دانلود مقاله مرگ تا رستاخیز

Word 388 KB 15710 53
مشخص نشده مشخص نشده الهیات - معارف اسلامی - اندیشه اسلامی
قیمت قدیم:۲۴,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۹,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
کلمات کلیدی: رستاخیز - مرگ - مرگ تا رستاخیز
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • جهانى که به وسیله حواس آن را درک مى‏کنیم، دنیایى آمیخته با حرکت و تحول است.

    سکون و رکودى در هیچ یک از پدیده‏ها نیست و اصولاً عالَمِ طبیعت مجموعه‏اى از تحولات و تحرکات است.

    مطابق قانونِ اصل بقا وعدم انعدام موجودات پس از وجود، مظاهر طبیعت پیوسته و بى‏وقفه به جنبش و تکاپو ادامه مى‏دهند.

    ثبات و سکونى در گوشه و زوایاى صحنه وسیع جهان به چشم نمى‏خورد.

    هر کجا بنگرى، حرکت و جوشش است.

    اصولاً نهاد جهان ناآرام و متحرک و پویاست؛ تا آن جا که تمام دانشمندان الهى و مادى معتقدند حرکت دنیاى طبیعت، حرکتى کلى و همگانى است و قانون تحول بر تمام ذرات و کلیات و مواد این عالم حکومت دارد.

    حرکات هماهنگ و تعالى بخش است، نه ارتجاعى و منحط.
    هماهنگى و همراهى در کل جهان و اجزاى آن، حقیقتى را براى ما روشن مى‏سازد که این تحول فراگیر و جهان شمول بدون مقصد و هدف کلى نخواهد بود و فقط مقاصد جزئى و مادى ندارد.

    اصولاً این نوع حرکت‏ها در صورتى مفهوم درست و توجیه معقول پیدا مى‏کند که جهت و هدفى مناسب با گستردگى و عظمت آن موجود باشد؛ به ویژه که قلمرو این تحرکات فقط منطقه «صورت» و «عوارض» ماده نیست، بلکه در ذات و جوهر موجودات نیز جارى است، زیرا به قول ملاصدرا جهان در عمق ذات و جوهر وجودیش به سوى مبدأ کمال در شتاب است.

    این سیر و حرکت است که موجودیت جهان را با تمام تکثرات و تنوعاتش تشکیل داده است.
    به سخن دیگر: جهان بدان‏گونه ایجاد شده است که روبه تعالى باشد و این هدف از حوزه زمان و مکان بیرون نیست.

    این تحولات و سیر و حرکت‏ها از سنخ حرکت‏هاى ظاهرى - که از شهرى به نقطه دیگرى است - نمى‏باشد، بلکه از مقوله «شدن» و صیرورت است؛ مانند جوان شدن کودک و پیرى میانسال و تبدل صورت‏هاى نوعى.

    به دیگر سخن، از نوع گذر از مرحله قوه و استعداد به حوزه فعلیت است.

    هر موجودى استعداد تحول به مرتبه بالاتر را دارد.

    در این موارد مبدأ و مقصد، حرکت و محرک، وحدت پیدا مى‏کند، زیرا متحرک با افاضه حرکت، حرکت را از خودش آغاز مى‏کند و در خویشتن خویش به سیر ادامه مى‏دهد و به خود باز مى‏گردد، که بى‏گمان «خودنهایى» مرتبه بالاترى از «خود ابتدایى» است.

    یک دانشمند پس از تخصص در رشته‏هاى علمى، همان کودک بى‏سواد سابق است، ولى در این مرحله، برتر از مرحله کودکى است.

    مجموعه جهان نیز در حرکت دائمى و منظم خود همچون کودکى به سوى بلوغ پیش مى‏رود.
    هر موجودى در گستره جهانْ مطابق توانایى‏هاى وجودى خاص خویش در مسیر معیّنى به همراه کاروان هستى در تکاپوست.

    نتیجه نهایى هر حرکتى در پایان آن نمایان مى‏گردد.

    از جانب دیگر از تمام حرکت‏ها با توجه به ویژگى‏هاى متفاوت و مراتب متنوع و کیفیت متحرک‏ها نمى‏شود نتیجه واحدى انتظار داشت؛ فى‏المثل یک هسته بادام - که داراى قابلیت خاص وجودى و توان مخصوص و مسیر مشخصى است - در طى حرکتى که انجام مى‏دهد، در مقطعى به صورت درخت معیّنى درمى‏آید.

    برعکس هسته زردآلو با توان خاص وجودى که دارد، به درخت دیگرى مبدل مى‏شود.

    از هسته خرما جز به وجود آمدن نخل نمى‏شود انتظارى داشت.

    پس براى هر حرکتى نتیجه متفاوتى وجود دارد.

    بنابراین در سیر کاروان هستى به سوى مقصد و معاد، هر موجودى یک نوع معاد دارد و شکل خاصى از آن را در منتهى‏الیه حرکت باید توقع داشته باشیم.

    حتى اگر دو موجود از یک نوع - مثل انسان - در دو جهت مختلف به سیر و تکاپو بپردازند، بدون تردید در سیر نهایى به نتایج متفاوت و گاه متضادى مى‏رسند؛ زیرا هر کدام حامل استعداد مخصوص و خصوصیات وجود محدودى هستند و با تفاوت راه‏هاى انتخابى، نتیجه مناسب با وضع خود را احراز مى‏کنند.
    امکان ندارد دو نوع حرکت از دو موجود با توان و شایستگى متفاوت و مسیرهاى مختلف به نتیجه واحدى منتهى شود، بلکه گندم از گندم مى‏روید و جو از جو.

    در مسیر نهایى تکامل و رسیدن به مبدأ کمال نیز موجودات به نتایج متفاوتى دست پیدا مى‏کنند.
    حرکت و متحرک‏ها را پایانى است و هر کدام از موجودات آغاز و انجامى دارند.

    هر آفریده و آفرینش نیز در طى حرکت به پایان مى‏رسند و توان وجودى خود را از دست داده، سپس اعاده و تجدید مى‏گردند.

    به عبارت دیگر: هر موجودى که در حد وجودى خود از لوازم حیات مانند شعور و علم و قدرت برخوردار است، در منتهاى سیر خود، همه شایستگى‏هاى وجودى را از دست داده و به مرگ مى‏انجامد و پس از آن مجدداً برگشت داده مى‏شود.

    پس هر موجودى را مرگى و پس از مرگْ تولد تازه‏اى است.

    هیچ موجودى در انتهاى حرکت در کام نیستى فرو نمى‏رود و از محدوده هستى حذف نمى‏شود؛ زیرا موجود پس از این‏که لباس هستى را پوشید، دیگر معدوم نمى‏شود، تا اعاده آن محال باشد، بلکه نحوه خاص وجودى خود را از دست مى‏دهد و با یک جهش وجود تازه‏اى پیدا مى‏کند.
    هر مرتبه‏اى از مراتب هستى در ظرف وجودى خود کمالاتى را بالفعل داراست و در عین حال کمالات برتر و بیش‏ترى را فاقد است.

    به عبارت روشن‏تر: تمام موجودات به تناسب توان و نحوه وجودى که دارند، در حد خود از مراتب حیات و علم و شعور و قدرت و کمالات دیگر بهره‏مندند، لیکن طالب کمالات بیش‏تر و درجات زیادترى هستند؛ زیرا علم و حیات و شعور موجودات در حد وجودى آنهاست.

    آنان مى‏کوشند به درجات بالاتر صعود کنند.

    خلاقیت و ابتکار برخى از پرندگان و جانوران از شگفت‏ترین کارهاى آنهاست که علوم شمه‏اى از آن را کشف کرده و از شعور مرموز آنها پرده برداشته است.
    هر موجودى از داشتن کمال در ابتهاج و التذاذ است و در حفظ آن کوشاست و نسبت به کمالاتى که ندارد، بى‏قرار و مشتاق است.

    موجودات به حسب ظرفیت وجودى، از آن چه دارند، خوشنودند و از آن چه ندارند، متنفر و فرارى‏اند.

    به همین جهت طالب و عاشق مراتب بالاتر و کمالات وجودى والاترند.

    مى‏روند تا محدودیت وجودى را کنار زده و دایره وجودى خویش را وسعت دهند.

    اقتضاى این عشق و شور در این است که هیچ موجودى به مراتبى خاص بسنده نکند؛ زیرا در هر مرتبه‏اى پاى عدم‏ها و فقدان‏ها و نداشتن‏ها و نبودها به میان کشیده مى‏شود.

    موجودات مى‏روند تا به وجود و کمال و جمال و قدرت‏مطلق برسند.

    کمال مطلقى که از هرگونه نقص و کمبود منزه است.

    إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا اِلَیْهِ راجِعُونَ بدین مفهوم است.

    بنابراین مجموعه کاروان هستى به سوى مبدأ و معاد حرکت مى‏کند و هر موجودى مرگ و حیات و حشر و قیامتى دارد.

    حشر انسان‏ها به خاطر این‏که حامل استعدادهاى بیش‏ترند و از مراتب والاى وجودى مانند عقل و اراده و اختیار و آزادى برخوردارند و از انواع جبرهاى طبیعى و غریزى و ژنیتیکى و جبر محیط و تاریخ آزادند و از فیض هدایت تکوینى و تشریعى بهره کافى دارند، با سایر موجودات فرق خواهد داشت.


    با ظهور رستاخیز کبرى، تحولى بنیادى و انقلابى فراگیر در تمام پدیده‏ها پدیدار مى‏گردد، تا جایى که نظامى برتر و آفرینش تازه و متکامل‏ترى تحقق پیدا مى‏کند.

    قیامت منحصر به انسان نیست، بلکه یک دگرگونى مطلق و همه جانبه در تمام نظامات جهان است.

    علوم مادى نیز از ایجاد چنین تحولى در آینده سخن گفته است.
    هر موجودى از داشتن کمال در ابتهاج و التذاذ است و در حفظ آن کوشاست و نسبت به کمالاتى که ندارد، بى‏قرار و مشتاق است.

    با ظهور رستاخیز کبرى، تحولى بنیادى و انقلابى فراگیر در تمام پدیده‏ها پدیدار مى‏گردد، تا جایى که نظامى برتر و آفرینش تازه و متکامل‏ترى تحقق پیدا مى‏کند.

    علوم مادى نیز از ایجاد چنین تحولى در آینده سخن گفته است.

    به هر روى کمالات نسبى سرانجام به کمال مطلق باید برسند.

    تمام پدیده‏ها مولود قدرت مطلق و عقل خلاق خداى عالَم است.

    باشد که به سرچشمه اصلى یعنى کمال مطلق باز گردند.

    انسان هم جزئى از کل است که مطابق توان وجودى خویش به انتهاى خط مى‏رسد و مطابق اعمال و کردار خویش کیفر و پاداش مى‏بیند (وإِلَى اللَّهِ تَصیرُ الْاُمُورُ.

    بخش اول: جهان پس از مرگ حوادث شب اول قبر بازپرسى همگانى نیست حیات قبر حیات قبر یعنى چه؟

    نقدى بر این برداشت پاسخ فلسفى حیات قبر حکمت تلقین مرده بیدارى و آرامش روان نقش اجتماعى مراسم تلقین حوادث شب اول قبر اولین حادثه‏اى که بعد از مرگ انجام مى‏گیرد، سؤال و فشار قبرى است که واقع مى‏گردد.

    قضیه سؤال و فشار قبر از دیر زمان مورد بحث و گفتگوى متکلمان و دانشمندان اسلامى قرار گرفته، و از قدیم در زبان و سخن مسلمان‏ها و پیروان مذاهب، شهرت پیدا کرده است.

    وقتى انسان مى‏میرد و روحش از کالبد خارج مى‏شود، در شب اول قبر، مورد سؤال و بازپرسى مرزبانان الهى (نکیر و منکر) قرار مى‏گیرد.

    اگر مرده منکر خدا و یا جنایتکار باشد، آن‏چنان در فشار قبر خواهد بود که مغزش متلاشى و استخوان‏هایش مى‏شکند!

    و اگر انسان مؤمن و نیکوکارى باشد، در بهترین وضعیت روحى واقع شده و از عذاب قبر در امان خواهد بود.

    متأسفانه برخى از متکلمان به همین شهرت اکتفا کرده و زحمت تحقیق را به خود نداده‏اند و بر اثر ظاهربینى گمان کرده‏اند مقصود از قبر، همین گودى تنگ و تاریک گورستان است!

    آن جا که جسم بى‏جان آدمى را دفن مى‏کنند!

    که در بعضى روایات از آن به «لَحَد»تعبیر شده است.

    این برداشت از سوى منکران و برخى از روشنفکران مسلمان مورد انتقاد قرار گرفته است.

    آنها مى‏گویند: اگر کسى در دریا غرق و طعمه ماهیان شود و یا بدنش آتش گرفته و خاکسترش بر باد رود، دیگر قبرى نخواهد داشت، تا مورد سؤال و فشار واقع گردد؛ مضافاً بر این‏که بدن بى‏روح، چگونه مورد پرسش و عذاب قرار مى‏گیرد؟!

    در حالى که احساس و حیاتى ندارد، تا صداها را بشنود و فشار قبر را حس کند!

    طرفداران نظریه فوق که در برابر این‏گونه اشکالات، در بن‏بست قرار مى‏گیرند، جواب داده‏اند: ذرات اصلى بدن انسان، از شکم ماهى و اعماق دریا، در گوشه‏اى از زمین گرد آمده و شب اول قبر آنان، در آن مکان تشکیل مى‏گردد.

    آنها براى این‏که عذاب و سؤال قبر معقول باشد، مى‏گویند: روح انسان در شب اول قبر به بدن یا باقى مانده آن، بر مى‏گردد و سپس تا قیامت بدن را ترک مى‏کند!

    آنها چون حقیقت قبر را نشناخته‏اند، افسانه بافته و چون حقیقت را ندیده‏اند ره‏افسانه زده‏اند!

    ولى واقعیت بالاتر از این‏گونه تصورات عامیانه است.

    در این میان ماتریالیست‏هاى فرصت طلب و روشنفکران علم زده، این برداشت غلط را دستاویزى یافتند، تا بر مذهب بتازند و یک اشکال از آن بسازند و بگویند: عده‏اى در شب اول مرگ یک انسان، رفتند و ضبط صوتى در قبرش گذاشتند و آرد نخود در دهان مرده ریختند، تا حقیقت را کشف کنند؛ آنها پس از دو شب رفتند و قبرش را شکافتند، ولى اثرى از سؤال و جواب نیافتند، و این آزمایش ثابت کرد سؤال «نکیر و منکر» بى‏اساس است، و با فرا رسیدن مرگ، حیات انسان خاتمه پیدا مى‏کند!

    اینان گمان کرده‏اند مقصود از قبر همین حفره وحشتناک یک متر در دو متر است!

    در حالى که از اخبار ائمه معصوم(ع) استفاده مى‏شود قبر سرآغاز حیات برزخى انسان است و پرسش مرزبانان مستقیماً از روح، در قالب جسم مثالى انجام مى‏شود، نه در کالبد مادى!

    علامه بزرگوار مجلسى و فیض کاشانى حوادث قبر را - از روایات - بدین‏گونه برداشت کرده‏اند: منظور از قبر، این گودال تنگ و تاریک نیست، بلکه مراد، جایگاه روح انسان در عالم برزخ است؛ زیرا روح، پس از دفن بدن و از شب اول قبر زندگى برزخى را شروع مى‏کند، و برزخ هر انسانى از کنار قبرش ظاهر مى‏گردد.

    از سوى دیگر تفهیم آغاز حیات برزخى براى زندگان، در صورتى معنا پیدا مى‏کند که کلمه قبر به میان آید، تا محسوس و ملموس گردد؛ از این‏رو واژه قبر به کار رفته است.

    به همین دلیل علامه مجلسى در بحار الانوار حوادث قبر را از حالات انسان در برزخ به شمار آورده است.

    بازپرسى همگانى نیست نکته دیگر این است که سؤال و عذاب قبر همگانى نیست و مخصوص دو گروه سرشناس است، که در روایات به صفت «مَحْضُ الایمانِ» و «مَحْضُ الْکُفْر» توصیف شده‏اند طبق احادیث مزبور، افرادى که نمونه ایمان و کفرند، مورد سؤال و عذاب واقع مى‏شوند.

    به گفته فیض کاشانى ایمان محض، باورى است که از انگیزه‏هاى شرک پاک باشد.

    بدون تردید چنین انسانى در راه گسترش و تبلیغ رسالت‏هاى مکتبى از هیچ‏گونه تلاشى دریغ نداشته و تا پیاده کردن آرمان‏هاى آسمانى، از جهاد و کوشش دست بر نخواهد داشت.

    کافر محض، در راه بسط هدف‏هاى کفر جهانى و ریشه‏کن ساختن مبادى ایمان، شب و روز به تلاش مذبوحانه دست مى‏زند!

    این دو گروه پس از بازپرسى، سرنوشت نهایى به آنان ابلاغ مى‏شود؛ اگر مؤمن خالص باشند، به نعمت ابدى نویدشان مى‏دهند و به طور موقت، از لذت‏هاى روحى و برزخى نیز برخوردار مى‏شوند، و اگر کافر محض باشند، به عذاب‏هاى ابدى مژده‏اش داده و تا روز قیامت، در بدترین وضع روحى و گاه عذاب‏هاى جسمى واقع مى‏گردند.

    بنابراین سؤال و فشار قبر مربوط به جسم مادى نیست، بلکه به روح در قالب جسم مثالى ارتباط دارد؛ زیرا کالبد مادى انسان، پس از قطع رابطه با روح، نه احساسى دارد و نه حیاتى، تا بتواند عذاب و نعمت را درک کند.

    با این تحلیل، اشکالات گذشته بر طرف مى‏گردد؛ زیرا وقتى روح در قالب برزخى و مثالى، مورد سؤال و عذاب قرار گیرد، ضرورتى ندارد از راه اعضا و جوارح سؤال یا عذاب شود.

    روح ما در عالم رؤیا تلاش مى‏کند، حرف مى‏زند، فریاد مى‏کشد، مى‏ترسد، فرارمى‏کند، گریه مى‏کند و مى‏خندد، بدون این‏که دست و پا و اعضا و جوارح ما فعالیت کنند؛ مضافاً بر این‏که در قبر فقط از سردمداران کفر و ایمان، بازپرسى مى‏شود.

    باید دید در قبر کدام یک از این دو دسته ضبط صوت گذاشته‏اند؟!

    هرگز!

