تمامى آیات این سوره جز چهار آیه آخر در مکه نازل شده و227 آیه است .
محتواى سوره :.
مى دانیم در سوره هاى مکى که در آغاز دعوت اسلام نازل گردید بیشتر روى اصول اعتقادى , توحید,,معاد و عودت پیامبران خدا و اهمیت قرآن تکیه مى شد, وتقریبا تمام بحثهاى سوره شعرا پیرامون همین مسائل دور مى زند.در حقیقت مى توان محتواى این سوره را در چند بخش خلاصه کرد:.بخش اول طلیعه سوره است که از حروف مقطعه , و سپس عظمت مقام قرآن و تسلى خاطر پیامبر(ص ) در برابر پافشارى و خیره سرى مشرکان و اشاره اى به بعضى از نشانه هاى توحید و صفات خدا سخن مى گوید.بخش دوم فرازهایى از سرگذشت هفت پیامبر بزرگ و مبارزات آنها را باقومشان , و لجاجتها و خیره سریهاى آنان را بازگو مى کند که شباهت زیادى با منطق مشرکان عصر پیامبر اسلام (ص ) داشته و نیز مخصوصا روى عذاب دردناک این اقوام و بلاهاى وحشتناکى که بر آنها فرود آمد تکیه شده است که خود تهدید مؤثرى براى مخالفان پیامبراسلام در آن شرایط است.بخش سوم که در حقیقت جنبه نتیجه گیرى از بخشهاى گذشته داردپیرامون پیامبر اسلام (ص ) و عظمت قرآن و تکذیب مشرکان و دستوراتى به آن حضرت در زمینه روش دعوت , و چگونگى برخورد با مؤمنان سخن مى گوید, وسوره را با بشارت به مؤمنان صالح و تهدید شدید ستمگران پایان مى دهد.
ضمنا نام این سوره از چند آیه آخر که پیرامون شعراى بى هدف سخن مى گوید گرفته شده است .
فضیلت تلاوت سوره :.
در حدیثى از پیامبر اسلام (ص ) چنین مى خوانیم : ((کسى که سوره شعرا رابخواند به عدد کسى که نوح را تصدیق و یا تکذیب کرده است ده حسنه براى اوخواهد بود, و همچنین هود, شعیب , صالح و ابراهیم و به عدد تمام کسانى که تکذیب عیسى و تصدیق محمد(ص ) کرده اند)).
البته منظور تلاوتى است که مقدمه تفکر و سپس اراده و عمل باشد.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)باز در آغاز این سوره با نمونه دیگرى از حروف مقطعه قرآن روبرومى شویم ((طا, سین , میم )) (طسم ).روایات متعددى از پیامبراکرم (ص ) یا بعضى از صحابه در تفسیر ((طسم )) نقل شده که همه نشان مى دهد این حروف علامتهاى اختصارى از نامهاى خدا, یانامهاى قرآن , و یا مکانهاى مقدس و یا بعضى از درختان بهشتى و مانند آن است .
این روایات , تفسیرى را که در آغاز سوره اعراف در این زمینه نقل کردیم تاییدمى کند, و در عین حال با آنچه در آغاز سوره بقره آوردیم که منظور بیان اعجاز وعظمت قرآن است که این کلام بزرگ از حروف ساده و کوچک ترکیب شده است منافاتى ندارد.
(آیه 2)این آیه عظمت قرآن را این چنین بیان مى کند: ((اینها آیات کتاب مبین است )) (تلک آیات الکتاب المبین ).توصیف ((قرآن )) به ((مبین )) که در اصل از ماده ((بیان )) است اشاره به آشکاربودن عظمت و اعجاز آن مى باشد که هر چه انسان در محتواى آن بیشتر دقت کند به معجزه بودنش آشناتر مى شود.از این گذشته قرآن بیان کننده ((حق )) از ((باطل)) و آشکارکنند راه سعادت وپیروزى و نجات از گمراهى است .
(آیه 3)سپس به دلدارى پیامبر(ص ) پرداخته , مى گوید: ((گویى مى خواهى جان خود را به خاطر این که آنها ایمان نمى آورند از شدت اندوه بر باددهى )) (لعلک باخع نفسک الا یکونوا مؤمنین ).
آرى !
همه پیامبران الهى این چنین دلسوز بودند مخصوصا پیامبر اسلام که این تعبیر کرارا در قرآن در مورد او آمده است .بعضى از مفسران چنین مى گویند که سبب نزول آیه فوق این بود که پیامبر(ص ) مرتبا اهل مکه را به توحید دعوت مى کرد, اما آنها ایمان نمى آورند,پیامبر(ص ) آنقدر ناراحت شده بود که آثار آن در چهره اش آشکار بود, آیه فوق نازلشدوپیامبر(ص ) را دلدارى داد.
