دانلود مقاله مسأله انسان

Word 81 KB 15713 32
مشخص نشده مشخص نشده علوم اجتماعی - جامعه شناسی
قیمت قدیم:۲۴,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۹,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
کلمات کلیدی: انسان
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • مسأله انسان، مسأله بی نهایت مهمی است.

    تمدن امروز مبنای مذهب خود را بر اومانیسم «گذاشته»، یعنی «اصالت انسان» و انسان پرستی.

    قضیه اینست که مذاهب گذشته و ادیان، شخصیت انسان را خرد کرده و انسان را وادار می کردند تا قربانی خدایان بشود.

    انسان را وادار می کردند که اراده اش را در برابر ارده خدا عاجز شمارد.

    او را وادار می کردند تا با نیایش و دعا و التماس از خدا چیزی طلب نماید.

    بهمین جهت اومانیسم، مذهبی است که از رنسانس به بعد، در برابر مذاهب خدائی، مذاهبی که بر غیب و ماوراء الطبیعه بنا شده، قرار دارد و هدفش اصالت دادن به انسان است، اینست استدلال اومانیسم.

    ریشه های اومانیسم در آتن می باشد ولیبه عنوان یک مذهب جهانی، زیر بنای تمدن امروز مغرب زمین قرار گرفته است، و تحقیقاً عکس العملی است در برابر مذهب اسکولاستیک و مذهب مسیحیت قرون وسطی.

    هدف من اینست که امشب تا آنجا که فرصت هست و قدرت دارم بدین موضوع رسیدگی کنم تا ببنم مثلاً مذهب ما، که مذهب اسلام است، درباره انسان به عنوان چگونه پدیده ای اندیشیده؟

    آیا انسان را به عنوان یک موجود عاجز که هدفش غایت و ایدآلش اینست که در برابر خدا عاجز باشد، دانسته، و آیا اسلام، انسانیت را به عنوان یک اصالت نمی گیرد؟

    و ایا اعتقاد به اسلام لازمه اش عجز انسان است، و یا بر عکس، اعتقاد به اسلام و اعتقاد بع حقیقت اسلام، خود یک نوع اصالت بخشیدن به انسان است و ارزش قائل شدن به فضائل او؟

    این، بحث امشب من است.
    برای شناختن اینکه «اومانیسم» در مذاهب چیست، یا اینکه انسان را در مذاهب چگونه تلقی می کردند، تنها راه یا بهترین راه اینست که فلسلفه خلقت را در این مذاهب مورد مطالعه قرار دهیم.

    من ایجا فرصت ندارم که همه مذاهب شرق و غرب را از لحاظ فلسفه خلقت انسان بررسی نمایم.

    و ناچار منحصراً روی فلصفه خلقت انسان در اسلام و مذاهب قبل از اسلام که دنباله اش اسلام است، مثل مذهب موسی و عیسی و ابراهیم، مطالبی می گویم.
    خلقت انسان در اسلام و یا کتب ابراهیم، که اسلام مکمل آن نهضت است، چگونه توجیه شده است و آنرا چگونه شناخته است؟

    آیا می شود مقام انسان را از کیفیت خلقت انسان در قرآن، سخنان خداوند، و یا سخنان پیغمبر اسلام در این باره دریافت؟

    همانطور که عرض کردم از بررسی کیفیت داستان خلقت آدم، که سمبل انسان است، در قرآن می توان فهمید که انسان در نظر خدا، نظر ادیان و در نظر دین ما چگونه موجودی است.

    مقدمه اینرا عرض کنم که زبان مذاهب، بالاخص زبان مذاهب سامی که ما اعتقاد به پیامبران آن داریم، زبان «سمبلیک» است
    خلقت انسان در اسلام و یا کتب ابراهیم، که اسلام مکمل آن نهضت است، چگونه توجیه شده است و آنرا چگونه شناخته است؟

    مقدمه اینرا عرض کنم که زبان مذاهب، بالاخص زبان مذاهب سامی که ما اعتقاد به پیامبران آن داریم، زبان «سمبلیک» است.

    زبان سمبلیک زبانی است که به رمز معانی را بیان می کند، این بهترین و عالی ترین زبانی است که امروز بشر بدان دسترسی پیدا کرده است و از زبان اخباری یعنی زبان روشن که مستقیماً معنی را ادا می کند ارزشی عمیق تر و جاویدتر دارد.

    زبان راسته یعنی زبانی که سمبل و رمز ندارد، زبانی است که ممکن است برای تعلیم ساده تر باشد ولی ماندنی نیست، چرا؟

    برای اینکه به قول «عبدالرحمن بدوی» فیلسوف معروف معاصر: مکتب یا مذهبی که همه حقایق را و همه معانی مکتب خودش را بخواهد در کلمات راسته و یک بعدی و روشن ادا بکند، این مذهب ماندنی نیست، چرا که مخاطب مذهب تیپ های مختلفی هستند از عوام و تحصیل کرده و از طبقات مختلف.

    و همچنین مخاطب مذهب، یک نسل در یک زمان نیست، بلکه نسلهای متفاوت و متناوبی هستند که در طول تاریخ پشت سر هم می آیند.

    اینها از لحاظ تفکر، از لحاظ عمق فکر، از لحاظ دید و زاویه دید، و بینش با هم تفاوت دارند.

    ناچار، زبانی که مذهب باید برای بیان معانی مکتبش انتخاب نماید، باید زبان چند پهلوئی و چند لایه ای باشد که هر لایه اش در یک نسل و هر پهلویش برای یک گروه روشن بشود.

    اگر یک پهلو، برای یک گروه روشن است و برای گروههای دیگر ارزشی ندارد، یا در یک نسل این مسأله روشن است ولی در نسل دوم و سوم، دیگر حرف تازه ای نمی توان از آن استخراج کرد.

    برای همین است که تمام آثار ادبی سمبلیک است، جاویدند.

    اشعار حافظ جاوید است و هر بار ما آنرا می خوانیم مطلب تازه ای از آن می فهمیم.

    و به میزان عمقی که داریم، به میزان ذوق و زاویه دیدی که داریم، از سخنان حافظ مطالب جدید بیرون می آوریم و استنباط می کنیم.

    اما تاریخ بیهقی اینطور نیست، گلستان سعدی به همچنین.

    وقتی گلستان را می خوانیم، معانیش برایمان کاملاً روشن است، از لحاظ لفظی لذت می بریم ولی از لحاظ معنوی بسیاری از این معانی منسوخ شده، چون روشن است که چه می گوید و آنچه می گوید باطل است.

    اما سخن حافظ چند پهلو و رمزی است، هر رمزی را یکی از ما، بسته به ذوق و تیپ فکری خودش، با معنی خاصی تطبیق می دهد و یک حرف تازه و دید تازه از آن استخراج می نماید.

    از این جهت است که مذاهب، چون برای تیپهای مختلف و نسلهای مختلف بودند، باید زبانشان سمبلیک می بود.

    بسیاری از معانی در مذهب هست که در زمان ظهورش روشن نبوده، از طرفی چون مذهب می بایست معنی را به انسان بگوید که اگر آنرا به زبان معمولی نمی گفت برای مردم آن زمان روشن نبود و اگر می گفت در آینده، مذهب، معنی تازه ای نداشت.

    ناچار باید به رمز می گفته تا در آینده این رمزها به تناسب رشد علمی و فکری انسان، روشن شود.

    اینستکه در ادبیات اروپائی، عالیترین سبک ادبی، سبک سمبلیسم است.

    یعنی سخن گفتن به رمز و نهفتن معانی عمیق در زیر رمزها که ظاهراً معنی دیگری دارند ولی در باطن به میزانی که انسان عمیق است، می تواند آن باطن را کشف کند.

    خلقت آدم، داستان خلقت آدم یعنی داستان خلقت انسان، مسلماً باید به زبان سمبلیک گفته می شد تا امروز بعد از چهارده قرن و بعد از پیشرفت علوم انسانی و علوم طبیعی، برای ما در چنین محیط علمی، قابل مطالعه باشد.

    و اما انسان از لحاظ اسلام چگونه خلق می شود؟

    اول خدا به فرشتگان خطاب می کند که من می خواهم جانشینی برای خودم در زمین خلق کنم.

    (درست دقت بفرمائید که ارزش انسان در اسلام چه اندازه است، حتی اومانیسم اروپائی، حتی اومانیسم بعد از رنسانس هرگر نتوانسته است قداستی اینچنین متعالی برای انسان فرض نماید.) خدا که از نظر اسلام و از نظر کسی که مؤمن است بزرگترین و متعالی ترین است که خالق آدم و مسلط و اشرف بر همه کائنات، خطاب به فرشتکان انسان را جانشین خود در زمین معرفی می نماید.

    یعنی رسالت انسان از نظر اسلام، با همین اولین خطاب خداوند روشن می شود.

    یعنی رسالتی را که خداوند در کائنات دارد، انسان در روی زمین باید به نمایندگی خدا انجام دهد.

    بنابراین اولین فضیلت انسان، نمایندگی خداوند در زمین است.

    فرشتگان به فریاد می آیند که باز می‌خواهی در روی زمین کسی را بیافرینی که به خونریزی و جنایت و کینه و انتقام پردازد.(چون قبل از آدم، آدمها و انسانهای دیگری هم بوده اند که مثل انسانهای امروز به خونریزی و جنایت و فساد و گناه مشغول بوده اند و بعد فرشتگان به یاد خدا می‌آوردند که اگر باز دو مرتبه انسان نوی بسازد و باز مرحله تازه ای برای انسان در روی زمین قائل شود، باز این انسان به خونریزی و به گناه خواهد پرداخت.) و خداوند می گوید من چیزی را می دانم که شما نمی دانید.

    و بعد خدا برای خلقت انسان دست به کار می شود.

    از اینجا سمبلها شروع می شود و ببینید در زیر این سمبلها چه نکات انسان شناسی نهفته است.

    خدا از روی زمین، از روی خاک پست می خواهد برای خود جانشین خلق کند.

    قاعده بایستی مقدس ترین و با ارزش ترین ماده را انتخاب نماید اما بر عکس، اینکار را نمی کند و از روی زمین پست ترین ماده را انتخاب می کند.

    در قرآن در سه جا آمده که انسان از چه آفریده شده است.

    یکی از «صلصال کالفخار»، یعنی از خاک رسوبی لایه خشک.

    جای دیگر می گوید انسان را از «حما مسنون» آفریدم، از گل متعفن و بدبو، از لجن.

    و جای دیگر، انسان را از طین (گل) آفریدم.

    پس خداوند شروع کرد، اراده کرد که روی زمین خلیفه ای برای خودش خلق کند و انسان را و نماینده عزیز خودش را از گل یا لجن خشک شده آفرید و سپس از روح خود در این لجن خشک دمید و انسان خلق شد.

    در زبان بشر، پست ترین سمبل پستی و تعفن و ذلت و دنائت، لجن است.

    در موجودات طبیعی از لجن پست تر وجود ندارد و همچنین در زبان بشر، عالی ترین و متعالی ترین و مقدس ترین موجود، خداوند است، و در هر موجودی عالی ترین و مقدس ترین و اشرف وجودش، روح اوست.

    این انسان که نماینده خداوند است، از لجن و یا گل رسوبی آفریده شد، یعنی از پست ترین ماده روی زمین، و بعد خداوند، نه از نفسش و یا از خونش و نه از رگ و پی اش، بلکه از روحش دمیده، یعنی عالی ترین وجودی که ممکن است بشر در زبانش کلمه ای برای تسمیه آن داشته باشد.

    خداوند عالی ترین موجود است و روحش اعلی ترین موجود قابل تصور، یعنی عالی ترین مفهومی که در ذهن انسان ممکن است بیاید.

    بنابراین انسان ساخته شده از لجن و روح خداوند، پس انسان یک موجود دو بعدیست، می خواهد این را بگوید که انسان یک موجود «دوآلیست»، یک موجود ثنویست، بر خلاف همه موجودات دیگر که یک بعدی هستند، یک بعدش میل به لجن و پستی دارد، سرشت و خمیره اش تمایل به رسوب شدن و ماندن و توقف کردن دارد.

    همچنانکه رودخانه طغیان می کند و حرکت دارد و آنچه که باقی می ماند، یعنی گل رسوبی، طغیان ندارد، حرکت و موج ندارد و ته نشین شده و توقف می نماید، سرشت انسان نیز میل به ته نشینی و راحت طلبی دارد.

    و از طرفی بعد دیگرش یعنی روح خداوند (به تعبیر قرآن)، میل به تعالی دارد، بر خلاف جهت اولی میل به صعود و میل به بالا رفتن تا آخرین قله قابل تصور را دارد، یعنی خدا و روح خدا.

    پس انسان از دو متناقص درست شده است، یکی لجن و دیگری روح خداوند.

    و عظمت انسان و اهمیت او بدینست که موجودیست دو بعدی و فاصله بین دو بعدش از گل تا روح خدا است و هر انسانی دارای چنین دو بعدی می باشد، و بعد اراده او است که می تواند تصمیم بگیرد که به طرف قطب لجنی و رسوبی خود برود یا قطب صعودی و خدائی و روح خدائی؛ و این کوشش و جنگ همواره در درون انسان هست تا یکی از دو قطب را برای سرنوشت خود انتخاب نماید.

    و بعد ، خداوند اسماء را به انسان تعلیم داد.

    (اینها یکی یکی آیات متعدد قرآن است که من عین آنرا ترجمه می کنم.) و اما این که «اسماء را به انسان تعلیم دادیم.» یعنی چه؟

    هنوز معلوم نیست.

    هر کسی چیزی گفته و هر مفسری تفسیری.

    یکی گفته رمز است و خلاصه هر کس به تعبیر خودش و طرز تلقی خودش، معنائی برای آن کرده است ولی در این شک نیست که سخن از تعلیم و آموزش است.

    وقتی آفرینش انسان به پایان رسید خداوند به جانشین خویش اسماء را تعلیم می دهد و انسان دارنده اسماء می شود.

    بعد فرشتگان فریاد می کنند که ما از «مارج من نار» (آتش بی دود) ساخته شده ایم و این انسان از لجن ساخته شده، چگونه او را بر ما فضیلت می دهی؟

    و خداوند در جواب می گوید، من چیزی را می دانم که شما نمی دانید، به پای این موجود دو بعدی بیفتد.

    و همه فرشتگان خداوند، بزرگ و کوچک، موظف می شوند که در پای چنین موجودی به خاک بیفتند.

    این معنی «اومانیسم» است، می شود عظمت انسان را دید که تا کجاست، تا آنجا که همه فرشتگان، با وجود برتری نژادی و ذاتیشان که از نورند و آدم و گل، بخاک می افتن.د آنها را به خاطر اعتراضشان امتحان می کند؛ اسماء را از فرشتگان می پرسد و آنها نمی دانند در حالیکه إم می داند.

    در این امتحان فرشتگان شکست می خویند و شخصیت و فضیلت آدم مشخص می شود و این فضیلت، دانستن اسماء است که فرشتگان با وجود برتری جنس و اصلشان به پای آدم می افتند.

    و این مسأله ایست برای روشن کردن شخصیت انسان در اسلام.

    انسان چیزهائی را می داند که فرشتگان نمی دانند و اینجا است که با وجود برتری مسلم جنس فرشتگان و شیطان، انسان برتر می شود.

    یعنی که اصالت موجود به علم است و دانائی نه به نژاد.

    مسأله دیگر، آفریدن زن از دنده مرد است آنطور که از عربی به فارسی ترجمه شده است.

    این کلمه دنده غلط ترجمه شده است و در خود زبان عربی و عبری، این کلمه به معنای سرشت است.

    «حوارا، یعنی زن را، از سرشت مرد آفریدیم».

    چون این کلمه معنی دنده هم می دهد، روایتی پیدا شده که زن را از دنده چپ مرد آفریدیم و از اینجهت زنها یک دنده کم دارند!

    مرد بزرگی مانند نیچه می گوید: زن از یک موجود و مرد از موجود دیگری آفریده شده و بعد اینها به هم شبیه شده و در طول تاریخ با هم آمیزش کرده اند.

    یعنی که این دو تا اصولاً از دو نژاد تلقی شده اند و تقریباً همه دانشمندان و حکما هم اگر آنها را از یک نژاد دانسته اند همیشه خواسته اند که سرشت زن را تحقیر کنند و سرشت مرد را فضیلت دهند، اما در قرآن می گوید که حوا را از سرشت مرد (آدم) آفریدیم، یعنی که زن و مرد از یک خمیره اند و از سرشت.

    و اما موضوع عجیب دیگر در خلقت انسان آنست که، خداوند همه آفرینش را صدا می کند، آفرینش را صدا می کند، همه پدیده های طبیعی از جماد و نبات و حیوان را صدا می کند که من امانتی دارم و به همه شما، زمین و آسمان و کوهها و دریاها و حیوانات، عرضه می کنم.

    و همه از گرفتن آن ایا می کنند، اما انسان می پذیرد.

    بنابراین معلوم می شود که انسان فضیلت دیگری هم دارد و آن اینستکه امانتی را که خداوند بر همه هستی عرضه کرد و قبول نکردند، فقط انسان برداشت.

    یعنی که انسان در روی زمین و در این عالم، هم نماینده خدا است و هم امانتدار او (به تصریح قرآن).

    حال این امانت چیست؟

    هرکسی چیزی می گوید.

    مولوی می گوید که این امانت اراده انسانست، اختیار.

    و عقیده منهم همین است.

    تنها فضیلتی که انسان بر همه موجودات عالم دارد اراده او است، یعنی تنها موجودیست که می تواند بر خلاف حتی سرشت غریزش عمل کند.

    در صورتیکه هیچ حیوان و گیاهی بر خلاف سرشت طبیعی خود نمی تواند عمل کند.

    امکان ندارد که شما حیوانی را ببینید که مثلاً دو روز روزه بگیرد.

    هیچ دیده نشده که از غصه خودکشی کرده باشد، یا خدمت بزرگی انجام داده باشد، یا خیانتی مرتکب شده باشد.

    یعنی که امکان ندارد آنچه را آنطوریکه ساخته شده عمل نکند.

    تنها انسان است که حتی بر خلاف روشی که ساخته شده، حتی بر خلاف نیازهای معنویش یا نیازهای مادیش و بدنیش می تواند قد علم کند.

    بر خلاف نیکی و خیر می تواند راه برود.

    موافق عقل خودش می تواند عمل کند، مخالف عقل خودش هم می تواند عمل نماید.

    آزاد است که خوب باشد یا بد.

    می تواند لجنی باشد یا خدائی.

    یعنی که اراده بزرگترین خصیصه انسان است و بنابراین خویشاوندی انسان و خدا از اینجا معلوم می‌شود.

    مگر نه اینستکه خداوند از روح خود در انسان دمید و او را امانت دارد خود کرد، پس انسان در روی زمین جانشین و خویشاوند خدا است و روح خدا و انسان از یک فضیلت سیراب می شود، و آن داشتن اراده است.

    یعنی خدا ار زوح خودش که تنها کسی است و تنها موجودیست که در عالم اراده مطلق دارد و می تواند هر کاری که بخواهد بکند حتی بر خلاف منظومه و بر خلاف قوانین، در انسان دمیده.

    انسان می‌تواند مثل خدا کار کند، شبیه خدا ولی نه به اندازه او، فقط از نظر شباهت می توانند مانند او هرجور که بخواهد، بر خلاف قوانین و سرشت فیزیولوژیک خودش عمل نماید.

    بنابراین وجه اشتراک یا خویشاوندی انسان و خدا همین اختیار است، همین آزادی به بد یا خوب بودن، به طغیان و یا اطاعت.

    بنابراین آنچه که از این سرشت و از این فلصفه خلقت بر می آید اینستکه: همه انسانها با هم نه برابر بلکه برادرند و اختلاف بین برابری و برادری کاملاً روشن است؛ برابری یک اصطلاح حقوقی است، در صورتیکه برادری، اعلام سرشت یکنواخت همه انسانها با هم است که همه انسانها با همه رنگها از یک منشأ سرچشمه گرفته اند.

    دوم، برابری سرشت زن و مرد است.

    یعنی بر خلاف همه فلسفه های قدیم و طرز تفکر قدیم، زن و مرد از یک سرشت و یک خمیره و در یک موقع و به دست یکنفر خلق شده اند.

    بنابراین از هر جهت با هم همسرشت و هم خمیره و از یک نژاد هستند، برابر و خواهر و برادرند یعنی از یک پدر و مادر یا از یک محل سرچشمه گرفته اند.

    سوم اینکه، فضیلت انسان بر فرشتگان و همه عالم فضیلت علمی است.

    به خاطر اینکه اسماء را یاد گرفته، مسجود همه فرشتگان قرار گرفته است و فرشتگان با علم به اصالت نژاد و برتری سرشت خود باید به پای او بیفتند و او راه سجده کنند.

    و از همه مهمتر، انسان در فاصله لجن و خدا قرار دارد و چون دارای اراده است می تواند قطب لجنی یا قطب خدائی را انتخاب نماید.

    چون دارای اراده است.

    مسؤولیت به وجود می آید که اختیار و آزادی، این مسؤولیت را ایجاب می کند.

    بنابراین از نظر اسلام، انسان تنها موجودیست که مسؤول سرنوشت خود می باشد، نه تنها مسؤول سرنوشت خویش بلکه مسؤول انجام رسالت خدائی در جهان و امانت دار در عالم و طبیعت.

    او است که اسماء را آموخته که بهترین معنی برای اسماء از نظر من عبارتست از حقایق گوناگون علمی، چون اسم سمبل هر شئ است، یعنی وجه مشخصه هر مفهومی.

    بنابراین آموختن اسماء از خداوند یعنی درک و فهم حقایق علمی موجود در عالم، استعداد فهم همه معانی موجود در عالم.

    بنابراین انسان با اولین تعلیمی که از خداوند گرفته می تواند به همه حقایق موجود در عالم دست یابد و این خود مسؤولیت دیگر و بزرگترین مسؤولیت.

    سرنوشت انسان باید به دست خودش ساخته شود.

    هم جامعه انسانی مسؤولی سرنوشت خودش می باشد و هم فرد انسانی مسؤول سرنوشت خویشتن، «لکم ما کسبتم و لها ما کسبت» سرنوشت تمدنهای گذشته همان بوده که خود به دست آورده اند و سرنوشت شما هم آن چیزی خواهدبود که خودتان با دستهای خود خواهید ساخت.

    بنابراین انسان مسئولیت بزرگی در برابر خداوند دارد چون صاحب اراده و اختیار است.

    بنابراین نتیجه می شود که انسان امانت دار خدا، خویشاوند او در روی زمین و دارای دو بعد است یکی پستی ، «خما مسنون» یا گل متعقن و دیگری، جهش به سوی خدا.

    در اینجا باید به یک مسأله اشاره کنم و آن اینست که متأسفانه تاریخ شاهد تراژدی بزرگی است و آن اینستکه انسان به این صورت دو بعدی شناخته نشده است.

    بر خلاف ادیان دیگر که الله و شیطان در طبیعت وجود دارند و با هم می جنگند، در اسلام یک نیرو در طبیعت وجود دارد و آن نیروی الله است.

    اما در درون انسان، شیطان با الله می جنگند و انسان صحنه پیکار این دو است.

    بنابراین ثنویتی که در اسلام وجود دارد بر خلاف مذاهب گذشته یک دوگانه پرستی دو خدائی و دواقنومی در درون و سرشت خود انسان است نا در طبیعت .

    طبیعت یک اقنومی است و فقط در قلمرو و اراده یک فرد می باشد و آنهم خداوند است این است که شیطان در اسلام در برابر خدا نیست بلکه در برابر انسان است در برابر آن نیمه خدائی انسان و چون انسان موجودی است دو بعدی سرشته از خاک و خدا بنابراین هم نیازمند به خاک و هم محتاج به خداست ومذهب و ایدئولوژی و با زندگی ای را که باید بنا کند و به آن معتقد باشد باید مذهب زندگی یا تمدنی باشد که نیاز هر دو بعد را برآورده کند و به هر دو عنایت داشته باشد تراژدی این است که متاسفانه تاریخ این طور حکایت نمی کند تاریخ می گوید تمام جامعه ها یا به طرف خاک گرائی و دنیا گرایئ میل کرده اند همه تمدنها اینطور بوده اند تمدن چین اول دنیا گرا بود اصالت دادن به لذتها و زیبائیها و کوشش برای برخورداری هر چه بیشتر از تمام مواهب طبیعی که نمونه اش زندگی اشراف چین بود لائوتسو آمد ومذهبی آورد که آخرت گرا بود یعنی تمایل شدید به آن نیمه معنوی کشاند که مردمی که همگی حریص به برخورداری از لذتهای زندگی بودند راهب و عارف و صوفی شدند بعد کنفوسیوس آمد و جامعه را به طرف دنیاگرائی راند و چینیها را به طرف لذتهای زندگی فراخواند چین دوباره از آن سو منحرف شد هند سرزمین راجه ها و افسانه های هزار و یکشب با مذهب ودائی مهاویرا و بودا به آخرت گرائی کشانده شد و به سمت زهد و رهبانیت و صوفیگری و تزکیه نفس کشانده شد به همین خاطر است که سرزمین راجه ها الان سرزمین صوفیان و روی میخ خوابیدن و با یک عدد خرما و یک دانه بادام چهل روز روزه گرفتن و ریاضت کشیدن و بعد از تمدن و ریاضت کشیدن و بعد از تمدن و از زندگی افتادن است .

    در اروپا رم به طرف جنایت و خونریزی سلطه طبیعی سیاسی ونظامی بر عالم و جمع کردن و انباشتن همه ثروتهای آسیا و اروپا رفت و در تنعم و لذتها بازیها گلادیاتور بازی و امثال اینها غرق شد بعد مسیح آمد و جامعه را به طرف آخرت گرایئ راند و بعد رم از لذت و دنیاگرائی به طرف ریاضت و آخرت گرائی لغزید تا آنجا که اوضاع قرون وسطی به وجود آمد سرزمین جنگ و خونریزی قدرت و سیطره نظامی سرزمین صومعه و دیر و رهبانیت و گوشه گیری قرون وسطی شد و چنان منحرف شد که ناچار رنسانس آمد و اروپا را به طرف دنیاگرایئ برد و باز امروز می بینیم تمدن اروپا به قدری دنیا گرا شده و به قدری انسان و انسانیت را منحصر به لذت و زندگی و خوش تر زیستن کرده است که به قول «پروفسور شاندل» دنیای امروز تمام زندگی اش را وقف کرده تا ابزار زندگی بسازد واین حماقت فلسفه بشر امروز است این معنی تکنیک بی هدف زندگی است معنی تمدن بدون ایده آل است امروز بشریت باز به قدری در این جهت گرایش پیدا کرده و منحرف شده که احتیایج به یک مسیح دیگر دارد .

    اما چنانکه از فلسفه انسان در اسلام بر می آید انسان که موجودیست دو بعدی باید مذهبی داشته باشد دو بعدی که به طور مداوم در دو جهت متناقض نیروبر این جامعه انسانی و بر روح انسان وارد نماید تا انسان همیشه به طور متعادل بماند و این مذهب اسلام است به چه دلیل؟

    برای شناختن هرمذهب باید خدایش را کتابش را و پیغمبرش را و بهترین دست پرورده اش را دید و شناخت .

    اول خدا خدائی است دوبعدی دو چهره هم چهره «یهوه »(خدای یهود )‌راکه جامعه گرا،دنیا گرا و خشن و سیاسی و شدید العقاب و مستبد می باشد وهم مثل خدای مسیح ،رئوف ،رحیم ،رحمان است و این همه صفاتی است که از قرآن برای الله استنباط می شود .

    و کتاب قرآن کتابی است مانند توراه که احکام اجتماعی سیاسی نظامی و حتی دستورات جنگیدن واسیر گرفتن و اسیر آزاد کردن را در آن نهاده و میل به زندگی و میل به ساختن و آباد کردن ومبارزه با دشمن و عوامل منفی را وهم کتابیست که به تزکیه نفس پارسائی روح و اخلاق متعالی فرد اعتنا دارد .

    و پیغمبر اسلام باز یک انسان دارای دو چهره متناقض ـ آنطوری که در تاریخ شخصیتها می بینیم - هست که در یک روح جمع شده هم مردیست که دائماً در پیکار و مبارزه سیاسی با دشمن و عوامل مخرب جامعه است و همیشه در صدد سازندگی یک جامعه نوین و یک تمدن جدید در دنیای خود می باشد و هم هدایت بشر به یک هدف خاص هم مرد نماز مرد تقوا و پارسائی است .

    و بعد دستپرورده او علی ابوذر و سلمان اینها تنها انسانهای دو بعدی عالم هستند یعنی انسانهایی که مرد سیاست پیکار و مرد مبارزه برای بهتر زیستن اند چنانکه می بینیم همیشه در صحنه پیکار و در صحنه تعلیم و بحث علمی و تحقیق اند هم مرد تقوی و پاکدامنی همچون رهبانان و عرفای بزرگ شرق ابوذر مرد سیاست است و مرد مبارزه به خاطر فقر علیه عثمان و مرد تقوی و علم امروز با تحقیقاتی که از ابوذر درباره شناخت خدا در دست است یکی از بهترین نمونه ها و کلیدها برای شناختن قرآن می باشد تمام اصحاب پیغمبر را نگاه کنید همه مرد شمشیر و همه مرد بهتر زیستن جامعه اند و مرد عدالت و استقرار عدالت و مرد بزرگ اندیشیدن و مرد بهتر احساس کردن .

    نتیجه ایکه می خواهم بگیرم این است که : در اسلام انسان در برابر خدا ذلیل نمی شود چون اوهمکار خداوند و دوست و امانت دار و خویشاوند او در زمین است تعلیم یافته خدا و مسجود همه فرشتگان خداوند است و انسانی دوبعدی با چنین مسوولیتی را دینی لازم است که او را به آخرت گرائی صرف یا دنیا گرائی مطلق منحرف نکرده و همواره به حالت تعادل نگه دارد یعنی که یک دین دو بعدی لازم است تا مسوولیت بزرگ بشر را تحقق بخشد .

    اگر ما نفهمیم که انسان چیست ؟

    چه باید باشد ؟

    یعنی اعتقاد روشن ومورد اتفاق برای حقیقت انسان نداشته باشیم همه تلاشهای ما برای اصلاح فرهنگ اصلاح آموزش و پرورش اخلاق و روابط اجتماعی همه عبث و بیهوده است باغبانی را می مانیم که تکنیک پیوند زدن وجین کردن باغداری و گیاهشناسی را به حد اعلای علم امروز می شناسد اما به نوع درختی که غرس می کند نمی اندیشد و این موضوع را که جامعه اونیازمند میوه ایست در نظر نمی گیرد ودرست امروز برای همه کسانی که میخواهند انسان وجامعه را اصلاح کنند می شود چنین تشبیهی را کرد امکان ندارد تعلیم و تربیتی مترقی و موفق داشته باشیم قبل از اینکه مساله انسان را حل کنیم امکان ندارد که هیچ یک از نظام های اجتماعی جهان از مارکسیسم و سوسیالیسم گرفته تا همه ایدئولوژیهای دیگر موفق بشوند قبل از اینکه بگویند و اعلام کنند که انسان چیست ؟

    و قبل ازاینکه با این اصل برسند که هدفهائی نهائی که انسان باید آنها را بر اساس فطرت خودش تعقیب کند چه هدفهائی است ؟

    و اصولاً باید مشخص شود که ا جامعه متعالی از تمدن بزرگ و از نظام آموزشهای سیاسی یا اقتصادی بسیار پیشرفته چه جور انسانی را می خواهیم بسازیم قبل از هر چیز باید مساله انسان بودن و و چگونه شدن انسان حل بشود این مساله هر مساله ای است چه بعد خواسته باشیم مذهبی بمانیم چه غیر مذهبی چه سوسیالیست چه ضد آن چه مترقی چه مرتجع هر شکلی را خواسته باشیم بعد تعقیب کنیم باید قبلاً این مساله برای همه مان حل بشود .

    ....و بدا خلق الانسان من طین .

    با استعمال فعل «بدا» معلوم می شود که خداوند آفرینش انسان را از گل «شروع» نموده است .

    تصریح «شروع شدن» خلقت انسان از گل تلویح آن دارد که در آفرینش مزبور مراحل دیگری نیز وجود داشته است و از اینجا معلوم می شود که خلقت کامل انسان بلافاصله از گل و خاک پدید نیامده بلکه مراتب و خلقت های دیگری نیز واقع شده تا منتهی به پیدایش متمایز و مشخص انسان گردیده است .

    از جمله دوم آیه منظور (11 اعراف)‌که چنین است «ثم صورناکم» نکته قابل توجهی فهمیده میشود : حرف عطف «ثم» که دلالت بر ترتیبی زمانی یعنی تقدم و تاخر دارد می رساند که شکل یافتن نوع انسان (مرجع ضمیر «کم»)به صورتی که مخصوص اوست مدتی و یا مدتها پس از «خلقت اولیه» اوصورت گرفته است بهعلاوه از فعل «صور» که از باب تفعیل و یکی از موارد اولیه خلقت انسان (خلقت از گل) مراتب و مدارجی گذشته تابشریت شکل گرفته و هیکل و صورت کامل انسانی پدید شده است .

    در این مرحله انسان فقط به شکل ظاهر انسانی در آمده است اماهنوز آن چیزی را که باعث تمیز او از سایر زندگان است فاقد می باشد توجه به شکل و صورت انسانی از خود کلمه «صور» نیزمفهوم و مستفاد می شود زیرا این کلمه ناظر به جسم و هیکل انسان است نه احوال روحی و معنوی او مضافاً اینکه جمله بعدی آیه بنا به توضیح ذیل مبین انسان علم و تشخیص دارا است و با عطف ترتیبی «ثم» از جمله «صورناکم» جدا شده یعنی زمان موخری را می رساند .

    قسمت اخیر آیه مبارکه باین بیان است : «ثم قلنا للملائکه اسجدوالآدم فسجدوا الاابلیس لم یکن من الساجدین » در اشاره بامر الهی مسجود ملائک و محسود ابلیس قرار می گیرد باید دید ایم مقام اعلا که با تقدیر الهی حاصل می شد چگونه برای آدم فراهم گردید .

    در آیات 30 تا 36 از سوره بقره که ذیلاً مذکور است چگونگی برگزیدگی آدم وتعلیم برای وقوف باحوال کائنات که موجب سجده فرشتگان گردید بیان است : بقره 30-31 و اذقال ربک للملائکه انی جاعل فی الارض خلیفه قالوا اتعجل فیها من یفسدفیها و یسفک الدماءو نحن نسبح بحمدک و نقدس لک؟

    قال انی اعلم ملاتعلمون.

    و علم آدم الاسماء کلها ثم عرضهم علی الملائکه فقال انبونی باسماء هولاء ان کنتم صادقین .

    بقره 32 تا 34 قالوا سبحانک لاعلم لنا الاعلمتنا انک انت العلیم الحکیم .

    قال یا آدم انبئهم فلما انباهم باسمائهم قال الم اقل لکم انی اعلم غیب السموات و الارض واعلم ما تبدون و ما کنتم تکتمون .

    واذقلنا للملئکه اسجد و الادم فسجدوا الا ابلیس ابی واستکبر و کان من الکافرین .

    چنین مقام برای آدم در همان احوال و مواقعی که بشر شکل مخصوص خود را پیدا کرد حاصل نگردید زیرا چنانکه گفتیم میان جمله اخیر آیه «...قلنا للملائکه اسجدوا لآدم...» و جمله «صورناکم » عطف «ثم»فاصل است واین کنایه از آن است که پس از مرحله شکل گیری و آراستگی جسمی نوع انسان مدتی گذشته تا آدم (ع) برگزیده می شود و با حکمت خاص تحت تعلیم الهی قرار می گیرد .

    خداوند با علمی که به آدم آموخت او و بنا براین نسل او را دارای تمیز واختیار قرار گردانید همین اختیار است که آدم وبنی آدم را مورد «ابتلاء» یعنی آزمایش قرار داده و میدهد تا به مصلحت خویش واقف شده و راه تکامل فکر و اندیشه را بپیماید .

نسل جدید آسیستانهای دیجیتال شخصی (PDA) وموبایل فن (تلفن های همراه) دارای قدرت محاسبه کافی برای نمایش گرافیک 3D است . ایت دستگاه های موبایل جدید (دستی ) دارای بعضی احتمالات ارتباطات و تراکنش جالب نیز می باشند . در این مقاله ما برنامه های کاربردی بالقوه انسانهای مجازی 3D را درداخل دستگاههای موبایل و استفاده از گوشی های دستی بعنوان رابط های کنترل برای راه اندازی انسانهای مجازی ...

پیشگفتار: هنر ایران به لحاظ قدمت و زیبایی همیشه مورد توجه محققان بوده است. هنر ایرانی هنری اصیل و سنتی است که از دیرباز مورد توجه منتقدان و پژوهشگران قرار گرفته است و در این راستا آثار هنری به جای مانده از جمله نقاشیهای دیواری و سفالها و کاشیها و نقاشیهای مینیاتور که عموماَ برای زینت بخشیدن به نسخ خطی کاربرد داشته است مهمترین نقش را بازی کرده اند و به راحتی اندیشه ها و تفکرات ...

چکیده: امروزه اطلاعات و دانش با زندگی بشر چنان درهم آمیخته شده است که عصر حاضر را عصر اطلاعات نامیده‌اند.طبق گفته آلوین تافلر بی سواد قرن 21،کسانی نخواهند بود که خواندن ونوشتن نمی دانند، بلکه کسانی هستند که نتوانند یاد بگیرند یا یاد دهند. در این شرایط نقش انسان در سازمان و نوع نگاه به او، سهم بسزایی در موفقیت یا شکست سازمان خواهد داشت. در مدیریت علمی تیلور، انسان چیزی جز ابزار ...

نتایج مطالعه جدیدی که می‌تواند به بهبود روشهای درمان آسیب‌های مغزی و بیماریهای مرتبط با مغز منجر شود نشان می‌دهد مغز انسان قادر به تولید سلولهای عصبی جدید است. نتایج مطالعه جدیدی که می‌تواند به بهبود روشهای درمان آسیب‌ های مغزی و بیماریهای مرتبط با مغز منجر شود نشان می‌دهد مغز انسان قادر به تولید سلول های عصبی جدید است. به گزارش خبرگزاری رویترز، محققان در گذشته متوجه شده بودند ...

مقدمه امروزه بسیاری از اقتصاددانان دراین مورد اتفاق نظر دارند که منابع انسانی پایه اصلی ثروت ملتها را تشکیل می دهد ویکی از عوامل مهم تعیین کننده درروند توسعه اقتصادی –اجتماعی هر کشور محسوب می شود . تجارب دهه های پس از جنگ جهانی دوم بوضوح نشان می دهد که سرمایه انسانی علت اساسی تفاوت میان کشورها وجوامع مختلف است .در این میان ،افزایش چشمگیر در آمد نفت اعضای اوپک طی دهه 1970 ،اگر چه ...

چگونه می‌توان یک کامپیوتر را وا داشت مانند یک آدم فکر کند؟ پیشنهاد: آدم‌ها را به بخشی از برنامه‌کامپیوتری بدل کنید. یکی از عملی‌نشده‌ترین وعده‌های چشم‌انداز قرن بیستمی از آینده وعده هوش مصنوعی (AI) بود. تصور بر این بود که AI به خلق کامپیوترهای منجر خواهد شد که نه تنها محاسبه و سازماندهی می‌کنند، بلکه به استدلال و تجزیه و تحلیل هم خواهند پرداخت؛ کامپیوترهایی که واقعا می‌تواننند ...

به هر گونه اختلال در بدن بیماری می گویند. بیماریهای مشترک انسان و دام (زگونوزها): بیماریها یا عفونتهای هستند که بین انسان و سایر حیوانات یا بالعکس در شرایط طبیعی منتقل می شوند. مثل شاربن یا تب مالت. این تعریفی است که سازمان بهداشت جهانی در سال 1966 ارائه داده است. ابتدا در مورد هر بیماری که خواسته باشیم بحث کنیم بایستی به موارد زیر اشاره شود: 1 مقدمه و توضیح کلی در مورد بیماری: ...

واژه ی قاچاق در اصل یک واژه ی ترکی است و در زبان ترکی به معنای فراری است. همچنین در فرهنگ لغت به این معانی آمده: « کاری بر خلاف قانون که پنهانی انجام شود» « متاعی که معامله یا ورود آن به کشور ممنوع است» و « آنچه ورود آن به کشور و یا معامله آن از طرف دولت ممنوع است» . و اما در فرهنگ واژگان حقوقی در تعریف قاچاق گفته شده است. :« حمل و نقل کالا از ...

توانمندیهای هر منطقه تحت کنترل عوامل مختلفی است، توانمندیهای طبیعی را نوع آب وهوا و خاک کنترل می کند و توانمندیهای انسانی را کثرت و میزان سواد و تخصص جمعیت آن منطقه تحت کنترل دارد. قرارگرفتن روستای برسیان در منطقه حاشیه کویر و تأثیر آب وهوای کویری بر آن و عدم وجود رودخانه ای دائمی( بجز سهمیه کمی از رودخانه زاینده رود) در این مناطق از توانائیهای طبیعی آن کاسته است. ولی با این حال ...

فصل اول‏: ماهیت مدیریت منابع انسانى‏ مدیریت منابع انسانى را «شناسایى، انتخاب، استخدام، تربیت و پرورش نیروى انسانى به منظور دست‏یابى به اهداف سازمان» تعریف کرده‏اند. منظور از منابع انسانى، همه افرادى است که در ادارات و سازمان‏هاى دولتى، اعم از کشورى و لشکرى، مؤسسات غیردولتى بازرگانى و صنعتى، مدارس و دانشگاه‏ها، روستاها و دیگر فعالیت‏هاى مؤثر در تولید ملى اشتغال دارند. هدف اساسى ...

دردنیای پیشرفته و صنعتی شده امروز، عدم تحرک را می توان هدیه تمدن نوین بشمار آورد. نتیجه این بی تحرکی تنبل شدن عضلات و گرفتگی آنها و خشک شدن مفاصل است. و پنداری جسم انسان از اجزاء سازنده خویش جدا شده و اجزاء با یکدیگر بیگانه هستند. اینگونه جدایی منجر به پیدایش تنش، ترس، نگرانی و فشارهای عصبی می شود که در نهایت امراض گوناگون جسمی و روانی را بوجود می آورد. تمرین های کششی می تواند ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول