تردیدى نیست که بعد از اصول دین, اولین و بزرگ ترین دستور الهى که ستون دین, معراج مومن, نورچشم پیامبر(ص), سازنده ترین اعمال و جلوه شکوه دین که بیانگر اوج بندگى انسان در پیشگاه خدا است نماز است.
نماز آن چنان مهم است که در قرآن 46 بار با تعبیرات مختلف از اقامه آن سخن به میان آمده است.
آرى نمازى که با قیام آمیخته باشد به گفته مفسران که منظور از اقامه, آن است که نماز باید سازنده و بالنده باشد, تنها به اوراد و اذکار اکتفا نشود, بلکه آن را به گونه اى برپا دارید که آثار آن در همه زوایاى زندگى شما آشکار گردد موجب پاک سازى و به سازى روح و روان و محیط جامعه در ابعاد گوناگون و در عرصه هاى مختلف مى گردد.
از اهمیت نماز همین بس که حضرت رضا(ع) فرمود: ((إول ما یحاسب العبد علیه, الصلاه, فان صحت له الصلاه صحت له ما سواها, و ان ردت ردت ما سواها; نخستین چیزى که انسان (در قیامت) با مطرح کردن آن حساب رسى مى شود نماز است, اگر صحیح بود, سایر اعمال نیز صحیح است, و اگر رد شد سایر اعمال نیز رد مى شود.))
مطابق روایت مشهور دیگرى از امام صادق(ع) آمده: ((اگر نماز پذیرفته شد, سایر اعمال پذیرفته مى شود و اگر مردود شد سایر اعمال نیز مردود خواهد شد)).
همه پیامبران و امامان و اولیاى خدا, حرمت نماز را به احسن وجه حفظ مى کردند و آن را با کیفیت بسیار عالى اقامه مى نمودند و پس از معرفت به خدا و اصول اعتقادات, بر همه چیز او را مقدم مى داشتند.
دلیل اعتقادى و عملى خداشناسى و پیوند مقدس خلق با خالق مى دانستند.
با این اشاره, به چند نمونه از سیره پیشوایان بسنده مى کنیم
نماز؛ میراث انبیای الهی
توجه پیامبران به ادای فریضه الهی به روایت قرآن ؛
اشاره:همه پیامبران الهی، راز و نیاز و مناجات و تسلیم در برابر ذات مقدس پروردگار عالم داشته اند و در راه عبودیت و بندگی و نماز و اطاعت خداوند جهان، هجرت و جهاد و فداکاری نموده و عمر خود را سپری کرده اند.
ما در این نوشته، به آن دسته از پیغمبرانی خواهیم پرداخت که قرآن کریم، داستان نماز خواندن آنان را مطرح ساخته است.
ذکر این نکته ضروری است که وقتی سخن از «نماز پیامبران الهی» به میان می آید، موضوع اصل نماز آنان مطرح است، که با نماز تکامل یافته ای که امروز آن را انجام می دهیم، تفاوت فراوانی داشته است.
آری، این طور نبود که آنان هم مثل ما، در هر شبانه روز هفده رکعت نماز واجب بخوانند، بلکه قرآن کریم، اصل نماز آنان را، که شامل خضوع و خشوع و کرنش در برابر خداوند عالم بوده، مطرح نموده است.
نماز ابراهیم(ع)
قهرمان توحید، پیامبر بزرگ، ابراهیم خلیل(ع) حدود دو هزار سال قبل از میلاد، در «اور» از توابع «کلده» در مشرق «بابل» که بین دجله و فرات قرار داشت، به دنیا آمد.(1)
این پیامبر بزرگ، تمام عمر دویست ساله خود را صرف اطاعت خدا و مبارزه با شرک و بت پرستی نمود و در این راه هجرتها و آوارگیها کشید.
قرآن کریم، ابراهیم(ع) را به عنوان الگو و اسوه برای ما معرفی کرده است.(2)
این پیامبر بزرگ، تمام عمر دویست ساله خود را صرف اطاعت خدا و مبارزه با شرک و بت پرستی نمود و در این راه هجرتها و آوارگیها کشید.
قرآن کریم، ابراهیم(ع) را به عنوان الگو و اسوه برای ما معرفی کرده است.(2) همسر ابراهیم «ساره» نام داشت و در یک مسافرتی که آنان از مصر به فلسطین انجام دادند و خدمتگزار خود «هاجر» را نیز همراه برده بودند، ساره که تا آن سن و سال فرزندی نداشت، به شوهر خود ابراهیم(ع) پیشنهاد کرد با «هاجر» ازدواج کند، تا ابراهیم(ع) که بسیار شوق فرزند شدن داشت، از این ناحیه فرزند دار گردد.
اما وقتی ازدواج انجام شد و ابراهیم(ع) از هاجر دارای فرزند پسری به نام اسماعیل گردید، ساره گرفتار رقابت و ناراحتی شد و برای کاستن از این ناراحتی، به همسر خود ابراهیم(ع) پیشنهاد کرد هاجر و فرزند نو رسیده را از وطن و زندگی دور گرداند.
در چنین وقتی، خداوند به ابراهیم(ع) دستور داد مادر و کودک شیرخوار را به سرزمین مکه منتقل کند.
ابراهیم(ع)، زن و فرزند را از فلسطین حرکت داد و به مکه آورد و آنان را در کنار خانه کعبه گذاشت.
سرگذشت وحشتناکی است، مادر جوانی با فرزند نو رسیده اش، در دره ای که کوههای خشک سر به فلک کشیده قرار گرفته اند.
نه از آب خبری هست و نه از آزادی، بلکه حرارت شنهای داغ، آن سرزمین را به کانون سوزان و طاقت فرسایی تبدیل کرده است.
باری، مطلب از نظر جریان طبیعی، بسیار سخت و دلخراش است؛ اما پشتیبان آن خداوند تواناست، که هر مشکلی را آسان و هر رنجی را مقدمه پیروزی قرار می دهد.
بدین جهت، با همه سختیها، باید دل به لطف او بست و ابراهیم هم چنین زمزمه سر می دهد: «پروردگارا!
من تعدادی از اعضای خانواده ام را، به سرزمین بی کشت و زراعتی، نزد خانه محترم تو مسکن دادم.
پروردگارا!
منظور من این است که آنان نماز را به پای دارند.
خدایا!
دلهای مردم را به سوی آنان متوجه گردان و با انواع میوه ها به آنان روزی برسان، تا شکر و سپاس تو را انجام دهند.(3) روزهایی که اسماعیل(ع) بزرگ شده بود، در هشتم ذیحجه ای، ابراهیم(ع)، فرزند را برداشت و لبیک گویان راه «منا» را پیش گرفتند و با پیروان موحدی که همراه آنان بودند، ابراهیم(ع) برای ظهر و عصر و مغرب و عشاء، نمازهای جماعتی تشکیل داد و پیروانش به او اقتدا کردند.
از آن تاریخ تاکنون، حدود چهار هزار سال می گذرد، ولی ابراهیم(ع) و پیروانش با نماز خود، دره «منا» و بعد صحرای عرفات را با نور توحید و نماز جماعت، جلوه شکوهمندی بخشیدند.(4) نماز اسماعیل(ع) اسماعیل، فرزند ابراهیم(ع) بزرگ شد و برای بالا بردن دیوارها و ساختمان خانه کعبه، با ابراهیم(ع) همکاری کرد.(5) از سوی دیگر، ابراهیم(ع) از قبل نیز از درگاه الهی تقاضا کرده بود: «خدایا!
مرا و ذریه ام را، از نمازگزاران قرار بده.»(6) این دعاها و درخواستها به ظهور رسید، ابراهیم(ع) و اسماعیل(ع) دو پیامبر بزرگ، پایه گذاران حج و عبادت و دعا و نماز در آن سرزمین گردیدند، با شرک و بت پرستی مبارزه نمودند و از امتحانهای سخت، سرفراز بیرون آمدند(7) و به تطهیر خانه خدا برای رکوع و سجود کنندگان و طواف گزاران اقدام نمودند و راه توحید و عبادت را برای انسانها هموار کردند.
خداوند متعال در قرآن کریم، خطاب به پیامبر اعظم(ص)، ضمن تجلیل فراوان از این پیامبر بزرگ می فرماید(8) «داستان اسماعیل را در کتاب خود یاد کن، زیرا او پیامبری بود که در وعده ها و قرارهای خود بسیار صادق و درست کردار بود.
افزون بر این، اسماعیل پیوسته اعضای خانواده خود را به انجام نماز و پرداخت زکات وادار می کرد و او در نزد پروردگار خویش، بنده ای پسندیده و رضایتبخش بود.»(9) نماز شعیب(ع) چهار تن از پیامبران الهی، عرب بودند، که ترتیب آنان بدین قرار است: هود، صالح، شعیب و محمد(ص).
شعیب پیغمبر(ع)، از نسل ابراهیم خلیل(ع) بود که بعد از هود و صالح و اندکی پیش از حضرت موسی(ع) می زیست.
او از سرزمین «مدین» نزدیک «تبوک» فاصله بین «مدینه» و شام برخاسته بود.(10) قرآن کریم نام سرزمین شعیب را آورده و می فرماید: «ما برای مردم «مدین»، برادر آنان شعیب را فرستادیم، او گفت: ای مردم!
خداوند را عبادت کنید، زیرا غیر از او خدایی وجود ندارد...»(11) شعیب(ع)، برای راهنمایی ملت خود به توحید و عبادت خداوند و مبارزه با کم فروشی و انحرافهای مالی و اقتصادی جامعه، تلاشهای فراوانی انجام داد، سخنرانی های فصیح و بلیغی ایراد نمود، تا جایی که او را «خطیب پیامبران» نامیدند.(12) اما مردم، همچنان به نادانی و لجبازی خود ادامه می دادند، این پیامبر الهی را مسخره می کردند و حتی می گفتند: «ای شعیب!
آیا این نمازی که می خوانی به تو دستور داده که ما را از پرستش خدایان پدرهایمان و نیز از دخل و تصرف در اموالمان - هرطور می خواهیم- باز داری؟
اما خداوند، رسالت و دعوت و عبادت شعیب(ع) را که همراه با صبر و مقاومت و درستکاری بود، مورد تمجید و ستایش قرار داده است.»(13) آن مردم تأثیر سازنده نماز را روی شعیب پیامبر و یاران و پیروان او مشاهده کرده و دیده بودند نماز، روحیه انسان را عوض می کند، وجدان را منقلب می سازد، احساسات و مشاعر او را به سوی تقوا و خدابینی سوق می دهد، از عبادت غیرخدا باز می دارد و از لغزشهای اعتقادی و کم فروشی و حرامخواری، که از خصلتهای خطرناک و نابود کننده آن مردم بود، انسان را باز می دارد.(14) نماز موسی(ع) موسای کلیم(ع) فرزند «عمران» از مادری به نام «یوکابد» یا «آناحید» در مصر به دنیا آمد.(15) بیش از سه روز از ولادت و شیرخوارگی او نگذشته بود که مادر به دستور خداوند، کودک جگر گوشه خود را در صندوقچه قیراندودی گذاشت و او را به دریا انداخت.
علت این بود که به فرعون، فرمانروای مصر خبر داده بودند در بنی اسرائیل کودکی به دنیا می آید که اساس شرک آلود فرعونیان را در هم می ریزد و فرعون هم که از این معنا سخت ناراحت بود، هر کودکی را که از مادر متولد می شد، می کشت، تا جایی که شمار کودکان مظلومی را که از این ناحیه کشته شدند، تا بیست هزار کودک نوشته اند.»(16) زندگانی حضرت موسی(ع) را سه دوره چهل ساله، یعنی حدود یکصد و بیست سال دانسته اند، که چهل سال اول به طور ناشناس در دستگاه فرعون پرورش یافت، در دوره چهل سال دوم، روزگار وارد شدن او به سرزمین «مدین» و دعوت به آیین ابراهیم(ع) و ازدواج با «صفورا» دختر شعیب پیامبر بود و از سن هشتاد سالگی به مقام بلند نبوت رسید و تا آخر عمر یکصد و بیست ساله خود، ادای رسالت نمود.(17) حضرت موسی(ع) زندگی سراسر مبارزه و پرماجرایی داشته، در برابر فرعون بت پرست، اقدامهایی انجام داد، تا وی و ملت او را از شرک و کفر رها سازد و به توحید و خداپرستی و عبادت پروردگار، دعوت نماید؛ ولی آنان زیر بار دعوت و هدایت او نمی رفتند.
آن طور که قرآن کریم بیان می دارد، حضرت موسی(ع) با عنایت خداوند معجزه هایی انجام داد که تحت عنوان «تسع آیات» (18) به نه مورد آن اشاره شده و به تفصیل آن در آیات دیگر قرآن آمده است.
اهمیت موضوع نماز در نبوت حضرت موسی(ع) آن گاه روشن تر می شود که داستان برانگیخته شدن او به نبوت را مطالعه کنیم.
در تاریخ می خوانیم شعیب(ع)، دختر خود «صفورا» را به ازدواج موسی درآورده بود، تا موسی به عنوان مهریه، مدت ده سال برای او شبانی کند.(19) وقتی مدت قرارداد موسی(ع) با شعیب(ع) به پایان رسید، موسی همسر و فرزند و گوسفندان خود را برداشت و از «مدین» به سوی شام و مصر حرکت کرد.
موسی به وضع مسیر و راه آشنایی نداشت، بدین جهت مسیر «طور غربی» را پیش گرفت و راه را گم کرد، شب تاریک فرا رسید، رعد و برق شدید درگرفت و باران تندی می بارید.
طوفان سخت می وزید و هوای بسیار سرد و ناراحت کننده ای بود.
گوسفندان او متفرق و گم شدند و مشکل دیگری که بر سختیهای او افزود، این بود که همسرش نیز به درد زایمان مبتلا گردید!
موسی(ع)، اندکی سرگردان و درمانده شد، به این فکر افتاد که آتشی بیافروزد، تا خود و زن و فرزندش اندکی گرم شوند، اما طوفان و باران نمی گذاشت هیزم روشن شود و همه از وحشت تاریکی و سرمای شب ظلمانی به وضع دردناک و هولناکی مبتلا شدند.(20) قرآن کریم، در بیش از هشتاد آیه، قسمتهایی از داستان موسی(ع) را یادآور شد.
«ای پیامبر!
آیا داستان موسی را شنیده ای؟
آنگاه که از دور آتشی را مشاهده نمود و به خانواده خود گفت: اندکی صبر کنید، من آتشی را دیدم، شاید بتوانم شعله ای از آن را برای شما بیاورم، یا در کنار آتش، راهنمایی را پیدا کنم.» وقتی موسی(ع) نزد آتش آمد، ندا داده شد: ای موسی!
من پروردگار تو هستم، کفشهای خود را بیرون بیاور که در سرزمین مقدس «طوی» هستی و من هم تو را برای نبوت برگزیدم.
اکنون به آنچه به تو وحی می شود، گوش فرا بده.
من «خدا» هستم.
معبودی غیر از من نیست.
مرا پرستش کن و نماز را به پای دار، تا به یاد من باشی.(21) بدین ترتیب، با نبوت موسی(ع)، نماز هم همراه آن بود، تا در پرتو این عبادت و اجرای این دستور خداوندی، قلب ناآرام و جان پریشان و مضطرب وی هم، آرامش و سکون مطمئن یابد.
نماز زکریا(ع) زکریا نیز از پیامبران الهی بود که سراسر عمر خود را به دعوت و هدایت مردم به سوی خداوند و عبادت پروردگار عالم گذرانید، اما زکریا در حالی که به سن نود سالگی رسیده بود و موی سر و صورتش سفید شده بود، هنوز از نعمت فرزند بهره ای نداشت، نگرانی این پیغمبر از بی اولادی این بود که پس از خود وارثی نداشت که مردم را هدایت کند تا آنان به گمراهی مبتلا نشوند.
زکریا، پیوسته دست به دعا برمی داشت: «خدایا!
از جانب خود به من فرزند صالحی عطا کن، که وارث من و وارث آل یعقوب بوده و بنده پسندیده تو باشد.»(22) زکریا هرگاه در محراب عبادت قرار می گرفت، این دعا را انجام می داد و از خداوند درخواست فرزند می کرد، تا این که دعای او مستجاب شد و خداوند به او مژده داد: «ای زکریا!
بزودی دارای فرزند پسری می شوی، که اسم او «یحیی» است و کسی هم تاکنون به این اسم نامیده نشده است.»(23) طبق فرموده قرآن: «زکریا در محراب عبادت و در حال نماز بود که فرشتگان به او ندا دادند: بزودی دارای فرزند پسری می شوی که به نبوت عیسی(ع) گواهی می دهد و خود او هم فرزندی بزرگوار و پارسا می باشد و نیز پیغمبری از شایستگان است.»(24) نماز عیسی(ع) حضرت مریم(س)، دختر عمران، که قرآن کریم او را بانوی برگزیده نامیده،(25) با عنایت و معجزه الهی، پسری به دنیا آورد که عیسی فرزند مریم(ع) نامیده می شود.
همسر «عمران» وقتی آبستن بود، با خداوند عهد و نذر بست که فرزند خود را پس از ولادت، خدمتگزار بیت المقدس قرار دهد، اما آن گاه که فرزند به دنیا آمد، دختر بود و نام او را هم «مریم(س)» انتخاب کرد.(26) مریم(س) دختر کوچکی بود، که پدرش را از دست داد و زکریای پیامبر در بیت المقدس سرپرستی او را بر عهده گرفت و این دختر جوان در حالی که خداوند از نزد خویش روزی او را می رسانید، پیوسته در محراب عبادت، به نماز و عبادت می پرداخت.(27) مدتی بر این روزگار گذشت، تا این که مریم(س)، از جانب خداوند مژده ولادت فرزندی را دریافت کرد که نام او «عیسی» بود، اما مریم(س) که شوهری نداشت، از این مژده تعجب کرد، ولی خداوند فرمود: «خدا هر چه را بخواهد، می آفریند، این یک دستور و معجزه الهی است.»(28) قرآن کریم، داستان خلقت عیسی(ع) را به داستان آدم(ع) که از خاک آفریده شده تشبیه نموده(29) و بالاخره عیسی(ع) با فرمان الهی، چشم به دنیا گشود.
وقتی عیسی(ع) به دنیا آمد، مریم مورد سرزنش اطرافیان قرار گرفت، زیرا برخلاف جریان طبیعی، صاحب فرزند شده بود، بدین جهت در پاسخ ملامت کنندگان به کودک اشاره کرد تا راز و رمز مطلب را از او جویا شوند!
ولی آنان گفتند: کودکی که در گهواره قرار دارد، چگونه می تواند با ما سخن بگوید؟
در همان حال کودک لب به سخن گشود و گفت: «من بنده خدا هستم.
خداوند به من کتاب هدایت داده، مرا پیامبر قرار داده و من در همه حال عنصر پاک و مبارکی هستم.
اضافه بر این، پروردگار عالم به من سفارش کرده تا زنده هستم، نماز بخوانم و زکات پرداخت کنم و به مادر خود با نیکویی رفتار نمایم و خداوند هرگز مرا عنصر ستمگر و نامبارکی قرار نداده است.»(30) حضرت محمد(ص) نماز در مکه معظمه، بر رسول خدا(ص) واجب شد و خداوند به پیامبر اعظم(ص) دستور داد: «آنچه را از کتاب آسمانی به تو وحی شده، تلاوت کن و نماز را به پای دار، زیرا نماز انسان را از زشتی ها و اعمال خلاف بازمی دارد.»(31) در تاریخ می خوانیم: آن گاه که نماز برای رسول خدا(ص) واجب شد، جبرئیل از سوی خداوند نزد آن حضرت، که در بالای مکه بود آمد.
چشمه آبی پدیدار شد.
جبرئیل با آن آب وضو گرفت، رسول خدا(ص)، هم وضو گرفتن جبرئیل را مشاهده کرد و آموخت که چگونه باید برای نماز وضو بگیرد.
آنگاه رسول خدا(ص) مثل جبرئیل وضو گرفت و سپس جبرئیل نماز را به او آموزش داد.(32) «ابن عباس» می گوید: «وقتی نماز برای رسول خدا(ص) واجب شد، جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و نماز ظهر و سپس نماز عصر را به او آموخت، چون خورشید، غروب کرد، نماز مغرب را به او آموخت، بعد نماز عشا را به او تعلیم داد و چون سفیده صبح طلوع نمود، نماز صبح را به آن حضرت آموخت...»(33) «عفیف کندی» می گوید:مدتی قبل از ظهور اسلام، برای خریداری عطر و لباس افراد خانواده به مکه آمده بودم.
برای این منظور نزد «عباس بن عبدالمطلب» که مرد تاجری بود رفتم.
با او در مسجد الحرام نشسته بودیم و عباس به خانه کعبه نگاه می کرد، که خورشید در وسط آسمان قرار گرفت.
در همان حال دیدم جوانی وارد مسجد شد، نخست نگاهی به آسمان انداخت و سپس رو به خانه کعبه قرار گرفت، طولی نکشید که نوجوانی وارد شد و اندکی عقب تر، در طرف راست او قرار گرفت.
چند لحظه بیشتر نگذشت، که زنی به آنان پیوست و عقب سر آنان ایستاد و آنان شروع به نماز خواندن کردند.
آری، مرد به رکوع رفت و آن دو هم به پیروی از او رکوع کردند، مرد ایستاد و به سجده رفت و آنان هم در قیام و سجود از او متابعت نمودند.
گفتم: ابن عباس!
چیز تازه ای می بینم!
عباس گفت: برنامه تازه ای به وجود آمده است.
می دانی این جوان کیست؟
گفتم: نه.
عباس گفت: این مرد، «محمد بن عبدا...» پسر برادر من، آن نوجوان، پسر برادر دیگر من و آن زن هم «خدیجه دختر خویلد» همسر پسر برادر من محمد(ص) است.
پسر برادر من - محمد(ص)- می گوید: خدای او خدای آسمان و زمین است.
آن خدا او را به آوردن این دین دستور داده و تاکنون جز این سه نفر در روی زمین، کسی این دین را نپذیرفته و چنین عبادت و نمازی را انجام نداده است.(34) از آن پس، هرگاه خانه کعبه در اثر آزارها و مزاحمتهای کافران برای او ناامن و غیرقابل تحمل می گردید، رسول خدا(ص) و علی(ع) به دره های اطراف مکه می رفتند و به دور از چشم دشمنان، نماز به پای می داشتند.(35) به هر حال، نماز رسول خدا(ص) که بدین شکل شروع شده بود، در همه مراحل به هنگام آرامش و جنگ و در همه مراحل زندگی همچنان ادامه داشت و در ماه شعبان سال هشتم هجرت هم که مکه را فتح نمود، بعد از شکستن بتها، با «بلال» داخل خانه کعبه شد، سپس از بیت خارج شدند و به بلال دستور داد، اذان بگوید، آنگاه با تعدادی از مسلمانان نماز جماعت انجام دادند.(36) پیامبر اکرم(ص)، به نماز آنقدر اهمیت می داد که به محض اینکه وقت نماز می رسید، شیفتگی و دلدادگی به او دست می داد و شوق و حال معنوی خاصی به او روی می آورد.
همچنین روایت شده است: «پیوسته اخلاق رسول خدا(ص)، این بود که با ما به گفتگو می پرداخت، سخن می گفت و ما هم با آن حضرت صحبت می کردیم، اما همین که وقت نماز می رسید، چنان منقلب می شد که دیگر او ما را نمی شناخت و ما هم او را نمی شناختیم.»(37) در روایت دیگری می خوانیم: «پیامبر(ص) هرگاه به نماز می ایستاد، رنگ صورت او از خوف خداوند متعال سخت تغییر می کرد و سینه و درونش چنان از ناله تحت فشار قرار می گرفت، که مانند انسانی می شد که در حال وداع با دنیاست.»(38) در حدیث دیگری آمده: «روش همیشگی رسول خدا(ص) این بود که هرگاه به نماز می ایستاد، چنان آرام و در حال خشوع بود که مانند لباسی که به درختی آویزان باشد، حرکتی نداشت.»(39) بنابراین، نماز یک دستور آسمانی کهن است.
براساس آنچه گفتیم، روشن شد که این فریضه الهی، تنها یک حکم اسلامی و مخصوص شریعت مقدس اسلام نیست، بلکه همه پیامبران الهی، آن را به پای داشته و بر آن ارج نهاده اند و با توسل به آن، صبر، ایستادگی و مقاومت خود را در مقابل سختیها و مشکلات بالا می برده اند.
خلاصه این که نماز، میراث همه پیامبران الهی است.
نماز در سیره پیشوایان خبرگزاری فارس: بعد از اصول دین, اولین و بزرگ ترین دستور الهى که ستون دین, معراج مومن, نورچشم پیامبر(ص), سازنده ترین اعمال و جلوه شکوه دین ـ که بیانگر اوج بندگى انسان در پیشگاه خدا است ـ نماز است.
نماز آن چنان مهم است که در قرآن 46 بار با تعبیرات مختلف از اقامه آن سخن به میان آمده است.
جلوه هاى رفتارى پیشوایان در مورد نماز سال نهم هجرت بود, کافران گروه گروه به مدینه مىآمدند و مسلمان مى شدند.
یکى از این گروه ها از طایفه ثقیف بود.
آنها با پیامبر(ص) به مذاکره پرداختند, پیامبر(ص) به آنها فرمود: ((یکى از دستورهاى اسلام نماز است, نماز بخوانید آنها گفتند: در نماز, رکوع و خم شدن هست و ما خم شدن را عار و ننگ مى دانیم, بنابراین دستور نماز را بردار و ما را از انجام این دستور معاف بدار.
پیامبر(ص) در پاسخ آن ها فرمود: ((لا خیر فى دین لیس فیه رکوع و لا سجود; دینى که در آن رکوع و سجود نباشد, خیر و برکتى در آن نیست به گفته بعضى از مفسران این آیه در سرزنش آن ها نازل شد: ((واذا قیل لهم ارکعوا لا یرکعون; و چون به آنها گویند رکوع کنید, رکوع نکنند.)) پیامبر(ص) همواره از هر فرصت و فراغتى در شب و روز و نیمه هاى شب به نماز مى ایستاد و به مناجات و راز و نیاز مى پرداخت.
همسران و بعضى از اصحاب به آن حضرت مى گفتند: ((اى رسول خدا خودت را آن همه به زحمت نینداز)) در پاسخ آنها مى فرمود: ((إلا اکن عبدا شکورا; آیا بنده سپاسگزار خدا نباشم؟)) روزى یکى از اصحاب به پیامبر(ص) عرض کرد: مگر نه این است که خداوند گناهان گذشته و آینده تو را بخشیده است, پس چرا خود راآن همه به زحمت مى اندازى و نماز مى خوانى؟
آن حضرت در پاسخ فرمود: ((آیا بنده شاکر خدا نباشم؟...
سوگند به خدا اگر بر اثر نماز و عبادت, اعضاى پیکرم قطعه قطعه شوند و چشمانم از کاسه درآیند و بر روى سینه ام بریزند هرگز نمى توانم شکر یک دهم, از یک دهم یک نعمت خدا را ادا کنم, با این که همه شمارش کنندگان قادر به شمارش نعمت هاى الهى نیستند.
) ام سلمه (یکى از همسران نیک رسول خدا((ص))) مى گوید: شبى پیامبر(ص) در حجره من بود.
در بستر خواب آرمید, نیمه هاى شب بود که دیدم آن حضرت در بستر نیست, هراسان شدم, برخاستم و در تاریکى شب به جست و جوى او پرداختم, او را در کنج حجره ایستاده یافتم که دست هایش به سوى آسمان بلند بود و مى گریست و دعا مى کرد, از جمله مى گفت: ((اللهم لا تکلنى الى نفسى طرفه عین ابدا; خدایا مرا هرگز به اندازه یک چشم به هم زدن به خودم وانگذار به آن حضرت عرض کردم: با این که خداوند, عالى ترین مقام را به شما داده, و گناهان گذشته و آینده شما را بخشیده, چرا آن همه خود را به رنج مى اندازى و چنین مى گویى؟
آن بزرگوار در پاسخ من فرمود: ((اى ام سلمه!
هرگز خود را ایمن نمى دانم, خداوند یک لحظه برادرم یونس(ع) را به خودش واگذاشت, او به آن همه بلاها (مانند غرق شدن در دریا و در شکم ماهى قرار گرفتن و...) گرفتار شد.)) پیامبر(ص) آنقدر به نماز عشق مى ورزید و آن را به جا مىآورد که پاهایش آماس مى کرد و ساق پاهایش متورم مى شد.
این مطلب در روایات اهل تسنن نیز آمده است.( حضرت على(ع) بسیار به نماز اهمیت مى داد, او مى فرمود: ((لکل شىء وجه و وجه دینکم الصلاه; هر چیزى داراى صورت است, صورت دین شما نماز مى باشد.))( در شإن آن حضرت در مورد نماز آمده: ((کان على اذا إهاله امر فزغ قام الى الصلاه ثم تلى هذه الایه; واستعینوا بالصبر والصلاه; حضرت على(ع) هرگاه با کار سختى رو به رو مى شد, به نماز مى ایستاد, و این آیه را تلاوت مى فرمود: ((از صبر و نماز یارى بجویید))(10) آن حضرت به اول وقت نماز به قدرى اهمیت مى داد که در سحر 19 رمضان سال 40 (همان سحر که ضربت شهادت بر سرش وارد شد) پشت بام مسجد کوفه رفت و با صداى بلند اذان گفت و قبل از اذان به آسمان مى نگریست تا دمیدن سپیده سحر را ببیند.
وقتى سپیده سحر دمید, خطاب به آن فرمود: ((اى سپیده سحر!
آیا یک بار در زندگى على پیش آمد که تو خود را آشکار سازى, ولى على(ع) در آن هنگام در خواب باشد نیز روایت شده است که حضرت على(ع) هنگام فرارسیدن وقت نماز, متغیر و رعشه بر اندام مى شد, از او مى پرسیدند: چه شده است؟
در پاسخ مى فرمود: ((وقت نماز, وقت امانت الهى فرا رسیده است, که خداوند آن را به آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه کرد, آنها از تحمل آن شانه خالى کردند, ولى انسان آن را ـ با ضعفى که دارد ـ پذیرفت و من نمى دانم که آیا آن را که پذیرفته ام نیکو ادا مى کنم؟))( آن بزرگوار به قدرى به نماز عشق مى ورزید که هر شبانه روز, هزار رکعت نماز مى خواند.
علامه امینى مى نویسد: ((طبق روایات بسیار, حضرت على(ع) در شبانه روز هزار رکعت نماز مى خواند))(12) آنگاه به شبهه هاى معاندان در این راستا پاسخ داده است.
بنابراین نماز على(ع) با خشوع و حضور قلب کامل بود, آن گونه که در نماز تیر را از پایش خارج نمودند, در حال نماز متوجه نشد و بعد از نماز اطلاع یافت.
در روایات مى خوانیم که دو شتر چابک و ارزشمند را براى پیامبر(ص) به هدیه آوردند, آن حضرت به اصحاب فرمود: ((هر کس که دو رکعت نماز بخواند و در این دو رکعت به هیچ چیز از امور دنیا توجه نکند, این دو شتر را (به عنوان جایزه) به او مى بخشم هیچ کس از حاضران پاسخ مثبت نداد, جز على(ع) که فرمود: ((من چنین نمازى مى خوانم)).
لذا پیامبر(ص) هر دو شتر را به آن حضرت عطا کرد.
نماز على(ع) نمازى است که براى طمع بهشت و یا خوف از آتش دوزخ نبود, بلکه عرض مى کرد: ((الهى ما عبدتک خوفا من عقابک, و لا طمعا فى ثوابک, ولکن وجدتک اهلا للعباده فعبدتک; خدایا تو را از خوف عذاب و طمع پاداشت, عبادت نمى کنم, بلکه تو را شایسته و سزاوار عبادت یافته ام و بر این اساس تو را عبادت مى کنم.))( مناجات و راز و نیازها و نمازهاى على(ع) در نیمه هاى شب نیز فصل دیگرى از شدت علاقه آن حضرت را به نماز نشان مى دهد, تا آن جا که خود فرمود: ((از آن زمانى که از رسول خدا(ص) شنیدم که نماز شب نور است, هرگز آن را ترک نکردم یکى از منافقان به نام ((ابن کوا)) که در آن جا حاضر بود, پرسید: حتى در لیله الهریر؟
(شب سخت زمستانى جنگ صفین که صدها نفر کشته شده بودند و هزارها نفر زخمى که از شدت درد ناله مى کردند و بسیار شب طاقت فرسایى بود) فرمود: حتى در لیله الهریر.( عجیب این که در همین جنگ هنگام شدت درگیرى, على(ع) به نماز جماعت ایستاد, بعضى اعتراض کردند که چرا این وقت؟
فرمود: ((ما براى نماز با دشمن مى جنگیم.
)) حضرت زهرا (س) در محراب عبادتش آنقدر به نماز مى ایستاد که پاهایش ورم مى کرد.
نور آن حضرت هنگام نماز وعبادت, در ملکوت اعلى براى اهل آسمان مى درخشید; چنان که ستارگان براى اهل زمین مى درخشند.( .
نماز امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و علاقه آنها به نماز نیز شبیه پدرشان حضرت على(ع) بود.
علامه امینى(ره) مى نویسد: براساس روایات, حضرت على(ع)و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و امام سجاد(ع) در شبانه روز هزار رکعت نماز مى خواندند.
امام حسن(ع) هنگام نماز, زیباترین لباس هاى خود را مى پوشید, شخصى از علت آن پرسید, در پاسخ فرمود: خداوند در قرآن مى فرماید: ((خذوا زینتکم عند کل مسجد; زینت خود را هنگام رفتن به مسجد برگیرید.)) از این رو دوست دارم تا زیباترین لباسم را بپوشم.
آن حضرت هرگاه به سوى مسجد براى نماز حرکت مى کرد, وقتى به در مسجد مى رسید, سرش را به سوى آسمان بلند مى کرد و با خشوع مخصوص مى گفت: ((الهى ضیفک ببابک...; خدایا مهمان تو به در خانه ات آمده, اى نیکوبخش, گنهکارى به محضرت راه یافته, پس به لطف و کرمت از گناهانم بگذر, اى خداى بزرگوار.)) .
نماز امام حسین(ع) نیز همانند نماز پدر و جدش بود, در زیارت نامه هاى متعدد آن حضرت که از امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) نقل شده این جمله آمده: ((إشهد انک قد اقمت الصلاه; گواهى مى دهم که تو نماز را برپا ساختى.)) آن حضرت در ماجراى کربلا, در همه جا نماز را با جماعت خواند و چهره ملکوتى نماز و شکوه آن را در همه فراز و نشیب ها به نمایش گذاشت.
او در کربلا نزدیک شب عاشورا, حتى به خاطر نماز از دشمن مهلت خواست و به برادرش عباس (ع) فرمود: ((اگر مى توانى که امروز اینان را از جنگ منصرف کنى, چنین کن, شاید امشب را در پیشگاه الهى به نماز بایستم, زیرا خدا مى داند که من نماز براى خدا و تلاوت قرآن را دوست دارم.)) شب عاشورا تا صبح با فرزندان و برادران و یارانش مشغول نماز و مناجات بود: ((و لهم دوى کدوى النحل بین راکع و ساجد و قائم و قاعد; صداى زمزمه و ناله آنها همانند آواى بال زنبور عسل شنیده مى شد, بعضى در رکوع, برخى در سجده, جمعى در حال ایستاده و گروهى نشسته, عبادت مى کردند.)) همین سوز و گداز آنها چنان دشمن را تحت تإثیر قرار داد که سى و دو نفر از آنها همان شب به لشگر امام حسین(ع) پیوستند.
از فاطمه (دختر امام حسین((ع))) نقل شده:حضرت زینب(س) شب عاشورا تا صبح به نماز و مناجات مشغول بود.)) نیز روایت شده است که امام حسین(ع) در روز عاشورا هنگام وداع با زینب(س) به او فرمود: ((خواهرم!
مرا در نماز شب فراموش نکن)) حضرت زینب(س) حتى در شب شام غریبان نماز شب خواند.( امام حسین(ع) هنگام درگیرى شدید روز عاشورا, با یاران اندکش نماز جماعت ظهر را اقامه نمود و به ابوثمامه صیداوى ـ که آن حضرت را به یاد نماز انداخته بود ـ فرمود: ((خدا تو را از نمازگزاران ذاکر قرار دهد که نماز را یاد کردى, آرى وقت نماز فرا رسیده است.)) کوتاه سخن آن که این ها تربیت شده پیامبر(ص) و قرآن هستند که وقتى این آیه (132 طه) نازل شد: ((وامر اهلک بالصلاه; اى پیامبر!
خاندانت را به نماز فرمان بده)) آن حضرت هر روز صبح (اول وقت نماز صبح) به در خانه على(ع) و فاطمه(س) و حسن و حسین(ع) مىآمد و با نداى بلند خطاب به آنها مى فرمود: ((سلامت و رحمت خدا بر شما باد)) آنها جواب سلام مى دادند, پیامبر(ص) در این وقت با صداى بلند مى فرمود: ((الصلاه الصلاه یرحمکم الله; نماز!
نماز!
خدا شما را رحمت کند.)) آن گاه آیه تطهیر (33 احزاب) را تلاوت مى فرمود.
مطابق روایت دیگر, پیامبر(ص) نه ماه این برنامه را اجرا کرد.