در سپیده دم نیمه شعبان سال دویست و پنجاه و پنج هجری در شهر سامرا پایتخت خلافت عباسی یگانه فرزند امام یازدهم (ع )دیده به جهان گشود که وی را محمد نامیدند و میلادش را از توده مردم بویژه جاسوسان دستگاه جبار بنی عباس پنهان داشتند زیرا که حکومت وقت از این کودک نامور که مژده قیام جهانگستر وی را پیامبر اسلام در گذشته داده ،سخت هراس داشت و سعی می نمود از ولادت چنین مولودی جلوگیری کند غافل از آنکه وعده خدا حتمی و قطعی بود.
در دوران امامت پدر،فقط شیعیان خالص امام توفیق زیارت حضرتش را می یافتند و چون در سال دویست شصت هجری امام عسکری (ع )به شهادت رسید و فرزند پنجساله اش حضرت مهدی (ع )بر او نماز گذارد پیگیری شدیدی برای یافتن و کشتن حضرتش به دستور معتمد عباسی آغاز گشت که سبب گردید تا حجت خدا غیبت اختیار نمود و به فرمان الهی از انظار پنهان گشت .
دوران غیبت حضرت مهدی (عج )به دو غیبت صغری و کبری تقسیم می شود .در غیبت صغری که شصت ونه سال به طول انجامید ،چهار نفر از پرهیزکاران و افراد مورد وثوق به مقام وکالت و نیابت از طرف حضرتش منصوب شدند و سوالات و مشکلات شیعیان را جمع آوری نموده و خدمت امام عرضه می نمودند و مکتوبات حضرت را در پاسخ در خواستهای مردم که توقیعات نامیده شده به مردم می رساندند و بدین ترتیب شیعیان در این مدت ارتباطی پنهانی از طریق پیامهای و نوشتارهای حضرتش بواسطه آن نایبان به امام داشتند تا آنکه در سال سیصد و بیست نه هجری غیبت کبری آغاز شد و باب نیابت خاصه مسدود اعلام گردید و از آن زمان به بعد دیگر کسی از مکان و مسکن امام آگاهی نداشته و نمی تواند به دلخواه خویش به حضور حضرتش راه یابد اگر چه آن امام مهربان خود گهگاهی از روی لطف و محبت در مورد برخی از شیعیان نجلیاتی داشته و نامه ای را برایشان رقم زده است.
دوران غیبت امام زمان (عج) که مفهومی جز عدم حضور امام در صحنه ظاهری اجتماع را ندارد در روایات اسلامی به پنهانی خورشید درپس ابرهای تیره تشبیه گردیده است .
بهمانگونه که خورشید آنزمان که در پشت ابر از دیده ها مخفی می گردد موجودات از تمام اشعه نور و گرمای مستقیمش برخوردار نشده و در بهره گیری از آن محرومیت هایی را متحمل می شوند بهمان ترتیب تمامی خلقت و به ویژه جامعه انسانی در عین آنکه از فیوضات لازمه برخوردار می گردند اما از دیدار مستقیم و بهره وری از تمامی فیوضات آن وجود پربرکت محرومند.
گذشتگان که امام زمانشان را در صحنه اجتماع حاضر می دیدند به خدمتش می شتافتند محضر پر فیضش را غنیمت دانسته و از معارف الهیش سیراب گشته مسیر هدایت را جسته وظیفه خویش را شناخته و تمامی مشکلات خود را به یمن وجود آن امام حل می نمودند .
اما متاسفانه آنانکه از فیض دیدار امام زمانشان محرومند و نمی دانند که در کجا عزیز گم کرده خود را بیابند درگیر هجرانی جانسوز ودردی جانکاهند زیرا نه به خدمتش می رسند نه آنچنان که باید از علوم الهی و معارف ربانیش بهره می برند و هم در برابر مشکلات و بدبختی های آخرالزمان و دوران غیبت اسیر و بیچاره می شوند.
در این مجموعه تحقیقی سعی شده تا با شواهد و قرائت اصل مهدویت اثبات گردد چرا که اصل مهدویت ریشه دار بوده و در صدر اسلام امر واقعی بوده است.
هر چند با توجه به براهین عقلی باز هم نادانان نتوانستند آن را درک کنند و بنابراین تصمیم به جمع آوری این مطالب نموده تا مهدی های غیرواقعی روشن شوند .
امیدوارم که تمامی مسلمان جهان دست به دعا برداریم و برای ظهور فرجش دعا کنیم .
بیان مسئله آنچه در این پروژه تحقیق مورد بررسی قرار گرفته است وجود حضرت مهدی (عج) از دیدگاه فرقه های مختلف می باشد.
و عقاید و نظرات ادیان و فرقه ها مورد بررسی قرارگرفته است.
گرچه هر کدام از این فرقه های مهدی غیر واقعی را معرفی نموده اند.
بنابراین بدین وسیله خواستم شناختی از این فرقه ها به افراد جامعه بدهم و ذهنهای مردم را روشن کرده تا افراد مراقب و هوشیار باشند و همواره پیرو خاندان نبوت و امامت باشند و برای ظهور فرجش (مهدی موعود) دعا نمایند.
اهداف پژوهش اهداف تحقیق به شرح زیر می باشد: شناسایی فرقه و ادیان مختلف تعیین نقش و تاثیر مهدویت در ظهور آقا امام زمان (عج) تلاش برای شناخت بهتر ائمه اطهار علیهم السلام بخصوص حضرت حجت (عج) اهمیت و ضرورت پژوهش انجام این تحقیق سبب هوشیاری مردم در زمینه امر مهمی چون مهدویت می شود و هر چه بیشتر به حقانیت ائمه اطهار و به خصوص و حضرت حجت (عج) پی برده و با مطالعه این مطالب خواننده حساسیت و دقتش نسبت به امر مهدویت بیشتر می شود.
سوالهای پژوهش : آیا بینش مردم نسبت به ادیان و فرقه های مختلف کافی است ؟
آیا موقعیت های اجتماعی موجود عاملی برای هموار کردن شرایط ظهور آن حضرت می باشد ؟
آیا رسانه های گروهی در زمینه موضوع مهدویت تمامی موثر برداشته است ؟
مقدمه هنگامی که تاریخ را مطالعه می کنیم و سرگذشت رهبران راستین را با توده های مردم کج اندیش از مد نظر می گذرانیم آرزو می کنیم که ای کاش انسان را آزادی و اختیاری نبود و اگر بود ای کاش فهم و درکی می داشت .
اما اگر انسان آزادی نداشت و مقدرات بالاجبار برای او حاکم بودند دیگر انسانیت را مفهومی نبود و جداسازی صفوف انسانها از دیگر موجودات امکان نداشت پس بهتر همان را می بینم که انسان مختار باشد و افعال و اعمال خویش را در محدوده قدرتی که به او تفویض شده انجام دهد.
متاسفانه اکنون که آزادی را برای انسان ترجیح می دهیم به هزاران فاجعه برخورد می کنیم فجایعی که انسان آزاد آفریده مفاسدی که به دست این موجود مختار پدید آمده که گاهی فسادش دریاها و خشکی ها را میگیرد که : ظهر الفساد فی البر البحر بما کسبت ایدی الناس و همین انسان آینده ای بس خطرناک را در پیش رو دارد تا جایی که جهانی را پر از ظلم و جور می نماید که چنین آینده خطرناک و گذشته نکبت باری را نه حیوانات داشته نه ملائکه و این همان حالتی است که ملائکه در پیشگاه خداوند عرضه می دارند و بدان اشاره می کنند.
اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء و خداوند با اینکه می توانست و می تواند با قدرت قاهره خود جلوی همه را بگیرد و در یک لحظه همه فسادها را ریشه کن سازد در عین حال نمی کند زیرا قرار نیست اختیار و آزادی را از انسان بگیرد و اینها همه جنبه های منفی آزادی انسان است که جنبه های مثبتش را نیز انسانهای وراسته : پیامبران ،امامان ، پزهیزکاران و صدیقان در طول تاریخ نشان داده و آینده نهانی جهان نیز در اختیار همین انسانهای صالح خواهد بود.
به آزادی انسان رضایت داده و می گوییم ای کاش این آزادی توام با علم و فهم و درک بود که باز هم بسیاری از همین مفاسد را پدیده دست انسانهای آزاد و دانا می بینیم نه آزاد نادان و از این جهت شرط دیگری لازم می دانیم و آن داشتن ایمان به خدا و اعتقاد به قیامت است.
در اینجاست که می گوییم ای کاش جهانی می داشتیم با انسانهای آزاد ،دانا و با ایمان و تقوی !
و ای کاش آنان که می توانستند چهره ای زیبا به جوامع بشری داده و به این جنگلها و نابسامانیها خاتمه دهند و بشر آزاد را با حفظ آزادیش از علم و دانش بهره مند سازند و جانش را با تقوی بیامیزند تا زودتر بر سر کار آیند و ای کاش آن پیشوای ذخیره شده برای چنین روزی زودتر زخ بنمایند و وارد صحنه شود.
امید است این تحقیق مورد استفاده خوانندگان قرار گیرد و همگی دست به دعا برداشته و دعایی که حضرتش به ما تعلیم فرمودند زمزمه کنیم: الهم انا نرغب الیک فی دوله کریمه تعزبها الاسلام و اهله و تذل بها النفاق و اهله و تجعلنا فیها من الدعاه الی طاعتک و القاده الی سبیلک.
مهدی های غر واقعی موضعی را که می توان از شواهد و قرائن این موضوع شمرد که اصل مهدویت ریشه دار و در صدر اسلام امر مسلمی بوده است ، داستان مهدی های غیر واقعی است که در گذشته پیدا شده و اسلامی آنان در تواریخ ثبت است .برای روشن شدن اذهان فهرستی از آنان ذکر می شود و پس بدین ترتیب اینها اسامی افرادی است که در صدر اسلام و اعصار و ازمنۀ نزدیک به زمان پیغمبر اکرم (ص) گروهی از جهان ، آنان را مهدی پنداشته اند .
لیکن اثر آن طوائف منقرض شده جز در صفحات تاریخ ، اثری از آنان باقی نمانده است .
از آن زمان تا به حال ، افراد کثیری در بین بنی هاشم و غیر بنی هاشم ، از بلاد و کشورهای مختلف ، پیدا شدند و خود را به عنوان مهدی موعود معرفی نمودند .
چه جنگها و خون ریزیها و نهضتهائی که بدین عنوان صورت گف و چه حوادث ناگواری که در تاریخ رخ داد .
از مجموع این حوادث و وقایع استنباط می شود که : داستان مهدویت و ظهور مصلح غیبی از موضوعات مسلمی بوده که مسلمین بدان اعتراف داشته اند و در انتظار ظهورش روز شماری می کرده اند و نصرت و غلبه را از لوازم حتمی او می دانسته اند .
همین موضوع سبب شد که بعضی افراد زیرک و استفاده جو در صدد برآمدند از عقیده بی آلایش مردم که از مصدر وحی سرچشمه می گرفت بهره برداری نمایند و خودشان را بعنوان مهدی موعود قالب کنند .
شاید بعضی از آنان هم قصد سوئی نداشته بلکه می خواسته اند به این وسیله از ستمکاران انتقام گیرند و اوضاع ملت خویش را اصلاح نمایند .
بعضی از آنان هم گرچه خودشان ادعائی نداشته اند لیکن گروهی از عوام ، از روی نادانی و شدت گرفتاری ، و عجله ای که در ظهور مهدی داشتند و بعضی علل دیگر ، آنها را مهدی موعود اسلام می پنداشتند .
اسماعیلیه این فرقه بر امامت اسماعیل فرزند امام صادق (ع) پس از وی معتقدند .
البته در مرگ او (در حال حیات امام صادق (ع) اختلاف نظر پیدا کرده اند .
عده ای از ایشان گویند که حضرت صادق (ع) برای تقیه مرگ فرزندش را برای مردم و حامل خلیفه عباسی (منصور) اعلام کرده است .
دسته دیگر بر مرگ اسماعیل معتقدند ولی چون امامت بایستی به اولاد منتقل گردد .
بنابرای با مرگ اسماعیل امامت پس از حضرت صادق (ع) به فرزند اسماعیل یعنی محمد بن اسماعیل می رسد .
این طایفه را مبارکیه (طایفۀ مبارکیه منسوب به مارک غلام اسماعیل بن جعفر صادق (ع) می باشد .
) گویند .طایفه ای از مبارکیه معتقدند که امامت ب محمد بن اسماعیل خاتمه یافته و بر این عقیده اند که در نهایت پس از دوران غیبت ، ظهور خواهد کرد .
طایفه دیگر از ایشان بر این عقیده اند که امامت به عده ای از امامان پنهانی می رسد و در پایان به عده ای دیگر که آشکارا قیام خواهند کرد .
این گروه از اسماعیلیه را باطنیه گویند .
اسماعیلیه می گویند : این مهدی که در اخبار وارد شده ، همان محمد بن عبدال....
ملقب به امام مهدی است که در مملکت مصر و مغرب به سلطنت رسید .
روایت نموده اند که پیغمبر فرمود : خورشید در سال سیصد از مغب نمایان می گردد .
گروهی از مبارکیه : محمد بن اسماعیل را امام زنده غایب می پندارند .
گروهی از اسماعیلیه عقیده دارند : که اسماعیل فوت نشده بلکه از باب نقیه نسبت مرگ به وی داده شده است .
امامیه این فرقه از اهل اسلام معتقدند که پس از حضرت رسالت پناه (ص) حضرت علی (ع) رهبر جامعۀ اسلامی بوده و امامت امت را بر عهده دارند .
این فرقه می گویند که کاری ضروری تر در دین و اسلام از تعیین امام و رهبری نیست تا در هنگام رحلت پیامبر ، ایشان بدین مهم توجه ننموده و دل مبارکشان از این مهم فارغ باشد و چگونه ممکن است که امت اسلامی را بدون سرپرست رها کنند که پس از رحلت ایشان ، هر کس طریقی در پیش گیرد و پراکندگی در پیکر اسلام افتد .
بنابراین پیامبر مکرم اسلام قبل از رحلت به امامت امیر المومنین علی (ع) تصریح نموده است .
از جمله مواردی که می توان بدان استناد کرد عبارتند از : 1- روزی حضرت محمد (ص) ابوبکر را به مکه فرستاد تا سوره برائت را برای اهل کفر و ضلالت بخواند و او همین کار را کرد پس آن حضرت ، حضرت علی (ع) را برای قرائت سورۀ برائت به نزد کفار فرستاد، در این هنگام حضرت جبرئیل (ع) بر پیامر فرود آمده و گفت : سورۀ برائت را مردی از خانواده تو ابلاغ کند یا مردی از قوم تو ، که این دلالت بر تقدم حضرت علی (ع) بر دیگران دارد .
2- از دیگر موارد اینکه حضرت محمد (ص) در غزوات بر هر کدام از بزرگسالان اصحاب خود نظیر عمر ، ابوبکر و دیگران امیری قرار می داد ولی در هیچ غزوه ای بر حضرت علی (ع) امیری قرار نداد .
3- در ایام ضعف اسلام روزی حضرت رسول مکرم اسلام (ص) در جمع اصحاب خود فرمودند کیست که به مال با من بیعت کند؟
جماعتی بمال بیعت کردند پس فرمودند که کیست که با بذل روح و جان با من بیعت کند ؟
و کسی که به این با من بیعت کد وصی و ولی من پس از من باشد .
در آن جمع هیچکس جز حضرت علی (ع) بیعت نکرد.
4- یکی دیگر از موارد که صراحتاً بر امامت حضرت علی (ع) اشاره می کند آیۀ : یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک ، و ا لم تفعل فما بلغت رسالته .
(ای پیامبر !
برسان بمردم آنچه فرستاده شده بسوی تو از پروردگار تو ، و اگر چنین نکنی پس نرساندی تو رسالت او را ) هنگامی که کاروا حجاج به محل غدیر خم رسید حضرت رسول مکرم اسلام (ص) فرمودند که منادی ، ندا در دهد که الصلاه جامعه سپس بارهای شتران بر هم گذاشتند و پیامبر (ص) بر بالای آنها رفته و گفت : من کنت مولاه فعلی مولاه ، اللهم و آل من و الاه ، و عماد من عباداه ، و انصر من نصره و اخذل من خذله ، و ادر الحق معه حیث دار الاهل بلغت : ثلاثه امامیه به استناد آیۀ فوق و قضیه غدیر خم ، ولایت حضرت علی (ع) را بر مسلمین و مسلمات واجب دانسته اند بطوری که در غدیر خم عمر به حضرت علی (ع) گفت : طوبی لک یا علی !
صحب مولی کل مومن و مومنه خوش به حال تو یا علی که صباح کردی در حالی که مولای هر مومن و مومنه ای .
گروهی از امامیه می گویند : امام حسن عسگری زنده است و اوس تقائم و اکنون در حال غیبت به سر می برد ، بعداً ظاهر می شود و زمین را از عدل و داد پر می کند .
و گروهی دیگری می گویند : مرده است ولی بعداً زند می شود و قیام می کند ، زیرا معنی قائم قیام بعد از مرگ است .
فرقه ابی مسلمیه ابومسلم خراسانی را امام زندۀ غایب می پندارند گروهی امام حسن عسگری را مهدی می دانند و می گویند: بعد از مردن زنده شده و اکنون در حالت غیبت زندگی می کند .
بعداً ظاهر می شودو دنیا را پر از عدل و داد می کند .
فرقه باقریه : حضرت باقر را زنده و مهدی موعود می دانند .
جوازیه می گویند : حجت بن الحسن را فرزندی بوده است و اوس مهدی موعود جارودیه : گروهی از جارودیه ، محمد بی عبدا....
بن حسن را مهدی غائب می پندارند و در انتظار ظهورش بسر می برند .
جارودیه : اصحاب ابوجارود زیاد بن زیاد یا ابوالنجم زیاد بن منذر همدانی(هدی) متوفی بین یکی از سالهای 150 تا 160 هجری .
یاران [ابو] جارود – قایلند به امامت امیر المؤمنین علی – رضی ا...
عنه – بوصف نه بنص.
بعد از آن به زید بن علی – رضی ا....
عنهما – رسید ، بعد از آن به محمد بن عبدا....
بن حسن بن حسن .
زعم ایشان آنست که حضرت رسالت پناه – علیه صلوات ا...
– نص (یعنی : تصریح ) فرمود بخلافت ، و امامت مرتضی علی – اکرم ا...
وجهه – به صفت ، نه به اسم و بعد از رسول صلی ا...
علیه و مسلم وی امام بود .
و گویند که امت تقصیر کردند که آن صفت را نشناختند ، و صاحب آن صفت را نجستند ، و صدیق را به اختیار خویش به امانت نصب کردند ، و در این نصب کردن کافر شدند .
و ابوجارود در این مسئله ( با وجود مخالف بودن بدین اسلام ) مخالف امام خود زید بن علی کرد ، زیرا که « زید بن علی » را این اعتقاد نبوده است .
زهی حجاب و دل و پرده چشم آن کوتاه بین که بی آنکه بوسیله محکم دست در زند ، خود را هدف تیرهای کفر ساخت و پیشوایی دین آن صاحب یقین که پیغمبر –صلی ا...علیه و سلم – در شان او فرمود که : « فو الله لو کنت متخذا خلیلا لا تخذت ابابکر خلیلا ، ولکن خلیل الله » ( یعنی : والله اگر کسی را خلیل گرفتمی ، هر آینه ابوبکر را خلیل می گرفتم و لیکن خلیل من الله است ، تعالی شانه ) .
و از نهایت خامی و سستی رای خود آن گزیده « نبی » را لایق امامت نداند و تمام امت مرحوم را که به خطاب : « کنتم خیراته » از حضرت باری تعالی شانه مشرفند ، به جهت اجماع و اتفاق نمودن بر امامتش – رضی ا...
عنه – کافر گوید ، و بنای کیش فاسد خود را بر آن نهد که حضرت رسالت پناه – علیه صلوات ا..
که سزاوار منصب جلیل القدر نبوت او آنست که هیچ چیز را مبهم نگذارد ، امامت امیر المومنین علی را – رضی ا...
عنه – بنام او صریح نفرمود ، و به صفت تعیین نمود ، و مبهم گذاشت .
چون این قسم چیزهای بی ادبانه مفسدانه کافرانه از « جارودیه » تراویده او را از توجه خطاب محروم داشتن اولی است ، و براندن از نظر و فرو گذاشتن از خاطر و این طایفه ( فاسد اعتقاد ) را در توقف امامت ، و در سوق آن اختلاف است .
بعضی می گویند : « امامت » از امیر المومنین علی ( ع) – رضی ا..
عنه به امام حسن ( رضی ا..
) عنه رسیده و از آن حضرت به امام حسین رضی ا...عنه – و از آن به امام علی بن حسین ( زین العابدین) و از آن حضرت به پسرش زید بن علی ، و از وی به محمد بن عبدا...بن حسن بن حسن ( علی بن ابیطالب ) رسیده که جارودیه به امامت او قایلند.
و امام الفتوی و الحکام ، امام ابوحنیفه – رضی ا...
عنه بر بیعت ( او و از جمله پیروان ) او بوده ، چون منصور خلیفه برین حال مطلع شد ، امام ابوحنیفه را حبس کرد ، حبسی دراز تا آنکه در حبس وفات یافت .
وبعضی گویند امام ابوحنیفه با محمد بن عبدا......امام بیعت کرد در ایام منصور خلیفه ،و چون محمد بن عبدا....در مدینه به قتل رسید امام ابو حنیفه بر همان بیعت معتقد و ثابت قدم بود ،و بدوستی اهل بیت راسخ ،و این خبر به منصور رسیده و وی را زندانی کرده تا آنکه در حبس وفات یافت .
بعضی گویند که کشته نشد وحی است و بعد ازاین خروج کند و عالم را به عدل آراسته کند و برخی دیگر به مرگ او اقرار نمودند و گفتند که امامت به محمد بن قاسم بن علی بن الحسین بن علی رسید که در ایام معتصم با الله اسیر شد ،و او را نزد معتصم حبس شد تا اینکه مرد.
و برخی دیگر به امامت یحیی بن عمر (ابوالحسین ،یحیی بن عمر بن یحیی بن حسین بن زید بن علی بن الحسین )که در کوفه خروج کرد قاتل شدند وی در ایام متوکل خروج کرد و توسط بن طاهر دستگیر و زندانی شد و سپس توسط محمد بن عبدا.....
بن طاهر کشته شد.
امام ابوجعفر محمد بن علی باقر (ع)(امام صادق ع) ابوالجسارود را سر خوب لقب فرمود و تفسیر نمودند که سر خوب شیطانی است اعمی که ساکن دریاست .برخی دیگر بر این عقیده اند که علم فرزندان امام حسن (ع )و امام حسین (ع )،همچو علم پیغمبر است و رواست که علم از ایشان گرفته شود .
قرامطه :محمد بن اسماعیل را مهدی موعود می دانند و عقیده دارند که زنده است و در بلاد روم زندگی می کند .
کیسانیه محمد حنیفه فرزند علی (ع )البته از مادری غیر از فاطمه (ع )بود که گروه کیسانیه اعتقاد داشتند او مهدی موعود است و پس از مرگ او ،سر و صدا بلند کردند که او هرگز نمرده است ،بلکه در کوه رضوی در میان دو شیر قرار گرفته که حافظ و نگهبان اویند !
در حالیکه می دانیم (محمد حنیفه )در سال 80یا 81 وفات کرد و در بقیع (گورستان معروف مدینه )به خاک سپرده شد و خوشبختانه امروز دیگر سر و صدایی از این گروه به گوش نمی رسد .
عقیده کیسانیه و رد آن عقیده آنچه دلالت دارد بر فساد کیسانیه که قائل به امامت محمد بن الحنیفه (یکی از پسران امیرالمومنین ع) هستند و معتقدند که او زنده و امام زمان است چند چیز می باشد .
یکی اینکه : اگر محمد حنیفه امام معصوم بود واجب بود نص صریحی در تائید و اثبات آن رسیده باشد.
زیرا عصمت جز به نص صریح از پیغمبر دانسته نمی شود.
خود کیسانیه هم در این خصوص مدعای نص صریح نیستند بلکه به چیزهای ضعیفی که باعث اشتباه و انحراف آنها گشته متوسل شده اند و نصی بر آن دلالت ندارد مانند اینکه می گویند : حضرت امیرالمومنین (ع) در روز جنگ جمل پرچم را بدست او داد و گفته آن حضرت که بوی فرمود: تو فرزند من هستی !
با اینکه حسن و حسین هم فرزندان او بوده اند؟
و دیگر : روایاتی که شیعه امامیه از پدران امام زمان و جد آن حضرت درباره امامتش نقل کرده اند مخصوص و متواتر و در کتب معتبر موجود است که از ذکر آنها به لحاظ اختصار خودداری می کنیم .
و دیگر روایاتی است که از طریق شیعه و سنی از پیغمبر اکرم (ص) در خصوص امامت دوازده امام رسیده است .
هر کس که معتقد به امامت آنها باشد می داند که محمد حنیفه فوت شده و امام عصر صاحب الزمان عجل ا...
فرجه است .
و دیگر منقرض شدن این فرقه است .
زیرا در زمانها و زمان طولانی پیش از این (مقصود بعد از انقراض آنهاست) کسی نمانده که معتقد به امامت محمد حنیفه شود.اگر اعتقاد آنها درست بود نمی باید منقرض گردند.
اگر گفته شوند : از کجا معلوم است که آنها منقرض شده اند ؟
شاید در بعضی از شهرهای دوردست و جزیره ها و اطراف زمین مردمی باشند که هنوز محمد حنیفه را امام بدانند ؟
چنانکه ممکن است در اطراف زمین افرادی پیرو مذهب حسن (بصری) باشند و بگویند کسی که مرتکب معصیت کبیره می شود منافق است و بنابراین نمی توان ادعا کرد که این فرقه منقرض شده اند.
بلکه در صورتی ممکن است یقین به انقراض آنها پیدا کرد که مسلمانان اندک و علما محدود باشند.
اما در همه جا وقتی که مسلمانان پراکنده و علما بسیار باشند از کجا دانسته می شود؟
می گوییم : این حرف بازگشت به این معنی می کند که ما نتوانیم به هیچ وجه علم به اجماع امت اسلام پیدا کنیم چه که شاید در اطراف زمین شخصی مخالف اجماع باشد !
در واقع لازمه این حرف این است که مثلا بگوییم : شاید در اطراف زمین کسی پیدا شود که بگوید : تگرگ روزه را باطل نمی کند یا اینکه برای روزه دار جایز است تا طلوع آفتاب خوردن و آشامیدن را ادامه دهد !
زیرا قول اول مذهب ابوطلحه انصاری و قول دوم مذهب حذیفه و اعمش است .
و همچنین بسیاری از مسائل فقه که میان صحابه و تابعین مورد اختلاف بوده و بعدها این اختلاف برطرف گردید و علمای اعصار متاخر اجماع برخلاف آن نمودند پس لازم است که انسان در این باره شک کند و اطمینان به اجماع بر مسئله ای که سابقا مختلف فیه بوده است حاصل ننماید این گفتار بیهوده از کسانی است که می گویند شناختن اجماع و رسیدن به آن ممکن نیست ما می دانیم که طایفه انصار بعد از پیغمبر کوشیدند که مقام امامت را تصاحب کنند ولی مهاجرین آنها را عقب زدند و بعدها انصارنیز قول مهاجرین را پذیرفتند.
پس اگر کسی بگوید : منصب امامت برای انصار که در صدر اسلام با مهاجرین بر سر آن اختلاف داشتند جایز است و شاید در اطراف زمین کسی یافت شود که معتقد به این معنی باشد جواب آنها چیست ؟
هر جوابی که آنها در این مورد دارند همان جواب ماست .
گروهی از مسلمین محمد حنیفه را را امام مهدی پنداشته اند و می گویند نمرده است و در کوه رضوی غائب می باشد .
بعد از این ظاهر می شود و دنیا را پر از عدل و داد می کند.
فرقه محمدیه : عقیده دارند که بعد از امام علی نقی فرزندش محمد بن علی امام است.
او را زنده و مهدی موعود می دانند با اینکه در حیات پدرش وفات کرده است.
همه کس طالب یا رند چه هشیار و چه مست همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت (حافظ) ناووسیه از متابعان ناوس نامی اند و گویند که منسوب اند به دهی که آنرا ناوسا گفتندی و زعم ایشان آن است که امام صادق رضی ا...
عنه زنده است و هرگز نمیرد تا آنکه ظاهر شود برخلایق و مهدی او است.
و این طایفه از وی روایت می کنند که فرمود اگر ببینید سر مرا از فراز کوهی آویزان شده پس جرم نکنید در کشتن من که من صاحب شما ام صاحب شمشیر ایالت و ظهورم .
و ابوحامد زوزنی حکایت کند که ناوسیه بر آنند که اگر چه مرتضی علی – رضی ا...
عنه مرده است اما پیشتر از قیام قیامت زمین شکافته شود و بیرون آید و زمین را به عدل انصاف پر سازد.
در بعضی از نسخ عربی عبارت چنین است : ان الناوسیه زعمت ان علیا باق و ستتشق الارض عنه قبل یوم القیامه فیملاء الارض عدلا.
ناووسیه : یاران مردی ناوس نام – و بعضی گویند منسوبند به قریه ناوسا – و گمان ایشان آن است که صادق زنده است .
حضرت صادق را مهدی و زنده و غائب می دانند.
دلیل بر بطلان عقیده آنها روشن است زیرا ما یقین به وفات حضرت صادق (ع) داریم همانطور که یقین به مرگ پدر و جدش و شهادت امیرالمومنین و رحلت پیامبر داریم .
اگر با این وصف در وفات حضرت صادق شک داشته باشیم باید در وفات و شهادت آباء و اجداد بزرگوارش هم شک کنیم ،و آن وقت است که باید مانند غلات و مفوضه منکر شهادت امیرالمومنین و امام حسین علیهماالسلام شویم ،در صورتی که این سفسطه است.
واقفیه واقفه یا وافقیه فرقه ای هستند که بر امامت امام هفتم حضرت موسی کاظم (ع )باقی ماندند و می گویند مهدی موعود اوست (و دیگر امام هشتم را قبول ندارند )عقیده اینا ن نیز باطل است.
زیرا رحلت حضرت موسی بن جعفر (ع )برای همه کس آشکار شد و میان مردم مشهور و مسلم است .
همانطور که رحلت آبای و اجداد طاهرینش معروف و مسلم می باشد .
اگر ما نیز در باره فوت آن حضرت شک کنیم با ناووسیه و غلات و مفوضه و کسیانیه که مرگ پدران امام هفتم را منکر هستند ،فرقی نخواهیم داشت.
مضافا با اینکه وفات امام موسی بن جعفر(ع)بقدری مشهور است که مرگ هیچیک از پدران عالیقدرش بدان شهرت نرسیده .
زیرا هنگام وفات آن حضرت جنازه اش را (به امر هارون الرشید )به مردم نشان دادند و قضات و شهود حاضر کردند (تا گواهی دهند که حضرت به مرگ طبیعی مرده است ) آنگاه جنازه را بر سر جسر بغداد نهادند و اعلام کردند که اینست کسی که رافضیسان (شیعیان )معتقدند اوزنده است و نمی میرد بدانید که وی به مرگ طبیعی مرده است !وقتی که ماجرای رحلت حضرت بدینگونه مشهور باشد نمیتوان در باره آن تردید کرد.
آنچه که مشهور است ،حضرت موسی کاظم (ع )در حال حیات وصیت به فرزندانش علی (امام رضا (ع )نمود و امر امامت را بعد از خود بوی واگذار کرد و روایات مربوط به این باب بیش از آن است که شماره شود .
اما در جواب و رد عقیده واقفیه می گوییم که : به عقیده شما همانطور که یقین به مرگ پدران و اجداد موسی بن جعفر (ع ) دارید یقین به وفات آن حضرت نیز دارید : ممکن است کسی از این گفته اتخاذ سند کند و بگویید :ما نیز می دانیم که امام حسن عسکری (ع )فرزندی نداشته ،همانطور که می دانیم مثلا ده پسر نداشته و می دانیم که پیغمبر (ص )پسری نداشت که بعد از رحلت خودش زنده باشد .
اما اینکه پیغمبر (ص )بعد از رحلتش فرزندی نداشت که زنده مانده باشد این را ما از راه مقام عصمت و پیغمبری حضرت می دانیم ،چه اگر چنین فرزندی می داشت او را در زمان خود آشکار می ساخت و در آشکار ساختن او از کسی ترسی نداشت به علاوه به اجماع است .
می دانیم که رسول خدا فرزندی نداشت که بعد از حضرتش زنده مانده باشد .
ولی فرزند امام حسن عسکری (ع )اینطور نبوده ،زیرا امام حسن عسکری (ع )از طرف خلیفه عصر تقریبا تحت نظر و محبوس بود و قهرا از وجود فرزندانش در برابر دشمنان هراسناک بود .چه آن حضرت می دانست و از مذهب شیعه مشهور بود و همه کس می دانست که امام دوازدهم قائم آل محمد دولتهای باطل را میان خواهد برد .
بنابراین پنهان نمودن چنین فرزندی کاری پسندیده است.
بعلاوه حضرت از کسان خود مانند برادرش (جعفر کذاب )که چشم طمع به ارث و اموال او دوخته بود هم ترس داشت .
بهمین جهت ناگریز از آن شد که فرزندش را مخفی بدارد و بدینگونه ولادت آن حضرت برای مردم تولید شک نمود .چنین موردی را نمی توان مانند موردی دانست که مثلا کسی بمیرد و ما یقین به مردن او داشته باشیم زیرا آن مورد وضع غیر عادی داشته و حقیقت بر مردم پوشیده بوده است .