنها این سئوال مطرح است که چرا وضعیت ترسیم شدهفعلی به وجود آمده ، بلکه از آن مهمتر راه یا راه های مقابله با آن چیست ؟
آری غفلت از این موضوع، سبب پاسخگویی آنها - و همه- در برابر خلق و خالق خواهد بود .
آیا می توان شاهد استحاله فرهنگی بخش های مختلف مردم ، خاصه جوانان ، به سمت و سوی مظاهر زندگی غربی و گرایش به فرهنگ وسبک زندگی بیگانگان و فاصله گرفتن از فرهنگ اصیل سنتی و مذهبی بود و اقدام خاصی برای مقابله با این وضعیت انجام نداد ؟
آیا این به معنای نادیده گرفتن اهداف اصلی انقلاب اسلامی و ماهیت مذهبی و اصالت سنتی آن نیست ؟
بنابراین اکنون برای هر دلسوز مسئول به ویژه مسئولان و متولیان امور فرهنگی کشور – و در محدوده این تحقیق مسئولان در سطح استان یزد - نه تنها این سئوال مطرح است که چرا وضعیت ترسیم شدهفعلی به وجود آمده ، بلکه از آن مهمتر راه یا راه های مقابله با آن چیست ؟
آیا این به معنای نادیده گرفتن اهداف اصلی انقلاب اسلامی و ماهیت مذهبی و اصالت سنتی آن نیست ؟
مسلماً در هر نقطه ازایران ، در هر شهرو استان ، بررسی مشکل فوق ضروری و حیاتی است لیکن با توجه به شرایط خاص استان یزد و به ویژه شهر یزد که از آن به دارالعباده یاد شده و می شود ، این بررسی اهمیت و ضرورت دو چندان می یابد .
امید است که در این پژوهش بتوان گوشه اندکی از این امر مهم را تحقق بخشید .
1-3- اهداف تحقیق : هدف کلی این تحقیق ، « بررسی عوامل روانی مؤثر ( عزت نفس ) در فاصله گرفتن جوانان یزدی از فرهنگ اصیل سنتی (دارالعباده ) و گرایش به مظاهر فرهنگ غربی » (شبه مدرنیسم ) می باشد .
اهداف جزئی یا ویژه عبارتند از : شناسایی و بررسی رابطه عزت نفس و خود باوری در جوانان یزدی با گرایش آنها به سبک زندگیغربی در حوزه اخلاق ؛ شناسایی و بررسی رابطه عزت نفس و خود باوری در جوانان یزدی با گرایش آنها به سبک زندگی غربی درحوزهاقتصادی ؛ شناسایی و بررسی رابطه عزت نفس و خود باوری در جوانان یزدی با گرایش آنها به سبک زندگی غربی درحوزه اجتماعی ؛ شناسایی و بررسی رابطه عزت نفس و خود باوری در جوانان یزدی با گرایش آنها به سبک زندگی غربی درحوزه آموزشی و علمی ؛ شناسایی و بررسی رابطه عزت نفس و خود باوری در جوانان یزدی با گرایش آنها به سبک زندگی غربی درحوزه شخصی؛ شناسایی و بررسی رابطه عزت نفس و خود باوری در جوانان یزدی با گرایش آنها به سبک زندگی غربی درحوزه سیاسی ؛ ارایه راهکارهایی در مورد افزایش عزت نفس در جوانان ؛و ارایه راهکارهایی برای شناسایی بهتر و بیشتر ابعاد مثبت فرهنگ اصیل سنتی و جنبه های منفی فرهنگ غربی .
1-4- مدل تحلیلی : 1-4-1- فرضیه های تحقیق : با توجه به نقش عوامل روانی که در این پژوهش به معنای «عزت نفس و خودباوری» در نظر گرفته شده است ، فرضیهها عبارتند از : بین فقدان یا ضعف عزت نفس و خود باوری جوانان یزدی با گرایش آنها به سبک زندگی غربی در حوزه اخلاق رابطه معنی دار دیده می شود .
بین فقدان یا ضعف عزت نفس و خودباوری جوانان یزدی با گرایش آنها به سبک زندگی غربی در حوزهاقتصادی رابطه معنی دار وجود دارد .
بین فقدان یا ضعف عزت نفس و خودباوری جوانان یزدی با گرایش آنها به سبک زندگی غربی در حوزه اجتماعی رابطه معنی دار دیده می شود .
