در نزد مورخان شیعه و اهل سنت مشهور است که ولادت آن بزرگوار در سال چهارم هجری و در مدینه ی منوره بوده است چنانچه در تاریخ زندگانی رسول خدا (ص) نگاشته ایم ، و این قول را عموم اهل حدیث و تاریخ نیز نقل و انتخاب کرده اند ، از جمله علامه مجلسی ، شیخ مفید ، علی بن عیسی ادبلی ، ابوالفرج ، ابن شهر آشوب ، ابن اثیر جزری و ابن حجر عسقلانی .
در مقابل مورخان دیگری ولادت آن حضرت را سال سوم هجری ذکر کرده اند که از جمله ی علمای شیعه ، مرحوم کلینی (ره) و از دانشمندان اهل سنت واقدی و جمعی دیگرند.
در مورد ماه و روز ولادت آن بزرگوار نیز شهود آن است که ولادت آن حضرت در پنجم ماه شعبان بوده ، و این قولی است که عموم اهل حدیث و مورخانی که در بالا نامشان را ذکر کردیم اختیار کرده اند .
اقوال دیگری نیز مانند سوم شعبان و آخر ربیع الاول و سیزدهم ماه رمضان نقل شده است .
که این دو قول اخیر مشهور نیست .
و اما قول سوم شعبان نیز از نظر اهل تاریخ ضعیف تر از قول اول است .
ولی مجلسی (ره) در بحارالانوار می گوید : «الا شهر فی ولادته صلوات الله علیه انه وله الثلاث خلون من شعبان .
.
» یعنی : مشهورتر در ولادت آن حضرت سوم شعبان است .
دلیلی کهبرای آن ذکر کرده است روایت شیخ در مصباح و توقیعی است که از ناحیه مقدسه برای ابوالقاسم بن علاء همدان ، وکیل حضرت عسکری (ع) صادر گردیده بود .
البته این روایت به تنهایی نمی تواند دلیلی بر مشهورتر این قول باشد ولی از آنجا که مرحوم مجلسی حریت فن حدیث و احاطری ایشان بر احادیث بیش از ما بوده گفتار ایشان در این باره مقبول است .
و الله اعلم .
خوابی که ام الفضل دید :
ابن حجر و دیگران روایت کرده اند که ام الفضل همسر عباس بن عبدالمطلب ، عموی رسول خدا (ص) ،که نامش لبابه بوده است خوابی دید که موجب نگرانی و اضطراب خاطر او گردید و برای تعبیر آن به نزد رسول خدا آمد و خواب خود را اینگونه بیان کرد «رایت ان عضو امن اعضایک فی بیتی» یعنی : در خواب دیدم عضوی از اعضای بدن شما در خانه ی من قرار گرفته است ؛ رسول خدا (ص) خواب او را چنین تعبیر فرمود : «تله فاطمه غلاما و تر ضعینه بلین قثم» یعنی فاطمه پسری به دنیا می آورد و تو او را به شیر «قثم» (کی از فرزندان عباس و لبابه) شیر خواهی داد .
و طولی نکشید که فاطمه (س) حسین (ع) را به دنیا آورد و لبابه او را به نزد خود برد .
ماجرای ولادت و نام گذاری :
در روایتی که برخی از آنها در داستان ولادت سبط اکبر رسول خدا (ص) امام حسن مجتبی (ع) دکر شده و مرحوم صوق و دیگران آن ها را نقل کرده اند ، آمده است که چوم حسین (ع) به دنیا آمد و او را به نزد رسول خدا (ص) بردند تا نامی برای او بگذارند رسول خدا (ص) فرمودند : «من در نامگذاری این فرزند بر خدای عز و جل سبقت نمی گیرم .
سپس جبرئیل نازل شد .
عرض کرد : » یا محمد القی الا علی یقرتک السلام و یقول لک علی منک کهارون من موسی ، سم ابنک هذا باسم ابن هارون» یعنی : منزلت و مقام علی در نزد تو همانند مقام و منزلت هارون نسبت به موسی است ؛ از این رو نام فرزند او را به نام فرزند هارون نامگذاری کن .
