بسم الله الرحمن الرحیم
زمانی که غربیها به خود می بالند که تمدنشان چنان تمدنی است که برای اولین بار در طول تاریخ بشری حقوق انسانها را به طور رسمی در همه دولتهای مختلف اعلان نموده است و افتخار می کند که آنها برای اولین بار در تاریخ قرن بیستم اعلامیه جهانی حقوق بشر را تصویب نموده اند و آن را به عنوان نمونه عالی در به رسمیت شناختن حقوق انسان محسوب می دارند، فراموش کرده و یا خود را به فراموشی زده اند در اینکه قرآن کریم این حقوق را چهاره قرن قبل به اسم مبدأ واحد بشریت به رسمیت شناخته و تثبیت نموده است، چنانکه می فرماید: (یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ) (الحجرات:13) (ای مردم ما شما انسانها را از زن و مردی خلق کردیم و شما را در قالب گروهها و شعبه ها قرار دادیم تا همدیگر را باز شناسید به راستی که گرامی ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست.
به حقیقت که الله تعالی بسیار دانا و آگاه است.) این آیه خطاب به همه مردم است که علی رغم اختلاف در رنگ،پوست،نژاد و دین، از زن و مرد آفریده شده اند و در ولادت و اصالت مساویند و قرآن با این اصل وحدت جنس بشری را ثابت گردانید واینکه هیچ فردی بردیگری جز به تقوی برتری ندارد.
قرآن کریم شامل مبادی عالی بسیاری است که برعظمت و اصالت آن دلالت می کند که به نمونه هایی از آن اشاره می کنیم:
1.
آزادی در نظر و عقیده: لا إکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی [بقره:255] (در دین اجباری نیست، هدایت از گمراهی به خوبی آشکار شده است.) و در جایی دیگر می فرماید: قل یا أیها الکافرون لا أعبد ما تعبدون ، و لا أنتم عابدون ما أعبد ، و لا أنا عابد ما عبدتم ، ولا أنتم عابدون ما أعبد لکم دینکم و لی دین [سوره الکافرون](بگو ای کافران: من آنچه را که شما می پرستید، نمی پرستم.
و شما نیز معبود به حق مرا عبادت نمی کنید.
ومن به آن صورت که شما عبادت می کنید، عبادت نمی کنم و شما نیز به مانند من عبادت نمی نمایید، دین شما برای خودتان و دین من نیز برای خودم.)
2.
عدالت در معاملات:می فرماید: یا أیها الذین آمنوا أوفوا بالعقود[مائده:1](ای کسانی که ایمان آورده اید: هرگاه با کسی پیمان بستید به آن وفا نمایید.) و در جای دیگر می فرماید: و أوفوا بعهد الله إذا عاهدتم و لا تنقضوا الأیمان بعد توکیدها[نحل:91](هنگامی که با الله عهد بستید به آن وفا کنید و بعد از آنکه عهد و پیمان را محکم نمودید آن را نقض نکنید.) و همچنین می فرماید:(الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إِلَّا کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبا فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَهٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ) [البقره:275](کسانیکه ربا می خورند برنمی خیزند مگر مانند برخواستن کسی که شیطان بر اثر تماس او را آشفته کرده است.
این بدان سبب است که آنان گفتند: داد و ستد مانند ربا است.
حال آنکه خداوند داد و ستد را حلال و ربا را حرام گردانیده است.) ودرجایی دیگر می فرماید:(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا تَدَایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمّىً فَاکْتُبُوهُ وَلْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلا یَأْبَ کَاتِبٌ أَنْ یَکْتُبَ کَمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْیَکْتُبْ وَلْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ وَلْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلا یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئاً ...ٌ) [البقره:282](ای کسانیکه ایمان آورده اید هرگاه به قرضی تا سررسید معین با یکدیگر معامله نمودید آن را بنویسید.
باید نویسنده ای بر اساس عدالت میان شما بنویسد و هیچ نویسنده ای نباید از نوشتن خودداری کند؛ همانگونه که خداوند او را آموزش داده است.
و کسی که بدهکار است باید املاء کند و او بنوسد.
واز خداوند که پروردگار اوست بترسد وازآن چیزی نکاهد....)