(آیه4 )این آیه براى اثبات این حقیقت که خداوند بر هر چیز قادر است حتى مى تواند همه آنها را به اجبار وادار به ایمان کند چنین مى گوید: ((اگر مابخواهیم از آسمان آیه اى بر آنها نازل مى کنیم که گردنهایشان در برابر آن خاضع گردد)) (ان نشا ننزل علیهم من السما آیه فظلت اعناقهم لها خاضعین ).اشاره به این که ما این قدرت را داریم که معجزه خیره کننده , یا عذاب شدید ووحشتناکى بر آنها فرو بفرستیم که همگى بى اختیار سر تعظیم در برابر آن فرود آورندو تسلیم شوند, ولى این ایمان اجبارى ارزشى ندارد, مهم آن است که آنها از روى اراده و تصمیم و درک و اندیشه در برابر حق خاضع گردند.
(آیه5 )سپس به موضع گیرى مشرکان و کافران در برابر قرآن اشاره کرده ,مى فرماید: ((و هیچ ذکر تازه اى از سوى خداوند مهربان براى آنها نمى آید مگر این که از آن روى گردان مى شوند)) (وما یاتیهم من ذکر من الرحمن محدث الا کانوا عنه معرضین ).
تعبیر به ((الرحمن )) اشاره به این است که نزول این آیات از ((رحمت عامه))پرروردگار سرچشمه مى گیرد که همه انسانها را بدون استثنا به سعادت و کمال دعوت مى کند.و تعبیر به ((محدث )) (تازه و جدید) اشاره به این است که آیات قرآن یکى پس از دیگرى نازل مى گردد, و هرکدام محتواى تازه اى دارد.
(آیه5 )ـسپس به موضع گیرى مشرکان و کافران در برابر قرآن اشاره کرده ,مى فرماید: ((و هیچ ذکر تـازه اى از سـوى خـداوند مهربان براى آنها نمى آید مگر این که از آن روى گردان مى شوند)) (وما یاتیهم من ذکر من الرحمن محدث الا کانوا عنه معرضین ).
تـعـبـیـر بـه ((الـرحـمـن )) اشاره به این است که نزول این آیات از ((رحمت عامه))پرروردگار سرچشمه مى گیرد که همه انسانها را بدون استثنا به سعادت و کمال دعوت مى کند.و تـعـبـیـر بـه ((محدث )) (تازه و جدید) اشاره به این است که آیات قرآن یکى پس از دیگرى نازل مى گردد, و هرکدام محتواى تازه اى دارد.
(آیه6 )ـسپس اضافه مى کند: اینها تنها به ((اعراض )) قناعت نمى کنند, بلکه به مرحله ((تکذیب )) و از آن بـدتـر ((اسـتـهـزا)) مى رسند, مى فرماید: ((آنها تکذیب کردنداما به زودى اخبار آنچه را به اسـتـهـزا مى گرفتند به آنان مى رسد)) و از مجازات دردناک کار خود باخبر مى شوند (فقد کذبوا فسیاتیهم انبؤا ما کانوا به یستهزؤن ).مـنـظـور از ((انـبـا)) در ایـنجا کیفرهاى سختى است که در این جهان و جهان دیگردامنگیر آنها مى شود.بررسى این آیه و آیه قبل نشان مى دهد که انسان به هنگام قرارگرفتن درجاده هاى انحرافى بطور تصاعدى فاصله خود را از حق بیشتر مى کند.نـخـسـت مـرحـله اعراض و روى گرداندن و بى اعتنایى نسبت به حق است , اماتدریجا به مرحله تـکذیب و انکار مى رسد, باز از این مرحله فراتر مى رود و حق را به باد سخریه مى گیرد, و به دنبال آن مجازات الهى فرا مى رسد.
(آیه7 )ـ زوجیت در گیاهان :.
در آیات گذشته سخن از اعراض کافران , از آیات تشریعى یعنى قرآن مجیدبود و در اینجا سخن از اعراض آنها از آیات تکوینى و نشانه هاى خدا در پهنه آفرینش است , آنها نه تنها, گوش جان خود را بر سخنان پیامبر(ص ) مى بستند, بلکه چشمهاى خود را نیز از دیدن نشانه هاى حق در اطراف خود محروم مى ساختند.نخست مى گوید: ((آیا آنها به زمین نگاه نکردند چه بسیار گیاهان از انواع مختلف , نر و ماده , زیبا و جالب و پرفایده در آن آفریدیم )) (اولم یروا الى الا رض کم انبتنا فیها من کل زوج کریم ).
(آیـه 8)ـدر ایـن آیه به عنوان تاکید و تصریح بیشتر مى فرماید: ((در این (خلقت گیاهان ارزشمند) نشانه روشنى (بر وجود خدا) است )) (ان فى ذلک لا یه ).امـا این کوردلان آن چنان غافل و بى خبرند که این گونه آیات الهى را مى بینند,باز هم در غفلتند, چرا که کفر و لجاج در قلب آنها رسوخ کرده .لذا در پایان آیه مى فرماید: ((اکثر آنها هرگز مؤمن نبوده اند)) (وما کان اکثرهم مؤمنین ).
(آیـه9 )ـدر ایـن آیـه بـا تـعـبـیـرى که هم نشانه تهدید است و هم تشویق , هم بیم است و هم امید, مى فرماید: ((و پروردگار تو قدرتمند و مهربان است )) (وان ربک لهوالعزیزالرحیم ).
((عـزیـز)) به معنى قدرتمندى است که شکست ناپذیر است , هم توانایى برارائه آیات بزرگ دارد, و هـم درهم کوبنده تکذیب کنندگان است , ولى با این حال ((رحیم )) است و رحمت واسعه اش همه جا را فراگرفته , و بازگشت جدى به سوى اودر یک لحظه کوتاه کافى است که تمام نظر لطف او را متوجه انسان سازد و بر گناهان گذشته اش قلم عفو کشد.
(آیه 10)ـ آغاز رسالت موسى (ع ): گفتیم در این سوره سرگذشت هفت تن از پیامبران بزرگ به عنوان درس آموزنده اى براى عموم مسلمانان مخصوصا مسلمانان نخستین بیان شده است .نخست از موسى (ع ) شروع مى کند و بخشهاى مختلفى از زندگى او ودرگیریش را با فرعونیان تا هنگام غرق این قوم ظالم و ستمگر شرح مى دهد.ایـن بـحثها گرچه به ظاهر مکرر است , اما دقت در آنها نشان مى دهد که در هرمورد روى بخش خاصى از این سرگذشت پرماجرا تکیه شده است .فـى المثل آیات مورد بحث هنگامى نازل شد که مسلمانان سخت در اقلیت قرار داشتند و دشمنان آنـهـا بـسیار قوى و نیرومند, در اینجا لازم است خداوندسرگذشتهاى مشابهى را از اقوام پیشین بیان کنند تا بدانند این قدرت عظیم دشمن وضعف ظاهرى آنها هرگز سبب شکست نخواهد شد, تـا روحـیـه آنـهـا قـوى گـردد و بـراسـتـقامت و پافشارى خود بیفزایند, و جالب این که : بعد از سـرگـذشت هر یک از این پیامبران هفتگانه جمله ((وما کان اکثرهم مؤمنین وان ربک لهو العزیز الـرحـیـم ; اکـثـرآنـهـا ایـمـان نـیـاوردند و پروردگار تو توانا و رحیم است )) تکرار شده , درست همان عبارتى که در آغاز همین سوره در مورد پیامبر اسلام (ص ) خواندیم .
ایـن هـمـاهنگى شاهد زنده اى بر این حقیقت است که ذکر این بخش ازداستانهاى انبیا, به خاطر شرایط خاص روانى و اجتماعى مسلمانان در آن مقطع خاص زمانى و مشابه آن بوده است .
نـخست مى گوید: ((و (به خاطر بیاور) هنگامى که پروردگارت موسى را نداکرد که به سراغ آن قوم ستمگر برو)) (واذ نادى ربک موسى ان ائت القوم الظالمین ).
(آیـه11 )ـ((قـوم فـرعـون , آیـا آنها (از مخالفت فرمان پروردگار) پرهیز نمى کنند))(قوم فرعون الا یتقون ).ایـن نـکته قابل توجه است که تنها صفتى را از فرعونیان که بر آن تکیه کرده ظلم است و مى دانیم ظـلم معنى جامع و گسترده اى دارد که شرک یکى از مصادیق بارز آن است , و استثمار و استعباد بنى اسرائیل با آن همه زجر و شکنجه نیز مصداق دیگرى از آن مى باشد, از این گذشته آنها با اعمال خـلافـشان قبل از هر کس برخودشان ستم مى کردند, و به این ترتیب مى توان هدف دعوت انبیا را در مبارزه با ظلم و ستم در تمام ابعاد خلاصه کرد!.
(آیـه12 )ـ در ایـن هـنـگام موسى مشکلات عظیم خود را به پیشگاه پروردگارعرض مى کند و از او تقاضاى قوت و قدرت بیشتر براى تحمل این رسالت عظیم مى نماید: ((عرض کرد پروردگارا!
من از آن بیم دارم که مرا تکذیب کنند)) (قال رب انى اخاف ان یکذبون ).
و با جار و جنجال خود مرا از صحنه بیرون کنند.مـوسـى (ع ) در ذکـر ایـن سـخن کاملا حق داشت چرا که فرعون و دار و دسته اش آنقدر مسلط بر اوضـاع کـشـور مصر بودند که احدى یاراى مخالفت با آنها را نداشت وهرگونه نغمه مخالفى را با شدت و بى رحمى سرکوب مى کردند.
(آیه 13)ـبه علاوه ((سینه من براى انجام این رسالت وسعت کافى ندارد))(ویضیق صدرى ).
از این گذشته ((زبان من به قدر کافى گویا نیست )) (ولا ینطلق لسانى ).
بـه هـمـیـن جهت تقاضاى من این است : ((به (برادرم ) هارون نیز رسالت بدهى ))تا به همراه من مامور اداى این رسالت گردد (فارسل الى هرون ).تا با معاضدت یکدیگر بتوانیم این فرمان بزرگ را در برابر آن ستمگران خیره سر به اجرا درآوریم .