    چنین عملى انجام نشده، و اگر کسى چنین آزمایشى انجام دهد، احمقانه خواهد بود!

    زیرا مقصود از قبر، این گودال تنگ و تاریک نیست، بلکه مقصود از آن، جایگاه روح - پس از جدایى از بدن - در عالم برزخ است.

    آیا اشخاصى که در دریا غرق شده و طعمه ماهیان واقع مى‏شوند و یا به وسیله بمب آتشزا خاکستر مى‏گردند، شب اول قبر ندارند؟!

    بى‏شک شب اول قبر دارند.

    ولى باید توجه داشت روح انسان سالیان متمادى با این بدن زندگى کرده و سخت به آن انس دارد و مشکل به نظر مى‏رسد، یکباره رهایش سازد - البته در صورتى که بدنى داشته باشد - از این‏رو در اولین لحظات جدایى، در اطراف قبر حضور دارد و حوادثى را که براى بدن پیش مى‏آید، دنبال مى‏کند.

    اگر تلقین میت مستحب است و یا بدن مرده را سه بار در مسیر قبر روى زمین مى‏گذارند و دیرتر از کنار قبر او بر مى‏گردند، براى این است که روح از بهت و حیرت نجات پیدا کند و از غربت و وحشت آن کاسته شود.

    حیات قبر یکى از مباحث جنجالى مسأله حیات قبر است؛ آیا پس از مرگ انسان و دفن بدن، روح مردگان پیش از قیامت به کالبد بر مى‏گردد؟

    به عبارت دیگر براى سؤال و جواب آیا کالبد انسان‏ها در شب اول قبر زنده مى‏شود، و پس از خاتمه پرسش، دوباره بدن را ترک مى‏گوید؟!

    محدثان و متکلمان در این باره اختلاف دارند، و علت اختلاف به تلقى آنها از مفهوم قبر بستگى دارد.براى حل این مشکل، چند حدیث در این‏جا مى‏آوریم و آن گاه به بررسى و نقد آرا مى‏پردازیم: 1.

    عَنِ الصّادِقِ(ع): وَلکِنّى وَاللّهِ اَتَخَوَّفُ عَلَیْکُمْ فِى الْبَرْزَخ، قیل وَ مَا البَرزَخُ؟

    فَقالَ: اَلقَبْرُ مُنْذُحینَ مَوتِهِ اِلى‏ یَوْمِ القِیمِهِ امام صادق(ع) فرمود: به خدا سوگند!

    از برزخ شما شیعیان هراسانم!

    پرسیدند: برزخ چیست؟

    فرمود: قبر، از لحظه مرگ تا فرا رسیدن قیامت برزخ است.

    حیات قبر تا ظهور قیامت امتداد مى‏یابد، در حالى که جسم مى‏سوزد و یا مى‏پوسد و قبر ظاهریش هزاران بار زیر و رو مى‏شود.

    مقصود از قبر جایگاه روح در عالم برزخ است، چون همه عالم برزخ که جولانگاه یک روح نیست، بلکه هر روحى پایگاه و جایگاه محدود و مناسب اعمال خویش را دارد، که نامش قبر است.

    2.

    قولُهُ «وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ اِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ فَقالَ الصّادِقُ(ع): اَلبَرزَخُ القَبْرُ وَ هُوَ الثَّوابُ وَالعِقابُ بَیْنَ الدُّنیا وَالآخِرَهِ در این حدیث قبر در مقابل آخرت قرار گرفته است و مژده و نعمت، براى مقربان درگاه‏الهى در قبر مى‏باشد و بهشت برین در آخرت اعطا مى‏گردد.

    پیداست مقصود از قبر، عالم برزخ است، نه این حفره تنگ و تاریک گورستان.

    مانند این حدیث در امالى صدوق نیزهست.

    حیات قبر یعنى چه؟

    برخى از محدثان عالى مقام که رنج مطالعه و زحمت تحقیق را درباره معاد به خود هموار نساخته‏اند، کلمه قبر را به همین حفره خاکى تفسیر کرده‏اند!

    ولى دیده‏اند وقتى آدمى مى‏میرد، جسمش به جماد بى‏جان مبدل شده و سؤال و عذاب نیز از جماد، معقول و مقبول نیست.

    چگونه بدن بى‏روح انسان مى‏تواند مورد خطاب و عتاب فرشتگان واقع گردد؟!

    پس باید گفت روح در قبر به کالبد مرده برگشته و پس از گفتگو با مرزبانان برزخ، دوباره از بدن خارج مى‏شود!

    ولى این مسأله نه ضرورت دارد و نه، از وحى به ما رسیده است.

    مضافاً بر این‏که اگر کالبد طعمه حریق گشته و به صورت خاکستر درآید و به دست امواج خروشان دریا و تندبادها سپرده شود، روانش به کدام بدن بر مى‏گردد؟!

    و آیا بافقدان بدن، سؤال و عذابى هست؟!

    پس بهتر است که مسلمانان مانند برخى از بودایى‏ها وصیت کنند که جسمشان را بسوزانند تا از حوادث شب اول قبر نجات یابند!

    عجیب‏تر آن است که گروهى از متکلمان براى اثبات این نظریه از قرآن دلیل آورده‏اند.

    ما آیه مطرح شده را آورده و مورد بررسى قرار مى‏دهیم؛ رَبَّنا اَمَتَّنا اثْنَتَیْنِ وَاَحیَیْتَنا اثْنَتَیْنِ فَاعتَرَفنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ اِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبیلٍ پروردگارا!

    دوبار ما را میرانیدى و دوبار زنده کردى؛ پس به گناهمان اعتراف داریم؛ آیا راهى براى رهایى (از دوزخ) هست؟

    این گروه از متکلمان مى‏گویند: مرگِ نخستین، همان مرگ طبیعى است؛ ولى مرگ دوم، پس از حیات قبر صورت مى‏گیرد.

    روح براى سؤال و جواب بار دیگر در قبر به کالبد برمى‏گردد و پس از بازپرسى دوباره بیرون مى‏رود!

    و دیگر تا قیامت به بدن مادى بر نمى‏گردد؛ و آیه در مقام بیان زنده شدن مردگان در قیامت نمى‏باشد.

    نقدى بر این برداشت برداشت فوق صحیح نیست، زیرا به قرینه آیات پیشین و پسین، این آیه در صدد بازگو کردن سخنان آن دسته از کافران و منکرانى است که در آخرت در آستانه عذاب واقع شده و به عجز و لابه مى‏پردازند.

