دانلود مقاله شان نزول سوره ها

Word 89 KB 15485 13
مشخص نشده مشخص نشده تاریخ
قیمت قدیم:۱۲,۰۰۰ تومان
قیمت: ۷,۶۰۰ تومان
دانلود فایل
کلمات کلیدی: شان نزول سوره ها - نزول
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • سوره قریش :
    (روایتى درباره مفاد سوره ایلاف ) صفحه
    در تفسیر قمى در ذیل آیه ((لایلاف قریش )) آمده که : این سوره در باره قریش نازل شده ، چون قریش معاششان از دو رحلت تابستانى و زمستانى به یمن و شام تاءمین مى شد، از مکه پوست و محصولات دریایى و کالاهایى که در ساحل دریا پیاده مى شده از قبیل فلفل و امثال آن را بار مى کردند و به شام مى بردند، و در شام جامه و آرد خالص و حبوبات غلط مشهور است ، و صحیح آن حبوب است که در روایت آمده )، خریدارى مى کردند، و همین مسافرت باعث مى شد وحدت و الفتى در بینشان بر قرار گردد، هر وقت به یکى از این دو سفر دست مى زدند یکى از بزرگان قریش را رئیس خود مى کردند، و زندگیشان از این راه تاءمین مى شد.
    بعد از آنکه خداى تعالى رسول گرامیش را مبعوث فرمود: مردم قریش ‍ بى نیاز از سفر شدند، چون از اطراف حجاز مردم رو به آن جناب نهاده ، هم آن حضرت را زیارت مى کردند، و هم خانه خدا را، و لذا در این سوره فرمود: ((فلیعبدوا رب هذا البیت الذى اطعمهم من جوع )) پس رب این خانه را بپرستند، که ایشان را از گرسنگى نجات داد، و دیگر احتیاج ندارند به شام بروند، ((و امنهم من خوف )) یعنى راهزنان بپاس حرمت کعبه کارى به کار آنان ندارند.
    مؤ لف : اینکه فرمود: ((بعد از آنکه خداى تعالى رسول گرامیش را مبعوث فرمود)) انطباقش با سیاق آیات سوره روشن نیست ، چون گفتیم سیاق همه از داستان ابرهه و قبل از ولادت آن حضرت سخن دارد، و چه بسا این قسمت جزو کلام امام نبوده ، و مرحوم قمى آن را از بعضى روایات ابن عباس استفاده کرده باشد.
    (روایتى درباره مفاد سوره ایلاف ) صفحه در تفسیر قمى در ذیل آیه ((لایلاف قریش )) آمده که : این سوره در باره قریش نازل شده ، چون قریش معاششان از دو رحلت تابستانى و زمستانى به یمن و شام تاءمین مى شد، از مکه پوست و محصولات دریایى و کالاهایى که در ساحل دریا پیاده مى شده از قبیل فلفل و امثال آن را بار مى کردند و به شام مى بردند، و در شام جامه و آرد خالص و حبوبات غلط مشهور است ، و صحیح آن حبوب است که در روایت آمده )، خریدارى مى کردند، و همین مسافرت باعث مى شد وحدت و الفتى در بینشان بر قرار گردد، هر وقت به یکى از این دو سفر دست مى زدند یکى از بزرگان قریش را رئیس خود مى کردند، و زندگیشان از این راه تاءمین مى شد.

    بعد از آنکه خداى تعالى رسول گرامیش را مبعوث فرمود: مردم قریش ‍ بى نیاز از سفر شدند، چون از اطراف حجاز مردم رو به آن جناب نهاده ، هم آن حضرت را زیارت مى کردند، و هم خانه خدا را، و لذا در این سوره فرمود: ((فلیعبدوا رب هذا البیت الذى اطعمهم من جوع )) پس رب این خانه را بپرستند، که ایشان را از گرسنگى نجات داد، و دیگر احتیاج ندارند به شام بروند، ((و امنهم من خوف )) یعنى راهزنان بپاس حرمت کعبه کارى به کار آنان ندارند.

    مؤ لف : اینکه فرمود: ((بعد از آنکه خداى تعالى رسول گرامیش را مبعوث فرمود)) انطباقش با سیاق آیات سوره روشن نیست ، چون گفتیم سیاق همه از داستان ابرهه و قبل از ولادت آن حضرت سخن دارد، و چه بسا این قسمت جزو کلام امام نبوده ، و مرحوم قمى آن را از بعضى روایات ابن عباس استفاده کرده باشد.

    سوره ماعون : اوصاف تکذیب کنندگان دین : راندن یتیم ، عدم اهتمام به طعام مسکین ،سهل انگارى در نمازگزاران ، ریاکارى و منع ((ماعون )) کلمه ((دع )) به معناى رد کردن به زور و به جفا است ، و حرف ((فاء)) در کلمه ((فذلک )) براى توهم معناى شرط است ، و تقدیر کلام ((ارایت الذى یکذب بالجزاء فعرفته بصفاته ، فان لم تعرفه فذلک الذى ...)) است ، یعنى آیا آن کس را که روز جزا را تکذیب مى کند، از راه صفاتى که لازمه تکذیب است شناختى ؟

    اگر نشناختى پس بدان که او کسى است که یتیم را به زور از در خانه خود مى راند، و او را جفا مى کند، و از عاقبت عمل زشتش نمى ترسد، و اگر روز جزا را انکار نمى داشت چنین جراتى را به خود نمى داد، و از عاقبت عمل خود مى ترسید، و اگر مى ترسید به یتیم ترحم مى نمود.

    کلمه ((حض )) به معناى تحریک و تشویق است ، و در کلام مضافى حذف شده ، تقدیرش ((و لا یحض على اطعام طعام المسکین )) است ، یعنى مردم را به اطعام طعام مسکین تشویق نمى کند.

    بعضى از مفسرین گفته اند: اگر تعبیر به طعام کرد، نه به اطعام ، براى این بود که اشاره کرده باشد به اینکه مسکین گویا مالک زکات و صدقه است و احتیاج ندارد به اینکه کسى به او اطعام کند، وقتى طعام را که حق خود او است به او بدهند او خودش مى خورد، همچنان که در جاى دیگر فرموده : ((و فى اموالهم حق للسائل و المحروم )).

    سوره کوثر : اقوال مختلف درباره مراد از ((کوثر)) و بیان شواهددال بر اینکه مراد از آن ذریّه پیامبر (صلى الله علیه و آله ) یعنى فرزندان فاطمه(علیه السلام ) است در مجمع البیان مى گوید: کلمه ((کوثر)) بر وزن ((فوعل )) به معناى چیزى است که شانش آن است که کثیر باشد، و کوثر به معناى خیر کثیر است .

    ولى مفسرین در تفسیر کوثر و اینکه کوثر چیست اختلافى عجیب کرده اند: بعضى گفته اند: خیر کثیر است .

    و بعضى معانى دیگرى کرده اند که فهرست وار از نظر خواننده مى گذرد: 1 - نهرى است در بهشت .

    2 - حوض خاص رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) در بهشت و یا در محشر است .

    3 - اولاد رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) است .

    4 - اصحاب و پیروان آن جناب تا روز قیامت است .

    5 - علماى امت او است .

    6 - قرآن و فضائل بسیار آن .

    7 - مقام نبوت است .

    8 - تیسیر قرآن و تخفیف شرایع و احکام است .

    9 - اسلام است .10 - توحید است .

    11 - علم و حکمت است .

    12 - فضائل رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم )است .

    13 - مقام محمود است .

    14 - نور قلب شریف رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) است .

    و از این قبیل اقوالى دیگر که به طورى که از بعضى از مفسرین نقل شده بالغ بر بیست و شش قول است .

    صاحبان دو قول اول استدلال کرده اند به بعضى روایات ، و اما باقى اقوال هیچ دلیلى ندارند به جز تحکم و بى دلیل حرف زدن ، و به هر حال اینکه در آخر سوره فرمود: ((ان شانئک هو الابتر)) با در نظر گرفتن اینکه کلمه ((ابتر)) در ظاهر به معناى اجاق کور است ، و نیز با در نظر گرفتن اینکه جمله مذکور از باب قصر قلب است ، چنین به دست مى آید که منظور از کوثر، تنها و تنها کثرت ذریه اى است که خداى تعالى به آن جناب ارزانى داشته ، (و برکتى است که در نسل آن جناب قرار داده )، و یا مراد هم خیر کثیر است و هم کثرت ذریه ، چیزى که هست کثرت ذریه یکى از مصادیق خیر کثیر است ، و اگر مراد مساله ذریه به استقلال و یابه طور ضمنى نبود، آوردن کلمه ((ان )) در جمله ((ان شانئک هو الابتر)) فایده اى نداشت ، زیرا کلمه ((ان )) علاوه بر تحقیق ، تعلیل را هم مى رساند و معنا ندارد بفرماید ما به تو حوض دادیم ، چون که بدگوى تو اجاق کور است و یا بى خبر است .

    سوره کافرون : روایاتى راجع به زخم زبان در ((یا ایّها الکافرون ...)) به گروهى معهود و معین ازکفار بوده و ((و لا انتم عابدون ما اعبد)) اخبار غیبى از آینده است صفحه ظاهرا خطاب به یک طبقه معهود و معین از کفار است نه تمامى کفار، به دلیل اینکه رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) را مامور کرده از دین آنان بیزارى جوید و خطابشان کند که شما هم از پذیرفتن دین من امتناع مى ورزید.

    از این آیه تا آخر سوره آن مطلبى است که در جمله ((قل یا ایها الکافرون )) مامور به گفتن آن است ، و مراد از ((ما تعبدون )) بت هایى است که کفار مکه مى پرستیدند، و مفعول ((تعبدون )) ضمیرى است که به ماى موصول بر مى گردد، و با اینکه مى توانست بفرماید: ((ما تعبدونه )) اگر ضمیر را حذف کرده براى این بود که کلام دلالت بر آن مى کرده ، حذف کرد تا قافیه آخر آیات هم درست در آید، و عین این سؤ ال و جواب در جمله هاى ((اعبد)) و ((عبدتم )) و ((اعبد)) مى آید چون در آنها هم باید مى فرمود: ((اعبده )) و ((عبدتموه )) و ((اعبده )).

    و جمله ((لا اعبد)) نفى استقبالى است ، براى اینکه حرف ((لا)) مخصوص نفى آینده است ، همچنان که حرف ((ما)) براى نفى حال است ، و معناى آیه این است که من ابدا نمى پرستم آنچه را که شما بت پرستان امروز مى پرستید.

    این جمله نیز نفى استقبالى نسبت به پرستش کفار بر معبود رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) است ، و این خبرى غیبى از این معنا است که کفار معهود، در آینده نیز به دین توحید در نمى آیند.

    این دو آیه با انضمام امر ((قل )) که در آغاز سوره است ، این معنا را به دست مى دهد که گویا رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) به کفار فرموده : پروردگار من مرا دستور داده به اینکه به طور دائم او را بپرستم ، و اینکه به شما خبر دهم که شما هرگز و تا ابد او را نمى پرستید، پس تا ابد اشتراکى بین من و شما در دین واقع نخواهد شد.

    سوره نصر : در این سوره خداى تعالى رسول گرامیش را وعده فتح و یارى مى دهد، و خبر مى دهد که به زودى آن جناب مشاهده مى کند که مردم گروه گروه داخل اسلام مى شوند، و دستورش مى دهد که به شکرانه این یارى و فتح خدایى ، خدا را تسبیح کند و حمد گوید و استغفار نماید.

    و این سوره بنا به استظهارى که خواهیم کرد در مدینه بعد از صلح حدیبیه و قبل از فتح مکه نازل شده ترجمه تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 651 بیان اینکه مراد از نصر و فتح در ((اذا جاء نصر الله و الفتح ...)) رسیدن آنپیشگویى شده فتح مکه است کلمه ((اذا)) ظهور در استقبال (آینده ) دارد، و این ظهور اقتضا دارد که مضمون آیه شریفه خبرى باشد از امرى که هنوز رخ نداده و به زودى رخ مى دهد، و چون آن امر یارى و فتح است ، در نتیجه سوره مورد بحث از مژده هایى است که خداى تعالى به پیامبر داده ، و نیز از ملاحم و خبرهاى غیبى قرآن کریم است .

    و منظور از ((نصر)) و ((فتح )) - آنطور که بعضى از مفسرین پنداشته اند - جنس نصرت و فتح نیست ، تا آیه شریفه با تمامى مواقفى که خداى تعالى پیامبرش را یارى نموده و بر دشمنان پیروز کرده منطبق شود، مثلا با ایمان آوردن انصار و اهل یمن هم منطبق گردد، چون با آیه ((و رایت الناس یدخلون فى دین اللّه افواجا)) نمى سازد، زیرا اسلام آوردن انصار و اهل یمن و سایر مسلمانان که قبل از فتح مکه مسلمان شدند فوج فوج نبوده .

    و نیز منظور آیه ، صلح حدیبیه که خداى تعالى آن را در آیه ((انا فتحنا لک فتحا مبینا)) فتح خوانده نمى تواند باشد، براى اینکه آیه بعدى با آن انطباق ندارد، و در صلح حدیبیه مردم فوج فوج داخل اسلام نشدند.

    پس روشن ترین واقعه اى که مى تواند مصداق این نصرت و فتح باشد، فتح مکه است ، چون فتح مکه در حیات رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) و در بین همه فتوحات ، ام الفتوحات و نصرت روشنى بود که بنیان شرک را در جزیره العرب ریشه کن ساخت .

    و مؤ ید این نظریه وعده نصرتى است که در ضمن آیات نازله در باره حدیبیه داده و فرموده : ((انا فتحنا لک فتحا مبینا لیغفر لک اللّه ما تقدم من ذنبک و ما تاخر و یتم نعمته علیک و یهدیک صراطا مستقیما و ینصرک اللّه نصرا عزیزا))، چون بسیار نزدیک به ذهن است که منظور از فتح و نصر عزیز، همان فتح مکه باشد، چون تنها فتحى که مرتبط با فتح حدیبیه باشد همان فتح مکه است که دو سال بعد از صلح حدیبیه اتفاق افتاد.

    و این نظریه به ذهن نزدیک تر است ، تا آیه را حمل کنیم بر اجابت دعوت حقه از ناحیه اهل یمن و دخول بدون خونریزیشان در اسلام ، پس ‍ نزدیک تر به اعتبار همان است که بگوییم : مراد از نصر و فتح ، نصرت رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) بر کفار قریش ، و مراد از فتح ، فتح مکه است .

    و نیز بگوییم این سوره بعد از صلح حدیبیه و بعد از نزول سوره فتح و قبل از فتح مکه نازل شده است .

    سوره احد : فرق بین ((احد)) و ((واحد)) و معناى احد بودن خداى تعالى و کلمه ((احد)) صفتى است که از ماده ((وحدت )) گرفته شده ، همچنان که کلمه ((واحد)) نیز وصفى از این ماده است ، چیزى که هست ، بین احد و واحد فرق است ، کلمه احد در مورد چیزى و کسى بکار مى رود که قابل کثرت و تعدد نباشد، نه در خارج و نه در ذهن ، و اصولا داخل اعداد نشود، به خلاف کلمه واحد که هر واحدى یک ثانى و ثالثى دارد یا در خارج و یا در توهم و یا به فرض عقل ، که با انضمام به ثانى و ثالث و رابع کثیر مى شود، و اما احد اگر هم برایش دومى فرض ‍ شود، باز خود همان است و چیزى بر او اضافه نشده .

    مثالى که بتواند تا اندازه اى این فرق را روشن سازد این است که : وقتى مى گویى ((احدى از قوم نزد من نیامده ))، در حقیقت هم آمدن یک نفر را نفى کرده اى و هم دو نفر و سه نفر به بالا را، اما اگر بگویى : ((واحدى از قوم نزد من نیامده )) تنها و تنها آمدن یک نفر را نفى کرده اى ، و منافات ندارد که چند نفرشان نزدت آمده باشند، و به خاطر همین تفاوت که بین دو کلمه هست ، و به خاطر همین معنا و خاصیتى که در کلمه ((احد)) هست ، مى بینیم این کلمه در هیچ کلام ایجابى به جز در باره خداى تعالى استعمال نمى شود، (و هیچ وقت گفته نمى شود: جاءنى احد من القوم - احدى از قوم نزد من آمد) بلکه هر جا که استعمال شده است کلامى است منفى ، تنها در مورد خداى تعالى است که در کلام ایجابى استعمال مى شود.

    سوره تبت : راغب آن را به دوام خسران معنا کرده .

    بعضى هم گفته اند به معناى خیبت و نومیدى است .

    بعضى دیگر آن را به معناى تهى دستى از همه خیرها دانسته اند.

    ولى - به طورى که دیگران هم گفته اند - همه این معانى نزدیک به همند، و بنابر این کلمه ((ید)) در آیه نیز به معناى لغویش نیست ، بلکه کنایه است از قدرت آدمى ، چون دست در انسان عضوى است که مقاصدش به وسیله آن انجام مى شود، و بیشتر کارهاى آدمى را به دست او نسبت مى دهند، و تباب و خاسر شدن دست به معناى بى نتیجه شدن اعمال آدمى ، و بلکه نتیجه معکوس دادن آن است ، و یا به عبارت دیگر به معناى باطل شدن اعمال او و به نتیجه نرسیدن آن است ، به طورى که زحماتش هدر رود و مورد استفاده اش ‍ قرار نگیرد، این معناى تباب دست انسان بود.

    و معناى تباب خود آدمى ، خسران او در نفس و حاق ذاتش است ، به طورى که از سعادت دائمیش محروم شود، و این همان هلاکت دائمى او است .

    پس اینکه فرمود: ((تبت یدا ابى لهب و تب )) معنایش در حقیقت ((تب ابو لهب )) است ، و این نفرینى به او به هلاکت خودش و بطلان و بى اثر گشتن توطئه هایى است که به منظور خاموش کردن نور نبوت مى کرد، و یا قضایى است از خداى تعالى به این هلاکت و بطلان توطئه ها.

    و این ابو لهب که مورد نفرین و یاقضاى حق تعالى قرار گرفته ، فرزند عبد المطلب و عموى رسول خدا (صلى الله علیه و آله وسلم ) است ، که سخت با رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) دشمنى مى کرد و در تکذیب گفته ها و دعوت او و نبوتش و در آزار و اذیتش اصرار مى ورزید، و در این راه از هیچ گفته و عملى فروگذار نمى کرد، و او همان کسى بود که وقتى رسول خدا (صلى الله علیه و آله وسلم ) او و سایر عشیره اقربین خود را براى اولین بار دعوت کرد، با کمال بى شرمى در پاسخش گفت ((تبا لک - خسران و هلاکت بر تو باد)) و این سوره نازل شد و گفتار او را به خودش رد کرد که خسران و هلاکت بر او باد.

    وجه اینکه در این نفرین از ابولهب به کنیه یاد شده بعضى ها گفته اند: نام او همین ابو لهب بوده ، هر چند که به شکل کنیه است .

    بعضى دیگر گفته اند کلمه ((ابولهب )) کنیه او بوده و نامش عبد العزى بوده .

    بعضى دیگر گفته اند عبد مناف بوده .

    و از همه اقوالى که در پاسخ این سؤ ال (چرا اسم او را نیاورد) گفته شده ، این قول است که خواسته است او را به آتش نسبت دهد، ترجمه تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 665 چون ابو لهب ، اشعارى به انتساب به آتش دارد، وقتى مى گویند فلانى ابو الخیر است ، معنایش این است که : با خیر رابطه اى دارد، و همچنین ابو الفضل و ابو الشر، و چون در آیات بعد مى فرماید: ((سیصلى نارا ذات لهب - به زودى در آتشى زبانه دار مى سوزد)) از آن فهمیده مى شود که معناى ((تبت یدا ابى لهب )) هم این است که : از کار افتاده باد دو دست مردى جهنمى ، که همیشه ملازم با شعله و زبانه آن است .

    بعضى دیگر گفته اند: نام او عبد العزى بوده ، و اگر قرآن کریم نامش را نبرده ، بدین جهت بود که کلمه ((عبد العزى )) به معناى بنده ((عزى )) است ، و عزى نام یکى از بت ها است ، خداى تعالى کراهت داشته که بر حسب لفظ نام عبدى را ببرد که عبد او نباشد، بلکه عبد غیر او باشد، و خلاصه با اینکه در حقیقت عبد الله است عبد العزى اش ‍ بخواند، اگر چه در اسم اشخاص معنا مورد نظر نیست ، ولى همانطور که گفتیم قرآن کریم خواست از چنین نسبتى حتى بر حسب لفظ خود دارى کرده باشد.

    در این آیه کلمه ((ما)) دو بار آمده ، اولى نافیه است ، و دومى مى تواند موصوله باشد، و معناى ((ما کسب ))، ((آنچه با اعمالش به دست آورده )) بوده باشد، و مى تواند مصدریه باشد، و معنایش کسب کردن به دست خود باشد، و کسب کردن به دست خود، همان عمل او است ، و معناى آیه به فرض دوم این است که : عمل او دردى از او دوا نکرد.

    و معناى آیه به هر حال این است که مال ابولهب و عملش و یا اثر عملش ‍ دردى از او دوا نکرد و به نفرین خدا و یا قضاى او، هم دچار تباب و خسران نفس شد و هم تباب و خسران دو دستش .

    یعنى به زودى داخل آتشى زبانه دار خواهد شد.

    و منظور از این آتش ، آتش دوزخ است که جاودانى است ، و اگر کلمه ((نار)) را نکره و بدون الف و لام آورد، براى این بود که عظمت و هولناکى آن را برساند.

    این آیه عطف است بر ضمیر فاعلى که در جمله ((سیصلى )) مستتر است ، و تقدیر ((کلام سیصلى ابو لهب و سیصلى امراته )) است ، یعنى بزودى ابولهب داخل آتشى زبانه دار مى شود، ترجمه تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 666 و به زودى همسرش نیز داخل آن خواهد شد، و کلمه ((حماله )) - به فتحه آخر - در جمله ((حماله الحطب )) از این جهت فتحه به خود گرفته که به اصطلاح وصفى است که به منظور مذمت موصوف آن از وصفیت افتاده و در اینجا به عنوان نام آن زن آمده ، و در نتیجه چنین معنا مى دهد: من مذمت مى کنم حماله الحطب را.

    ولى بعضى گفته اند منصوب شدن ((حماله )) بخاطر آن است که حال از کلمه ((امراه )) است ، و این معناى لطیفى مى دهد که به زودى مى آید.

    کلمه ((مسد)) به معناى طنابى است که از لیف خرما بافته شده باشد، و این جمله بنا بر اینکه کلمه ((حماله )) حال باشد، حال دوم از کلمه ((امراه )) است .

    و ظاهرا مراد از این دو آیه این باشد که همسر ابولهب به زودى در آتش ‍ دوزخ در روز قیامت به همان هیئتى ممثل مى گردد که در دنیا به خود گرفته بود، در دنیا شاخه هاى خاربن و بته هایى دیگر را با طناب مى پیچید و حمل مى کرد، و شبانه آنها را بر سر راه رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) مى ریخت تا به این وسیله آن جناب را آزار دهد، در آتش هم با همین حال ، یعنى طناب به گردن و هیزم به پشت ممثل گشته عذاب مى شود.

    توضیحى درباره اینکه نفرین به ابولهب و اینکه فرمود: ((سیصلى نارا...)) عدم اختیار ابولهب در جهنمى شدن را افاده نمى کند در مجمع البیان مى گوید: اگر کسى سؤ ال کند بعد از این نفرین که خدا در حق ابولهب کرده ، آیا جهنمى بودن او جبرى نیست و آیا او باز هم مى توانسته ایمان بیاورد، و آیا اگر ایمان مى آورد نفرین خدا تکذیب نمى شد؟

    در پاسخ مى گوییم : باز هم ایمان آوردن ، تکلیف ابو لهب بوده ، چون نفرین ، تکلیف ثابت را بر نمى دارد، و نفرین خداى تعالى بر او در حقیقت تهدید او است ، خواسته است بفرماید اگر ایمان نیاورى چنین و چنانت مى کنم .

    مؤ لف : اشکال مذکور ناشى از غفلت است ، غفلت از این حقیقت که تعلق قضاى حتمى الهى به فعلى از افعال اختیارى انسان ، باعث بطلان اختیار انسان نمى شود، چون فرض این است که اراده الهى - و همچنین فعل خداى تعالى - تعلق گرفته به فعل اختیارى انسان ، بدان جهت که فعل انسان است ، یعنى اختیارى است ، و اگر فعل انسان و به عبارتى فعل ابولهب به اختیار خود او صادر نشود، باعث مى شود که اراده خدا از مرادش تخلف کند و این محال است ، و وقتى فعلى که متعلق قضاء موجب است ، اختیارى شد، ترکش هم اختیارى خواهد بود، هر چند که آن ترک واقع نمى شود، (دقت بفرمایید) و ما در چند مورد از مباحث گذشته این کتاب در این باره بحث کردیم .

    سوره فلق : ذکر خصوص شر شبانگاه ، شر ساحران و شر حاسد بعد از ذکر ((من شر ما خلق )) ازباب اهتمام به این سه شرط است در آیه اول مطلق شر را ذکر کرد، و در آیه دوم خصوص ((شر غاسق )) را یاد آور شد، و این خود از باب ذکر خاص بعد از عام است ، تا اهتمام بیشتر نسبت به خاص را برساند، و در این سوره بعد از ذکر شر عام ، به خصوص سه شر اهتمام شده است : یکى شر شب وقتى داخل مى شود.

    ترجمه تفسیر المیزان جلد 20 صفحه 682 و دوم شر ساحران .

    و سوم شر حاسد، که مشغول توطئه مى گردد.

    و اهتمام بیشتر نسبت به این سه نوع شر بخاطر این است که انسان از این سه شر غافل است ، یعنى این سه نوع شر در حال غفلت آدمى حمله مى آورند.

    یعنى و از شر زنان جادوگر ساحر، که در عقده ها و گره ها علیه مسحور مى دمند، و به این وسیله مسحور را جادو مى کنند.

    و اگر از میان جادوگران ، خصوص زنان را نام برد، براى این بود که سحر و جادوگرى در بین زنان بیشتر است تا مردان ، و از این آیه استفاده مى شود که قرآن کریم تاثیر سحر را فى الجمله تصدیق دارد، و نظیر این آیه در تصدیق سحر آیه زیر است که در داستان هاروت و ماروت مى فرماید: ((فیتعلمون منهما ما یفرقون به بین المرء و زوجه و ما هم بضارین به من احد الا باذن الله ))، و نیز نظیر آن ، آیه اى است که سخن از ساحران فرعون دارد.

    ولى بعضى از مفسرین گفته اند: آیه مورد بحث نظرى به سحر ندارد، بلکه مرادش از دمندگان در گره ها، آن زنانى است که با تسویلات خود تصمیم هاى شوهران را از ایشان مى گیرند و راى شوهران را متمایل به آن جانبى مى کنند که خودشان صلاح مى دانند و دوست دارند، پس ‍ مراد از کلمه عقد - که جمع ((عقده )) است - راى ، و مراد از ((نفث در عقد)) به طور کنایه سست کردن تصمیم شوهر است .

    ولى این معنایى به دور از ذهن است .

    یعنى از شر حسود وقتى که مبتلا به حسد گشته و مشغول اعمال حسد درونى خود شود و علیه محسود دست بکار گردد.

    بعضى از مفسرین گفته اند: این آیه شامل چشم زدن اشخاص شور چشم نیز مى شود، چون چشم زدن هم ناشى از نوعى حسد درونى مى گردد، شخص حسود وقتى چیزى را ببیند که در نظرش بسیار شگفت آور و بسیار زیبا باشد حسدش تحریک شده ، با همان نگاه ، زهر خود را مى ریزد.

    سوره ناس : شرحى در مورد اینکه خداى تعالى از سه جهت ((ربّ الناس ))، ((ملک النّاس )) و ((الهالنّاس )) بودن ملجاء و معاذ است طبع آدمى چنین است که وقتى شرى به او متوجه مى شود و جان او را تهدید مى کند، و در خود نیروى دفع آن را نمى بیند به کسى پناهنده مى شود که نیروى دفع آن را دارد، تا او وى را در رفع آن شر کفایت کند، و انسان در اینگونه موارد به یکى از سه پناه ، پناهنده مى شود: یا به ربى پناه مى برد که مدبر امر او و مربى او است ، و در تمامى حوائجش از کوچک و بزرگ به او رجوع مى کند، در این هنگام هم که چنین شرى متوجه او شده و بقاى او را تهدید مى کند به وى پناهنده مى شود تا آن شر را دفع کرده بقایش را تضمین کند، و از میان آن سه پناهگاه ، این یکى سببى است فى نفسه تام در سببیت .

    دومین پناه ، کسى است که داراى سلطنت و قوتى کافى باشد، و حکمى نافذ داشته باشد، به طورى که هر کس از هر شرى بدو پناهنده شود و او بتواند با اعمال قدرت و سلطنتش آن را دفع کند، نظیر پادشاهان (و امثال ایشان )، این سبب هم سببى است مستقل و تام در سببیت .

    در این میان سبب سومى است و آن عبارت است از الهى که معبود واقعى باشد، چون لازمه معبودیت اله و مخصوصا اگر الهى واحد و بى شریک باشد، این است که بنده خود را براى خود خالص سازد، یعنى جز او کسى را نخواند و در هیچ یک از حوائجش جز به او مراجعه ننماید، جز آنچه او اراده مى کند اراده نکند، و جز آنچه او مى خواهد عمل نکند.

    و خداى سبحان رب مردم ، و ملک آنان ، و اله ایشان است ، همچنان که در کلام خویش این سه صفت خود را جمع کرده فرموده : ((ذلکم الله ربکم له الملک لا اله الا هو فانى تصرفون )) و در آیه زیر به علت ربوبیت و الوهیت خود اشاره نموده ، مى فرماید ((رب المشرق و المغرب لا اله الا هو فاتخذه وکیلا))، و در این آیه اى که از نظرت مى گذرد به علت مالکیت خود اشاره نموده مى فرماید: ((له ملک السموات و الارض و الى الله ترجع الامور))، پس اگر قرار است آدمى در هنگام هجوم خطرهایى که او را تهدید مى کند به ربى پناهنده شود، فَذَلِک الَّذِى یَدُعُّ الْیَتِیمَ وَ لا یحُض عَلى طعَامِ الْمِسکِینِ إِنَّا أَعْطیْنَک الْکَوْثَرَ قُلْ یَأَیهَا الْکفِرُونَ لا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ وَ لا أَنتُمْ عَبِدُونَ مَا أَعْبُدُ بیان آیات إِذَا جَاءَ نَصرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ مَا أَغْنى عَنْهُ مَالُهُ وَ مَا کسب سیَصلى نَاراً ذَات لهََبٍ وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَهَ الْحَطبِ فى جِیدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسدِ وَ مِن شرِّ النَّفَّثَتِ فى الْعُقَدِ وَ مِن شرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسدَ قُلْ أَعُوذُ بِرَب النَّاسِ مَلِکِ النَّاسِ إِلَهِ النَّاسِ

شان نزول ایات 41 , 42 , 75, 76, 77 , 89, 97, 98, 114, 115, 120, 121 , 142 , 158, 178, 187 , 189, 190 , 204, 205 , 206, 207 , 212, 214, 217 , 221, 232 , 238, 239, 256 , 267, 272 , 273, 278 سوره بقره را بخوانید. آیات 41 و 42 سوره بقره 41. وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ وَ لا تَکُونُوا أَوَّلَ کافِرٍ بِهِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَ إِیَّایَ ...

    سلمان فارسى مى گوید: آمدم خدمت حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام عرض کردم قائم از فرزندان شما کى قیام مى کند؟ آن حضرت آهى کشیده ، فرمودند:  لایظهر القائم حتى یکون امور الصبیان و یضیع حقوق الرحمن و یتغنى بالقرآن فاذا قتلت ملوک بنى العباس اولى العمى و الالتباس اصحاب الرمى عن الاقواس بوجوه کالتراس و خربت البصره هناک یقوم القائم من ولد الحسین علیه السّلام قائم ظاهر ...

ردیف موضوع صفحه 1 آیات 1 تا 10 سوره مبارکه یونس به همراه ترجمه آیات. 10-9 2 نزول این سوره در اوایل بعثت بوده و به هم پیوستگی آیات آن نشان از یک جا نازل شدن آن است. 11 3 غرض از نزول سوره بیان توحید با تاکید بیشتر از طریق امیدوار ساختن و بیم دادن مردم است. 11 4 قرآن کتابی است مشتمل بر معارف توحیدی از جمله وحدانیت و علم و قدرت خدا. 11 5 قرآن وحی خداست که به طور پیوسته از سوی مشرکین ...

سوره جمعه سوره جمعه مدنى است و بیست و یک آیه دارد بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ یُسبِّحُ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الاَرْضِ المَْلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الحَْکِیمِ(1) هُوَ الَّذِى بَعَث فى الاُمِّیِّینَ رَسولاً مِّنهُمْ یَتْلُوا عَلَیهِمْ ءَایَتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَب وَ الحِْکْمَهَ وَ إِن کانُوا مِن قَبْلُ لَفِى ضلَلٍ مُّبِینٍ(2) وَ ...

ایا پاسخ منفی محمد(ص) به درخواست معجزه ی مشرکین موضوعیت داشت؟( شواهدی از کتاب مقدس) چرا محمد(ص) به در خواست معجزه ی چند تن از مسیحیان نجران پاسخ مثبت داد؟ ایا کتابی همچون قرآن تاکنون نگارش یافته است؟ ایا کتاب مقدس کتابی جاودان و قابل استفاده برای تمام زمانهاست؟ تفاوت معجزات محمد(ص) با معجزات سایر انبیاء(ع) در چیست؟ ...

َسوره توبه ََمقدمه این سوره داراى 129 آیه است که همه در ((مدینه )) نازل شده ________________________________________ تفسیر نمونه جلد 7 صفحه 271 توجه به چند نکته توجه به این نکات قبل از تفسیر سوره لازم است : 1 - نامهاى این سوره مفسران براى این سوره نامهاى زیادى که بالغ برده نام مى شود ذکر کرده اند، که از همه معروفتر ((برائت )) و ((توبه )) و ((فاضحه )) است ، و هر یک از این نامها ...

مقدمه و تقدیر و تشکر با سلام و درود بر حضرت محمد (ص) و خاندان پاکش و آرزوی تعجیل در ظهور فرج آقا امام زمان (عج) در طول ماه مبارک رمضان پای درس هایی از قرآن استاد گرانقدر جناب حجه الاسلام قرائتی نشستم و از صحبت های ایشان هم بهره مند شدم و استفاده کردم و هم خلاصه صحبت های ایشان را نوشتم و امیدوارم که توانسته باشم حق مطلب را درست ادا کرده باشم و آنچه را که ایشان فرموده اند را به ...

راههای رسیدن به آرامش روانی ازنگاه قرآن(راه اول –ایمان( ایمان عبارت است از باور وتصدیق قلب به خدا ورسولش ،آنچنان باور وتصدیقی که هیچگونه شک و تردیدی بر آن وارد نشود.تصدیق مطمئن وثابت ویقینی که دچار لرزش وپریشانی نشود وخیالات ووسوسه ها در ان تأثیر نگذارد وقلب واحساس در رابطه با آن گرفتار تردید نباشد. [1] در قرآن در سوره مبارکه فتح می خوانیم : هوالذی انزل السکینه فی قلوب المؤمنین ...

تمامى آیات این سوره جز چهار آیه آخر در مکه نازل شده و227 آیه است . محتواى سوره :. مى دانیم در سوره هاى مکى که در آغاز دعوت اسلام نازل گردید بیشتر روى اصول اعتقادى , توحید,,معاد و عودت پیامبران خدا و اهمیت قرآن تکیه مى شد, وتقریبا تمام بحثهاى سوره شعرا پیرامون همین مسائل دور مى زند.در حقیقت مى توان محتواى این سوره را در چند بخش خلاصه کرد:.بخش اول طلیعه سوره است که از حروف مقطعه , ...

مقدمه ستایش واقعی از آن الله است که در کتاب محکمش می فرماید: «سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی أنسهم حتی یتبین لهم أنه الحق.» فصلت /53 «بزودی نشانه های خود را در اطراف جهان و در درونشان به آنها نشان خواهیم داد تا برای آنان آشکار گردد که او حق است.» و درود و سلام بر اشرف انبیا و مرسلین که اولین آیات نازل شده بر او، این آیات بود: «اقرأ باسم ربک الذی خلق خلق الانسان من علق اقرأ و ربک ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول