کتاب پیامبر اعظم (ص) از نگاه قرآن و اهل بیت (ع) در هفت فصل به بررسی دلایل پیامبری، حکمت پیامبری، پایان پیامبری، رسالت جهانی محمد (ص)، ویژگیهای پیامبر (ص)، محمد از زبان محمد (ص) و محمد (ص) از زبان علی (ع) میپردازد.
مولف در بخشی از کتاب آورده است: بیتردید، شناخت چهره نورانی پیامبر خدا و آشنایی با سیره علمی و عملی او میتواند زندگی مادی و معنوی بشر را دگرگون کند و زمینه جهانیشدن ارزشهای اسلامی را فراهم سازد.
از این رو دشمنان اسلام با همه توان میکوشند این چهرههای نورانی را تاریک جلوه دهند و خدشهدار کنند.
در بخشی دیگر مولف با اشاره به لزوم مقابله با توطئه و تهاجم فرهنگی در کشور میافزاید: بر همه کسانی که توان لازم را در خود احساس میکنند فرض است که از فرصت ارزنده سال پیامبر اعظم (ص) برای معرفی صحیح ابعاد مختلف شخصیت پیامبر خدا نهایت بهرهبرداری را ببرند.
پیامبر اعظم (ص) از نگاه قرآن
.
آیاتی که ولایت پیامبر(ص) و اولویت ایشان نسبت به مؤمنان را مطرح میکنند
قبلاً(در فصول پیشین تحقیق) درباره معنای ولایت سخن گفتیم و نتیجه گرفتیم که این
کلمه، همواره مقارن با نوعی تسلط بر امور فردی یا اجتماعی است.
از این رو، در اینجا در
محدوده آیاتی که ولایت پیامبر(ص) را مطرح میکنند، به بررسی محدوده ولایت
پیامبراکرم(ص) میپردازیم.
از گذشته، کسانی که درباره ولایت پیامبر(ص) با نگرش حاکمیت ایشان بر امور، بحث
کردهاند، وجوه گوناگونی را برای محدوده آن مطرح کردهاند که محدودترین آنها اختصاص
آن به امور اجتماعی و امور شخصی است؛ ولی اخیراً با برداشتی خاص از معنای ولایت و
نگرشی منفی درباره دخالت انبیا(ع) در امور اجتماعی، بحثهایی درباره اختصاص ولایت
پیامبر(ص) به افرادی که خود توانایی اداره امور خویش را ندارند، مانند کودکان و دیوانگان،
از گذشته، کسانی که درباره ولایت پیامبر(ص) با نگرش حاکمیت ایشان بر امور، بحث کردهاند، وجوه گوناگونی را برای محدوده آن مطرح کردهاند که محدودترین آنها اختصاص آن به امور اجتماعی و امور شخصی است؛ ولی اخیراً با برداشتی خاص از معنای ولایت و نگرشی منفی درباره دخالت انبیا(ع) در امور اجتماعی، بحثهایی درباره اختصاص ولایت پیامبر(ص) به افرادی که خود توانایی اداره امور خویش را ندارند، مانند کودکان و دیوانگان، مطرح شده است و آنگاه که بر طبق آیه: (النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم) [146] بحث از اولویت پیامبر(ص)نسبت به امور مؤمنان از خود آنان، پیش میآید، آن را به موردی اختصاص میدهند که در این امور، بین ولایت مؤمنان و پیامبر(ص)تعارض حاصل شود.
[147] آقای حائری یزدی در اینجا صریحاً ولایت را به مورد حَجْر اختصاص میدهد و از این رو، بر تعبیر "ولایت فرزانگان"، که از سوی آیهاللّه جوادی آملی مطرح گردیده، ایراد میگیرد که بین فرزانه بودن و ولایت، تناقض وجود دارد.
به نظر میرسد نقدکننده محترم به اصل مقاله [148] توجه نکرده است؛ زیرا در مقاله به تفصیل در باره تفاوت بین ولایت بر محجوران و ولایت بر جامعه، که مقتضی آیه (انما ولیکم اللّه و رسوله و...) است، سخن گفته و احکام هر یک رإ؛(( جداگانه بیان کرده است و در پاسخ به نقد نیز این مطلب، دوباره توضیح داده شده است.
در مورد ولایت تشریعی پیامبراکرم(ص) و برای روشن شدن معنای آن توجه به این نکته ضروری است که وقتی درباره ولایت تشریعی پیامبر(ص) سخن میگوییم، مقصود قانونگذاری و اداره امور اجتماع است و این همان بحث از امارت و ضرورت وجود امیر برای اجتماع است (لابد للناس من امیر...) که ممکن است به انتخاب مردم تحقق یابد یا همچون حکومتهای دیکتاتوری، با زور و یا به انتصاب از سوی خداوند باشد که در هم موارد، حاکمیت و ولایت بر مردم، از سوی شخص حاکم وجود دارد؛ زیرا حتی در آنجا که مردم شخصی را برای اداره امور خویش بر میگزینند و رتق و فتق امور خویش را به او میسپارند، او برای اداره اجتماع، مجبور به وضع قوانین، اجرای آنها و مجازات تجاوزگران است و حتی در بسیاری امور شخصی افراد نیز دخالت میکند که آنان شاید راضی به آن نباشند.
بنابراین قبول ضرورت حکومت برای جامعه با قبول نحوهای از ولایت برای حاکم نسبت به امور جامعه ملازم است.
اختصاص ولایت به باب حَجر، همانطور که در پاسخ آیهالله جوادی آملی به نقد مقاله ایشان آمده است، نقضهای بسیاری نیز در ابواب فقهی دارد؛ زیرا در بابهای مختلف، مانند قضا، حدود، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر و حتی ازدواج دختران و نماز جمعه، به ولایتهایی از سوی امام، فقها، پدر و ...برخورد میکنیم که هیچ یک ربطی به حَجْر مولّیعلیه ندارد.
حتی در باب نماز جمعه، عدهای از فقها با برداشت از بعضی روایات، امام معصوم(ع) را متولی برگزاری آن دانستهاند و در زمان غیبت، اقامه آن را روا نمیدارند.
درباره آیه (النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم)، ظهور آیه ـ همانطور که آیهالله جوادی آملی [149] و مفسران دیگر گفتهاند ـ ، بر این دلالت دارد که پیامبر(ص) نسبت به خود مؤمنان اولویت دارد نه نسبت به ولایت مؤمنان، آن گونه که از سخن آقای حائری فهمیده میشود و معنای اولویت پیامبر(ص) نسبت به آنان، تقدم رتبی در امور و کارهایشان است که اگر در موردی پیامبر(ص) تصمیمی گرفت، حتی اگر مربوط به امور شخصی آنان باشد، دیگر نوبت به خودشان نمیرسد که بخواهند در آن باره، نظری داشته باشند؛ ولی اگر پیامبر(ص) نظری نداشت ـ همانطور که در بیشتر امور، که بهطور صحیح به دست مؤمنان اداره میشود ـ خود آنان به رتق و فتق امور مشغول میشوند؛ همانطور که این مطلب، از آیه (و ما کان لمؤمن و لا مؤمنه اذا قضی اللّه و رسوله امراً ان یکون لهم الخیره من امرهم) [150] استفاده میشود؛ زیرا شأن نزول این آیه شریفه، دخالت و حکم پیامبر(ص) در یک امر شخصی، یعنی ازدواج زینب بنت جحش، برای برطرف کردن یک سنت اجتماعی غلط بود و اولویت حضرت را، هم در امور شخصی مؤمنان و هم در امور اجتماعی آنان بیان میکند.
به نظر میرسد با توجه به عصمت پیامبر(ص) بحث از اینکه ایشان تا چه حد بر امور شخصی افراد ولایت دارند، بی مورد است، هر چند در بحثهای دیگر، برای مشخص شدن دایره ولایتفقیه، امری لازم به نظر میرسد.
از این رو، در اینجا از این بحث صرف نظر کرده و با سخن علامه طباطبایی درباره آیه (النبی اولی بالمؤمنین...) این بحث را به پایان میبریم: انفس مؤمنان، همان مؤمنان است.
پس معنای آیه این است که پیامبر(ص) از خود آنان به خودآنان اولویت دارد و معنای اولویت، رجحان جانب پیامبر(ص) است هنگامی که امر دایر بین ایشان و دیگران شود.
پس خلاصه اینکه هر چه مؤمن برای خودش قائل است، مانند حفاظت و محبت و مراقبت و بزرگی و قبول دعوتی و به اجرا گذاشتن اراده، پس پیامبر(ص) از خودش به آن امر اولی است و اگر امر بین پیامبر(ص) و خودش در یکی از آنها دایر شود، جانب پیامبر(ص) بر خودش ارجحیت دارد.
[151] در روایات نیز این مطلب به شکلهای گوناگون بیان شده است.
بحث روایی درباره آیه (انّما ولیکم اللّه...) را به بخش بعد(تحقیق) موکول میکنیم.
درباره آیه (النبی اولی بالمؤمنین ...) نیز روایات بسیاری از سوی شیعه و اهل سنت نقل شده که پیامبر(ص) با استشهاد به این آیه شریفه، حضرت علی(ع) را به ولایت بر مردم نصب فرموده و گفتند: "من کنت مولاه فهذا علی مولاه".
در روایتی از امام موسی بن جعفر(ع) همین مضمون نقل شده است که پیامبر(ص) نوزده روز پیش از وفاتشان این مطلب را سومین بار، برای مردم بیان کردند.
[152] در روایت دیگری، امام(ع) ولایت پیامبر(ص) را به ولایت پدر بر پسر تشبیه میکنند که بر پسر لازم است از پدر اطاعت کند و اگر پسر، فقیر باشد، پدر نیز مخارج او را بر عهده میگیرد.
پس بر مؤمنان نیز لازم است از پیامبر(ص) اطاعت کنند و پیامبر(ص) نیز مؤونه آنان را بر عهده میگیرد.
آن گاه همین مقام را برای حضرت علی(ع) و دیگر ائمه(ع) بیان میکنند و به آیه (و بالوالدین احسانا) بر پدر بودن ایشان استشهاد میکنند.
[153] 3.
آیاتی که درباره حکم پیامبر(ص) سخن میگویند دسته سوم از آیاتی که به حاکمیت سیاسی پیامبر(ص) میپردازند، ایشان را حاکم در میان مردم معرفی میکنند.
این آیات، به سه صورت در قرآن کریم مطرح شدهاند: یک دسته، هدف از فرو فرستادن کتاب بر حضرت را حکم بین مردم معرفی میکند: (انّا انزلنا الیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس بما اریک اللّه).
[154] دسته دیگر، مقتضای ایمان را حاکم کردن پیامبر(ص) در امور اختلافی بین مؤمنان و تسلیم حکم ایشان بودن، میداند: (فلا و ربک لا یؤمنون حتی یحکّموک فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیت و یسلّموا تسلیما).
[155] و دسته سوم، حکم ابتدایی پیامبر(ص) را در امور آنان نافذ دانسته و اختیار آنان را در این موارد، سلب میکند: (و ما کان لمؤمن و لا مؤمنه اذا قضی اللّه و رسوله امراً ان یکون لهم الخیره من امرهم).
[156] در مباحث قبل (تحقیق) گفتیم که "حکم" در قرآن کریم، مربوط به امر قانونگذاری و تشریع است؛ زیرا حکم، بهطور انحصاری در اختیار خداوند است: (و ما اختلفتم فیه من شیء فحکمه الی اللّه).
[157] گاهی نیز به کتاب و گاه به پیامبران(ع) نسبت داده شده است.
از این رو، تشریع خداوند در قالب کتاب و کلام پیامبران(ع)، احکام کلی مورد نیاز مردم را بیان میکند؛ همانطور که این آیه شریفه، بر آن دلالت دارد: (و انزلنا الیک الکتاب لتبین للناس ما نزل الیهم).
[158] و امور حکومتی، که بستگی به شرایط مختلف دارد، و همینطور امور قضایی جزئی، که بر طبق قوانین کلی، در موارد مختلف صادر میشود، بر عهده پیامبر(ص) است: (انّا انزلنا الیک الکتاب لتحکم بین الناس بما اریک اللّه).
[159] علامه طباطبائی1 در این باره میفرماید: اطاعت از پیامبر(ص) دو جهت دارد: یکی جهت تشریع آن چه خداوند بدون آوردن در کتاب، بر او وحی میکند که همان تفصیل مجملات قرآن کریم و متعلّقات و مرتبطات آن است؛ همانطور که خداوند متعال فرموده است: (و انزلنا الیک الذکر...).
دوم تصمیمات خودش است که مربوط به امر ولایت حکومت و قضای او است و خداوند متعال فرموده است: (لتحکم بین الناس...) و این شامل تصمیماتی است که بر اساس ظواهر قوانین قضایی، بین مردم حکم میکند و نیز تصمیماتی که در امور مهم، به آنها حکم میکند و خداوند به او دستور داده است که در آنها با مردم مشورت کند: (و شاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکّل علی اللّه) که در مشورت، مردم را داخل کرده است؛ ولی در تصمیمگیری، پیامبر(ص) را تنها ذکر کرده است.
[160] روایات نیز با استشهاد به آیاتی که حکم را به پیامبر(ص) نسبت میدهند، مسأله تفویض امور دین و دنیای مردم را به او، مطرح میکنند.
از امام صادق(ع) روایت شده است: لا وللّه، ما فوض الی احد من خلقه الا الی رسول اللّه و الی الائمه.
قال عزّوجلّ: (انّا انزلنا الیک الکتاب لتحکم بین الناس بما اریک اللّه).
[161] در روایت دیگری از امام صادق(ع) نقل شده است: انّ اللّه عزّوجلّ ادّب نبیّه فلمّا اکمل له الادب قال: "انّک علی خلق عظیم" ثم فوّض الیه امرالدین و الامه لیسوس عباده فقال عزّوجلّ: (ما آتیکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنهفانتهوا).
[162] معنای حکم پیامبر(ص) سیاق آیات با اختصاص آن به مورد قاضی تحکیم، که در مورد آیه 36 سوره اعراف احتمال داده شده است، [163] منافات دارد؛ زیرا اولاً همانطور که از آیات و روایات، روشن شد، این حکم به پیامبر(ص) همان حکم انحصاری خداوند است که به او تفویض شده است و مورد آن، امور دین و جامعه مؤمنان میباشد.
ثانیاً در آیه (فلا و ربک لا یؤمنون حتی یحکموک...) نیز با رجوع به آیات قبل میبینیم که ابتدا آیه (اطیعوا الله و اطیعوا الرسول...) قرار دارد و سپس به این مسأله پرداخته شده که هرگاه به مردم گفته میشود که به سوی آن چه خدا نازل کرده و به سوی رسول بیایید، منافقان از رسول اعراض میکنند.
آن گاه این حکم کلی، درباره همه پیامبران مطرح گردیده که (ما ارسلنا من رسول الّا لیطاع باذن اللّه) و سپس آیه مورد نظر نازل شده است و مؤمنان را کسانی قلمداد کرده که اولاً پیامبر را در بین خود حاکم گردانند؛ یعنی ملزم هستند که او را حاکم کنند.
ثانیاً از دل و جان، به حکم او راضی وتسلیم باشند و در آیه بعد، یکی از احکامی را که احتمال داشت از سوی پیامبر(ص) صادر گردد، با این مضمون توضیح میدهد که "اگر ما به آنان دستور میدادیم که همدیگر را بکشید یا از شهر و دیارتان خارج شوید، جز عده اندکی آن را اجرا نمیکردند".
در روایتی از امام صادق(ع) در توضیح آیه (فلا و ربک لا یؤمنون...) آمده است: لو انّ قوماً عبدوا اللّه وحده لا شریک له و اقاموا الصلوه و آتوا الزکوه و حجّوا البیت و صاموا شهررمضان ثم قالوا لشیء صنعه اللّه او صنعه النبی ألّا صنع خلاف الذی صنع؟
او وجدوا ذلک فی قلوبهم لکانوا بذالک مشرکین ثم تلا هذه الایه: (فلا و ربّک...) ثم قال ابو عبداللّه: فعلیکمبالتسلیم.
[164] ثالثاً در آیه مورد استشهاد، برای حمل حکم پیامبر(ص) بر قاضی تحکیم ـ همانطور که قبلاً هم توضیح داده شد ـ مسأله روشنتر است؛ زیرا در آنجا اصلاً سخن از پذیرش یا عدم پذیرش نیست تا حمل بر قضاوت در امور شود، بلکه بحث در این است که هرگاه امر مبرمی از سوی خدا و رسول صادر گردید، دیگر مؤمنان از خود اختیاری ندارند؛ یعنی حتی اموری که بهطور عادی در اختیار خودشان است، با حکم خدا و رسول، از آنان سلب میشود.
این مطلب، حکایت از این میکند که حکم پیامبر(ص) شامل همه دستورهایی است که ایشان در|موارد مختلف دادهاند و حتی عمل به این احکام، اعم از این است که او حضور داشته باشد یا نه و در صورت عدم حضور او نیز اگر مسألهای پیش آید که حکمش از سوی پیامبر(ص) صادر شده باشد، عمل به آن لازم است.
4.
آیاتی که پیامبر(ص) را محور در امور اجتماعی معرفی میکند محور بودن انبیا در ایجاد قسط در جامعه قرآن کریم یکی از اهداف بعثت انبیا(ع) را اقامه قسط در جامعه انسانی معرفی میکند: (لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط).
[165] عدالت اجتماعی یکی از آرزوهای جوامع بشری در طول تاریخ بوده و هست و همه کسانی که به گونهای اداره جامعه را بر عهده دارند یا میخواهند بر عهده بگیرند، آن را به مردم نوید میدهند و خداوند نیز پیامبران(ع) را با همین هدف، به میان مردم فرستاده است و ابزار لازم را نیز، که عبارت از کتاب و میزان باشد، در اختیار آنان قرار داده است (ناگفته نماند که قسط در مورد انبیا، دایرهای بسیار وسیعتر از آنچه مربوط به زندگی مادی انسان است، را شامل میشود).
نکتهای که در آیه شریفه وجود دارد ـ و جزو سنتهای تغییرناپذیر خداوند است ـ این است که مردم در پذیرش هدایت تشریعی خداوند، مختارند.
از این رو، رهبری پیامبران بر اساس ایمان تحقق مییابد، نه بر اساس زور و اجبار و در این آیه نیز پس از تأمین محورهای تحقق قسط در اجتماع، که عبارتند از: رهبری معصومان و قانون، قیام به قسط بر عهده خود مردم گذاشته شده است.
جالب اینکه قوه قهریه، که یکی از ضروریات برای اصلاح جامعه است، در مرحله بعد قرار داده شده است و هدف از آن، نصرت پیامبران(ع) و خداوند بیان شده است: (و انزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للناس و لیعلم اللّه من ینصره و رسله بالغیب انّ اللّه قوی عزیز).
[166] در نتیجه، اجرا شدن قسط در جامعه به وسیله پیامبران(ع) پس از ایمان به آنان تحقق خواهد یافت و پیش از این مرحله ـ همانطور که گذشت ـ وظیفه ایشان انذار برای ایمان آوردن کافران و مشرکان است که خود، نوع دیگری از قسط است، زیرا در منطق قرآن کریم (انّ الشرک لظلم عظیم) [167] شرک ظلم بزرگی است.
از اینجا این پرسش نیز پاسخ داده میشود که چرا عدهای از پیامبران(ع) به رهبری مردم نپرداختند؟
علت آن را باید در عدم پذیرش ایشان از سوی اقوام مخاطبشان جستوجو کرد به گونهای که شرایط تحقق یک جامعه مؤمن، که تابع ایشان باشد، فراهم نگردید.
اجازه گرفتن از پیامبر(ص) هنگام شرکت در امور اجتماعی در سوره نور، خداوند بر محوریت پیامبر(ص) در امور اجتماعی تأکید میکند و مؤمنان را کسانی قلمداد میکند که در این امور، تابع او هستند: (انّما المؤمنون الّذین آمنوا باللّه و رسوله و اذا کانوا معه علی امر جامع لم یذهبوا حتی یستئذنوه اولئک الّذین یؤمنون باللّه و رسوله فان استئذنوک لبعض شأنهم فأذن لمن شئت منهم و استغفر لهم انّ الله غفور رحیم.) [168] این آیه شریفه، نقش رهبری مؤمنان را به پیامبر(ص) نسبت میدهد و تقدم امور اجتماعی بر امور شخصی را بیان میکند و تذکر میدهد که در امور اجتماعی، هیچ کس حق تکروی و عمل بر اساس رأی و نظر خویش را ندارد و باید همه امور با اجازه پیامبر(ص) انجام گیرد.
