خلاصه ای از زندگی امام حسین
در مقابل این قوم عده ای ولادت امام حسین علیه السلام را در سال سوم هجرت ذکر کرده اند که از آن جمله مرحوم شیخ نکینی از علمای شیعه و از اهل سنت هستند در مورد ماه و روز ولادت آن بزرگوار نیز مشهور ان است که در پنجم ماه شعبان بوده و این قول را مورخانی که در بالا نامشان برده شد اختیار کرده اند.
گرچه اقوال دیگری نیز مانند سوم شعبان و اخر ماه ربیع الاول و یا سیزدهم ماه رمضان نقل شده که این دو قول اخیر خلاف مشهور است و قوم سوم را همان گونه که مرحوم مجلسی که مزیت فن حدیث است نسبت به مشهور می دهد ما نیز می پذیریم چون امام حسین (ع) متولد شد او را نزد پیامبر می آوردند تا نامی برای او بگذارد پیامبر (ص) فرمود: من در نامگذاری این فرزند بر خدای عزوجل سبقت نمی گیرم.
چون امام حسین به دنیا آمد رسول خدا (ص) در گوش راست او اذان و در گوش چپ او اقامه گفت و در روز هفتم ولادت آن حضرت دستور داد.
سر نوزاد را تراشیدند و هم وزن موی سرش صدقه داد و گوسفندی برای او عقیقه کرد و ران آن گوسفند را برای قابله فرستاد و در روز 7 ولادت امام دو گوسفند خاکستری رنگ برای او عقیقه کرد و رانی از آن را به همراه یک دینار به قابله داد سپس سرش را تراشید، و هم وزن موی سرش نقره صدقه داد، و آنگاه بر سر آن نوزاد عطر مالید خبر دادن پیامبر (ص) از آینده غم انگیز نوزاد در روایات اهل سنت نظیر روایت فوق نقل شده، در برخی از این روایات آمد، که اسماء گویند من حسین(ع) را نزد پیامبر (ص) بروم و در دامان آن حضرت نهادم پیامبر گریست!
من عرض کردم پدر و مادرم به قربانت سبب گریه شما چیست به راستی این پسر مرا گروه ستمکار از امت من خواهند کشت که خدای تعالی شفاعت مرا به آنها نرساند و بدنبال آن فرمود.
ای اسماء این خبر را به فاطمه مده زیرا تازه زاست و این خبر غم انگیز برای او در این در حال خوب نیست.
سر نوزاد را تراشیدند و هم وزن موی سرش صدقه داد و گوسفندی برای او عقیقه کرد و ران آن گوسفند را برای قابله فرستاد و در روز 7 ولادت امام دو گوسفند خاکستری رنگ برای او عقیقه کرد و رانی از آن را به همراه یک دینار به قابله داد سپس سرش را تراشید، و هم وزن موی سرش نقره صدقه داد، و آنگاه بر سر آن نوزاد عطر مالید خبر دادن پیامبر (ص) از آینده غم انگیز نوزاد در روایات اهل سنت نظیر روایت فوق نقل شده، در برخی از این روایات آمد، که اسماء گویند من حسین(ع) را نزد پیامبر (ص) بروم و در دامان آن حضرت نهادم پیامبر گریست!
ای اسماء این خبر را به فاطمه مده زیرا تازه زاست و این خبر غم انگیز برای او در این در حال خوب نیست.
دوران کودکی امام حسین (ع) دوران زندگانی آن دو بزرگوار با جد بزرگوارشان پیامبر (ص) از ویژگی خاصی برخوردار است زیرا شدت علاقه پیامبر (ص) به آن دو موجب شده بود که همگان آن دو کودک را احترام کنند و دوست بداند و در خصوص علاقه پیامبر (ص) به امام حسین (ع) روایات متعددی است که به چند نمونه اشاره می کنیم این جدیث معروف است که رسول خدا فرمود حسین از من است و من از حسین.
درباره شدت علاقه پیامبر (ص) به امام حسین (ع) روایات نقل شده که گوید پیامبر(ص) حسین بن علی را بر شانه خود سوار کرده بودی مردی آن حضرت را دید و رو به حسین (ع) کرده و گفت ای پسرک خوب و سوار شده ای رسول خدا(ص) فرمود او هم خوب سواری است ص 23 همانگونه که قبلاً یادآور شدیم بهترین و شیرین ترین دوران عمر امام حسن و امام حسین (ع) دوران زندگانی آنان در کنار جد بزرگوارشان پیامبر (ص) بود پس از رحلت آن حضرت دوران مصیبت و مظلومیت این خانواده شروع شد.
رحلت جانگداز پیامبر که برای همه مسلمانان فاجعه بزرگی بود برای این دو آقازاده نیز ضایعه ای غیر قابل جبران بود و پس از آن بود که دشمنان سعی در منزوی کردن این خانواده گرامی کردند و آن هم مصائب را برای آنان بوجود آوردند، و هر روز غم تازه ای بر غمهای آنان افزودند.
شیخ صدوق به سند خود از جابر بن عبدالله انصاری نقل میکند سه روز قبل از رحلت رسول خدا(ص) از آن حضرت شنیدم که علی(ع)را مخاطب ساخته و به او چنین فرمود.
درود خدا بر تو ای پدر دو ریحانه و گل خوشبوی من، تو را به دو ریحانه خود از دنیا سفارش می کنم که به زودی دور کن و اساس زندگی تو شسته خواهد شد و خداوند پس از من نگهبان تو است.
و در حدیثی دیگر آمده: هنگام رحلت پیامبر (ص) حسین (ع) آمدند و خود را روی سینه آن حضرت انداختند و گریه می کردند، علی (ع) خواست آن دو را از روی سینه پیامبر (ص) دور کند رسول خدا (ص) فرمود این دو راه واگذار، تا از من بهره گیرند و من نیز از آن دو بهره گیرم که پس از من به آن دو ناگواری خواهد رسید و آنگاه رو به اطرافیان و عبادت کنندگان خود کرد فرمود: براستی که من در میان شما از خود به یادگار می گذارم کتاب خدا و عترتم، خواندانم را، پس هرکس کتاب خدا را ضایع سازد، چنان است که سنت مرا ضایع کرد، و هرکس سنت مرا ضایع سازد، چنان است که عترت مرا ضایع کرد، براستی که این دو از یکدیگر جدا نشوند تا در کنار خوش کوثر بر من در آیند.
شهادت مادر پس از رحلت پیامبر (ص) هنوز هشت سال از عمر آن حضرت نگذشته بود که دومین مصیبت ناگوار یعنی شهادت مادر عزیزشان فاطمه (س) اتفاق افتاد، ماجرای جانگداز شهادت زهرا (س) بر اثر غم و اندوه و ستمهایی بود که بعد از پدر بزرگوارش بر آن بانوی معصومه رسیده بود و به فاصله اندکی بعد از رحلت پیامبر (ص) منجر به شهادت آن بانوی گرامی گردید.
در آن ایام اندک نزدیکان و از جمله فرزندان بانوی اسلام کمتر می شد که زهرا(س) را گریان نبینند خصوصاً هرگاه چشم فاطمه (س) بر امام حسن و امام حسین(ع) می افتاد داغ دلش تازه می شد و محبتها و عواطف رسول خدا(ص) را نسبت به آن دو فرزند عزیز یاداور می شد و گریه می کرد.
درباره ای از روایت آمده که زهرا(س) چند روز از رحلت پیامبر(س) گذشته بود دست حسین را می گرفت و به کنار بقیع می آمد و آنها را به خانه می برد و علی بن عیسی اربلی داستان شهادت فاطمه (ع) را نقل کرده تا آنجا که می گوید: اسماء گفت هنگامی که زهرا (ع) از دنیا رفت من پارچه ای روی جنازه او کشیدم در این وقت حسین (ع) وارد شده و گفتند ای اسماء مادر مادر چنین وقتی نمی خوابد اسماء عرض کرد ای فرزندان رسول خدا مادرتان نخوابیده بلکه از دنیا رفته است.
امام حسین(س) پیش آمده پای مادر را می بوسید و می گفت مادرجان فرزند تو حسین هستم با من سخن بگوی پیش از آن که قلبم بشکافد و مرگم فرا رسد.
اسماء که چنان دید به آن دو بزرگوار عرض کرد ای فرزندان رسول خدا نزد پدرتان بروید و او را از مرگ مادرتان خبر کنید حسین (ع) به مسجد آمدند و صدایشان به گریه بلند شد اصحاب رسول خدا(ص) بیرون آمد و سبب گریه آن دو را پرسیدند و همین که علی(ع) از ماجرا مطلع گردید بی تاب شده و به خانه آمد و دستور غسل و تهیه کفن فاطمه (ع) را داد.
و در چند روایت آمده که حسین (ع) در ماجرای دفت و نماز بر مادرشان فاطمه نیز حضور داشتند و برخی از محدثان نام شش تن از مردان را که نماز بر جنازه فاطمه شرکت داشته اند بدین شرح ذکر کرده اند.
ابوذر، سلمان، مقداد، عمار، خدیفه، عبدالله بن مسعود و طبق نقل دیگری در آن شب فقط علی(ع) و ابن عباس حاضر بودند ولی صحیح تر همان روایتی است که می نویسد علی(ع) و جسین و عقیل ،سلمان ابوذر، عمار پریده بر بدن زهرا نماز خواندند.
وصیتهای علی (ع) به امام حسین (ع) همان گونه که می دانیم دوران مصیبت بار و تلخ زندگانی علی (ع) با شهادتش به دست شقی ترین و ناپاکترین افراد بشر یعنی ابن ملجم مرادی در شب بیست و یکم ماه رمضان در سال چهلم هجری به پایان رسید و ان مجسم تقوا و عدالت قربانی یک توطئه اموی خارجی گردید.
علی (ع) همان گونه که به امام حسین(ع) توجه داشت به امام حسین(ع) نیز توجه خاصی داشتند و در فرصتهای مناسب از تذکرات سودمند و سفارشهای سازنده به آن فرزند عزیز دریغ نداشت و سفارشها و وصیتهایی به او فرمودند ای پسرم تو را به تقوای الهی در بی نیازی و نیازمندی سفارش می کنم و به سخن گفتن حق در حال خوشحالی سفارش می نمایم، هرکس که زیاد حرف بزند خطا و لغزش گفتارش زیاد است و کسی که خطا و لغزش او زیاد شد حیا و شرمش کم شود و کسی که شرفش کم شود پارسایی و ورع او گم شود و کسی که پارسائیش کم شد دلش خواهد مرد و کسی که دلش بمیرد داخل دوزخ ردد.
امام حسین(ع) در مراسم کفن و دفن پدر همان گونه که در شرح حال امیرالمؤمنین (ع) به تفصیل بیان کردیم آن حضرت در شب بیست و یکم ماه رمضان سال چهلم هجری به شهادت رسید و امام حسین(ع) به کمک برادرش امام مجتبی(ع) طبق وصیت پدر شهیدشان جنازه او را برداشته و به نجف کوفه آورده و در آنجا دفن کردند و قبر مطهر آن حضرت سالها پنهان بود و کسی جز امامان معصوم و احیاناً برخی از نزدیکان اهل بیت از جای آن با خبر نبودند تا این که در زمان هارون الرشید در ضمن ماجرایی آن قبر مطهر آشکار گردید شهادت امام حسین(ع) و بعد از ان که حدود ده سال از ماجرای صلح گذشت معاویه به فکر ولیعهدی فرزند فاسق خود یزید افتاد که توسط مغبره بن شعبه این طرح پی ریزی و پیشنهاد شده بود و بزرگترین مانع بر سر راه معاویه در انجام این کار خلاف وجود اما حسن(ع) بود لذا به فکر افتاد که این مانع را از سر راه خود بر دارد و بهترین فردی را که برای اجرای نقشه جنایتکارانه خود انتهای کرد همسر آن امام معصوم بود یعنی جعذه دختر اشعث بن قیس بود که معاویه نامه ای به او نوشت و صد هزار درهم برای او فرستاد و وعده همسری یزید را به او پیشنهاد کرد تا امام حسن(ع) را مسموم ساخته و به شهادت برساند و خلاصه آن جنایت هولناک به دست آن زن نابکار اجرا شد و امام حسن(ع) به شهادت رسید.
امام حسن(ع) از جمله وصیتهایش به برادر بزرگوارش این بود که پس از مراسم غسل و کفن جنازه مرا به سوی قبر جدم رسول خدا(ص) ببر تا دیداری تازه کنم ولی مردم گمان می کنند که می خواهید مرا در کنار قبر رسول خدا(ص) دفن کنید و به همین جهت در آنجا اجتماع کرده و می خواهند از این کار جلوگیری کنند و من تو را به خدا سوگند می دهم مبادا درباره من به اندازه شیشه حجامتی خون ریخته شود ولی عایشه و دیگران آمدند و مانع شدند و میان آنان و امام حسین(ع) سخنانی رد و بدل شد و جنازه آن امام معصوم را تیر باران کردند که بر طبق وصیت آن حضرت امام حسین(ع) و بنی هاشم عکس العملی نشان نداده و تحمل کردند و این جریان نیز یکی دیگر از مصائب سختی است که بر امام حسین(ع) گذشت.
شهادت امام حسیت(ع) براستی آن مصیبتها و اندوههای کمر شکنی که امام حسین(ع) در آن لحظات دید و تحمل کرد هیچ مصلحی در جهان ندید و تحمل نکرده است که از آن جمله بود.
1-منظره دیدن زنان حرم و دختران پیامبر (ص) که هر لحظه عزیزی را از دست میدادند و بدن آغشته به خونی را استقبال می کردند و فریادهای دلخراشی سر میدادند که دل هر سنگ را آب می کرد.
2.فریاد تشنگی کودکان که برخی از شدت تشنگی بی حال به روی زمین افتاده و بر طبق برخی از روایات به حال عش و مرگ می افتاد.
3.مشاهده بدنهای قطعه قطعه و پیکرهای پر از خون فرزندان و برادرزادگان و هم نزدیکان و یاران که در برابر دیگانش کنار هم چیده و به هر سو نگاه میکند یک یا چند جنازه به خون خفته را می بیند.
امام در خیمه آمد به زینب فرمود.
فرزند صغیرم را بیاور تا با او وداع کنم و چون آن فرزند را گرفت و خواست او را ببوسد حرمله بن کاهل اسدی تیری بجانب آن را طفل رها کرد و آن فرزند را ذبح کرد!
در این هنگام امام به زینب فرمود: این طفل را بگیر سپس دستان خود را زیر گلوی آن طفل گرفته و چون دست او از خون پر شد و ان خون را به طرف آسمان پاشید.
مادر این طفل شیرخوار رباب دختر امر القیس بن عدی کلبی بوده که مادر سکینه نیز هست و این همان زنی است که بعد از شهادت امام بیش از یک سال زنده نبوده و هرگاه کسی از وی خواستگاری می کرد نمی پذیرفت و به امام علاقه شدیدی داشت به مدینه باز نگشت و در کنار قبر امام ماند و زیرس ایه و سقف نرفت تا این که پس از یک سال بر اثر غم و اندوه از دنیا رفت.
وداع امام(ع) با اهل حرم در نفس المهموم از برخی مقائل نقل کرد، که چون حسین(ع) هفتاد و دو تن و خاندانش را کشته بر روی زمین دید متوجه خیمه گاه شد و صدا زد: یا سکینه- یا فاطمه- یا زینب- یا ام الکلثوم.
سکینه که این صدا را شنید فریاد زد: پدر جان آیا تن به مرگ داده ای امام در پاسخ گفت چگونه تن به مرگ ندهد کسی که یار و کمک کاری ندارد.
سکینه گفت: ما را به حرم جدمان باز گرداند و امام (ع) فرمود: اگر مرغ خطا را به حال خود می گذارند می خوابید در اینجا بود که صدای زنان به گریه و شیون بلند شد و امام(ع) آنها را ساکت کرد و در همان مقتل است که آن حضرت (ع) به نزد ام کلثوم آمد و به او فرمود: خواهر جان تو را سفارش می کنم که خوب خویشتن داری کنی و من به جنگ این مردم می روم.
در این وقت سکینه فریادکمام به سوی آن حضرت آمد و امام سکینه را بسیار دوست داشت پس او را به سینه چسبانید و اشک دیدگانش را پاک کرد و گفت ای سکینه بدان که گریه تو پس از مرگ طولانی خواهد بود دل مرا به اشک حسرت بار خود سوزان تا جاده در تن من هست وچون کشته شدم تو سزاوارتری که نزد کشته من آیی ای برگزیده زنان اهل تاریخ نوشته اند: امام حسین(ع) در ساعات آخر عمر شریف خود بر در خیمه زنها آمد و آنها جامه کهنهای خواست تا زیر لباسهای خود بپوشد که پس از شهادت بدن او را برهنه نکنند پس جامه ای آوردند و امام علی(ع) آنها باز گرداند.
فرمود: تیم جامه اهل ذلت است جامه دیگری آوردند امام علی(ع) چند جای آنرا پاره کرد و زیر لباسهای خود پوشید و با همه این احوال می نویسد آن مردم پست آن جامه زیرین را نیز از بدن مطهرش بیرون آوردند.
زخمهای فراوان چون دستور حمله عمومی از طرف پسر سعد صادر شد صد و هشتاد نفر نیزه دار بر آن حضرت حمله کردند.
در روایتی از امام باقر (ع) نقل شده که فرمود در بدن امام حسین(ع) جای سی و سه نیزه وی و چهار رقم شمشیر یافتیم و در روایت دیگری دارد که جای بیش از سیصد و بیست زخم نیزه و شمشیر و تیر بر بدن امام دیده شد در قول دیگر سیصد و شصت رقم و روایت دیگری جای سی و سه ضربت جز رقم تیرها دیده شده است و تیرها در زره امام چون خارهایی که در تن خار پشت است قرار داشت و روایت شده تمام آنها تیرها و زخمها در جلو بدن بوده است.
جسارت دشمن ارباب مقاتل نوشته اند که: امام ایستاد تا لختی بیاساید، که جنگ او را خسته کرده بود، و هم چنان که ایستاده بود، سنگی بیامد و بر پیشانی آن بزرگوار نشست، پس جامه را بر گرفت تا خونی را که بر اثر سنگ بر چهره اش ریخته بود، پاک کند که ناگهانی تیر سه شاخه زهر آلودی بیامد و بوسیله آن حضرت و یا به قولی بر قلب مقدس آن حضرت جای گرفت آنگاه تیر را از پشت خود بیرون اورد که خون جاری شد، و امام دست خود را بر آن نهاد، که دستش پر شد امام آنها را به آسمان پاشید و یک قطر از آن برنگشت.
و در مرتبه ی دوم که دستش پر شد بر صورت خود مالید و فرمود: جدم را در حالی که صورتم به خونم آغشته است می خواهم ملاقات کنم، و بگویم ای رسول خدا(ص) فلانی و فلانی مرا کشتند.
بر زمین افتادن امام حسین(ع) چون زخمهای بدن امام سنگین شد و هم چون خار پشت گردید، صالح بن وهب مزنی نیزه ای بر تهبگاه امام زد، و آن حضرت از روی اسب بر زمین افتاد، و به طرف راست صورت بر زمین آمد و در هنگام دختر علی(ع) زینب از خیمه بیرون آمد و فریاد زد: ای کاهش آسمان بر زمین می آمد، و ای کاش کوهها خرد و پراکنده ی هامون می گشت.
شمر فریاد زد: انتظار چه را می کشید!
سپس آن حضرت را محاصره کردند و از هر سو حمله نمودند، زرعه بن شریک ضربه ای بر شانه امام زده و دیگری شمشیری بر کتف دیگر آن حضرت فرود آورد، تا این که امام به رو در افتاد، گاه بر می خاست و گاهی می افتاد، سپس سنان بن انس نیزه ای بر تر قوه (گودی زیر گلو) آن حضرت زد، آنگاه نیزه خود را کشیده و بر سینه ی آن حضرت زد، و تیری نیز به سوی امام پرتاب کرد که در گلوی مقدس امام قرار گرفت.
آن حضرت تیر را بیرون آورد، و دو دست خود را پر از خون کرد و چون از خون گلویش پر گردید، بر صورت و محاسن خود مالیده و در این وقت عمر بن سعد به مردی که در سمت راست او ایستاده بود گفت: وای برتر، فرود آی، و کارش را تمام کن.
خولی بن یزید اصبحی گفت: من سرت را می برم من می دانم که تو فرزند رسول خدا(ص) هستی و از طرف پدر و مادر بهترین مردم می باشی!!
سپس سر مطهر امام را جدا کرد.
نگارنده گوید: بر طبق این روایت به طور معلوم نیست چه کسی مبادرت به کشتن آن حضرت و بریدن آن سر مقدس نمود، و در این باره سه قول است 1 خولی بن یزید اصبحی 2سنان بن انس نخعی 3-شمر بن یزید ذی الجوشن و اقوال دیگری مانند این که: قاتل آن حضرت عمر بن سعد و یا حصین بن نمیر، و یا این که مهاجر ابن اوس بوده است نیز نقل شده است.
البته این اقوال ضعیف است، و صحیح تر همان است که قاتل آن حضرت سنان بن انس و شمر بوده اند که به کمک یکدیگر امام را به شهادت رسانیده اند، خداوند تا روز قیامت هر ان و لحظه عذابشان را افزون گرداند بحق سید المرسلین و انبیائه المقربین.
آمین یا رب العالمین.
مناجات امام هلال بن نافع می گوید: در کنار امام ایستاده بودم که آن حضرت جان می داد و چون کار ان حضرت سخت گردید ما رو به آسمان کرده و با خدا به راز و نیاز پرداخت.
اسب چه کرد؟
ارباب مقاتل نوشته اند: همین که امام (ع) به زمین افتاد آن اسب فریاد زد و شیهه کشید و سر خود را بر زمین زد، تا این که کنار خیمه ها از دنیا رفت جلودی گفته: پس از این که امام بر زمین افتاد آن اسب به دفاع از آن حضرت پرداخت و اسب و مرکب بود که بر زمین می انداخت، به طوری که چهت نفر را به هلاکت رسانید.
آنگاه نزدیک بدن امام آمد و سر و گردن خود را به خون آن حضرت آغشته کرد، سپس آهنگ خیمهها کرد و بلند بلند شیهه می کشید و دستها را بر زمین می زد!
چون امام بر زمین افتاد اسب او شروع به شیهه زدن کرد و با فریاد کردن از روی کشته ها می گذشت، عمر بن سعد که او را دید، به سر مردان خود فریاد زد که این اسب را بگیرید، و نزد من آورید که از اسبان مخصوص رسول خدا(ص) است.
مردان کمند انداختند که او را بگیرند ولی موفق نشدند.
آنگاه او را رها کردند و به کناری رفتند، همین که آن اسب خود را رها دید، گویا به دنبال گم شده ای می گشت و کشته ها را نظاره می کرد تا این که به بدن امام رسید، با دهان او را می بوسید و شیهه می کشید و اشک می ریخت تا آنجا که همه حاضران را به تعجب وادار کرد.
و سپس روانه به سوی خیمه ها شد، و کسی جرأت روبرو شدن با او را نداشت، آنگاه آهنگ فرات کرده و رقت تا داخل آب فرات گردیده ناپدید شد و تا کنون کسی ندانست که کجا رفت و چه کرد اکنون این اسب معروف به «ذوالجناح» است.
لگدکوب کردن بدن امام حسین(ع) عمر بن سعد بعد از آن که از نرد خیمه های زنان بازگشت در بین همراهان خود فریاد زد: کیست که دستور ما را درباره حسین(ع) انجام دهد و با اسبان سینه و پشتش را لگدکوب کند.
پس ده نفر به نامهای اسحاق بن حیفره (که پیراهن امام را به غارت برده بود) اختس بن مرثد، حکیم بن طفیل، عمرو بن صیح صداوی، رجاء بن منفذ عبدی، سالم بن خفیثه جعفی، واخط بن ناعم، صالح بن وهب جعفی، مانی بن ثبیت خصرمی، اسید بن مالک، بر اسبان خود سوار شدند و بر بدن مقدس امام تاختند و هنگامی که به کوفه بازگشتند اسید بن مالک خطاب به ابن زیاد گفت: مائیم که لگدکوب کردن سینه و پشت را با اسبان سخت پیکر تیز پا.
و ابن زیاد جایزه اندکی بدانها داد، ولی هنگامی که مختار قیام کرد آنان را گرفت و دست و پای آنها را با زنجیرهای آهنی بست و دستور داد بر بدن آنها اسب بتازد تا به درک و اصل گشتند.
و از ابو عمر و زاهد نقل شده که گفت: ما نسب این ده نفر را بررسی کردیم و دیدیم که هم آنها حرامزاده بودند.
عمر امام حسین در وقت شهادت چنانچه شیخ مفید و دیگر از علمای شیعه و اهل سنت گفته اند: مشهور آن است که در وقت شهادت 58 سال از عمر شریف و پر برکت آن حضرت (ع) گذشته بود و سال شهادت نیز همانگونه که قبلاً سال 61 هجری بود.