رسول خدا از جبرئیل پرسید : نام فرزند هارون چه بوده ؟
جبرئیل عرض کرد که : «نام او شبیر بود» .
رسول خدا (ص) فرمود : «زبان من عربی است» .
جبرئیل عرض کرد : «نام او را حسین بگذار» و رسول خدا این نام را برای فرزندش انتخاب فرمود .
در روایتی که برخی از آنها در داستان ولادت سبط اکبر رسول خدا (ص) امام حسن مجتبی (ع) دکر شده و مرحوم صوق و دیگران آن ها را نقل کرده اند ، آمده است که چوم حسین (ع) به دنیا آمد و او را به نزد رسول خدا (ص) بردند تا نامی برای او بگذارند رسول خدا (ص) فرمودند : «من در نامگذاری این فرزند بر خدای عز و جل سبقت نمی گیرم .
عرض کرد : » یا محمد القی الا علی یقرتک السلام و یقول لک علی منک کهارون من موسی ، سم ابنک هذا باسم ابن هارون» یعنی : منزلت و مقام علی در نزد تو همانند مقام و منزلت هارون نسبت به موسی است ؛ از این رو نام فرزند او را به نام فرزند هارون نامگذاری کن .
جبرئیل عرض کرد که : «نام او شبیر بود» .
رسول خدا (ص) فرمود : «زبان من عربی است» .
جبرئیل عرض کرد : «نام او را حسین بگذار» و رسول خدا این نام را برای فرزندش انتخاب فرمود .
رسول خدا (ص) از آینده ی غم انگیز و شهادت نوزاد خبر می دهد : در روایت اهل سنت نیز نظیر روایتی که از اسماء دختر عمیس و دیگران روایت شده و در آن ها آمده است که اسماء می گوید : «من حسین را به نزد رسول خدا بردم و در دامان آن حضرت نهادم و رسول خدا (ص) گریست .
من عرض کردم : «پدرو مادرم به قربانت سبب گریه ی شما چیست ؟» حضرت فرمود : «به راستی که این پسر مرا گروه ستمکاری از امت من خواهند کشت که خدای تعالی شفاعت مرا به آن ها نرساند .
اسماء گوید : رسول خدا (ص) به دنبال این سخن فرمود : «ای اسماء این خبر را به فاطمه مده که تازه زاست و شنیدن این خبر غم انگیز برای او در این حالت مناسب نیست» .
نشیر این روایت در کتاب های حدیث شیعه با تفصیل بیشتری از آن حضرت نقل شده که از آن جمله روایت امالی شیخ است که به سنه خود از اسماء داستان ولادت حسین (ع) را نقل کرده است و در باره حسین (ع) می گوید : چون نوزاد را به نزد آن حضرت بردم رسول خدا (ص) فرمود : «ای فرزند تو را در آینده سرگذشتی است .
خدایا کشنده ی او را لعنت کن ( و از رحمت خود دور فرما ) و این خبر را به فاطمه مده» .
اسماء می گوید که من نوزاد را بردم و در روز هفتم رسول خدا (ص) به نزد من آمد و فرمود :«فرزندم را بیاور» من آن نوزاد را نزد رسول خدا (ص) آوردم و آن حضرت برای او عقیقه کرد، سرش را تراشید و هم وزن آن از نقره صدقه داد .
آنگاه او را در دامان خود گذارد و گفت : «ای اباعبدالله بر من ناگوار و دشوار است» .
این سخن را گفت و گریست .
من عرض کردم : پدر و مادرم به قربانت ، هم امروز و هم روز نخست چنین کرده ، داستان چیست ؟
رسول خدا (ص) در پاسخ فرمود : «می گریم ، برای فرزندم که او را گروهی ستمکار و کافر از بنی امیه می کشند ، خدایشان لعنت کند و شفاعت مرا در روز قیامت به ایشان نرساند .
قاتل او مردی است که (حرمت) دین را بشکند و خدای بزرگ را کافر شود» .
و به دنبال آن فرمود : «خدایا من از تو درباره دو فرزند خود درخواست می کنم آنچه را ابراهیم درباره فرزندانش درخواست نمود ، خدایا این دو را دوست دار و دوست دار هر کس که ایشان را دوست دارد ، و لعنت کن هر کس که ایشان را دشمن دارد ، به اندازه پری آسمان و زمین» .
داستان فرشته ای که از برکت این مولود بزرگوار مورد لطف الهی قرار گرفت : در روایت شیعه و اهل سنت با اختلاف بسیار و اجمال و تفصیل زیاد ، داستانی از هبوط جیرئیل به همراه صفوفی از فرشتگان برای تهنیت به رسول خدا (ص) در مراسم ولادت امام حسین (ع) نقل شده که ما یکی از آن روایات را که مختصرتر از دیگران است برای شما بازگو گرده و در پایان به روایت دیگر اشاره می کنیم .
شیخ صدوق (ره) در کتاب امالی به سنه ش از امام صادق (ع) نقل کرده است که فرمود : «هنگامی که حسین بن علی (ع) به دنیا آمد خدای عز و جل حبرئیل را مامور کرد تا با هزار فرشته برای تبریک و تهنیت به رسول خدا (ص) بر زمین فرود آید».
جبرئیل نیز طبق ماموریت الهی بر زمین هبوط کرد وبه جزیره ای رسیدکه فرشته ای به نام «فطرس» در آن به سر می برد که از حاملان عرش بود و بر اثر کندی در انجام فرمان الهی پر و بالش شکسته و در آن جزیره سقوط کرده بود و هفتصد سال در آنجا به عبادت خدای تعالی مشغول بود .
در این وقت فرشته ی مذبور که جبرئیل را مشاهده کرد ، پرسید : «به کجا می روی ؟» جبرئیل پاسخ داد : «خداوند به حضرت محمد (ص) نعمتی داده که من برا تهنیت و تبریک به نزد او می روم» .
فطرس گفت : «مرا نیز با خود ببر ، شاید محمد (ص) در حق من دعا کند» .
جبرئیل آن فرشته را به همراه خود برد و به رسول خدا (ص) از طرف خدای عز و جل تبریک آن مولود جدید را به آن حضرت عرض کرد ، سپس داستان فطرس را نیز به اطلاع رسول خدا (ص) رسانید .
آن حضرت به او فرمود : «بدن خود را به این مولود بمال و به جای خود بازگرد» .
فطرس بدن خود را به آن مولود عزیز مالید و به برکت او مجدداً پر و بال پیدا کرد و به جای خود بازگشت .
فطرس هنگام بازگشت به رسول خدا (ص) عرض کرد : «بدان کرامت تو در آینده این مولود را می شکند و من به پاداش این حقی که این فرزند بر من پیدا کرد هر زائری که او را زیارت کند ، زیارت آن زائر را به او می رسانم ، و هر کس که بر او سلامی کند ،سلامش را به او ابلاغ خواهم کرد ، و هر کس بر او درودی فرستد آن دورود را بر او می رسانم» .
سپس فطرس سعود کرد و به آسمان بازگشت .
نظیر این حدیث را نیز ابن شهر آشوب در مناقب و راندی در خدائج روایت کرده اند و نیز در کتاب کامل الزیاره و سرائد نقل شده است .
در برخی از روایات که با تفصیل بیشتری نقل شده ،نام آن فرشته «صلصائیل» ذکر شده است .
( مثل روایت شیخ در کتاب الغیبه (بحارالانوار) ) و در حدیث دیگری که در اکمال الدین صدوق آمده و نظیر آن نیز در کتاب های اهل سنت ذکر شده ، نام آن فرشته «دردائیل» آمده است .
والله اعلم .
از روایتی که در خصوص علاقه ی آن حضرت به امام حسین (ع) آمده ، روایات زیر است : «حسین منی و انا من الحسین» بیشتر از شصت تن از علمای اهل سنت با مختصر اختلافی و با سندهای مختلف این حدیث را از رسول خدا (ص) نقل کرده اند .
بخاری در کتاب الادب المفرد از یکی از آن ها به نام علی بن مره نقل کرده که روزی ما را به همرا رسول خدا (ص) به صرف غذایی دعوت کرده بودند .
هنگامی که برای صرف غذا بیرون رفتیم ، ناگاه حسین را دیدیم که در راه بازی می کرد .
رسول خدا (ص) که او را دید شتابان پیشاپیش مردم رفت و دست های خود را گشود تا آن فرزند را در آغوش گیرد ،ولی آن فرزند به این سو و آن سو می گریخت و با این کار خود ، پیغمبر (ص) را می خنداند ، تا بالاخره رسول خدا (ص) او را گرفت و یک دست خود را بر چانه ی او نهاد و دست دیگرش را بر سر آن کودک گذارد و سپس گونه ی خود را بر گونه ی او نهاد و فرمود : «حسین از من است و من از حسینم ، خداوند دوست بدارد هر کس که حسین را دوست دارد ، حسین سبطی از اسباط .
این اثیر جزری در کتاب این اانهایه این حدیث را در ماده ی سبط نقل کرده و در معنای جمله ی «سبط من الاسباط» گفته است : امتی از امتها در کار خیر .
مرحوم طریحی در مجمع البحرین معنای دیگری را نیز اختمال داده و گفته است : ممکن است مراد از لفظ «سبط» در این حدیث «قبیله» باشد ،یعنی فرزندان رسول خدا (ص) از او منشعب می شود ریال زیرا از جمله معانی سبط ،درختی است که شاخه های زیادی از یک تنه داشته باشد است .
اظهار لطف رسول خدا (ص) به حسین (ع) در حدیثی جالب : جمعی از دانشمندان اهل سنت مانند علامه گنجی در کتاب کفایه الطالب ، و حاکم نیشابوری در معرفه الحدیث و محب الدین طبری در ذخائر العقبی ، و دمیری در حیاه الحیوان ، و دیگران به سندهای مختلف از ابی هریره روایت کرده اند که رسول خدا (ص) دست فرزندش حسین (ع) را در دست می گرفت و او را روی پاها و سینه ی خود بلند می کرد و می فرمود : «ای کوتاه پا ، بیا بالا ای چشم پشه ، خدایا من او را دوست دارم تو هم او را دوست بدار ، و دوست دار هر کس که او را دوست دارد .
ابن اثیر جزری این حدیث را در نماید در ماده «حزق» نقل کرده است که رسول خدا (ص) حسن یا حسین را با دست های خود حرکت می داد و این سخن را می فرمود ، و آن فرزند گام های کوچک خود را بر می داشت تا آنگاه که روی سینه ی رسول خدا (ص) می گذارد و سپس گفته است که : «حزقه» به شخص ضعیف و ناتوانی گفته می شود که به خاطر ناتوانی و ضعف ، گامهای خود را نزدیک به یکدیگر و ک.چک بر می دارد .
و برخی گفته اند به شخص قد کوتاهی که شکمش برآمده باشد گفته می شود ، و این جمله را رسول خدا (ص) از روی شوخی و ملاعبه و الفت جستن با کودکان بر زبان جاری می کرد» .
و «عین بقد» ـ چشم پشه ـ کنایه از کوچکی چشم است .
از برخی از ادبای دیگر نقل شده که «چشم پشه» استعاره از کوچکی خود آن فرزند است زیرا چیزی کوچکتر از چشم پشه نیست .
از کتاب قمقام حاج فرهاد میرزا نیز نقل شده است که رسول خدا (ص) با ذکر این جمله خبر از آینده جان گداز سرور شهیدان در کربلا می داد ،زیرا ساختمان چشم پشه با تحقیقی که دانشمندان زیست شناس به عمل آورده اند با همه ی کوچکی ای که دارد همانند شیشه ی مشبکی است که پشه از پشت آن مشبک می بیند ، و رسول خدا (ص) گویا آن بدن مطهری را که بر اثر جراحات وارده به صورت جسم بلوری مشبک و سوراخ سوراخ درآمده بود مشاهده کرده و او را بدین گونه تشبیه فرموده بود .
شباهت امام حسین (ع) با حضرت یوسف (ع) پیامبر در فضیلت : علامه گنجی شافعی از دانشمندان اهل سنت در کتاب کفایه الطالب به سند خود از ربیعد سعدی روایت کرد که چون مردم درباره فضیلت و برتری اصحاب اختلاف نظر پیدا کردند ، من مرکب خود را سوار شده و به مدینه آمدم و به نزد حذیفه بن یمان رفتم .
حذیفه گفت : اهل کجایی ؟
گفتم : اهل کوفه .
حذیفه گفت : خوش به حال شما ای مردم کوفه .
گفتم : من آمده ام تا درباره اختلافی که مردم با ما در باره فضیلت و برتری اصحاب دارند از شما سئوال کنم .
حذیفه گفت : نزد شخص خبیر و آگاهی آمده ای ، و بدان که من جز آن چه را که گوش هایم شنیده و در دلم جای گرفته و چشمانم دیده است برای تو چیز دیگری نخواهم .
آن گاه حذیفه دنباله سخنان خود را چنین ادامه داد : روزی رسول خدا (ص) به نزد ما آمد چنانچه گویا هم اکنون که تو را می نگرم او را می بینم که حسین بن علی را بر شانه ی خود سوار کرده بود و گویا هم اکنون کف دست پاک آن حضرت را می بینم که بر پای حسین گذارده و پای او را با دست خود به سینه اش چسبانده بود و می فرمود : «ای مردم من به خوبی می دانم که درباره برگزیدگان پس از من اختلاف خواهید کرد ، این حسین بن علی است که جد و جده اش بهترین مردم هستند ، جدش محمد رسول خدا (ص) خاتم پیامبران و جده اش خدیجه دختر خویلد که از همه زنان جهانیان به خدا و رسول او زودتر ایمان آورد .
این حسین بن علی است که از جهت پدر و مادر بهترین مردم است ، پدرش علی بن ابی طالب برادر رسول خدا (ص) و وزیر و پسر عموی او و کسی است که از همه مردان عالم در ایمان به خدا و رسول او سبقت گرفت ، و مادرش فاطمه دختر محمد بانوی زنان جهانیان می باشد .
این حسین بی علی از طرف عمه و عمو بهترین مردم است ، عمویش جعفر بن ابی طالب و همان کسی است که به وسیله ی دو بال در بهشت مزین و مفتخر گردیده و با آن دو بال به هر جا بخواهد در بهشت پرواز کند و عمه اش ( ام هانی) دختر ابو طالب است .
این حسین بن علی از جانب دائی و خاله بهترین مردم است ، دائی اش قاسم فرزند محمد رسول خدا (ص) و خاله اش زینب دختر محمد است آنگاه حسین را اش شانه اش بر زمین نهاد و آن کودک در پیش روی آن حضرت راه می رفت و گاه می افتاد .
سپس فرمود : ای مردم این حسین بن علی است که جد و جده اش در بهشت اند ، پدر و مادر ، عمه و عمو ، خاله و دایی و خود و برادرش در بهشت اند ، به راستی که آن چه به حسین بن علی داده شده است به هیچ یک از فرزندان پیامبر داده نشده جز به یوسف بن یعقوب .
حدیثی از جابر : بیش از ده تن از دانشمندان اهل سنت به سند های مختلف و با مختصر اختلافی از جابر بن عبدالله روایت کرده اند که گوید : از رسول خدا (ص) درباره حسین(ع) شنیدم می فرمود : هر کس دوست دارد به آقای جوانان اهل بهشت نگاه کند به حسین بیعلی نظر افکند .
حدیث ابو هریره : جمعی از بزرگان اهل سنت مانند حاکم نیشابوری ، و مناوی در الکواکب الدریه ، و خوارزمی در مقتل الحسین و دیگران به سند های مختلف از ابو هریره روایت کرده اند که می گفت : حسین (ع) را در کودکی دیدم که آمده و خود را در دامان رسول خدا (ص) انداخت و رسول خدا (ص) دهان خود را باز کرده و دهان حسین را در دهان خویش گرفت و فرمود : بار خدایا من او را دوست دارم ، پس تو نیز او را دوست بدار ، و دوست بدار هر کس که او را دوست می دارد .
حسین و دوست دارانش در بهشت هستند : شیخ صدوق (ره) در کتاب امالی به سند خود از حذیفه بن یمان روایت کرده است که رسول خدا (ص) را دیدم که دست حسین بن علی را در دست خود گرفته بود و می فرمود : ای مردم این حسین بن علی است ، او را بشناسید ، سوگند به آن خدایی که جانم به دست اوست به راستی او در بهشت است و دوست دار او نیز در بهشت است و دوست دار دوست دار او نیز در بهشت است .
روایتی دیگر : ابن شهر آشوب از حسن بصری و ام سلمه روایت کرده است مه حسن و حسین به نزد رسول خدا (ص) آمدند و این هنگامی بود که جبرئیل در پیش روی آن حضرت نشسته بود ، آن دو کودک اطراف جبرئیل می گشتند و او را به دحیدی کلابی که یکی از اصحاب رسول خدا (ص) بوده که در زیبایی ضرب المثل بوده است ، تشبیه می نمودند .
جبرئیل با دست خود اشاره کرد ، گویا چیزی را می گیرد ، ناگاه یک سیب و یک انار و یک به دست گرفت و حسن و حسین (ع) داد .
آن دو کودک نیز آن میوه ها را گرفتند و خوشحال به سوی جدشان دویدند رسول خدا (ص) آن ها را از دست فرزندان گرفت و بویید سپس به آن دو فرمود : «به نزد مادرتان ببرید و پیش از آن نزد پدرتان ببرید» .
حسن و حسین به دستور رسول خدا (ص) عمل کردند ولی از آن میوه ها نخوردند تا رسول خدا (ص) نزد آنها آمد و همگی از آن میوه ها خوردند ولی هر چه می خوردند تمام نمی شد تا زمانی که رسول خدا (ص) از دنیا رفت .
امام حسین پس از فوت پیامبر اکرم (ص) فرمودند : آن میوه ها به همان حال بود تا وقتی فاطمه (س) از دنیا رفت پس از وفات او انار مفقود شد ، ولی آن سیب و به باقی بود تا پدرم امیر المومنین (ع) به شهادت رسید آن به نیز مفقود شد ، و آن سیب همچنان بود تا هنگامی که دشمن در کربلا اطراف مرا محاصره کرد ، هرگاه تشنه می شدم آن سیب را می بوئیدم و تشنگی ام برطرف می شد ، و چون تشنگی ام شدید شد آن سیب را دندان زدم و به هلاکت یقین کردم .
ابن شهرآشوب می گوید : «این سخن را علی ابن حسین (ع) فرمود که من آن را یک ساعت پیش از شهادت آن حضرت از او شنیدم و چون پدرم به شهادت رسید بوی آن سیب در قتل گاه استشمام می شد .
من به دنبال آن سیب گشتم ولی آن را نیافتم .
و بوی آن سیب پس از شهادت آن حضرت نیز استشمام می شد ، و من خود وقتی قبرش را زیارت کردم بوی آن را از قبر آن حضرت استشمام کردم و هر یک از شیعیان ما که مخلص باشند هنگامی که قبر او را زیارت می کنند در وقت سحر بوی آن سیب را استشمام می کنند .
یک حدیث جالب : ابن شهر آشوب در کتاب مناقب خود از ابن حماد از پدرش روایت کرده است که رسول خدا (ص) هنگامی برای برداشتن حسن و حسین از روی زمین نشست و آن دو را به صورتی که دست و پایشان مخالف با یکدیگر بود بر دوش خود سوار کرد و فرمود : خوب مرکبی است مرکب شما !
و مرحوم مجلسی برای جمله ی «و خالف بین ایدیهما و ارجلهما» سه معنی ذکر کرده است : 1ـ هر دو را روی شانه ی مبارک خود به گونه ای نشانید که روبروی همدیگر قرار داشتند .
2ـ آن دو را پشت به پشت یکدیگر روی شانه ی خود نشانید .
3ـ یکی را روی شانه ی راست و دیگری را روی شانه ی چپ نشانید .
و معنای چهارمی هم ممکن است داشته باشد که یکی را به طرف جلو روی شانه ی راست و دیگری را به طرف عقب روی شانه ی چپ خود نشانده است .
و به هر صورت این عمل رسول خدا (ص) و گفتار آن حضرت ، حکایت از شدت علاقه ی او به این دو کودک عزیز می کند ، که بر خواننده ی محترم پوشیده نیست .