    به موجب آیات پیشین به آنان گفته مى‏شود: آیا دشمنى با خدا خطرناک‏تر از عداوتى که با خود داشتید، نمى‏باشد؟!

    مخالفت با دعوت پیامبران و راه عناد و کفر را در پیش گرفتن، در واقع با سرنوشت و سعادت خویش مبارزه کردن است!

    اکنون که در مرگ و حیات مکرر و فهمیدن واقعیت معاد، بدبینى و تردید آنها برطرف گردیده، با التماس و پوزش مى‏گویند: بار الها!

    دوبار ما را میراندى و زنده کردى؛ اینک به گناهانمان اعتراف داریم؛ آیا راهى براى نجات از عذاب وجود دارد؟!

    آنها گمان دارند اعتراف به گناه در روز قیامت مى‏تواند نجاتبخش باشد، و نخوت و لجاجتى را که در دنیا نسبت به خدا و روز جزا داشتند، جبران کند، غافل از این‏که ندامت در قیامت ثمرى ندارد!

    هر ملحدى پس از دوبار مردن و زنده شدن، شک و الحادش برطرف خواهد شد و زمینه‏اى براى انکار و لجاجتش باقى نخواهد ماند.

    در آن روز هیچ عذرى پذیرفته نیست و اشک و آه ثمرى ندارد!

    بدون شک مرگ اول، همان موت معمولى است، که پس از تولد صورت مى‏گیرد و انسان را به عالم برزخ منتقل مى‏سازد.

    مرگ دوم پس از استقرار در وضعیت برزخى تحقق پیدا مى‏کند.

    به دنبال هر یک از این دو، حیاتى است که مى‏تواند براى منکران زندگى بازپسین روشن کننده باشد؛ یکى حیات برزخى است و دیگرى زنده شدن در قیامت و بازگشت روح به قالب جسمانى؛ که پس از آن مرگ و حیاتى وجود ندارد؛ بنابراین، موت و حیاتى که شک و تردید را برطرف مى‏سازد و ایمان و یقین مى‏آفریند؛ زندگى برزخى و حیات اخروى است، نه حیات طبیعى دنیوى و موت پیش از ولادت.

    اصولاً همه عنادها، انکارها و ستیزها با مسائل مبدأ و معاد، در زندگى دنیوى است.

    مضافاً بر این‏که «اَماتَهُ» با «موت» در زبان عربى از نظر مفهوم باهم متفاوت است.

    «اماته» در مواردى به‏کار برده مى‏شود که پیش از مرگ، حیاتى در کار باشد، که با زوال و فناى آن، «اماته» محقق شود، ولى «موت» به موجود زنده‏اى که پیش از ولادت به صورت جماد بى‏جان بوده، نیز گفته مى‏شود.

    قرآن درباره انسان‏ها مى‏گوید: «وَ کُنتُمْ اَمْواتاً فَاَحیاکُمْ شما انسان‏ها پیش‏ازپیدایش مرده بودید، ما شما را زنده ساختیم.» آن گاه مى‏فرماید: «ثُمَّ یُمیتُکم؛ سپس‏شما را مى‏میراند.» که «اماته» پس از «احیا» به کار برده شده است.

    ناگفته پیداست اگر زندگى برزخى نباشد، «اماته» دوم مفهوم درستى ندارد.

    این تفسیر منطقى و طبیعى آیه مورد بحث است.

    اگر احتمالات دیگر پیش کشیده شود، تفسیرهاى گوناگون و متضادى قابل طرح است و با وجود احتمالات مختلف تفسیرى که مانند آنها باشد، نمى‏تواند ادعاى مورد نظر را ثابت کند گاه طرفداران حیات قبر - به مفهوم عامیانه، نه عالمانه - در چگونگى آن اختلاف دارند؛ آیا حیاتى که در قبر وجود دارد، ازگونه زندگى مادى است، یا از سنخ زندگى برزخى؟

    و یا یک حیات بسیار ناقص است، که نه از جنس زندگى دنیوى و نه از نوع حیات برزخى است، و یک احساس ضعیف و خیالى است؛ زیرا بعضى از متکلمان معتقدند: روح پس از جدایى از جسم، قوه خیال را - که کارش ساختن و حفظ صورت‏هاى حسى است - به همراه خود مى‏برد؛ و به همین دلیل است که مى‏تواند صورت خیالى و حسى کالبد خویش را، در قالب جسم مثالى ترسیم کرده و به مدد نیروى تخیل، شکل مادى خود را مشاهده کند و بدنش را در حال جان کندن و دفن و کفن و حتى در زیر خاک ببیند، و از عفونت و دگرگونى‏هاى رقت‏بارى که بر آن مى‏گذرد، اطلاع پیدا کند و رنج ببرد.

    از سوى دیگر آیه «لا یَذُوقُونَ فیهَا الْمَوْتَ اِلّا الْمَوتَهَ الاُولى مرگ نخستین را - که در دنیا چشیده‏اند - فقط قابل لمس و چشیدن مى‏داند و صراحتاً حیات و موت را در قبر نفى مى‏کند.

    گذشته از این از آیاتى که در صدد بیان تعداد مرگ و حیاتند، به خوبى روشن مى‏شود حیات و مرگى در این قبر ظاهرى وجود ندارد.

    کَیفَ تَکفُرُونَ بِاللّهِ وکُنتُمْ اَمواتاً فَاَحیاکُم ثُمّ یُمیتُکُم ثُمّ یُحییکُمْ ثُمّ اِلَیْهِ تُرجَعونَ؛ چگونه به خدا کفر مى‏ورزید، در حالى که شما مردگان (و اجسام بى روحى) بودید، و او زنده‏تان کرد، سپس شما را مى‏میراند؛ و بعد از آن زنده مى‏کند، و عاقبت بازگشت همه شما به‏سوى اوست.