(آیـه 14)ـاز هـمه اینها گذشته ((آنها بر من (به اعتقاد خودشان ) گناهى دارند))(ولهم على ذنب) مـن یـکـى از ایـن فرعونیان ستمگر را به هنگامى که با یک مردبنى اسرائیلى مظلوم درگیر بود با ضربه قاطع خود کشته ام .از ایـن نظر ((مى ترسم (به عنوان قصاص ) مرا به قتل برسانند)) و این رسالت عظیم به پایان نرسد (فاخاف ان یقتلون ).مـوسـى تـرسى براى شخص خود نداشت بلکه از این بیم داشت که قبل ازرسیدن به مقصد از پاى درآید, لذا از خداوند تقاضاى نیروى بیشتر براى این مبارزه مى کند.
(آیه15 )ـخداوند این تقاضاى صادقانه موسى را اجابت کرد ((فرمود: این چنین نیست )) (قال کلا ) که بتوانند تو را به قتل برسانند و یا سینه ات تنگى کند وزبانت گره داشته باشد و گویا نگردد.دعـاى تو را در مورد برادرت نیز اجابت کردم و به او هم ماموریت دادم ((پس شما هر دو با آیات ما بروید)) و فرعون و قوم گمراهش را به سوى من دعوت کنید(فاذهبا بایاتنا).
و فکر نکنید من از شما دورم و جریان امر شما بر ما مخفى است , بلکه ((ما باشما هستیم و به خوبى مطالب را مى شنویم )) (انا معکم مستمعون ).هـرگز شما را تنها نخواهم گذارد و در حوادث سخت یاریتان خواهم کرد بااطمینان خاطر پیش بروید و محکم در این راه گام بردارید.
(آیه16 )ـ برخورد منطقى و قاطع با فرعون :.
در آیـات گـذشـتـه نـخستین مرحله ماموریت موسى (ع ) یعنى دریافت وحى ورسالت و تقاضاى وسائل نیل به این هدف بزرگ , پایان یافت .از اینجا به بعد ((مرحله دوم )) یعنى روبرو شدن با فرعون و گفتگوى سرنوشت ساز که در آن میان انجام گرفت مطرح شده .
نخست به عنوان مقدمه مى فرماید: ((اکنون (که همه چیز روبراه است ) به سراغ فرعون بروید, و به او بگویید: ما رسول پروردگار جهانیان هستیم )) (فاتیافرعون فقولا انا رسول رب العالمین ).
(آیه 17)ـو به دنبال بیان رسالت خود, آزادى بنى اسرائیل را مطالبه کنید وبگویید: ((بنى اسرائیل را با ما بفرست )) (ان ارسل معنا بنى اسرائیل ).بدیهى است منظور این بوده که زنجیر اسارت و بردگى از آنها بردارد تا آزادشوند, و بتوانند با آنها بیایند, نه این که تقاضاى فرستادن آنها به وسیله فرعون شده باشد.
(آیـه18 )ـدر ایـنـجـا فـرعـون زبـان بـه سـخن گشود و با جمله هایى حساب شده ,و در عین حال شیطنت آمیز براى نفى رسالت آنها کوشید نخست رو به موسى کرد وچنین ((گفت : آیا ما تو را در کودکى در میان (دامان مهر) خود پرورش ندادیم ))؟
(قال الم نربک فینا ولیدا).
تـو را از آن امـواج خروشان و خشمگین ((نیل )) که وجودت را به نابودى تهدیدمى کرد گرفتیم , دایـه هـا بـرایـت دعـوت کردیم , و از قانون مجازات مرگ فرزندان بنى اسرائیل معافت نمودیم , در محیطى امن و امان در ناز و نعمت پرورش یافتى !.
و بعد از آن نیز ((سالهاى متمادى از عمرت در میان ما بودى ))!
(ولبثت فینا من عمرک سنین ).
(آیـه19 )ـسپس به ایراد دیگرى نسبت به موسى پرداخته , مى گوید: ((تو آن کار مهم (کشتن یکى از قبطیان و طرفداران ما را انجام دادى )) (وفعلت فعلتک التى فعلت ).
اشاره به این که تو چگونه مى توانى پیامبر باشى که داراى چنین سابقه اى هستى .
و از همه اینها گذشته ((تو کفران نعمتهاى ما مى کنى )) (وانت من الکافرین ).
سـالـهـا بـر سر سفره ما بودى , نمک خوردى و نمکدان را شکستى !, با چنین کفران نعمت چگونه مى توانى پیامبر باشى ؟.در حقیقت مى خواست با این منطق و این گونه پرونده سازى موسى را به پندار خود محکوم کند.
(آیـه 20)ـمـوسى بعد از شنیدن سخنان شیطنت آمیز فرعون به پاسخ از هرسه ایراد پرداخت , ولى از نـظر اهمیت پاسخ ایراد دوم فرعون را مقدم شمرد و یااصولا ایراد اول را درخور پاسخ نمى دانست , چـرا که پرورش دادن کسى هرگز دلیل آن نمى شود که اگر شخص پرورش دهنده گمراه بود او را به راه راست هدایت نکنند.به هر حال چنین ((گفت : من آن کار را انجام دادم در حالى که از بى خبران بودم )) (قال فعلتها اذا وانا من الضالین ).
مـوسى (ع ) در اینجا یک نوع ((توریه )) به کار برده و سخنى گفت که ظاهرش این بوده که من در آن زمان راه حق را پیدا نکرده بودم بعدا خداوند راه حق را به من نشان داد و مقام رسالت بخشید, ولـى در باطن مقصود دیگرى داشت و آن این که من نمى دانستم که این کار مایه این همه دردسر مى شود وگرنه اصل کار حق بود ومطابق قانون عدالت !.
(آیه21 )ـسپس موسى اضافه مى کند: ((من به دنبال این حادثه هنگامى که ازشما ترسیدم فرار کردم , و خـداوند به من علم و دانش بخشید, و مرا از رسولان قرارداد)) (ففررت منکم لما خفتکم فوهب لى ربى حکما وجعلنى من المرسلین ).
(آیه22 )ـسپس ((موسى )) به پاسخ منتى که فرعون در مورد پرورشش دردوران طفولیت و نوجوانى بـر او گذارد پرداخته , و با لحن قاطع و اعتراض آمیزى مى گوید: ((آیا این منتى است که تو بر من مـى گـذارى کـه بـنـى اسرائیل را بنده و برده خود ساختى ))؟!
(وتلک نعمه تمنها على ان عبدت بنى اسرائیل ).تـا آنـجا که به خود اجازه دادى نوزادان پسر را به قتل برسانى , و دختران رابراى کنیزى و خدمت زنده بگذارى ؟.ایـن ظـلـم بى حساب تو سبب شد که مادرم براى حفظ جان نوزداش مرا درصندوق بگذارد, و به امـواج نیل بسپارد, وخواست الهى این بود که آن کشتى کوچک در کنار کاخ تو لنگر بیندازد, آرى ظلم بى اندازه تو بود که مرا رهین این منت ساخت , و مرا از خانه پاک پدرم محروم ساخت و در کاخ آلوده تو قرار داد!.
(آیـه23 )ـهنگامى که موسى با لحن قاطع و کوبنده اى سخنان فرعون را پاسخ گفت و او از این نظر در مانده شد, مسیر کلام را تغییر داد و موسى را که گفته بود من رسول و فرستاده رب العالمینم مـورد سـؤال قـرار داد و ((فـرعـون گـفـت : پروردگارعالمیان چیست ))؟
(قال فرعون وما رب العالمین ).فرعون این سخن را براى تجاهل و تحقیر, مطرح کرد.
(آیـه24 )ـولـى مـوسـى همانند همه بحث کنندگان بیدار و آگاه راهى جز این نداشت که مطلب را جـدى بـگیرد و به پاسخ جدى بپردازد, و از آنجا که ذات خدا ازدسترس افکار انسانها بیرون است , دسـت بـه دامـان آثـار او در پـهـنـه آفرینش زند, و ازآیات آفاقى سخن به میان آورد ((گفت : او پـروردگـار آسمانها وزمین و آنچه در میان این دو قرار گرفته است مى باشد, اگر شما راه یقین مى پویید)) (قال رب السموات والا رض وما بینهما ان کنتم موقنین ).
(آیـه25 )ـاما فرعون با این بیان محکم معلم بزرگ آسمانى , از خواب غفلت بیدار نشد, باز به استهزا و سـخـریـه ادامـه داد, و از روش دیـرینه مستکبران مغرورپیروى کرد ((رو به اطرافیان خود کرده گفت : آیا نمى شنوید)) این مرد چه مى گوید؟!(قال لمن حوله الا تستمعون ).پیداست اطراف فرعون را چه افرادى گرفته اند, اشخاصى از قماش خود او,گروهى از صاحبان زر و زور و همکاران ظلم و ستم .هـدفـش ایـن بود که این سخن منطقى و دلنشین موسى در قلب تاریک این گروه کمترین اثرى نگذارد, و آن را یک سخن بى محتوا که مفهومش قابل درک نیست معرفى کند.
(آیـه26 )ـولـى بـاز موسى (ع ) به سخنان منطقى و حساب شده خود بدون هیچ گونه ترس و واهمه ادامـه داد و ((گـفـت : او پروردگار شما و پروردگار پدران نخستین شماست )) (قال ربکم ورب آبائکم الا ولین ).در حقیقت موسى که در مرحله نخست از ((آیات آفاقى )) شروع کرده بود درمرحله دوم به ((آیات انفسى )) اشاره کرد.
(آیـه27 )ـولـى فـرعون به خیره سرى همچنان ادامه داد, و از مرحله استهزا وسخریه پا را فراتر نهاده نـسـبـت جـنـون و دیوانگى به موسى داد و ((گفت : پیامبرى که به سوى شما آمده قطعا مجنون اسـت ))!
(قـال ان رسـولـکـم الـذى ارسل الیکم لمجنون ) همان نسبتى که همه جباران تاریخ به مصلحان الهى مى دادند.