عدالت در معاملات:می فرماید:" یا أیها الذین آمنوا أوفوا بالعقود"[مائده:1](ای کسانی که ایمان آورده اید: هرگاه با کسی پیمان بستید به آن وفا نمایید.) و در جای دیگر می فرماید:" و أوفوا بعهد الله إذا عاهدتم و لا تنقضوا الأیمان بعد توکیدها"[نحل:91](هنگامی که با الله عهد بستید به آن وفا کنید و بعد از آنکه عهد و پیمان را محکم نمودید آن را نقض نکنید.) و همچنین می فرماید:(الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إِلَّا کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبا فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَهٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ) [البقره:275](کسانیکه ربا می خورند برنمی خیزند مگر مانند برخواستن کسی که شیطان بر اثر تماس او را آشفته کرده است.
واز خداوند که پروردگار اوست بترسد وازآن چیزی نکاهد....) قوانین مربوط به احوال شخصی: مجموعه ای از اصول عادلانه ای است که بر اساس احوال شخصی انسان در خانواده پایه گذاری شده است، اسلام برای آن نظام کاملی را بطور مفصل که شامل مسائل ازدواج، طلاق، بارداری، عده، شیردادن و شیرخوارگی، نفقه، میراث و حقوق فرزندان و اقوام می باشد، قرار داده است.
ودر احکام کلی آن چنان وسعتی وجود دارد که مجتهد می تواند از آن قابلیت استفاده کند و احکامی را متناسب با زمانها و مکانهای متغیر استنباط نماید.
قانون جنائی: به حق بزرگترین دلیل بر عظمت و بزرگی قرآن، تشریع برای پیشگیری از جرم و جنایت می باشد.
سختگیری های تصویب شده در قوانین اسلامی چنان با ظرافت طرح ریزی شده که همه جوانب عدالت و حکمت و رحمت را شامل است.
به گونه ای که در ضمن منع کردن از انواع تجاوزها، امنیت و آسایش را برای بندگان خداوند به ارمغان می آورد.
پایه های شریعت اسلامی هر قانونگذاری و تشریعی لازم است بر اساس پایه ها و اصولی بنا گردد که از آن برای بقا و دوامش در بین مردم کمک گیرد تا به عدالتش راضی و از حکمتش مطمئن باشند و در زندگی مصالح فرد و مجتمع را تأمین نماید.
به لطف الله شریعت اسلامی دارای پایه ها و اصول ثابتی است و از چنان ویژگیی برخوردار می باشد که مردم با اطمینان و اعتماد تمام آن را پذیرفته و در مقابلش تسلیمند، چون قوانینش با فطرت سالم هماهنگ می باشد که آن همان ویژگی است الله تعالی انسان را بر اساس آن خلق نموده است که غیر قابل تبدیل و تغییر می باشد.
و همچنانکه همه شواهد بر آن گواه است، عقلهای سالم را مخاطب خویش قرار می دهد، به کار و کوشش تشویق می کند، به جهاد در راه الله دعوت می نماید، و منادی ایثار، آزادی، مساوات، احسان و نیکوکاری می باشد.
از جمله اصولی که شریعت اسلام بر آن مبتنی است می توان به این موارد اشاره نمود: شریعتی است که مردم را زیادتر از حد توان تکلیف نمی کند و آن را آسان می گیرد.
چون تکالیف اسلام جملگی در حد توان انسان و فاقد چنان مشقتی است که انسان نتواند آن را انجام دهد.
خداوند در وصف آن می فرماید: " ما جعل الله علیکم فی الدین من حرج "(خداوند در دین بر شما سختی قرار نداده است.) و می فرماید:" لا یکلف الله نفساً إلا وسعها "(خداوند هیچ کس را جز به قدر توانش تکلیف نمی کند.) قوانین اسلام برای تمام مردم آمده و به حالات فردی، جزئی و شخصی توجه نشده است.
در هنگام ضرورت برای مردم رخصتهایی قرار داده است تا قوانین آن موجب مشقت نگردد.
مثلاً در اسلام روزه ماه رمضان واجب است اما برای مسافر و مریض رخصت است.
کمی تکالیف: و آنچه مربوط به آن است در ارکان پنجگانه خلاصه شده است.
رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: "إن الله فرض فرائض فلا تضیعوها وحد حدوداً فلا تعتدوها، و حرم أشیاء فلا تنتهکوها، و سکت عن أشیاء رحمه بکم فلا تبحثوا عنها "[رواه الدارقطنی]«خداوند واجباتی را بر شما قرار داده، با ترک کردن و سستی در انجامش آن را ضایع نکنید و حدودی را مقرر فرموده از آن تجاوز نکنید؛ چیزهایی را حرام کرده است به آن نزدیک مشوید و استفاده نکنید و در مورد چیزهایی به قصد رحمتش بر شما سکوت کرده است در مورد آن بحث نکنید.» تدریج در احکام: اصلی است که اسلام برای معالجه عادات مذموم که در دلهای مردم ریشه دوانیده بودند استفاده کرده است و به تدریج بدون به کار بردن شدت عمل در نهی و تحریم آنها توانسته به اصلاح آن اقدام نماید.