    از ترتیب و بیان این‏گونه آیات به خوبى مشهود است حیات دوباره، پس از مرگ و عالم برزخ فقط در قیامت تحقق پیدا مى‏کند و به همین دلایل محدث کبیر علامه مجلسى در ذیل آیه «رَبَّنا اَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ...» پس از بیان آراى گوناگون در مورد حیات قبر، سرانجام مى‏نویسد: بنابراین باید گفت: «حیات قبر» یک زندگى ناقص و برزخى است که از علایم حیات، جز احساس لذت و رنج چیز دیگرى ندارد، تا آن جا که بعضى از گروه‏هاى اسلامى درباره بازگشت روح به کالبد در قبر، نظرى نداده و سکوت کرده‏اند و به حیات قبر به عنوان یک عقیده مذهبى توجه نکرده‏اند؛ علامه در شرح مقاصد مى‏گوید: اهل حق در این مسأله که خداوند متعال در قبر، یک نوع حیات به میت باز مى‏گرداند - به مقدارى که لذت و رنج را دریابد - اتفاق نظر دارند، ولى در این‏که روح به کالبد مرده در قبر برگردد، سکوت کرده‏اند از بیان این محدّث عالى مقام چنین بر مى‏آید که حیات قبر جز یک نوع احساس درد و رنج، چیز دیگرى نیست، و آن هم در برزخ صورت مى‏گیرد؛ و بازگشت مجدد روح به کالبد در قبر، نه مقبول است و نه معقول.

    فقدان دلیل عقلى و نقلى باعث سکوت علماى اسلام شده است، و از ترس عوام، صراحتاً آن را نفى و ردّ نکرده‏اند و تعبیراتى که به عنوان سؤال و عذاب‏قبر در روایات آمده، مربوط به وضعیت برزخى انسان است، چون ارواح علاقه شدیدى به کالبد مادى خود دارند، و فوراً بدن را ترک نمى‏کنند، تا به زندگى برزخى توجه کنند.

    ازطرفى، زندگى برزخى هر انسان به مفهوم واقعى پس از دفن بدن آغاز مى‏شود؛ و بالأخره باید گفت: براى تجسم و تفهیم این حقیقت، کلمه قبر ضرورت پیدا کرده است، در حالى که با قطع ارتباط روح از بدن، حیات برزخى شروع مى‏شود؛ خواه بدن دفن شده باشد، یا قبرى براى کالبد نباشد.

    به فرض این‏که بدن مرده خاکستر شده و برباد رود، باز هم شب اول قبر دارد.

    پاسخ فلسفى حیات قبر یکى از فقها و فیلسوفان فقید که مدعى بود شش ماه درباره حیات قبر به مطالعه و بررسى پرداخته است، سرانجام معماى تجدید حیات بدن در قبر را، این‏گونه حل و فصل کرد: وقتى انسان مى‏میرد و روح از بدن مفارقت مى‏کند، سه چیز را به همراه خود مى‏برد: قوه عاقله، نیروى خیال و عمل؛ ائمه اطهار(ع) در هنگام تقیه به‏گونه رمزى فرموده‏اند: روح تا نصف بدن و یا تا سرزانو، در قبر بر مى‏گردد؛ مقصود این است که در شب اول قبر ارتباط ضعیفى میان روح و بدن برقرار مى‏گردد.

    روح انسان که همراه با قوه خیال است، گمان مى‏کند در قبر در کنار بدن مادى خوابیده است، و وقتى روان با قدرت تخیل، خود را به بدن نزدیک مى‏کند، حیات ضعیفى در کالبد مادى تولید شده و حرکت و جنبشى نامحسوس در آن ایجاد مى‏شود؛ در این هنگام «بشیر و نذیر» براى مؤمنان و «نکیر و منکر» براى ستمگران و کفار، حاضر مى‏شوند.

    این دو فرشته - که تجسم عقل نظرى و عملى انسان هستند به او مژده رحمت یانوید عذاب ابدى را مى‏دهند، ولى باید دانست آدمى از راه دهان و زبان با فرشتگان صحبت نمى‏کند، تا بتوان صداى آنها را شنید و یا ضبط کرد، زیرا در واقع سه نوع نطق و بیان داریم؛ یک نوع نطق و بیان صامت و بى‏صدا، که موجودات بدون صدا با انسان حرف مى‏زنند و پیام‏مى‏رسانند؛ مثلاً جهان خلقت، به زبان علم و فلسفه مى‏گوید: من آفریننداى عاقل و توانا دارم؛ یا هر معلولى با زبان بى‏زبانى از وجود علت خود سخن‏مى‏گوید، و یا کاخ‏هاى ویران شده پادشاهان، اهرام مصر، زاغه‏نشینان، ساکنان گورستان‏ها، همه پیام دارند و با بشریت گفتار بسیار و مبادلات بى‏شمارى انجام‏مى‏دهند.

    هان اى دل عبرت بین!

    از دیده نظر کن>هان ایوان مدائن را آیینه عبرت دان نوع دوم، سخن گفتن معمولى است، که به‏گونه مکالمات انجام مى‏شود.

    و نوع سوم، نطق طبیعى و تکوینى است.

    قرآن مى‏گوید: «وَاِنْ مِنْ شَىْ‏ءٍ اِلّا یُسَبِّحُ بَحَمدِهِ وَلکِنْ لاتَفقَهونَ تَسبیحَهُمْ.

    مولوى مى‏گوید: جمله ذرات عالم در نهان با تو مى‏گویند روزان و شبان ما سمیعیم و بصیریم و هشیم با شما نامحرمان ما خامشیم نطق آب و نطق خاک و نطق گِل هست محسوس حواس اهل دل ذکر و تسبیحات اجزاى جهان غلغلى افکنده اندر آسمان چون شما سوى جمادى مى‏روید محرم جان جمادان کى شوید از جمادى در جهان جان روید غلغل اجزاى عالم بشنوید وقتى فرشتگان نازل مى‏شوند، زبان تحریک نمى‏شود؛ زیرا ملائکه به اندازه‏اى نیرومندند که زبان باطنى مرده براى آنان فهمیده مى‏شود، چون در باطن هر انسانى، غیر از نطق مناسب با عالم مُلک، نطق دیگرى متناسب با ملکوت نیز دارد، و ملائکه با آن زبان سخن مى‏گویند و جواب دریافت مى‏کنند.

    ولى باید در جواب این عالم بزرگوار گفت: نگارنده از روایات متواتر روشن ساخت مقصود از قبر، زندگى برزخى است و فشار و عذاب، یا روح و ریحان در آن وضع فعلیت پیدا مى‏کند.

    روایاتى که درباره بازگشت روح به کالبد مادى در قبر آمده، از نظر سند و دلالت ضعیف است، و گذشته از ضعف سند، با عقل و سنت نیز سازگار نیست، زیرا در بعضى از روایات برزخ عبارت است از لحظه قبر تا قیامت؛ از جمله، حدیثى در کافى از امام صادق(ع) است؛ سؤال شد: «وَمَا البَرْزَخُ؟» امام فرمود: «اَلْقَبْرُ مُنْذُحینَ مَوْتِهِ اِلى یَوْمِ القِیمَهِ».

    فیض کاشانى به نقل از علامه مجلسى مى‏گوید: «مقصود از قبر، برزخ است.» در این جا کلام علامه مجلسى را مى‏آوریم: فَالمُرادُ بِالقَبرِ فی اَکثَرِ الاَخبارِ ما یَکُونُ الرُّوحُ فیهِ فی عالَم البَرزَخِ؛ مقصود از قبر در بسیارى از اخبار، جایگاه روح در عالم برزخ است.

    روح در قالب جسم مثالى مورد عذاب و فشار و سؤال است، و دلیل محکم و گویایى بر بازگشت روح به بدن در قبر ظاهرى نداریم.

    به علاوه اگر مقصود از حیات روح، بازگشت روح ملکوتى باشد، باز هم در حیات جسم تأثیرى ندارد؛ زیرا روح ملکوتى تنها به وسیله روح حیوانى مى‏تواند در بدن تصرف کند.

    حکمت تلقین مرده اگر سؤال و جواب در برزخ صورت مى‏گیرد، تشریفات پیش از دفن، مانند: تلقین میت، گذاشتن بدن روى زمین و فاتحه چه دلیلى دارد؟!

    پاسخ روشن است، زیرا مراسمى که به عنوان تلقین و خطاب به میت در اسلام مشروعیت پیدا کرده است، به جسم بى‏روح و فاقد حیات مربوط نمى‏شود، بلکه به روح زنده انسان ارتباط پیدا مى‏کند، چون روح در هنگام جدایى از کالبد نمى‏تواند از آن دل بکند و فراق جسم را تحمل کند، از این‏رو مبهوت و نگران به دنبال بدن حرکت کرده و تشییع کنندگان را مى‏بیند و از هجران و جدایى از کالبدش مى‏نالد.

    شنیدستم که افلاطون شب و روز بگریه داشتى چشم جهان سوز بپرسیدند از او، کاین گریه از چیست؟!

    بگفتا چشم کس بیهوده نگریست از آن گریم که جسم و جان دمساز بهم خو کرده‏اند از دیرگه باز جدا خواهند شد از آشنایى همى گریم بر آن روز جدایى یکى از حساس‏ترین و غمبارترین لحظات زندگى انسان‏ها هنگامى است که جسم بى‏جانِ آدمى را در گودال تنگ و پرخاک قبر مى‏گذارند.

    دوستان و خویشاوندان با تأثر و بهت خاصى به این منظره رقت‏بار مى‏نگرند!

    گویى به یاد مى‏آورند به همین زودى آنها نیز بدین سرنوشت غم‏انگیز و فلاکت‏بار گرفتار مى‏شوند و هیولاى مرگ گریبان آنها را مى‏گیرد، و به همه شادى‏ها و مصیبت‏ها، دردها و لذت‏ها خاتمه مى‏دهد!

    در این حالت معنوى و عبرت‏آموز است که همه علاقه‏ها، وابستگى‏ها، خودپسندى‏ها، دشمنى‏ها و عُجب و غرور را - حتّى براى چند لحظه - رها ساخته و به اندیشه فرو مى‏روند، و سرنوشت آینده را مورد مطالعه قرار مى‏دهند.

    شارع مقدس - که هدفش احیاى صفات انسانى و تزکیه رذایل اخلاقى است - از این فرصت حساس استفاده کرده و سنت‏هایى را تشریع مى‏کند، تا وجدان مذهبى مردم را بیدار کند و بشر را از غرور و غفلت برهاند!

    و به یاد مرگ بیفتد و سفارش امام‏هادى(ع) را به خاطر آورد؛ اُذْکُر مَصْرَعَکَ بَیْنَ یَدَىْ اَهْلِکَ فَلاطبیبٌ یَمْنَعُکَ وَلا حَبیبٌ یَنفَعُکَ؛از مرگ یاد کن، که نه طبیبى مى‏تواند تو را از مرگ برهاند و نه دوستى مى‏تواند سودى به حال تو داشته باشد.

    دعاى عدیله و کلماتى که به عنوان تلقین خوانده مى‏شود، بدون تردید براى مرده بى‏جان نیست؛ زیرا گفتگو با جماد معقول نیست، در حالى که احکام‏واجب و حرام و مستحب و مکروه بر حکمت و مصالح فردى و اجتماعى استوار است، و تلقین میت هم داراى نکات آموزنده و دستورهاى سازنده و اخلاقى‏است.

    بیدارى و آرامش روان از مطالب گذشته معلوم گشت مرگ به معناى قطع رابطه جسم و جان و انتقال روح از حیات دنیا به مرحله‏اى عالى‏تر است، ولى به خاطر پیوند شدیدى که روح با کالبد مادى دارد، در نخستین مراحل نمى‏تواند توجه خود را از بدن سلب کرده و نسبت به سرنوشت قالب جسمانى بى‏توجّه باشد؛ از این‏رو با مراقبت کامل، وضع بدن را زیر نظر قرار مى‏دهد.

    در همان حال خروج از وضع مادى و ورود به دنیاى جدید، وحشت و حیرت روح فراهم مى‏شود، و او نگران سرنوشت حال و آینده مى‏گردد؛ از این‏رو تلقین شهادتین و یادآورى زندگى پس از مرگ، تأثیر مستقیمى در بیدارى و آرامش روان مى‏گذارد و با آموزش و روشن شدن سرنوشت آینده، روح از وحشت و ابهام بیرون مى‏آید.

    آرى، گسستن از دنیا و ورود به برزخ در آغاز، سخت وحشتناک و حیرت‏آور است؛ از این‏رو تلقین و دعاى عدیله، یادآورى تجسم مراحل بعدى زندگى، و رفع هرگونه ابهام و نگرانى است.

  • فهرست مطالب


    مقدمه 1

    بخش اول: جهان پس از مرگ 2

    بخش دوم: عالم برزخ 9

    بخش سوم :قیامت از دیدگاهی گسترده 18

    بخش چهارم : رابطه رستاخیز و انسان 24

    منابع و مآخذ 37

عقیده به رستاخیز و زنده شدن مردگان ، اصل خدشه ناپذیرى است که از اصول دین شمرده شده است و تصور نمى کنم هیچ فردى ، مسلمان و مؤ من به قرآن و اسلام باشد و آنگاه با وجود صدها آیه قرآن و صدها روایت و دلایل مسلم عقلى ، باز هم به رستاخیز و مساءله معاد ایمان نیاورد. ما اینک در اندیشه طرح بحث ((معاد)) نیستیم بلکه تنها به نکات مهم و خدشه ناپذیرى از آن براى ورود به بحث ((رجعت )) اشاره مى ...

مرگ در شعر سنتی مولوی مولوی عقیده داردکه تصور هرکس ا ز مرگ بنا بر تصویری است که از زندگی دارد: مرگ هرکس ا ی پسر همرنگ اوست پیش دشمن ،دشمن وبر دوست ،دوست پیش ترک آیینه را خویش رنگی است پیش زنگی آیینه هم زنگی است (مثنوی،ص413) به نظر مولوی ،هراسی که در دل مردم از مرگ وجود دارد،به راستی از مرگ نیست بلکه آنها از فعل خویش هراس دارند نه از مرگ : هیچ مرده نیست پر حسرت مرگ حسرتش آن بود ...

چرا باید به زندگی بازپسین بیندیشیم ؟ برخی از اشخاص براین باورند که ضرورتی ندارد درباره مرگ و معاد بیندیشیم وازمسائلی که راهی برای شناخت آن نداریم , سخنی بگوییم ویا کتابی بخوانیم. آنها می گویند: ما باید به وجدانیات وقوانین جاری کشور, آداب و سنن ملی واجتماعی پای بند باشیم . به کسی ستم نکرده و حقی را از احدی ضایع نکنیم . از دروغ و خیانت ودزدی و... پرهیز کنیم . کاری بر خلاف وجدان و ...

آیا انسان به جز زندگى مادى دنیوى، زندگى دیگرى دارد؟ آیاغیر از عالم دنیا، عالم یا عوالم دیگرى به نام جهان یا جهانهاى‏پس از مرگ وجود دارد؟ آیا انسان موجودى تک‏ساحتى و یک‏بعدى است‏که بر این کره خاکى همچون گیاهى می‏روید و می‏خشکد و می‏پوسد وچیزى جز همین بدن مادى نیست؟ آیا باید براى عالم یا عوالم پس‏از مرگ، دغدغه‏خاطرى نداشته باشیم و سعى ما براین باشد که سعادت‏و خوشى این دنیا را ...

روح را تابان کن از انوار ماه مقاله بسیار باارزش «رستاخیز صلح و محبت»‌ جناب آقای هیوا مسیح در شماره 134 دنیای تصویر که نگاهی به فیلم مصائب مسیح است را با اشتیاق خواندم. در میان اظهار نظرهای محققانه ایشان چند نکته وجود دارد که به نظر می رسد نیازمند به تأملی جدی تر است. با توجه به ظرفیت نشریه این نکات به طور مختصر مطرح می شود، امید است مورد استفاده واقع شود: 1 شیطان و ...

به نام خدا خلاصه تاریخ ایران         زمان میلادی زمان هجری سلسله پادشاه رویدادها پایتخت حدود ٧٢٠ تا ٥٥٠ پیش از میلاد   مادها دیا اکو دیااکو هفت قبیله آریایی را در شهر هگمتانه متحد میکند. هگمتانه فره ورتیش   هوخشتره   آژی دهاگ   ٦٧٥ تا ٣٣٠ قبل از میلاد   هخامنشیان کورش از بین بردن مادها - فتح بابل و دادن اجا ...

مقدمه ترکیب قوم آریایی با اقوام کهنی که پیش از آنها در منطقه فلات ایران ساکن بودند ، ملتی را پدید آورد که در طول هزار سال ، سلسه ای از تمدن ها و امپراطوری های بزرگ را در جهان کهن به وجود آورد . این ملت با بهره گیری از میراث تمدن های کهن تر از خود نظیر بابل ، اورارتو ، آشور و عیلام ، تمدن و دولتی بزرگ را بنیان افکند و با وجود فراز و نشیب فراوان و شکست ها و فروپاشی ها ، فرهنگ ، ...

این سوره در مکه نازل شده و دارای هفت آیه است. ویژگی‌های سوره‌ی حمد : 1- این سوره اساساً با سوره‌های دیگر قرآن از نظر لحن و آهنگ فرق روشنی دارد زیرا در این سوره خداوند طرز سخن گفتن و مناجات با او را به بندگانش آموخته است. آغاز این سوره با حمد و ستایش پروردگار و با ابراز ایمان با مبدأ و معاد (خداشناسی و ایمان به رستاخیز) ادامه و با تقاضاها و نیازهای بندگان پایان می‌گیرد. 2-سوره‌ی ...

انسان به فاصله کوتاهی از شروع خلقت با مسأله مرگ مواجه شد. به روایت قرآن کریم، زمانی که هدیه هابیل و قابیل به پیشگاه خداوند تقدیم گشت، یکی قبول و دیگری رد شد و آتش کینه وحسد در سینه قابیل شعله ورگشت و برادرش را کشت. وقتی قابیل با جسد او روبرو شد وحشت وجودش را فراگرفت و نمی دانست با پیکر بیجان برادر چه کند؟ در این حال کلاغی را دید که با پنجه اش خاک را کنار می زند. به خود نهیب زد ...

از پیش خواندم که رشد ومفهوم کمی است وتوسعه علاوه برآن شامل مفهوم کیفی هم می شود وبه کشورهای پیشرفته (غربی) عمدتاً توسعه یافته وبه ما شرقی ها – جهان سومی ها- توسعه نیافته می گویند واین نامگذاری سبب می شود که کمتر درباب ماهیت توسعه بیاندیشم ، به این که توسعه چیست ؟ چه زمانی ، کجا ، چراوچطورمطرح شد؟ شرایط وزمینه های تحقق توسعه چیست ؟ واین که توسعه چه نسبتی با سیاست ، اقتصاد وازهمه ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول