انسان قادر است چنان آگاهیهای خود را وسعت دهد که همه عالم هستی را شامل گردد این یکی از ویژگیهای انسان است که درمسیر او بسوی کمال موثراست اما قدرت علم آموزی تنها عامل درخود سازی نیست این توانائی باعث می شود که انسان قادر گردد خود را بشناسد و جهان هستی را تفسیر کند هر چه انسان بیشتر از این قدرت خود استفاده نماید و بیشتر تلاش کند آگاهیهای بیشتری را بدست آورده و افق وسیعتری را برای عمل در اختیار خواهد داشت .
اما خود سازی به تلاش نیازمند است وهر گونه تلاشی محتاج انگیزه است به تعبیر دیگر انسان دست به عمل و کاری نمیزند مگر اینکه انگیزه ای برای انجام آن کار داشته باشد .
هر عمل دیگری را که انسان انجام می دهد وقتی رسیدگی کنیم می بینیم منشاء آن یک نیاز وخواسته درونی است همین علم آموزی ودست یافتن به حقایق جهان هستی ودرک واقعیتها از یک نیاز درونی سرچشمه می گیرد .
پس هنگامیکه از خواسته ها صحبت می کنیم باید بدانیم که آن کاملا با آگاهی وعلم تفاوت دارد واصولا خواسته ها و آگاهیها از دو مقوله متفاوت هستند آگاهیها محدوده دید انسان را وسعت می بخشند وخواسته ها انسان را وادار می کند تا در آن محدوده دید خود عمل کند ونیازهای خود را را بر آورده سازد .
مثال :
ماده منفی بوسیله یک شیمست کشف می شود وبه همه می گوید که این ماده برای انسان مضراست و اگر کسی آنرا استعمال کند باعث مرگ او می شود دو انسان را فرض می کنیم یکی طالب زندگی و حیات خود است ودیگری از زنده بودن خود بیزار است وراه گریزی از این دنیا را جستجو می کند بالطبع اگر این ماده سمی به دست هر یک از اینها بیافتد دو عمل کاملا متفاوت انجام می دهند آنکه طالب حیات خود است وزندگی را دوست می دارد آن ماده سمی رااز بین می برد و دیگری که راهی برای مرگ خود جستجو می کند آن ماده سمی را می خورد و خود را از بین می برد .
واگر شخصی را فرض کنید که با انسانی دشمن است و می خواهد او را بکشد آن ماده سمی را در غذای او می ریزد واو را می کشد .
علم این هر سه نفر نسبت به ماه سمی یکسان بود اما سه عامل کاملا متفاوت در برخورد با آن ماده انجام می دهند پس روشن شد که خواسته ها ونیازهای انسان منشاء اعمال او می باشند و همین خواست ها هستند که در انجام کارها به انسان جهت می دهند که چه کار بکن و یا از چه ازکاری منصرف شو .
از اینرو لازم است این عامل موثر در عملکرد انسان ونقش آن در خود سازی او بمطالعه گذاشته شود و وسعت خواسته های انسان مورد بررسی قرار گیرد طبق سنت گذشته برای بررسی و وسعت خواسته های انسان آنرا با وسعت خواسته های حیوان مقایسه می کنیم .
جدول مقایسه سطح خواسته های انسان و حیوان
خواسته های حیوان خواسته های انسان
1- مادی 1- مادی و معنوی
2- شخص و فردی 2- فردی واجتماعی
3- منطقه ای 3- خارج از محدوده مکان
4- حالی 4- خارج از محدوده زمان
برای توضیح بیشتر سطر اول جدول باید گفت که خواسته های حیوان تنها ازغرایز او سرچشمه می گیرد و غرایز حیوان که به منظور رشد وتولید مثل می باشد تنها منشاء عمل در حیوان است .
از اینرو هیچگاه خواسته های حیوان از سطح مادیات فراتر نمی رود حال آنکه خواسته های انسان از سطح مادیات فراتر رفته و یکسری خواسته های معنوی را نیز شامل می گردد .
خواسته های معنوی تنها مخصو ص انسان است وهیچ موجود دیگری د رداشتن این سلسله از خواسته ها با وی شریک نیست یکی از خواسته های معنوی انسان حقیقت جویی است انسان خواستار این است که حقایق و واقعیتهای جهان هستی و محیط پیرامون خود را بشناسد بعبارت دیگر انسان طالب دانایی است و از جهل گریزان است این خواسته و تمایل از نوع تمایلات مادی نیست و تنها ا ختصاصی به انسان دارد یا قدرت طلبی و زیاده خواهی ابداع و ابتکار عشق و پرستش کشف حقایق هنر و زیبایی همه از خواسته های معنوی انسان است .
البته باید توجه داشت که همیشه در هنگام عمل دو یا چند خواسته مادی و معنوی باهم تلفیق شده وبر آیند این خواسته ها منشا عمل می گردد .
بهمین دلیل است که سطح خواسته های مادی در انسان نامحدود می شود .
مثلا درحیوان غریزه جنسی و جود دارد در انسان هم وجود دارد اما حیوان بر طبق غریزه آنچنانکه برای وی مقدر شده در سال یک یا دوبار به جفتگیری می پردازد و بعد از آن دیگر نه تمایل دارد ونه قادر است که به این امر اقدام کند درحالیکه در انسان این غریزه و خواسته محدود نیست و چنانچه برخواسته های دیگر غلبه کند اصلا سیری نمی شناسد .
وهمینطور نیاز است به غذا ازخواسته های مشترک انسان وحیوان است اما در حیوان محدود است و بمحض سیر شدن دست از غذا خوردن بر می دارد وبقیه غذا را بهمان حال رها می کند و میرود ولی انسان معده اش که پر شد بقیه را د رانبارها و مخزنها یخچالها ذخیره می کند مال اندوزی و ذخیره مواد وغیره نامحدود بودن خواسته های مادی انسان را تائید می کند .
ویاهر غذائی را نخوردن و بر سر سفره رنگین و تزئین شده غذا خوردن تلفیق دوخواسته مادی و معنوی در انسان است که اولی همان غریزه گرسنگی و نیاز انسان به غذا است ودومی طالب زیبایی و هنر بودن است که زیبائی خواستن مادی نیست .
اما سطر دوم جدول گویایی این مطلب است که خواسته های حیوان تنها به خود او و حداکثر به جفت و فرزند اختصاص دارد ولی انسان یک موجود اجتماعی است یعنی در اجتماع زندگی می کند و همین اجتماعی بودن یک سلسله خواسته هایی را برای انسان بوجود آورده است از قبیل کمک به همنوع رعایت مقررا اجتماعی و حقوقی عدالت خواهی همه ازنوع خواسته های اجتماعی است .
گاهی خواسته های اجتماعی چنان بر خواسته های فردی انسان غلبه پیدا می کند که انسانی را که ذاتا خواهان بقاء خود می باشد وادار به فدا کردن خود برای تحقق آرمانهای اجتماعیش می کند این امر که ایثار نامیده می شود ا زویژگیهای انسان است وهیچ موجدی در این ویژگی با وی شریک نمی باشد .
البته هنگامیکه صحبت از خواسته های اجتماعی انسان می شود و گفته می شود انسان موجودیست اجتماعی بلافاصله ذهن متوجه این موضوع می گردد که بعضی حیوانات چون زنبورعسل یا مورچه نیز بطور اجتماعی زندگی می کند این مطلب درست است اما اجتماعی زندگی کردن حیوانات غریزی است وغیر آگاهانه در حالیکه اجتماعی زندگی کردن انسان به حکم غریزه نیست و آگاهانه می باشد .
اما اینکه خواسته های حیوان منطقه ایست بدین منظو راست که خواسته های حیوان هیچگاه از محدوده محیط زیست وی خارج نمی شود واصولا از وجود مکانهای دیگر اطلاع ندارد که چیزی را بغیر از آنچه دردسترس می باشد بطلبد البته بعضی از پرندگان در فصلهای مختلف کوچ می کنند وبعضی این امر را دلیل انکار منطقه ای بودن خواسته های حیوان می دانند این کوچ کردن پرندگان نیز غریزی است نه آگاهانه شگفتیهائی در دنیای حیوانات وجود دارد که از غرایز آنها سرچشمه می گیرد و بدون آنکه حیوان بداند عملی را انجام می دهد که به بقاء او کمک میکند وهمه اینها دلیل وجود آفریدگاری ذی شعور می باشد .
اماانسان بدلیل آنکه می تواند به وسعت همه هستی آگاهیش را گسترش دهد قادر است از وجود مناطق و مکانهای بسیار دور از محدوده زیستش و آنچه در دسترس نیست آگاه شود و گاهی طالب چیزی می شود که فرسنگها از او و محیط زیستش دوراست .
انسان هر چه وسعت دید و آگاهیش از محدوده محیط زیست خود فراتر رود وسعت بیشتری از مکان را در اختیار خواهد داشت تا در آن سطح خواسته هایش را افزایش دهد .
این فرایند خارج شدن خواسته هااز محدوده مکان به خارج شدن سطح آگاهی از محدوده مکان بستگی دارد بدلیل آنکه تا موجود از وجود چیزی آگاهی نداشته باشد خواستار و طالب آن نخواهد شد بهمین دلیل است که حیوان خواسته هایش محصور محدود به منطقه زیستش می باشد ولی خواسته های انسان از محدوده مکان پا فراتر می نهد و مکان قادر نیست خواسته های انسان را محدود کند .
اما آخرین سطر جدول گویا ی این مطلب است که خواسته های حیوان محدود به زمانی است که حیوان در آن بسر می برد در حالیکه انسان درصد بزرگی از خواسته هایش به آینده تعلق دارد بیشتر کوششها و تلاشهای انسان برای بهتر ساختن زندگی آینده اش می باشد .
وباز بسیاری از خواسته های انسان به گذشته تعلق دارد افسوسهائی که می خورد و ایکاشهایی که می گوید همه حاکی از خواسته هایی است که انسان آرزو داشته در گذشته تحقق پیدا کند ولی متحقق نشده است در این میان تنها درصد کوچکی از خواسته های انسان به زمان حال او متعلق است و بهمین دلیل است که می گویئم خواسته های انسان از محدوده زمانی پا فراتر می نهد و زمان قادر نیست خواسته های انسان را محدود کند می بینیم که خواسته های حیوان در چهار زندان مادیت فردیت منطقه و زمان محصوراست حال آنکه هیچیک از این زندانها قادر نیست خواسته های انسان را محدود کند واین امر باعث می شود که انسانها از نظر اعمال و رفتار بایکدیگر متفاوت شوند بطوری که هیچ دو انسانی را نمی توان یافت که از نظر عمل و رفتار یکسان باشند .
جدول سطح خواسته های انسان 1-مادی خواسته ها ونیازهای انسان 1- فردی 2- عاطفی ( روانی ) 3- عالی 2- اجتماعی بطور کلی می توان خواسته های انسان را به دو گروه فردی واجتماعی تقسیم کرد .
خواسته های فردی آن دسته از خواسته های انسان است که تنها بشخص او تعلق دارد وبر آورده شدن این نیازها بقاء و رشد فردی آن انسان را موجب می شود .
اما یکسری از خواسته های انسان اجتماعی است و نفع شخصی برای فرد ندارد بلکه بقاء ور شد جامعه انسانی را سبب می گرد گاهی آرمانهای والای انسان که عام و فراگیرنده همه بشریت است چنان خواسته های فردی او را تحت الشعاع خود قرار می دهد که انسان همه هستی خود را فدای آن می کند .
اما خواسته های فردی خود به سه دسته تقسیم می شود .
الف – خواسته های مادی خواسته های مادی که ازنوع سود است و بر آورده شدن این خواسته ها بنحوی باجسم انسان مربوط می شود غذا پوشاک خواب ، همسر خواستن ..
از جمله نیازهای مادی انسان هستند .
اگر خواسته ها ونیازهای مادی انسان در حد لازم بر آورده نشود بقاء فردی ونوعی انسان به خطر می افتد .
فرض کنید انسان به غذا احتیاج دارد اگر انسان به اندازه ای که لازم است غذا نخورد سلامتی جسمی انسان بخطر افتاده و کمبود بیش از اندازه مواد غذایی در انسان منجر به مرگ او می شود (بقاء فردی بخطر می افتد ) .
واز طرف دیگر نیاز به همسر یکی دیگر ازنیازهای مادی انسان است اگر انسان به همسر داشتن تمایلی نداشت نسل انسان منقرض می شد پس خواسته های مادی موجب می شود که انسان چه از نظر فردی وچه از نظر نوعی باقی بماند .
انسان در داشتن چنین خواسته های با حیوان مشترک است با این فرق که خواسته های مادی حیوان هم به زمان هم به مکان محدود است در حالیکه خواسته های مادی انسان محدود نیست و زیاده خواهیها و برتری خواهیهای او موجب می شود که سطح خواسته های مادی انسان بسیار وسیع گردد وهیچ حدی برای خواسته های مادی انسان نمی توان در نظر گرفت .
ب – خواسته های عاطفی : برخی از خواسته های انسان از عواطف وی سرچشمه می گیرد مانند محبت ...
انسان نیازمند به محبت است و بسیاری از بیماریهای روانی و ناهنجاریهای روحی انسان ناشی از کمبود محبت می باشد .
ج – خواسته های عالی : خواسته های عالی تنها مخصوص انسان است وهیچ موجودی دیگری در داشتن این سری از خواسته ها با انسان شریک نیست از جمله خواسته های عالی انسان درک حقایق و واقعیتهای هستی زیبایی خواهی مطلق گرایی ، و بینهایت طلبی ، عشق و پرستش ، ...
می باشد همین خواسته های عالی است که آنها را می توان آرمانهای والای بشری دانست تحقق این آرمانهاست که انسانیت انسان را شکوفا می کند .
در محدوده خواسته های فردی همین گرایشهای والاست که موجب تفاوت اصلی انسان و حیوان است این گونه گرایشها زائیده ایمان واعتقاد و دلبستگیهای انسان به برخی حقایق جهان هستی است .
انسان تا پرده حیوانیت را ندارد واز سطح مادیات بیرون نرود به حقایق جهان هستی دست نیابد قادر نیست این نیازهای عالی را تامین کند .
قوای درونی انسان .
دانسته شد که نیازهای انسان بسیار وسیع و گسترده است حال د راینجا سوالی مطرح می شود که انسان چگونه این نیازها را بر آورده می سازد ؟
نیازها منشاء حرکت وعمل در انسان هستند بدین معنی که قوایی در درون انسان وجود دارد که انسان را برای تامین این نیازها وادار به عمل می کند .
هیچکدام از علوم جدید به دلایلی تابحال نتوانسته اند نیازهای درونی انسان را آنچنانکه باید به شماره در آورند و همچنین قوای درونی انسان نیزکه انسان را برای تامین این نیازها وادار بعمل می کند تا بحال ناشناخته مانده اند حکمای اسلام در گذشته به این سوال پاسخ گفته اند و زیبایی درباره قوای درونی انسان دارند که در مقایسه با پاسخ روانشناسان و فلاسفه جدید غرب و شرق جامع ترین پاسخ است مابطور اجمال نظر حکمای اسلامی را بیان می کنیم تا معلوم شود نیازهای انسان چگونه تامین می شود .
حکما می گویند انسان دارای چهار قوه درونی است که عملکرد این قوا موجب تامین نیازهای انسان می گردد این چهار قوه عبارتند از : 1- قوه شهوّیه 2- قوه غضّبیه 3- قوه وهمّیه 4- قوه عقلّیه قوه شهّویه قوه شهویه همان قوی نیرویی است که عملکرد آن موجب تامین نیازهای مادی انسان می شود این نیازهای مادی دو گونه اند : الف = نیازهایی که موجب رشد و بقاء فرد انسان می شود مثل تغذیه ..
ب = نیازهایی که موجب رشد و بقاء نوع انسان می شود مثل تولید مثل ..
عملکرد قوه شهویه باعث می شود که : اولا : در انسان تمایل به خوردن و آشامیدن بوجود می آید میدانیم که جسم انسان به غذا نیازمند است یکی از نیازهای مادی انسان است اگر قوه شهویّه در انسان نبود انسان تمایلی به خوردن غذا نداشت وهمین امر موجب بیماری جسمی ویا مرگ انسان می شد .
پس عملکرد قوه شهویه موجب بقاء فرد انسان است .
ثانیا : عملکرد قوه شهویه باعث می شود انسان تمایل به تولید مثل داشته است اگر این قوه در انسان نبود انسان تمایلی به تولید مثل نداشت و چون بقاء نوع انسان مستلزم تولید مثل است بنابراین نبودن قوه شهویه در انسان باعث انقراض نوع انسان می شود .
پس از طرف دیگر عملکرد قوه شهویه موجب بقاء نوع انسان است .
بنابراین مشخص شد که وجود قوه شهویه برای تامین نیازهای مادی انسان که موجب بقاء فرد و بقاء نوع انسان می شود لازم است .
قوه شهویه همان قوای است که روانشناسان غربی آنرا لیبیدو می نامند فروید معتقد است که تنها قوه ای که در انسان عمل می کند همین قوه شهویه و یابقولی اولیبید واست .
مطلبی که در اینجا قابل توجه است مسئله چگونگی عملکرد این قوه است .
عملکرد هر یک از قوا وازجمله قوه شهویه در انسان همیشه یکسان نیست برخلاف حیوانات که عملکرد وغرایزشان در نوع خود شان یکسان است وهرگاه غریزه حکم کند عملی از حیوان سر میزند وهرگاه غریزه خاموش شد دیگر حیوان عمل نمی کند .
در انسان نیروی دیگری بنام اراده وجود دارد که قادر است جلوی عملکرد هر یک از قوا را بگیرد وبا آن قوه را آزاد بگذارد که تا آنجا که می تواند عمل کند .
ما شاهد انسانهائی هستیم که در هر چهل روز یک خرما می خورند وزنده می مانند شاید این مطلب با موازین و قوانین زیستی که ما می شناسیم هیچگونه توجیه نشود ولی مسئله این است که این واقعیتی است که مادر دنیای انسانها با آن برخورد داریم حتی سخت تر از آن را هم گفته اند که افرادی دید ه شده اند که در سال تنها یک خرما می خورند این نیروی قوی اراده انسان را می رساند که می تواند تا این حد از عملکرد یک قوه جلوگیری کند و آنرا تحت اختیار خود بگیرد .
بعکس انسانهایی یافت می شوند که در برخوردی معروفند و آنگاه که شکم آنها سیر می شود در مخزنها و انبارها جمع می کنند و گویا هیچگاه سیر نمی شوند و همینطور عملکرد قوه شهویه در ارتباط باتولید مثل انسانهایی را می توان یافت که بکلی این تمایل را در برخود از بین برده اند و بعکس انسانهائی دیده می شوند که گویا تنها نیروی حرکت دهنده آنها همین قوه است .
قوه غضبّیه : قوه غضبیه نیز که همان معنای خشم را می دهد بی دلیل در درون انسان نهاده نشده است بلکه کار این قوه دفع ضرر و خطر است هرگاه خطری متوجه انسان شود قوه غضبیه شروع بعمل می کند وانسان آن خطر را از خود دور می کند اگر این قوه در انسان نبود انسان تمایلی به دفع شر از خود را نداشت و بنابراین نابود می شد .
عملکرد این قوه نیز چنانچه رها شود و حاکم بر روح انسان گردد نهایت ندارد بطوریکه عملکرد زیاده از حد این قوه باعث می شود انسان به یک موجود درنده تبدیل گردد .
بعکس اگر این قوه به آن مقداری که باید عمل نکند انسان بصورت فردی ترسو وبی تفاوت نسبت به خطرات و شروری که متوجه او می شود در می آید .
قوه وهمیه : قوه وهمیه یک قوه کم کار است بدین معنی که راههای جلب منفعت که کار قوه شهویه است و همچنین راههای دفع ضرر که کار قوه غضبیه است را می یابد ودر اختیار آنها قرار می دهند اگر قوه شهویه حاکم شود وهمیه کمک کار او می گردد وراههای غلبه این قوه و عملکرد بیش از اندازه را در اختیار او قرار می دهند واگر قوه غضبیه حاکم شود وهمیه کمک کار آن قوه می شود و چگونگی اعمال خشم و غضب و غلبه برقوای دیگر را یافته ود راختیار غضبیه قرار می دهد در صورت حاکم شدن یکی از دو قوه شهوت یا غضب بر روح انسان و همیه به نیروی حیله گر و شیطان صفت بدل می گردد .
قوه عقلیه قوه عقلیه دو کار مهم دردرون انسان انجام می دهد : 1- اندازه گیری کردن مقدار مصرف شهوت وغضب 1- ایجاد تعادل در درون انسان با 2- تشخیص موقعیت مصرف شهوت و غضب 3- تشخیص چگونگی و کیفیت مصرف شهوت وغضب 1- درک حقایق اشیاء و پدیده ها 2- بر آوردن نیازهای عالی در انسان 2- درک مبدا هستی و فرمان به عشق ورزیدن و پرسش او 3- تمیز بین خیر و شر 4- فرمان دادن به اینکه انسان به نیکی روبیاور وا زبدی بپرهیزد برتری انسان از حیوان موجودات دیگر به سبب همین قوه عقلیه است این همان قوه فرشته گونه است که اگر بر قوای دیگر غلبه کند قادر است تعادلی ما بین این قوای متضاد ایجاد نماید بدین معنا که مقدار موقعیت و چگونگی مصرف هر یک از این قوا را تعیین کرده و سپس فرمان به عملکردن می دهد .
در اینجا این توضیح لاز است که همیشه عملکرد قوه غضبیه با عملکرد قوه شهویه حالت عکس دارد یعنی در حالت تعادل هر دو به اندازه ای که برایشان معین شده عمل می کنند ولی اگر یکی بیش از حد معمول عمل کند آن دیگری از عملکردش کاسته می شود بتعبیر دیگر هرگاه یکی راه افراط پیش گیرد و دیگری حالت تفریط دارد .
کار قوه شهویه جلب منفعت یعنی خوردن و خوابیدن و تولید مثل و ..
است در حالیکه کار قوه غضبیه دفع ضرر است یعنی خشمگین شدن دشمنی ورزیدن و شدت عمل است یعنی این دو قوه دو عمل کاملا عکس یکدیگر انجام می دهند وهمیشه یک درگیری در درون انسان مابین این دو قوه وجود دارد که می خواهد بر دیگری غلبه کند واز حد لازم خود فراتر رود وهر کدام حاکم شود دیگری سرکوب می گردد و درون انسان از تعادل خارج می گردد .
قوه عقلیه از این تضاد برای متعادل کردن قوا در درون استفاده می کند وبرای اینکار از قوه وهمیه استفاده می کند در اینجا که قوه عقلیه حاکم بر قوای درونی می شود و همیه کم کار عقل می شود وهرگاه یکی از قوای شهویه و غضبیه بخواهد راه افراط پیش گیرد قوه عقلیه وهمیه را به کمک گرفته و قوه دیگر را وادار به عمل می کند وبا این وسیله از زیاد عمل کردن هر یک از دو قوه شهویه و یا غضبیه که منجر به سرکوب شدن قوه دیگر می شود جلوگیری می کند .
مثلا از قوه شهویه بخواهد از آن میزان معین خود بیشتر عمل کند قوه عقلیه و همیه را بکمک می گیرد و بوسله وهمیه و قوه غضبیه را که با عملکرد زیاد قوه شهویه سرکوب شده بعمل وا می دارد وقتی قوه غضبیه شروع بعمل کند قوه شهویه از شدتش کاسته شده و بحالت تعادل باز می گردد.
وبا بعکس اگر قوه غضبیه بخواهد بیش از حد معمول خود عمل کند وراه افراط پیش گیرد قوه عقلیه و همیه را بکمک می طلبد تا قوه شهویه را به عمل کردن وادارد وبدین وسیله عملکرد قوه غضبیه راتعادل می بخشد .
پس مشخص شد که کار قوه عقلیه در مرحله اول تعادل بخشیدن به عملکرد قوای درونی است ودر حقیقت عقلیه باعث می شود که یک عدالتی در درون انسان ایجاد شود .
در درون انسان همیشه یک درگیری مابین قوا وجود دارد که هر یک می خواهد بر دیگری غلبه کند واگر قوه شهویه حاکم شود بهر مقدار که راه افراط پیش گیرد انسان را به راحت طلبی خورد و خوراک عمل جنسی می خواند وهمیشه در همین رابطه عمل می کند واگر رها شود دی برای آ”ن نمی توان تصور کرد در آ”ن هنگام انسان در ظاهر انسان است ودر باطن که مظهر شهوت است .
واگر قوه غضبیه حاکم شود انسان بیک حیوان درنده بدل می گردد و وای به آن زمان که این قوه غضبیه برعقل حاکم شود و آنرا در اختیار بگیرد و از وسایل و سلاحهای جنگی استفاده کند آن گاه است که از هر حیوان درنده ای درنده خوتر می گردد .
ولی آنگاه که عقل حاکم شود در این حالت درگیری های درونی از بین می رود هر یک از قوا با اندازه لازم عمل می کند غلبه عقل بر شهوت و غضب موجب می شود که چهار صفت نیک برای انسان ایجاد شود .
این چهار صفت عبارتند از : 1- حکمت 2- عفت 3- شجاعت 4- عدالت حکمت : در زمانی حاصل می شود که عقل حاکم برقوای دیگر شود دراین هنگام است که کار اصلی قوه عقلیه یعنی همان در ک حقایق و پدیده ها تمیز بین خیر و شرور و آوردن بسوی نیکی و خیر درک حقیقت مبدا هستی و عشق ورزیدن به مبدا هستی ( الله تعالی ) انجام می پذیرد که این همان صفت حکمت است که برای انسان موجب می شود تا انسان در اعمالی که مربوط به شهوت و غضب است امور مادی و جسمی واز نوع سود ونفع مادی غرق است هیچگاه قادر نیست به حکمت دست یابد بهمین دلیل است که نیازهای عالی انسان که او را به مرحله انسانیت میر ساند و تکامل انسان را موجب می شود آنگاه تامین می گردد که انسان پرده حیوانیت را دریده باشد وبرده شهوت وغضب نباشد بر آورده شدن این نیازهای عالی است که روح را آرامش می دهد وانسان به مرحله اطمینان قلب می رسد .
عفّت : اما صفت عفت هنگامی برای انسان ایجاد می شود که عملکرد قوه شهویه در حالت تعادل باشد قوه شهویه حالت افراط دارد و یک حالت تفریط که حالت افراط آن باعث می شودیک شرارت شهوی برای انسان ایجاد شود در حالت تفریط یعنی آنگاه که این قوه به آن مقدار طبیعی هم که باید در انسان عمل کند عمل نکند وسرکوب شود در این هنگام یک خمودی به انسان دست می دهد که حد وسط شرارت و خمودی صفت عفت است که در زمان غلبه عقل برشهوت و متعادل شدن این قوه برای انسان حاصل می شود .
شجاعت : قوه غضبیه نیز حالت افراط و تفریط دارد که حالت افراط آن همان است که د رانسان تهور و درنده خوبی را ایجاد می کند و حالت تفریط آن برای انسان صفاتی از قبیل ترس و بی تفاوتی نسبت به خطرات و شرور ایجاد می کند و حد وسط بی باکی و ترس شجاعت است این صفت شجاعت از فضائل اخلاقی انسان است و در هنگامیکه عقل بر قوه غضبیه حاکم شود و آنرا متعادل سازد برای انسان حاصل می شود .
پس مشخص شد که در هنگام غلبه عقل بر قوای دیگر سه صفت حکمت عفت شجاعت برای انسان حاصل می شود که این سه صفت در انسان ایجاد عدالت می کند که همان صفت چهارم است .
« یکی از مهمترین کارهای قوه عقلیه این است که اگر حاکم بر قوای دیگر شود روح را اشباع می کند » بدین معنا که روح انسان طالب بی نهایت است که یکی از نیازهای عالی انسان که خاص اوست همین بی نهایت طلبی است .
اگر قوه شهویه بر قوای دیگر انسان حاکم شود عملکردش در ربط با اعمال شهوی خوردن وعمل جنسی و ..
است هر دو این اعمال و تمام اعمالی که از قوه شهویه سر می زند مادیست ودر ربط با مادیات است از اینرو در هنگام غلبه قوه شهویه روح انسان هیچگاه سیر نمی شود اگر مسئله مال اندوزی باشد انسان هیچ گاه از اندوختن مال سیر نمی شود اصلا نمی توان تصور کرد که یک میزان معیاری انسان برای خود قرار دهد و بگوید اگر ثروت من به این اندازه رسید دیگر برای من بس است وقتی ثروتش به آن حدی که معین کرده برسد ، باز یک معیار بالاتری را درنظر بگیرید وهیچگاه نیست که روح در ربط با مال و ثروت و امور جنسی و تمام اعمالی که ازقوه شهویه سر میزند آرامش بیابد .
و همینطور اگر جلوی غضب نحو بنحو گسترده باز باشد با توجه به اینکه کارغضب نیز در ربط با ماده است و ماده هم محدود است وانسان که طالب بینهایت است نیاز روحی او بر آورده نمی شود و روح همواره تشنه است و آرامش بدست نمی آورد .
اما عقل انسان پس از اینکه یک تعادلی مابین قوای درونی ایجاد کرد عملکردش در ربط با درک حقایق هستی و حکمت آموزی است واینها هیچکدام مادی نیست و بهمین دلیل محدود نیست و نتیجه عملکرد عقل رسیدن به مبدا وجود یعنی الله تعالی است که مطلق است ونهایت ندارد و آنگاه که انسان طالب بی نهایت به آن مطلق و وجود بی نهایت می رسد روح آرامش می پذیرد .
خداوند در قران کریم در ربط با جنگ قوای درونی و غلبه شهوت و غضب بر عقل یا غلبه عقل بر قوای دیگر نفس انسان را نامگذاری می کند .
اگر درگیری قوا به اینجا بیانجامد که شهوت یا غضب برعقل غلبه یابد دو حالت پیش می آید.
اول اینکه عقل شکست می خورد ودرصدد جبران بر نمی آید در این هنگام خداوند آن نفس را نفس اماره می نامد یعنی نفسی که هواهای شهوی و غضب بر آن حاکم شد و حکم می کند .
دوم اینکه عقل شکست بخورد ولی درصدد جبران بر آید آنگاه می گوید نفس لوامه یعنی نفسی که خود را سرزنش می کند ودرصدد جبران بر می آید .
سوم اینکه عقل بر قوای دیگر حاکم شود آنگاه نفس انسان را نفس مطمئنه می نامد یعنی نفسی که توانسته عدالت درونی ایجاد کند وبه آن مبدا و جود برسد وتزلزلی در آن نیست .
«یا ایتَها النَفس المطمئّنه ارجعی الی رَبکَ راضیهً مرضیهً فادخُلی فی عبادی َوادخُلی جَنتی .» (آیات آخر سوره فجر ) یعنی ای نفس قدسی مطمئن ودل آرام امروز به حضورپروردگارت باز آی در حالیکه تو از خدای خود راضی هستی و خداوند از تو راضی است پس در صف بندگان من درآری و به جنت و بهشت من داخل شو .
بنابراین مشخص شد که قوای درونی انسان متناسب با نیازهای او در درونش نهاده شده است و برای اینکه تمام نیازهای مادی اجتماعی و عالی انسان بر آورده شد لازمه اش این است که عقل بر قوای دیگر حاکم گردد .
انسان بدون داشتن یک شناخت دقیق از خود و نظام هستی و بدون در دست داشتن یک سری دستور العمل که براساس شناختی دقیق ارائه شده باشد قادر نیست تمام نیازهای خود را بر آورده سازد و تمام اختلاف انسانها در رفتار و کرد ار و همچنین تمام ناهنجاریهای روحی ونابسامانیهای اجتماعی انسانها باین دلیل است که تمام نیازهای انسانهای از لازم بر آورده نمی شود و آنطور که باید ازقوای درونی استفاده نمی گردد .
تعریف مکتب : مکتب را در یک جمله می توان مجموعه ای از جهان بینی وایدئولوژی دانست .
اول – جهان بینی عبارت است از دید یک مکتب نسبت به نظام جهان هستی مبدا آفرینش انسان و جایگاه او در نظام هستی و مسائل دیگر از این قبیل .
هر مکتبی در بخش جهان بینی خود یکسری شناخت و به انسان می دهد سوالهای از قبیل اینکه آیااین جهان آفریننده ای دارد یاخیر ؟
آیا غیر از این عالم مادی عالم دیگر وجود دارد یاخیر ؟
هدف از آفرینش جهان هستی چیست ؟
انسان دراین جهان هستی چه جایگاهی دارد ؟
را پاسخ می گوید از اینرو مکتبها بسبب پاسخی که به این سوالهامی دهند نوع نگرششان به جهان هستی متفاوت می شود ویکی از دلایل تفاوت مکتبی یا مکتبهای دیگر همین تفاوت درجهان بینی آنهاست.
دوم – ایدئولوژی مجموعه دستورهایی است که یک مکتب به انسان ارائه می دهد تا با انجام آنها به هدف خاصی برسد .
بنابراین هر مکتب درقسمت جهان بینی خود آنچه که هست رانشان می دهد ودر بخش ایدئولوژی از باید ها و نبایدها سخن می گوید .
بدست عقل باشد وبه عبارت دیگر قوه عقلیه برقوای دیگر حاکم باشد این شناختی است که اسلام نسبت به قوای درونی به انسان می دهد .
و سپس درقسمت ایدئولوژی خود دستو رالعمل هایی به انسان می دهد که انسا ن به انجام آن دستور العملها تعادلی در درون خود ایجاد می کند .