زن در نگرش اسلام
سالگرد ولادت بانوی جهان، دختر بزرگوار رسول خدا را که بر حق در جمهوری اسلامی ایران روز زن اعلام شده به روز زن، اگر قرار است به معنای الهام به زن و الگودادن به او باشد، یقیناً هیچ روزی مناسب تر از این روز وجود نداشت و ندارد.
آن کسانی که هم که امروز به گمان ما، که قطعاً هم همین جور است با غلط مطرح کردن مسئله زن در دنیا، جنس زن را مورد اهانت قرار داده، یکی از پیچیده ترین مشکلات دنیا را بوجود آورده اند به نام دفاع از زنان شروع کردند.
باید بطور روشن، تکلیف این مسئله وتفاوتی که بین نظر اسلام با آنچه که امروز در دنیا و در فرهنگهای جهانی رایج است مشخص شود.
همچنان که در جامعه خودمان، آن را مشاهده میکنیم، امروز چه تعداد از زنان برجسته بعنوان فاضل، تحصیل کرده، عالم و هوشمند و ......
در جامعه ما از نظر اسلام را به روشنی و بوضوح فهمیده اند.
و به آن، از صمیم قلب معتقد هستند.
و آن را برای زن، یک افتخار می داند.
بایستی، همانطور که فرض شد برای دنیا مسئله روشن بشود و جا بیفتد.
البته مسئله، بسیار مسئله پیچیده ای است علت هم این است که در طول تاریخ، مگر در برخی موارد استثنایی که حالا استثنایش را شاید اشاره کردم، حرکت غالب این بوده که از دو ناحیه بزنان ظلم شده است: یکی از ناحیه قدرتمندی مردهاست، چون مردها از لحاظ ترکیب جسمی، در ادوار مختلف تاریخ، در جوامع مختلف، در شهرهای مختلف با سواد و بیسواد، از طبقات بالا و پائین، قوی تر از زنها بوده اند.
و زنان، غالباً مورد ظلم و زورگویی و تعدی مردان قرار گرفته اند.
حالا آن استثنائاتی که عرض کردم: مثلاً بعضی از این استثناها، مال آن جوامعی است که در آن جوامع، حاکمیت جامعه با زنان بزرگ بود.
در جوامع بدوی که چیز قابل ذکری نیست،یکی هم در مورد برخی از زنهای استثنایی است که به یک قدرت و حکومتی رسیده اند به نظر بعضی از جوامع و بعضی از خانواده ها ، بعضی از خانمها، یک امتیازی پیدا می کردند که نمی شد به آنها زور گفت.
این موارد استثنایی است.
غالبا ً اینجور بوده که مردها به زنها ظلم کنند.
شرقی و غربی هم ندارد، در غرب نیز در همه ادوار بود.
تنها شاید در این دوره های اخیر بعد از این سروصداهائی که در زمینه حقوق و مسائل زن در اروپا پیدا شده، به زنان حقوقی داده شد.
و حقوق و مالکیت زنان، به رسمیت شناخته شد.
شاید بتوان گفت اروپا تا قرن 20،متأسفانه دچار این کج فهمی در باب زنها بود که حتی حق مالکیت را، زن در بسیاری از جوامع غربی نداشت، تا اوایل قرن بیستم و تا قبل از این دهه های اخیر، باید گفت در غرب هم، همین جور بوده است.
در اروپایی که این همه طبل حمایت از زنان و دفاع از حقوق زنان را زده و میز ند، چقدر زنهائی که در خانه ها از دست شوهرهایشان، کتک می خوردند.
چقدر زنهائی که کارهای سنگین خانواده، بر دوش آنها بود.
در شهرهای بزرگ در کشور های معروف دنیا، چقدر خانمهائی که در اموال خودشان که به ارث در اختیار آنها قرار گرفته بود، حق تصرف کردن نداشتند، چقدر زنهائی که سالیان متمادی در خانه به میل شوهر یا پدر یا برادربزرگ، زندانی می شدند، و حق هیچگونه رفت و آمد و فعالیتی نداشتند.
و از این قبیل ظلمهایی که به زن بعنوان موجود ضعیف تر از سوی مردان بعنوان موجود قویتر شد، کم نیست.
در جامعه خودمان و جوامع اسلامی هم، وضع همینطور بود.
غیر از آن دوره صدر اسلام که آن، بحث دیگری است.
قبل از اسلام هم، همینطور بود
شاید بتوان گفت اروپا تا قرن 20،متأسفانه دچار این کج فهمی در باب زنها بود که حتی حق مالکیت را، زن در بسیاری از جوامع غربی نداشت، تا اوایل قرن بیستم و تا قبل از این دهه های اخیر، باید گفت در غرب هم، همین جور بوده است.
قبل از اسلام هم، همینطور بود.
چقدر دخترانی که زنده بگور می شدند.
و زنهایی که زنده زنده کشته یا سوزانده می شدند.
زنهایی که چون شوهرشان مرده بود، طبق عادت و سنتشان با شوهرشان، در قبر گذاشته می شدند.
و از این طریق، ظلمهایی که در طول تاریخ به زن شده است بعنوان یک عضو ضعیفتر در خانواده بشری، الان هم هست.
الان هم اگر در جوامع غربی، حالا بر اثر برخی از قوانین و ادعاهای فراوانی که کردند، یک قدری کمتر است؛ ولی بازهم هست.
همین حالات در اروپا، زنهائیکه بوسیله شوهرشان، ظلم می شدند.
ستم می شوند و کتک می خورند و اهانت می شوند، کم نیستند.
اینگونه ستمها نسبت به زن در اروپا، کمیاب و استثنایی نیست.
فقط به صرف اینکه آقا، هدایش کلفت و بازویش قوی است، میتواند، زور بگوید.
مثل درندگانی که با هم در یک محدوده ای زندگی می کنند، و یکی که قوی تر است و گردن کلفتتر است، با اتکای همین قوت و قدرت به دیگری زورگویی می کند، الان هم وجود دارد.
یعنی: از همان وقتی که ما تاریخ را می شناسیم، چنین چیزی وجود داشته و یکنوع زورگویی به زنها شده است.
نه از طرف مردها ، ونه از طرف زنها.
نه همه مردها، خواستند که این کار را بکنند.
و این ظلم را مرتکب بشوند.
و نه همه زنها، مورد این ظلم قرار گرفته اند.
لیکن بطورکلی جنس زن، مورد چنین ستمی از سوی جنس مرد قرار گرفته است.
مردان زیادی در تاریخف به زن نگاه کردند، فقط بعنوان وسیله ای برای تلذذ و استمتاع غریزی!
و چون زور داشتند، قدرت داشتند و یا سیاست داشتند و بلد بودند، تا آنجائیکه تیغشان بریده در این وادی پیش رفتند.
اغلب اشراف و قدرتمندان تاریخ، از این قبیل اند.
شما در تاریخ، کجا را پیدا می کنید آن زورمندان، آن قدرتمندان، آن طبقه حاکمه و اشرافی را که غرق در فساد جنسی، نباشند.
خوب این فساد جنسی، چطوری تأمین می شد؟
بوسیله یک عده زن.
این زنان کجا بودند، خوب مختلف اند.
به هر حال این بود که یک عده برای شهوترانی، برای استمتاع، برای اینکه یک لذتی ببرند، بدون ملاحظه هیچ تقید اخلاقی و فکری و عقلی، هرجا توانستند و هر جا میلشان کشیده، پیش رفتند.
و زن را وسیله استمتاع خودشان قرار دادند.
این یک چیزی است که در تاریخ، شناخته شده است.
حالا، آدمهایی که زورشان بیشتر بود به نوع وسیعتر و متقدرانه ای این کار را انجام داده اند.
کسانیکه زورشان کمتر بوده، افراد معمولی جامعه و مردهای متوسط جامعه، آن هم این کار را کردند.
و آنها هم از زن بهره برداری کردند.
از زنهایی که هیچگونه رابطه و پیوندی به صورت حقوقی- قانونی، با آنها نداشتند.
منتهی، در سطوح پائین تر و در حد هرزگی که در جوامع ، وجود داشته که در همه جوامع باز آنرا سراغ داریم.
و می خوانیم و می شناسیم.
در هر جامعه ای، یک عده افرادی که از جنس زن، به صورت انسانهایی که مورد استفاده نامشروع مردانی قرار گرفته اند، وجود دارد.
این هم یک ظلم بزرگی است.
این ظلم، به مرد نشده است.
چنین اهانتی، به جنس مرد روا نداشته اند.
و این، جزو اهانتهای تاریخی است که به زن کرده اند.
هرچه در گذشت زمان اگر فرض کنیم، آن ظلم نوع اول گفته شده باشد که گفته نشد، این ظلم نوع دوم نه فقط گفته نشد، بلکه بیشتر هم شده.
امروز متأسفانه، علیرغم همه آنچه که درباره فارغ از حقوق زن گفته می شود، ما می بینیم که این ظلم در دنیا نیست به زن، روز به روز بیشتر می شود.
درست است که آزادی زن که در اروپا مطرح شد و شعار داده شد و حرفش زده شد و قوانینی برای آن وضع شد، انگیزه ها و جنبه های اقتصادی هم داشت.
و برای این بود که بتوانند، اینها را در کارخانجات وارد کنند.
و از توقع کم اینها نسبت به حقوق، استفاده کنند، اما بدون شک، آنچه که بعنوان آزادی زن مطرح می شود، ریشه های شهوانی و اخلاقی داشته است و آن چیزهایی که به ظلم نوع دوم برمی گردد و وجود دارد، زن را آزاد می کنند و آزاد می گذارند تا بیشتر خودنمایی کند تا بیشتر صحنه را برای بهره برداری نامشروع مرد، آماده کند.
این چه آزادی است؟!
به زن، میدان میدهند نه برای اینکه استعدادهای نهفته بشر را که او را به کمال می رساند، آشکار کند.
این، برایشان مطرح نیست.
یا در درجه دوم، مطرح است.
به صورتی تبعی بلکه به زن میدان میدهند برای اینکه آن جنبه خاص خلقت زنانه که یکی از رازهای مهم طبیعت است، و جاذبه زن برای مرد که به شکل قانونی و در چهارچوب مقررات، باید استفاده شود و اگر نمی بود، بقای نوع بشر امکان نداشت، به شکل غیرقانونی و نامشروع و بطور غلط، مورد بهره برداری مردان قرار بگیرد.
فلسفه و آثار حجاب: اعتقاد ما این است که افعال تکلیفی بشر از حسن و قبح ذاتی برخوردار است.
و عقل می تواند، حسن و قبح آنها را بالبداهه یا به اکتساب شناسائی کند.
حجاب و بیحجابی هم مانند ایر کارهای انسان، دارای حسن و قبح ذاتی است.
و به همین جهت حجاب یک ازرش و بی حجابی یک ضد ارزش است.
وظیفه است که از ارزشها پاسداری کنیم و ضد ارزشها را از بین ببریم.
قطعاً ارزش ها و محسنت و زیبائیها، برای فرد و خانوادده و جامعه، مفید و ضدارزشها و زشتی ها، هم برای فرد مضر است و هم برای خانواده و جامعه.
این نکته را هم ناگفته نگذاریم که در باره آن دسته از ارزشهایی که برای عقل بدیهی است، مانند حسن عدل و قبح ظلم، دو نظر است: یکی اینکه اینها از بدیهیات اولیه است.
و بنابراین، انسان آنها را همچون عدم جواز اجتماع و ارتفاع نقیضین بالبداهه درک می کند.
و نیازی به ملاحظه هیچ امری، جز تصور موضوع و محمول و نسبت ندارد.
دیگری اینکه از فطریات است و علاوه بر امور فوق، نیازمند ملاحظه مصالح و مفاسد اجتماعی است.
نکته جالب و مهم این ستکه حتی اگر در قضایای مزبور، بی نیاز از ملاحظه مصالح و مفاسد اجتماعی باشیم، هیچ اشکالی ندارد که آنها را مدنظر قرار دهیم و نتایج گرانبهائی به دست آوریم.
زیرا عدم نیاز به ملاحظه مصالح و مفاسد اجتماعی، دلیل این نیست که مصلحت یا مفسده ای وجود ندارد.
حجاب و مسئولیت های اجتماعی: هر فردی در برابر جامعه خود مسئول است.
این مسئولیت عام است یعنی هم شامل زنها می شود و هم شامل مردها.
پاره ای از مسئولیت های زنان، به حجاب آنها بستگی دارد.
زن اگر حجاب داشته باشد، بار اینگونه مسئولیت ها را بر دوش می گیرد.
و شخصیت و عظمتش، بالا می رود.
اما اگر جامعه مقدس حجاب را از تن بدرد، از عهده انجام اینگونه مسئولیتها، برنمی آید.
و به همه مسئولیتهای مادری و همسریش نیز لطمه وارد می شود.
این مطلب توضیح بیشتری نیاز دارد: زن ناگزیر است که یکی از دو شکل زندگی را برای خود انتخاب کند: اول اینکه از قبول هرگونه مسئولیتی در جامعه، خودداری کند.در این صورت می تواند در کنج خانه بنشیند و حجاب را هم نپذیرد.
در صورت اولی نتیجه عاطل و بیکارماندن نیمی از پیکر اجتماع است.
بدون تردید آئین مقدس اسلام، پذیرای چنین امری نیست.
در صورت دوم اشکال این است که کیفیت خدمات اجتماعی او، پائین می آید و چه بسا بجای اینکه خدمتی انجام دهد، طعمه گرگان شهوت و آزمندان هوس میگردد.
بنابراین، یا این است که بازده خدمتی زنان بی حجاب، در پست ها و مسئولیت ها در حد قابل توجهی تنزل می کند.
تحصیل علم از مسئولیت های هر انسانی است.
جامعه به دانش و تخصص افراد، نیاز دارد.
علومی هست که حتماً زنان باید فرا گیرند.
علم جراحی و زایمان زنان، برای زنها زیبنده تر است تا مردها.
بطورکلی، طبیب زن و معلم زن و سخنران زن، برای بیماران زن و مدارس دخترانه و مجالس و محافل زنان کاملاً لازم است.
امروزه، در تمام دنیا پرستاری بیماران، برعهده زنان است و قدر مسلم این است که پرستاری زنان بیمار را نمی شود برعهده مردان پرستار گذاشت.
در سایر فعالیت ها نیز مطلب غیر از این نیست.
زن اگر بخواهد در حین انجام مسئولیتهای اجتماعی بصورت نیم عریان، ظاهر شود، باید بداند که هم خود را و هم خدمت خود را فدا کرده است.
اگر قدری مفهوم حجاب را توسعه دهیم، متوجه می شویم که اقتضای محجبه بودن زنان این است که به هیچوجه عهده دار تعلیم و تربیت در مدارس پسرانه نشود.
و همچنین به هیچوجه مردها عهده دار تعلیم و تربیت در مدارس دخترانه نشوند.
بلکه باید کار تعلیم و تربیت در مدارس پسرانه به مردها و در مدارس دخترانه به زنها سپرده شود.
اما زنانی که در مدارس دخترانه تدریس می کنند، باید بدانند که همانجا هم این خطر وجود دارد که بازده خدمتی آنها کاهش بیابد و احیاناً نوجوانانی، گرفتاریهایی پیدا کنند.
چنانکه نگارنده به پاره ای از موارد آن، برخورد کرده است.
آیا برای جلوگیری از چنین پدیده هایی، چاره ای جز این هست که ملعمان زن حتی در کلاسهای درس همانگونه باشند ه در کوچه و خیابان و معابر هستند!
و آیا همانگونه که حرکات و چهره و رفتار آنها درمعابر عمومی ، نباید موجب تحریک افراد شود راهی جز این هست که در کلاس درس نیز حرکات و چهره و رفتارشان، محرک نباشد؟
قرآن مجید از تبرج زنان، نهی کرده است.
تبرج به معنای خودنمایی و جلوه گری و عشوه گری و طنازی است.
این کارها، هم در حضور زنان، ناپسند است، وهم در حضور مردان.
محیط خدمت، محیط عشوه گری و طنز و جلوه گری و خودنمایی و افسونگری نیست.
در کلاس درس، مدرس و مربی بود.
باید به قدری محتاط بود که چشم شیطاان زده ای سوء استفاده نکند ولو از جنس موافق باشد.
به قول معروف: هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد.
حرکات و کلمات شهوت انگیز فقط و فقط برای زن و شوهر جایز است.
آنهم در محیط خلوت خودشان.
اما برای دیگران در هیچ حالت ومرحله ای روا نیست.
شرق و غرب، شهوت و کار و خدمت را با هم مخلوط کرده اند.در نتیجه، هم به زندگی خانوادگی لطمه زده اند و هم به محیط کار و خدمت.
اطفاء شهوت در چارچوب زنان و زندگی خانوادگی زن و شوهر مجاز است و مختص به همان.
و کار و خدمت، مخصوص محیط اجتماع است و در خور آن.
حال اگر اصفاء شهوت از محیط خلوت خانوادگی به اماکن دیگر، سرایت کند و با کار و خدمت ،درهم آمیزد، اولین چوب آن را خانواده می خورد و تزلزل و از هم پاشیدگی خانواده ها، غیر قابل اجتناب خواهد بود و دومین چوب آن را جامعه می خورد که مسئولیت های مربوط به او بطور صحیح و دقیق به اجراء در نمی آید.
هم کار، قداست دارد و هم خانواده، برنامه ریزیها در ابعاد مختلف سیاسی و اقتصادی و اجتماعی، باید بگونه ای باشد که نه به محیط کار، لطمه ای وارد شود، و نه به محیط خانواده.
مسئولیت های زن و مرد یکی در بعد خانوادگی است و دیگری در بعد اجتماعی.
بی حجابی، هم به مسئولیت های خانوادگی زن و مرد، لطمه می زند و هم به مسئولیت های اجتماعی آنها.
زنی که بدون حجاب در محیط کار و در میدان مسئولیتهای اجتماعی، ظاهر میشود، هم مسئولیت خانوادگیش متزلزل می شود و هم، مسئولیت اجتماعیش.
بعلاوه مسئولیت های خانوادگی و اجتماعی فرد را هم متزلزل می کند.
برداشتن حجاب، تمتع جنسی زن و مرد را از چارچوب زناشویی شرعی و قانونی، بیرون می آورد و میحط کار و معاشرت را آلوده و فاسد می سازد.
و در نتیجه، استحکام خانواده به سستی و تزلزل می گراید و به دنبال آن، تربیت کودکان، آسیب می بیند.
هر چه پیوند خانوادگی محکمتر باشد، جامعه سالمتر و کودکان شاداب تر و تعلیم و تربیت، پربارتر است.
و هرچه پیوند خانوادگی سست تر باشد، جامعه بیمارتر و کودکان افسرده تر و پژمرده تر و تعلیم و تربیت کم بارتر، بلکه بی بارتر است.
بی حجابی و بی بندوباری، دو مقوله جدا از هم است.
اگر زن بی حجاب باشد، لزوماً بی بندوبار نیست.
چنانکه اگر زن بی بندوبار باشد، حتماً لازم نیست که بی حجاب هم باشد.
البته این مطلب تا حدودی مورد قبول است.
اما سخن ما این استکه بی حجابی، مقدمه بی بندوباری است.
و خود، زمینه ساز تمتعات شهوانی در غیر چارچوب ازدواج است.
بنابراینف باید آنرا از سرچشمه بست.
برای اینکه عفاف خانواده ها و جامعه جریحه دار نشود، چاره ای نیست که از ارزش والای حجاب، پاسداری شود.
و برای اینکه زن در بعد خدماتی، حد اعلای توفقی را بدست آورد و محیط مقدس خدماتیش به هرزگی های شهوانی آلوده نشود، باید حجاب را حفظ کرد.
ملاحظه می کنید که نظر ما، درست برخلاف نظریه شرق و غیر است.
آنها، متأسفانه عفاف را یا به کلی زیر پا گذاشته اند یا فقط در این حد که زن با مردی رابطه نامشروع نداشته باشد، پذیرفته اند.
ولی ما، عفاف را با الهام از وحی الهی، تا آنجا توسعه می دهیم که هم شامل خودداری از آمیزش های نامشروع می شود و هم نظربازی و هرگونه تلذذ نامشروعی را دربرمی گیرد.
دیگر اینکه آنها، حجاب را مانع کار و خدمت و برخورداری زن از حقوق اجتماعی و انجام مسئولیت ها، می دانند.
و ما آنرا شرط موفقیت وی در این امور تلقی می کنیم.
ما میگوئیم: وقتی کار و شهوت بهم درآمیخت، هم بازده کار کم می شود و احیاناً به صفر می رسد.
و هم ثبات و اطمینان و اعتماد، از محیط خانواده، رخت برمی بندد.
و این نه یک ضرر بلکه دو ضرر بزرگ است.
البته این را هم باید یگوئیم که: آنها در فروشگاهها وسینماها و تأترها و پلاژها و رستورانها و بارها، زنها را وسیله جلب مشتری قرار میدهند.
و به وسیله آنها، پول بیشتری به جیب می زنند.
که اینهم نفعی برای خود زن و جامعه ندارد بلکه وسیله ای برای پرشدن جیب عده ای سوداگر می شود.
و آنکه ضرر می کند، اول خود زن است و بعد جامعه.
درست است که زن از این راه، حقوق بخورونمیری بدست می آورد، اما روح و جسم خود را می آزارد.
و اعصاب خود را نا متعادل می سازد.
و به وظیفه همسری ومادری خود لطمه بزرگی می زند.
و بالاخره گوهر عفافش نیزآلوده می شود و ارزش بسیار والایی را فدای ارزش بسیار ناچیزی می کند.
اما جامعه هم از این راه لطمه می خورد.
زیرا حرکتی که جامعه دراین جهت، می کند انگیزه جنسی و شهوانی دارد.
و نه انگیزه عقلی و فکری.
اگر خرید می کند و پول میدهد بخاطر نیازهای عاقلانه اش نیست اگر فیلمی را تماشا میکند، یا نمایشی را می بیند و یا هر عنوان دیگر، اتلاق وقت میکند، بخاطر انگیزه های شهوانی و جنسی است، آیا بشری که حتی در اطفاء شهوت خود، باید تابع معیارهای عقلی و اخلاقی و دینی باشد، سزاوار است که در همه یا اکثر کارهای خود از انگیزه شهوانی خود پیروی نماید؟!
بالاخره در زندگی، یا عقل باید حاکم باشد یا شهوت، مصلحت انسان در حاکمیت عقل و سقوط و بدبختی انسان، در حاکمیت شهوت است.
ما می گوئیم: برای اینکه عقل حاکم باشد، باید محیط کار را از محیط شهوت جدا کرد.
باید چشم ها، دلها، پاک بمانند.
و کشش جنسی فقط و فقط باید در میان زن و شوهر باشد.
آنها حاکمیت عقل را سست کرده، به حاکمیت شهوت، روی آورده اند.
و به همین جهت، بر پیکر روح و جسم لطیف زن، لطمه های بزرگی زده اند.
چنین وضعی، قابل دوام نیست.
مصلحین دلسوز، باید با این وضع مبارزه کنند.
مسلمانان جهان برای بلندکردن پرچم اصلاح بر همگان اولویت دارند.
و به همین جهت، باید بپا خیزند و به حاکمیت شهوت که آرام آرام، خودشان را هم به زیر سیطره خوددرآورده خاتمه ببخشند.
امروز، مسلماننان به پا خاسته را متهم به بنیادگرائی می کنند.
و قطعاً در نظر آنها، یکی از مصادیق بارز بنیادگرائی، همین گرایش این گروه از مسلمانان واقعی، به حجاب است.
شگفتا که چگونه از راه بازی با الفاظ، واقعیت ها را مسخ می کنند.
وذهن های سلیم را از فهم حقایق، منحرف می سازند!
سعدی میگوید: حقیقت، سرایی است آراسته هوی وهوس، گر برخاسته نبینی که هرجا که برخاست گرد، نبیند نظر، گرچه بیناست مرد؟!
اینها با جوسازی و تبلیغات پوچ، جلو چشم های بینا، گردوخاک هوی و هوس برمی افشانند تا آنها را از تماشای حقیقت، بازدارند.
.
اینها، حق دارند با اینگونه تبلیغات پوچ، افراد ساده دل را اغفال و اغواء کنند.
زیرا قرنهاست که کوشیدهاند مسلمانان را از عقاید و تعلیمات و اخلاق بنیادین اسلام که مطابقت با سرشت و فطرت انسان دارد، دور کنند.
و استقلال آنها را از آنها بگیرند.
و سرمایه های آنها را به تاراج بزنند.
و حال که می بینند دوباره مسلمانان به اسلام روی آورده اند، به آنها می گویند: بنیادگرا شده اید!
این بنیادگرایی، و تعبیر دیگری از ارتجاع است که شاه معدوم، علم می کرد.
بازگشت به حقیقت بنیادین اسلام و زندگی برمبنای آن، عیب نیست بلکه حسن است.
و یک حرکت انقلابی و یک پویندگی خداپسندانه است.
چیز ارزانی هم نیست.
بلکه به گرانی خون صدها و هزارها شهید و مجروح و مفقود است.
بعضی از مردم بقول معروف، دهن بین هستند.
یعنی نگاه می کنند ببینند، مردم درباره آنها چه میگویند و چگونه قضاوت می کنند؟
البته انسان، نباید اینگونه باشد، در روایات هم داریم که اگر در دست تو گردو باشد و همه مردم بگویند: در است، باور مکن و اگر در دست تو در باشد و همه مردم بگویند: گردو است، قبول نکن.
اینقدر به زنهای با حجاب و با عفافّ مارک امل بودن و محرومیت از تمدن، زده اند که آنهایی که دهن بین بوده اند برای پاک کردن این مارک موهوم، حجاب رااز خود دور کرده اند.
و این قدر زنهای بی حجابی را که با عناوین و القاب پوچ و توخالی از قبیل متجدد و خوش تیپ و اجتماعی ستوده اند که آنها واقعاً باورشان آمده که چیزی شده و از انسان کامل هم کاملتر گشته اند!
در قرآن کریم، عفاف یا در مقوله اقتصادی به کار رفته است، یا در مقوله جنسی، در اینجا، سخن ما در مقوله عفاف اقتصادی که به معنی خودداری از آلودگی های مالی باشد، نیست بلکه بحث ما در مورد عفاف جنسی است.
عفاف جنسی، یکی از ارزشهای بنیادین اسلام است.
مسلمان و متدین واقعی کسی است که از حیث عفاف جنسی، کم و کسری نداشته باشد.
در سور نور یکجا به آنهایی که توانائی ازدواج ندارند می فرماید: « ولیستعفف الذین لابجدون نکاحاً حتی یغنیهم الله من فضله» ( سوره نور، 33) آنهایی که دسترسی به زناشویی ندارند، باید عفاف ورزند تا خداوند، آنها را از فضل خود بی نیاز گرداند.
در مورد زنان پیر که کسی به آنها رغبت ندارد،می فرماید: « والقواعد من النساء الاتی لایرجون نکاحاً فلیس غلیهن جناح ان یضعن ثیابهن غیر متبرجات بزینه و ان یستعففن خیر لهن.» ( نور،- 60) زنان پیر و بازنشسته ای که امید ازدواج ندارند گناهی بر آنها نیست که بدون خودنمایی و آرایشگری، حجاب خود را فرو نهند.
و اگر عفاف بورزند برای آنها بهتر است.
در هر دو آیه سوره نور، عفاف جنسی موردنظر است.
منتهی در آیه اخیر، دقیقاً معلوم است که بی حجابی، مخالف عفاف و حجاب، عفاف تلقی شده است.
از این آیه استفاده می شودکه: عفاف فقط به خودداری از آمیزشهای نامشروع نیست.
بلکه پوشش تن و خود را در معرض دید دیگران قرار ندادن، نیز عفاف است.
حتی در مورد پیرزنهای که هیچگونه جاذبه ای در تن آنها نیست.
حجاب زن، به نص قرآن کریم عفاف اوست.
و عفاف او خدمتی است به سلامت اخلاق جامعه.
درست است که هر کسی وظیفه دارد چشم خود را از نامحرمان فرو پوشد.
اما هر کسی وظیفه ای دارد که جسم خود را به گونه ای شهوت انگیز در معرض دید دیگران قرار ندهد.
از جسم و ظواهر جسمانی، نباید بعنوان کالایی شهوت انگیز، استفاده کرد.
و چشم های هرزه را به آن متوجه ساخت.
بدن، ابزار روح است.
و روح نفخه ای الهی است.
و نباید این ابزار مقدس، بازیچه هوسها و شهوات و هرزگی های این و آن شود.
شهوت انسان هم، هدف و غایتی معین دارد و اگر این مسئله نبود که باید بدون بشر در روی زمین حفظ شود، هیچ لزومی نداشت که خدا او را اینگونه خلق کند.
در مجموع، تمام قوی و ابزارهای وجودی انسان، اعم از بدن و روح و عقل و شهوت و احساس و وهم و خیال، همه و همه در خدمت تکامل و تعالی انسان هستند.
و مبادا که در خدمت تزلزل و انحطاط او قرار گیرند.
فساد اخلاقی، انحطاط است و یکی از شعب آن، سقوط در دره شهوات و کامجویی های ناروا و آزاد و بی بندوباری است.
زن با پوشش شرعی خود، خانواده را استوار و پای برجا می سازد.
و بیهوده، افراد را تحریک نمی کند.
و هوسها را بر نمی انگیزد.
و مردها را به مفسده نمی کشاند.
و جوانان به بی بندوباری، سوق نمی دهد.
و کودکان را از مهر و محبت خالص والدین، محروم نمی سازد.
و بازار فساد وا فسار گسیختیگی را گرمی و رونق نمی بخشد.
زن با پذیرش حجاب اسلامی، بزرگترین و ارزنده ترین خدمات را به خانواده ها و جوانها و بالاخره جامعه می کند.
زیرا اخلاق و پاکی و فضیلت را رونق می بخشد.
زنانیکه جسم خود را پربها تر از آن می دانند که اجازه دهند، هر چشمی از آن تمتع گیرد.
هر هوسی بدان گرایش یابد، بر مسند والای فضیلت نشسته اند.
کار اینگونه زنان پیامبر گونه است.
زیرا بعثت پیامبران، بمنظور تکمیل و تتمیم اخلاق است.
و اینها در خدمت اخلاق و پشتوانه قوی مکتب انبیایند.
اینگونه زنان، شاگرد مکتب خدیجه و فاطمه و زینب و از تبار نسیبه ها و اسماء بنت عمیس ها و فضه هایند.
اسلام از زن بی حجاب و بدحجاب، بیزار و متنفر است.
زیرا اینهایند که با متزلزل کردن اخلاق و فضیلت، اسلام را در بین مردم، ضعیف و لگدمال می کنند.
زنان با حجاب، خدمتگزار واقعی دین و اخلاق و زنان بی حجاب و بدحجاب، عامل براندازی و بنیان کنی دین و اخلاقند.
حجاب و شخصیت زن: سخن، از شخصیت است.
شخصیت، مجموعه افکار و عواطف و عادات و اخلاقیات یک انسان است.
و خلاصه هر چه به یک شخص مربوط می شود و نه بیرون از وجود اوست، شخصیت اوست.
و بدین ترتیب، هر کسی برای خود شخصیتی دارد، خواه نیک باشد، خواه بد.
خواه اهل فضیلت باشد.
و خواه گرفتار رذیلت.
شخصیت یک انسان منحط و فاقد کمال، شخصیتی ناقص و معیوب و مذموم است.
و شخصیت یک انسان شایسته و متکامل، شخصیتی کامل و مطلوب و ممدو ح است.
حال، گفتگو در این است که آیا شخصیت کامل و مطلوب و ممدوح، از آن زنها و مردهایی است که از حجاب گریزانند.
و به بیحجابی و بدحجابی روی آورده اند؟
یا به عکس، از آن آنهایی است که به ححاب گراییده اند.
کمال زن، در جلوه گری و خودنمایی و طنازی در انظار عمومی است، یا در پوشش و عفاف؟
کدامیک، شخصیت زن را اعتلا می بخشد، و کدامیک، شخصیت او را تنزل می دهد؟
اگر زن حجاب نداشته باشد، هر گونه توجهی که به او بشود، جنبه شهوترانی دارد.
و در نتیجه ارزشهای واقعی او هم فراموش می گردد.
و به همین جهت، تا جاذبه ای ظاهری دارد، مورد توجه است.
و همینکه این جاذبه ظاهری از بین رفت، احساس غربت و پریشانی می کند.
چندسال پیش در یکی از مجلات، نامه ای خواندم از زنی تحصیل کرده، که نوشته بود به هر کجا رفتم که شغلی پیدا کنم قبل از اینکه به دانش و تخصصم توجه کنند، به ظواهر اندامم!
توجه می کردند.
بی حجابی، ارزشهای واقعی شخصیت یک زن را می پوشاند.
و نمی گذارد که همانگونه که هست، مطرح شود.
و به همین دلیل، آنهایی که ظواهری جذاب تر داشته باشند، جلو می افتند.
و بیخود و بیجهت، ترقی می کنند.
و بازار ارزشهای واقعی را سرد و بی رونق می سازند.
درست نیست که استعدادها و ارزشهای واقعی زنان، تحت الشعاع ظواهر جسمانی قرار گیرد.
و ظواهر جسمانی، ملاک و معیار ارزش و شخصیت آنها گردد.
چنین چیزی، به ضرر خود آنهاست.
خودشان از پیشرفت و ترقی و تکامل، باز می مانند.
و اسیر چشمان هرزه و هوس های حیوانی، می شوند.
ظلم بزرگی که دنیای امروز بر زنان روا داشته، همین است که به جای توجه به ارزشهای واقعی، توجه به ظواهر جسمی او کرده و از این رهگذر او را مورد استفاده های ناروا قرار داده است.
زن در سینما و کاباره و بار و رستوران و قمارخانه و سایر امکان فساد، ابزاری شده که با استفاده از جاذبه های ظاهری و جسمانیش، مشتریانی بیشتر جلب کند، و پول بیشتری به جیب سوداگران فساد و هرزگی، سرازیر نمایید.
حجاب و آزادی زن: زنان با حجاب در فعالیت ها و رفت و آمدهای خود، آزادند.
زیرا مردان بولهوس، اطمینان دارند که اینها، طعمه و ملعبه نمی شوند.
و بنابراین، کمتر مزاحمتی برای آنها ایجاد می کنند.
اما زنان بی حجاب، آزادی کمتری دارند.
زیرا در معرض دید هستند و چشمهای هرزه را به سوی خود می کشانند.
و هوس ها را تحریک می کنند.
و در نتیجه، مورد طمع گرگان شهوت می شوند.
زن با حجاب، مظهر عفاف شناخته شده و لذا در خانه و خارج از خانه، مزاحمی ندارد.
و آزادانه دنبال کارها و مسئولیت های خویش است.
اما زن بی حجاب، یا بطورکلی فاقد عفاف شناخته شده، یا در همان حد که رفت و آمدها و اندامش،تحریک کننده است.
و بنابراین، مزاحم دارد.
و به همین دلیل در کارها و فعالیت هایش، آزادی چندانی ندارد.
بنابراین بی حجابی، و بدحجابی، برای زنها ایجاد مزاحمت می کند و آنها را از اینکه بتوانند آزادانه به تلاش ها و فعالیت های صحیح اجتماعی و عبادی و خانوادگی بپردازند.
اما وقتی که اهل حجاب باشند.
و پوشش خود را به خود بپیچیند.
و بدحجابی نکنند، در موقعیتی قرار می گیرند که مزاحمتی برای آنها، نیست.
و در کارهای خود آزادند.
بسیاری تصور می کنند که در جهان کنونی، پدیده بی حجابی، در میادین فعالیتهای اجتماعی زن، به دنبال پیشرفت و رشد و تمدن نوین، بوجود آمده است.
ولی، این نظر ساده لوحانه و سطحی، با یک بررسی ولو اجمالی، بطلانش کاملاً به چشم می خورد، و قابل لمس است.
من، در این مقدمه، بدون اینکه فرصتها را از دست بدهم، با اختصار، زمینه ها و عللی را که منجر به پدیده بی حجابی، در دنیای متمدن کنونی شده است، مورد بررسی قرار می دهم.
1- اولین زمینه و عامل، برای پدیده بی حجابی، در میادین فعالیتهای اجتماعی زن در دنیای کنونی، برداشت و تفسیر غلطی است که از آزادی، بعمل آمده است.
دنیا، براساس یک تفسیر غلط، زن را به بی حجابی، کشاند.
و پدیده بی حجابی را به زن، تحمیل کرد.
آزادی که در میان جوامع متمدن رواج پیدا کرد، براساس این تفسیر غلط بود که انسان، تنها در بعدحیوانی و زندگی مادی، خلاصه می شود.
و باید انسان از همه تمایلاتش، بهره بگیرد.
و در کلیه میادینی که برای تمایلات او، باز شده، حداکثر استفاده را بنماید.
بازگذاشتن تمایلات و استمتاع از همه این تمایلات، مفهوم غلطی بود که بعنوان آزادی، رواج پیدا کرد.