برای مثال برای حذف شراب در زندگی مردمی که حیاتشان با آن مخلوط شده بود با تحریم تدریجی و یک شیوه حکیمانه آن را از زندگی مردم دور نمود بدون اینکه چنان حرج و سختی را احساس کنند.
حرکت کردن بر مبنای مصالح عامه: یکی دیگر از اصول تشریعی اسلام است؛ چنانکه بعضی از احکام که نسخ آن موجب مصالح عموم بوده است، نسخ گردید.
چنانچه در احکام مربوط به وصیت و آیات میراث موجود است.
یا تحویل قبله از مسجد الاقصی به سوی کعبه در مکه مکرمه از آن جمله است.
و در سنت نیز شاهد آن هستیم، رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: " کنت نهیتکم عن زیاره القبور ألا فزوروها فإنها ترقق القلب و تدمع العین و تذکر بالآخره "[مسند امام احمد]«من شما را از زیارت قبرها منع کردم و حال به زیارت آنها بروید چون موجب نرمی دلها و جاری شدن اشک چشمان و وسیله یادآوری قیامت است.» مهمترین مبادی اسلام مبدأ توحید: مردم را بر اساس پرستش و عبادت معبودی واحد جمع می کند و بر همین مبنا به دعوت اهل کتاب می پردازد: " قل یا أهل الکتاب تعالوا إلى کلمه سواء بیننا و بینکم ألا نعبد إلا الله "(بگو ای اهل کتاب: به سوی کلمه ای که همه به آن اعتقاد داریم بیایید و آن اینست که جز الله را عبادت نکنیم.) بدون هیچ واسطه ای رابطه مستقیم بین خالق و مخلوق ایجاد می کند.
چنانچه الله تعالی می فرماید: " و قال ربکم ادعونی أستجب لکم "(از من بخواهید تا اجابت نمایم.) و در جای دیگر می فرماید:" فإنی قریب أجیب دعوه الداع إذا دعان " (همانا من نزدیکم و دعای درخواست کنندگان را آن هنگام که مرا می خوانند اجبت می نمایم.) عقل را مخاطب قرار می دهد.
عقل مسئول تکالیف انسان است، خصوصاً در آنچه به امور دنیا و شناخت پروردگار مربوط می باشد.
چنانکه می فرماید:" فاعتبروا یا أولی الأبصار "(ای اهل بصیرت عبرت گیرید.) و می فرماید:" أفلا تعقلون؟" (آیا نمی اندیشید؟) از رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت است که فرمود: " إنما یرتفع العباد فی الدرجات عند ربهم على قدر عقولهم "«به درستی که عقل های بندگان باعث بالا رفتن درجات نزدیکی به الله می شود.» احاطه شدن عقیده به اخلاق فاضله: الله تعالی می فرماید: " و عباد الرحمن الذین یمشون فی الأرض هوناً و إذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً"[فرقان: 63](بندگان رحمان با آرامش و تواضع بر زمین راه می روند هنگامی که جاهلان آنان را مورد خطاب قرار می دهند، می گویند:سلام.) در تشریع اسلامی دین و دنیا با هم برابرند.
احکام اسلام به هر دو مربوط است و به سوی هر دو دعوت می کند و این فرموده قرآن مصداق آن است:" و ابتغ فیما آتاک الله الدار الآخره و لا تنس نصیبک من الدنیا "[قصص:77](در آنچه خداوند به تو داده است آخرت را در نظر داشته باش اما بهره خویش را از دنیا فراموش مکن.) مساوات و عدالت در بین همه مردم: خداوند می فرماید:" إنا خلقناکم من ذکر و أنثى و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا إن أکرمکم عند الله أتقاکم" [الحجرات:13] (ای مردم ما شما انسانها را از زن و مردی خلق کردیم و شما را در قالب گروهها و شعبه ها قرار دادیم تا همدیگر را باز شناسید به راستی که گرامی ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست.
به حقیقت که الله تعالی بسیار دانا و آگاه است.) و رسول الله صلی الله علیه وسلم خطاب به دخترش می فرماید:" أعملی یا فاطمه فإنی لا أغنی عنک من الله شیئاً "«ای فاطمه از مال من هرچه می خواهی درخواست کن اما تو را از خدا بی نیاز نمی کنم.» امر به معروف و نهی از منکر.
و به طور قطع قانونی است برای تمام جوانب اصلاح بکار می رود.
شورا یکی از مبادی اسلام است.
چنانکه قرآن می فرماید: " و شاورهم فی الأمر "[آل عمران:159](و در امور با آنها مشورت کن.) عفو و گذشت: به عنوان یک اصل مهم در زندگی جمعی از آن یاد می شود و از آن به زندگی مسالمت آمیز تعبیر می نمایند.
آزادی در فکر و اندیشه: الله تعالی می فرماید: " لا إکراه فی الدین "(در دین هیچ اجباری نیست.) همکاری های اجتماعی: در همین رابطه خداوند زکات را به عنوان حق فقیر بر مال ثروتمند قرار داده است و این امر به معنی تفضیل و برتری ثروتمندان بر فقرا و مستمندان نیست.
این مبادی ما را به عظمت تشریع اسلام و قدرت ارکان آن راهنمایی می کند و نشان می دهد که قوانین اسلام در هر زمان و مکانی در بین گروهها و ملیتها صلاحیت کافی برای سعادت بشر را دارد و این اصل ما را رهنمون می کند که هرگاه امت اسلامی در تمام شئونات زندگی پذیرای قانون اسلام باشد عظمت و بزرگی و ترقی را نصیب خود نموده است.
و امت اسلامی هنگامی ضعیف شد که از شریعت اسلامی منحرف و راه جمود و تقلید را پیش گرفته و در صدد وضع قوانین متناسب با آرزوها و شهوات خویش برآمده اند و همین مسائل باعث شد آنها از قوانین وضعی و قراردادی بشر سود جویند با این فرض که فقه اسلامی توانای همراهی و هماهنگی با تحولات زمان و پیشرفتی که تمدن جدید مقتضی آن است را ندارد؛ حال آنکه قانونگذاری اسلامی در صدد حل ریشه ای برای بسیاری از جرمها و جنایاتی که انتشار یافته برآمده و حدود را مقرر داشته است که موجب اتمام آنها در صورت اجراست.
که می توان به موارد زیر اشاره نمود: قتل نفس الله تعالی می فرماید:(وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ یَقْتُلَ مُؤْمِناً إِلَّا خَطَأً وَمَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِیرُ رَقَبَهٍ مُؤْمِنَهٍ وَدِیَهٌ مُسَلَّمَهٌ إِلَى أَهْلِهِ إِلَّا أَنْ یَصَّدَّقُوا فَإِنْ کَانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِیرُ رَقَبَهٍ مُؤْمِنَهٍ وَإِنْ کَانَ مِنْ قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ مِیثَاقٌ فَدِیَهٌ مُسَلَّمَهٌ إِلَى أَهْلِهِ وَتَحْرِیرُ رَقَبَهٍ مُؤْمِنَهٍ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیَامُ شَهْرَیْنِ مُتَتَابِعَیْنِ تَوْبَهً مِنَ اللَّهِ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً) [النساء:92](هیچ مؤمنی را نسزد که مؤمن دیگری را جز به اشتباه بکشد و هرکس مؤمنی را به اشتباه کشت، باید بنده مؤمنی را آزاد و به خانواده او خونبها پرداخت نماید مگر آنکه آنان گذشت کنند.
و اگر از گروهی است که دشمن شمایند و وی مؤمن است باید بنده مؤمنی را آزاد کند.
و اگر از گروهی است که میان شما و میان آنان پیمانی است باید به خانواده وی خونبها پرداخت نماید و بنده مؤمنی را آزاد کند.و اگر کس نیافت باید دو ماه پشت سر هم به عنوان توبه ای از جانب خداوند، روزه بگیرد، و خداوند همواره دانای سنجیده کار است.) و همچنین می فرماید:(مِنْ أَجْلِ ذَلِکَ کَتَبْنَا عَلَى بَنِی إِسْرائیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَیِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذَلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ) [المائده:32](و از این روی بر فرزندان بنی اسرائیل مقرر داشتیم که هرکس کسی را جز به قصاص قتل بکشد، چنان است که گویی همه مردم را کشته باشد.
و هرکس کسی را زنده بدارد، گویی تمام مردم را زنده داشته است و قطعاً پیامبران ما دلایل آشکار برای آنان آوردند، پس از آن بسیاری از ایشان در زمین زیاده روی می کنند.) و رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: " کل المسلم على المسلم حرام دمه و ماله و عرضه "«جان و مال و ناموس هر مسلمانی بر مسلمان دیگر حرام است.» شریعت اسلامی تجاوز به نفس رااز خطرناک ترین جرم ها می داند؛ زیرا در اسلام مقام انسان بسیار بلند مرتبه می باشد.
الله تعالی می فرماید: " و لقد کرمنا بنی آدم "(و به راستی ما فرزندان آدم را کرامت بخشیدیم.) اسلام بالاترین منزلت را برای انسان قرار داده و کسی که بر زندگی دیگران به ناحق تعدی نماید مجازات سختی را در نظر گرفته است.
در نظر اسلام کشتن یک نفر به مانند کشتن تمام مردم است، برای همین الله تعالی مجازات قاتل را مانند مجازات کافر قرار داده است(یعنی اینکه همانگونه که کافر کشته می شود، مجازات قاتل نیز این است که کشته شود).
و با این حکم عادل، شریعت اسلام قصاص را وسیله ای برای جلوگیری از دشمنی قرار داده است.
در نزد اسلام خون کسی بر دیگری برتری ندارد.
اسلام از حاکم مسلمانان که یکی از زیردستانش را به عمد به قتل رساند،را قصاص می کند.
زیرا اسلام به قاتل به این اعتبار نگاه می کند که او با انجام دادن آن کار بسیار زشت حیات را از مقتول گرفته، کودکانش را یتیم نموده و همسرش را بیوه کرده است.
و حرمت مجتمع را که او را مکلف کرده بود به آن خدمت کند شکسته است و همچنین او به احساسات جامعه تعدی نموده و از قوانین و شیوه آن خارج گشته است.
قرآن اولین جنایت قتل تاریخ بشری را برای ما بیان می کند که در آن قابیل پسر آدم علیه السلام هابیل را از روی ظلم و دشمنی کشت.
جریان از این قرار بود که آدم به فرزندانش امر نمود با خواهرانی که با آنها متولد نشده اند ازدواج کنند.
دختری که با قابیل متولد گشته، زیباتر از دختری بود که با هابیل متولد شده بود؛ پس او از این کار خودداری نمود و اصرار داشت (خواهری که با او متولد شده بود) با او ازدواج کند.
هابیل آزمایشی را که وحی آسمانی بود و پدرش به او امر نموده بود را پذیرفت(تا هرکه در این آزمایش موفق گردد با آن دختری که می خواهد ازدواج نماید).
قرار گذاشتند که الله بین آنها داور باشد.
از قربانیهایی که به الله تقدیم کردند الله تعالی قربانی هابیل را قبول و آنچه را که از آن قابیل بود را رد نمود.
قابیل خشمگین گشت و به حکم الله راضی نشد، و بر دشمنیش پافشاری نمود و می خواست برادرش را بکشد پس او را کشت.
تمام آنچه که بین دو برادر از نزاع و دشمنی جاری شد چیزی جز شری از شرارتهای حسادت نبود که در وجود قابیل آن بیماری سست و ضعیف بزرگ شد و آن جنایت بسیار بزرگ که قتل باشد را در پی داشت.
قلب آدم از این عمل اندوهگین گشت و روزهای واپسین را در درد و رنج سپری کرد و صبر نمود تا اینکه الله تعالی در عوض آن شیث را که روشنی چشمانش بود به او عطا نمود.
و او را آماده جانشینی بعد از خودش کرد.
هنگامی که بزرگ و قوی و نیرومند شد پدرش به او امر نمود تا با قتل قابیل در عوض کشتن برادرش معامله به مثل کند.
شیث، قابیل را که گریزنده و فراری شده بود، تعقیب نمود و او را به سوی مرگ سوق داد و حق را بر او جاری نمود.
الله تعالی می فرماید:" و من قتل مظلوماً فقد جعلنا لولیه سلطاناً "(و هرکس مظلوم کشته شود به سرپرست وی قدرتی داده ایم.) از نشانه های عدالت اسلام این است که مجازات قاتل، کشته شونش است؛ زیرا آن کیفر از طرف عادلی که بدون بی بیهودگی و بدون نرمی و بدون بحث در مورد انگیزه قتل، آن را قرار داده است.
و حتی کسانی که خودکشی می کنند برای آنان نیز در روز قیامت عذاب خوارکننده ای فراهم شده است؛ چون آنها از رحمت خداوند ناامید شده اند در حالیکه تنها کافران از رحمت الله ناامید می شوند.
جریمه جنگ و خونریزی به ناحق و تعرض به حقوق دیگران الله تعالی می فرماید: (إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَاداً أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذَلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا وَلَهُمْ فِی الْآخِرَهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ) [المائده:33](کیفر کسانی که با خدا و رسولش می جنگند و در زمین فساد به پا می کنند جز این نیست که آنها به قتل رسانیده یا به صلیب کشند و یا دست و پایشان را به خلاف ببرند و یا آنان را تبعید نمایند؛ این ذلت و خواری عذاب دنیوی آنهاست اما در آخرت به عذاب بزرگی مبتلا خواهند شد.) و رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: " کل المسلم على المسلم حرام دمه و ماله و عرضه "«جان و مال و ناموس هر مسلمانی بر مسلمان دیگر حرام است.» تعرض به حقوق دیگران جریمه بزرگی است که قانون اسلام در یکی از دو حالت زیر آنان را جریمه می کند و آنان را به کیفر اعمال خویش می رساند.
حالت اول: اینست که بر مال دیگران با قهر و خشونت و یا در پنهانی و دور از چشم دیگران دست یابد.
حالت دوم: مانع عبور و مرور مردم شدن و بر راه آنها به قصد رعب و وحشت کمین کردن تا بدین وسیله بر مالشان تسلط یابند.
محاربان گروههای قوی و قدرتمندی هستند که گاهاً همدیگر را نیز حمایت می کنند و قصدشان آزار و اذیت رساندن به مردم و به مخاطره انداختن جان و مالشان و ایجاد رعب و وحشت و اضطراب در بین مردم می باشد و تا بدین وسیله آنها را در برابر آرزوها و امیال خویش خاضع و فرمانبردار نمایند.
قرآن به صراحت کیفر این جنایات را قطع دست راست و سالم نگه داشتن بقیه اعضا اعلام می دارد تا در صورت دست کشیدن از این اعمال بوسیله اعضای باقیمانده روزی حلال کسب کنند، چنانکه می بینیم این کیفر در آن واحد رأفت و رحمت را از یک سو و قساوت و سختگیری را از سوی دیگر به همراه دارد و این نوعی بازداشتن از جرم می باشد.
و چنانکه این کیفر مانع از جرم و تعدی نگردد، اسلام بعد از این مرحله اجازه قتل آن را صادر نموده است و محارب را چه بتواند بر مال مردم دست یابد یا نتواند در هر حال وی را با کیفر قتل مجازات می کند.
و در آیه به انواع دیگر از مجازاتها که در انتظار مجرمین می باشد اشاره شده است.چنانکه می فرماید: دست و پایشان را بر خلاف هم قطع کنید، تا با این کار نصف وجود شخص مجرم از حرکت باز ایستد و کشتن و به صلیب کشیدن آنها همگی به خاطر خلافکاری هایشان و خوار و ذلیل نمودن جان و مال مردم می باشد؛ تمام این احکام دلیل است بر اینکه اسلام متوجه آثار جرم و جنایاتی است که در آن جان و مال و امنیت مردم از زنان و مردان و کودکان مورد تعرض قرار می گیرد و کیفر و عقوبت به تناسب جرم و جنایت آنها افزایش می یابد و در دنیای باقی نیز عذابی دردناک در بدترین حالت در انتظارشان است.
در شریعت اسلام ارتکاب جریمه حدود تنها با وسایل ثابت و تعریف شده اثبات می گردد و آن هم یا به اعتراف صریح مجرم در حضور قاضی و یا شاهد و دلیل موجود است که آن هم با شهادت دو مرد عادل در حضور قاضی دادگاه صورت می گیرد.
جامعه اسلامی آن هنگام که احکام حدودات شرعی را در مجتمع خویش اجرا کرده است، سایه امنیت در جامعه گسترده و مردم از هر لحاظ دچار آرامش خاطر در مال و جان و ناموس و نظام های خویش شده است.
حتی مرتکبین جنایت می کوشند تا حد شرعی بر آنان جاری شود تا گناه خویش را جبران و خود را پاک نماید.
اما آن هنگام که جامعه در تطبیق حدود شرعی دچار سستی گردید و به بشری وارداتی از غرب مشغول شد فساد به ارکان آن وارد و جرم و جنایت شایع گردید چنانچه در شیوه های جرم نزدیک است به غرب ملحق شود.
در تاریخ آمده که هشام پسر عبدالملک از خلفاء بنی امیه یک سال حد دزدی و سرقت های مسلحانه را تعطیل کرد.
جنایتها و حوادثی از این قبیل افزایش یافت و جان و مال و ناموس مردم در معرض ناامنی و دست برد ظالمان متعددی قرار گرفت و خطر دزدی های آشکار و غصب قهری اموال مردم در شهر و روستا فزونی یافت و اوضاع چنان دگرگون شد که هشام همانگونه که شرع اسلام فرموده بود حدود را به جایگاه خویش برگرداند و همان اعلام بازگشت به اجرای حدود به تنهایی برای حفاظت از جان و مال مردم و منع مجرمین از تعدی کفایت نمود.
از زشت ترین شیوه تعدی مسلحانه در زمان ما همین ناامنی ایجاد شده در حجاز, قبل از دستور حکومتی پادشاه سعودی برای حجاج بیت الله بود که حجاج را مورد تعدی و آزار و گاهاً آنها را می کشتند تا جائی که فقهاء متأخرین بر هر حاجی که قصد حج را داشتند, لازم می دانستند که قبل از ترک محل زندگیش وصیت نامه اش را بنویسد.
حکومت های مصر و سوریه همراه کاروانهای حجاج نیروهای مسلح ارسال می کردند اما ملک عبدالملک آل سعود دستور داد احکام شرعی را همانگونه که خدا و رسولش امر کرده اند, اجرا نمایند.
دزدان مسلح و متجاوز به حقوق مردم از کیفرهای شرعی که بلافاصله به اجرا در می آمد به وحشت افتادند تا جایی که می گویند درمدت 24 سال اجرای احکام حدود تنها 16 دست قطع گردید.
خداوند از تقصیرات آن پادشاه که دار فانی را وداع گفته درگذرد.
بعضی از مردم از سختگیری این کیفر اسلامی اظهار نارحتی کرده و آن را عملی غیر انسانی دانسته اند اما آنها تنها به کیفر می نگرند و چشم خود را از جنایات می بندند, تنها به جنایتکاران رحم می کنند و کسانی که مورد جنایت واقع شده اند را به دید ترحم نمی نگرند.
آن کسانی که مالشان مورد دست برد و خونشان به ناحق ریخته شده است و به ناچار به تناسب بزرگی جریمه و گناه باید کیفر و عقوبت سخت و منع کننده باشد.
و پیامبر صلی الله علیه وسلم می فرماید: " من لا یرحم لا یرحم "«کسی که رحم نکند به او رحم نمی شود.» و اگر کیفر تجاوزکاریهایی که امروز در اروپا و آمریکا صورت می گیرد مطابق شریعت اسلام اجرا می گردید حکومتها مجبور نبودند هزاران نفر لشکر آماده و اموال زیادی را جهت حفاظت امنیت برای مبارزه با این گروههای نابودکننده امنیت عمومی صرف کنند.
جریمه دزدی خداوند متعال می فرماید:(وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَهُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُمَا جَزَاءً بِمَا کَسَبَا نَکَالاً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ)[المائده:38](دست زن و مرد دزد را به کیفر اعمالشان ببرید این عقوبتی است از طرف خداوند به سبب آنچه انجام داده اند و خداوند مقتدر و حکیم است.) رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: " کل المسلم على المسلم حرام دمه و ماله و عرضه"«جان و مال و ناموس و آبروی هر مسلمان بر همه مسلمین حرام است.» وباز می فرماید: " و أیم الله لو أن فاطمه بنت محمد سرقت لقطعت یدها "«قسم به ذات خداوند اگر فاطمه دختر محمد صلی الله علیه وسلم دزدی کند دستش را قطع می کنم.» دزدی فتنه خبیث و دامنه واری است که به خاطر تسلط بر مال دیگری را وادار به گناهان متعددی می نماید و فساد درونی و تربیت بد که طبیعت خبیث دزد را شکل داده, صاحبش را برای ارضای میل درونی, مخفیانه یا با اجبار و اکراه به هر کاری وا می دارد و گاهاً اگر با مقابله و اعتراض در راه میل به هدف روبه رو شود از کشتن نفس دیگری نیز خودداری نخواهد کرد, چه بسا به خاطر تصاحب اموال دیگران سرانجام دزدی منجر به قتل پدر و مادر و برادر گردد.
همین فتنه خبیث در خیلی از موارد منجر به تشکیل گروههایی می شود که در خیلی از کشورها امنیت جامعه را از بین می برند و با استخدام امکانات زیاد و تهیه سلاح و مهمات و ایجاد رعب و وحشت اموال بانکها و خزانه حکومتها را به دست می آورند و اموال اغنیاء و ثروتمندان جامعه در معرض تصرف و انهدام این گروهها واقع می شود و از طرفی دیگر دولتها برای مبارزه با این باندهای سرقت که جان و مال مردم را در معرض نابودی قرار می دهند اموال کثیری را صرف و نیروهای زیادی را به خدمت می گیرند.