بین فقدان یا ضعف عزت نفس و خودباوری جوانان یزدی با گرایش آنها به سبک زندگی غربی در حوزه آموزشی و علمی رابطه معنی دار دیده می شود .
بین فقدان یا ضعف عزت نفس و خودباوری جوانان یزدی با گرایش آنها به سبک زندگی غربی در حوزهشخصی رابطه معنی دار دیده می شود بین فقدان یا ضعف عزت نفس و خودباوری جوانان یزدی با گرایش آنها به سبک زندگی غربی در حوزه سیاسی رابطه معنی دار وجود دارد.
1-4-2- متغیرها و جایگاه آنها در فرضیه ها : در شش فرضیه بالا ، عزت نفس و خودباوری « متغیر مستقل » و سبک زندگی در غرب در حوزه های گوناگون فرهنگی،اخلاقی، اقتصادی ،اجتماعی ، آموزشی وعلمی ، شخصی و سیاسی به عنوان «متغیر وابسته» در نظر گرفته شده است .
بنابراین می توان رابطه این متغیرها را به صورت زیر نشان داد : 1-4-3- تعریف عملیاتی مفاهیم : در فرضیه های این تحقیق دو مفهوم کلیدی به کار رفته است که باید منظور از آنها را مشخص کرد .این دو مفهوم یکی «عزت نفس » است و دیگری « سبک زندگی غربی » یا « مظاهر فرهنگی غرب » منظور از عزت نفس آن است که فرد خود را موجودی صالح ، لایق ، خوشبخت و توانا و شایسته بداند به طوری که می تواند با چالش های اساسی زندگی مقابله کند.
به عبارت دیگر فرد از خود ارزشیابی مفید و مثبت داشته باشد و نه منفی .
کسانی که از عزت نفس بالایی برخوردارند معمولاً با صفات و ویژگی هایی چون :« جرأت ورزی » ، «انعطاف پذیری »، «مسئولیت پذیری »، «قاطعیت»،«احترام به دیگران» ،«استعداد و خلاقیت »،« ابتکار » ، « استقلال عمل » ، «سرعت و اطمینان در کار » ، «جلب توجه دیگران»، و «افتخار به پیشرفت های خود » شناخته می شوند.
منظور از مظاهر فرهنگی غربی ، تمام ارزش ها و باورها و رفتارهایی است که در میان مردم غیر شرقی به ویژه آمریکا و اروپا در حوزه های مختلف اخلاقی ، اقتصادی ، اجتماعی ، شخصی ، آموزشی و علمی وسیاسی رواج دارد .
این ارزش ها و باورها و رفتارها، ملغمه و آمیزه ای از زشت و زیبا ، بد و خوب ، منفی و مثبت ، مضر و مفید ، مخرب و سازنده است .
بنابراین شرط اصلی گرایش و انتخاب آنها آگاهی و شناخت کامل به این جنبه های دوگانه فرهنگ درحوزههای مختلف زندگی غربی است .
به نظر می رسد که در کشورهای جهان سومی - از جمله در ایران و به طور خاص در میان تعدادی از جوانان یزدی – به دلیل فقدان یا ضعف عزت نفس و خودباوری ، نه تنها شناسایی دقیق و درستی از فرهنگ غربی به عمل نیآمده ، بلکه متأسفانه جنبه های زشت ، بد، منفی ،مضر و مخرب این فرهنگ مورد توجه و بعضاً عمل آنها واقع شده است.
این ناتوانی در تفکیک ، به بروز صفتی در آنها منجر گشته که از آن تعبیر به «غربزدگی »یا « شبه مدرنیسم » یا « غربگرایی » می شود .
به زبان دیگر ، دعوت مردم وجوانان به فرهنگ اصیل سنتی و حفظ و پاسداری از ارزش های بومی ، ملی ، مذهبی و عمل به آنها نمی تواند و نباید به معنای « کهنه پرستی » یا «سنت گرایی » ( تقّدس ارزش ها و سنت ها صرفاً به دلیل این که ریشه در گذشته دارند و قدیمی و ضد جدیدند ) تلقی گردد.
بین «سنتی بودن جوان » و «سنت پرستی جوان »، بین « غربزدگی و غربگرایی » و « متجدد بودن » و «پذیرش دستاوردهای مدرن علمی و صنعتی » تفاوت زیادی وجود دارد.
آنچه ما در این تحقیق به دنبال بررسی علل و عوامل آن هستیم ، این نیست که چرا گروه هایی از جوانان یزدی نوگرا یا متجددند و دستاوردهای پیشرفته و مدرن بشری یا غربی را پذیرفته اند !یا این نیست که چرا سنتگرا یا سنت پرست نیستند ، بلکه این هدف اصلی را تعقیب می کنیم که چرا غربزده ، شبه مدرنیست و فرنگی مأب هستند و چرا از هرچه سنتی است (نه سنت پرستی ) فاصله می گیرند!
1-5-نوع و روش تحقیق و جمع آوری داده ها و تجزیه و تحلیل آنها : این تحقیق از نوع توصیفی – تحلیلی و روش آن میدانی یا پیمایشی است ، هر چند که در فصول دوم و سوم ، آنچه با عناوین «ادبیات تحقیق » و «پیشینه و مطالعات نظری » مشخص شده است ، مبتنی بر روش کتابخانهای است .
به هر حال پس از جمع آوری داده های مربوط به عزت نفس و گرایش جوانان به فرهنگ غربی از طریق پرسشنامه ، با روش های مناسب آماری از جمله آزمون خی دو ، اسپیرمن و پیرسون و به کمک نرم افزار Spss ، داده های مذکور توصیف و سپس تحلیل شده اند و برای آنها نمودارهایی ترسیم شده است.
بدین ترتیب ابزار جمع آوری اطلاعات اصلی در این تحقیق ، دو نوع «پرسشنامه » است .
پرسشنامه استانداردی که منسوب به کوپراسمیت است و میزان عزت نفس در جوانان را می سنجد؛ و پرسشنامه محقق ساختهای که میزان گرایش جوانان به مظاهر فرهنگ غربی را ارزیابی می کند .
1-6- جامعه آماری و حجم نمونه : جامعه آماری این پژوهش جوانان 15 تا 29 ساله شهر یزد و روش نمونه گیری خوشهای است که در آن رعایت تناسب نیز شده و در نتیجه روش طبقهای در آن ملحوظ است .
برای اجرا و عملیاتی کردن طرح نمونه گیری ، شهر یزد به سه منطقه یزد 3.2.1 تقسیم شده و با در نظر گرفتن جمعیت هر منطقه و نسبت جمعیت جوان با جمعیت کل آن، بر حسب واحد خانوار،جوانان مورد نظر انتخاب شده اند .
حجم نمونه نیز ............
نفر است که بر اساس فرمول زیر تعیین شده است: 1-7- سازماندهی تحقیق : این تحقیق در پنج فصل تنظیم شده است .
فصل اول ، مربوط به طرح تحقیق و کلیات مرتبط با آن است .
در فصل دوم ادبیات تحقیق بررسی شده است .
فصل سوم به پیشینه و مطالعات نظری پژوهش اختصاص دارد و در آن علاوه بر تعریف و تحدید فرهنگ ، مقوله مهم « تغییر فرهنگی » تعریف و عوامل داخلی و خارجی مؤثر در آن بررسی و تبیین شده است .
درفصل چهارم ، داده های پژوهش توصیف ودر فصل پنجم تحلیل شده اند.
فصل آخر هم به نتیجه گیری از مباحث مطروحه و ارائه پیشنهادها و محدودیت ها ی تحقیق مربوط می شود .
فصل دوم : ادبیـات تحقیق درباره علل یا عوامل گرایش به فرهنگ غرب بعضی مطالعات و تحقیقات در سطح جهان و ایران به طور مستقیم و تعداد بیشتری پژوهش به طور غیر مستقیم صورت گرفته است .
پژوهش های غیر مستقیم معمولاًٌ حول محورهایی چون «توسعه و نوسازی و عوامل موثر در آن » ، « توسعه و تغییر فرهنگی» ،« آسیب شناسی فرهنگی » و « تهاجم فرهنگی» سامان یافته است .
در سطح استان ، تحقیقات از این نوع اندکند و هنوز جنبه های گوناگون فرهنگ بدون پژوهش باقی مانده است .
در این مبحث،برای نمونه فقط تعداد محدودی از تحقیقاتی که مستقیم یا غیر مستقیم به موضوع این پژوهش مربوط می شود ابتدا در سطح جهان ، سپس در سطح ایران و سرانجام در محل معرفی و بررسی خواهند شد .
2-1- تحقیقات جهانی و خارجی یکی از پژوهش هایی که ارتباط مستقیم با تحقیق حاضر دارد، کاری است که خانم هلنانوربرگ هاج در یکی از مناطق هند به نام «لاداخ» انجام داده و حاصل آن در کتاب « آینده های باستانی : از لاداخ بیاموزیم » به زبان خارجی است که در سال 1991 به چاپ رسیده است .این کتاب که مبتنی بر مشاهدات میدانی نور برگ هاج از روند توسعه و گسترش فرهنگ مدرن در جامعه سنتی لاداخ در شمال کشور هند می باشد در فصلنامه فرهنگ مردم ،سال سوم ، شماره10( 1383 ) توسط اسفندیار عباسی به اختصار معرفی شده است .
مدت اقامت طولانی بیست ساله نوربرگ هاج در بین مردم شبه قاره هند به او فرصت داده است که تأثیر تدریجی توسعه و تجددگرایی در جامعهای سنتی را مشاهده کند .
بر اساس این مشاهدات خانم نوربرگ هاج بسیاری از مسائل مشترک در میان کشورهای جهان سوم (از جمله بیکاری شدید نسل جوان ، مناقشات جناح های سیاسی ، اختلاف و کشمکش های قومی و مذهبی ، تجمل گرایی ، تضعیف روابط عاطفی و خویشاوندی و معاشرت های اجتماعی و نیز سیطره عدم رضایت، خمودگی و دلمردگی عمومی در جوامع عصر حاضر )را در پیروی نسنجیده مردم از الگوی توسعه صنعتی ریشه یابی کرده است .
نویسنده در این پژوهش بر تأثیر پنهانی ولی بسیار تعیین کنندهعوامل روانی در فرآیند توسعه و تجدد گرایی جوامع سنتی تأکید دارد.
از نظر او گرچه نمی توان آثار مثبت الگوی غربی توسعه در جهان سوم را نادیده گرفت ، ولی تصاویر فریبنده و غلط از فیلم های تجاری ، آموزش و پرورش غربی و برداشت های نادرست مردم از ظاهر گردشگران خارجی باعث شده است که بر اساس اطلاعات ناقص و توهم بی اساس ، مردم در جوامع سنتی ، فرهنگ بیگانه غرب را «برتر» و «پیشرفته تر » از فرهنگ بومی خود بپندارند .
در واقع سئوال محوری نوربرگ هاج در این پژوهش آن است که : « چرا وقتی جوامع سنتی با فرهنگ غرب تماس پیدا میکنند به تدریج دگرگون می شوند و از هم می پاشند؟
آیا این امر ناشی از «برتری ذاتی » فرهنگ غرب است؟
» گرچه احتمالاً پاسخ بسیاری از مردم کشورهای توسعه نیافته یا در حال توسعه به این سئوال «مثبت » است ولی واقعیت امر غیر از این است .
به نظر نوربرگ هاج بیش از دو دهه زندگی در لاداخ او را متقاعد کرده است که مهمترین دلیل فروپاشی فرهنگهای سنتی در برابر فرهنگ غرب ، عواملی روانی است که این جوامع را به سوی پیروی هر چه بیشتر از الگوی غرب سوق می دهد .
بدین ترتیب بر خلاف مطالعات توسعه صنعتی و نوسازی که غالباً بر عوامل اقتصادی و سیاسی تأکید می شود واین عوامل علت اصلی تحمیل تجدد بر جوامع سنتی شناسایی می گردد، خانم نوربرگ هاج کوشیده است تا در تحقیق خود ، جنبه های روان شناختی تجدد گرایی در جوامع سنتی را ارزیابی نماید .
به نظر او تا وقتی که فرهنگ غرب و تجدد به لاداخ رخنه و نفوذ نکرده بود ، مردم آن منطقه در کمال آرامش و رضایت خاطر زندگی می کردند و بسیاری از مشکلاتی که اکنون دست به گریبان آن شده اند از قبیل خشونت ، نظام هویت زدای بوروکرواسی ، نفاق ،بروز نیازهای کاذب ، وابستگی اقتصادی ، مصرف زدگی ، شکاف بین نسلی ، اختلافات قومی و ..
در میانشان وجود نداشت .آری مردمی که زمانی با توجه به نیازها و شرایط محیطی و فرهنگی بومی و سنتی خود زندگی میکردند و حس تعاون و مشارکت در آنها قوی بود و کاملاً خود کفا بودند و احساس عزت و افتخار و غرور نسبت به فرهنگ سنتی خود داشتند و آن را کاملاًٌ غنی می دانستند ، در مدت زمان نسبتاًکوتاه ، القائات توسعهصنعتی و تجدد چنان به اعتماد به نفس و عزت ملی مردم لطمه وارد کرده است که «همه چیز» را از یاد برده و به فرهنگ سنتی و مادری خود پشت کرده اند ، نسبت به آینده خود بشدت نگرانند ، پیوندهای خانوادگی و عاطفی تضعیف شده است و مصرف گرایی رواج یافته است .
این تغییر و استحاله فرهنگی منفی همانطور که خانم نوربرگ هاج می گوید ناشی از برتری واقعی و ذاتی فرهنگ غرب نیست ، بلکه مهمترین دلیل آن تصور و برداشت نادرست ساکنان لاداخ از این فرهنگ و جایگاه برتر آن از طریق تصاویر فریبنده تبلیغات رسانههای غربی ، توریسم ، الگوبرداری از نظام آموزش و پرورش غربی و ....می باشد .آری لاداخی ها نمی دانند که در کنار نکات مثبت و سازنده فرهنگ غرب ، ابعاد و معضلات اجتماعی و روانی توسعه صنعتی از جمله تنش های روانی ، احساس تنهایی و انزوا، ترس از پیری و طرد شدن از جامعه و انحطاط است .
در عوض ، کلیه محدودیت ها و نواقص فرهنگ خودشان برای آنها آشکار و ملموس است .
احساس شرم و حقارت بویژه در میان جوانان بسیار قوی است .
این احساسات آنها را وادار می کند که به فرهنگ سنتی خود پشت کنند و فرهنگ جدید را دربست بپذیرند .
آنها سمبل ها و نمادهای تجدد را با تمام وجود می طلبند و تقلید می کنند مثلاً عینک دودی به چشم و « واکمن» به گوش می زنند و لباس های جین به تن می کنند .
نوربرگ هاج در نهایت برای رهایی مردم لاداخ و سایر جوامع سنتی از این وضعیت ، پیشنهاد میکند که باید «اطلاع رسانی»درست و دقیق کرد و تمامی جنبه های توسعه یافتگی مد نظر قرار داد .
به نظر او این اقدام باعث زدوده شدن توهم زیان بار خواهد شد و مردم در جوامع سنتی ، توسعه درون زا را مطلوب تر ، مؤثرتر و سالم تر خواهند یافت .
در راستای همین پیشنهاد است که برای بهبود شرایط اجتماعی ، اقتصادی و زیست محیطی در لاداخ ، عملاً تدابیری به مرحله اجرا گذاشته می شود .برای مثال از نیمه دوم دهه 1970 به این سو ، گروهی از بومیان لاداخ ، از جمله چندی از سرشناس ترین چهرههای ادبی و فرهنگی منطقه ، با کمک سازمان غیر دولتی «انجمن بین المللی بوم شناسی و فرهنگ » اقدام به اطلاع رسانی همه جانبه به مردم لاداخ در مورد پیامدهای واقعی توسعه از نوع غربی آن کرده اند .
این گروه همچنین ، از طریق پژوهش و احیای دانش بومی کشاورزی منطقه ، به ایجاد امکانات و فرصت های شغلی و درآمدزا بیشتر کمک کرده و برای اطلاع رسانی کامل تر ، تورهای ویژه نمایندگانی از بومیان لاداخ را به جوامع غربی برده است .
نام این تورها را « تورهای کشف واقعیت » گذاشته اند .
بخش دیگری از توسعه درونزای لاداخ ، احیای کشاورزی سنتی و طبیعی منطقه بوده است.همچنین توسعه درونزای لاداخ به اقدامات فراوانی برای تشکل سازی ویاریگری دامن زده است .
از جمله تشکلی از زنان برای حفاظت از محیط زیست و جلوگیری از تهاجم فرهنگی از طریق تلویزیون به وجود آمده است.
تشکل دیگری از تولید کنندگان ، صنایع دستی مورد نیاز بازار سوغات را تأمین می کند و تشکلی از اطبای محلی برای احیای طب باستانی منطقه و بی نیاز ساختن اهالی از طب شیمیایی و تشکل مهم دیگری نیز به نام «پروژه مزرعه » در لاداخ به وجود آمده است .
شاید برجسته ترین درس تجربه تجدد گرایی لاداخ و توسعه درونزای این جامعه سنتی که خانم نوربرگ هاج مطرح کرده است این باشد که توسعه و پیشرفت لزوماً نباید به نابودی مزایا و جنبه های برتر اجتماعی ، فرهنگی و زیست محیطی جوامع سنتی منجر شود .
الزامی نیست که مردم در کشورهای در حال توسعه به فرهنگ اصیل خود پشت پا بزنند تا رسیدن به پیشرفت برای آنها میسر شود .
بخشی از تحقیقات خارجی مورد بحث، مربوط به نوسازی و توسعه و ارتباط آن با عوامل روانی است که در آنها ، عوامل روانی به عنوان متغیر مستقل یا متغیر واسطهای و یا متغیر وابسته عمل می کنند .
دو نمونه از این پژوهش ها که در آنها عوامل روانی نقش متغیرمستقل ایفا می کنند یکی کاری است که اورت هیگن انجام داده است و دیگری پژوهشی است که توسط دیوید مک کللاند صورت گرفته است .
هیگن در پژوهش خود ، «نظریه شخصیت خلاق » را مطرح کرده است که حاصل آن در دو کتاب آمده است ؛ یکی به نام « نظریهتغییر اجتماعی » (هام وود: 1962) و دیگری با عنوان « شخصیت بریتانیایی وا نقلاب صنعتی ، شواهد تاریخی » ( لندن: 1967) که هر دو به زبان انگلیسی است.
وی در این پژوهشها کوشیده است اصول روانشناسی را در نظریه توسعهاقتصادی بگنجاند.
بر این اساس ، استدلال می کند که توسعه اقتصادی باید از دیدگاه شخصیت خلاق بررسی شود .
از نظر هیگن، نظریه های مبتنی بر نژاد یا آب و هوا و یا شرایط خاص اجتماعی ، مذهبی یا اقتصادی هیچیک نتوانسته اند به اندازهکافی توضیح دهند که چرا بعضی گروه ها آمادگی خیلی بیشتری برای تغییر فنی و اقتصادی دارند؟
بدین ترتیب از نظر او فرایند توسعه اقتصادی و اجتماعی که مبتنی بر نوآوری های فنی و مادی و اجتماعی است با شخصیت های خلاق پیوستگی نزدیکی دارند ؛ شخصیت هایی که در جریان زمان در یک متن خاص اجتماعی ظاهر می شوند .
به نظر هیگن نظریه پرداز وظیفه دارد که توضیح دهد چگونه شخصیت خلاق به وجود می آید و بخصوص توضیح دهد که چگونه خلاقیت در برخی از گروه های جامعه بروز می کند ، نه در گروه های دیگر یا کل جامعه .
از نظر او فرد سنتی خلاق نیست ،بلکه مسئله این است که چه چیزی باعث ظهور نسلی از افراد مبتکر و خلاق می شود ؟
به نظر او دگرگونی اجتماعی بدون تغییر در شخصیت ها رخ نخواهد داد.
جامعه سنتی و شخص اقتدارگر برای رفتار غیر خلاق ساخته شدهاند.
به نظرهیگن در یک جامعه سنتی که از ثبات و سکون برخوردار است باید اتفاقی بیفتد تا شخصیت برخی گروه های آن تغییر یابد .
احتیاجات ، ارزش ها و شناخت ها باید دگرگون شوند و دگرگونی به این علت رخ می دهد که اهداف و ارزشهای زندگی اعضای گروهی از جامعه توسط گروه هایی که مورد احترام اعضای آن گروه هستند محترم شمرده نمیشود.
هیگن این امر را « سلب حرمت » می نامد .
او نظر نهایی خود را چنین جمع بندی می کند : « در طول چندین نسل ، سلب حرمت منجر به عزلت گزینی می شود و نهایتاًٌ به خلاقیت ناشی از تغییر شخصیت می انجامد .» کوششهای خلاق اعضای یک گروه سلب حرمت شده، متوجه بازیابی تأیید اجتماعی خواهد بود .
پارهای از ارزشها برای نوآوری فنی–اقتصادی حایز اهمیتند ، از جمله شایستگی مبتنی بر دستاوردهای فردی ، قبول و تأیید کسب و کار و قبول و تأیید کاریدی .
