مقدمه
مطالعات دینی از تنوع روی آورد و تعدد روش برخوردار است.
تعدد روش در علوم دارای دو گونهِ متفاوت است.
گونهِ خاصی از آن در دانش کلام قابل مشاهده است.
علم کلام، بنابه تعریف، دارای روشهای گوناگون است.
در این نوع، تعدد روش، مسایل مختلف و روشهای گوناگون را به میان میآورد.
هر دانشی که به لحاظ سنخ مسائل، گوناگونی داشته باشد، از حیث روش نیز مختلف است.
گونهِ دیگر از تنوع روش ناظر به مسئله واحد است.
هر یک از مسائل در حوزه دین پژوهی، مانند روان شناسی دین، فلسفه دین، الهیات نوین، و تاریخ ادیان مورد بحث است و در هر گستره ای تفسیر مختلف و یا متخالف نسبت به گستره ای دیگر به میان میآید.
تنوع روش و کثرت روی آورد در مطالعات درون دینی، به ویژه در تفسیر قرآن، سابقه طولانی و دامنه وسیع دارد.
روی آوردهای ادبی، روایی یا به طور کلی تفسیر ماثور، رهیافت فلسفی، کلامی، عرفانی، فقهی و علمی (تجربی)، مکاتب مختلف تفسیری را به میان آورده است.
کثرت روش و گوناگونی مکاتب سبب ظهور و رواج تفسیرهای مختلف و فهمهای متخالف از آیات قرآنی شده است.دیدگاه مفسرانی چون بحرانی و ملامحسن فیض کاشانی که به مکتب تفسیر ماثور تعلق خاطر دارند با آراء تفسیری کسانی چون ابوعبید مثنّی و به طور کلی مؤلفان مجازالقرآن و معانیالقرآن که بیش و کم مکتب تفسیری ادبی را بنیان نهادهاند، دارای اختلاف فراوان و تاملبرانگیز است.
تنوع روش در فهم آموزهِ واحد و تعدد روی آورد در تحلیل پدیدار دینی واحد، موجب اختلاف فهم و گوناگونی دیدگاه شده است و این امر عامل ابهام، تردید، حیرت و سرگشتگی شده است.
در فهم این آیه کدام تفسیر مُصاب است و در تحلیل آن پدیدار دینی کدام دیدگاه به حقیقت نزدیکتر است؟
آیا میتوان در همهِ موارد و مواضع خلاف به قاعده اذا تعارضا تساقطا عمل کرد ویا باید به الجمع مهما امکن اولی منالترک تمسک جست؟
کسانی که با دغدغهِ روش با اختلاف دیدگاهها مواجهه دارند گامی به عقب برمیدارند و از روشها میپرسند: در اختلاف روی آوردها کدام روش را باید اخذ کرد؟
با چه ملاکی میتوان روشی را نسبت به سایر روشها ترجیح داد؟
و مهمتر از همه آنها، آیا صرفاً باید روش، روی آورد و مکتب خاصی را برگزید و دیگر روشها را باید فرو گذاشت؟
آیا چنین اقدامی اثربخشی تحقیق را کاهش میدهد یا آنرا افزایش میدهد؟
مواجهه مناسب با روشهای متنوع چیست؟
آیا اخذ همه روی آوردها و برگرفتن تعداد فراوانی از روشها در تحلیل مسئله واحد ممکن و مجاز است و یا از حصر توجه به روش واحد گریزی نیست؟
کارآمدی تحقیق وابسته به کدامیک از این دو وضعیت است؟
آیا برگرفتن روشهای مختلف به التقاط مبانی و درآمیختن دیدگاهها نمیانجامد؟
کسانی که با دغدغهِ روش با اختلاف دیدگاهها مواجهه دارند گامی به عقب برمیدارند و از روشها میپرسند: در اختلاف روی آوردها کدام روش را باید اخذ کرد؟
آیا برگرفتن روشهای مختلف به التقاط مبانی و درآمیختن دیدگاهها نمیانجامد؟
پرسش از نحوه مواجهه با نوع روش در مطالعات دینی را میتوان به دو مسئله متمایز تحلیل کرد: مسئله منطقی و پرسش تاریخی.
سؤال تاریخی به مواجهه محققان و دین پژوهان در تاریخ تفکر دینی مربوط است.
پژوهشگران این حوزه معرفت با روشهای متنوع چگونه مواجهه دارند؟
این سوال از نظر سنخ مسئله توصیفیDescriptive است.
مسئله منطقی، برخلاف سؤال تاریخی، توصیهایNormative است و از روش شایسته در مواجهه با تنوع روی آوردها میپرسد.
راهها وچاهها در این موضع کدام است؟
آیا مواجهه حصرگرایانه قابل توصیه است یا شایسته تحذیر؟
پاسخ به این سؤال، ترازویی است برای نقد آنچه در پاسخ سؤال نخست به دست میآید.
پرسش از نحوه مواجهه با تنوع روشها، خود مسبوق به تبیین آن و وقوف بر عوامل تنوع روش در مطالعات دینی و نیز آثار و لوازم آن است.
نکته مهمی که در این مقام قابل توجه است تنوع مواجهه با کثرت روشها است: حصرگرایی و بسنده کردن به یک روش نوعی از مواجهه است و کثرت گرایی و اخذ روشهای متنوع گونهای دیگر از مواجهه است.
در اخذ روشهای مختلف میتوان روشمند عمل کرد و بر اساس طرح پیشین و برنامهِ پژوهشی معینی روی آوردهای گوناگون را به کار بست و همچنین میتوان بدون برنامه همه آنها را برگرفت.
حصرگرایی روش شناختی حصر توجه به دانش خاص و غفلت از سایر علوم و روی آوردها را در تحلیل مسایل، حصرگرایی روششناختی Methodological exclusivism مینامیم.
دانشآموخته مدرسه فلسفه با چهارچوب، روی آوردها و ابزارهای فلسفی در تحلیل مسائل آشنا است و همه پدیدارها را فقط با همین نظرگاه تحلیل میکند و نسبت به تحلیلهای رایج در سایر دانشها بیخبر و یا منکر است.
تحلیلهای کلامی یا عرفانی را تفسیری ناقص یا ناروا میانگارد.
متکلمان نیز همین موضع را دارند.
خود را مُصاب و دیگران را ناکامیاب میپندارند.
هر گروهی از ارباب صناعات و متخصصان به آنچه با ابزارهای خود به دست میآورند خرسند هستند و نسبت به آنچه نصیب دیگران میشود احساس بینیازی میکنند و در نتیجه نسبت به دیدگاههای دیگر غافل و یا منکر میگردند.
کل حزب بما لدیهم فرحون (سوره روم آیه 32).
جزمگرایی و دگماتیسم موجب افزایش حصرگرایی و آثار آن میگردد.
تعصب ورزیدن به آنچه در یک گستره معین در دام تحقیق افتاده است محقق را به اخذ مواضع نادرست و انکارآمیز نسبت به سایر گستره ها سوق میدهد.
حصرگرایی نزاعهای فراوان و غالباً بیحاصل را در تاریخ تفکر به میان آورده است.
نزاع اهل کلام با فیلسوفان و فلاسفه با اهل حدیث و هر سه گروه با عرفا معروفتر از آن است که شواهدی بر آن ذکر شود.اگرچه غالب مسائل الهیاتی و مباحث دین پژوهی در علوم مختلف مورد بحث است اما کمتر دانشمندی از گستره خود فراتر رفته و دیدگاههای سایر علوم را قابل توجه میانگارد.
الهیات، به معنیالاخص فیلسوفان، با مباحث متکلمان، عرفا، مفسران و اهل حدیث بیش و کم مسائل یکسان دارد اما هر دانشمندی با حصر توجه به ابزارها، مبانی و رهیافتهای موجود در دانش خود به تحلیل مسایل پرداخته و از توجه به مباحث سایر علوم در همین زمینه به صورت هشیار یا ناهشیار محروم شده است.
ردیه نویسی و مسابقه در زبده`النقض نوشتن ناشی از حصرگرایی، بخشی از ادبیات پژوهشی درتاریخ تفکر است.
غالب نقض نویسی ها مبتنی بر سوء فهم نظریههای مورد نقد است که از حصرگرایی ناشی میشود.
این گروه، دیدگاه آن صنف را بدون آنکه در مقام فهم آن باشد، خلاف حکم عقل میانگارد و گروه دیگر آراء دسته نخست را بدون فهم درست تخطئه میکند.
این، ره آورد آن را خردستیز مییابد و آن رهیافت این را خلاف شرع و دین ستیزانه میبیند.
متکلم بر ضد فیلسوف، " مصارعه`الفلاسفه " مینویسد و اندیشههای فلسفی را خودستیز میانگارد و اهل حدیث را علیه متکلم الجامالعوام عن علمالکلام می انگارد و دانشمند سلفی مشرب، در نگه داشت ذهن و زبان از دو دانش منطق و کلام، کتاب میپردازد.
حصرگرایی نسبت به دیگر علوم به تدریج به درون گستره سرایت مییابد.
فیلسوفان، به عنوان مثال، نه تنها نسبت به سایر دانشها به شرط لا عمل میکنند بلکه هر نظام فلسفی نسبت به نظامهای فلسفی دیگر نیز همین مواجهه را دارد.
نزاع بین متکلم و فیلسوف و یا فیلسوف و عارف به نزاع بین مشاء و اشراق و اختلاف بین کرّامی و ماتریدی مبدل میگردد.
عارفان عملی سعی عرفان نظری در کسب معارف را بیمقدار و جهد بیتوفیق میانگارند و عرفای نظری آنها را به دیده فروتر میبینند واهل حدیث هر دو را به باد نقد میگیرند.
حصرگرایی رایج در تفکر سنتی بیش و کم معلول عوامل شخصیتی و روانی است.
سختگیری و تعصب ناشی از خامی و فقدان بصیرت است : سختگیری و تعصب خامی است / تا جنینی، کارخون آشامی است.
اخد موضع حصرگرایانه در تنوع رهیافتها و دیدگاهها ناشی از بی خبری و جهل است و یا ناشی از عدم تعادل روانی است، زیرا بداهت عقل حکم میکند که همه دیدگاهها را حق نپنداریم و همه آنها را باطل ندانیم.
به تعبیر مولوی: این حقیقت دان، نه حقاند همه / نی به کلی گمرهانند این همه ؛ آنکه گوید جمله حقند، احمقی است / و آنکه گوید جمله باطل، اوشقی است .
حصرگرایی روش شناختی در دوره جدید شتاب زیاد و پیچیدگی فراوان یافته است و این معلول تخصصی شدن علوم و گزینشی بودن تحقیقات تجربی است.
دانشمندان دوره رنسانس علامههای ذوفنون و در غالب دانشهای رایج روزگار خود متخصص و صاحب نظر بودند.
دکارت که سرآغاز فلسفه جدید تلقی میشود، در غالب علوم آن روزگار سرآمد بود و در فیزیولوژی، فیزیک، ریاضیات، فلسفه، اخلاق و سیاست آثار مؤثر و مهمی نوشته بود.
ظهور و توسعه پرشتاب علوم امکان تربیت چنین علامههایی را از بین برد.
رشد تند آهنگ دانشها، تخصص گرایی راسبب شد.
هر علمی به شاخههای فراوان تجزیه شد و هر شاخهای خود علم باروری شد و آبستن شاخههای متعدد دیگر گردید.
تخصصی شدن علوم، تخصص گرایی در پژوهش را نیز سبب شد.
هیچ دانشمندی نمیتوانست در همه علوم و با استفاده از ابزارها و چارچوبهای آنها به پژوهش بپردازد.
مطالعات، به ناچار، به گستره خاصی محدود شد.
تخصصهایی که امروزه در پژوهشهای فلسفی به عنوان مثال وجود دارد خیره کننده است و فاصلهای که دو پژوهشگر حوزهِ مطالعات فلسفی نسبت به هم یافتهاند بیش از فاصلهای است که دو قرن پیش روانشناسان با جامعهشناسان داشتهاند.
تخصصی شدن علوم بر حصرگرایی شتاب افزون داده وآنرا بسیار فراخ دامن نموده است.
عامل دیگر را نیز باید بر تخصصی شدن علوم افزود و آن گزینشی بودن علم تجربی است.
مطالعات تجربی به لحاظ روش شناسی گزینشی هستند.
در علوم تجربی نمیتوان به صورت کل گرایانه هوس مطالعه تمام هستی و یا همه هویت یک پدیدار را تحقق بخشید بلکه صرفاً بُعدی از پدیدار مورد مطالعه قرار میگیرد و سایر ابعاد آن از این مطالعه برون میماند.
برگرفتن ضلعی از شیء و فرو نهادن اضلاع دیگر آن در علوم تجربی گریزناپذیرست و در این خصلت تفاوتی بین علوم طبیعی و علوم اجتماعی وجود ندارد.
گزینشی بودن از عوامل مهم حصرگرایی روش شناختی است زیرا گزینش ضلع خاصی از پدیدار مستلزم غفلت از اضلاع دیگراست.
مولوی ارتباط بین گزینش و عطف توجه به یک بعد و غفلت از سایر ابعاد را در داستان معروف اختلاف کردن در چگونگی و شکل پیل (دفتر سوم بیتهای 1259 تا 1268) آورده است که در بحث از تحویلینگری به آن اشاره خواهیم کرد.
عوامل متعددی از جمله تخصصی شدن علوم، گزینشی بودن تحقیقات تجربی و تعصب و سختگیری ناشی از بیخبری، حصرگرایی روش شناختی را در دوره مدرن افزایش داده است.
گزینشی بودن، دامنه جهل به سایر گستره ها را بیشتر میکند و عداوت برخاسته از جهل (الناس اعداء لما جهلوا) ، انکار رهیافتهای دیگر را افزایش میدهد.
امروزه فیلسوفان تحلیلی علیرغم برخورداری از دغدغه روش، رهیافت اگزیستانسیالیسم رابا حصرگرایی ناموجه تخطئه میکنند و اگزیستانسیالیستها اندیشههای تحلیلی را بیمقدار و غیرقابل اعتنا میپندارند و هر دو گروه نسبت به متافیزیسینها موضع انکار و تخطئه اخذ میکنند.
پوزیتویسم با همه آفات و آثار سوء آن، حاصل حصرگرایی تجربهگرایان است.
حصرگرایی در دین پژوهی نوین نیز به نحو تشدید پذیری وجود دارد.
روان شناسان دین نسبت به رهیافتهای جامعهشناسان ناشنوا هستند و پژوهشگران تاریخ ادیان از تحلیلهای فلسفی در پدیدارهای دین غافلند.
فیلسوفان دین به ندرت با پژوهشها تجربی درباره دین آشنایی دارند.
این که در جامعه ما علیرغم طرح فلسفه دین و کلام جدید، مباحث روان شناختی دین هنوز طرح نشده و شاغلین به تاملات فلسفی در باب دین با آراء و تحقیقات گستردهِ در حوزه مطالعات تجربی دین ناآشنا هستند، ناشی از حصرگرایی نزد دین پژوهان جامعه ما است.
حصرگرایی روش شناختی در مطالعات دینی - به شرحی که بیان خواهد شد - پر آسیب تر و زیانبارتر است.
تحویلینگری مولود حصرگرایی مهمترین آفت حصرگرایی، خطای تحویلی نگری(Reductionism) است.
مراد از تحویلی نگری ارجاع یک پدیدار به امر فروتر از آن و اخذ وجهی از شیء به جای کنه و حقیقت آن است.
منطقدانان مسلمان این خطا را در شکل ساده آن به عنوان، مغالطه کنه و وجه، صورتبندی کردهاند.
گزینشی بودن تحقیق صرفاً بعدی از پدیدار را برای پژوهشگر مکشوف میسازد و حصرگرایی، محقق را سوق میدهد تا ابعاد دیگر را انکار کند و به این ترتیب چنین بپندارد که شیء چیزی جز همان بعدی که برای وی مکشوف شده نیست.
مطالعه تاریخی، به عنوان مثال، نقش مهمی در شناخت پدیدار دارد اما حصر توجه به مطالعه تاریخی و انکار و اعراض از رهیافتهای دیگر سبب میشود هویت شیء در حیثیت تاریخی آن پنهان شود و گمان گردد که آن شیء چیزی نیست جز جنبه مکشوف در مطالعه تاریخی.
تاریخی نگری که یکی از مصادیق حصرگرایی است سبب ظهور انسان شناسی، هستیشناسی و دین شناسی تحویلی نگرانه اصالت تاریخی شده است.
مطالعه تجربی پدیداری چون، تجربه دینی، به عنوان مثال، برخی از اضلاع آن را میشناساند اما حصر توجه به این رهیافت موهم این پندار است که تجربه دینی چیزی جز زمینههای زیست شناختی و روان شناختی مکشوف به ابزار تجربی نیست.
حصر توجه به مفهوم سازیهای فلسفی از خدا و اوصاف او، محقق را از نیل به تصوری عمیقتر از خدا که در روی آورد درون دینی میتوان به دست آورد و یا با رهیافت وجودی میتوان به آن نزدیک شد محروم میسازد.
به دلیل حصرگرایی روش شناختی است که برخی از متکلمان و فیلسوفان از زبان قرآن دورتر شده و تحلیل آنها از مسائل دینی تفاوت آشکار با حقایق قرآنی یافته است.
پدیدارها و آموزه های دینی دارای اضلاع و بطون متعددی است و حصرگرایی در شناخت دین سبب محروم شدن محقق از هویت و حقیقت آن میگردد.
رواج تصورهای مُثلهای از دین و پدیدارهای دینی، حاصل حصرگرایی در دینشناسی نوین است.
بیان مطالبی از این قبیل که دین چیزی نیست جز اخلاق، دین چیزی نیست جز ایدئولوژی، دین چیزی نیست جز معرفت دینی، نمونههایی از این مثلهکردن دین به چاقوی حصرگرایی و تحویلینگری برخاسته از آن است.
ناموفقیت پدیدارشناسی در درمان تحویلینگری پدیدارشناسان نخستین متفکرانی بودند که به ابعاد آسیب تحویلینگری در تفکر عصر خود بصیرت یافتند و در مقام ارایه روشی برای پیشگیری و درمان آن برآمدند.
آنها از حیث توجه دادن به خطرات تحویلینگری در شناخت پدیدارهای انسانی به ویژه پدیدارهای دینی نقش طبیبانهای دارند.
از نظر آنها اخذ روی آوردهایی چون جامعه شناسی دین، روانشناسی دین و تاریخ ادیان سبب ظهور و رواج تحویلینگری در مطالعات دینی میگردد و تنها راه پیشگیری و درمان آن اخذ رهیافت پدیدار شناختی در شناخت حقیقت دین و پدیدارهای دینی است.
روی آوردهای دیگردر مطالعات دینی، از نظر پدیدارشناسان به دلیل این که صرفاً ابعاد سطحی و اضلاع ظاهری پدیدارهای دینی را مکشوف میسازند، محقق را از وقوف به حقیقت و هویت آنها دور میسازد در حالی که از طریق پدیدارشناسی میتوان هویت پدیدارهای دینی را فراتراز عوارض و لواحق آن و به طریق مطالعه مستقیم و از نزدیک شناخت و به این وسیله از مغالطه کنه و وجه مصون ماند.
پدیدارشناسی دین کنه پدیدارهای دینی را مکشوف میسازد و سایر رهیافتها صرفاً برخی از وجوه و ابعاد آن را میشناساند.
پدیدارشناسی دین از حیث تذکار دادن نسبت به آفت شایع در تفکر روزگار خود توفیق فراوانی داشت اما چنین نیست که هر که بر آفات و آسیبها وقوف یابد لزوماً در مصون ماندن از آن نیز توفیق خواهد داشت.
بدون تردید کشف خطای تحویلینگری را مرهون تاملات روش شناختی پدیدارشناسان هستیم اما آیا آنها در مصونیت از آسیب تحویلینگری، روش و ابزار رهگشایی نیز ارائه کردهاند؟
پدیدارشناسی علاوه بر شخصی بودن و فقدان ملاک همگانی که کارآیی آن را به منزله روش تحقیق و قواعد تفکر با تردید مواجه میسازد، به دلیلی که بیان خواهد شد در درمان تحویلینگری توفیقی نداشته است.
تحویلینگری صرفاً معلول اخذ رویآورد تاریخی یا رهیافت جامعهشناختی و روانشناختی در شناخت دین نیست بلکه حاصل حصرگرایی نسبت به روی آوردهای یاد شده است.
اگر اخذ روی آورد تجربی در مطالعات دینی با حصرگرایی مقارن و همراه نباشد به تحویلینگری نمیانجامد.
بنابراین تشخیص پدیدارشناسان از علت تحویلینگری در واقع برگرفتن آنچه دلیل نیست به جای دلیل (اخذ مالیس بعله عله`ً) است.
پدیدارشناسی خود بر نوعی حصرگرایی مبتنی است.
به تعبیر دقیقتر، پدیدارشناسان، روی آورد خود را با حصرگرایی همراه کردهاند.
از نظر آنها پدیدارهای دینی اموری هستند که صرفاً با رهیافت پدیدارشناختی قابل فهم هستند و نه با روی آورد تاریخی و یا روی آورد دیگر.
از آنجا که تحویلینگری معلول حصرگرایی روششناختی است (کبری) و پدیدارشناسی نیز به نحوی متضمن حصرگرایی روش شناختی است (صغری) بنابراین پدیدارشناسی نه تنها درمان و پیشگیری کننده تحویلینگری نیست، بلکه در عمل چیزی جز امعان و فرورفتن در آن نیست (نتیجه).
مطالعهِ میان رشتهای برنامهِ پیشگیری تحویلینگری تحویلینگری، برخاسته از حصرگرایی روش شناختی است و به همین دلیل پیشگیری و درمان آن نیز از طریق شکستن این حصر و روی آوردن به کثرتگرایی روش شناختیMethodological pluralism است.
مطالعه میان رشتهای (interdisciplinary study) به منزله برنامه پژوهشی مبتنی بر کثرتگرایی روش شناختی، محقق را از حصر توجه به دانش واحد فراتر برده و او را نسبت به دانشهای مختلف ناظر به مساءله واحد شنوا میسازد.
تعریف مطالعه میان رشتهای برای دستیابی به تعریف روشن و متمایز از مطالعه میان رشتهای سعی میکنیم از طریق تقسیم، امورمشتبه و متشابه با آن را تمایزدهیم.
اولین نکته این است که مطالعه میان رشتهای برخورداری از کثرت روشها و ابزارها است و در برابر اخذ روش و رویآورد واحد قرار دارد.
دومین نکته تمایز، دو گونه تنوع روش است: گاهی تنوع روش به تبع تنوع مسئله است.
علم واحدی به دلیل اشتمال بر مسایل گوناگون از روشهای متنوعی برخوردار است.
دانش کلام به عنوان مثال، برخلاف فلسفه اولی مسائل مختلف از حیث ساختار و نوع دارد و در نتیجه از روشهای گوناگون در اثبات مسایل خود استفاده میکند.
در کلام سنتی به عنوان مثال، برای اثبات صانع سعی میشود برهان منطقی اقامه شود در حالی که در نبوت خاصه استدلال تاریخی بیان میشود و درامامت خاصه به ادله درون دینی و ابزارهای تاریخی توسل میشود و در دیگر مسائل روشهای دیگر.
تنوع روش در کلام جدید دامنه بسیار فراختری یافته است.
علم اصول نیز به همین معنا از تنوع روش برخوردار است.
مراد از کثرت گرایی روش شناختی که در تعریف مطالعه میان رشتهای اخذ میشود، صرف تعدد روش نیست بلکه مراد، تعدد روش متعلق به مسئله واحد است.
گاهی مسئله واحد به روشهای مختلف مورد تحلیل واقع میشود.
تجربه دینی مسئلهای است که با ابزارهای روانشناختی، رهیافتهای تاریخی، روی آورد منطقی و فلسفی مورد تحلیل قرار میگیرد.
الهیات به معنیالاخص فیلسوفان، مباحث خداشناسی عرفا و بحث از اثبات صانع و اوصاف او در کلام، بیش و کم مسائل واحد را شامل میشود که با روی آوردهای گوناگون و روشهای مختلف مورد بحث و نظر قرار میگیرد.
تنوع روش ناظربه مسئله واحد را کثرت گرایی روش شناختی مینامیم.
کثرت گرایی به این معنا به دو صورت قابل ملاحظه و اجرا است: گاهی محقق سعی دارد نسبت به ره آورد تمامی دانشهایی که در مسئلهِ وی سخن گفتهاند، اقبال کند و از آنها استفاده کند اما وی برای نیل به این مقصد روش تعریف شده ای ندارد و بدون برنامه دقیق پژوهشی به جمعآوری اطلاعات میپردازد.
وی با شعار الجمع مهما امکن اولی منالترک سعی دارد آراء مختلف و متخالف را در تحلیل مسئله واحد جمعآوری کند اما در این مقام هیچ گونه روش منطقی ندارد.
چنین کثرت گرایی به التقاط اندیشهها و خلط مبانی میانجامد و آثار سوء آن کمتر از آفات حصرگرایی روش شناختی نیست.
زیاد دیده میشود مجموعهای از فیشهای پراکنده از علوم مختلف در مسئلهای واحد که با شگردهای کتاب سازی تدوین شده و به نام تحقیق و تالیف ارایه میگردد.
اطلاعات وسیع از علوم مختلف داشتن شرط لازم مطالعه میان رشتهای است اما شرط کافی نیست و شرط کافی وجود روش منطقی در بارور ساختن اطلاعات مختلف است.
مطالعه میان رشتهای کثرت گرایی روشمند است.
کثرت گرایی روشمند از حیث برنامه پژوهشی بر دو گونه است: کثرت گرایی مبتنی بر برنامهِ مکانیکی و کثرت گرایی مبتنی بر برنامهِ دینامیکی.
محقق در قسم اول آراء مختلف را از علوم گوناگون اخذ میکند اما هر یک از آراء را با طرح و برنامهِ پیشین در نظام معرفتی معیّنی جای میدهد.
دیدگاه یک گستره را چون ریشهها، و دیدگاه گسترهِ دیگر را چون تنه و سومی را چون شاخه و برگ نظام خود قرار میدهد.
در این برنامه محقق با پرهیز از حصرگرایی روش شناختی از دیدگاهها مختلف بهره مند میشود و نسبت به هیچ دیدگاهی اعراض و انکار نمیورزد.
اما بهره مندی وی از دانشهای مختلف صرفاً در جهت تاسیس نظام معرفتی خاصی است.
عده ای از ملاصدرا شناسان اقبال وی به دانشهای مختلف ناظر به مسایل مبداء و معاد را بر اساس این مدل تحلیل کردهاند.
در باب این تحلیل و نقد آن سخن خواهیم گفت.
نمونه بارز چنین روی آوردی به دانشهای مختلف کارل مارکس است.
وی اقتصاد را از سن سیمون، ماتریالیسم را از اندیشههای ماتریالیستی رایج در قرون هفدهم و هیجدهم (ماتریالیسم مکانیک) و دیالکتیک و نیز تاریخینگری را از هگل برگرفت اما اندیشههای وام گرفته شده از گستره های مختلف را در نهایت به شکل نظام کاملاً نوین مارکسیسم بنیان نهاد.
کثرت گرایی مبتنی بر برنامه دینامیکی، اساساً و به یک معنا، در مقام جمع آراء نیست بلکه در واقع آراء مختلف را به طریق پویا در تصرف و ترکیب میگیرد تا در این میان به دیدگاهی ژرفتر برسد، کثرت گرایی در این معنا، برنامههای پژوهشی مختلفی دارد.
یکی از کارآمدترین روشها چالش یا گفت وگوی مؤثر بین دیدگاهها است و به همین دلیل چنین مطالعهای را کثرتگرایی دیالکتیکی و یا مطالعه میانرشتهای مینامیم.
مطالعه میان رشتهای با حصرگرایی روش شناختی در این نکته بسیار مهم متفاوت است که دیدگاههای دیگر را مردود و ناقص نمیانگارد و خود را محتاج مواجهه جدی و با برنامه نسبت به آنها میداند و طریق مواجهه با آنها را روش گفت وگوی مؤثر مینامد.
تاکید بر قید مؤثر در اینجا موجب تمایز آن از مجادلات رایج نزد حصرگرایان است.
غالباً طرفین چنین مجادلاتی صرفاً هنر گفتن دارند نه حوصله و توان شنیدن.
آنچه در فن مغالطه تبکیت بیرونی نامیده میشود و به ویژه خلط انگیزه و انگیخته عوامل مختلفی هستند که ناشنوایی نسبت به سخن گوینده را تشدید میکنند.
محققی که در مقام مطالعه نقدی که بر وی نوشته شده است میگوید ناقد پای را از گلیم خود فراتر نهاده است، چگونه میتواند نسبت به دیدگاه ناقد شنوایی یابد.
او حتی در مقام شنیدن سخن ناقد صرفاً در تلاش برای پاسخ به ناقد و رهایی از نقد وی بر میآید و از فهم مراد وی ناتوان میگردد.
محقق معتقد به مطالعه میان رشتهای در مواجهه با اندیشهها و دیگران به گفت وگوی مؤثر مینشیند، گفت وگویی که به وسیله هنر شنیدن اثربخش میگردد و از آفاتی چون تبکیت بیرونی مصون میشود.
هدف از این گفت وگو صرفاً برخورداری از دیدگاههای دیگران نیست.
مطالعه میان رشتهای با کثرت گرایی مکانیکی در این نکتهِ مهم متفاوت است که در کثرت گرایی مکانیکی امر تحقیق به جمع آراء میانجامد، مجموعههای البته بانظام نوین ولی مؤلف از اندیشهها و دیدگاهها، در حالی که مطالعه میان رشتهای به جمع دیدگاهها نمیانجامد بلکه به یافتن روی آوردی ختم میشود که حاصل آن به دست آوردن دیدگاه نوین و خاص میباشد.
در مطالعه میان رشتهای، دیدگاههای مختلف به عنوان رویکردهای گوناگون، به چالش و گفت و شنود مؤثر میپردازند تا مواضع ضعف و قوت هر روی آوردی معلوم گردد و در نهایت روی آوردی ژرفنگر فرا روی محقق قرار گیرد.
روان شناس دین در فهم تجربه دینی، مادامی که محدود به ابزارها و رهیافتهای رایج در دانش خود است، صرفاً از منظری معین، بعدی از تجربه دینی را میشناسد.
اما زمانی که با عطش تحقیق از گستره های دیگر جستجو میکند و سعی دارد از نظرگاه جامعهشناس، مورخ، فیلسوف دین و مفسران متون دینی نیز به تجربه دینی نگاه کند ونگاهها رابه چالش فراخواند، چالش این رهیافتها وسعت دید وی را افزایش میدهد و بصیرت وی را ژرفتر میسازد.
در این صورت وی به تحلیلی نوین از تجربه دینی میرسد و نه مجموعهای بسامان و یا نابسامان از دیدگاهها.
بنابراین، مطالعه میان رشتهای، کثرت گرایی روش شناختی مبتنی بر گفت وگو و چالش مؤثر بین گستره ها در تحلیل مسئلهِ واحد است.
به دیگر سخن مطالعه میان رشتهای، شناخت یک پدیدار در پرتو گفت وگوی مؤثر بین رهیافتهای دانشهای مختلف است.
قید مسئله واحد، آن را از تنوع روش برخاسته از تنوع مسئله تمایز میدهد و کثرت گرایی روش شناختی، آن را از طرفی از حصرگرایی روش شناختی تفکیک میکند و از طرف دیگر از کثرتگرایی معرفتی، دینی و از قبیل آن متمایز میکند.
قید ابتنای بر گفت و گوی مؤثر نیز تفاوت آن را از جمعگرایی غیر روشمند و نیز کثرتگرایی مکانیکی نشان میدهد.
همان گونه که بیان شد این تعریف از طریق تقسیم به دست میآید.
ضرورت مطالعه میان رشتهای در دینپژوهی چنانچه بیان شد مطالعهِ میان رشتهای، تحلیلی از مسئله واحد در پرتو رهیافت رشتهها و دانشهای گوناگون است.
در تحلیل هر مسئلهای به اخذ روی آورد میان رشتهای نیازمند نیستیم بلکه مسئلهای محتاج چنین مطالعهای است که چند تباریMultiple origens باشد.
مسئله چندتباری آن است که به دلیل کثیرالاضلاع و ذو بطون بودن، ریشه در علوم مختلف دوانده است.
اگرچه این مبنا در ظاهر موهم دوری بودن است اما تعریف چند تباری این توهم را برطرف میکند.
مسئله چند تباری، مسئله متعلق به پدیدهای است که یا به دلیل برخورداری از عوامل گوناگون و یا به دلیل داشتن آثار گوناگون، ریشه در زمینههای معرفتی گوناگون دوانده است.
به عنوان مثال خودکشی پدیدهای است که عوامل بسیار مختلف دارد از عوامل روانشناختی تا عوامل جامعهشناختی، فرهنگی وغیر آن و به همین دلیل پدیدهای است چندتباری.
و تبیین دقیق آن محتاج اخذ مطالعهِ میان رشتهای در آن است.
آنچه بیان شد یک مقدمه (مقدمهِ کبری) در استدلال بر ضرورت اخذ روی آورد میان رشتهای در مطالعات دینی است.
گفتنی است که مسائل چندتباری محتاج مطالعه میان رشتهای و میان ریشهای است.
برای تکمیل استدلال محتاج مقدمه دیگری (صغری) هستیم: آیا مسائل مطالعات دینی، چندتباری اند؟
تامل در پدیدارهای دینی و توجه به پیچیدگی آنها پاسخ مثبت این سوال را نشان میدهد.
دین همزاد و همراه بشر است و در تمامی سطوح حیات آدمی تجارب و حالات شخصی، خانواده، جامعه، تاریخ و تمدن بشری نقش بسیار مؤثری ایفا کرده است و در تحول شخصیتی، وجودی، اجتماعی و تاریخی بشر حضور فعال داشته است، پدیدارهای دینی به همین دلیل ریشه در زمینههای مختلف دوانده و با عناصر مختلف روان شناختی، نهادهای گوناگون اجتماعی و زیرساخت تمدنهای بشری در ارتباط متقابل قرار گرفته است.
و اینها کثیرالاضلاع بودن و برخورداری از مراتب مختلف را نشان میدهد.
کارکرد دین مسئلهای است که فهم و تبیین آن، محتاج به روشهایی چون روان شناسی، جامعه شناسی، تاریخ و تمدن، فلسفه دین، الهیات و...
است.
همان گونه که با ابزارهای تجربی و تحلیلی نیز میتواند پاسخ یابد.چگونه میتوان مسئله انتظار بشر از دین را صرفاً مسئله روان شناختی دانست و ریشههای آن را در زمینههای اجتماعی و تاریخی انکار نمود؟
بنابراین، چندتباری بودن مسایل حوزه تحقیقات دینی ضرورت اخذ مطالعه میان ریشهای را نشان میدهد: مسایل دینپژوهی چندتباریاند (صغری) و مسایل چند تباری محتاج روی آورد میان ریشهای هستند (کبری).
کسانی که با حصرگرایی به تحلیل مسایل این حوزه معرفتی و شناخت پدیدار دینی میپردازند، صرفاً بخشی از حقیقت را مییابند و ضلعی از پدیده را مکشوف میسازند و غفلت از سایر ابعاد آنها را در معرض افتادن در چاه تحویلی نگری قرار میدهد.
گفتن این که دین چیزی نیست جز اخلاق، دین امری نیست جز ایدئولوژی و دین چیزی نیست جز تجربه دینی، چیزی نیست جز فعل و انفعالات روان شناختی، همگی مصادیق بارز تحویلینگری در دین است که جز با اعجاز مطالعه میان رشتهای قابل درمان نیست.
فهرست منابع: file:///C:/Documents%20and%20Settings/-/Desktop/خاتمیت%20و%20انقطاع%20وحى.htm file:///C:/Documents%20and%20Settings/-/Desktop/خاتمیت%20و%20ولایت.htm file:///C:/Documents%20and%20Settings//Desktop/حصرگرایی%20در%20شناخت%20دین%20سبب%20محروم%20شدن%20محقق%20از%20هویت%20و%20حقیقت%20آن%20میگردد.htm