دانلود مقاله حضرت آدم

Word 49 KB 15177 16
مشخص نشده مشخص نشده مشاهیر و بزرگان
قیمت قدیم:۱۶,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
کلمات کلیدی: حضرت آدم
  • بخشی از محتوا
  • وضعیت فهرست و منابع
  • واذ قال ربک للملائکه انی جاعل فی الارض خلیفته قالوا تجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء ونحن نسبح بحمدک ونقدس لک قال انی اعلم مالاتعلمون»
    به یاد آر آنگاه که پرودگارت فرشتگان را فرمود من در زمین خلیفه خواهم گماشت، گفتند پرودگار آیا کسانی خواهی گماشت که زمین فساد کند و خون ها ریزند و حال آنکه ما خد تو را تسبیح وتقدیس می کنیم خداوند فرمود من چیزی از اسرار خلقت بشر می دانم که شما نمی دانید.
    بقره 30
    خلقت آدم
    پیش از خلقت آدم، زمین در قلمرو گروهی از جنیان قرار داشت.

    آنها در زمین به انواع فساد مشغول بودند تا جایی که فرشتگان در درگاه الهی لب به اعتراض گشودند.

    خداوند توسط فرشتگان آنها را از زمین خارج کرد و گروهی را نیز به راه راست هدایت فرمود.
    سپس اراده وحکمت الهی اقتضا کرد که آدم و فرزندانش را بیافریند تا درزمین ساکن شوند و آن را آباد سازند.

    آنگاه به فرشتگان خبر داد: به زودی مخلوقی در زمین می آفرینم از جنس خاک؛ واو را جانشین خود و فرمانروای زمین خواهم کرد.
    باور این بر فرشتگان سخت بود که خداوند مخلوقی جز آنان بیافریند.
    پس گفتند: پروردگارا خلیفه ای می آوری که در زمین به فساد بپردازد، در حالیکه ما همواره به ستایش تو مشغولیم.
    خداوند پاسخی به فرشتگان داد که قلبشان آرام گرفت.

    خطاب رسید:
    «من می دانم آنچه را شما نمی دانید؛ و در جانشین نمودن آدم، حکمتی می بینم که شما از درک آن عاجزید»
    هنگامی که خداوند اداره کرد به خلق آدم بپردازد، به جبریل فرمان داد به زمین فرود آید ومشتی خاک آورد.

    اگر زمنی از او امان خواست امانش دهد.جبرئیل به زمین آمد خواست خاک بردارد، زمین به سخن آمد:
    به خدا سوگند که از من خاکی برندار، چرا که از آن مخلوقی ساخته می شود و در پی انجام گناهی، دوزخ نصیبش می گردد و من طاقت عذاب ندارم.
    جبرئیل بازگشت و فرمود:
    خداوندا، مرا به تو سوگند داد.
    پس از آن خداوند میکائل و سپس اسرافیل را مامور به انجام این فرمان کرد.

    آن دو نیز بازگشتند.

    آنگاه خداوند به عزرائیل فرمان داد، به زمین فرود آی و مشتی خاک از همه جای زمین بیاور.

    عزرائیل به زمین آمد.
    پس از آن خداوند میکائل و سپس اسرافیل را مامور به انجام این فرمان کرد.

    عزرائیل به زمین آمد.

    خواست مشتی خاک بردارد که زمین از او نیز امان خواست.

    عزرائیل گفت : اطاعت از فرمان خدا بر من واجب است.سپس از همه جای زمین مشتی خاک برداشت.

    خداوند خطاب به او فرمود: حال که سبب آفریدن این خلق به دست تو است، بدان که مرگ وی و فرزندانش نیز به وسیله توانجام می شود.

    عزرائیل گفت: خداوندا، آنها از من اندوهگین می شوند.

    خداوند فرمود: غم مخور، وسیله ای برای مرگشان مهیا می کنم تا آنها چنین پندارند که مرگشان به آن علت است ، نه به وسیله تو.

    خداوندا مشتی از گل را اختیار کرد و آن را در هم بیامیخت.

    سپس در نهایت قدرت مقداری از گل را نرم و صاف کرد و از آنچه لطیف تر بود آدم را خلق کرد.

    سپس از روح خود در ان جسم دمید.پس جان به تن آدم وارد شد و قالب خاکی مبدل به گوشت واستخوان و رگ واندام ادمی شد.

    آنگاه خداوند اسماء حسنی را به وی آموخت و آدم خطاب به فرشتگان فرمان آمد: «ای فرشتگان سجده کنید بر آدم» همه سجده کردند، مگر شیطان که به نافرمانی پرداخت ؛ و زیر بار سجده آدم نرفت؛ و جز کافرین قرا رگرفت.

    خداوند علت سجده نکردن او را پرسید: چه چیز مانع شد که آدم را سجده نکردی؟

    خود را بزرگ شمردی یا ازجمله سرکشان بودی؟

    شیطان گفت: من بر خاک سجده نمی کنم، چرا که مرا از آتش خلق کردی و او را از گل، و من برتر از او هستم.

    خدا شیطان را به علت نافرمانی مورد غضب خویش قرار دادو او را ابلیس به معنانی محزون ومایوس از رحمت خدا نامید.

    خطاب به او فرمود: از بهشت من بیرون برو زیرا از رحمت ما رانده شده ای و تا روز قیامت لعنت شامل حال توست.ابلیس از خدا خواست تا روز قیامت به او مهلت دهد و او را زنده نگه دارد.

    خداوند خواسته اش را پذیرفت و فرمود: «تا روز قیامت از مهلت داده شدگان هستی» ملائکه بر آدم سجده کردند واقرار داشتند آدم از فرشتگان مقامش والاتر و مرتبت او درپیشگاه خدا برتر است، اما در حقیقت، سجده آنها بر آدم نبود، بلکه دسترو خداوندا را به جا آوردند، و به سبب اطاعت از امر خدا، اقدام به این کار کردند.

    خدا متوجه آدم گردید.

    آدم تنها بود.

    پس خداوند از مقدار گل باقی مانده، حوا را به وجود آورد.

    سپس به آنها فرمان داد مدتی در بهشت ساکن شوید.

    وقتی آدم وحوا وارد بهشت شدند، خداوند به آنها اجازه داد تا د ردنهایت آسایش از نعمت های بهشتی بهره گیرند؛ هر آنچه از میوه های بهشتی خواستند میل کنند؛ ولی آنها را از نزدیک شدن به یک درخت نهی کرد؛(گویند آن گیاه ساقه گندم بوده است)و به آنها بیم داد اگر به آن نزدیک شوند یا از میوه آن بخورند در مزره ستمارکان خواهند بود.

    شیطان وقتی آگاه آدم وحوا در بهشت مستقر شدند وانواع نعمت ها در دسترسی آنهاست مگر یک درخت، بر او سخت آمد که آدم و همسرش در آسیاش باشند و او رانده درگاه خدا، و دور از بهشت به سرببرد.

    به همین علت تصمیم گرفت آنها را از نعمت بهشت محروم کند.

    چون شیطان را به بهشت راه نمی دادند، از در خدعه و نیرنگ بر آنها وارد شد.

    خود را در قالب حیوانی پنهانی پنهان کرد ومخفیانه به بهشت وارد شد.

    مشغول صحبت با آدم وحوا شد، و آن دو را به خوردن از آن میوه ممنوع وسوسه کرد.

    و چنین گفت: هر که از آن گیاه بخورد جوان در بهشت می ماند و هر که نخورد از بهشت رانده می شود؛ و بر صحت گفته خویش سوگند دروغ یاد کرد.

    آدم وحوا طمع کرده و از آن میوه خوردند.در همان لحظه لباس های آنها از نشان فرو ریخت و برهنه ماندند.

    در پشت درختان مخفی شدند و از عاقیت کار می رترسیدند.

    هنگامی که آدم و حوا از فرمان خدا سرپیچی کردند، خداوند نعمت خویش را از آنها گرفت و بهشت را بر آنها تحریم کرد؛ و خطاب رسید: «مگر شما را از نزدیک شدن به این درخت منع نکردم؟مگر به شما نگفتم شیطان دشمن آشکار شماست؟

    حال که نافرمانی کردید از بهشت خارج شوید، چرا که بهشت من جایگاه گنه کاران نیست.» آدم حوا از بهشت رانده شدند و توسط جبریل با حالتی زار به زمین فرود آمدند.

    بعد از نزول آدم بر روی زمین، خداوند برای او احتیاجاتی در نظر گرفت و امیدی در دلش به وجود آورد تا به سوی نیازهای زندگی گام بر دارد و کوشش کند.

    پس به او فرمان داد تا به کار زراعت مشغول شود تا خود و فرزندانش از ثمرات آن بهره یابند.

    داستان دو پسر آدم پیرامون پیدایش نسل آدم چنین آورده اند؛حوا در دو نوبت چهار فرزند به دنیا آورد.

    نوبت اول قابیل و خواهرش ونوبت دوم هابیل وخواهرش به دنیا آمدند.

    هابیل و خواهرش چندان صاحب جمال نبودند ولی قابیل و خواهرش از زیبایی بهره برده بودند.

    پسران آدم برای کسب روزی خویش کار می کردند تا ثمره ای به دست آورند.قابیل به کار کشاورزی مشغول شد و برادرش هابیل به دامپروری پرداخت.

    با گذشت روزگار، هر دو برادر تصمیم گرفتند همسری برای خویش انتخاب کنند.

    در اینجا بیشتر علما معتقدند که خداوند در آن هنگام برای پسران آدم همسرانی از پریان به صورت بشر فرستاد؛ و به این وسیله نسل بشر زیاد شد.

    این عده در علت اختلاف بین دو برادر میگویند: آدم به فرمان خدا، میراث نبوت را به هابیل که شایستگی آن را داشت سپرد و قابیل از محرومیت خویش غضبناک شد ؛ و نسبت به برادرش حسادت کرد وکینه او را در دل گرفت تا آنکه دست به خون او آلوده کرد.

    اما در این مورد روایت دیگری هم ذکر شده است .

    خداوند به آدم ابوالبشر وحی کرد: خواهر هم جفت هابیل به قابیل داده شود و خواهر هم جفت قابیل به هابیل، تا پس از آن عموزاده ها به وجود آیند –شایان ذکر است اگر این روایت صحت داشته باشد در آن زمان بنا بر ضرورت خواهر و برادر با هم ازدواج کردند؛ و پس از آن این قانون برای همیشه از بین رفت.

    هنگامی که آدم فرمان الهی وقصد خویش را به پسرانش اطلاع داد، قابیل عصبانی شد و تسلیم امر پدر نگردید؛ و به این تقسیم راضی نشد.

    آدم که نتوانست در این کلام الهی قابیل را راضی کند،‌از دو فرزندش خواست تا برای خدا قربانی کنند، از هر پذیرفته شد سزاوارتر است بر آنچه میل دارد و اراده نموده است.

    در آن زمانه نشانه قبول قربانی آن بود که آتشی از آسمان بر می خواست ونذر قبول قربانی آن بود که آتشی از آسمان برمی خاست و نذر قبلو را در کام خود فرو می نشاند.

    قابیل مقداری گندم نا مرغوب آورد و هابیل گوسفندی تنومندی را به نشانه قربانی هدیه آورد.

    هابیل که با ایمان تر بود وزندگی موفق تر داشت، قربانی اش پذیرفته شد، ولی قربانی برادرش مقبول نگردید.

    چرا که تسلیم قضاوت نشده بود وقربانی خویش را خالصانه انجام نداده بود.

    از همان لحظه قابیل کینه هایبل را در دل گرفت؛ و به وسوسه شیطان درصدد کشتن او برآمد.

    همچنان منتظر فصت بود تا خشم خود را بر او غالب کند.تا اینکه روزی هابیل را دید که در دشتی خوابیده است.

    خواست او را بکشد، ولی نمی دانست چگونه باید این کار را انجام دهد.

    در همان لحظه شیطان ظاهر شد.

    سنگی به دست گرفت وبر مرغی کوبید و او را کشت.

    قابیل آموخت.

    سنگی بزرگ بر سر هابیل زد و او را کشت.

    عاطفه برادری نتوانست آتش کینه قابیل را خاموش کند، واولین جرم روی زمین انجام گرفت؛ و هابیل نخستین کسی بود که در روی زمین کشته شد.

    بعد از آن ماجرا قابیل به خانه بازگشت.

    وقتی پدر هابیل را با او ندید، سراغش را گرفت واز او پاسخ می خواست، ولی قابیل با بی اعتنایی و خشونت گفت: نمی دانم کجاست، من نگهبان وحافظ او نبوده ام.

    قابیل سرگردان بود ونمی دانست با جسم بی جان برادر چه کند.

    تا اینکه روزی دو کلاغ را دید که با هم دعوا می کردند.

    یکی دیگری را کشت و با منقار خودگودالی حفر کرد و در آن گودال کلاغ کشته شده را نهان کرد.

    قابیل از کلاغ آموخت وهابیل را دفن کرد.

    قابیل را سراپا حسرت وپشیمانی فرا گرفت و فریاد زد: «وای بر من!

    این قدر عاجز بودم که نتوانم بدن برادر خویش را زیر خاک پنهان سازم.» آدم هنگامی که از ماجرا آگاه شد به محل قتل فرزندش آمد؛ و آن زمین را که خون فرزندش را بلعیده بود لعنت کرد؛ وچهل شبانه روز در فراق فرزندش گریست.

    آنطور که نقل شده، وقتی زمان مرگ آدم فرارسید، به مدت ده روز بیمار شد و سرانجام به دنبال تبی طولانی وفات یافت.

    عمر او را حدود هزارسال ذکر کرده اند.

    محل دفن آدم در غاری در میان کوه ابوقبیس است و صورت او رو به کعبه قرار دارد.حوا نیز یک سال پس از آدم درگذشت؛ و درکنار آدم به خاک سپرده شد.

    حضرت یونس وذالنون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر علیه فنادی فی الظلمات ان لا اله لاانت سبحانک انی کنت من الظالمین ویاد آر حال ینوس را هنگامی که از میان قوم خود غضبانک بیرون رفت و چنین پنداشت که ما هرگز او در مضیقه وسختی نمی افکنیم تا آنکه به ظلمات یادر شکم ماهی در شب تار گرفتار شد.

    آن گاه در آن ظلمت ها فریاد کرد که الها خدایی به جز ذات یکتای تو نیست تو از شرک وشریک هرعیب وآلایش پاک ومنزهی من از ستمکارانم بر نفس خود ظلم کردم.

    انبیا -87 یونس یکی از پیامبران برگزیده الهی است که از جانب خداوند برای هدایت وراهنمایی مردم نینوا برگزیده شد ، از طرف پدر از فرزندان حضرت هود است از طرف مادر از بنی اسرائیل.

    پدرش الیاس که نام دیگرش امتیای است که در زبان عربی متی خوانده می شود بنابراین او را یونس بن متی نیز می گویند.

    پدرش از بندگان و اشخاص بزرگ و صالح وشاکر زمان خود بود، روزی حضرت سلیمان به خداوند عرض کرد که خدایا همنشین من در بهشت چه کسی است خطاب شد شخصی به نام متی است،حضرت سلیمان به اراضی فلسطین رفت تا متی را پیدا کند.

    او را در بیابان یافت که بر شتری سوار شده و پشته خاری به همراه د ارد بر او سلام کرده وگفت امروز مهمان تو هستم،متی نیز پذیرفت.

    سپس پشته هیزم را فروخته با پولش آرد خریده واز آنان درست کرد و در برابر مهمانش گذاشت وهنگام استراحت مهمان را ترک کرد و برای عبادت به اطاق دیگر رفت، حضرت سلیمان شنید که در نماز می گوید: خدایا تو را چگونه شکر کنم که در بیابان خاری را کتشه ای و به آن آب داده ای و من بدون سختی وزحمتی آن را کنده ومی فروشم واز آن غذا تهیه می کنم وبا این جمله خداوند را سپاس وشکر می کرد.

    حضرت یونس به امر پروردگار برای راهنمایی مردم نینوا که نام شهری در عراق نزدیک موصول است برگزیده شد.

    مردم نینوا در بت پرستی وگمراهی به سرمی بردند که حضرت یونس برای هدایت و راهنمایی آنها را از پرستش بت ها بر حذر داشته و آنان را به پرستش خدای یگانه دعوت می کرد.

    اما چون روح آن قوم به بت پرستی خو گرفته بود دعوت یونس را رد کرده و می گفتند: این گفتار بی ارزش چیست که می گویی، پدران و نیاکان ما نیز در گذشته به پرستش بت ها می پرداختند ما نیز به تبعیت از آنها بت ها را می پرستیم، ما آئین پدرانمان را برگزیده ایم حال تو چگونه میخواهی از پرستش بت ها روی بگردانیم و خدایان خود را رها کنیم.

    یونس اخبار پیامبران گذشته را برای ایشان می خواند ورنج وعذابی که کافران به آن دچار می شوند را به انها یادآوری کرده و آنها را از عذاب خداوند می ترساند و آنها را از تقلیدکورکورانه وپیروی از روش غلط پدرانشان باز می داشت و گفت : به عقل و خرد خرد رجوع کنید، آیا این بت ها شایسته پرستش هستند که شما ان را می پرستیدند.

    مردم همچان درگمراهی به سر برده و به لجابت خود ادامه داده می گفتند بی جهت این همه زحمت به خود می دهی ما دست از پرستش بت هایمان بر نداشته واز خدای تو وعذابش نیز نمی ترسیم، هر چه می خواهی انجام بده.

    یونس که از سرسختی قوم دلگیر وناراحت شده بود و دریافت که آنان به حرف هایش و سخنانش توجهی نمی کنند ومی خواهندهمچنان در جهالت و گمراهی باقی بمانند بنابراین با خشم وناراحتی از میان قوم بیرون آمده و آنها را ترک کرد.

    یونس به گمان اینکه وظیفه خود را انجام داده ودعوت کردن مردم به سوی خدای یگانه دیگر اثری ندارد و آنها هدایت نخواهند شد پیش از آنکه از طرف خداوند مامور به رفتن شود از میان خارج شد و نینوا را ترک کرد.

    چیزی از ترک یونس از شهر نینوا نگذشته بود که آثار عذاب خداوند در میان قوم مشاهده شد.

    هوا به شدت تاریک شده و اضطراب انان را فراگرفت از این رو قوم متوجه خطا و اشتباه خود شدند و دریافتند که دعوت یونس حق بوده و عذاب وبلای آسمانی بر آنها نازل گشته است.

    بنابراین برای توبه شروع به تضرع وزاری به درگاه خداوند کرده و به دستور پادشاه نینوا همه مردم از شهر خارج شده پیرو جوان همه به بیابان آمدند میان بچه ها ومادرها وبین زنان ومردان جدایی افکندند ودست بر دعا برداشتند و زار زار به درگاه خداوند گریستند تا خداوند آنها را بخشیده و از گناه وعمل زشت آنها درگذرد به دنبال این عمل قوم دریچه رحمت الهی بر روی آنان گشوده شد و آن قوم از عذاب رستند.

    از طرف دیگر یونس که با ناراحتی قوم خود را ترک کرده بود و از شهر نینوا خارج شده بود راه درازی را پیمود تا به دریا رسید و در آنجا جمعی را دید که در کشتی نشسته وآماده حرکت هستند از آنها خواست که با آنها همسفر شده و اجازه دهند که او نیز سوار کشتی شود.

    هنوزاز ساحل زیاد دور نشده بودند که دریا طوفانی شد، لذا گفتند که در میان ما یک گنهکار وجوددارد.

    بنابراین تصمیم گرفتند به قید قرعه یکی از مسافرین را به دریا بیفکنند تا دریا سکت شود و خطر دریا از کشتی برداشته شود.

    در قدیم معتقد بودند هنگامی که کسی می خواهد به سفر برود باید با بدن پاک و پاکیزه ونیت خالص قدم در راه گذارد خصوصا اگر بر روی دریا سفر می کند.غسل کرده و نماز گذارده و دعاهای لازم را قرائت کرده و به نام خدای یگانه سوار برکشتی شود لذا قرعه کشیدند قرعه به نام یونس درآمدکه او را به دریا افکنند سه مرتبه قرعه کشیدند و هر سه بار نام حضرت وینس آمد.

    یونس که دید سه بار قرعه به نام او درآمده است متوجه شد که به واسطه ترک اولی و بیرون آمدن از میان قوم خود بدون فرمان خدا دچار چنین گرفتاریی شده است و بدونشک حتما در یان کار حکمتی است.

    بدین جهت خود را در میان آب افکند به دستور خداوند ماهی عظمیمی مامور شد که یونس را ببلعد وفرمان رسید که یونس طعمه تو نیست بلکه باید او را در دل خود جای دهی و برای او پناهگانی باشی تا امر خداوند اجرا گردد.

    چهل شبانه روز یونس در شکم ماهی بود ودر این مدت چیزی جز آب نمی خورد اندوهی بزرگ بر یونس غلبه کرد و در آن تاریکی ها با خداوند مناجات کرد و گفت: خدواندا جز تو خدایی نیست وتو از هر عیب منزهی، به درستی که من از ستمکاران بوده ام.

    دعایش مستجاب شده و به امر خداوند ماهی بزرگ یونس را به کنار دریا آورد واو را به ساحل انداخت.

    چون بدن یونس در شکم ماهی ضعیف شده بود وپوست بدن او تاب مقاومت در برابر تابش آفتاب را نداشت، خداوند درخت کدویی را برویانید تا در زیر سایه آن استراحت کند و از میوه آن بخورد ونیروی از دست رفته را بازیابد.

    پس از مدتی یونس سلامتی خویش را بازیافت و به امر خداوند به میان قوم خویش رفت تا آنها را دعوت به توحید کند.

    وقتی یونس به میان قوم خویش رفت قوم از او استقبال کردند و او به راهنمایی ودعوت مردم مشغول شد.

    چون حضرت یونس پیوسته عبادت و سجده می کرد به او ذوالفنون می گفتند و چون مدتی در شکم ماهی به سر برد به او صاحب الحوت گفته می شد.

حضرت آدم لقب:خلیفۀ ا..... کنیه: ابوالبشر معنای اسم : آدم = آفریده از سطح زمین خداوند متعال آدم را ا ازخاک آفرید وجان دراو دمید تاریخ ولادت:قبل از هبوت آدم مدت عمر: 930 محل هبوت: آن حضرت در کوه صفا و بنا به قول مسهور در کوه سر اندیب فرود آمد. محل دفن: نجف اشرف در کشورعراق نسب : خداوند متعال بعد از خلقت آسمانها و زمین و سایر موجودات اراده فرمود سرآمد مخلوقات یعنی انسان را بیافریند ...

«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهر کم تطهیرا» منظومه محنت زهرا و آل او دوشیزگان پرده نشین حریم قدس بر خاطر کواکب ازهر نوشته‌اند نام بتول بر سر معجر نوشته‌اند سپاس خداوندی را درخور است که به برکت اصحاب کسا، عرش و فرش بیافرید و نعمت در آن بگسترانید و از برای جانشینی خود بر روی زمین انسان را از ماند آبی گندیده بسرشت و برای هدایت او پیامبران فرستاد. درود برون از شمارش ...

ولادت علی (ع): رسول گرامی اسلام در سال عام الفیل در مکه معظمه دیده به جهان گشود, فاطمه دختر اسد در حالی که از ولادت پیغمبر خدا و از شنیدن آن همه معجزات و کرامات در هنگام تولدش به شدت خوشحال بود با سرعت تمام خود را به شوهرش حضرت ابوطالب (ع)رسانده و مولود جدید را به وی تبریک گفت. ابوطالب چون سخن همسرش را شنید ضمن خوشحالی و تشکر به او گفت: ((اصبری سبتاً اتشرک بمثله الا النبوه)) ...

کسی دراین تردید ندارد که حضرت محمدص درسن چهل سالگی مدعی نبوت شد واعلام کرد که فرشته وحی براوفرود آمده واوازاین طریق به (آگاهی های ویژه) ای(وحی) دست یافته است اومتن این آگاهی های ویژه را که همان آیات قرآن مجید بود برای مردم خواند وبه آنها گفت که این آیات سخنان خداوند تعالی است بیست وسه سال تمام نزول این آیات ادامه داشت وقرآن این چنین تکوین یافته وپایه واساس معارف عظیم اسلامی ...

سپاس خداوندی را درخور است که به برکت اصحاب کسا، عرش و فرش بیافرید و نعمت در آن بگسترانید و از برای جانشینی خود بر روی زمین انسان را از ماند آبی گندیده بسرشت و برای هدایت او پیامبران فرستاد. درود برون از شمارش بر خاتم پیامبران که با ارائه رسالتش دین خدا را استواری بخشید و بشر را به راه راست رهنمون شد و با وانهادن قرآن و عترت پاک، چراغ شریعت را تا قیام قیامت بیافروخت. و سلام بر ...

ادوار نبوت:دوره چهارم نبوت لقب:کلیم ا... معنای اسم:از آب کشیده شده پدر:عمران مادر:یوکابد تاریخ ولادت:۳۷۴۸ سال بعد از هبوت آدم. مدت عمر: ۱۲۰ سال بعثت:آن حضرت با برادرش هارون برای بنی اسراعیل مبعوث شد. محل دفن:بروایتی در شش فرسنگی بیت المقدس مدفون است. نسب:موسی بن عمران بن قاهث بن لاوی بن یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم(ع) تعداد فرزندان:آن حضرت ۲پسر داشت. مختصری بر زندگینامه: حضرت موسی ...

ولادت علی (ع) : رسول گرامی اسلام در سال عام الفیل در مکه معظمه دیده به جهان گشود, فاطمه دختر اسد در حالی که از ولادت پیغمبر خدا و از شنیدن آن همه معجزات و کرامات در هنگام تولدش به شدت خوشحال بود با سرعت تمام خود را به شوهرش حضرت ابوطالب (ع)رسانده و مولود جدید را به وی تبریک گفت. ابوطالب چون سخن همسرش را شنید ضمن خوشحالی و تشکر به او گفت: ((اصبری سبتاً اتشرک بمثله الا النبوه)) ...

مقدمه: مهمترین سطور زندگانی بشر آن است که بتواند شمع روشن راه دیگران شود و هراندازه تحولات دوران زندگی یک فرد بر روحانیت و خلوص نیت نزدیکتر باشد و مشعله‌داری و هدایت قرارگرفته است اثر آن در ارشاد و دلالت مردم عمیق‌تر است. درباره عرفان و جذبه‌ی روحی انسان به ماوراء طبیعت و باز شدن چشمها و چشمه‌هایش در درون آدمی مکاتب و فرقه‌های گوناگونی درطول مهیات بشری سخن گفته‌اند. هرکس به همان ...

مقدمه فاطمه (علیها السلام) در نزد مسلمانان برترین و والامقام ترین بانوی جهان در تمام قرون و اعصار می‌باشد. این عقیده بر گرفته از مضامین احادیث نبوی است. این طایفه از احادیث، اگر چه از لحاظ لفظی دارای تفاوت هستند، اما دارای مضمونی واحد می‌باشند. در یکی از این گفتارها (که البته مورد اتفاق مسلمانان، اعم از شیعه و سنی است)، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند: "فاطمه ...

: محمد بن عبد الله در تورات و برخى کتب آسمانى «احمد» نامیده شده است. آمنه، دختر وهب، مادر حضرت محمد (ص) پیش از نامگذارىِ فرزندش توسط عبدالمطلب به محمّد، وى را «احمد» نامیده بود. کنیه: ابوالقاسم و ابوابراهیم. القاب: رسول اللّه، نبى اللّه، مصطفى، محمود، امین، امّى، خاتم، مزّمل، مدّثر، نذیر، بشیر، مبین، کریم، نور، رحمت، نعمت، شاهد، مبشّر، منذر، مذکّر، یس، طه‏ ...

حضرت آدم (ع) روزی دید ناگهان سه مجسمه سیاه و بدقیافه در طرف چپ او قرار گرفتند و سه مجسمه نورانی در طرف راست او ، از مجسمه های طرف راست یکی یکی پرسید : شما کیستید ؟ اولی گفت: من عقل هستم . دومی : من حیا می باشم . سومی : من رحم هستم . حضرت پرسید : جای شما در کجاست ؟ اولی : در سر انسانها دومی : در چشم انسانها . سومی در دل انسانها. حضرت به طرف چپ برگشت و از سه مجسمه سیاه و بد شکل ، ...

ثبت سفارش
تعداد
عنوان محصول