(آیـه28 )ـاما این نسبت ناروا در روح بلند موسى (ع ), اثرى نگذاشت وهمچنان خط اصلى توحید را از طـریـق آثـار خـدا در پـهنه آفرینش , در آفاق و انفس ,ادامه داد و ((گفت : او پروردگار مشرق و مـغـرب و آنچه درمیان این دو است مى باشداگر شما عقل و اندیشه خود را به کار مى گرفتید)) (قال رب المشرق والمغرب ومابینهما ان کنتم تعقلون ).
اگر تو در محدوده کوچکى به نام ((مصر)) یک حکومت ظاهرى دارى ,حکومت واقعى پروردگار مـن تـمام شرق و غرب جهان و هر چه را میان آنهاست دربرگرفته , و آثارش در همه جا در جبین موجودات مى درخشد.
(آیه 29)ـاین منطق نیرومند و شکست ناپذیر, فرعون را سخت خشمگین ساخت و سرانجام به حربه اى متوسل شد که همه زورمندان بى منطق به هنگام شکست و ناکامى به آن متوسل مى شوند و چنین ((گـفت : اگر معبودى غیر من انتخاب کنى تو را از زندانیان قرار خواهم داد)) (قال لئن اتخذت الـها غیرى لا جعلنک من المسجونین ).مـن ایـن سخنان تو را نمى فهمم , همین مى دانم که یک اله و معبود بزرگ وجود دارد و آن منم !
و هر کس غیر از این بگوید محکوم به مرگ , یا زندان مرگ آفرین است !.
(آیه30 )ـدر آیه قبل دیدیم که فرعون سرانجام تکیه بر قدرت و تهدید به زندان و مرگ نمود.
ایـنجاست که صحنه بر مى گردد و موسى (ع ) نیز باید روش تازه اى در پیش گیرد که فرعون در این صحنه نیز ناتوان و درمانده شود.موسى نیز باید تکیه بر قدرت کند قدرتى الهى که از معجزه اى چشمگیرسرچشمه مى گیرد, رو به سـوى فـرعـون کرد و ((گفت : آیا اگر من نشانه آشکارى براى رسالتم ارائه دهم )) باز مرا زندان خواهى کرد؟!
(قال اولو جئتک بشئ مبین ).
(آیه31 )ـفرعون در اینجا سخت در بن بست واقع شد چرا که موسى (ع )اشاره سربسته اى به یک برنامه فوق العاده کرده و فکر حاضران را متوجه خودساخته است , اگر فرعون بخواهد سخن او را نادیده بـگـیرد همه بر او اعتراض مى کنند, و مى گویند باید بگذارى موسى (ع ) کار مهمش را ارائه دهد, اگـر تـوانـایـى داشـتـه بـاشـد کـه معلوم مى شود, نمى توان با او طرف شد, والا گزافه گوییش آشکارمى گردد, در هر حال نمى توان از این سخن موسى (ع ) به سادگى گذشت .ناچار ((گفت : اگر راست مى گویى آن را بیاور))!
(قال فات به ان کنت من الصادقین ).
(آیـه32 )ـ((پـس (در این هنگام ) موسى عصایى را که به دست داشت افکند,و (به فرمان پروردگار) مار عظیم و آشکارى شد)) (فالقى عصاه فاذا هى ثعبان مبین ).
(آیـه33 )ـ((وسـپـس دست خود را (در گریبان فرو برد و) بیرون آورد, ناگهان دربرابر بینندگان سفید وروشن بود))!
(ونزع یده فاذا هى بیضا للناظرین ).
در حـقیقت این دو معجزه بزرگ , یکى مظهر بیم بود و دیگرى مظهر امید;Šاولى مناسب مقام انذار است , و دومى بشارت .
(آیـه34 )ـفرعون از مشاهده این صحنه , سخت جا خورد و در وحشت عمیقى فرو رفت اما براى حفظ قـدرت شـیـطانى خویش که با ظهور موسى (ع ),سخت به خطر افتاده بود و همچنین براى حفظ اعتقاد اطرافیان و روحیه دادن به آنها در صدد توجیه معجزات موسى برآمد, نخست ((به اطرافیان خود چنین گفت :این مرد, ساحر آگاه و ماهرى است ))!
(قال للملا حوله ان هذا لساحر علیم ).جـالـب اسـت , هـمـان کسى را که تا چند لحظه قبل مجنونش مى خواند, اکنون به عنوان علیم و دانشمند از او نام مى برد.
(آیه35 )ـسپس براى این که جمعیت را بر ضد او بسیج کند چنین ادامه داد:((او مى خواهد شما را از سرزمینتان با سحرش بیرون کند))!
(یرید ان یخرجکم من ارضکم بسحره ).
((شما چه (مى اندیشید و چه ) دستور مى دهید))؟!
(فماذا تامرون ).ایـن هـمان فرعونى است که قبلا تمام مصر را ملک مسلم خود مى دانست ,اکنون آن را ملک مردم مى شمرد و به اطرافیان مى گوید: شما چه امر مى کنید؟مشورتى بسیار عاجزانه و از موضع ضعف !
(آیـه36 )ـبعد از مشورتها سرانجام اطرافیان به فرعون ((گفتند: او و برادرش رامهلت ده و ماموران را بـراى بـسـیـج (بـسـیح ساحران ) به تمام شهرها اعزام کن )) قالواارجه واخاه وابعث فى المدائن حاشرین ).
(آیه37 )ـ((تا هر ساحر ماهر و کهنه کارى را نزد تو آورند)) (یاتوک بکل سحار علیم ).
و گـفـتند: خوشبختانه در کشور پهناور مصر, اساتید فن سحر بسیارند, اگرموسى ساحر است ما ((سحار)) یعنى ساحران ماهرتر در برابر او قرار مى دهیم , وآن قدر ساحران وارد به فوت و فن سحر را جمع مى کنیم تا راز موسى را افشا کنند!.
(آیه38 )ـ ساحران از همه جا گرد آمدند!.
به دنبال پیشنهاد اطرافیان فرعون جمعى از ماموران زبده به شهرهاى مختلف مصر روان شدند و در هـر جـا ساحران ماهر را جستجو کردند, ((سرانجام جمعیت ساحران براى وعده گاه روز معین جمع آورى شدند)) (فجمع السحره لمیقات یوم معلوم ) و آنها را براى مبارزه در چنان روزى آماده کردند.
(آیه39 )ـاز مردم نیز براى حضور در این میدان مبارزه دعوت شد:((و به مردم گفته شد: آیا شما در این صحنه اجتماع مى کنید))؟
(وقیل للناس هل انتم مجتمعون ).
(آیـه40 )ـو بـه مـردم گـفـتـه شد: ((هدف این است که اگر ساحران پیروز شوند(که پیروزى آنها پـیـروزى خـدایـان مـاسـت ) ما از آنان پیروى کنیم )) (لعلنا نتبع السحره ان کانوا هم الغالبین ) و آن چنان صحنه را گرم و داغ نماییم که دشمن خدایان مابراى همیشه از میدان بیرون رود!.
(آیه 41)ـاینها همه از یکسو, از سوى دیگر ((هنگامى که ساحران (نزدفرعون ) آمدند (و او را سخت در تـنگنا دیدند به این فکر افتادند که برترین بهره گیرى را کرده و امتیازهاى مهمى از او بگیرند) به فرعون گفتند: آیا براى ما پاداش قابل ملاحظه اى خواهد بود اگر پیروز شویم )) (فلما جا السحره قالوا لفرعون ائن لنالا جرا ان کنا نحن الغالبین ).
(آیه42 )ـفرعون که سخت در این بن بست گرفتار و درمانده بود حاضر شدبرترین امتیازها را به آنها بـدهـد, بلافاصله ((گفت : آرى (هر چه بخواهید مى دهم ) به علاوه شما در این صورت از مقربان درگاه من خواهید بود))!
(قال نعم وانکم اذا لمن المقربین ).
(آیـه43 )ـهنگامى که ساحران قول و قرارهاى خود را با فرعون گذاردند به دنبال تهیه مقدمات کار رفـتـنـد, و در خـلال مدتى که فرصت داشتند, طنابها وعصاهاى بسیار فراهم ساختند که ظاهرا درون آنها را خالى کرده و ماده شیمیایى مخصوصى (همچون جیوه ) که در برابر تابش آفتاب سبک و فرار مى شوددر آن ریختند.سرانجام روز موعود فرا رسید, و انبوه عظیمى از مردم در آن صحنه جمع شدند.((مـوسى رو به سوى ساحران کرد و گفت : آنچه را مى خواهید بیفکنید)) و هرچه دارید به میدان آورید (قال لهم موسى القوا ما انتم ملقون ).
(آیه44 )ـساحران که غرق غرور و نخوت بودند و حداکثر توان خود را به کارگرفته و به پیروزى خود امـیـدوار بودند ((طنابها و عصاهاى خود را افکندند و گفتند:به عزت فرعون ما قطعا پیروزیم ))!
(فالقوا حبالهم وعصیهم وقالوا بعزه فرعون انالنحن الغالبون ).
در ایـن هـنگام عصاها و طنابهاى مخصوص به صورت مارهاى کوچک وبزرگ به حرکت درآمدند (طـه /66), در این هنگام غریو شادى از مردم برخاست وبرق امید در چشمان فرعون و اطرافیانش درخشیدن گرفت .
(آیـه 45)ـامـا موسى چندان مهلت نداد که این وضع ادامه یابد همانطور که قرآن مى گوید: ((سپس موسى عصایش را افکند, ناگهان تمام وسایل دروغین آنها رابلعید)) (فالقى موسى عصاه فاذا هى تلقف ما یافکون ).در ایـنـجا گروهى پا به فرار گذاشتند, گروهى منتظر بودند پایان کاربه کجا مى رسد, و جمعى بى هدف فریاد مى کشیدند و دهان ساحران از تعجب بازمانده بود.
(آیه46 )ـدر اینجا همه چیز عوض شد, ساحران که تا آن لحظه در خطشیطنت و همکارى با فرعون و مـبـارزه با موسى (ع ) قرار داشتند یک مرتبه به خودآمدند و چون از تمام فنون سحر باخبر بودند, یـقین پیدا کردند که این مساله قطعاسحر نیست , این یک معجزه بزرگ الهى است ((پس ناگهان همه آنها به سجده افتادند)) (فالقى السحره ساجدین ).
(آیـه47 )ـو هـمـراه بـا این عمل که دلیل روشن ایمان آنها بود با زبان نیز ((گفتند:ما به پروردگار عالمیان ایمان آوردیم ))!
(قالوا آمنا برب العالمین ).
(آیه48 )ـو براى این که جاى هیچ ابهام و تردید باقى نماند و فرعون نتوانداین سخن را تفسیر دیگرى کند, اضافه کردند: ((به پروردگار موسى و هارون )) (رب موسى وهرون ).
آرى !
در یک لحظه کوتاه از ظلمت مطلق به روشنایى ایمان گام نهادند.
(آیه49 )ـدر این هنگام فرعون که از یک سو روحیه خود را پاک باخته بود, واز سوى دیگر تمام قدرت و مـوجـودیـت خـویـش را در خطر مى دید, و مخصوصامى دانست ایمان آوردن ساحران چه تاثیر عـمـیـقـى در روحـیه مردم خواهد گذارد وممکن است گروه عظیمى به پیروى از ساحران به سـجـده بـیـفتند, به گمان خوددست به ابتکار تازه اى زد رو به ساحران کرد و ((گفت : آیا به او ایمان آوردید پیش ازآنکه من به شما اجازه دهم )) (قال آمنتم له قبل ان آذن لکم ).انـتـظارش این بود که قلب و عقل و فکر مردم نیز به اختیار و اجازه او باشد;Šولى فرعون به این هم قناعت نکرد, و دو جمله دیگر گفت .نخست ساحران را متهم ساخت که این یک تبانى و توطئه قبلى است که میان شما و موسى صورت گرفته , توطئه اى است بر ضد تمام مردم مصر!
گفت : ((او بزرگ و استاد شماست که به شما سحر آموخته )) و شما همگى سحر را از مکتب اوفراگرفته اید!
(انه لکبیرکم الذى علمکم السحر).
سـپـس آنها را تهدید کرده , گفت : اما من به شما اجازه نخواهم داد که در این توطئه پیروز شوید, من این توطئه را در نطفه خفه مى کنم !
((به زودى خواهیددانست (شما را چنان مجازاتى مى کنم کـه درس عـبـرتى براى همگان گردد) دستها وپاهاى شما را بطور مخالف قطع مى کنم (دست راسـت و پـاى چپ یا دست چپ وپاى راست ) و همگى را بدون استثنا به دار مى آویزم ))!
(فلسوف تعلمون لا قطعن ایدیکم وارجلکم من خلا ف و لا صلبنکم اجمعین ).
(آیـه50 )ـامـا فـرعـون در اینجا کور خوانده بود, زیرا ساحران یک لحظه پیش ,و مؤمنان این لحظه , آن چـنـان قلبشان به نور ایمان روشن شده بود که این تهدیدفرعون را در حضور جمعیت به طرز بسیار قاطعى پاسخ گفتند و نقشه شیطانى او رانقش بر آب کردند.
((گـفـتند: هیچ مانعى ندارد (و هیچ گونه زیانى از این کار به ما نخواهد رسیدهرکار مى خواهى بکن ) ما به سوى پروردگارمان باز مى گریم )) (قالوا لا ضیر انا الى ربنا منقلبون ).
(آیـه51 )ـسپس افزودند: ما در گذشته گناهانى مرتکب شده ایم و در این صحنه سردمدار مبارزه با پـیـامـبـر راسـتـین خدا موسى (ع ) شدیم , و در ستیزبا حق پیشقدم بودیم , اما ((ما امیدواریم که پـروردگـارمـان خطاهاى ما را ببخشدچرا که ما نخستین ایمان آورندگان بودیم )) (انانطمع ان یغفر لنا ربنا خطایانا ان کنااول المؤمنین ).مـا امـروز از هـیـچ چـیز وحشت نداریم , نه از تهدیدهاى تو, و نه از دست و پازدن در خون بر فراز شاخه هاى بلند نخل !.
(آیـه52 )ـسرانجام موسى در آن صحنه سرنوشت ساز پیروز از میدان بیرون آمد و این زمینه مساعدى را براى این که موسى بتواند در میان آن مردم بماند و به دعوت و تبلیغ بپردازد و اتمام حجت کند فراهم ساخت .سالیان دراز به این منوال گذشت , و موسى معجزات دیگرى به آنها نشان داد.هـنـگامى که موسى (ع ) حجت را بر آنها تمام کرد, و صفوف مؤمنان و منکران مشخص شد, دستور کوچ کردن بنى اسرائیل به موسى داده شد.
آیـه مـى گـوید: ((و به موسى وحى کردیم که شبانه بندگانم را (از مصر) کوچ ده ,زیرا شما مورد تعقیب هستید)) (واوحینا الى موسى ان اسر بعبادى انکم متبعون ).