اگر گروهی سلب حرمت را تجربه کند و اگر اعاده حرمت با فعالیت کارآفرینانهای که منجر به نوآوری تکنولوژیک و اقتصادی می شود امکان پذیر باشد ، در آن صورت جامعه شاهد توسعه و پیشرفت خواهد بود.
» هیگن با بررسی تعدادی از نمونه های تاریخی توسعه اقتصادی از جمله توسعه اقتصادی انگلستان پیش از انقلاب صنعتی و توسعه اقتصادی ژاپن، کلمبیا و برمه در قرن نوزدهم و بیستم ، نظریه خود را تقویت می کند .
او کوشش بلندپروازانهای در شناساندن اهمیت شخصیت در رشد اقتصادی عرضه می دارد.
بر نظریهاو اشکالاتی وارد شده است از جمله این که او توسعه اقتصادی را نوعی بوالهوسی تاریخ تلقی و از ابزارهای روانکاوانه بیش از حد معمول و متداول استفاده کرده است و برخی اندیشه های او با شواهد تجربی همخوانی ندارند.
دیوید مک کللاند نیز مانند اورت هیگن ، شخصیت را به عنوان محرک اصلی دگرگونی در مرکز توجه خود قرار می دهد و عمدتاً توجه خود را به توسعه اقتصادی معطوف می دارد .نظریهای که او در این باره مطرح کرده، «نظریه شخصیت موفقیت جو » است .
حاصل تحقیق وی کتابی است به نام : « جامعه جویای موفقیت » (نیویورک : 1961) که به زبان خارجی است.
فرضیه اساسی او این است که:« جامعه ای که روحیه احتیاج به موفقیت در آن عموماً در سطح بالاتری است کارآفرینان پر نیروتری تولید خواهد کرد که این به نوبه خود موجب توسعه اقتصادی سریعتری خواهدشد.
» به نظر او ، نیاز به کسب موفقیت یکی از نیازهای اساسی انسان است و نظیر کلیه انگیزه ها ، حاصل تجربیات اجتماعی دوران کودکی است.
بنابراین، مجموعهای از عوامل اجتماعی برشیوه های پرورش کودکان موثرند و این شیوه ها هم به نوبه خود شکل گیری نیاز به موفقیت را تسهیل یا تضعیف می کنند .
اگر در شخصی نیاز به موفقیت قویاً شکل گرفته باشد ، رفتار مقتضی و روحیه کار آفرینانه نشان خواهد داد و به نحوی عمل خواهد کرد که موجب پیشبرد توسعه اقتصادی شود .
مک کللاند کوشید تا به کمک آزمون های مختلف ، از جمله با استفاده از ادبیات و داستان های مردمی و نقاشی و انجام مصاحبه با مادران بعضی از پسران در ژاپن ، آلمان ،برزیل و هندوستان و طرح بعضی سئوالات از قبیل نحوه آموزش روحیه مستقل و ورزندگی به فرزندان ، فن فرافکنی و...
میزان انگیزه «نیاز به موفقیت » را در افراد اندازه گیری کند.حاصل این تلاش ها ، دستیابی به این یافته است که بین « نیاز به موفقیت » و رشد اقتصادی رابطه قوی وجوددارد.
اینکلز و همکارش اسمیت در پژوهشی کوشیده اند تا به کمک عوامل روانی و با قائل شدن نقش واسطهای برای آن ها، از دیدگاه روانی نوسازی را مطالعه کنند .
حاصل این پژوهش کتابی با عنوان «نوگرا شدن :تغییر فردی در شش کشور در حال توسعه » است که در سال 1974 به چاپ رسیده و به زبان انگلیسی است .مضمون اصلی کار آن دو، انگشت گذاشتن بر مفهوم «تجدد فردی یا تجدد روانی » است .
این به معنای آن است که پژوهشگران مذکور ، متغیرهای روان شناسانه را ملازم توسعه اجتماعی– اقتصادی و سیاسی می دانند .
منظور از تجدد روانی ، از نظر آن دو ، تمایلات فردی (گرایش ها ، ارزش ها ، الگوهای مربوط به شناخت ، گرایش های شخصیتی وغیره )است که ناشی از تجربیاتی چون اقامت در شهر ، رفتن به مدرسه ، تماس با رسانه های جمعی و اشتغال در شرکت های جدید است و خود منجر به بروز رفتار هایی میشود که برای توسعه اقتصادی و سیاسی جامعه سودمند است.