مقام زن در ایران باستان
در ایران باستان، زن مقام ارجمندی را دارا بوده است.زن یکی از اعضای خانواده محسوب می شده و در تمام شئون زندگی با مرد برابری می کرده است و برای اثبات این موضوع، شواهد بسیار است:
در اوستا همه جا نام زن و مرد در یک ردیف ذکر شده و در کارهای دینی که زنان باید انجام دهند و دعاهائی که باید بخوانند، زن را با مرد برابر شمرده هست و حتی در صورتی که موبد حاضر نبود، ممکن بود زن به مقام قضا برسد ونیز در تاریخ می بینیم که زنانی مانند همای و پوراندخت و آذرمیدخت به مقام پادشاهی رسیده اند.
سن بلوغ برای مرد و زن، یکسان بوده هست و گروهی از فرشتگان مانند آناهیتا(ناهید) زن هستند.در میان امشاسپندان، امرتات(مرداد) وهوروتات(خرداد) و سپنتاارمئیتی(سپندارمز) مونث هستند به خصوص سپندارمزنماینده زمین است و این سپندارمز(یعنی فروتنی مقدس) یکی از صفات اهورامزداست و در جهان مادی پرستاری زمین با اوست و به همین جهت دختر اهورامزدا خوانده شده است.
آنچه در اوستا راجع به زن و مرد می باشد، متضمن برابری حقوق است.زنان و مردان پارسا من باب تقدیس باهم ذکر شده اند و چون زن موجب احترام و سربلندی مقام خانه است، اندیشه نیک و گفتار و کردار خوب و فرمانبرداری از شوهر در اوستا برای زن از صفات خوب و پسندیده و برجسته شمرده شده است.
بعدها در حقوق ساسانی به خصوص تغیراتی به نفع زنان پیدا شد و اعمال خودسرانه مردان نسبت به زنان، که وجدان حقوق جدید عصر ساسانی را جریحه دار می ساخت، موجبات حمایت قانونی از زن را فراهم آورد.مثلاً بر خلاف گذشته، پدریا رئیس خانواده، اموالی را که قبلاً در وصیت نامه برای زن و فرزند خود تعیین می کرد، دیگر نمی توانست به رهن داده یا بفروشد و اگر چنین موردی پیش می آمد، آنها می توانستند از وی شکایت کنند و در این صورت به حکم دادگاه، اموال از پدر یا رئیس خانواده گرفته می شد و به زن و فرزند مسترد می گشت و یا در صورت صغیر بودن کودکان، اموال تا زمان بلوغ آنها نگهداری می شد.
ذکر این نکته لازم است که اجرای وصیت نامه کتبی مردی که در آن وصیت نامه وظایف بعدی و آینده زن و کودکان خود را تعیین کرده بود، پس از مرگ وی از نظر حقوقی برای بازماندگانش الزامی نبود.
رفورم انوشیروان نیز از شدت و خشونت قانون اوستا کاست و فکر اقتصادی و نفع اجتماعی را منظور داشت به علاوه در اجرای مجازات، سن مجرم و زن و مرد بودن او هم در نظر گرفته می شد.
هر چند در حقوق قدیم، زن از حق معامله و عقد قرارداد محروم بود ولیکن در حقوق عملی جدید ساسانی، این رسم کهن نیز از اعتبار افتاد و زن در عقد قرارداد اختیار پیدا کرد و می توانست در دادگاه به نفع خود اقامه دعوی کند ویا دیگری علیه وی دادخواهی نماید و نیز ممکن بود که شوهر حق تصرف در اموال خود را به زن بدهد و بالاخره شایان توجه است که اگر شوهر می خواست زن خود را به اتهام نافرمانی و نا شایستگی طرد کرده و اموالش را ضبط کند زن می توانست علیه شوهر خود به دادگاه شکایت کند و با اثبات عدم صحت اتهام شوهر خود، اموال خود را شخصا متصرف شود.
هر چند در حقوق قدیم، زن از حق معامله و عقد قرارداد محروم بود ولیکن در حقوق عملی جدید ساسانی، این رسم کهن نیز از اعتبار افتاد و زن در عقد قرارداد اختیار پیدا کرد و می توانست در دادگاه به نفع خود اقامه دعوی کند ویا دیگری علیه وی دادخواهی نماید و نیز ممکن بود که شوهر حق تصرف در اموال خود را به زن بدهد و بالاخره شایان توجه است که اگر شوهر می خواست زن خود را به اتهام نافرمانی و نا شایستگی طرد کرده و اموالش را ضبط کند زن می توانست علیه شوهر خود به دادگاه شکایت کند و با اثبات عدم صحت اتهام شوهر خود، اموال خود را شخصا متصرف شود.
از نسک های داتیک، نیکاتوم نسک، هوسپارم نسک، اصول مهمی برای حقوق مالکیت زنان استخراج می شود و به موجب همین نوشته ها زنان حق مالکیت داشته و خود میتوانستند دارائی خویش را ضبط و اداره نمایند.
آزادی و تساوی زنان با مردان در امپراطوری ساسانی بنابر قوانین متداول ازقدیم، زن شخصیت حقوقی نداشت یعنی زن شخص فرض نمی شد به عبارت دیگر زن، شخصی که صاحب حقی باشد، به شمارنمی رفت وبه طور خلاصه زن دارای حقوقی نبود.
زن از هر لحاظ در تحت سرپرستی و قیمومیت رئیس خانوار که "کتک ختای" (کدخدا) نامیده می شد، قرار داشت.
این رئیس خانوار ممکن بود که پدر یا شوهرو یا در صورت مرگ آنها جانشین انها باشد.
اختیارات این قیم یا رئیس خانوار، کمتر محدودیتی داشت و تمام هدایائی که احیاناً به زن یا کودکان داده می شد و یا آنچه که آنها بر اثر کار و غیره آن را تحصیل می کردند، عینا مانند درآمدهای اکتسابی همه متعلق به این رئیس خانوار بود.
لیکن در طی زمان، در این بینش حقوقی تغییرات زیادی به نفع زن روی داد.
حقوق قدیمی البته از لحاظ نظری همچنان پای بر جا بود لیکن عملا دیگر در میان نسل جدید به کار بسته نمی شد و رسوم جدید از قدرت حاکمیت آن کاسته بود.
یک رئیس خانوار که همچنان حقوق قدیم را برای خود معتبر می دانست، با عکس العمل شدید وجدان حقوقی مردم رو به رو می گشت.زنان و کودکان و حتی بردگان بدون تردید وضعشان در حال تحول و ترقی از پایین به بالا بود.
زیرا آنان در راهی بودند که می بایست به طرف استقلال و رهایی جسمانی و عقلانی هدایتشان کند.
درباره آزادی و اختیار زن در برابر شوهر، گفتنی است که ملکه ها نیز در برابر اراده و قدرت پادشاهان مقاومت می کرده و پیروز می شده اند.
بنابراین وجه تمایز حقوق وآزادی ها در ایران باستان با حقوق مشابه جامعه های آن دوران، ارج نهادن به زنان و تساوی حقوق آنان با مردان مساوی بوده اند.
از "ماتیکان هزار داتستان" مستفاد می شود که از شرایط رسیدگی به دعوائی که یک طرف آن زن بوده، تاهل قاضی بوده است یعنی قاضی مجرد نمی توانسته است به دعوایی که یک طرف آن زن بوده، رسیدگی نماید و همچنین در امور جزائی ومحاکمات قضائی به ملاحظه احترام زن قاضی موظف بود که برای او در مجازات تخفیف قائل شود.
در الواح گنجینیه تخت جمشید که به زبان پارسی باستان و خط ایلامی نوشته شده است، نشان می دهد که زنان نیز دوش به دوش مردان در کارهای اجتماعی شرکت داشته اند.
در این مورد مزد هر طبقه از کارگران، دقیقاً تعیین و مزد یک کودک، یک زن، یک مزدور یا پیشه ور مشخص و معلوم بوده است.
تحصیلات علمی دختران منابع تاریخی که داریم، اطلاعی در باب تعالیم دختران و زنان به دست نمی دهد.
بارتلمه چنین می نویسد که به احتمال قوی تربیت دختران بیشتر جنبه خانه داری داشته است چون که دختران طبعاً برای این بودند که بعدا به عنوان کدبانوی خانه در صحنه اجتماع گام نهند.
بغ نسک صریحا از تعلیمات زن در فن خانه داری بحث می کند لیکن ما شاهد مطمئنی در دست داریم که تربیت علمی نیز در میان زنان دوره ساسانی شیوع داشته است و زنان خانواده های ممتاز گاهی تعلیمات بسیار عمیق در علوم تحصیل می کرده اند و این مطلب از یک عبارت کتاب "ماتیکان هزار داتستان" به دست می آید و آن این است: "زنان درباره مسائل غامض حقوقی با یکدیگر به بحث پرداخته بودند و هر یک با استقامت رأی می خواستند نظر خود را اثبات کنند و چون فقیهی بزرگ را می بینند که از آنجا می گذرد، راه را بر او می گیرند و داستان مورد بحث را با وی در میان می گذارند و نظر او را می خواهند.
فقیه در آغاز به یک یا دو مسئله جواب می دهد ولی چون مطلب به جای دقیق و مشکل می رسد از جواب باز می ماند.
یکی از زنان با ظرافت و طعنه می گوید: "این زن را رها کن و بدو بگو نمی دانی و خود را خلاص کن." " در اینجا ملاحظه می کنیم که حتی مطالعه و تحصیل علم حقوق در میان زنان عصر ساسانی بیگانه و نا مانوس نبوده است و از این گفته چنین پیداست که در این عهد عده ای از تحصیل کرده های حقوق به شغل قضا اشتغال داشته اند و تصور نمی رود که این علاقه به مطالعه در مورد رشته های عمومی و غیر اختصاصی نیز کمتر بوده باشد.
گفتنی است که در کتاب دینکرد به قابلیت زنان برای شغل قضاوت اشاره شده و زن هائی که تحصیلات حقوقی داشته اند بر موبدانی که این تحصیلات را نداشته اند مقدم بوده اند.
حال که احراز شغل قضاوت برای زنان مطرح است لازم است گفته شود زنان در ایران باستان شغل های گونانی را احراز کرده بودند.
مثلا در وقایع زمان اردوان چهارم اشکانی دیده می شود که در آن دوره خزانه داری به نام "آرتادخت" خزانه دار کشور بوده است(به استناد ماتیکان هزار داتستان) و شاید او نخستین خزانه دار زن باشد که برگزیده شده است.
در الواحی که در گنجینیه تخت جمشید (به خط میخی اکادی) به دست آمده و متجاوز از سی هزار لوحه است تعداد کمی از آنها به وسیله خاور شناسان خوانده شده و اطلاعات گرانبهایی در خصوص کار و دستمزدها به ددست می دهد و نشان می دهد که زنان نیز دوش به دوش مردان در کارهای اجتماعی شرکت داشته اند.
در این مورد مزد یک کودک یک زن یک مزدور یا پیشه ور مشخص و معلوم شده است.
یکی از این الواح صورت میزان مالیاتی است که به وسیله چهار نفر از مودیان مالیاتی در سال بیستم سلطنت داریوش پرداخت شده و یکی از پرداخت های مالیاتی مربوط به یک خانم بوده است به این شرح : "به تاریخ بیست و پنجم ماه کیس لیمو]ماه نهم [سال بیستم سلطنت داریوش بابت بدهی ایندوکا خانم مادر توتو رئیس بازرگانان: 14.1مینا]مینا واحد وزن بابلی =6 کارشا و تقریبا معادل نیم کیلو گرم[ و پنج ششم مینا نقره سفید پرداخت شده که معادل 14 مینا و 18 شکل احتساب گردیده است.
9.2 مینا و 53 شکل نقره درجه دوم سفید پرداخت شده که معادل 9 مینا و نیم و سه شکل احتساب گردیده است.
3.
نقره مالیات...
دسته سوم ..." مطلبی که مستفاد می شود این است که نقره هایی که بابت مالیات می پرداخته اند بر سه طبقه متمایز تقسیم گشته و به فراخور نوع و عیار هر کدام کمتر از نیم درصد از وزن اصلی انها کسر و نقصان پیدا می کرده است.
لوح مزبور درهم و پیچیده گشته است.
لباس و ارایش زنان بدون شک در مورد لباس و ارایش زنان در دوران های قدیم و معیار زیبایی سنجی آنان در ادوار گذشته نمی توان نظر صریح و مستندی ابراز کرد.چه تاریخ ما همیشه از سیاست های حکومتی بحث می کرده و اساساً به مسائل اجتماعی و خانوادگی توجهی نداشته است و هر چه به تاریخ کهن خود مراجعه کنیم در این مورد جیزی نمی یابیم.
اما در عین حال با بودن چند منبع معتبر و مستند تاریخی نکاتی در مورد مسائل زنان از حیث لباس و آرایش و زیبایی(و حتی حجاب و چادر) به چشم می خورد که قابل توجه است.
یکی از آنها مطالب و مندرجات کتاب های دینی ایرانیان دوران باستان است (به خصوص مندرجات یشت ها) که از حوادث دوران های تاریخی جان به در برده است.هرچند قسمت هایی از اوستا در اثر حمله های بنیان کن اسکندر مقدونی و اعراب از بین رفته است ولی باز هم از آنچه که باقی مانده نکات باریکی را می توان دریافت.
و دیگر شاهنامه فردوسی است.
می دانیم شاهنامه آیینه تمام نمای اندیشه و رفتار و کار و کردار ایرانیان در طول تاریخ است و از خلقیات و حالات مردم ایران زمین و همسایگانش سخن می گوید و مظاهر فرهنگ و زندگی سالیان دراز را یکجا و در کنار هم جمع کرده است.
شاهنامه دنیای محسوس است نظیر دنیایی که هم اکنون در آنیم با آلات و ادوات و وسایل مناسب عهد خود و نکته ها از آداب و رسوم و اعتقادات گذشتگان که از خداوندان کتب و دهقانان و فرزانگان عصر خود به دست آورده است.
خود او چنین می گو ید: یکی نامه بود از گه باستان فراوان بدو اندرون باستان ز هر کشوری موبد سالخورد بیاوردواین نامه راگرد کرد نبشته من این نامه پهلوی به نزد تو آرم نگر نغنوی دیگر کتیبه ها و نقش ها و حجاری ها و نیز سکه هایی است که در طول تاریخ پر فراز و نشیب ما به یادگار مانده و باستان شناسان و خاور شناسان انها را از زوایای فراموش شده بیرون کشیده و با ترجمه متن های آن از پهلوی به زبان های فارسی و بیگانه در تازه ای از اگاهی ها به روی ما گشوده اند.
لازم به یاداوری است که این گونه کتیبه ها یا حجاری ها و سکه ها مربوط به پادشاهان هخامنشی و ساسانی و نیز ملکه هاست و چندان ارتباطی با زندگانی عامه بانوان ایران ندارد ولی در عین حال این آگاهی ها گوشه ای از لباس و آرایش ملکه ها را که آنها هم دسته ای از بانوان هستند روشن می سازد.
مثلاً در نقش برجسته تنگ قندیل (در حوزه بیشاپور) که بر روی قطعه سنگ عظیم و در لوحه ای مستطیل شکل به ابعاد 275 سانتیمتر طول و 212 سانتیمتر بلندی حجاری شده است شاه(شاپور اول) رو به ملکه طوری ایستاده که با دست راست در حال گرفتن گل لاله یا ساغری است که ملکه به او می دهد.
روبه روی پادشاه ملکه با قامتی متناسب دیده می شود که تاجی بر سر دارد و به وسیله نوارهای این تاج موی سر که به شکل دم اسبی در پشت حلقه شده است با روبانی گره خورده و نوارهای پهن آن کاملا اشکار است.
بدیهی است که این نقش در اثر مرور زمان و از باد و باران و تابش افتاب از بین رفته و کاملاً روشن و قابل رؤیت نیست.
در اینجا طرز لباس و آرایش مو از نکاتی است که شایان دقت است و قسمتی از رنگ لباس زنانه و شکل جامه و آداب و رسوم زنان را در عهد ساسانی که تقریباً تا پیش از پیدایش این نقش مبهم و تاریک بود روشن می سازد.
در همدان و لرستان ضمن کاوش های باستان شناسی تعدادی مهرهای استوانه ای به دست آمده است که دارای خط نیز می باشد و پوشاک آنها هم شباهتی به پوشاک دوران هخامنشی ها دارد و به سکائی ها نیز مانند است و امکان دارد این مهرها متعلق به مادها هم باشد.
برای نمونه در یکی از این مهرها نقش پادشاه و ملکه تزئینات صندلی ها و لباس های بانوان و هدایا ئی که آورده اند قابل توجه و مطالعه است.در این مهر نقش پادشاه سمت چپ و ملکه رو به روی او قرار دارد.
ملکه شاخه گلی به شاه تقدیم می کند و ندیمه ها تنگ شراب و خوردنی همراه آورده اند.
مسئله حجاب در ایران باستان از نکات قابل توجه و شایان ذکر برای زنان در دوران تاریخی ایران باستان علاوه بر شکل و فرم لباس مسئله حجاب است و این سئوال همیشه مطرح بوده است که آیا زنان ما در دوران های گذشته گشاده رو بوده اند یا پوشیده رو؟
گفتنی است که تاریخ نویسان در گذشته همیشه به جنگ ها و کشور گشائی ها و روش زمامداری و جهان گشائی و طرز اداره کشورها می پرداخته اند و خیلی کم به مسائل اجتماعی جامعه و زندگی خانوادگی توجه داشته اند و چندان به نتیجه مثبت و مستند و قابل اطمینان نمی رسد.
با وجود این با کنجکاوی در گزارش های تاریخی و مشاهده نقوش برجسته و تصویرها و کاوش های باستان شناسی می توان اطلاعاتی نسبتا مطمئن به دست آورد.
در این میان تاریخنامه مستند و ملی ما یعنی شاهنامه که فردوسی آن را از روی منابع دقیق و گفته ها و نوشته های فرزانگان و موبدان و دهگانان با دقت و وسواس زیاد از نظر صحت و دقت به نظم آورده است، اطلاعاتی در این مورد به دست می دهد.
با وجودی که شاهنامه هم بیشتر تاریخ پادشاهان و شرح جهانداری ها و جهانگشائی های آنان می باشد، ولی در عین حال فردوسی گوشه هایی از تاریخ اجتماعی ما را نشان می دهد و در این میان بارها نه تنها به"پوشیده رویان" در مورد زنان ایران و همسایگان حتی چین و روم اشاره شده بلکه چندین بار به حجاب چادر نیز اشاراتی دارد و نشان می دهد که زنان ما از دوران های باستان دارای چادر بوده اند.
در فرهنگ پهلوی به واژه CVatur (چادر) برمی خوریم به معنی لباس و پوشش که از واژه های پهلوی است و نشان می دهد که این واژه از ابتدای دوره ساسانیان(و حتی قبل از آن) مورد استعمال داشته است زیرا برای آن واژه ای به وجود آمده است و آن را به کار می برده اند.
از سروده های فردوسی در شاهنامه این نتیجه به دست می آید که از ابتدای تاریخ یعنی از دوران پادشاهی جمشید و فزیدون زنان ایران "پوشیده روی" بوده اند؛چنان که در گرفتار شدن دو خواهر جمشید به دست ضحاک، می گوید: دو پاکیزه از خانه جمشید برون اوریدند لرزان چو بید که جمشیدراهردوخواهربدند سر بانوان را چو افسر بدند ز پوشیده رویان یکی شهرناز دگر ماهرویی به نام ارنواز به ایوان ضحاک بردند شان بدان اژدها فش سپردندشان و درپند دادن کیخسرو به ایرانیان: ز پوشیده رویان پیچیده روی هرآنکس که پیچیده داردبه کوی به زندان افکندن افراسیاب، بیژن را: منیژه بیامد به یک چادرا برهنه دو پای و گشاده سرا در وصیت کردن کیخسرو، گودرز را: نگه کن رباطی که ویران بود پلی کان به نزدیک ایران بود دگرکودکانی که بی مادرند زنانی که بی شووبی چادرند در تصویر یکی از قطعات فرش کشف شده در تپه پازیریک در دامنه کوه التائی 19 کیلومتری مرز مغولستان که در سال 1328 خورشیدی در کاوشهای باستان شناسی به وسیله هیئت علمی روسی به دست آمده،دو خاور شناس (بارنت و داتسون) رؤسای بخش های اشیاء باستانی ایران و مصر و آشور و آثار خاور زمین در موزه بریتانیا می نویسند:"...
نقش روی هر مربع صحنه ایست مشتمل بر تصویر دو ملکه که چادر برسر دارند و دو ملکه کم اهمیت تر که مراسم مذهبی را در برابر آتشدان انجام می دهند.این گونه صحنه ها بر روی نقوش مهرهای پارسی عهد هخامنشی دیده شده است.
منظور و هدف از زناشویی امر زناشویی علاوه بر این که جزو فرایض دینی هر ایرانی محسوب می شده است و نیک بختی اجتماع می دانستند،منظور بزرگ دیگری نیز داشتند و آن علاقه به حفظ نسل و داشتن فرزند بوده است.
هرپسر و دختر وزن و مرد ایرانی همیشه از خداوند آرزو می کرد که فرزندی مهربان به او عطا کند و کسی که فرزند نداشت،باعث سرشکستگی خانواده خود ذا فراهم می نموده است.
هرودوت مورخ یونانی می گوید که در نظر ایرانیان بزرگترین افتخار به جز دلاوری درجنگ،داشتن فرزندان متعدد بوده است وهرگاه رسم تعدد زوجات در ایرانیان قدیم مرسوم بوده،به منظور داشتن فرزندان بسیار بوده است.
فرزند یکی از مهم ترین نعمت های الهی و دلبندترین علاقه های زندگی در نظر ایرانیان به شمار می رفت و شخص بی اولاد،دردنیا بی نام بود و بی نامی در میان ایرانیان آن زمان،ننگ به شمار می آمد و در آن دنیا نیز چنین کسی از پل چینوات یا چینود (صراط) نمی توانست بگذرد و به همین دلیل بود که شخص بی فرزند،ناچار پسر خانده ای انتخاب می کرد و چون فرزند خود از او پرستاری می کرد.
شخصی که ولی دختر بود،مکلف بود به محض رسیدن دختر به سن بلوغ،او را شوهر دهد زیرا منع دختر از توالد،گناه بزرگی به شمار می آمد.
نداشتن فرزند و قطع نسل،به اندازه ای نا پسند بود که برای جلوگیری از این پیشامد،به ازدواج ابدال متوسل می شدند تا بدین وسیله کسی که درزمان حیات خود فرزند نداشت،بعد از مرگ دارای اولاد شود ونسل او باقی بماند.
شرایط زناشویی برای زناشویی شرایطی مقرر بوده است که آن را رعایت می کرده اند و چون اطلاعات ما محدود است،بنابراین از چند موضوع که ظاهراً جزو شرایط زناشویی بوده است،بحث می کنیم: 1-سن بلوغ: در اوستا سن پانزده مهمترین اوقات عمر آدمی شمرده شده است و هرگاه چهارده گویند،منظور چهارده سال وسه ماه است که با 9 در رحم مجموعاً پانزده سال می شود (سال را از تاریخ انعقاد نطفه حساب می کردند).
در فرگرد 14 فقرۀ 15 وندیداد،سن بلوغ پانزده سالگی شناخته شده است.
بارتلمبه خاور شناس بزرگ آلمانی نوشته است: هنگامی که دختری از یک خانواده خوب، پانزده ساله شد و رشد بدنیش نیز به حدّ بلوغ رسیده بود، بر پدر وی بود که برای او شوهر مناسبی بیابد و اگر پدرش مرده بود، در این صورت این وظیفه را جانشین پدر و کفیل خانواده یعنی بزرگترین فرزند بالغ او عهده دار بود و بالاخره اگر چنین پسری وجود نداشت، وصی یا قیّمی که به وسیله دادگاه برای رسیدگی به امور خانواده مرد فقید تعیین می گشت موظّف بود که دختر را به شوهری شایسته دهد.
2-رضایت:گزنفون درکتاب خود به نام تربیت کورش می گوید:ازدواج جوانان و دختران با رضایت پدر و مادر انجام می گرفت و حق شوهر دادن دختر به پدر اختصاص داشت.و اگر پدر زنده نبود، این حق به مادر تعلق می گرفت و اگر مادر مرده بود، این حق متوجه یکی ازعمو ها یا دائی های دختر می شد و دختر خود مستقلاً حق اختیار شوی نداشت.
بنابراین به طور کلی می توان گفت که رضایت پدر و مادر از شرایط ازدواج بوده است ولی پسران نسبتاً آزادتر بوده و اختیار همسر نیز با خودشان بوده است.
3-اهمیت طبقات:طبقه بندی مردم از زمان های قدیم در میان ملت ها معمول بوده و به دین زرتشتی هم سرایت کرده است به طوری که این دین، پیروان مذاهب را به چهار طبقه روحانیون، جنگاوران، کشاورزان و پیشه وران تقسیم می کند به علاوه ، این طبقه بندی از دوره ملوک الطوایفی پارت ها تقویت شده و اثار آن در امر زناشوئی نیز ظاهر می شود به طوری که ازدواج نجبا با زنی از طبقه پست ممنوع بود و این جلوگیری برای آن بوده است که خون و نژاد آنها پلید نشود و کسی هم که چنین ازدواجی می کرده، از طبقه خود خارج می شده است.
بنابراین، طبقات نجبا و اشراف حق نداشتند با طبقات پست ازدواج کنند و این ممنوعیت سابقه قدیم تری دارد مثلاً در دوران هخامنشی، شاه می بایست زنان خود را از میان هفت خانواده درجه اول که در رأس طبقه اشرافی جا گرفته بودند انتخاب کند.
انواع ازدواج طبق قوانین مذهبی وبه نقل ازمتون پهلوی و روایات دیگرپنج نوع ازدواج وجود داشته است: ازدواج پاتخشائیه یا پادشا زن، ازدواج چکر زن، ازدواج اوگ زن، ازدواج خودسر زن، ازدواج سزر زن یا ستر زن.
ازدواج پاتخشائیه یا پادشا زن ازدواجی بوده است که دختری با رضای پدر و مادر یا قیم در حال دوشیزگی به شوهر می رفت و این دختر در خانه شوهر از هر امتیازی برخوردار بود و شوهر چنین زنی حق نداشت بدون رضای او زن دیگری اختیار کند مگر در مواردی که بر طبق شریعت مجاز شناخته شده بود.
ازدواج چکر زن هنگامی است که زنی بیوه بعد از فوت شوهر خود، با مرد دیگری ازدواج کند.
بعضی هم این ازدواج را به این ترتیب توصیف کرده اند که اگر پادشازن نازا بود، شوهر می توانسته است زنی دیگر اختیار کند در این صورت زن دوم را چاکر زن یا چکر زن میگفته اند.
ازدواج اوگ زن آنست که اگر دختری یگانه فرزند پدر و مادرش بود ، وقتی شوهر می کرد اورا اوگ زن یعنی یگانه زن می نامیدند و نخستین پسر چنین زنی به پدر و مادر آن زن تعلّق می گرفت تا اجاق خانواده پدر و دختر خاموش نشود.
در ازدواج خودسر زن هنگامی که دختری بدون اجازه پدر و مادر یا قیم شوهر می کرد، چنین دختری امتیازات خود را از دست می داد و از پدر و مادر ارث نمی برد مگر این که رضایت پدر و مادر را جلب کند.
ازدواج سزر زن یا ستر زن ان است که اگر مردی زن نگرفته یا بدون فرزند می مرد، خویشان وی به دوشیزه ای جهاز می دادند و او را قبل از شوهر دادن، به نکاح مرد متوفی در می اوردند و شرط نکاح این بود که این دوشیزه و شوهرآینده او او دست کم یکی از فرزندان خود را به مرد متوفی بدهد.
و نیز یکی از اقسام ازدواج، ازدواج ابدال است به این شرح: در نامه تنسر امده است :" ...
چون کسی از ایشان را اجل فرا رسیدی و فرزند نبودی، اگر زن گذاشتی، آن زن را به شوهر دادندی از خویشان متوفی که بدو اولی تر و نزدیک تر بودی و اگر زن نبودی و دختر بودی همچنین، و اگر این هیچ نبودی، از مال متوفی زن خواستندی و خویشان اقرب او سپرده و هر فرزندی که در وجود آمدی، بدان مرد صاحب تر که نسبت کردندی و اگر کسی به خلاف این روا داشتندی، بکشتندی تا اخر روزگار نسل آن مرد می باید بماند".
در مورد جهیزیه دختر اطلاعات زیادی در دست نیست.
بارتلمه می نویسد :" تعیین جهاز و چگونگی مقدار آن در هنگام "بله بری" رل مهمی را بازی می کرده است زیرا هنگامی که دختر شوهر می کرد، دیگر هیچ گونه سهمی به عنوان ارث از پدر خود یا از کفیل او دریافت نمی کرد.
از این رو لازم بود که هنگام زناشوئی، دختر حتی المقدور جهاز کامل و بزرگی با خود همراه ببرد".
صورت فرمول شده چنین ازدواجی از عهد ساسانی به جای مانده و به دست ما رسیده است.
در مورد وضع دختر پس از ازدواج، چنین می خوانیم :" [در دوران اوستائی] پدر، رئیس خانواده و مراقب اجاق (دودمان) خانواده بود تا نگذارد آتش آن خاموش شود.
فرزندان تابع محض پدر بودند وقتی دختری را شوهر می دادند، آن دختر از خانواده و تیره پدر خارج شده و داخل خانواده و تیره شوهر می شد".
حقوق و روابط زوجین شوهر یا رئیس خانه که کتک ختای (کد خدا) نامیده می شد، حق سرداری و ریاست دودمان نسبت به زنان خود را داشته است.
یکی از زنان، صاحب حقوق کامل محسوب می شده و او را پادشا زن می خواندند و از او پست تر زنی بود که او را چکر زن می گفتند و حقوق قانونی این دو طبقه زوجه متفاوت بود.معلوم نیست که هر مرد ، چند زن می توانسته است داشته باشد و آیا عده آنها محدود بوده است یا نه؟
اما در مباحث حقوقی از مردی که دو زن پادشا زن دارد، سخن به میان امده است.
هر زنی از این طبقه عنوان کذک بانوک یعنی کدبانو یا خانم خانه دار را داشته است و گویا دارای خانه جداگانه نیز بوده است.
عده زنانی که مرد می توانست داشته باشد، به نسبت استطاعت او بود.
ظاهراً مردان کم بضاعت به طور کلی بیش از یک زن نداشتند.
شوهر مکلف بود که مادام العمر، زن ممتاز خود را نان دهد و از او نگاهداری نماید و نفقه زن جزو دیون مرد بوده است به طوری که اگر کسی در وقت مردن، قسمتی از اموال خود را به اشخاص بیگانه می داد و وراث قانونی خود را محروم می کرد، این عمل صورت قانونی نداشت مگر برای نفقه زن یا تأدیه دین.
(مقصود زن غیر ممتاز است والا زن ممتاز، از اقربای نزدیک محسوب می شد).
معمولاً پدر خانواده که صاحب اختیار همه بود، از عواید اموال خاص خود تصرف می کرد با این تفاوت که اگر مرد زن را طلاق می داد، مکلف بود عواید خاص زن را بدهد و نیز قبلاً گفتیم که اگر شوهر بدون رضایت زن، او را طلاق می داد زن می توانست صداق خود را مطالبه کند.
شوهر می توانست به وسیله یک سند قانونی، زن را شریک خویش سازد در این صورت، زن شریک المال می شد و می توانست مثل شوی خود در آن تصرف کند و در این موارد زوجه می توانست معامله صحیح ، با شخص ثالث به عمل آورد.(والا به موجب قانون زناشوئی فقط شوهر شخصیت حقوقی داشت).
در این مورد مدعی زوجه می توانست بدون این که احتیاجی به رضایت شوهر داشته باشد، بر ضد زن اقامه دعوی نماید و همچنین دائن می توانست حقوق خود را خواه از زن مطالبه کند خواه از شوهرش.
شوهر می توانست با دو زوجه ممتاز خویش هم وندیشنیه (اشتراک منفعت) برقرار کند.
در این صورت نفع هر یک از آن دو زوجه با شوهر مشترک بود اما هر یک از زنان، بین خودشان جداگانه مالک نفع خود بودند.
احکامی نیز موجود بودند که حقوق زن ممتاز را راجع به تصرف در اموال شوهری که مجنون شده باشد، معین می نمود.
پس از ازدواج، اجر اعمال خیر زن متوجه شوهرش می شد.
زن ممتاز چون بیوه می شد، باید مراقب امور خانواده باشد و مراسم دینی و امور خیریه را که بر هر خانواده واجب است، انجام دهد، باید دختر شوی خود را شوهر دهد و خواهران شوی را اگر تحت قیمومیتش باشند، پرستاری کند.
مشارٌالیها حق دارد که قسمت بزرگی از دارائی متوفی را به مصارف شخصی خود برساند اما به محض این که دختری شوهر اختیار می کرد قدرت مادر تقسیم می شد و یک بهره به داماد تعلق می گرفت.
حقوق مقایسه در دوره ساسانی در مباحث پیش، اجمالی از قواعد و احکام ازدواج که در دین زرتشت مرسوم و معمول بوده است، بیان گردید بدون اینکه این قواعد و احکام را به دوره ای خاص نسبت داده باشیم و یا این که احکام آن را در نزد پیروان ادیان دیگر و ملل مختلفی که خواه در ایران و خواه در کشورهای همجوار سکونت داشته اند، معلوم کرده باشیم.
اینک در اینجا ابتدا بعضی مقررات ازدواج را در دوره ساسانی مطالعه نموده و سپس قواعد بعضی ملت ها و کشورهای دیگر را، که با ایران آن زمان ارتباط نزدیک داشته اند، بررسی می کنیم.
در این دوره چون دین زرتشت، دین ملی ایران شده و در میان مردم توسعه پیدا کرده بود، از این جهت مقررات ازدواج تماماً همان احکام زرتشت بود که در مباحث گذشته ذکر شده است.
حتی این احکام در میان مسیحیان ایرانی نیز رسوخ پیدا کرده بود.
مثلاً چون روحانیان مسیحی معمولاً نذر تجرد می کردند و مزداپرستان از تجرد متنفر بودند، در انجمنی که در سلوسی تشکیل شد و 12 اسقف در آن شرکت داشتند، سه قانون مهم به تصویب رسید.
ضمناً به روحانیون قدغن نمودند که نذر تجرد نکنند و این تصمیم ، قدمی در راه موافقت مزداپرستان بود و این اهمیت ماده از قانون را که تحریم تجرد باشد، مسیحیان با دلایل بسیاری بیان نمودند و گفتند رسم قدیم که اجتناب از مزاوجت بود، باعث رواج فحشا و منکر شده و نیز استهزای بیگانگان را به جانب نصاری جلب می نمود.
(مقصود از بیگانگان، ایرانیان بوده است).
عیسویان در زمان انوشیروان، به تقلید از زرتشتیان حتی بر خلاف قوانین مذهبی خود به مزاوجت با ارقاب عادت کرده بودند و ماربها که در سال 540 میلادی، جاثلیق (عابد و عالم و مهتر ترسایان که زیردست بطریق است) عیسویان شده بود بر ضد این امر که خلاف شرع نصاری بود، کوشش فوق العاده کرد.
بعضی مقررات ازدواج نزد ملل همجوار در دوران باستان ضمن بررسی احکام و ایین های ازدواج در ایران باستان، بعضی مطالب دیگر ذکر شد که مورد پسند دنیای امروز نیست مانند ازدواج با محارم و تعدد زوجات و غیره ولی معلوم است که دادگستری و اخلاق، در اخیر توسعه پیدا کرده و در دورانی که ما از آن بحث کردیم، این گونه عادات نه تنها در میان ایرانیان بلکه در میان ملل، رایج بوده است.