اموال دزدیده شده نیز که پیش این مفسدین جمع می گردد مجالی برای مصرف آن جز به منظور راه فساد و تباهی جامعه به کار نمی رود.
و با اموال به دست آمده موجبات فساد در جامعه را شکل می دهد و اگر ملاحظه شود معلوم می گردد بیشتر موارد لهو و لعب و قمار و بلاهای دیگر توسط همین ثروتهای باد آورده که در دست دزدان مسلح است, سبب می شود.
و با توجه به بزرگی جریمه دزدی و فتنه های ناشی از آن اسلام کیفرهای سختی را برای مقابله با آن مقرر کرده که قاضی را بر احوال جامعه مسلط کرده و مضرات ناشی از مفاسد را در جامعه تقلیل می دهد و هدف از آن کیفرها از نظر اسلام تأمین مصالح اجتماعی است.
چون اسلام می خواهد آنچه برای حیات انسان لازم است محافظت شود؛ بنابراین باید از دین,نفس,عقل,نسل و مال محافظت نمود؛ چون اینها مایه دوام جامعه اند و اسلام برای تحقق این هدف دو وسیله اساسی را آماده نموده است؛ اولاً: تهذیب نفس توسط خود انسان و آن را هم از طریق جامعه ای اسلامی که بر اساس پایه های استقامت,محبت, پاکی, تعاون و همکاری در خوبیها و تقوا پایه ریزی می شود, محقق می نماید.
دوماً: برپایی و اجرای حدود، همان وسیله ایست که قانون جزائی اسلام برای حمایت از ضروریات مهم حیات تدوین نموده است؛ پس برای حمایت از دین حد ارتداد، برای حفاظت از نفس حد قصاص، برای حفاظت از عقل حد شراب خواری و حدود زنا و بهتان را نیز برای حمایت از ناموس و نسل جامعه مقرر و تشریع نموده است.
مجازات دزدی اسلام در مواجهه با جرم دزدی کیفر سختی را که همان قطع دست می باشد، در نظر گرفته است تا با این کار بتواند ریشه این جرم را بخشکاند و مانع آن شود که کسی در دل وسوسه تعدی بر مال دیگران داشته یا بخواهد بصورت آشکارا و با زور و تعدی دست به آن کار بزند.
به آن خاطر قطع کردن دست در نظر گرفته شده، چون آن را برای دزدی به کار برده است.
هدف از تشریع این مجازات اینست که جرمهای بزرگ را تنها به وسیله کیفرهای سخت و دردناک می توان پیش گیری نمود و لازم نیست در آن مسامحه شود چون جزا از جنس عمل است و کیفر با مجرم ملازم و در بین مردم آشکار و موجب پرهیز دیگران خواهد شد.
شروط اجرای حد بریدن دست دزدی که دستش قطع می گردد باید دارای این خصوصیات باشد: بالغ و عاقل باشد و گرفتاری و احتیاجش آنچنان نباشد که جز دزدی هیچ چاره ای نداشته باشد؛ مال دزدیده شده متعلق به شخص دیگری و در محل امنی قرار گرفته باشد و مقدارش کمتر از 17 گرم طلا یا معادل پول آن نباشد.
و این شروط برای اجرای حد سرقت است که در غیر اینصورت دست دزد را نمی برند.
فقهاء براینکه در نوبت اول دزدی، دست راست دزد را باید برید اتفاق دارند و در رأی بعضی از فقهاء موجود است که در بار دوم پای چپش را باید برید و این برای از کار انداختن اعضای حرکتی سارق است.
در صورت تکرار مجدد بجای قطع، برای مدت نامعلوم وی را زندانی می کنند تا اینکه یا بمیرد و یا توبه نماید.
حالاتی که در آن دست دزد بریده نمی شود اگر دزدی در اماکن عمومی در اثنای کار کردن روی دهد و هیچ محافظتی از مال صورت نگیرد؛ یا در جاهایی روی دهد که دزد اجازه داخل شدن به آنجا را دارد و مال دزدیده شده بدون هیچ گونه محافظتی در آنجا گذاشته شده باشد؛ یا اینکه دزدی در بین اصل و فرع از والدین و فرزندان افراد خانواده روی دهد چنانکه بین پدر و فرزند یا زن و همسر باشد؛ یا مال دزدیده شده مجهول و بی صاحب باشد، یا صاحب مال به دزد بدهکار باشد و بدهی او را پرداخت ننماید و منکر بدهی او باشد و دزد نیز به اندازه حق خود ازمال آن فرد بدزدد؛ در همه این حالات حد دست بریدن اجرا نمی گردد.