البته به پیامبر نیز سفارش میکند که اگر افرادی برای رفع گرفتاریهای شخصی از تو اجازه خواستند، به آنان اجازه بده؛ ولی این اجازه نیز به خواست آن حضرت بستگی دارد.
در آیه بعد نیز به این محوریت، به گونهای دیگر توجه شده و دعوت پیامبر(ص) به عنوان رهبر، غیر از دعوت دیگران تلقی گردیده و به آثار زیانبار مخالفت با دستورهای ایشان، که تحقق فتنه یا نزول عذاب است، پرداخته شده است: (لا تجعلوا دعاء الرسول بینکم کدعاء بعضکم بعضا قد یعلم اللّه الّذین یتسلَّلون منکم لواذاً فلیحذر الّذین یخالفون عن امره ان تصیبهم فتنه او یصیبهم عذاب الیم).
[169] علامه طباطبایی در این باره میفرماید: خواندن رسول، عبارت از خواندن مردم به کاری از کارها است؛ مانند خواندن آنان به ایمان و عمل صالح و خواندن آنان برای مشورت در کارهای اجتماعی و خواندن آنان به نماز جمعه و دستور به آنان در کارهای دنیوی یا اخرویشان .
پس همه اینها خواندن از سوی پیامبر(ص) محسوب میشود.
[170] بدین ترتیب، با توجه به سیاق آیات، این احتمالات که مراد از خواندن رسول، صدا زدن مردم اسم رسول خدا را، مانند دیگر مردم باشد، یا مقصود از مخالفت از امر، در (فلیحذرالذین یخالفون) دستور خداوند باشد، منتفی میگردد، هر چند اگر این احتمالات را درست نیز فرض کنیم، صراحت آیات در محوریت پیامبر(ص) در امور اجتماعی، بر جای خود باقی است.
محور بودن پیامبر(ص) در امور مالی جامعه از محورهای مهم در امور اجتماعی، امور مالی است.
در اسلام سه محور مهم برای تحقق عدالت اجتماعی، در این بعد در نظر گرفته شده است که هر سه در اختیار پیامبر(ص) به عنوان رهبر اجتماع قرار داده شده است.
زکات، خمس و انفال، این سه محور را تشکیل میدهند (هر چند صدقات و کفارات واجب و مستحب دیگری نیز در این زمینه مطرحند که بیشتر جنبه فردی دارند و قابل پیشبینی نیز نیستند).
خداوند پیامبر(ص) را متولی امور زکات قرار داده و از مؤمنان میخواهد به سهمی که از سوی خداوند و پیامبر(ص) به آنان داده میشود، راضی باشند: (و لو انّهم رضوا ما آتاهم اللّه و رسوله و قالوا حسبنا اللّه سیؤتینا اللّه من فضله و رسوله و انّا الی اللّه راغبون) [171] و پیامبر(ص) است که سهام افراد و نیز افرادی را که مشمول زکات هستند، معیّن میکند.
علاوه بر اینکه یکی از مصادیق آن، که فی سبیل اللّه است، هنگام مصرف نیز نیاز به سرپرستدارد.
انفال و خمس نیز مانند زکات هستند، غیر از اینکه انفال، تنها ویژه خداوند: (یسئلونک عن الانفال قل الانفال للّه و الرسول)، [172] ولی در خمس افراد دیگری نیز شریکند: (و اعلموا انّما غنمتم من شیء فأنَّ للّه خمسه و للرسول).
[173] آن چه در اینجا مهم است و روایات هر دو باب، بر آن دلالت دارد، سرپرستی پیامبر(ص) و پس از ایشان، امام1 بر خمس و انفال است به گونهای که این دو زیر نظر ایشان به مصارف خود میرسند و هرچند پیامبر(ص) و امام(ع) برای امور شخصی خویش میتوانند از این دو منبع استفاده کنند، ولی مهمترین مصرف آنها برای اداره امور حکومت و عدالت اجتماعی است؛ از جمله این روایات، حدیثی است که پس از بیان مواردی که در آن، خمس واجب است، میفرماید: فسهم اللّه و سهم رسول اللّه لاولی الأمر من بعد رسول اللّه.
[174] و در ادامه روایت، والی را تقسیم کننده خمس، بین دیگر شرکا معرفی میکند و اگر پس از رفع نیاز آنان چیزی زیاد بیاید، آن را ویژه والی میداند و اگر کمبودی باشد، بر عهده والی است که آن را تکمیل کند [175] .
همچنین درباره مصرف اموالی که نزد والی است، میفرماید: فیکون بعد ذلک ارزاق اعوانه علی دین اللّه و فی مصلحه ما ینوبه من تقویه الاسلام و تقویهالدین فی وجوه الجهاد و غیر ذلک مما فیه مصلحه العامّه، لیس لنفسه من ذلک قلیلٌ ولا کثیر.
[176] آن گاه به مسأله انفال میپردازد و آن را در اختیار پیامبر(ص) و سپس والی میداند.
[177] روایات دیگری نیز به همین مضمون، نقل شده است.
[178] 5.
آیاتی که مؤمنان را به ایمان به پیامبر(ص) فرا میخواند در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که مؤمنان را به ایمان به خداوند و رسول(ص) فرا میخواند.
در بعضی از این آیات، خداوند و رسول(ص) هر دو ذکر شدهاند: (یا ایها الّذین آمَنوا آمِنوا باللّه و رسوله...)، [179] هر چند این آیات نیز برای استدلال بر مطلوب، کفایت میکند، ولی چون ممکن است بر مراتب ایمان قلبی حمل شود، آیهای را دراین باره میآوریم که مؤمنان را به ایمان به رسول فرا میخواند: (یا ایّها الذین آمنوا اتقوا اللّه و آمنوا برسوله یؤتکم کفلین من رحمته).
[180] در این آیه، مؤمنان به ایمان به رسول(ص) دعوت شدهاند و با توجه به اینکه آنان قبلاً به خداوند، رسول او و کتاب ایمان آوردهاند، در این آیه، نکتهای نهفته است.
علامه طباطبایی در این باره میفرماید: مقصود از ایمان به رسول، تبعیت تام و اطاعت کامل از او در آنچه دستور میدهد و آن چه بازمیدارد، است، چه حکمی از احکام شرع باشد یا از جهت ولایت امور امت، از او صادر شدهباشد.
[181] و آن گاه که این آیه شریفه را به ضمیمه آیات قبل، که هدف از بعثت انبیا را اقامه قسط معرفی میکنند، در نظر بگیریم و به نتیجه ایمان به رسول ـ که نوری از سوی خداوند است که به واسطه آن، مردم در دنیا حرکت میکنند ـ توجه کنیم، این مسأله آشکارتر میشود که خداوند اطاعت کامل از پیامبرش را خواسته و او را حاکم بر امور مردم قرار داده است پی نوشت ها : [146] .
احزاب، آیه 6.
[147] .
مجله حکومت اسلامی، سال اول، شدوم، ص224.
[148] .
همان، ش اول، ص55.
[149] .
همان، ش دوم، ص239.
[150] .
احزاب، آیه 36.
[151] .
تفسیر المیزان، ج16، ص276.
[152] .
بحارالانوار، ج22، ص489، ح35.
[153] .
همان، ج27، ص243.
[154] .
نساء، آیه 105.
[155] .
نساء، آیه 65.
[156] .
اعراف، آیه 36.
[157] .
شورا، آیه 10.
[158] .
نحل، آیه 46.
[159] .
[160] .
تفسیر المیزان، ج4، ص388.
[161] .
اصول کافی، ج1، ص267، ح8.
[162] .
همان، ص266، ح4.
[163] .
مجله حکومت اسلامی، سال اول، ش دوم، ص224.
[164] .
اصول کافی، ج2، ص398، باب الشرک، ح6.
[165] .
حدید، آیه 25.
[166] .
[167] .
لقمان، آیه 13.
[168] .
نور، آیه 62 [169] .
نور، آیه 63.
[170] .
تفسیر المیزان، ج15، ص166.
[171] .
توبه، آیه 59.
[172] .
انفال، آیه1.
[173] .
انفال، آیه 41.
[174] .
اصول کافی، ج1، ص540، باب الفیء و الانفال و تفسیر الخمس.
[175] .
همان.
[176] .
همان، ص541.
[177] .
[178] .
همان، ص544.
[179] .
نساء، آیه 136.
[180] .
حدید، آیه 28.
[181] .
تفسیر المیزان، ج19، ص174